چهل نکته روزه داری عرفانی از منظر مولانا در غزل ۱۶۰۲ دیوان شمس

سید سلمان صفوی

آکادمی مطالعات ایرانی لندن

مقدمه

غزل ۱۶۰۲ دیوان شمس مولانا شامل سی بیت است. احتمالاً در ادبیات فارسی غزل بلند دیگری همچون این غزل مولانا در باب صیام (روزه داری) سروده نشده است.

واژه غزل در اصل به معنای «حدیث عشق» است. در اصطلاح ادبیات فارسی، غزل قالبی از شعر است که در آن مصرع اول و مصرع‌های زوج هم قافیه‌اند و حد معمول آن به طور متوسط بین ۵ تا ۱۲ بیت است. از آن جهت که این گونه از شعر، غالباً در بردارنده سخنان عاشقانه ‌است، آن را «غزل» خوانند. غزل انواع گوناگون دارد، نظیر غزل عاشقانه (انوری و سعدی)، غزل عارفانه (سنایی، عطار، مولانا و عراقی)، غزل تلفیقی (خواجوی کرمانی، حافظ)، غزل سیاسی (عارف قروینی، فرخی یزدی) و غزل نو (سیمین بهبهانی، حسین منزوی، محمدعلی بهمنی و قیصر امین پور).

حضرت مولانا در غزل صیام (غزل ۱۶۰۲ دیوان شمس)، با تأویلی عرفانی از روزه، نتایج معنوی روزه داری را به سرایش در آورده است. برخلاف اکثر غزل های مولانا که عاشقانه است، این غزل از نوع «غزل تعلیمی» است.

غزل صیام، «غزل مردّف» است و کلمه «صیام» در پایان همه ابیات تکرار شده است. مولانا در این غزل با کاربرد انواع آرایه های ادبی نظیر تشبیه، تمثیل و استعاره؛ چهل نکته عرفانی روزه داری را به زیبایی با معانی والا تبیین کرده است.

 کلمات کلیدی غزل ۱۶۰۲ که دارای تعامل معنایی با یکدیگرند و فهم سمنتیک عرفانی از صیام القا می کنند عبارتند از: جان و دل، صیام، معراج، طاعات الهی، روشنی، دیده دل، حیات، کمال، انسان، عاشقان، مشتاقان، مجاهد، ایمان، قدر، خوان الرحمان، نور، نورعلم، شهوت تن، بحر، شرف، نفس، ظلمت، عقل هوشیاران، خوان های روحانی، پاکان، روشندل، صافیروان، وصل شه وَ شادی.

روزه، مجاهدت انسان مشتاق جهت اتصال به حضرت محبوب است. روزه، روشی برای مدیریت و کنترل نفس است. در این غزل، مصدر «صوم» و مشتقات صوم، «صیام» و «صایم» بکار رفته است. «صیام» واژه پر بسامد این غزل است.

چهل نکته روزه داری عرفانی:

  1. روزه داری، سفری سرشار از شگفتی های معنوی به جانب حضرت محبوب است.
  2. روزه، دهلیز پرواز معنوی است.
  3. روزه، روشنی بخش وجود آدمی است.
  4. روزه، کمال بخش وجود آدمی است.
  5. روزه، غذای عاشقان است.
  6. روزه، مهلک شیطان زدگی است.
  7. روزه، سود بخش معنوی است.
  8. روزه، جان و دل مشتاقان الهی را تازه می کند.
  9. روزه داری برای مجاهد، برتر از هزاران جان است.
  10. روزه، طریق وصول به محبوب است.
  11. روزه، بزرگ ترین رکن دین است.
  12. ارزش روزه داری همچون شب قدر، نهان است.
  13. روزه، دل آدمی را لعل می گرداند.
  14. روزه، موجب غلبه انسان بر شهوات نفسانی است.
  15. روزه داری در تقابل با شکمبارگی است.
  16. روزه، انگشتر سلیمان و تاج شاهی روزه داران حقیقی است.
  17. خنده روزه دار برتر از سجده روزه خوار است.
  18. روزه داری، حضور بر خوان حضرت رحمان است.
  19. روزه، تمرین پالایش نفس از ناپاکی ها است.
  20. روزه داری، تطهیر ذلت و خواری وجودی و سستی ایمان است.
  21. شهوت خوردن، اسباب تاریکی دل می شود.
  22. روزه، آدمی را منور می گرداند.
  23. روزه، آگاهی استعلایی می بخشد.
  24. روزه داری، تفاوت مهم انسان با حیوان است.
  25. روزه داری، اسباب شکستن شهوت تن می شود.
  26. روزه، شیرینی بخش جان آدمی است.
  27. روزه، جان آدمی را به دریای الهی اتصال می دهد.
  28. روزه، صیرورت شرف آدمی است.
  29. روزه، آرامگاه انسان سرگشته است.
  30. روزه داری، بر زمین زدن غول نفس است.
  31. روزه، رهایی بخش انسان از سلطه نفس اماره است.
  32. روزه، آب حیات معنوی است.
  33. روزه، طریق وصال جان آدمی با نور قرآن حکیم است.
  34. روزه، سِرِّ کلِّ قران عظیم است.
  35. روزه داری، هم سفره شدن با پاکان الهی است.
  36. روزه، اسباب روشنی دل و صافی روان است.
  37. عید فطر، روز وصال شاه وجود است.
  38. روزه، شادی بخش معنوی است.
  39. روزه، خوار محروم از حیات معنوی است.
  40. روزه دار متنعم و متمتع از حیات طیبه الهی است.

متن غزل ۱۶۰۲ دیوان شمس:

گر تو خواهی تا عجب گردی، عجایب دان صیام

  می بسازد جان و دل را بس عجایب کان صیام[۱]  
دان که اسب تازیِ تو هست در میدانْ صیام   گر تو را سودای معراج است بر چرخ حیات  
چون که بهر دیدۀ دل، کوریِ ابدان [۲] صیام   هیچ طاعت در جهانْ آن روشنی ندْهد تو را      
خاص شد بهر کمال معنیِ انسان صیام   چون که هست این صومْ[۳] نقصان حیات هر ستور  
پس مهیّا کرد بهر مطبخ ایشان صیام   چون حیات عاشقان از مطبخ تنْ تیره بود  
بر دل و جانِ وِجا[۴] خونخوارۀ شیطانْ صیام   چیست آن اندر جهان، مهلک تر و خونریزتر  
چیست پیشِ حضرت درگاهِ این سلطانْ صیام   خدمتِ خاصِّ نهانی تیزنفع و زودسود  
آنچه کرد اندر دل و جان های مشتاقانْ صیام   ماهی بیچاره را آب آنچنان تازه نکرد  
هست بهتر از حیات صدهزاران جانْ صیام   در تن مرد مجاهد[۵] در رهِ مقصودِ دل  
لیک وَالله هست از آنها اَعظَمُ الاَرکان[۶] صیام   گرچه ایمان هست مبنی بر بنای پنج رکن  
چون شبِ قدرِ مبارک هست خود پنهانْ صیام   لیک در هر پنجْ پنهان کرده قدرِ صوم را
لعل[۷] گردانَد چو خورشیدش درونِ کانْ صیام   سنگِ بی قیمت که صد خروار از او کس ننْگرد
چیره گرداند تو را بر بیشۀ شیرانْ صیام   شیر چون باشی که تو از روبهی لرزان شوی؟
نیست اندر طالعِ جمعِ شکم خوارانْ صیام   بس شکم خاری کند آن کاو شکم خواری کند
می نهد بر تارَک سرهای مختارانْ صیام   خاتَم مُلکِ سلیمان است یا تاجی که بخت
زان که می بِنشانَدَت بر خوانِ اَلرَّحمانْ[۸] صیام   خندۀ صایم بِهْ است از حالِ مُفطِر[۹] در سجود
همچو حمّامت بِشویَد از همه خِذلان[۱۰] صیام   در خورش آن بامِ تون از تو به آلایش[۱۱] بوَد
نور گردانَد چو ماهت در همه کیوانْ صیام   شهوت خوردن، ستاره­ نحس دان، تاریکْ دل
تن چو حیوان است مگْذار از پیِ حیوانْ صیام   هیچ حیوانی تو دیدی روشن و پر نورِ علم؟
تا درون جان بینی شِکّرِ ارزانْ صیام   شهوت تن را تو همچون نیشکر درهم شکن
سوی بحرت آورَد چون سیل و چون بارانْ صیام   قطره ای تو، سویِ بَحی کِی توانی آمدن؟
زان که هست آرامگاه مرد سرگردانْ صیام   پای خود را از شرف مانند سَر، گردان به صوم
دست و پایی زن که بفْروشم چنین ارزانْ صیام   خویشتن را بر زمین زن، در گهِ غوغایِ نفْس
لرز بر وی افکنَد، چون بر گُلِ لرزانْ صیام   گرچه نفْست رُستمی باشد مسلّط بر دلت
هست آن ظلمت به نزد عقلِ هشیارانْ صیام   ظلمتی کز اندرونش آب حیوان می زِهد
هست سِرِّ نور پاک جملۀ قرآنْ صیام   گر تو خواهی نور قرآن در درون جان خویش
مر تو را هم کاسه گردانَد بدان پاکانْ صیام   بر سرِ خوان هایِ روحانی که پاکان شِسته اند
روز عیدِ وصلِ شَه را ساخته قربانْ صیام   روزه چون روزت کند روشنْ دل و صافی روان
چون حرام است و نشاید پیش غمناکانْ صیام   در صیام ار پا نهی شادی کنان، نه با گُشاد
هر که در سر  مانندۀ دامانْ صیام   زود باشد کز گریبانِ بقا سر برزند

والسلام.

 رمضان ۱۴۰۱ – لندن

[۱]. صیام: روزه داشتن.

[۲]. ابدان: جمع بدن،

[۳]. صوم: روزه

[۴]. وِجا: ترس، بیم.

[۵]. مجاهد: کارزار کننده با دشمنان در راه خدا.

[۶].  اعظم: بزرگوارترین. ارکان: جمع رکن.

[۷]. لعل: سنگ قیمتی سرخ رنگ.

[۸]. خوان: سفره غذا، خوان الرحمان سفره مهمانی خدای رحمان.

[۹]. مفطر: روزه خوار. روزه شکن.

[۱۰]. خذلان: خوار فروگذاشتن. ضعف. سستی. بی بهرگی.(لغت نامه دهخدا)

[۱۱]. آلایش: اسم مصدر فعل آلودن. آلودگی. مجازاً: فسق. فجور. عیب.ناپاکی.(لغت نامه دهخدا)