بررسی عرفان اجتماعی در طریقت شیخ صفی الدین اردبیلی

بررسی عرفان اجتماعی در طریقت شیخ صفی الدین اردبیلی

شیدا نظم ده[۱]

چکیده:

عرفان، شناخت خداوند، اسما و صفات اوست.و عارف کسی است که به طریق حال و شهود ، مشاهده ذات و صفات و اسماء الهی نموده باشد و معرفت حالی است که وی را از آن شهود حاصل گردد.

در مباحث نظری عرفان، تلاش در جهت کسب مراتب بصورت فردی است و سالک در خلوت با خدای خویش، مراتب کمال را طی می کند.اما در برخی از مباحث عرفان ، مراتبی از عرفان  وجود دارد که با حرکت جمعی و با نقشی که عارف در هدایت جمع دارد، میسر می شود. به بیان دیگر ، عرفان پس از طی مراحل فردی خود در یک سطح به عرفان اجتماعی مبدّل می شود. که انسان را علاوه بر سیر فردی ، بر حسب هویت اجتماعی خود، به سیر اجتماعی رهنمون می سازد.

شیخ صفی الدین اردبیلی ، عارف مجاهد و تمدن ساز جهان اسلام قرن هفتم و هشتم هجری،) از چهره های درخشان عرفان و معنویت  است که با آموزه های عرفانی و اجتماعی خود، تاثیر بسزایی بر فرهنگ و تمدن اسلامی و تبیین عرفان اجتماعی داشته است. اندیشه های عرفانی شیخ صفی الدین بر پایه عدالت خواهی، ترویج معنویت ،خدمت به خلق و رسیدن به اوصاف پسندیده و فضایل اخلاقی و رستن از رذائل اخلاقی ، که نوعی عبادت و  راهی به سوی تقرب الهی است، شکل  گرفته است. از این جهت است که می توان ،  علم عرفان و سلوک اجتماعی وی را به عرفان اجتماعی تعبیر کرد.

شناسایی اندیشه های شیخ صفی الدین که بر پایه “عبادت خداوند” ، “خدمت به خلق “و “رعایت موازین اخلاقی”، “کرامت انسانی” بنا نهاده شده است ،می تواند گامی بزرگ و موثر در بررسی شناخت عرفان فردی،عرفان اجتماعی،  مولفه ، ویژگی  و کارکردهای آن باشد.

کلید واژه: عرفان، عرفان اجتماعی، شیخ صفی الدین

مقدمه

عرفان اجتماعی، عرفانی است که با تفسیری عارفانه از جامعه به عنوان تجلی الهی، جامعه را از کثرت به سوی وحدت سوق می دهد.  و بر خلاف عرفان فردی که مبتنی بر روابط شخص انسان با خداوند می باشد، عرفان اجتماعی علاوه بر روابط شخصی با خدای متعال،مبتنی بر داشتن روابط سازنده با جامعه بر اساس تعالیم اجتماعی ( بر پایه قرآن کریم و سنت) است. کارکردهای  اصلی عرفان اجتماعی ، هدایت جامعه به سوی سلوک اخلاقی و پرورش ارزش های اخلاقی ، روابط اجتماعی بر پایه: توحید، عشق، محبت، اخلاص، خدمت به خلق،عدالت اجتماعی و …  (با دو مقوله  هدایت اجتماعی و مدیریت اجتماعی ) می باشد.

در این مقاله عرفان اجتماعی، ویژگی و مولفه های آن از دیدگاه شیخ صفی الدین اردبیلی , عارف بزرگ اسلامی،بر اساس حکایات موجود و مذکور در کتاب صفوه الصفا ، احوال و اقوال وی ، بررسی و مطرح خواهد گردید.

شناخت ماهیتِ عرفان اجتماعی مترتب بر ماهیت شناسی « عرفان» است.و نظر به این موضوع که تعریف و توضیح« عرفان»  می تواند موثر در تبیین چیستی عرفان اجتماعی باشد، ابتدا اشارت و تعریف جامعی از این مقوله خواهیم داشت.

چیستی عرفان

عرفان  «از ریشه عَرَف، و به معنای شناخت و معرفت می باشد.»( لغت نامه دهخدا ، ذیل کلمه) همچنین «نام علمی است  از علوم الهی که موضوع آن شناخت حق و اسماء  و صفات اوست. و بالجمله  راه و روشنی که اهل الله برای شناسائی  حق به دو طریق میسر است  یکی به طریق استدلال از اثر به موثر و از فعل به صفت  و از صفات به ذات و این مخصوص علما است.دوم طریق تصفیه باطن و تخلیه سر از غیر و تخلیه روح، و آن طریق معرفت خاصه انبیا  و اولیا و عرفا است. و این معرفت کشفی و شهودی را غیر از مجذوب مطلق هیچ کس را میسر نیست مگر به سبب طاعت و عبادت قالبی و نفسی و قلبی و روحی و سری و خفی، و غرض از ایجاد عالم معرفت شهودی است. عرفا عقیده دارند برای رسیدن به حق و حقیقت بایستی مراحل را طی کرد تا نفس بتواند از حق و حقیقت بر طبق استعداد خود آگاهی حاصل کند و تفاوت آنها با حکما این است که تنها گرد استدلال عقلی نمی گردند بلکه مبنای کار آنها بر شهود و کشف است.(»لغت نامه دهخدا ،ذیل کلمه)

به بیان دیگر« عرفان عبارت است از علم به حضرت حق سبحان از حیث اسما و صفات و مظاهرش، و علم به مبدأ و معاد و به حقایق عالم و چگونگی بازگشت آنها به حقیقت واحدی که همان ذات احدی حق تعالی است.و معرفت طریقت سلوک و مجاهده برای رها ساختن نفس از تنگناهای قید و بند جزئیت و پیوستن آن به مبدأخویش و اتّصافش به نعت کلیت.»( قیصری، ۱۳۷۵: ۱۰) و در اصطلاح صوفیه عارف کسی است : « که به طریق حال و شهود مشاهده ذات و صفات  اسمای الهی نموده باش و معرفت حالی است که وی را از آن شهود حاصل می گردد.»( رادمنش،۱۳۸۶: ۱۴۷)

سید سلمان صفوی معتقد است: « عرفان، معرفتی از زمره معارف اسلامی است که به مسئله اساسی کیفیت سیر و سلوک روحانی،مبارزه با هواهای نفسانی و وصول به مقام « فنا فی الله» و « بقا بالله» اختصاص دارد. معرفت عرفانی به عنوان یک سیستم فرهنگی جامع به مسائل حیات روحانی انسان می پردازد. از جنبه نظری، بنیاد معرفت مذکور بر این اعتقاد قاطع مبتنی است که عرفان کامل ترین راه  « دریافت جوهره هستی»« حقیقت وجود، معرفت شهودی»« اتحاد عقل و عاقل و معقول» و « اتحاد عشق  و عاشق و معشوق» است. و از جهت عملی، مبتنی بر تمسک جستن به حبل وثیق ولایت، انجام ریاضت های شرعیه، تزکیه و تهذیب نفس، مشارطه، مراقبه، محاسبه، مواخذه نفس و انجام اذکار  و اعمال مستحبه شرعیه و گذر از قشر و ظاهر امور و توجه تامّه به حقیقت و کنه جمیع مسائل و عالم جان و روح است.»( صفوی،۱۳۹۵: ۴۴)

عرفان متشکل از دو قسمت اساسی است: ۱: عرفان نظری  ۲: عرفان عملی

اساس عرفان از جهت نظری عبارت است از : «اعتقاد به امکان ادراک حقیقت از طریق علم حضوری و اتحاد عاقل و معقول، و از جهت عملی عبارت است از ترک رسوم و آداب قشری و ظاهری و تمسک به زهد و ریاضت، و خلاصه گرایش به عالم درون.»(زرین کوب،۱۳۸۹: ۹)

سید سلمان صفوی در کتاب عرفان ثقلین اذعان می دارد: « عرفان نظری با نگرش عرفانی به تبیین و تفسیر خدا، جهان و انسان می پردازد. و به سه سوال  اساسی حیات انسانی شامل: از کجا آمده ایم؟ برای چه آمده ایم؟  و به کجا می رویم؟  پاسخ عرفانی می دهد.» ( صفوی، ۱۳۹۵: ۵۲)وی اینگونه بیان می کند: «عرفان نظری بر چندین اصل، از جمله: توحید، حقیقت هستی، ولایت، ولایت الهی استوار است.»  و در مقابل عرفان عملی را عهده دار تبیین طریقه جهاد با نفس، تزکیه ، تصفیه، تخلیه و تجلیه نفس می داند.و معتقد است عرفان، معرفت شهودی و علم حضوری به حقیقت هستی و هادی انسان به قله رفیع لقا الهی می باشد.»(همان)

چیستی عرفان اجتماعی

عرفان اجتماعی  ، عرفانی است که به مسائل مختلف اجتماعی با هدفِ ، هدایت و مدیریت اجتماعی می پردازد. و سعی بر این دارد با تفسیری عارفانه ، جامعه را از کثرت به سوی وحدت سوق دهد.

 سید سلمان صفوی در تعریف عرفان اجتماعی چنین آورده: « عرفان فردی مبتنی بر روابط شخصی انسان و خداوند است.اما عرفان اجتماعی ، علاوه بر روابط شخصی با خدای متعال،  مبتنی بر داشتن روابط سازنده  با جامعه بر اساس تعالیم اجتماعی قرآن کریم و سنت است.» ( صفوی، ۱۴۰۰: ۵۴) وی  مبنای اساسی عرفان اجتماعی را ،« آیه: .وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى وَ لاَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ‌ (مائده/آیه۲) (همواره) در راه نیکی و پرهیزگاری با هم تعاون کنید و (هرگز) در راه گناه و تعدّی همکاری ننمایید. و از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید که مجازات خدا شدید است. همچنین حدیثی از رسول خدا(ص) که می فرمایند:” خلق خاندان خدا هستند، پس محبوب ترین خلق نزد خداوند کسی است که به خانواده خدا سود برساند و اهل بیت را شادی بخشد.” و فرمان سر سلسله اولیا الله مولی الموحدین،امام علی (ع) که فرمودند:” سخن حق  بگویید.ظالم را دشمن و مظلوم را یاور باشد.”( نهج البلاغه،نامه۴۷) می داند.»(همان)

عرفان اجتماعی شیخ صفی الدین اردبیلی

شیخ صفی الدین اردبیلی ، عارف نامدار و راستین مکتب اسلام،( قرن هفتم و هشتم هجری،) از چهره های درخشان عرفان و معنویت  است که با آموزه های عرفانی و اجتماعی خود، تاثیر بسزایی بر فرهنگ و تمدن اسلامی و تبیین عرفان اجتماعی داشته است. مهم ترین ویژگی مکتب عرفانی شیخ صفی الدین رویکرد اجتماعی آن محسوب می شد تا آنجا که حتی می توان طریقت و مکتب عرفانی او را « عرفان اجتماعی» نامید. که بر اساس عناصری همچون عدالت خواهی، ترویج معنویت ،آراستگی و رسیدن به اوصاف پسندیده و فضایل اخلاقی و رستن از رذائل اخلاقی  شکل  گرفت. و نیز «مهم ترین نکته در تبیین پویایی و جنبه های مثبت عرفان اجتماعی شیخ صفی الدین اردبیلی توجه ویژه شیخ به مفهوم ارزشمند « خدمت» در تصوف و عرفان بود. به این معنا که وی چهارچوب طریقتش را بر دو پایه« عبادت خدا» و « خدمت به خلق خدا» بنا نهاده و همه زندگی اش را صرف این دو راه نموده بود……زاویه شیخ صفی الدین، نه تنها محل ذکر و نیایش عارفان، بلکه محل مراجعه اقشار مختلف مردم برای حل مسائل و مشکلات گوناگون شان بود.»(رجبی، ۱۳۹۶: ۲۸۲)

سید سلمان صفوی ، در طریقت عرفان اجتماعی شیخ چنین بیان می کند: « طریقت عرفانی شیخ صفی الدین اردبیلی ، جمع شریعت، طریقت و حقیقت جهت وصول به حضرت حق(جلّ جلاله) است. شیخ بر آیه وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ‌ (عنکبوت/۶۹) ( و آنان که در راه ما به جان و مال جهد کردند.) فرمود: مراد از سُبُل، شریعت و طریقت و حقیقت است.که چون در رضای حق ، جهد نموده باشد.هر سه راه را به او بنماید.  راه شریعت را به صورت می توان قطع کرد و آن راه حج، غزا، طلب ظاهری و باطنی و سفر مباح در طلب کسب حلال است.راه طریقت را به صفت می توان قطع کرد.وقتی نفس را به شریعت بند کنند، بند صفت گشاده می شود و به صفت، طریق طریقت قطع می کند. راه حقیقت را به دل می توان قطع کرد و آن راهی است از دل به حضرت حق، وقتی علایق و عوایق نفس قطع شود،آن راه بر دل گشوده می گردد.»( صفوی،۱۳۹۵: ۳۸-۳۷)

اینک به ذکر مولفه های عرفان اجتماعی  و بررسی آنها از منظر شیخ صفی الدین اردبیلی می پردازیم.

مولفه های اجتماعی عرفان

۱: خود سازی و تهذیب نفس : تلاش برای تهذیب نفس و مبارزه با خواهش های نفسانی، که از آن تعبیر به « جهاد اکبر» می شود، از مهم ترین اقدامات عارفان در سیر و سلوک و حرکت به سوی خدا و کشف حقیقت است.

جهت رسیدن به هدایت های معنوی که در پرتو  خود سازى و تهذیب نفس برای انسان حاصل می گردد، ابتدا بایستی  مراقب اعمال خود بود؛ زیرا تکرار گناه و زشتیها از یک سو قبح اعمال را از بین مى‏برد و از سوى دیگر روح انسان به آن عادت مى‏کند، و تدریجاً به صورت ملکات رذیله رسوخ پیدا مى‏کند به گونه‏اى که انسان نه تنها از آن ناراحت نخواهد بود، بلکه گاه به آن افتخار مى‏کند.

همچنین عمل به فرائض دینی و پایبندی به شریعت  نقش بسیار سازنده  و موثری در مبارزه با نفس و تمایلات نفسانی و در نتیجه تهذیب نفس دارد.  و از مهم ترین کارهای عارفان در سیر و سلوک ( سلوک عملی) به شمار می رود. زیرا هدف اصلى از عبادت، راه یافتن به جوار قرب  الهی و تجلی پرتویى از صفات کمال و جمال خداوند در درون جان است که منجر به خودسازى و تهذیب‏ نفس‏ می شود.

شیخ صفی الدین اردبیلی ،همچون مشایخ و عارفان بزرگ اسلامی، پایبندی کامل به احکام و فرائض دینی داشت و عارفی متشرع بود که یکی از مهم ترین ویژگی های طریقت عرفانی او تقید کامل وی و مریدانش به اصول و احکام اسلامی و عمل به واجبات و فرایض دینی  همچون نماز و روزه و زکات و حتی نوافل و مستحبات و پرهیز از نواهی و منکرات و مکروهات شرعی محسوب می شد. از نظر شیخ صفی الدین: «هر که تقوا داشته باشد و شریعت نداشته باشد، به میوه ای می ماند که پوست نداشته باشد و هر که در وی طریقت و حقیقت باشد و شریعت نداشته باشد، نه طریقت دارد، نه حقیقت. »( نشاطی شیرازی، ۱۳۸۸،: ۵۲۷)

و همواره بر تعالیم استادش شیخ زاهد، مبنی بر متابعت از  پیامبر و شریعت ، اهتمام می ورزید. در صفوه الصفا چنین آمده: «که شیخ زاهد به شیخ صفی الدین فرمود: “صفی، تو به این خلفا که در گوشه کنارها نشسته اند نگاه مکن که سر  میدان ایشان ولایتی است که کسی از علما آن جا نمی آیند.اگر  از  ایشان  خلافی در وجود آید کسی بر ایشان چندان اعتراضی نکند، اما باید که میدان ارشاد تو در شهرستان وسیع باشد بر سر چهار راه مشارع  صادر و وارد که فضلای عالم و علمای جهان آن جا منزل و مرتحل سازند. زینهار! باید که عنان شریعت و متابعت پیغمبر، علیه السلام، محکم بگیری تا کسی را مجال اعتراض نباشد.”همچنان فرمود: “چون حق تعالی ارشاد به تو حوالت کرده است، باید که جمع میان حقیقت و شریعت کرده باشی، لقمه حقیقت را در کسوت شریعت در حوصله مرید اندازی.” پس شیخ صفی الدین، در مجموع عمر چنان قدم بر متابعت شریعت نهاده که از او سر مویی خلاف شریعت در وجود نیامده، نه به  قول و نه به فعل.» ( ابن بزاز،۱۳۷۳: ۸۸۲)

همانطور که پیش تر ذکر گردید: مبارزه با نفس و تمایلات نفسانی از مهم ترین کارهای عارفان در سیر و سلوک الی الله محسوب می شود. شیخ صفی الدین،  معتقد است: نفس اماره ، انسان را به غفلت و گمراهی می کشاند و از توجه به خدا و کشف حقیقت و معرفت باز می دارد. وی در این باره چنین می گوید: «روی زمین غفلت آباد است و زیر زمین حسرت آباد. یعنی چندان که بر روی زمین به هوای نفس مشغول اند در غفلت مانده اند و چون در زیر زمین می روند و آن احوال و اعمال وی بر وی منکشف می گردد و معلوم می کند که از کدام نعمت  حرمان یافته است  حسرتش بر حسرت زیاده می گردد.» (ابن بزاز،۱۳۷۳: ۵۸۱) و در ادامه  با تفسیر بخشی از آیه ۲۳ سوره جاثیه ،( فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَهً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلاَ تَذَکَّرُونَ‌ ( آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهی گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مُهر زده و بر چشمش پرده‌ای افکنده است؟! با این حال چه کسی می‌تواند غیر از خدا او را هدایت کند؟ آیا متذکّر نمی‌شوید؟)که تمثیلی برگرفته از حکایت حضرت سلیمان است چنین بیان می کند: «مادام که بر تخت دل نفس و هوای اوست و خاتم در انگشت دیو و این کس او را به پادشاهی قبول کرده است، نفس پرست باشد  و چون  خاتم از دست دیو بستُد و تخت دل را از نفس و هوای پاک گردانید و تخت را از تصرف نفس بیرون گرفت، خدای پرست شود….. دل چون در  قید هوای نفس است ، در تصرف حقیقت در نیاید. چون از قید هوای نفس خلاص یابد و تخلیه یابد و بعد از تخلیه تصفیه یابد، آنگاه شایسته آن گردد که در تصرف حقیقت آید.»(همان، ۴۵۷)

۲:کسب  و کار و اهمیت روزی حلال

طلب نمودن روزى‏ حلال‏ بهترین عبادت است‏. بروجردی در تفسیر جامع آورده:« شیخ  طوسی در تهذیب ،ذیل آیه ۱۶۸ سوره بقره ( یَا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلاَلاً طَیِّباً وَ لاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ‌ ای مردم، از آنچه در زمین است، حلال و پاکیزه بخورید. و از گامهای شیطان، پیروی نکنید. چه اینکه او، دشمن آشکار شماست)از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود:” رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرموده عبادت هفتاد جزء است و افضل آنها طلب کردن مال و رزق حلال است‏”.» (بروجردی،۱۳۶۶، ج‏۱ :۲۸۱)

شیخ صفی الدین خود طرفدار سرسخت کار و کسب حلال، و مخالف شدید بی کاری صوفی نمایان بود و بدون شک این موضوع از ویژگی های برجسته طریقت عرفانی وی محسوب می شد.  « و صنعت او زراعت و  شیمه او اطاعت باشد. و قوت بر کسب قوت حلال  نماید و مردمان را بر کسب حلال تحریص نماید. و آداب اکتساب حلال حلیه خود و مریدان سازد.  و از آداب  سایر طوایف، که طایف ابواب باشند و اسباب معیشت از اخلاط مردم باز تراشند، اجتناب نماید. و مریدان را از اقدام بر این معنی زجر تمام فرماید. و درهای سوال بر روی طالبان و تابعان خود مُنسَد گرداند و همه را به اکتساب حلال مقید گرداند و هر یساری که از  ذات الیمین به دست آرد سفره صادر و وارد سازد. »(ابن بزاز،۱۳۷۳: ۶۲ – ۶۳)

شیخ  صفی الدین اردبیلی همواره به شاگردانش توصیه می کرد: « از لقمه حرام خود را نگاه دارند.»به باور شیخ صفی،« لقمه حرام به گِل فرو رود و لقمه حلال به دل فرو رود.» «لذا همیشه طالبان و مریدانش را ملزم می کرد تا حلال بخوردند و بپوشند.»(همان: ۸۵۴)  وی ضمن شرح حدیثی از پیامبر اکرم، که می فرماید:” طاعت ده جز است و نه جز آن در کسب و طلب حلال است.” چنین می فرماید: « از برای آنکه طاعتی که از بنده صادر می شود از دل و بدن و جوارح صادر می شود. چون لقمه ای حلال به حوصله می رود، دل را قوت طاعت و جوارح را میل به طاعت می شود و همه جوارح میل به طاعت می کند و اگر لقمه   حرام به حوصله می رود، دل را ضعیف می گرداند.بلکه می میراند و نفس را قوی می گرداند و هوای شهوات زیادت می شود و همه جوارح میل به معصیت می کند و نفس را در هوای معصیت می انگیزاند. و هر چه جسم می کند از طاعت و معصیت، به واسطه دل و نفس می کند و بند همه در لقمه است که اگر شخصی حلال می خورد، همه تن میل به طاعت می کند و اگر حرام می خورد، همه تن میل به معصیت می کند.»(همان) از اینجاست که خدا می فرماید: :”  یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ اعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ‌.”(سوره مومنون/۵۱)

         

ای پیامبران! از غذاهای پاکیزه بخورید، و عمل صالح انجام دهید، که من به آنچه انجام می‌دهید آگاهم.

۳: رواداری

رواداری یعنی تاب آوری و تحمل نظرات، اعتقادات، شیوه های رفتاری و علایق دیگران

سید سلمان صفوی ، رواداری را یکی از اصول همچون عدالت اجتماعی از مبانی اصلی تعامل سازنده در روابط فردی، اجتماعی و بین المللی در مکتب عرفان اجتماعی صفویه می داند.و در تعریف رواداری چنین آورده: «توانایی تحمل عقاید یا رفتاری است که شخص از آن متنفر و یا با آن مخالف است.»(صفوی،۱۴۰۰: ۵۵)

وی در کتاب «مکتب عرفانی اجتماعی شیخ صفی الدین  اردبیلی» به تفصیل ، مبانی نظری رواداری را شرح داده است،  که در این مقاله به برجسته ترین آنها  از جمله: قاعده عشق، قاعده توازن و هارمونی و قاعده همبستگی  خواهیم پرداخت.

۱-۳ قاعده عشق:

صوفیان عشق را « محبت مفرط» می دانند. شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی معتقد است: « محبت چون به غایت رسد آن را عشق خوانند. و عشق خاص تر از محبت است. » ( سهروردی، ۱۳۸۰: ۲۸۶)

 از نظر عارفان،آفرینش عالم مبتنی بر عشق است. و بر مبنای وحدت وجود رابطه حق و خلق، رابطه ی عاشقانه محسوب می شود. عالم هستی چیزی جز جلوه زیبای حق تعالی نیست.« طفیل هستی عشقند آدمی و پری»  ابن عربی معتقد است: «حق تعالی زیباست ، زیبایی ذاتا معشوق است.اگر خدا در صورت جمال تجلی نکرده بود، جهان پدیدار نمی شد. بیرون آمدن جهان به سوی هستی، از رهگذر آن عشق بود. اصل حرکت جهان عشقی بوده است و این حال همچنان ادامه یافته است.»( ابن عربی، بی تا، ۲: ۴۱۲)

         در کون و مکان هیج نبینم جز عشق                    پیدا و نهان هیچ نبینم جز عشق

         حاشا که ز سرّ عشق غافل مانم                            حاشا که ز سرّ عشق غافل مانم

                                                                                         (جامی، بی تا: ۶۴)

سید سلمان صفوی نیز بر اساس آیه شریفه « بسم الله الرحمن الرحیم» جهان هستی را تجلی مهر خداوند می داند. و معتقد است:« مُهر مِهر خدا  بر کائنات حک شده است و خداوند با بی دینان و گناهکاران نیز بر اساس مِهر مدارا می کند، و نسبت به آنها رحیم و کریم است.»(صفوی،۱۴۰۰: ۵۹)

در عرفان اسلامی محبت و عشق، به عنوان اساس هستی مطرح است. از نظر عرفا، عاشق و معشوق حقیقی تنها خداوند است.زیرا ماسوای او، جز تجلیات حق تعالی نیست. آنان قائل به ملازمه میان عشق و وحدت وجود هستند و عشق را همانند وجود در نظام هستی ساری می دانند.

ذکر تمثیلی که ابن بزاز از شیخ صفی الدین نقل می کند ،به خوبی اهمیت و ارزش جایگاه عشق را در منظومه فکری شیخ صفی و مکتب عرفانی او نشان می دهد:«مَثَل عشق مَثَل آفتاب است که پرورش هر چیزی از حیوانی و نباتی و معدنی  و ریاحین و فواکسه و رنگ و بو و طعم، هر یکی از تاثیر آن حاصل شود. همچنان پرورش درون سالک به شوق و شور و ذوق او تاثیر عشق است. و چون عشق همراه گردد، چنان که از آفتاب  اشجار به فواکه و زمین به نبات و ریاحین و معادن به جواهر حامله گردد. دل هم تحت تاثیر عشق به انواع لطایف معانی حامله گردد و فرزند حکمت و معرفت و محبت و علم و اخلاص و ایثار و غیر ها  از انواع معانی دَم  به دم از او در وجود آید و از او زاید.»( ابن بزاز، ۱۳۷۳: ۵۴۹)

۲-۳ قاعده همبستگی

« “ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم” جهان ماهیت از اویی و به سوی اویی دارد. جهان انسانی نیز هم بسته است. و رفتار فردی و اجتماعی انسان بر سرنوشت کلی جامعه و طبیعت اثر گذار است. مدارا یا عدم مدارا با محیط زیست، بر محیط اجتماعی و کیهانی اثر دارد. زیرا جهان دارای همبستگی است. » (صفوی ،۱۴۰۰ :۶۰)

مقتضای انسانیت ایجاب می کند با همدلی با درد و رنج انسان ها فارغ از دین  و نژاد آنها تلاش  شود گام های سازنده برای کاهش آلام انسان های محنت کشیده برداشته شود .

 سید سلمان صفوی اذعان می دارد: «با رویکرد روادارانه عرفانی، جهانی مهربان تر برای بشر فراهم می شود که در سایه آن امکان نزدیکی،گفتگوهای سازنده فرهنگی بین ملت ها و فرهنگ های متنوع فراهم می شود. با فرهنگ رواداری در جهان متنوع فرهنگی و تمدنی معاصر بهتر می توان  جهانی فارغ  از خشونت و جنگ ساخت. وی فرهنگ رواداری ادبیات عرفانی را به مثابه نوری می داند که در تاریکی جهان امروز که سرشار از خشونت، شکاف طبقاتی ، اقتدار گرایی، تمامیت خواهی و انحصار طلبی است. »(همان،۶۵)

با تأمل در سخنان ورفتار و بینش شیخ صفی الدین و نظر به حکایات مذکور در وصف ایشان،تبلور قاعده همبستگی را در طریقت وی شاهد هستیم. سخاوت و بخشندگی، حلم و بردباری ، فرو بردن خشم ،احترام و تکریم و وقار شیخ در برابر مردم و در خدمت به خلق ، از باور وی به قاعده همبستگی نشأت می گیرد.که در ادامه به موارد ذکر شده، خواهیم پرداخت.

۴: در زهد و ورع و تقوی شیخ صفی الدین

زهد در لغت به معنی، پارسایی و تقوی و ترک دنیاست. و در اصطلاح اهل حقیقت عبارت است از :«دشمن داشتن دنیا و اعراض از آن و گفته اند: ترک آسایش دنیاست برای جهت رسیدن به آسایش آخرت.»( گوهرین، ۱۳۸۰،  ج ۶: ۱۷۴)

آورده اند: «زهد سه مرتبه دارد: اوّل- زهد واجب که خوددارى از حرام است. دوم- زهد فضل که فضیلتى است براى انسان و آن بخوددارى از حلال است. سوم- زهد سلامت از آفات روحى است که بوسیله‏ى خوددارى از چیزهاى مشتبه است .»(عاملی، ۱۳۶۰، ج۲ :۳۴۶)

ورع نیز به معنای پارسایی و پرهیزگاری و تقوا می باشد. میبدی در کشف الاسرار ،نظام و اساس دین اسلام را ورع میداند. و معتقد است :که ورع دو گونه عام و خاص است، که از ورع خاص با عنوان ، ورع دل تعبیر می کند.«نظام دین اسلام و نواى عالم ایمان در ورع‏ است؛ ورع‏ پرهیز باشد از محرّمات و خویشتن دارى باحتراز از نابایست و ناشایست و مشغول بودن بشایست و بایست. هر دین که درو ورع‏ نیست، آن را در حضرت قرب محلّ قبول نیست. و این ورع عامّ است. امّا ورع خاصّ ورع دلست. و ورع دل آنست که: هر چه نه عالم حقیقت بود در آن فکرت نکند و اگر خاطرى بدو در آید که نه وارد حقّ باشد آن را بجاروب توبه و استغفار از درگاه دل بروبد، و آن آرزوها که شهوات در دل افکند بدست توکّل و خوف از دل محو کند. و آنجا که فرمان حقّ نباشد، بدل آنجا سفر نکند؛ هر دل که جایى بباطل سفر کند، مثال شاهى بود که از تخت عزّ خویش و از میان سپاه خویش برود و در عالم اعداء سفر کند. »(میبدی،۱۳۷۱ ،  ج‏۱: ۴۵)

در قرآن کریم ،آیات بسیاری دلالت بر امراض  و بیماری های دل ( در انسان) دارند.

نظیر:

 فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ‌ (سوره بقره/۱۰)

(در دلهای آنان یک نوع بیماری است؛ خداوند بر بیماری آنان افزوده؛ و به خاطر دروغهایی که میگفتند، عذاب دردناکی در انتظار آنهاست.)

فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِیبَنَا دَائِرَهٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلَى مَا أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نَادِمِینَ‌ (سوره مائده/۵۲) (کسانی را که در دلهایشان بیماری است می‌بینی که در (دوستی با آنان)، بر یکدیگر پیشی می‌گیرند، و می‌گویند: «می‌ترسیم حادثه‌ای برای ما اتفاق بیفتد (و نیاز به کمک آنها داشته باشیم)» شاید خداوند پیروزی یا حادثه دیگری از سوی خود (به نفع مسلمانان) پیش بیاورد؛ و این دسته، از آنچه در دل پنهان داشتند، پشیمان گردند.)

ازآیات ذکر شده  در می یابیم: « که دل انسان ها در خطر نوعی بیماری قرار دارد. علامه طباطبایی اینگونه تعبیر می کند: «مرض قلب عبارت است از اینکه قلب دچار نوعى تردید و اضطراب شود که مساله ایمان به خدا و اطمینان نسبت به آیات او را کدر و ناصاف کند و ایمان در آن قلب آمیخته با شرک می شود.»(طباطبایی،۱۳۷۴، ج‏۵: ۶۲۰)

خداوند متعال، همانطور که بیماری دل، خصوصیات و آثار آن را  در آیات بسیاری بیان فرموده،  درباره علاج و معالجه آن نیز می فرماید:

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمَانِهِمْ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ‌ (سوره یونس/۹)( کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، پروردگارشان آنها را در پرتو ایمانشان هدایت می‌کند؛ از زیر (قصرهای) آنها در باغهای بهشت، نهرها جاری است.)

إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ ( سوره حجرات/۱۳)

(گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است.)

از مطالبی که ذکر گردید می توان اینگونه نتیجه گرفت: که بیمارى دلها  بر اثر شک در ایمان و دین ، میل به دنیا ، شهوات و حظوظ نفسانى و ….. بوجود می آیند . ولیکن معالجه  این امراض باایمان به خداوند و به استغفار و توبه و زهد و طاعت و ورع و تقوى حاصل می گردد.

زهد، تقوی و ورع در تعالیم شیخ صفی الدین نیز از اهمیت و جایگاه خاصی برخوردار است.آورده اند: «که شیخ فرموده است :که ترک حرام واجب است و طلب حلال واجب است و ترک شبهات سنّت است که تقوی است، و زهد آن است که به اندکی حلال قناعت کند، و وَرَع آن است که تمیز کند و به قدر مایحتاج استعمال کند، این به صورت و ظاهر تعلق دارد، و زهد معنوی آن است که ترک محبت دنیا کند  و دل را از محبت دنیا بپردازد و به آخرت مشغول شود، و وَرَع آن است که دل از ماسوی الله بپردازد، و تقوی آن است که از خدای تعالی بترسد و از هر چه  غیر رضای حق تعالی باشد، بپرهیزد. »( ابن بزاز،۱۳۷۳: ۸۹۷)

حکایت آورده اند: «شیخ، (قدس سرّه) کسب کردی و مریدان را به کسب فرمودی و از گدایی منع کردی و گفتی:کسب کردن سخاوت زیادت کند و در طاعت بیفزاید، اما گدایی کردن بخل آرد و دل متفرّق گرداند و پراکنده کند.»  (همان،:۹۰۵)

۵: در آداب کلام شیخ: از مهم ترین نعمت های الهی بعد از آفرینش، نعمت بیان ( سخن) است.

 در بسیاری از آیات ، آداب سخن گفتن و شیوه های شکلی بیان از جمله : احترام و تکریم شنونده،  رعایت عفت کلام و بکارگیری واژگان مناسب، نرمی و ملایمت در سخن، شیوایی و روانی سخن و ….. ذکر شده است.

نظیر:

فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ‌ (آل عمران/۱۵۹)

(به (برکت) رحمت الهی، در برابر آنان [ مردم‌] نرم (و مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده می‌شدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.)

یکی از نکات برجسته این آیه مبارک، اشاره به اخلاق نیکوی پیامبر(ص) دارد. امام علی (ع) در وصف وی چنین می فرماید:« همانا نگریستن در اخلاق پسندیده و حالات درست او ، برای کسی که اندیشه کند، کافی و دلیل روشنی است برای کسی که بخواهد حقیقت را در یابد. ویژگی هایی مانند: بردباری، گشاده رویی، تواضع، چشم پوشی از خطاکار، مهربانی با فقرا، و بهره فراوانی که از جود و بخشش و شجاعت و دلیری داشت.»( طیب،۱۳۶۹، ج۳: ۴۰۶)

شیخ صدر الدین، اَدامَ الله بَرَکته، گوید:« که شیخ در خلاء و در ملاء به نصیحت و تربیت خلایق مشغول بودی و دائم الکلام  ناطق  بالله و واعظ بالله بودی و اگر چه در خانه بودی با عیال و اطفال خود دایم النصیحه بودی و به طول کلامش ممل نبودی، چون عذویت الفاظ و غرابت معانی او قلوب اقاصی و ادانی می بودی. و کلماتی که به آواز نرم می فرمودی مسموع مجموع حاضران از دور و نزدیک می بودی و آن کس که استماع کردی گوش هوش آن جا داشتی و نمی خواستی که یک لحظه از او جدا شدی و با هر یک به قدر استعداد و حوصله او سخن گفتی، چنانکه از شفا خانه انفاس نفیس او چندین هزار دل مرده و جان پژمرده حیات و زندگی و طراوت و تازگی یافته بود. »(ابن بزاز،۱۳۷۳: ۹۰۶).

۶:در خشوع و تواضع و وقار شیخ صفی الدین

 خشوع، ضد صفت کبر است. و « به معناى حالت تواضع‏ و ادب جسمى و روحى است که در برابر شخص بزرگ یا حقیقت مهمّى در انسان پیدا مى‏شود و آثارش در بدن ظاهر مى‏گردد و در باره خشوع حدیثى نقل شده است که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله مردى را دیدند در حالى که نماز با ریش خود، بازى مى‏کند فرمود :اگر دلش خشوع مى‏داشت اعضایش نیز خاشع بود، از این حدیث مى‏فهمیم که خشوع یک حالت درونى است که در برون نیز اثر مى‏کند .»(طبرسی، ۱۳۷۵، ج‏۴ :۲۳۹)

تواضع و فروتنی یکی از شاخصه های  رفتاری شیخ صفی الدین اردبیلی به شمار می رود. اخبار و حکایات در باب تواضع  وی در ظاهر و رفتار و نسبت به فقرا و تهیدستان بی نهایت است.

 در صفوه الصفا چنین آمده: «در تواضع و فروتنی از خود فروتن کسی ندانستی و با همه فقرا و ضعفا و صلحا متواضع می بودی و با وجود جلالت و عظمت دینی و دنیوی، خود را از همه خردتر شمردی.» (ابن بزاز،۱۳۷۳ :۹۰۸) حکایت آورده اند: «دوستان و محبان همه گرد شیخ در آمدند و دست در دامن شیخ زدند که :” شیخ از برای خدای ما را در آخرت مددی کنی.” شیخ، آب در دیده مبارک بگردانید و فرمود: خدای تعالی را دو خانه است: یکی بهشت و یکی دوزخ. من نمی دانم که من لایق کدام خانه ام و چه در عمل دارم که به آن لایق بهشت شوم.» (همان)

و نیز آورده اند: « و سلام فاش کردی و در تحیّت منحنی نشدی و دایم متبسم و بشّاش  بودی  و تواضع در صحبت پاک او از تکلّف بدعت چنانک سر در پا نهادن معرّا و مبرّا می بودی و مجال نمی دادی و به مبالغه منع می فرمودی، و در روی خلق مدح و تعلّق نمی کردی، و هر کسی را فرزند  و بابا و برادر می خواندی. و این تواضع  و فروتنی به نسبت با درویشان و اهل صلاح نمودی، امّا  با سلاطین و پادشاهان و امرا و ابنای دنیا با وقار  و با تمکّن بودی. »(همان،۹۱۰)

۷: در حلم  و حیای شیخ صفی الدین

ضد غضب ،« حلم» است که عبارت است از:« اطمینان نفس، به حیثی که قوّه غضب به آسانی او را حرکت ندهد و مکّاره روزگار او را به زودی مضطرب نگرداند. و «کَظمِ غیظ» که عبارت است از :فرو بردن خشم، و خود را در حالت غضب نگاه داشتن است. »(نراقی، ۱۳۹۴: ۲۳۶- ۲۳۷) ملا احمد نراقی، کظم غیظ را  ،حلم  عنوان نمی کند،اما  آن را در ضدّیت با غضب می داند، که نمی گذارد آثارِ غضب ظهور نماید.بنابراین  از دیدگاه وی این دو صفت شریفه ،  ضدّ غضب هستند و هر دو از اخلاق حسنه و صفات فاضله اند. وی صفت حلم را ،اشرف کمالات نفسانیّه  می داند و معتقد است :«علم بدون حلم نفعی و اثری ندارد.او حدیثی از رسول اکرم(ص) را دستاویز سخن خود قرار می دهد؛که حضرت می فرمایند: هرگز خدا به  جهالت و نادانی، کسی را عزیز نکرد، و هرگز با حلم و بردباری، کسی را ذلیل نگرداند.» (همان)

اندر احوالات عارف شیخ صفی الدین ،قدس سرّه در حلم و بردباری چنین آمده:« که حلم شیخ در آن نصاب بود که اگر فرزندان  و بیگانگان و کودکان و بندگان چیزی و یا سخن در روی مبارک او بگفتندی، تبسم کردی و بخندیدی و متغیّر نشدی و خشم نکردی. و اگر ظالمی یا کسی دیگر در حق شیخ،  بی ادبی کردی و یا سخن ناشایست بگفتی، به مشافهه یا به مغایبه، و مریدان خواستندی که عوض آیه:(وَ جَزَاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ‌ (شوری/۴۰) کیفر بدی، مجازاتی است همانند آن؛ و هر کس عفو و اصلاح کند، پاداش او با خداست؛ خداوند ظالمان را دوست ندارد) بکنند، شیخ مجال ندادی و فرمودی: او در  حق ما نیک نگفت، شما هیچ نگویید که اگر شما چیزی بگویید عوض کرده باشید. صبر کنید تا حق تعالی عوض بکند و داد بخواهد.»(ابن بزاز،۱۳۷۳: ۹۱۳)

حکایت آورده اند:« شخصی با شیخ، قدس سرّه، نزاعی آغاز کرد و زیاده شد….. شیخ فرمود: جنگ مکن که ما این عالم را به حلم و مسکنت گرفته ایم. از آزار دل آزاری  آید و دل آزاری خلق از پیش خود راندن بود. این نصیحت می کنم به تو که این چنین کنی. »(همان، ۹۱۴)

۸:در یقین شیخ صفی الدین

«یقین اعتقاد و باور محکم و استواری است که مطابق با حقیقت باشد و به هیچ وجه امکان زوال واحتمال خلاف ندارد.»( طوسی،۱۳۸۲،ج۲: ۹۶) یقین مقابل دو صفت رذیله، جهل مرکب و حیرت قرار دارد.

جهل مرکب عبارت است از:« اینکه کسی چیزی را نداند یا خلاف واقع را بداند، و چنان پندارد که حق را یافته است . پس او نمی داند، و نمی داند که نمی داند، و آن بدترین رذایل است و دفعش در نهایت صعوبت می باشد.»( نراقی، ۱۳۹۴: ۱۰۸)

صفت دوم شک و حیرت است.و آن عبارت است از : «عاجز بودن نفس از تحقیق حق و ردّ باطل  در مطالب است. شک و شبهه در ایمان، موجب هلاکت و فساد نفس است و با شک از دنیا رفتن کفر است، و سعی در ازاله آن از واجبات می باشد.» (همان)

سید سلمان صفوی در کتاب عرفان ثقلین، یقین را به صورت دو قسم بیان کرده است:

«الف:  یقین حصولی:  که از طریق مطالعه، استدلال و برهان حاصل می شود و حاصل سیر عقلی است که آغاز مرتبه یقین است.

ب: یقین وصالی: که پس از تطهیر قلب، از طریق سیر انفسی  به دست می آید و نتیجه تصفیه  دل و نزول نور حق در دل، پس از مؤانست  با حضرت محبوب است.»( صفوی، ۱۳۹۵: ۲۵۷)

۱-۸ علامات صاحب یقین

اول آنکه: «در امور خود التفات به غیر پروردگار نکند، و مقاصد و مطالب خود را از غیر او نجوید، و اعتمادش بجز وی نباشد.از هر حول و قوّه به غیر از حول و قوّه خداوندگار بیزار ، و هر قدرتی بجز قدرت آفریدگار در نظر او بی اعتبار و خوار باشد.و نه کاری را از خود بیند و نه اثری، نه خود را منشا امری داند و نه دیگری، بلکه همه امور را مستند به ذات مقدّس او و همه احوال را منسوب به وجود مقدّس  وی داند، و چنان داند که آنچه  برای او مقدر است، به وی خواهد رسید . و در این هنگام برای او تفاوتی نخواهد بود میان فقر ، ثروت، مرض، صحّت، عزّت، ذلّت ، مدح، ذمّ، برتری، پستی، دولت و تهیدستی.لیکن در این وقت چشم از وسایط پوشیده و منبع همه احوال را از یک سرچشمه می بیند و او را حکیم مطلق و خیر محض می داند.

دوم آنکه: در همه اوقات در نهایت ذلّت  و انکسار در خدمت پروردگار بوده و روز و شب مشغول به جا آوردن خدمت او، و پنهان و آشکار در بندگی و اطاعت وی باشد. همگی اوامر شریعت حقّه  را امتثال نماید، و از جمله نواهی او اجتناب کند. خلوت خاطر را از غیر یاد او خالی سازد، و خانه دل را از جز محبت او پردازد، و دلش جز یاد حق را فراموش نماید، و زبانش از غیر نام او خاموش گردد. زیرا صاحب یقین خود را پیوسته  در پیشگاه شهود حق حاضر می داند، و او را به همه اعمال و افعال  خود مطلّع و ناظر می بیند.

سوم آنکه: مستجاب الدّعوه  بلکه صاحب کرامات بوده باشد. زیرا هر قدر  یقین انسان زیاد می شود، جنبه تجرّد او غالب می گردد، و به این سبب، قوّه تصرف در جمیع مواد کائنات که از شأن مجردات است، به جهت او حاصل می شود.

۲-۸ مراتب یقین

برای یقین سه مرتبه است:

مرتبه اول: علم الیقین است.  و آن اولین مرتبه یقین می باشد. و عبارت است از اعتقاد ثابت جازم مطابق واقع. و آن حاصل می شود از ترتیب مقدّمات و استدلال. مانند یقین کردن به وجود آتش در موضعی، به مشاهده دود.

مرتبه دوم: عین الیقین است. و آن عبارت است از مشاهده مطلوب و دیدن آن به چشم بصیرت و دیده باطن، که به مراتب روشن تر از دیده ظاهر است. و آنچه مشاهده از آن شود، واضح تر و ظاهر تر می باشد. اشاره به این مرتبه است: که یکی از اصحاب امیر المومنین (ع)  از آن حضرت پرسیدند: « هَل رَایتَ رَبَّکَ؟» آیا پروردگار خود را دیده ای؟  فرمودند: « لَم اَعبُدُ رَبَّا لَم أَرَهِ»(  بندگی نمی کنم خدایی را که ندیده باشم) و همین است مراد آن حضرت از آنچه فرمود که:« رَأی قَلبی رَبّی»( دید دل من پروردگار مرا) و این مرتبه به هم نمی رسد، مگر به ریاضت و تصفیه نفس، تا اینکه تجرد تام برای او حاصل شود. و این مانند یقین کردن به وجود آتش است، به معاینه دیدن او.

مرتبه سوم: حق الیقین است. و آن عبارت است از اینکه میان عاقل و «معقول» وحدت معنویه و ربط حقیقی حاصل شود، به نحوی که عاقل، ذات خود را « رشحه ای» از رَحَشات فیض معقول و مرتبط به او بیند. مانند یقین کردن به وجود آتش، به داخل آن شدن. و رسیدن به این مرتبه موقوف است به مجاهدات شاقّه، و ریاضات قویّه صعبه، و ترک رسوم و عادات، و قطع ریشه شهوات، و باز داشتن دل از خواطر نفسانیّه و افکار ردیّه شیطانیه، و پاک نمودن خود از کثافاتِ عالمِ طبیعتِ ناهنجار، و دوری از علایق و زخارف دنیای غدّار. »( برگرفته از کتاب معراج السعاده، نراقی: ۱۱۵-۱۰۸)

شیخ صفی الدین در صفوه الصفا مراتب یقین را  شرح داده و معتقد است: حصول یقین به توکل و عدم تصرف شیطان در انسان می باشد.«چون در کمال عین الیقین صاحب معاینه بود، هر سخن که می فرمود بجزم می فرمود، چنانکه در آنجا تردّد و شایبه شاید نمی بود و تحقیق سخن ها به جزم می کرد، چنانکه از شوایب شک و ظنّ معرّا می بودی، چون یقین رافع شک است.» (ابن بزاز، ۱۳۷۳: ۹۲۱)آورده اند: که شیخ فرمود: « که علم الیقین آن است  که اسماء اشیا بداند، و عین الیقین آن است که به رویت اشیا ببیند، و حقّ الیقین آن است که حقیقت اشیا بداند. یقین دل آن است که به خدا شناس گردد و بر اجل و رزق و عمر واقف گردد، شیطان در او تصرّف نکند. و یقین این جا درست گردد، و توکل درست نباشد تا یقین حاصل نگردد. »(همان)

۹:در صبر شیخ صفی الدین

صبر ، ضد صفت جزع و بیتابی است. و آن عبارت است از: « ثبات نفس و اطمینان آن، و مضطرب نگشتن آن در بلایا و مصایب، و مقاومت کردن با حوادث و شداید، به نحوی که سینه او تنگ نشود و خاطرش پریشان نگردد، و گشادگی و طمأنینه که پیش از حدوث آن واقعه است، زوال نپذیرد.پس زبان خود را از شکایت نگاه دارد و اعضایش را از حرکات ناهنجار محافظت کند. و این، صبر در شداید است که ضدّ آن جرع می باشد.»( نراقی، ۱۳۹۴: ۷۸۳)

۱-۹ دلایل صبر در بلایا و محن، به شرح زیر می باشد:

اول: «اظهار قوت نفس و اطمینان دل نزد مردم، تا نزد ایشان پسندیده و قوی دل محسوب شود. و این مرتبه صبر عوام است، که همین ظاهر حیات دنیا را می شناسند و از عالم آخرت غافلند.

دوم: توقع ثواب و رحمت ، و امیدِ وصول به درجات رفیعه در خانه آخرت. این صبر طایفه زهّاد و پرهیزگاران است. اشاره به این صبر است که خداوند درآیه ۱۰ سوره زمر می فرماید: قُلْ یَا عِبَادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَهٌ وَ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَهٌ إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسَابٍ‌ (۱۰) بگو: «ای بندگان من که ایمان آورده‌اید! از (مخالفت) پروردگارتان بپرهیزید! برای کسانی که در این دنیا نیکی کرده‌اند پاداش نیکی است! و زمین خدا وسیع است، (اگر تحت فشار سران کفر بودید مهاجرت کنید) که صابران اجر و پاداش خود را بی‌حساب دریافت می‌دارند.

سوم: بهجت و لذت یافتن به آنچه از جانب خدا وارد می شود. زیرا هرچه از دوست می رسد، مطلوب است، و دوست ، مشتاقِ التفاتِ دوست است و از آن لذّت می یابد، اگر چه به امتحان کردن به بلا و ستم باشد. این صبر اهل محبت و معرفت است.»( نراقی،۱۳۹۴: ۷۸۵)

سنایی معتقد است: انسان به واسطه صبر می تواند به کمال برسد، چه بسا پیامبران الهی هنگامی که به رنج و محنت دچار شدند، بر اثر صبر توانستند بر رنج و درد خود غلبه کنند. وی در ادامه اینگونه بیان می کند: که رسیدن به کعبه وصال حق ،از  طریق صبر امکانپذیر است.

صبر کن تا به کام خویش رسی                    تو به دوری به جام خویش رسی      

مردم از روزگار صدر شود                           به دو هفته هلال بدر شود  

میوه از شاخ خشک صبر آرد                      گل شود قطره ها که ابر آرد

صبر کم ساخت محنت ایوب                      صبر پرداخت  راحت  یعقوب

همه کامی ز صبر شاید یافت                     به بوی وصل او به کعبه شتافت

                                                                        ( سنایی: ۶۷)

همچنین اشاره به این صبر است که خدای متعال در آیات ۱۵۷-۱۵۳ سوره بقره می فرماید:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاَهِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ‌ (۱۵۳)

وَ لاَ تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَ لکِنْ لاَ تَشْعُرُونَ‌ (۱۵۴|)

وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ‌ (۱۵۵)

الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ‌ (۱۵۶)

أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ‌ (۱۵۷) ( صبر کنندگان را بشارت بده که چون مصیبتی به ایشان رسید، گویند: ما از خداییم و بازگشت ما به سوی اوست، ایشانند که صلوات پروردگار و رحمت او بر ایشان است.)

برخی از عارفان صبر را به سه معنی در نظر گرفته اند: «اول: ترک شکایت است و این درجه« تائبین» است. دوم: رضای به مقدور است، که آن درجه « زاهدان» است. سوم: دوست داشتن و محبت به آنچه مولایش برایش خواهد و این مقام« صادقان » است.»(ابوطالب مکی، ۱۳۹۷: ۹۹)

 نظر به آنچه که  در رفتار ، اخلاق و کرامات شیخ صفی الدین آورده اند ، می توان اینگونه استنباط کرد: که شیخ والاترین مرتبه صبر، یعنی صبر جمیل را (که  سیره  انبیا (علیهم السلام) می باشد،) الگو و اسوه خود قرار داده است. در صفوه الصفا آمده:«هر مصیبتی که به شیخ رسیدی به غایت صبر جمیل تلقی نمودی و می فرمودی:” آنچه بَتَر از این است خدا به دور دارد.”  و در مناجات با حق تعالی می گفتی: ملک، ملک تَست و حکم، حکم تست و تصرف، تصرف تست. جزع و فزع و آه و ناله نمی کرد و اشک ریزان به سنت « هذه رحمته جعلها الله فی قلوب عباده» از او در وجود می آمد  و تا حدّی  در سلک« و اِنّما یَرحَمُ الله مِن عباده الرُّحَماء» می بود که بر جنازه غربا آنکه می دانست و آنکه نمی دانست اشک باران می کرد. »(ابن بزاز،۱۳۷۳ :۹۲۴)

۱۰: در سخاوت و سماحت شیخ صفی الدین

سخاوت به معنای بخشش، بخشندگی است و ضد صفت بُخل می باشد. گوهرین در شرح اصطلاحات تصوف چنین آورده: «سخاوت در لغت، به معنی جوانمردی و جود و کرم و بخشش و دهش است. و در اصطلاح، مبدأ افادتی است که آن را عوض نباشد.»(گوهرین، ۱۳۸۰، ج۶: ۲۱۵) سخاوت ثمره زهد و بی مبالاتی به دنیا ست.و از مشهورترین صفات پیامبران خدا و معروف ترین اخلاق اصفیا و اولیا می باشد.

شمس تبریزی در باره سخاوت گفته است:« همچنان سخاوت چهار چیز است: سخاوتِ مال  زاهدان راست، سخاوتِ تن مجتهدان راست، سخاوتِ جان غازیان راست، سخاوتِ دل عارفان راست. زاهدان مال بدهند و مهر بستانند، چنانکه قرآن گفت: تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یُرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الْأَرْضِ وَ لاَ فَسَاداً وَ الْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ‌ (سوره قصص/آیه ۸۳) (آری،) این سرای آخرت را (تنها) برای کسانی قرارمی‌دهیم که اراده برتری‌جویی در زمین و فساد را ندارند؛ و عاقبت نیک برای پرهیزگاران است. و مجتهدان تن بدهند هدایت بستانند، چنانکه قرآن گفت: وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ‌ (عنکبوت/آیه ۶۹) و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راه‌های خود، هدایتشان خواهیم کرد؛ و خداوند با نیکوکاران است. و غازیان جان بدهند، حیات باقی بستانند، چنانکه قرآن گفت: وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ‌ (آل عمران/آیه ۱۶۹) (ای پیامبر) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند، بلکه آنان زنده‌اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند. عارفان دل بدهند و محبت بستانند.چنانکه قرآن گفت: بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ …( سوره مائده/۵۴) خداوند آنها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند.» ( افلاکی، ۱۳۶۲، ج۲: ۶۵۶)

  شیخ صفی الدین اردبیلی بالاترین مراتب سخاوت ، ایثار را دارا بودند که عبارت است از: بخشش و جود، با وجود احتیاج و ضرورت خود. در صفوه الصفا آمده: «حق  سبحانه و تعالی او را به حظّ اوفی و هم مستوفی از سخاوت مخصوص گردانیده بود که از بنای زمان و طوایف اقران کسی دیگر از آن رتبت و مرتبت در سخا و عطا نموده. شیخ اثر گشایش اندرون و علاماتش  را در دو چیز می داند: حسن سخاوت و حسن خلق ، که هر دو تصرف الهی است در بنده. و از جمله سخاوت که حق تعالی بدو داده بود شمّه ای آن بود که از برای فردا تشویش نکردی و هر چه داشتی ایثار کردی.» (ابن بزاز،۱۳۷۳، ۹۲۹) و «ایثار شیخ، تا حدّی بود که هیچ چیزی در خانه وی مدُّخر نماندی  و قرار نگرفتی، بلکه  هر چه حق تعالی بدادی بر مردم صرف کردی و فرمودی: اگر چیزی باشد از دادن پاکی نباشد از نادان باکی نباشد و در بند تکلّف نباشم. و فرزندان و مریدان را به ترک تکلّف نصیحت فرمودی که  در بند تکلّف مباشید که تکلّف شما را از سخاوت باز دارد. »(همان، ۹۳۴)

حکایت آورده اند : «که بسیار بود که شیخ، به شب به نفس مبارک خود ( چنانکه کسی  وی را ندانستی) تفحّص حال ضعفا فرمودی.اگر کسی را دیدی که از گرسنگی بیخواب بودی نان  و یا طعامی پیش وی بردی. چنانکه  وی شیخ را ندانستی. و اگر کسی را احتیاج به چیزی دیگر بودی از پنهان به وی چیزی دادی. و بسیار بودی که به نفس مبارک خود غلّه برداشتی و به خانه درویشان بردی،  چنانکه ایشان او را ندانستندی. »(همان، ۹۳۶)

۱۱:در علو همت شیخ صفی الدین

میبدی  در معنای علو همّت ، با توجه به تفسیر  قسمتی از آیه ۱ سوره فاطر «یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ. »آورده است: «گفته اهل تحقیق آنست که مراد از این آیت، علوّ همت‏ است و همت عالى کسى را دهد که خود خواهد. و اصحاب همت سه گروهند: یکى که همّت آنها دنیا است و غایت امید و آرزوى آنها همین جهان است.که هرکس همّ و هدف خود را دنیا قرار داد از خداوند دور است و پیوسته داراى همّتى است تمام‏نشدنى! و شغلى بى‏شادمانى و فقرى بى‏توانگرى و آرزوى نارسیدنى.گروه دوّم آنان که همّتشان تا رسیدن به باغ و بستان و نعیم الوان عقبى و حور و قصر، و خیرات حسان است! این حال مزدوران است که دربند پاداش مانده و از مکاشفات و مناجات حقّ بازمانده‏اند. گروه سوّم، که همّت عالى دارند و در دل راز نهانى. دل آنها اسیر مهر و محبّت حق، و جان آنها غرقه عیان مطلق، نه از دنیا خبر دارند نه از عقبى نشان.به زبان حیرت همى‏گویند: اى یگانه یکتا، از ازل تا جاودان، وحید در نام و نشان، ما را به زندگانى دوستان زنده بدار، و به نور قرب حضرتت دوگانگى از میان بردار و بر مقام توحیدمان با مقرّبان فرود آر.» (میبدی،۱۳۵۲، ج‏۲ : ۲۸۲)

و نیز حضرت حافظ در دیوان غزلیات خود، بطور زیبا و نغز و دلنشین اینگونه سروده است:

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود                         زهر چه رنگ تعلّق پذیرد آزاد است

                                                                              (حافظ، غزل ۳۷)

همانگونه که گفته شد: همّت در اصطلاح تصوف ، توجه  قلب با تمام قوای روحانی خود به جانب حق، برای حصول کمال در خود می باشد. بنابراین: «حافظ خود را بنده خواست و عزم آن وارسته ای می داند، که در زیر فلک نیلگون از هر چه نقش تعلق پذیرد و دل را بسته جلوه های این سرای فریب کند و از سیر کمال باز دارد، خویشتن را رها کرده است.»(خطیب رهبر،۱۳۸۹: ۵۵)

با تأمل اندر احوالات شیخ صفی الدین اینگونه استنباط می شود: که همت شیخ ، ههم عالیه که توجه صرف به حق تعالی ست، می باشد. چنانچه آورده اند: «شیخ را همگی نهمت و کلی همّت به خدا و کار خدا بود و همّت مصروف خلق خدا، که ایشان را دعوت به حقّ کردی و ایشان را شناسا گردانیدی . همّت او در مال و ملک و منصب  دنیوی نبودی، بلکه از همه دنیا و ابنای دنیا استعفا داشتی و فرزندان را به علّو همّت ترغیب فرمودی و مریدان را علّو همّت تعلیم نمودی و فرمودی که :خالص، خدای را، تعالی، طلب کنید که هر که خدای را طلبد دنیا و عقبی به طفیل او را حاصل شود،  همچنانکه اگر کسی روی به آفتاب دارد سایه در عقب او می آید و اگر  پشت به آفتاب کند سایه از او گریزد و او به سایه نرسد.» (ابن بزاز،۱۳۷۳: ۹۴۰)

آفتاب همّتم کسی سایه اندازد برین                    سایه گاه خاکدان ظلمت آبادِ زمین

و فرمودی که :« طالب که در راه باشد و به مادون حق تعالی سر فرود آرد، در آن مقام بماند و به مقصد نرسد ، همچنان مرغان که به زمستانگاه و تابستانگاه آیند و روند .هر مرغی که سر به آب و دانه فرو نیاورد، زود به مقصد رسد و هر مرغی که سر  به آب و دانه فرو آرد به آن مقصد نرسد، اگر برسد دیر رسد.»(همان)

۱۲:در وفای شیخ صفی الدین

وفای به عهد، یکی از فرایض و از جمله آداب معاشرت و حسن سلوک با مردم به شمار می رود، که باید همواره مورد توجه سالک الی الله باشد. در بسیاری از آیات قرآن کریم و روایات به این موضوع اشاره و تاکید فراوانی شده است.شاه عبد العظیمی در تفسیر اثنی عشری ،در شرح آیه ۱۵ سوره احزاب  و با اشاره به موضوع وفای به عهد چنین آورده: «وَ لَقَدْ کَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لاَ یُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَ کَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْئُولاً …… وَ لَقَدْ کانُوا: و هر آینه بودند بنو حارثه و بنو سالمه که از روى انابه، عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ‏: عهد نمودند خدا را پیش از این روز که در جنگ احد به جهت قتل، قصد فرار کرده بودند، بعد از آن نادم گشته عهد و پیمان نمودند که هرگز، لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ: پشتها برنگردانند در جنگها بلکه در جمیع مواضع قتال ثابت قدم باشند وَ کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلًا: و هست عهدى که با خدا نموده‏اند سؤال گردیده شده، یعنى مسئولیت آن را دارند و از وفاى به آن سؤال خواهند کرد و به شکستن عهد جزا خواهند یافت.وی در شرح تفسیر فوق اظهار می دارد: یکى از لوازمات ایمانى وفاى به عهد است، بلکه تحقق دین منوط به وفاى‏ عهد است، لذا حضرت امیر المؤمنین فرمود: (لا دین لمن لا عهد له)دین نیست براى کسى که عهد ندارد.» ( شاه عبدالعظیمی،۱۳۶۳ ، ج‏۱۰: ۴۱۹)

در صفوه الصفا آورده اند: «شیخ بر رسوخ  به آیه ۹۱ سوره نحل (وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَ لاَ تَنْقُضُوا الْأَیْمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلاً إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ‌ . و هنگامی که با خدا عهد بستید، به  عهد او وفا کنید! و سوگندها را بعد از محکم ساختن نشکنید، در حالی که خدا را کفیل و ضامن بر (سوگند) خود قرار داده‌اید، به یقین خداوند از آنچه انجام می‌دهید، آگاه است.) ثابت قدم و صادق بود و هر عهدی و قولی که بکردی، اگر چه مرور ایام بر آن بگذشتی، که از آن نگذشتی و از دست نگذاشتی و خلاف آن روا نداشتی و نکردی. و فرمودی  که:” صاحبدل هر چه ببخشد باز نستاند و  شیر هر چه بخورد ردّ نکند وسلطان هر چه بخشد باز نستاند.” و اگر در حالت طفولیت با کسی صحبتی داشته بودی یا کسی در حق او نیکویی کرده بودی فراموش نکردی و همیشه او را به دعا مدد کردی و یاد داشتی.»(ابن بزاز ،۱۳۷۳ : ۹۴۲)

۱۳:در صفای شیخ صفی الدین

«صفا به معنی منوّر شدن دل به نور خدا، خالی شدن دل از ماسوی الله، پر شدن دل از محبت الهی و خالی شدن دل از کینه ورزی و غرض و مرض است.اهل صفا از سلطان نفس رسته و دل به مولی پیوسته اند.»( صفوی، ۱۴۰۰ :۷۵)

محمد غزالی معتقد است که: «خوی های پلید نظیر: بدخویی،خشم، کینه، حسد ، دروغ و…..باعث رنجوری های دل  و بیماری های نفس می گردند.و انسان باید مهلکات و خبایث درون و عیب های خود را بشناسد و به معالجت دل ، جهت رسیدن به صفا ،روشنایی دل و بصیرت اهتمام ورزد.»( غزالی،۱۳۵۲ :۱۴۵-۱۴۰) همچنین با تأمل در بسیاری از آیات قرآن کریم در می یابیم که ، شرایط بسیاری از جمله :حضور قلب و پاکى دل، ایمان و تقوا و اخلاص در پرستش خداوند ، جهت صفاى‏ دل‏ و شفافیت روح انسان  لازم است.که این شرایط و عوامل، انسان را به راه حق،خیر ، فضیلت ، هدایت، صفای باطن و بصیرت رهنمون می کند.

 در صفوه الصفا در وصف صفای دل و بصیرت درونی شیخ صفی الدین آمده: «حق تعالی او را صافی آفریده بود از کدورات نقیصت و عیوب همچون حسد و حقد و کینه و ریا و غضب نفسانی. و هرگز بدست و زبان از او ایذا و آزاری به خلق خدا نرسیدی و هرگز در غضب نرفتی، الّا که خلاف خدا از فرزندی یا مریدی  بدیدی، برنجانیدی و در غضب رفتی. و گاه بودی که به حرکت دست مودّی شدی، که ادب فرمودی. و اگر خلاف  طریقت بدیدی که نپسندیدی، اول توبیخ کردی، بعد از آن به رفق و مدارا با او بگفتی و او را بر سر راه آوردی. نمی رنجید الّا از برای خدا و نمی رنجانید، الّا از برای خدا. و اگر منافقی در  حق او سخنی می گفت به مغایبه و یا در روی او بمواجهه ، نرنجیدی.  و یا دزدی  چیزی بدزدیدی از آن او و یا در پس دیوار چیزی بگفتی، آن را با روی او نیاوردی و فرمودی : ما را سبک باز گردانند، ما او را چرا برنجانیم.» (ابن بزاز،۱۳۷۳: ۹۴۸)

و «شیخ ، قدّس سرّه، مخلص بود در طاعت کردن و مریدان را نیز اخلاص می فرمودی و نصیحت می کردی که ،از ریا پرهیز کنید و اخلاص در مجموع طاعات به کار دارید. و مریدان را می فرمود که : اگر نفس شما را بر آن دارد که برخیزید و طاعت کنید تا خلق بدانند که شما چنین طاعت کننده اید، خلاف آن کنید، که چون ریا در آید، طاعت را خبطه گرداند. و اگر نفس شما را کاهلی فرماید، به طاعت کردن برخیزید و طاعت کنید تا خلاف نفس کرده باشید. و مریدان را نصیحت فرمودی که : بر شما باد که ریا از خود دور کنید چندانکه توانید، که آخرین خصلتی که مرید از آن خلاص یابد ریا باشد. تا ریا پاک نگردد، شخص پاک و مخلص نشود.» (همان: ۹۴۹)

نتیجه گیری:

در این مقاله عرفان اجتماعی ، مولفه ها و ویژگی آن از منظر شیخ صفی الدین اردبیلی مورد بررسی قرار گرفت.

نتایج حاکی از آن است که: عرفان اجتماعی و کاربرد مولفه های آن،  از اهمیت و ارزش خاصی  در منظومه فکری شیخ و مکتب  و طریقت عرفانی او برخوردار است.

با توجه به مطالبی که  بیان گردید،می توان گفت: شیخ صفی الدین راه درست عرفان، به ویژه عرفان اجتماعی را در چارچوب طریقتش بر مبنا و اساس، قرآن، سنت و احکام اسلامی بنا کرده است.مهم ترین ویژگی وی در بیان تعالیم عرفانی اش ، سخنان عمیق و رفتار تاثیر گذارش بود که بر پایه تعالیم قرآن و از عمق وجودش بر می خواست و چنان تاثیری بر مخاطبینش داشت که آنان را با  میل و رغبت به ارادت وا می داشت.

همچنین ویژگی های تربیتی،تقوا و معنویت حقیقی  شیخ ذکر گردید.که می توان به مهمترین و برجسته ترین آنها که عبارتند از: تهذیب نفس، زهد و ورع و تقوا، یقین، تواضع، صبر و سخاوت و ……اشاره کرد.

از دیگر ویژگی مکتب عرفانی شیخ صفی الدین می توان عنوان کرد، که شیخ علاوه بر مجاهده در تهذیب نفس و سلوک در راه خدا، در خدمت به خلق و رفتار پسندیده  و سرشار از محبت با مردم و دوری از کینه ورزی و حسد با مردم نمونه بود.

با تأمل و نظر به آموزه ها و تعالیم عرفانی مکتب شیخ صفی الدین ، می توان به نقش کلیدی و اساسی آن در کسب مقامات عالی بندگی، مکارم اخلاقی و عملکرد بهتر در زندگی فردی و اجتماعی (که منجر به کاهش آسیب های اجتماعی می شود) آگاهی یافت.

منابع:

۱:  قرآن کریم

۲: ابن عربی، (بی تا). فتوحات المکیه.  بیروت : انتشارات دار صادر.

۳: ابوطالب مکی، محمد بن علی(۱۳۹۷). قوت القلوب. ترجمه: مهدی افتخار، قم : انتشارات آیت اشراق.

۴: اردبیلی، ابن بزاز (۱۳۷۳) .صفوه الصفا( در ترجمه احوال و اقوال و کرامات شیخ صفی الدین اردبیلی)، با مقدمه و تصحیح: غلامرضا طباطبائی مجد. اردبیل: مصحّح.

۵: افلاکی،شمس الدین احمد (۱۳۶۲). مناقب العارفین، ج۲٫ تهران: انتشارات دنیای کتاب.

۶: بروجردى، محمدابراهیم(۱۳۶۶). تفسیر جامع، ۷جلد. تهران: انتشارات کتابخانه صدر .

۷: جامی، عبد الرحمن(بی تا).اشعه اللمعات. به کوشش :حامد ربانی.تهران: انتشارات گنجینه.

۸: حافظ، (۱۳۸۹)دیوان غزلیات. به کوشش: دکتر خلیل خطیب رهبر. تهران :انتشارات صفی علیشاه.

۹: دهخدا، علی اکبر(۱۳۷۷). لغت نامه دهخدا. ج ۱۰، زیر نظر: دکتر محمد معین و دکتر سید جعفر شهیدی .تهران: انتشارات دانشگاه تهران.

۱۰: رادمنش، عطا محمد(۱۳۸۶) فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، فلسفی و نجومی گلشن راز شیخ محمود شبستری. اصفهان :انتشارات دانشگاه آزاد واحد نجف آباد.

۱۱: رجبی، امیر(۱۳۹۶) شرح صفا( زندگی و تعالیم عرفانی شیخ صفی الدین اردبیلی). تهران: انتشارات سوره مهر.

۱۲: زرین کوب، عبد الحسین(۱۳۸۹). ارزش میراث صوفیه.تهران:  انتشارات امیر کبیر.

۱۳: سنایی، مجدود بن آدم(۱۳۴۸). مثنوی های حکیم سنایی.تصحیح و مقدمه: محمد تقی مدرس رضوی. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.

۱۴: سهروردی، شهاب الدین (۱۳۸۰).مجموعه مصنفات. به کوشش :هانری کربن .تهران،:موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.

۱۵: شاه‏عبدالعظیمى، حسین‏(۱۳۶۳). تفسیر اثنى عشرى‏. ج ۱۴٫ تهران: انتشارات میقات.

۱۶: صفوی، سید سلمان (۱۴۰۰).مکتب عرفان اجتماعی شیخ صفی الدین اردبیلی.تهران: انتشارات سلمان آزاده.

۱۷: صفوی،سید سلمان (۱۳۹۵).عرفان ثقلین(مبانی نظری و عملی عرفان و طریقت صفویه) تهران : انتشارات سلمان آزاده.

۱۸: طباطبایى، محمدحسین(۱۳۷۴) ترجمه تفسیر المیزان.۲۰جلد. قم: دفتر انتشارات اسلامى .

۱۹: طبرسی،فضل بن حسن(۱۳۷۵) .ترجمه تفسیر جوامع الجامع. ج۴٫ مترجم: علی عبد الحمیدی، اکبر غفوری،احمد امیری شادمهری، عبد العلی صاحبی، حبیب روحانی. مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهش های  اسلامی.

۲۰: طوسی، خواجه نصیر الدین،(۱۳۸۲).اوصاف الاشراف. قم: انتشارات موسسه فرهنگی حضور.

۲۱: طیب، عبد الحسین(۱۳۶۹). اطیب البیان فی تفسیر القرآن. ج۳٫تهران: نشر اسلام.

۲۲: عاملى، ابراهیم( ۱۳۶۰). تفسیر عاملى.تهران:  انتشارات صدوق.

۲۳: غزالی، ابو حامد(۱۳۵۲). احیا علوم الدین، ترجمه: محمد خوارزمی، به کوشش: حسین خدیو جم، ج ۵٫تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.

۲۴: قیصری، داوود(۱۳۷۵).شرح فصوص الحکم. تهران: انتشارات علمی فرهنگی.

۲۵: گوهرین، سید صادق (۱۳۸۰). شرح اصطلاحات تصوف. ج ۶٫ تهران: انتشارات زوّار.

۲۶: میبدى، احمد بن محمد(۱۳۷۱).کشف الاسرار و عده الابرار. تهران: انتشارات امیر کبیر.

۲۷: میبدی، احمد بن محمد(۱۳۵۲). خلاصه تفسیر ادبی و عرفانی قرآن مجید به فارسی از کشف الاسرار.ج۲٫ تهران: انتشارات اقبال

۲۸: نراقی، ملا احمد(۱۳۴۹). معراج السعاده. قم: نشر جمال.

۲۹: نشاطی شیرازی،محمد(۱۳۸۸) تذکره شیخ صفی الدین اردبیلی.ترجمه: داوود بهلولی،قم: نشر ادیان.

[۱] دانشجوی دکتری ادبیات عرفانی،واحد کرج،دانشگاه آزاد اسلامی کرج`