توکل در قرآن، احادیث و ادبیات عرفانی

سید سلمان صفوی

آکادمی مطالعات ایرانی لندن – LAIS

«توکل» یکی از مفاهیم کلیدی قرآن کریم، حدیث و عرفان است که نقش مهمی در زندگی و آرامش روان انسان دارد. در این نوشتار «توکل» در قرآن کریم، احادیث و عرفان و تصوف در سه بخش از منظر معناشناسی و جایگاه سلوکی  بر اساس منابع معتبر تبیین می­ شود.

توکل در قرآن

«رَبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ»(ممتحنه،۴)[۱]

قال الله تعالی: «تَوَکَّلْ عَلَى اللهِ وَکَفَى بِاللهِ وَکِیلا» (سوره نساء، آیه ۸۱) * «وَمَن یَتَوَکَّل عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسبُهُ.»(سوره طلاق، آیه ۳) * «إنَّ اللهَ یُحِبُّ المُتَوَکِّلِینَ» (سوره آل عمران، آیه۱۵۹) * «حَسْبِیَ اللهُ لا إلهَ إلاّ هُوَ عَلَیهِ تَوَکَّلتُ وَ هُوَ رَبُّ العَرشِ العَظِیمِ.»(سوره توبه، آیه ۱۲۹) * «وَ إِلَیهِ یُرجَعُ الأَمرُ کُلُّهُ فَاعبُدهُ وَ تَوَکَّل عَلَیهِ.»(سوره هود، آیه ۱۲۳)

توکل به معنای اعتماد انسان در همه امور خویش بر خدای وکیل و کفیل است. توکل از ریشه «وَ – کَ – لَ» به معنای اظهار عجز و اعتماد به خداوند است.[۲] توکل به معنای تفویض امور به خداوند و رضایت دادن به تدبیر او[۳] و یا سپردن امور به او همراه با انقطاع از اسباب و علل ظاهری و اعتماد به او به عنوان سبب حقیقی و مرجع همه اسباب است.[۴]

توکل بر خدا موجب آرامش و موفقیت و عزت نفس می گردد. خدای تعالی حامى مسلمانان است و با امدادهاى غیبى آنها را یارى مى‌ فرماید. «وَ کَفى‌ بِاللهِ وَکِیلا.»(سوره نساء، آیه ۸۱) در روایات، توکل به معنای کنار گذاردن همه قدرت‌ ها و در انتظار مقدرات الهی بودن است: «ألتّوکّل التّبرّی من الحول و القوّه و انتظار ما یأتی به القدر.»[۵] توکل از نشانه های مومن است: «عَلَی اللهِ فَلیَتَوَکَّلِ المُؤمِنون.»(سوره تغابن، آیه ۱۳)

توکل و مشتقات آن ۷۰ مرتیه در قرآن کریم به کار رفته و به موضوعاتی گوناگون می پردازد. نظیر:

* اهمیت و انگیزه توکل: «وَاتلُ عَلَیهِم نَبَأَ نُوحٍ إذ قَالَ لِقَومِهِ یَا قَومِ إِن کَانَ کَبُرَ عَلَیکُم مَّقَامِی وَتَذکِیرِی بِآیَاتِ اللهِ فَعَلَى اللهِ تَوَکَّلتُ فَأَجمِعُوا أَمرَکُم وَشُرَکَاءکُم ثُمَّ لاَ یَکُن أَمرُکُم عَلَیکُم غُمَّهً ثُمَّ اقضُوا إلَیَّ وَلاَ تُنظِرُونِ.»(سوره یونس، آیه ۷۱)

* علل و عوامل توکل: «وَإن جَنَحُوا لِلسَّلمِ فَاجنَح لَهَا وَتَوَکَّل عَلَى اللهِ إنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ العَلِیمُ.»(سوره انفال، آیه ۶۱)

* آثار توکل: «فَبِمَا رَحمَهٍ مِّنَ اللهِ لِنتَ لَهُم وَلَو کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ القَلبِ لاَنفَضُّوا مِن حَولِکَ فَاعفُ عَنهُم وَاستَغفِر لَهُم وَشَاوِرهُم فِی الأَمرِ فَإِذَا عَزَمتَ فَتَوَکَّل عَلَى اللهِ إنَّ اللهَ یُحِبُّ المُتَوَکِّلِینَ.»(سوره آل عمران، آیه ۱۵۹)

* موارد توکل: «فَإِن تَوَلَّوا فَقُل حَسبِیَ اللهُ لا إلَهَ إلاَّ هُوَ عَلَیهِ تَوَکَّلتُ وَهُوَ رَبُّ العَرشِ العَظِیمِ.»(سوره توبه، آیه ۱۲۹)

* ضرورت تلاش و کار در کنار توکل: «وَقَالَ یَا بَنِیَّ لاَ تَدْخُلُواْ مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَادخُلُوا مِن أَبوَابٍ مُّتَفَرِّقَهٍ وَمَا أُغنِی عَنکُم مِّنَ اللهِ مِن شَیءٍ إنِ الحُکمُ إلاَّ ِللهِ عَلَیهِ تَوَکَّلتُ وَعَلَیهِ فَلیَتَوَکَّلِ المُتَوَکِّلُونَ.»(سوره یوسف، آیه ۶۷). در برخی آیات نیز به خداوند به عنوان «وکیل» اشاره دارد: «الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إنَّ النَّاسَ قَد جَمَعُوا لَکُم فَاخشَوهُم فَزَادَهُم إیمَانًا وَقَالُوا حَسبُنَا اللهُ وَنِعمَ الوَکِیلُ.»(سوره آل عمران، آیه ۱۷۳)

به استناد برخی آیات نظیر «عَلَی اللهِ فَلیَتَوَکَّلِ المُؤمِنون.»(سوره تغابن، آیه ۱۳) که مؤمنان را به توکل امر می‌ فرماید چنین بر می آید که انسان بدون توکل، مؤمن نیست.[۶]

در قرآن کریم در ساحت های مختلف اجتماعی، سیاسی و نظامی به توکل امر شده است: «إذ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنکُم أَن تَفشَلاَ وَاللهُ وَلِیُّهُمَا وَعَلَى اللهِ فَلیَتَوَکَّلِ المُؤمِنُونَ.»(سوره آل عمران، آیه ۱۲۲) * «وَلَقَد نَصَرَکُمُ اللهُ بِبَدرٍ وَأَنتُم أَذِلَّهٌ فَاتَّقُواْ اللهَ لَعَلَّکُم تَشکُرُونَ.»(سوره آل عمران، آیه ۱۲۳) * «اللّهُ لا إلَهَ إلاّ هُوَ وَعَلَى اللهِ فَلیَتَوَکَّلِ المُؤمِنُونَ.»(سوره تغابن، آیه ۱۳) * «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذکُرُوا نِعمَتَ اللهِ عَلَیکُم إذ هَمَّ قَومٌ أَن یَبسُطُوا إلَیکُم أَیدِیَهُم فَکَفَّ أَیدِیَهُم عَنکُمْ وَاتَّقُوا اللهَ وَعَلَى اللهِ فَلیَتَوَکَّلِ المُؤمِنُونَ.»(سوره مائده، آیه ۱۱) * «قَالَ رَجُلاَنِ مِنَ الَّذِینَ یَخَافُونَ أَنعَمَ اللّهُ عَلَیهِمَا ادخُلُواْ عَلَیهِمُ البَابَ فَإذَا دَخَلتُمُوهُ فَإِنَکُم غَالِبُونَ وَعَلَى اللهِ فَتَوَکَّلُوا إن کُنتُم مُّؤمِنِینَ.»(سوره مائده، آیه۲۳)

معناشناسی توکل

 توکل از مفاهیم اصلی عرفانی قرآن کریم است که با زندگی انسان پیوند وثیق دارد. توکل از جهت معناشناسی با «ایمان»، «وکیل» (اسم الله)، «کفیل» (اسم الله)، «زندگی»، «دنیا»، «صبر»، «رضا»، «تسلیم»، «تدبیر»، «تقدیر»، «اسباب» و «یقین» در تعامل معنایی است. توکل به معنای اعتماد و امیدِ کامل به حضرت قادر و قطع امید از مخلوقات یا اسباب و وسایط؛ در عین مجاهدت و تدبر و تعقل در امور زندگی است. توکل با اسماء الهی نظیر «الوکیل»، «الولی»، «القادر»، «المقتدر»، «الوهاب»، «الرزاق»، «النصیر»، «الحی»، «الفتاح»، «الکریم»، «المجیب» و «الودود» در تعامل است.[۷] توکل ایمان ذومراتب است، آن که ایمانش قوی تر است، توکلش نیز اقوا و اکمل است.

خاستگاه توکل

بر اساس قرآن کریم،  دارا بودن درک عمیق از خدای تعالی و مجموعه صفات الهی نظیر علم، قدرت، حکمت، عزت، ربوبیت و رزاقیت در تحقق توکل عملی مؤثر است. توکل پس از طی مراتبی از تهذیب نفس و رشد و تعالی ایمان عملی ممکن می شود.  انسانی که با باور قلبی به ولایت حضرت حق تعالی، به ربوبیت او ایمان بیاورد، حضرت «لا اله الا هو» را مرجع همه اسباب و علل می‌داند و همه امور خویش را به حضرت «الوکیل»، «الولی»، «القادر»، «المقتدر»، «الوهاب»، «الرزاق»، «النصیر»، «الحی»، «الفتاح»، «الکریم»، «المجیب» و «الودود»[۸] وا می گذارد: «ذلِکُمُ اللهُ رَبّی عَلَیهِ تَوَکَّلتُ واِلَیهِ اُنیب.»(سوره شوری، آیه ۱۰)

*

توکل در احادیث

در کتب معتبر حدیث نظیر «کافی»، «تحف العقول»، «غررالحکم» و «وافی» احادیث متعدد در باب توکل روایت شده که بر اساس آنها توکل با ایمان، صبر، خوف، اسباب و سختی ها (صعاب) قرین است.

معنای توکل از منظر حدیث نبوی

رسول الله(ص) در حدیثی مطول در تبیین معنای توکل می فرمایند: «وَ فِی مَعَانِی اَلأَخبَارِ عَنْ أَبِیهِ عَن سَعدِ بنِ عَبدِ اَللهِ عَن أَحمَدَ بنِ أَبِی عَبدِ اَللهِ عَن أَبِیهِ فِی حَدِیثٍ مَرفُوعٍ إِلَى اَلنَّبِیِّ (صَلَّ اَللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) قَالَ جَاءَ جَبرَئِیلُ فَقَالَ: «یَا رَسُولَ اَللهِ؛ إنَّ اَللهَ أَرسَلَنِی إلَیکَ بِهَدِیَّهٍ لَم یُعطِهَا أَحَداً قَبلَکَ.» قَالَ رَسُولُ اَللهِ (صَلَّ اَللهُ عَلَیهِ وَ آلِه): «مَا هِیَ؟» قَالَ: «اَلصَّبرُ وَ أَحسَنُ مِنهُ.» قَالَ: «وَ مَا هُوَ؟» قَالَ: «اَلرِّضَا وَ أَحسَنُ مِنهُ.» قَالَ: «وَ مَا هُوَ؟» قَالَ: «اَلزُّهدُ وَ أَحسَنُ مِنهُ.» قَالَ: «وَ مَا هُوَ؟» قَالَ: «اَلإخلاَصُ وَ أَحسَنُ مِنهُ.» قَالَ: «وَ مَا هُوَ؟» قَالَ: «اَلیَقِینُ وَ أَحسَنُ مِنهُ.» قُلتُ: «وَ مَا هُوَ یَا جَبْرَئِیلُ؟» قَالَ: «إِنَّ مَدرَجَهَ ذَلِکَ اَلتَّوَکُّلُ عَلَى اَللهِ عَزَّوَجَلَّ.»

فَقُلتُ: «وَ مَا اَلتَّوَکُّلُ عَلَى اَللهِ؟» قَالَ: «اَلعِلمُ بِأَنَّ اَلمَخلُوقَ لاَ یَضُرُّ وَ لاَ یَنفَعُ وَ لاَ یُعطِی وَ لاَ یَمنَعُ وَ إستِعمَالُ اَلیَأْسِ مِنَ اَلخَلقِ فَإِذَا کَانَ اَلعَبدُ کَذَلِکَ لاَ یَعمَلُ ِلأَحَدٍ سِوَى اَللهِ وَ لَم یَرجُ وَ لَم یَخَف سِوَى اَللهِ وَ لَم یَطمَع فِی أَحَدٍ سِوَى اَللهِ فَهَذَا هُوَ اَلتَّوَکُّلُ.» قُلتُ: «یَا جَبرَئِیلُ فَمَا تَفسِیرُ اَلصَّبرِ قَالَ تَصبِرُ فِی اَلضَّرَّاءِ کَمَا تَصبِرُ فِی اَلسَّرَّاءِ وَ فِی اَلفَاقَهِ کَمَا تَصبِرُ فِی اَلغِنَى وَ فِی اَلبَلاَءِ کَمَا تَصبِرُ فِی اَلعَافِیَهِ فَلاَ یَشکُوا حَالَهُ عِندَ اَلمَخلُوقِ بِمَا یُصِیبُهُ مِنَ اَلبَلاَءِ؟» قُلتُ: «فَمَا تَفسِیرُ اَلقَنَاعَهِ؟» قَالَ: «یَقنَعُ بِمَا یُصِیبُ مِنَ اَلدُّنیَا یَقنَعُ بِالقَلِیلِ وَ یَشکُرُ اَلیَسِیرَ.»

قُلتُ: «فَمَا تَفْسِیرُ اَلرِّضَا؟» قَالَ: «اَلرَّاضِی لاَ یَسخَطُ عَلَى سَیِّدِهِ أَصَابَ مِنَ اَلدُّنیَا (أَمْ لاَ یُصِیبُ) مِنهَا وَ لاَ یَرضَى لِنَفسِهِ بِالیَسِیرِ مِنَ اَلعَمَلِ.» قُلتُ: «یَا جَبرَئِیلُ؛ فَمَا تَفسِیرُ اَلزُّهدِ؟» قَالَ: «یُحِبُّ مَن یُحِبُّ خَالِقُهُ وَ یُبغِضُ مَن یُبغِضُ خَالِقُهُ وَ یَتَحَرَّجُ مِن حَلاَلِ اَلدُّنیَا وَ لاَ یَلتَفِتُ إِلَى حَرَامِهَا فَإِنَّ حَلاَلَهَا حِسَابٌ وَ حَرَامَهَا عِقَابٌ وَ یَرحَمُ جَمِیعَ اَلمُسلِمِینَ کَمَا یَرحَمُ نَفسَهُ وَ یَتَحَرَّجُ مِنَ اَلکَلاَمِ کَمَا یَتَحَرَّجُ مِنَ اَلمَیتَهِ اَلَّتِی قَدِ اِشتَدَّ نَتنُهَا وَ یَتَحَرَّجُ عَن حُطَامِ اَلدُّنیَا وَ زِینَتِهَا کَمَا یَتَجَنَّبُ اَلنَّارَ أَن یَغشَاهَا وَ أَن یُقَصِّرَ أَمَلَهُ وَ کَانَ بَینَ عَینَیهِ أَجَلُهُ.»

قُلتُ: «یَا جَبْرَئِیلُ؛ فَمَا تَفسِیرُ اَلإخلاَصِ؟» قَالَ اَلمُخلِصُ اَلَّذِی لاَ یَسأَلُ اَلنَّاسَ شَیئاً حَتَّى یَجِدَ وَ إذَا وَجَدَ رَضِیَ وَ إِذَا بَقِیَ عِندَهُ شَیءٌ أعطَاهُ فِی اَللهِ فَإن لَم یَسأَلِ اَلمَخلُوقَ فَقَد أَقَرَّ ِللهِ بِالعُبُودِیَّهِ وَ إذَا وَجَدَ فَرَضِیَ فَهُوَ عَنِ اَللهِ رَاضٍ وَ اَللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَنهُ رَاضٍ وَ إِذَا أَعطَى ِللهِ عَزَّوَجَلَّ فَهُوَ عَلَى حَدِّ اَلثِّقَهِ بِرَبِّهِ.» قُلتُ: «فَمَا تَفسِیرُ اَلیَقِینِ؟» قَالَ: «اَلمُؤمِنُ یَعمَلُ ِللهِ کَأَنَّهُ یَرَاهُ فَإن لَم یَکُن یَرَى اَللهَ فَإنَّ اَللهَ یَرَاهُ وَ أَن یَعلَمَ یَقیناً أَنَّ مَا أَصَابَهُ لَم یَکُن لِیُخطِئَهُ وَ مَا أَخطَأَهُ لَم یَکُن لِیُصِیبَهُ وَ هَذَا کُلُّهُ أَغصَانُ اَلتَّوَکُّلِ وَ مَدرَجَهُ اَلزُّهدِ.»[۹]

 رسول خدا (صلّ الله علیه و آله) فرمودند: جبرئیل نازل شد و گفت: «اى رسول خدا؛ همانا خداوند مرا به سوى شما فرستاده تا هدیه‌ اى به شما بدهد که پیش از شما به کسى نداده است.» پیامبر فرمودند: «آن هدیه چیست‌؟» جبرئیل گفت: «صبر و بهتر از آن.» فرمودند: «بهتر از آن چیست‌؟» گفت: «رضایت (به امر الهى) و بهتر از آن.» فرمودند: «بهتر از آن چیست‌؟ گفت:زهد و بهتر از آن.» فرمودند: «بهتر از آن چیست‌؟» گفت: «اخلاص و بهتر از آن.» فرمودند: «بهتر از آن چیست‌؟» گفت: «یقین و بهتر از آن.» فرمودند: «بهتر از آن چیست‌؟» مجدداً گفت: «یقین و بهتر از آن.» فرمودند: «بهتر از آن چیست اى جبرئیل!؟» گفت: «وسیله یقین و آن عبارت از توکل به خداوند عزیز است.»

رسول الله(ص) فرمودند: «توکل بر خدا چیست‌؟» گفت: «علم به این که مخلوق نمی تواند ضرر و نفعی برساند و بخشنده و منع‌کننده نیست. کلاً باید از مخلوق ناامید شد. چون بنده چنین شود، براى کسى جز خدا عمل نمى‌کند و جز خدا به کسى طمع ندارد. این توکل است.» فرمودند: «یا جبرئیل؛ تفسیر صبر چیست‌؟» گفت: «این که در سختی صبر کنید، چنان که در خوشى صبر مى‌کنید و در فقر صبر کنید، چنان که در ثروتمندى صبر مى‌کنید و در بلا شکیبائى کنید، چنان که در عافیت شکیبائى مى‌کنید. پس نباید وقتی مصیبتى مى‌رسد، نزد خلق شکایت ببرید.» فرمودند: «تفسیر قناعت چیست‌؟» گفت: «اکتفا کردن به آنچه مى‌رسد. باید به کم قناعت کنید و به چیز اندک سپاسگزارى کنید.» فرمودند: «تفسیر رضایت چیست‌؟» گفت: «کسى که راضى باشد چه از دنیا مصیبت به او برسد یا نرسد. از مولایش روى بر نمى‌گرداند و به عمل اندک (از امور خیر) راضى نمى‌شود.»

رسول خدا(ص) فرمودند: «تفسیر زهد چیست؟» گفت: «این که انسان دوست بدارد آن را که آفریدگارش را دوست دارد و دشمن بدارد آن را که آفریدگارش را دشمن مى‌دارد. از حلال دنیا در تنگى و پرهیز باشد و به حرام آن توجه نکند که در حلالِ آن حساب و در حرامِ آن عقاب است. به جمیع مسلمانان رحم کند، آنچنان که بر خود رحم مى‌کند. از سخن دورى گزیند، چنان که از مرده‌اى که شدیداً بوى بد گرفته، دورى مى‌گزیند. (زیرا زیاده سخن گفتن، گاهى به غیبت و تهمت کشیده می شود و غیبت نیز مانند گوشت برادر را خوردن است.) دورى گزیند از کالاى دنیا و زیور، آنچنان که دورى مى‌گزیند از آتش.آرزویش را کوتاه کند و همواره اجلش در مقابل دیدگانش باشد.»

رسول الله(ص) فرمودند: «یا جبرئیل؛ تفسیر اخلاص چیست‌؟» گفت: «مخلص کسى است که از مردم سؤال نکند تا خود پیدا نماید و چون پیدا کرد راضى شود و اگر چیزى نزدش باقى ماند، آن را در راه خدا ببخشد. پس هر که از بنده سؤال نکند (و چشم از امید خلق بپوشد) به حقیقت به عبودیت خداوند اقرار کرده است. چون یافت و خشنود شد، از خدا راضى است و خداوند از او راضى است. چون در راه خدا ببخشد، در حد و شوق به خداوند قرار یافته است.» فرمودند: «تفسیر یقین چیست‌؟» گفت: «این که مؤمن چنان برای خدا عمل کند که گویا او را مى‌بیند و اگر او خدا را نبیند خدا او را مى‌بیند و بداند به یقین آنچه بر او رسیده، نمى‌تواند خطا باشد و آنچه به خطا بر او رفته، نمى‌تواند به او برسد. اینها شاخه ‌هاى توکل و پله‌ هاى زهد است.)

حدِّ توکل

امام رضا(علیه السلام): «وَ سُئِلَ (علیه السلام) عَن حَدِّ اَلتَّوَکُّلِ. فَقَالَ (علیه السلام): أن لاَ تَخَافَ أَحَداً إلاَّ اَللهَ .»[۱۰] امام رضا(ع) در مورد حد توکل فرمودند: «حد توکل این است که از هیچ کس جز خدا نترسید.»

امیرالمؤمنین على(علیه السلام) :«مَنْ تَوکَّلَ عَلَى الله ذَلَّت لَهُ الصِّعابُ وَتَسَهَّلَت عَلَیهِ الأَسبابِ»[۱۱] امیراالمومنین علی(ع) در مورد حد توکل فرمودند: «هر کس به خدا توکل کند، دشوارى ها براى او آسان مى شود و اسباب برایش فراهم مى گردد.»

امام موسی الکاظم(علیه السلام): «إِنَّ اَلدُّنیَا بَحرٌ عَمِیقٌ قَد غَرِقَ فِیهَا عَالَمٌ کَثِیرٌ فَلتَکُن سَفِینَتُکَ فِیهَا تَقوَى اَللهِ وَ حَشوُهَا اَلإیمَانَ وَ شِرَاعُهَا اَلتَّوَکُّلَ وَ قَیِّمُهَا اَلعَقلَ وَ دَلِیلُهَا اَلعِلمَ وَ سُکَّانُهَا اَلصَّبرَ»[۱۲] امام موسی کاظم(ع) در مورد حد توکل فرمودند: «دنیا دریاى ژرفى است که بسیارى از مردم در آن غرق شدند. اگر مى‌خواهید نجات یابید باید کشتى‌ شما در این دریا تقواى الهى، ملوان آن ایمان و بادبانش توکل و ناخدای آن عقل، رهبرش دانش و لنگر آن شکیبایى باشد.»

*

توکل در عرفان و تصوف

توکل از منظر معناشناسی

«توکل» با تجلی در ادبیات عرفانی پرورش یافته و جزئیات آن با تکیه بر قرآن کریم، احادیث و احوال عارفان به نثر و نظم بیان شده است. توکل از منظر معناشناسی با «سلوک الی الله«، «ایمان»، «زندگی»، «صبر»، «یقین»، «اخلاص»، «رضا»، «یدالله»، «دل»، «اسم وکیل خدای تعالی»، «تسلیم»، «الثقه بالله» و «زهد» قرین است.

متون کلاسیک  ادبیات عرفانی در موارد متعدد توکل را به «اعتماد و امید به خدای تعالی» معنا و تبیین کرده اند؛ اعتماد و امیدی که مبدأ آن حسن ظن به خداست و منت‌ هایش آرامش و اطمینان قلبی است.[۱۳] توکل از مقامات و منازل سلوک الی الله تعالی است. در متون عرفانی توکل در شمار مقامات است. ابونصر سراج در «اللمع»، توکل را پس از مقام صبر[۱۴] و قبل از مقام رضا آورده است. خواجه عبدالله انصاری در «منازل السائرین» در قسم معاملات، باب هفتم؛ توکل را منزل بیست و هفتم سلوک برشمرده است.

توکل از منظر «قوت القلوب» ابوطالب مکی

از منظر مکی؛ توکل با «تفویض»، «هدایت»، «رضا»، «تسلیم»، «قضای الهی»، «زهد»، «تقوا» و «یقین» قرین است. نخستین توکل، شناخت خدای تعالی است که وکیل مطلق، عزیز و حکیم است. به اقتضای عزت خویش، عزت می دهد و بر اساس حکمتش منع می فرماید.

«فإن التوکل على الله یحبّب العبد، و إن التفویض إلى الله من هدی الله، و بهدی الله یوافق العبد رضوان الله، و بموافقه رضوان الله یستوجب العبد کرامه الله. و قال لقمان أیضا: و من یتوکّل على الله، و یسلّم لقضاء الله، و یفوّض إلى الله، و یرضى بقدر الله، فقد أقام الدین و فرغ یدیه و رجلیه لکسب الخیر و أقام الأخلاق الصالحه التی تصلح للعبد أمره. و قال بعض علماء الأبدال، و هو أبو محمد سهل: العلم کلّه باب من التعبّد، و التعبّد کلّه باب من الورع، و الورع کلّه باب من الزهد، و الزهد کلّه باب من التوکّل. قال: فلیس للتوکّل حدّ و لا غایه تنتهی إلیه.

و قال أیضا فی قول الله عزّ و جلّ: «لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أحسَنُ عَمَلا.»(سوره هود، آیه ۷). قال أصدق توکلا. و قال: التقوى و الیقین مثل کفّتی المیزان و التوکل لسانه، به تعرف الزیاده و النقصان. و سئل عن قول الله عزّوجلّ: «فَاتَّقُوا الله ما استَطَعتُم.» (سوره تغابن، آیه ۱۶). قال: بإظهار الفقر و الفاقه إلیه. و سئل عن قوله تعالى: «اتَّقُوا الله حَقَّ تُقاتِهِ.»(سوره آل عمران، آیه ۱۰۲) فقال: اعبدوه بالتوکّل. و قال أبویعقوب السوسی: لا تطعنوا على أهل التوکّل فإنهم خاصّه الله الذین خصّوا بالخصوصیه فسکنوا إلى الله، و اکتفوا به، و استراحوا من هموم الدنیا و الآخره. و قال: من طعن فی التوکّل، فقد طعن فی الإیمان لأنه مقرون به، و من أحبّ أهل التوکّل فقد أحبّ الله تعالى. فأوّل التوکّل المعرفه بالوکیل و أنه عزیز حکیم، یعطی لعزّه، و یمنع لحکمه، فیعتزّ العبد بعزّه و یرضى بحکمه.»[۱۵]

توکل بر خدای تعالی بنده را محبوب می کند و تفویض امور به خداوند از هدایت الهی است. بنده با هدایت خداوند، موافق رضای خدا می گردد و با رضایت خداوند، عزت خدای تعالی را به دست می آورد . لقمان حکیم می فرماید: «هر که بر خدا توکل کند و تسلیم رضای خدا باشد و امور خویش را به خدای تعالی تفویض کند و به تقدیر خدا راضی باشد، دین را برپا کرده و دست و پای خویش را برای کسب نیکی به کار گرفته و اخلاق نیکو مورد نظر او را در عمل آورده است. برخی علمای ابدال نظیر ابومحمد سهل گفته اند: «همه علم دری است از عبادت و همه عبادات باب تقوا است. هر تقوا دری از زهد و هر زهد دری از توکل است. توکل حد و انتها ندارد که خداوند متعال فرمود: «تا شما را بیازماید که کدام یک از شما نیکوکارترید.»(سوره هود، آیه ۷).» همچنین فرمود: «تقوا و یقین مانند دو کفه ترازو و توکل زبانه آن است که با آن زیادت و نقصان را می شناسند.» از ابومحمد سهل درباره قول خدای تعالی سؤال شد که فرمود: «پس تا می توانید از خدا بترسید.»(سوره تغابن، آیه ۱۶). فرمود: «با نشان دادن فقر و نیاز به او.» همچنین از او درباره قول حق تعالی پرسیدند که: «از خدا بترسید آنچنان که باید از او بترسید.»(سوره آل عمران، آیه ۱۰۲). فرمود: «او را با توکل عبادت کنید.»

ابویعقوب السوسی: «به اهل توکل تهمت نزنید که آنها از خاصان خدا هستند که برای خلوت برگزیده شده اند پس در خدا ساکن می شوند و از او راضی هستند و از غم و اندوه دنیا آرام می گیرند.» همچنین فرمود: هر که از توکل ایراد بگیرد به ایمان تهمت زده، زیرا با توکل با ایمان همراه است و هر که اهل توکل را دوست بدارد، خدا را دوست داشته است.» بنابراین آغاز توکل، شناخت حضرت وکیل (خدای تعالی) است. او توانا و حکیم است؛ به اقتضای عزتش می بخشد و بر مبنای حکمت خویش منع می فرماید. از این رو بنده عزت می یابد با عزت او وَ راضی میشود به حکم و قضای او.

توکل از منظر رساله قشیریه

 «رساله قشیریه» (۴۶۵هـ.ق.) از مهم ترین منابع تصوف، از جهت ترتیب تاریخی پس از «اللمع» ابی نصر سراج (۳۷۸هـ.ق.) و «التعرف لمذهب التصوف» کلابادی (۳۸۰هـ.ق.) و «قوت القلوب» مکی (۳۸۶هـ.ق.)؛ در تعریف توکل از دیدگاه صوفیان آورده است:  حمدون [قصّار]: «توکل دست به خداى تعالى زدن است.» احمد خضرویه: «حاتم اصم به فردى گفت: از کجا می خورى؟ گفت: «و ِلله خَزائِنُ السَّمواتِ وَ الأرض وَ لکِنّ المُنافِقینَ لا یَفقَهُونَ.» بدان که دل محل توکل است و پس از آنکه بنده متحقق باشد، حرکت ظاهری نافی توکل نیست‌. بدان که تقدیر از جانب خداى است. اگر بر او دشوار شود، تقدیر او بوده و اگر اتفاق افتد، از سهل نمودن او بوده است.

انس (رضى الله عنه): مردى آمد بر اشترى و گفت: «یا رسول الله(ص) اشتر را آزاد بگذارم و توکّل بر خداى کنم؟» فرمودند: «نه، اشتر ببند و توکل بر خداى کن‌.» بشر حافی به فردى که گفت: «توکلت على الله.» گفت: «بر خداى عزّوجل دروغ می گویى. اگر بر خداى تعالی توکل کرده بودى؛ [راضى بودى‌] بر آنچه او بر تو راند.» یحیى بن معاذ در پاسخ این سؤال که «مرد کِی به مقام توکل می رسد؟» گفت: «آن گاه که به وکیلى خداى تعالی رضا دهد.»[۱۶]

توکل از منظر خواجه عبدالله انصاری

خواجه عبدالله انصاری در «صد میدان« و «منازل السائرین» توکل را یکی از میدان ها و منازل سلوک خوانده و در «صد میدان» توکل را میدان بیست و یکم سلوک شمرده است. وی توکل را زاده بصیرت و قنطره یقین و عماد ایمان و محل بروز اخلاص دانسته، توکل را متدرج می خواند: «از میدان بصیرت میدان توکل زاید. قوله تعالی: «وَ عَلَی الله فَتَوَکَّلوا إن کُنتَم مُؤمِنین»، «فَعَلَیهِ تَوَکَّلوا إن کُنتُم مُسلِمین». توکل قنطره یقین، عماد ایمان و محل اخلاص است. توکل بر سه درجه است: یکی به تجربه، دیگر به ضرورت و سوم به حقیقت. به تجربه آن است که می‌کوشد و می‌سازد و آن حال مکتسبان است. به ضرورت آن است که بداند به دست کسی چیزی نیست و حیلت کردن سود نیست، و در سبب بر نیست و بیارامد و این حال منتظران است. به حقیقت ‎آن است که بداند عطا و منع به حکمت است و قسّام مهربان و بی‌غفلت است و ره پیوسته روی حیرت است و بیاساید و این حال راضیان است.»[۱۷]

خواجه عبدالله انصاری در «منازل السایرین» می فرماید: «التوکل کله الامر کله الی مالکه والتعویل علی وکالیه و هو من اصعب منازل العامه علیهم و اوهن السبل عندالخاصه لان الحق تعالی قد وکل الامورکلها الی نفسه و ایاس العالم من ملک شی ء منها»[۱۸] توکل بدین معناست که انسات امور خویش را کاملاً به مالک مطلق جهان واگذارد و تکیه بر اختیار او کند. برای عوام، توکل از سخت ترین منازل سلوک و برای نخبگان، ضعیف ترین طریق است، زیرا خداوند متعال همه امور را به عهده خویش گذارده و اهل عالم را از ملک چیزی از آن ناامید کرده است (إلاّ بِاِذنِهِ وَ أمرِهِ).

درجات توکل

 «و هو علی ثلاث درجات. کلها تسیرمسیر العامه» توکل، بر سه درجه است و هر سه درجه، اختصاص به عامه دارد: «الدرجه الاولی، التوکل مع الطلب ومعاطاه السبب علی نیه شغل النفس و نفع الخلق و ترک الدعوی. الدرجه الثانیه، التوکل مع اسقاط الطلب و غض العین عن السبب اجتهادافی تصحیح التوکل و قمع تشرف النفس وتفرغا الی حفظ الواجبات. و الدرجه الثالثه، التوکل مع معرفه علل التوکل النازعه الی الخلاص من عله التوکل و هو ان تعلم ان ملکه الحق تعالی للاشیاء، ملکه عزه لا یشارکه فیهامشارک فی کل شرکته الیه. فان من ضروره العبودیه، ان یعلم العبد ان الحق هو مالک الاشیاء کلها وحده.»  

«در درجه اول؛ توکل توأم با طلب و توسل است و مقصود از این توکل، بهره رساندن به خلق و در امان ماندن از وساوس نفس است. در درجه دوم؛ توکل باچشم پوشی از سبب همراه است وبرای صحت انجام آن، متوکل سعی بسیار می کند تا نفس درامور دخالت نکند. در درجه سوم؛ توکل با شناسایی علت توکل همراه است، به طوری که این شناسایی متوکل را به خلاصی ازعلت توکل برساند. این درجه حاصل نمی شود، مگر زمانی که متوکلان یقین یابند حضرت حق با عزت و قدرت براشیاء تسلط دارد و شریکی ندارد تا در امور خویش از او استمداد کنند.»[۱۹]

توکل از منظر غزالی

غزالی در ابتدای مبحث «توحید و توکل»[۲۰] توکل را از جنبه نظری و عملی مشکل می‌داند، از آن جهت که دیدن اسباب و اعتماد بر آنها، خدشه در توحید و نوعی شرک است. از سوی دیگر وانهادن اسباب به طور کلی نیز طعن در سنت و شریعت است. به اعتقاد او تنها کسانی بر این دشواری غلبه کرده ‌اند که چشمشان به سرمه فضل خدا بینا شده، حقیقت توکل را به تحقیق دریافته و سپس این دریافت و مشاهده را بیان کرده اند.

غزالی در «کیمیای سعادت» توکل را ثمره ایمان می خواند: «بدان که توکل حالتی است از احوال دین، و آن ثمره ایمان است و ایمان را ابواب بسیار است، لیکن توکل از جمله بر دو ایمان بنا شده است: ایمان به توحید و ایمان به کمال لطف و رحمت حق تعالی.»[۲۱]

توکل از منظر عطار نیشابوری

عطار نیشابوری در «تذکره الاولیاء» برخی اقوال صوفیان متقدم را نقل فرموده است: فضیل عیاض: «حقیقت توکل آن است که به غیر از خدای عزوجل امید ندارد و از غیر او نمی ترسد. متوکل آن بود که واثق باشد به خدای عزوجل. نه خدای عزوجل را در هر چه کند متهم دارد و نه شکایت کند. یعنی در ظاهر و باطن، در تسلیم یک رنگ دارد.»[۲۲] بُشر حافی: «یکی در پیش او گفت: «توکلت علی الله» بُشر گفت: بر خدای دروغ می گویی. اگر بر او توکل کرده بودی بدانچه او می کند، راضی بودی.»[۲۳] ذالنون مصری: «توکل از طاعت خدایان بسیار بیرون آمده و به طاعت یک خدا مشغول بودن و از سبب ها بریدن است. توکل خود را در صفت بندگی داشتن و از صفت خداوندی بیرون آمدن است. توکل دست برداشتن از تدبیر و بیرون آمدن از قوت و حیلت خویش است. هرکه توکل کند، استوار می گردد.»[۲۴]

امام احمد بن حنبل: «توکل؛ الثقه بالله و باور داشتن خدای در روزی است.»[۲۵] سهل تستری: «توکل حال پیامبران است. هر که در توکل حال پیامبر دارد، سنت او فرومگذارد. اول مقام در توکل آن است که پیش خدای چنان باشد که مرده شود پیش او، تا چنانکه خواهد، او را بگرداند و او را هیچ اراده و حرکتی نباشد. توکل درست نیاید الا به بذل روح، و بذل روح نتوان کرد الا به ترک تدبیر. نشان توکل سه چیز است: یکی آنکه سوال نکند و چون پدید آید، نپذیرد و چون نپذیرفت، بگذارد. اهل توکل را سه چیز دهند: حقیقت یقین و مکاشفه غیبی و مشاهده قرب حق تعالی. توکل آن است که خدای را متهم نداری یعنی آنچه را گفته به تو می رساند. توکل آن است که اگر چیزی بوَد و اگر نبوَد، در هر دو حال ساکن بوَد. توکل دلی را بوَد که با خدای زندگانی کند بی علاقتی. جمله احوال را رویی است و قفایی، مگر توکل که همه روی است بدون قفا. معنی آن است که زهد و تقوی ازاجتناب دنیا بوَد. مجاهده در مخالفت نفس و هوا بود. علم و معرفت در دید و دانش اشیا بود. خوف و رجاء از لطف و کبریا بود. تفویض و تسلیم در رنج و عنا بوَد. رضا به قضا بوَد. شکر بر نعما بوَد. صبر بر بلا بوَد. توکل بر خدا بوَد. لاجرم توکل همه روی بی قفا بوَد. اگر کسی گوید دوستی نیز همچین است که توکل بر خدای است؛ گوییم دوستی بر خدای نبوَد با خدای بوَد. دوستی؛ دست بر گردن طاعت کردن و از مخالفت دور بودن است. از ابتداء احوال و نهایت آن پرسیدند. گفت: ورع اول زهد است، و زهد اول توکل، و توکل اول درجه عارف، و معرفت اول قناعت، و قناعت ترک شهوات، و ترک شهوات اول رضا، و رضا اول موافقت است.»[۲۶]

ابوتراب نخشبی:‌ «توکل آن است که خویشتن را در دریای عبودیت افکنی و دل در خدای بسته داری. اگر دهد، شکر گویی و اگر بازگیرد، صبر کنی.»[۲۷] جنید بغدادی: «صبر بازداشتن نفس است با خدای بی آنکه جزع کند. غایت صبر، توکل است. قال الله تعالی: «ألَّذینَ صَبَروُا وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلوُن.» صبر، فرو خوردن تلخی ها وروی ترش ناکردن است. توکل، خوردنِ بی طعام است یعنی طعام در میان نبیند. توکل آن است که خدای را باشی، چنان که پیش از اینکه نبودی خدای را بودی. توکل نه کسب کردن و نه کسب ناکردن است، لکن سکون دل است به وعده حق تعالی.»[۲۸]

ابراهیم رقی: «توکل آرام گرفتن بوَد بر آنچه خدای تعالی ضمان کرده است. کفایت درویشان توکل و کفایت توانگران اعتماد بر املاک و اسباب است.»[۲۹] شیخ جعفر خلدی: «توکل آن است که اگر چیزی بوَد و اگر نبوَد، دل در دو حالت یکسان بوَد، بلکه اگر نبوَد، طرب در او بوَد و اگر بوَد، طرب در او نبوَد، بلکه توکل استقامت است با خدای تعالی در هر دو حالت.»[۳۰] عارفان، حضرت ابراهیم(علیه‌ السلام) را سمبل «متوکل کامل» می ‌دانند که وقتی آن حضرت را در آتش افکندند، دعایی نکردند  و گفتند: علم خدا به حال من، مرا از سؤال بی نیاز کرده است.»[۳۱]

توکل از منظر «فتوحات مکیه» محی الدین ابن عربی

محی الدین معتقد است بر اساس قرآن کریم توکل علامت ایمان در قلب مؤمن و توحید استکفایی است و خدا دافع مضار از مؤمنین است: «وَ عَلَى اللهِ فَتَوَکَّلُوا إن کُنتُم مُؤمِنِینَ» فجعل التوکل علامه على وجود الایمان فی قلب العبد و لم یتخذه وکیلا إلا طائفه مخصوصه من المتوکلین المؤمنین الذین امتثلوا أمر الله فی ذلک فی قوله: «فَاتَّخِذهُ وَکِیلاً.»[۳۲] «قوله: «فَإِن تَوَلَّوا فَقُل حَسبِیَ اللهُ لا إلهَ إلاّ هُوَ عَلَیهِ تَوَکَّلتُ وَ هُوَ رَبُّ العَرشِ العَظِیمِ» هذا توحید الاستکفاء. فَقُل: «حَسِبیَ اللهُ» أی فی الله الکفایه.»[۳۳] «لهذه الحقیقه أمرنا الله أن نتخذه وکیلا»، فی أمورنا فیکون الحق هو الذی یتولى بنفسه دفع مضار عن المؤمنین.»[۳۴]

توکل از منظر مثنوی معنوی مولوی

حضرت مولانا در «مثنوی معنوی» کمتر کسی را در توکل ماهر می‌داند: «کم کسی اندر توکل ماهر است»[۳۵] مولانا در «مثنوی معنوی» با الهام از قرآن کریم و احادیث معتبر در باب توکل از جمله می فرماید:

از برای غصه نان سوختی   دیده صبر و توکل دوختی
تو نه‌ای زان نازنینان عزیز   که تو را دارند بی‌ جوز و مویز
جوع رزق جان خاصان خداست   کی زبون همچو تو گیج گداست
باش فارغ تو از آنها نیستی   که در این مطبخ تو بی‌ نان بیستی
کاسه بر کاسه ‌ست و نان بر نان مدام   از برای این شکم ‌خواران عام
چون بمیرد می ‌رود نان پیش پیش   کای ز بیم بی ‌نوایی کشته خویش
تو برفتی ماند نان برخیز گیر   ای بکشته خویش را اندر زحیر
هین توکل کن ملرزان پا و دست   رزق تو بر تو ز تو عاشق ‌تر است
عاشق است و می‌ زند او مول‌ مول   که ز بی ‌صبریت داند ای فضول
گر تو را صبری بدی رزق آمدی   خویشتن چون عاشقان بر تو زدی
این تب لرزه ز خوف جوع چیست   در توکل سیر می‌ تانند زیست»۳۶ 

در باب عدم تعرض توکل و کار می فرماید:

«گفت آری گر توکل رهبر است   این سبب هم سنت پیغمبر است
گفت پیغمبر به آواز بلند   با توکل زانوی اشتر ببند
رمز الکاسب حبیب الله شنو   از توکل در سبب کاهل مشو»۳۷
«گر توکل می کنی در کار کن   کشت کن پس تکیه بر جبار کن»۳۸

توکل از منظر ملا احمد نراقی

ملا احمد نراقی در «معراج السعاده»[۳۹]  در باب جمع توکل و اسباب، امور را بر دو نوع می خواند: اموری که از قدرت انسان بیرون است و اموری که بیرون از قدرت او نیست و برای آنها اسبابی وجود دارد. نوع اول خاصِّ توکل است. در نوع دوم نیز تلاش و توسل به اسباب – با در نظر گرفتن شروطی – منافی توکل نیست. این شروط را امام محمد غزالی نیز در «کیمیای سعادت» و «احیاء علوم الدین» برشمرده است.[۴۰]

فرجام سخن

«توکل لفظ نیست»، بلکه مقامی است عملی در نفس انسانی که حاصل شناخت و ایمان بالله تعالی و اعتماد و وثوق به حضرت حیِّ قیوم است. «توکل» نشانه تعالی وجودی نفس است. اثر «توکل» آرامش، عزت و رهایی از غم و غصه و اضطراب و استرس، خواری و ذلت است. عدم «توکل» نشانه ضعف ایمان است. «توکل» با ایمان، یقین، صبر و آزادگی  قرین است.

والسَّلام

لندن – خرداد۱۴۰۲

 

منابع

 قرآن کریم.

آلوسی، محمود، روح المعانی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵هـ.ق.

آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، قم، دارالکتب الاسلامی، ۱۴۱۰هـ.ق.

ابن‌ منظور، لسان ‌العرب، بیروت، دارصادر، ۱۴۱۴هـ.ق.

 انصاری، خواجه عبدالله، صد میدان، به اهتمام قاسم انصاری، تهران، طهوری، ۱۳۶۸.

بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، قم، اسماعیلیان، بی‌تا.

راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، صفوان عدنان داودی، بیروت، دارالعلم الدار الشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲هـ.ق.

الحرانى، حسن، تحف العقول عن آل الرسول (صلى الله علیهم)، بتصحیح و التعلیق على اکبر الغفاری، قم، مؤسسه النشر الاسلامی (التابعه) الجامعه المدرسین بقم المشرفه (ایران)، الطبعه الثانیه ۱۳۶۳/ ۱۴۰۴هـ.ق.

سرّاج،  ابونصر، اللمع فی التصوف، ج۱، صص۵۱ ـ۵۳، چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست، تهران، بی تا.

طارمی، صفی الدین محمد، انیس العارفین (شرح منازل السائرین)، تهران، روزنه، ۱۳۷۷.

طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمدباقر موسوی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۷۴.

طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، مکتبه النشر الاسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۹۰٫

طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه بیستونی، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۹۰.

عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، تصحیح نیکلسون، تهران، هرمس ۱۳۸۸.

 غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، بیروت، ۱۴۱۲/۱۹۹۲.

قشیری، عبدالکریم، رساله قشیریه، ترجمه فارسی: عثمانی، حسن بن احمد،  تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، ۱۳۷۴٫

کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق و تصحیح:‌ علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامی، ۱۴۰۷هـ.ق.

مجلسی، محمدتقی، بحارالانوار، بی جا، مؤسسه الوفا، ط۲، ۱۴۰۳هـ.ق. نسخه دیجیتال، کتابخانه مدرسه فقاهت.

مکی، ابوطالب، قوت القلوب، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۷هـ.ق.

مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی،(نسخه قونیه و نیکلسون) به اهتمام توفیق سبحانی، تهران، روزنه، ۱۳۷۸.

نراقی، احمد بن محمد مهدی، معراج السعاده، تهران، ۱۳۷۱.

هجویری،  علی بن عثمان کشف المحجوب، ج ۱، نسخه ژوکوفسکی، چاپ افست، تهران، ۱۳۵۸.

[۱] پروردگارا، ما بر تو توکل کردیم و رو به درگاه تو آوردیم و بازگشت تمام خلق به سوی توست.

[۲]. راغب اصفهانی، مفردات، ص۸۸۲، «وکل». * لسان العرب، ابن منظور، ج۱۱، ص۷۳۵، «وکل».  

[۳]. طبرسی،  مجمع البیان، ، ج۵، ص۲۸۷.

[۴]. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر  المیزان، ج۱۸، ص۲۵.

[۵]. آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، ج۱، ص ۱۰۵.   

[۶]. روح المعانی، آلوسی، ج ۲، ص ۲۵۹.

[۷]. این اسماءالله برخی از  ۱۲۷اسماء خدای تعالی هستند که در قرآن ذکر شده اند.

[۸]. این اسماءالله برخی از  ۱۲۷اسماء خدای تعالی هستند که در قرآن ذکر شده اند.

[۹]. معانی الاخبار، ج۱، ص۲۶۰. * وسایل الشیعه، ج۱۵، ص۱۹۴. * بحارالانوار، ج۶۶، ص۳۷۳. * تفسیر البرهان، ج۳، ص۱۴۸.

[۱۰]. تحف العقول، ج۱، ص ۴۴۵. * بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۳۸.

[۱۱]. آمدی، غررالحکم، ج۵، ص۴۲۵.

[۱۲]. کلینی، اصول الکافی، ج۱، ص۱۳، کتاب العقل و الجهل.

[۱۳]. علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۱۴۶، نسخه ژوکوفسکی، چاپ افست تهران ۱۳۵۸. * ابونصر سرّاج، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۵۳. مثنوی، رینولد آلن نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران (بی تا) * عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۴۶۲. * مثنوی محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸. * محمد بن محمد غزالی، احیاء علوم الدین، ج۵، ص۱۳۶، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.

[۱۴]. ابونصر سرّاج، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۵۱ ـ۵۳. * مثنوی چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران (بی تا).

[۱۵]. مکی، قوت القلوب، ج۲، ص۴، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۷.

[۱۶]. قشیری، رساله قشیریه، ص ۲۴۷.

[۱۷]. انصاری، صد میدان، میدان بیست و یکم. نسخه طهوری، ۱۳۶۸، صص۲۸-۲۹.

[۱۸]. انصاری، منازل السائرین، باب التوکل. انیس العارفین، صفی الدین محمد طارمی، ص۱۸۹.

[۱۹]. انصا ری، منازل السائرین، باب التوکل. انیس العارفین، صفی الدین محمد طارمی، صص۱۹۰-۱۹۳.

[۲۰]. غزالی،  محمد ، احیاء علوم الدین، ج۵، ص۱۱۵.

[۲۱]. غزالی کیمیای سعادت، رکن منجیات، بخش ۷۹.

[۲۲].عطار نیشابوری، تذکره الأولیاء، ص۱۳۹.

[۲۳]. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، ص۱۷۱.

[۲۴]. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، ص۱۸۹.

[۲۵]. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، ص۲۸۷.

[۲۶]. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، ص ۳۳۹.

[۲۷]. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، ص ۳۷۸.

[۲۸]. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، ص۴۵۷-۴۵۸.

[۲۹]. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، ص۵۱۱.

[۳۰]. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، ص۷۵۵.

[۳۱]. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، ج۱، صص۵۰۸ ـ۵۰۹. * تصحیح محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸. * احمد بن محمد مهدی نراقی، معراج السعاده، ج۱،  ص۶۲۰ .

[۳۲]. ابن عربی، فتوحات مکیه، ج۳، ص۲۰۰. نسخه مؤسّسه آلُ البَیْت لإحیاءِ التُّراث. کتابخانه انلاین مدرسه فقاهت.

[۳۳]. ابن عربی، فتوحات مکیه، ج۲، ص۴۰۹. مؤسّسه آلُ البَیْت لإحیاءِ التُّراث. کتابخانه انلاین مدرسه فقاهت.

[۳۴]. ابن عربی، فتوحات مکیه، ج۲، ص۷۲. مؤسّسه آلُ البَیْت لإحیاءِ التُّراث. کتابخانه انلاین مدرسه فقاهت.

[۳۵]. مولوی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۹۳.

[۳۶]. مولوی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، دفتر پنجم، ابیات ۲۸۴۴-۲۸۵۴.

[۳۷]. مولوی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، دفتر اول، ابیات ۱۹۱۲-۱۹۱۴.

[۳۸]. مولوی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، دفتر اول، بیت ۹۴۷.

[۳۹]. نراقی، احمد بن محمد مهدی، معراج السعاده، ج ۱، صص۶۱۷ـ۶۱۹.

[۴۰]. غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، ج ۵، ص۱۴۲.