«معرفت‌شناسی» به روایت علامه جعفری

 آکادمی مطالعات ایرانی لندن(LAIS)

معرفت‌شناسی از مهم‌ترین مباحث در گستره‌ی فلسفه است و فلاسفه‌ی بسیاری از نحله‌های گوناگون به آن پرداخته‌اند؛ البته این مفهوم نزد فلاسفه‌ و حکمای مسلمان به شکلی فراگیر و گسترده مطرح نبوده است. از مهم‌ترین آرای مطرح در این حوزه می‌توان به مباحث علامه طباطبایی و علامه جعفری اشاره کرد. علامه جعفری در آثار متعدد خود این مبحث را از نظرگاه‌های مختلف مد نظر داشته است؛ آن را در تطابق با دیدگاه‌ فلاسفه‌ی مختلف بررسی و آرای خود را نیز تشریح کرده است. مجموعه مباحث وی در حوزه‌ی معرفت‌شناسی به کوشش دکتر عبدالله نصری در کتابی با عنوان معرفت‌شناسی جمع‌آوری شده است. این کتاب، در مرکز فرهنگی شهرکتاب با حضور دکتر عبدالله نصری، استاد منوچهر صدوقی سها و دکتر علی‌اکبر احمدی افرمجانی نقد و بررسی شد.

چهره‌ای ناشناخته!

دکتر نصری در بخشی از سخنان خود، علامه جعفری را از کسانی دانست که به مبحث معرفت‌شناسی نظر داشته‌اند و تاکید کرد: او در میانه‌ی آثار خود، از دهه‌ی چهل به این سوی، این مباحث را مطرح کرده است. حتا بحث شکاکیت، در کتاب توضیح و بررسی افکار راسل طرح شده است. در شرح و تحلیل مثنوی و شرح نهج‌البلاغه نیز به مباحث معرفت‌شاسی اشاره شده است. علامه جعفری در سال ۱۳۶۰ با توجه به نیازهای جامعه کتابی مستقل در این حوزه به نام «شناخت از دیدگاه علمی و قرآن» نوشته است. او سلسله مباحثی هم در حوزه فلسفه علم در دانشگاه صنعتی شریف طرح کرد که ناتمام مانده است.

وی ادامه داد: باید توجه داشته باشیم که سبک نگارش مرحوم حائری و مطهری با سبک نگارش علامه جعفری متفاوت است. علامه مطالبی را می‌نوشت که به ذهنش خطور می‌کرد و حتا شاید فرصت و مجالی برای رجوع دوباره، تقسیم‌بندی و کارهایی چون آن‌ نداشت. این سبک کار موجب شد ارتباط اهل فکر با آثار او کم شود؛ بنابراین علامه چهره‌ای به‌شدت ناشناخته است. در وهله‌ی اول باید آثار او تدوین و تنظیم دوباره شود. بنابراین من سعی کردم چنین اتفاقی صورت گیرد. بخش‌بندی‌ها، فصل‌بندی‌ها و حتا در برخی موارد جابجایی مطالب کاری است که من انجام داده‌ام، تا ارتباط با کتاب منظم و منقح شود. از آن‌جاکه ذهن من با این مطالب آشنا است و ممکن است مطلبی را ساده فرض کرده باشم، کسان دیگری هم آن‌ها را خوانده‌اند تا امکان بروز این‌دست اتفاقات کم شود؛ نام آن‌ها به رسم امانت‌داری در این کتاب درج شده است.

نصری افزود: این کتاب مطالب بسیاری دارد. من در این بخش تنها به چگونگی تدوین آن اشاره کردم. باید تاکید کنم، تلاش من معطوف به این امر بوده است که به محتوا آسیبی وارد نشود. تغییر برخی عبارات با توجه به سبک و سیاق مولف صورت گرفته است. غیر شاگردی در محضر علامه بیش از چهل سال با آثار او انس داشته‌ام و از این‌روی می‌دانم چه کاری را باید انجام می‌دادم. خوشبختانه این کتاب با انضباط و نظم و نسق ویژه‌ای منتشر شده است. پس از چاپ متوجه شدم مولف بحث دیگری درباره تجرید و ماهیت سوال و نقش آن در شناخت و معرف انسان دارد که باید در چاپ‌های بعدی به این کتاب افزوده شود.

انسان و عالم؛ عالم و انسان!

صدوقی‌سها، بیان نکاتی در شرح جایگاه فلسفی علامه جعفری را ضروری دانست و در این‌باره تصریح کرد: در کلیات می‌دانیم که کلام از متکلم جدا نیست؛ همان‌طور که تفکر از متفکر جدا نیست؛ اگر متکلم شناخته نشود، به طبع کلام هم شناخته نخواهد شد. از این‌روی می‌باید مقدمه‌ای درباره منزلت فلسفی علامه جعفری بازگویم.

وی افزود: از بدو پیدایش فلسفه در اسلام، خلطی در معنای کلمه‌ی فیلسوف واقع شده است و هنوز نیز به حدت و شدت ساری و جاری است؛ به هرکه متنی فلسفی را تدریس می‌کند، فیلسوف اطلاق می‌شود. باید استاد هر فن را از صاحب آن منفک کنیم؛ البته منافاتی ندارد، ممکن است یک استاد فلسفه به واقع فیلسوف هم باشد، اما الزاما بین تدریس فلسفه با فلسفه‌ورزی ارتباط ضروری وجود ندارد. از ابتدا به نوع مدرسان فلسفه، فیلسوف گفته شده است، در حالی‌‌که مطلقا فیلسوف نبوده‌اند. من سه ضابطه در این باب دارم؛ به کسی می‌توان فیلسوف اطلاق کرد که در یکی از این سه ساحت ظهور یابد:‌ اگر نمی‌تواند دستگاه فلسفی تازه‌ای تاسیس کند، دست‌کم ایجاد مساله کند؛ چه به تحلیل، چه به ترکیب. تقریر تازه‌ای از مسائل موجود فلسفه ارائه کند. مساله همان است و ادله همان؛ اما می‌توان تقریر تازه کرد. متن فلسفی را بخواند، فهم کند و تدریس کند؛ که به گمان ضعیف‌ترین این مراحل است. به تجربه، الزاما تدریس با فهم متن ملازمتی ندارد؛ ممکن است کسی مبحثی را به خوبی تدریس کند، بدون این‌که آن را فهمیده باشد. به گمان من اگر کسی نمط چهارم اشارات را به واقع بفهمد و آن‌چنان‌که شیخ و شاگردان او تقریر می‌کردند، تقریر کند، فیلسوف است. من بر اساس این ضوابط با قاطعیت تمام می‌گویم، علامه جعفری، نه استاد، که فیلسوف بود. ممکن است مدرس خوبی برای اسفار نبود که خود چنین ادعایی نداشت، اما مساله داشت و فیلسوف بود.

وی در ادامه، ضمن تقدیر از دکتر نصری کتاب محل بحث را حاوی نقصی عظیم دانست و در شرح آن گفت: نمی‌توان نظریات مولف را از این کتاب استنباط کرد؛ چراکه متممی دارد به نام ارتباط انسان و جهان. این اولین اثر این مولف است که در دهه‌ی چهل چاپ شده است. ارتباط انسان و جهان سه جلد و به کلی در باب ادراک است. اگر آن را از این مطالب حذف کنیم، نیمی از قضیه مفقود خواهد بود؛ با وجود این کتاب کسی نمی‌تواند بگوید نظریه‌ی ایشان در باب معرفت چیست و یقینا ناقص خواهد بود. امهات مطالب آن‌جاست.

صدوقی، ضمن تاکید بر اهمیت مساله‌ی «وجود» نزد فلاسفه تاکید کرد:‌ موضوع فلسفه در طول تاریخ، «وجود» بوده است و امروز نیز هست؛ اگر آن را منقلب کنیم به بحث‌المعرفه اشتباهی واقع نخواهد شد. با اتفاقاتی که در طول تاریخ فلسفه صورت گرفته است، ممکن است جماعتی بگویند، اصلا موضوع فلسفه بحث‌المعرفه است، کما این‌که گفته‌اند. معضل عمده‌ی انسان ادراک است. چگونه می‌شود قبل از این‌که انسان بفهمد ادراک ممکن است، محال است، اعتبار آن چیست و با واقعیت تطابق می‌کند یا خیر، طبیعاتا که نمی‌توان منظومه‌ای فلسفی ایجاد کرد. به این قرینه که اولین کتاب علامه جعفری در باب معرفت‌شناسی است، می‌توان او را فیلسوف معرفت خواند.

ایده‌آلیسم اسلامی یا رئالیسم غربی!

احمدی در ابتدا برخی ویژگی‌های کتاب معرفت‌شناسی را برشمرد و تصریح کرد: نصری این کتاب را در شکلی پاکیزه و پیراسته‌ سامان داده است. با این‌که این اثر مجموعه‌ای از سه کتاب مجزا است، به‌راحتی می‌توان آن را تا انتها خواند. سکته و خلل در آن وجود ندارد و از این نظر باید قدردان زحمت او باشیم. می‌باید از مرحوم علامه جعفری نیز تقدیر شود، از این‌روی که در زمان طولانی به بحث معرفت‌شناسی پرداخته است و آثار خوبی در این زمینه نوشته است. علامه جعفری برخی منابع حوزه معرفت‌شناسی را مطالعه کرده و به آن‌ها ارجاع داده است. از جمله می‌شود به حدس‌ها و ابطال‌ها، ساختار انقلاب‌های علمی، تاریخ علم، شش بال علم و نقد تفکر فلسفی اشاره کرد. او به گستره‌ی بحثی مهم در دوران جدید وارد شده است و به اندازه خود سعی در فهم و پاسخ به آن‌ها از موضع فلسفه‌ی اسلامی داشته است. نمی‌توان این زحمت بلند در طول یک عمر را نادیده انگاشت. مولف، مساله‌ی کوچکی را گزینش نکرده است.

وی مباحث خود را با رویکردی نقادانه، حول محتوای کتاب معرفت‌شناسی ادامه داد و اظهار داشت: در سه فصل این کتاب درباره سه مساله بحث شده است. ضمن طرح دیدگاه مولف، این مسائل را به کوتاهی ذکر و آن‌ها را نقد خواهم کرد. در فصل اول راجع به این سوال بحث شده است: آیا ذهن انسان می‌تواند به واقعیت دسترسی یابد، یا خیر؟ مساله بزرگی که در معرفت‌شناسی تحت عنوان رئالیسم و ایده‌آلیسم طرح شده است، در این فصل محوریت دارد؛ آیا می‌توان از دایره‌ی ذهن خارج شد و به واقعیت دست یافت؟ در این باب دو رویکرد وجود دارد: اول: رویکرد سنتی که برگرفته از فلسفه‌ی یونان است و در فلسفه‌ی اسلامی نیز منجر به نزاع اشاعره و معتزله در کلام شده است؛ البته اغلب فیلسوفان اسلامی به وجود ذهنی معتقد بوده‌اند؛ این‌که ماهیت عالم خارج در ذهن ما جای می‌گیرد و از این منظر از رئالیسم پا بیرون نگذاشته‌اند؛ اما بین متکلمان اسلامی این مساله به نزاع بزرگی انجامید، چراکه اشاعره معتقد بودند با عقل نمی‌توان به واقعیت دست یافت. دوم: رویکرد جدید است که از دکارت آغاز می‌شود. در این دوره فصل بلندی ایجاد شد که به دریافت سختی و صعوبت این مفهوم انجامید. دکارت که مباحث خود را بر مبنای کوگیتو و عقل محض آغاز کرد، به هیچ‌روی نتوانست به واقعیت دست یابد. کانت معتقد بود بدون تلفیق ذهن و عین دست‌یابی به حقیقت ممکن نیست. در این نظریه نوعی دیگر از ایده‌آلیسم تعریف شد. در آرای هگل نیز ایده‌آلیسم به معنای دیگری مطرح شد. به‌طور کلی رویکرد ایده‌آلیستی در غرب شایع شد و آن‌ها کم‌تر توانستند به رئالیسم بپردازند. در ورود به قرن بیستم، به دنبال طرح تفکرات پست‌مدرن رویکرد رئالیستی به‌طور کلی از فلسفه حذف شد.

وی نقد خود به دیدگاه‌های علامه جعفری را از همین منظر وارد دانست و تاکید کرد: حال می‌باید از او پرسید با کدام یک از این دو رویکرد به مساله ایده‌آلیسم و رئالیسم پرداخته است؟ چه موضعی را به کار بسته است؟ این مبحث را در چارچوب کدام‌یک از تفکر سنتی و مدرن مد نظر داشته است؟ به زعم من این مساله در آرای وی روشن نیست و ادعا می‌کنم که او به آثار فیلسوفان مدرن در این حوزه دسترسی نداشته است و بحران‌های آن‌ها رادر اثر خود منعکس نکرده است. از منظر علامه جعفری بحث ایده‌آلسم و رئالیسم در چه پارادایمی مطرح شده است؟ کتاب نقد عقل محض در سال ۶۲ به زبان فارسی منتشر شده است، ولی او هیچ‌گاه به آن ارجاع نداده است. به‌طور کلی ارجاعات او به دکارت و هیوم و هگل و کانت و لایب‌نیتس و اسپینوزا و چون آن‌ها که هر کدام به معنایی خاص بحث ایده‌آلیسم و رئالیسم را مد نظر داشته‌اند، کم است.