عشق زمینی در داستان منظوم «لیلی و مجنون» حکیم نظامی

سید سلمان صفوی

آکادمی مطالعات ایرانی لندن (LAIS)

«ای نام تو بهترین سرآغاز***** بی‌نام تو نامه کی کنم باز

ای یاد تو مونس روانم****** جز نام تو نیست بر زبانم»

مقدمه:

فلوطین(۲۰۴-۲۷۰ میلادی) فیلسوف نوافلاطونی قرن سوم میلادی، در «رساله عشق»، عشق را به زمینی و آسمانی تقسیم کرده است.

 در ادبیات فارسی راجع به عشق آسمانی زیاد سخن گفته شده است. قهرمان عشق آسمانی مولاناست، اما راجع به عشق زمینی کمتر سخن گفته شده است. اولین نمونه داستان عشق زمینی منظومه «ویس و رامین» فخرالدین اسعد گرگانی، شاعر قرن پنجم است. اما قهرمان عشق زمینی حکیم نظامی گنجوی است که دو داستان عشق زمینی «لیلی و مجنون» و «خسرو و شیرین» را سروده است.

در این بخش فقط راجع به عشق زمینی در منظومه لیلی و مجنون نظامی که مشتمل بر ۴۷۰۰ بیت است سخن می گویم.[i]

منظومه لیلی و مجنون، بخاطر جذابیتش به زبان‌های مشهور اروپایی مانند آلمانی، فرانسوی، انگلیسی و روسی  ترجمه و منتشر شده‌ است. علاوه بر آن به زبان ترکی و کردی نیز ترجمه شده است.

این حکایت تا پیش از نظامی، تنها یک حکایت محلی بوده‌است. از قرن سوم هجری و پیش از نظامی،  ابیات کوتاهی راجع به لیلی و مجنون در مثنوی‌ها و اشعار صوفیانه فارسی به چشم می‌خورد.

باباطاهر، ناصرخسرو ، منوچهری، مسعود سعد سلمان و سنایی غزنوی نیز پیش از نظامی اشاراتی به نام لیلی و مجنون داشته‌اند. ولی هیچ‌کدام از این اشارات، روایت کاملی از عشق لیلی و مجنون نکرده اند.

خلاصه داستان:

مجنون جوانی زیبا و با کمال است:

«چون بر سر این گذشت سالی- بفزود جمال را کمالی»

«کز هفت به ده رسید سالش- افسانه خلق شد جمالش»

 و لیلی دختری طناز:

«شوخی که به غمزه‌ای کمینه- سفتی نه یکی، هزار سینه

آهو چشمی که هر زمانی- کُشتی به کرشمه‌ای جهانی»

(بخش ۱۱)

لیلی و مجنون، در کودکی در مکتبخانه به یکدیگر دل می‌بندند.

« در سینه هردو مهر می‌رست»

 ابتدا عشقشان مخفی بود اما پس از چندی ،رسوای عالم شدند قصه دلدادگی ان دو به همه جا رسید .

«عشق آمد و کرد خانه خالی- برداشته تیغ لاابالی

غم داد و دل از کنارشان برد- وز دل شدگی قرارشان برد

زان دل که به یکدیگر نهادند- در معرض گفتگو فتادند

این پرده دریده شد ز هر سوی- وان راز شنیده شد به هر کوی

زین قصه که محکم آیتی بود- در هر دهنی حکایتی بود

پس از اشکار شدن عشق آن دو، خانواده لیلی او را از رفتن به مکتبخانه مانع شدند و جدایی بین دو عاشق افتاد. اشک و زاری انها برخاست و غم بر آنها مستولی شد:

«لیلی چون بریده شد ز مجنون- می‌ریخت ز دیده دُر مکنون

مجنون چو ندید روی لیلی- از هر مژه‌ای گشاد سیلی

«او در غم یار و یار ازو دور- دل پرغم و غمگسار از او دور»

 سپس مجنون لیلی را خواستگاری میکند که خانواده لیلی موافقت نمیکنند.

 و جنگ قبیله ای بین آنها صورت می گیرد.

 در نهایت لیلی را به مرد پولداری به شوهر می‌دهند؛ ولی بیماری لیلی باعث ناکامی شوهر می‌شود.

شوهر از شدت ناراحتی لیلی دق می‌کند و می‌میرد.

 لیلی به ذکر حق می‌پردازد و دلش به نور الهی روشن می‌شود و به مقام والای معنوی می‌رسد و می میرد.

 مجنون سر مزار لیلی می اید و در حال گریه و زاری از فوت لیلی، او در کنار مزار لیلی میمیرد.

بافت اجتماعی قصه:

لیلی و مجنون در جامعه‌ای سنتی(بدوی عرب) همراه با تعصبات خشک و باورهای جاهلی زندگی می‌کنند. در این جامعه لیلی به عنوان یک دختر حق تصمیم‌گیری و حتی اظهارنظر دربارهٔ سرنوشت خود را ندارد.

عشق و تقدیر:

عشق زمینی و سرنوشت در ترابط با همدیگر هستند. برخی حکما معتقدند عشق از پیش مقدر شده است و راه گریزی از آن نیست.

فلوطین و خیام معتقدند در صحنه تقدیر جهانی بنی آدم بازیگر نقش‌های از پیش تعیین شده‌اند. برای همین فلوطین معتقد است که «زندگی آدمی نوعی بازی است». بازی ای که انسان نقشی از پیش تعیین شده را اجرا می‌کند.

ویژگی های عشق زمینی:

عشق تنها عاطفه نیست بلکه به قول افلاطون و فلوطین«دمون»(فلوطین، ص۳۶۱)( daimon)است، دیمون موجودی روحانی است که مراقب هر فردی است، و مساوی با خود برتر یا فرشته الهی است.

(عشق و زیبایی فلوطین ص ۳۶۱)

عشق کششی روحی است نه جسمانی محض.

در صفت عشق مجنون:

«سلطان سریر صبح خیزان- سر خیل سپاه اشک ریزان

متواری راه دلنوازی- زنجیری کوی عشقبازی

هاروت مشوشان شیدا- کیخسرو بی کلاه و بی‌تخت

مجنون غریب دل شکسته- دریای ز جوش نانشسته»

دوای سیلاب غم، اتش عشقست:

«گر آتش عشق تو نبودی- سیلاب غمت مرا ربودی»

عشق آتش است و اندوه و مستی نشانه اش:

«از آتش عشق و دود اندوه- ساکن نشدی مگر بر آن کوه[ii]

بر کوه شدی و میزدی دست- افتان خیزان چو مردم مست»

کم سخنی:

«بیرون ز حساب نام لیلی- با هیچ سخن نداشت میلی»

بی خودی، گریانی:

«بی‌خود شده سو به سو دویدی- وانگه مژه را پر آب کردی»

آه سوزناک:

«خورشید که او جهان فروزست- از آه پرآتشم بسوزست»

پارادوکس درد و راحتی دل و مرهم و جراحت دل:

«ای درد و غم تو راحت دل- هم مرهم و هم جراحت دل»

غریبی و دل شکستگی:

« مجنون غریب دل شکسته- دریای ز جوش نانشسته»

شیدایی، پاکی، تعارض عشق  با هوس، فراق، تعالی روح، تلطیف روح، سرگشتگی، درد و اندوه، عزلت نشینی

بی رغبتی به دنیا، از صفات عشق است.

عشق زمینی نیز مقدس و اهورایی است. برخلاف ظاهرگرایان. نظامی به عشق زمینی ، ابعاد معنوی داد.

وفات سوزناک مجنون بر سر مزار لیلی:

وفات مجنون بر سر مزار لیلی یکی از سوزناکترین صحنه های عشق است. زمین و اسمان، خدا و انسان در اینجا بهم پیوند میخورند و عاشق و معشوق در جهان برین در کنار هم به آرامش میرسند. و مزار آنها قبله گاه عاشقان میشود.

« نالنده ز روی دردناکی- آمد سوی آن عروس خاکی

در حلقه آن حظیره افتاد- کشتیش در آب تیره افتاد

غلطید چو مور خسته کرده- پیچید چو مار زخم خورده

بیتی دو سه زارزار برخواند- اشکی دو سه تلخ تلخ بفشاند

برداشت بسوی آسمان دست- انگشت گشاد و دیده بربست

کای خالق هرچه آفرید است- سوگند به هرچه برگزیداست

کز محنت خویش وارهانم- در حضرت یار خود رسانم

آزاد کنم ز سخت جانی- واباد کنم به سخت رانی

این گفت و نهاد بر زمین سر- وان تربت را گرفت در بر

چون تربت دوست در برآورد- ای دوست بگفت و جان برآورد»

« خفتند به ناز تا قیامت- برخاست ز راهشان ملامت

بودند در این جهان به یک عهد- خفتند در آن جهان به یک مهد»

پایان

* برنامه ققنوس رادیو فرهنگ،۲۱ اسفند ۱۴۰۰ .

[i] . داستان منظوم  لیلی و مجنون بخشی از مجموعه خمسه نظامی است. این مثنوی در شمار ادبیات غنایی فارسی برشمرده می‌شود. منظومه لیلی و مجنون در ۴۷۰۰ بیت و در بحر هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف یا مقصوراست. پیش از نظامی شاعری در این وزن منظومه‌ای نسروده بود و پس از نظامی این بحر، وزن رایج برخی منظومه‌های عاشقانه گردید.

[ii]کوه نجد محل زندگی لیلی