خلیج فارس، خلیج فارس است

 

دکتر رضا داوری اردکانی

رئیس فرهنگستان علوم

 

در شرایط کنونى همه ما وظیفه داریم که به فکر ایران باشیم. ایران نه فقط در محاصره اقتصادى و سیاسى و نظامى قرار دارد بلکه مدعیانى در کمین نشسته اند که نام آن را محو کنند. در این وضع من که مانند همه مردم ایران، ایران و هرچه را که به ایران منسوب باشد دوست مى دارم نمى توانم نسبت به آنچه روى مى دهد بى تفاوت باشم. البته سعى مى کنم رمانتیک و احساساتى نباشم و دوستى و تعلق خاطر چشمم را کور و تاریک و بد نکند که عیب ها و نارسایى ها را نبینم یا حسن ببینم. هر ایرانى از این که خلیج فارس را به نامى دیگر بنامند آزرده مى شود و این آزردگى را در رفتار و آراء و اقوال همگانى هم مى توان بازشناخت. پدید آمدن تعابیرى مثل«خلیج همیشه فارس» جلوه اى از این علایق احساساتى است. ولى عکس العمل ها همه نباید احساساتى باشد.
از وقتى که زمزمه تغییر نام خلیج فارس ساز شده است ایرانیان گرچه احساساتشان را به صور گوناگون نشان داده اند، پژوهندگان نیز به مطالعات تاریخى کم و بیش دقیق پرداخته اند تا به همه کس و مخصوصاً به خود ما نشان دهند که خلیج فارس را نه فقط نیاکان ما، بلکه همه جهان از اقدم زمان هاى تاریخى تاکنون خلیج فارس مى نامیده اند. دانشمندان ایرانى مقیم ایران و خارج از ایران در ۳۰ سال اخیر ده ها کتاب به زبان فارسى و به زبان هاى دیگر در تاریخ و جغرافیا و فرهنگ خلیج فارس نوشته اند و به صرف ابراز احساسات اکتفا نکرده اند. وقتى با تاریخ و خاطرات و علائق یک قوم بازى مى کنند آن قوم حق دارد احساساتى شود، اما اگر خرد و درایت پشتوانه احساسات قرار نگیرد چه بسا که مایه زیانکارى باشد. دفاع از نام خلیج فارس وظیفه بزرگى است، اما گاهى اتفاق افتاده است که در برابر دستاوردها یا از دست دادن هاى کوچک احساسات بزرگ بروز مى دهند. چنانکه اشاره شد، آنچه ما را به طرح مسئله خلیج فارس متوجه کرده است احساسات ایران دوستى است، اما اگر بتوانیم دوست داناى ایران باشیم بهتر مى توانیم از آن نگهبانى کنیم. پس، از ابتدا مى کوشیم که تعبیر هایى نظیر «خلیج همیشه فارس» را به کار نبریم. آخر اگر نام خلیج فارس را دوست مى داریم حرمت زبان فارسى را هم باید نگاه داریم و آن را بیشتر آشفته نسازیم. من حتى نمى خواهم ثابت کنم که نام خلیج فارس، خلیج فارس است، زیرا کسانى نیز که سوداى تغییر نام آن را دارند درباره تاریخ خلیج فارس داعیه ندارند و نمى توانند داشته باشند. اگر کسى اطلسى را که یکى از حکمرانان امارات متحده عربى منتشر کرده است ورق بزند مى بیند که در همه نقشه ها نام حقیقى خلیج فارس آمده است. در عراق هم که شاید براى نخستین بار نغمه ناساز تغییر نام از آنجا به گوش عامه مردم رسید، در اطلس هایى که تا سال ۱۹۶۰ چاپ شده است خلیج فارس با نام حقیقى اش درج شده است و مگر نه این است که از هرودوت و استرابون و ابن حوقل گرفته تا جغرافیدانان و جغرافى نویسان و اطلس پردازان معاصر سراسر جهان، از عرب و عجم و اروپایى و آسیایى و آمریکایى و آفریقایى، همه نام خلیج فارس را به رسمیت مى شناخته اند و مى شناسند. آنچه اهمیت دارد این است که بدانیم در سى چهل سال اخیر چه پیش آمده است که سوداى تغییر نام چندین هزار ساله خلیج فارس در سرها افتاده است. گرچه بسیارى از اعراب و متعربان تغییر نام خلیج فارس را با احساسات ناشى از ناسیونالیسم عربى استقبال کردند، آنها پیشنهاد دهنده تغییر نام نبودند و چگونه مى توانستند پیشنهاد دهنده باشند. آنها دریایى را به نام دریاى عربى مى شناختند. ما که بى انصاف و متعصب و نژاد پرست نیستیم. در نقشه جهان یک دریا وجود دارد که گاهى آن را خلیج عربى یا دریاى عرب خوانده اند و آن دریاى احمر است. این نامیدن بى وجه نبوده است، زیرا ساحل مهم آن ساحل عربستان است اما جنوب خلیج فارس همیشه ریگزار خشک سوزان بوده است. آنجا سکنه ثابت نداشته و اگر داشته است ساکنانش نام و نشان معتبرى نداشته اند چه رسد به اینکه نام خود را به یک سرزمین یا دریایى بدهند که لااقل از ۵۰۰ سال پیش در عداد استراتژیک ترین مناطق جهان بوده و اکنون شاید مرکز دایره استراتژى و قلب منازعات قدرتمندان و سوداگران بین المللى باشد. سوداى تغییر نام خلیج فارس با افزایش اهمیت استراتژیک خلیج فارس و برچیده شدن پایگاه قدرت هاى جهانى در ایران تناسب دارد، اما قضیه بى ارتباط با تحولى که در جامعه عرب عراقى و کویتى و سعودى و اماراتى نیز روى داده است، نیست. این تحول چه بوده است آیا فرهنگ عربى قوت و نشاط یافته و سواحل خلیج فارس مهد فرهنگ عربى شده است منکر نمى شویم که جهان عرب شعر و فرهنگ داشته و جزو عمده فرهنگ اسلامى هم با زبان عربى یگانه شده است اما این فرهنگ صرف، فرهنگ عربى نیست، زیرا نظر به ادب عربى در ایران کمتر از جاهاى دیگر نبوده است. اکنون آیا یک نهضت فرهنگى عربى در جایى به وجود آمده است تفکر و فرهنگ خاص عربى چیست و کجاست عراق که در اشغال آمریکا و انگلستان و…. است. در کویت و قطر و دوبى هم نشنیده ایم که نهضت فرهنگى روى داده باشد. البته در ریگزار و برهوت غرب و جنوب خلیج فارس تأسیسات نفتى و مخابراتى و ارتباطى و توریستى و بازرگانى عظیم برپا شده است. چرا و چگونه این تأسیسات برپا شده و برپا کننده آنها کیست و از کجا آمده است خلیج فارس مهمترین مرکز صدور نفت دنیاست و براى اینکه تسلط امپراتورى هاى جدید بر منابع نفت پایدار و بر دوام بماند در آنجا پایگاه هاى قدرت سیاسى و نظامى و اقتصادى تأسیس کرده اند و در سایه قدرت این پایگاه هاست که سیاست و اقتصاد منطقه را تحت نظارت در آورده اند، پس آبادانى جنوب خلیج فارس (که هرچه باشد نامش را تمدن و فرهنگ عربى نمى توان گذاشت) ربطى به عرب و عربیت ندارد، بلکه در آنجا سازمان هاى مالى و اقتصادى چند ملیتى بزرگ بوجود آمده است که بعضى از کارمندانش عربند و گاهى به زبان عربى سخن مى گویند و حساب و کتابشان به زبان انگلیسى است. این سازمان ها جهانى است و مدیران و سوداگران غربى سیاست و اقتصاد آنها را راه مى برند.البته از پول و سرمایه مردم شمال و غرب و جنوب بنایى براى قدرت ساخته اند. این بنا تمدن نیست و اگر باشد به عرب ربطى ندارد زیرا عرب آن را نساخته است. اگر عرب مى خواست تمدنى بسازد آن را در سوریه و مصر و حجاز مى ساخت ولى آنچه در جنوب خلیج فارس مى بینیم تأسیس چندین مؤسسه تجارى و مالى است که اینها هم لوازمى مثل دانشگاه و مدرسه و کتابخانه و تأسیسات ورزشى دارند و این لوازم مستقل از قومیت بوجود مى آیند. من زمانى را به خاطر مى آورم که راه آهن سراسرى ایران تأسیس مى شد. در مسیر راه، در بخش ها و روستاها وقتى مهندسان و کارکنان فنى و عوامل شرکت هاى مقاطعه کار وارد مى شدند وسایل تازه و رفتارهاى متفاوت با رفتار اهل محل با خود مى آوردند و البته کارگران محلى را هم به کار مى گرفتند. آنها در خرده فرهنگ محلى منحل نمى شدند، بلکه در همان مدت کوتاه اقامتشان در مناسبات مردمان تغییراتى پدید مى آوردند. در جنوب خلیج فارس هم کسانى از بیرون آمده اند و روگرفت یا زایده اى از نظم کشورهاى خود را به آنجا آورده اند و فقط کارکنان و کارگرانشان عرب و هندى و پاکستانى و…هستند. آنچه در جنوب خلیج فارس روى داده است مدرنیزاسیون قسمتى از جهان عربى نیست بلکه آنجا صورتى جدید از کلنى غربى بوجود آمده است که نام خود را پوشیده مى دارد و حتى خود را عرب مى خواند و همین عرب، یعنى یک اسم بى مسمى است که مى خواهد خلیج فارس را به نام دیگر بخواند. صریح بگوییم عرب ها به صرافت طبع درصدد این تغییر نام برنیامده اند بلکه این صدا از گلویى بیرون آمده است که در حقیقت عرب نیست اما مى کوشد به زبان عربى سخن بگوید و خود را عرب قلمداد کند. اینها به عربیت ربطى ندارد. اگر نهضتى در جهان عرب براى رسیدن به آینده بهتر از طریق تجدید عهد با تمدن گذشته بوجود مى آمد هیچ کارى به تغییر نام ها و دامن زدن به اختلاف ها نداشت و راه خودش را مى رفت، چنانکه جمال عبدالناصر تا زمانى که نهضتش جان و نشاط داشت در نطق هاى خود دریاى جنوب ایران را خلیج فارس مى گفت و در نقشه هایى که در زمان حکومت او در مصر چاپ مى شد، خلیج فارس نام حقیقى خود را داشت. وقتى ناسیونالیسم عربى دچار بحران شد و تفرقه در آن افتاد مدعیان عراقى رهبرى ناسیونالیسم عرب غوغاى تغییر نام خلیج فارس را راه انداختند. اما در اصل این نغمه را ابتدا اروپاییان ساز کرده بودند، چنانکه در زمان فتحعلى شاه انگلستان کوشیده بود که طرح تغییر نام خلیج فارس را در اندازد. بعدها سرچارلز بلگریو دوباره در حوالى سال هاى ۱۹۳۰ از آن دم زد و بالاخره در کتابى به جاى اینکه پیشنهاد قدیمى خود را تکرار کند در وصف خلیج فارس معترضه «که اعراب آن را خلیج عربى مى گویند» (دکتر ناصر تکمیل همایون، خلیج فارس، از ایران چه مى دانیم، دفتر پژوهش هاى فرهنگى، چاپ چهارم، ،۱۳۸۳ ص۱۱۰) را آورد. او براى این که تغییر نام را به همه عرب ها و به جغرافیدانان و تاریخدانان و تاریخ نویسان همه جهان القا کند، این بار حکمى را که قبلاً به صورت انشایى بیان کرده بود، بصورت خبرى آورد و آن را از قول عرب ها بیان کرد. ممکن است بگویند در شرایطى که بعضى از رهبران ناسیونالیسم عربى و امثال عبد الکریم قاسم خلیج فارس را خلیج عربى مى گفتند هیچ اشکالى بر بلگریو که گفته است عرب ها خلیج فارس را خلیج عربى مى خوانند نیست و نوشته او با روش علمى مطابقت دارد؛ وانگهى، اگر ما گرفتار توهم توطئه نیستیم به نیت او چکار داریم! در اینجا طردا للباب دو نکته کوتاه مى گویم و به اصل مطلب باز مى گردم.

نکته اول این است که توهم توطئه را غالباً بى تأمل و بى توجه به معنى آن به زبان مى آورند و از آن سوء استفاده سیاسى مى کنند، یعنى با آن به دیگران برچسب مى زنند تا صدایشان را خفه کنند. نه اینکه توهم توطئه در روان شناسى اجتماعى واقعیتى نداشته باشد؛ خیلى از استعمار زدگان و ستم دیدگان قهر استعمارى که عمرى در سیاست دروغ و فریب به سر برده اند به درجات به این توهم دچارند. یعنى چون دیده اند که در بیشتر وقایع گذشته دست بازیگران قدرت در کار بوده است، خود و امثال خود را بازیچه مى پندارند و براى سلب مسئولیت از خود، به پناه توهم توطئه مى روند تا اگر از آنان پرسیده شود که چرا دست روى دست گذاشته اند بگویند چون هرچه قدرتمندان جهانى بخواهند واقع مى شود، دخالت ما چه سود دارد و چرا خود را آلت دست و وسیله بهره بردارى آنان قرار دهیم.

دوم اینکه با اثبات وجود توهم توطئه نباید پنداشت که چیزى به نام توطئه وجود ندارد و هر کس از توطئه بگوید دچار توهم است. توطئه، توهم نیست بلکه در سیاست و اقتصاد شایع ترین واقعیت هاست. چیزى که مبتلایان به توهم توطئه باید بدانند این است که توطئه گران از عهده همه کار بر نمى آیند و قدرت نامحدود ندارند مثلاً نمى توانند میل به دانستن و پژوهش را در مردمى که اراده به دانستن کرده اند، از میان ببرند و اگر مردمى با اراده در راهى قدم گذاشتند سد کردن راهشان بسیار دشوار مى شود. توطئه گران صاحب اختیار ترقى و انحطاط اقوام دیگر نیستند و درست نیست گفته شود که استعمارگران مثلاً اقوام استعمار زده را از پیشرفت باز داشته اند زیرا آنها بازداشته شده بودند که استعمار مقهورشان کرده است اما مدعیان توهم توطئه هم مواظب باشند که عذرخواه توطئه گران نباشند و غفلت را بجاى توهم توطئه نگذارند. عیب توهم توطئه این است که وجهى از غفلت است. اگر به بهانه برطرف کردن این غفلت، غفلت بزرگترى به جاى آن پدید آید عقل همچنان پوشیده مى ماند. درست است که توطئه در تفکر و علم و فرهنگ نیست اما حرف هاى اهل سیاست که در موقع و مقام سیاسى مى گویند هرچند مهم یا بى اهمیت باشد معمولاً از سنخ احکام خبرى علمى نیست و از آن تلقى علم نباید کرد. سخن سیاست، سخن ابژکتیو نیست و بى قصد و غرض ایراد نمى شود.

پس اینکه مى گویند بلگریو فقط نقل کرده است که اعراب خلیج فارس را به نام دیگرى مى نامند و غرضى در سخن او دیده نمى شود اولاً جمله را باید در متن مطالب نویسنده آن قرار دهند. ثانیاً نویسنده و سوابق او را بشناسند. بلگریو یک مورخ نیست و تاریخ خلیج فارس ننوشته است. او سیاستمدارى است که در حدود هفتاد سال پیش و سال ها قبل از اینکه عرب ها به سوداى تغییر نام خلیج فارس مبتلا شوند گفته بود که این نام باید تغییر کند. او لفظ خلیج عربى را از زبان عرب ها نشنیده بلکه قبلاً خود در گوش ایشان خوانده و آنها از او شنیده اند. نمى خواهیم تقصیر هیاهوى تغییر نام را به گردن کسى بیندازیم و اگر در جست وجوى مقصر، سرگردان و متوقف شویم چه بسا که کار از دست برود. ما باید با فکر و ذکر نگهبان نام باشیم. آدمى شاعرانه چیزها را مى نامد و از نام ها پاسدارى مى کند و به همین جهت است که تغییر یک نام تاریخى آسان نیست و این کار هرگز از عهده چند و چندین عامل و کارگزار بازار سوداگرى بر نمى آید. مى گویند که پس چگونه بلگریو و امثال او درصدد تغییر نام برآمده اند. بلگریو یک بازى سیاسى را آغاز کرده است و کاملاً طبیعى بوده است که بسیارى از اعراب هم از تغییر نام خلیج فارس استقبال کنند اما فکر تغییر نام را آنها پیش نیاورده اند. اندیشه تغییر نام در بیرون از منطقه و در جایى که خلیج فارس و کشور ایران را منطقه بسیار مهم استراتژیک دیده اند، طرح شده است. اندیشه اى که هم ما را آزرده و پریشان مى کند و هم اختلاف هاى قدیمى و تاریخى را به یاد مى آورد و به آنها صورت سیاسى مى دهد. اگر ما بتوانیم بر این آزردگى و پریشانى غلبه کنیم و با متانت و هوشیارى و درایت از تبدیل اختلاف هاى کلى و جزئى تاریخى به کشمکش هاى سیاسى جلوگیرى کنیم نام خلیج فارس را هم مى توانیم حفظ کنیم. این تغییر نام کار آسانى نیست. مجله معتبر نشنال جئوگرافى هم که نام خلیج عربى را در کنار خلیج فارس قرار داد، خیلى زود عذرخواهى کرد. مجله نه تنها از ما بلکه از تاریخ عذرخواهى کرد و این قدرت تاریخ است که اشخاص و گروه ها را محدود مى کند و نمى گذارد هر کارى را که دلشان مى خواهد انجام دهند.  این را نمى گویم که غره شویم و تاریخ را هم پشتیبان خود بدانیم. اگر با همین قدرت محدود استراتژى هایى که گاهى به صورت علم و اندیشه ظاهر مى شوند احساساتى برخورد کنیم کارى از پیش نمى بریم و صرف اینکه خلیج فارس را مثلاً «خلیج همیشه فارس» بنامیم نام محفوظ نمى ماند (اگر خود این شعار تغییر نام نباشد). دانشمندان جغرافیاى تاریخى و جغرافیدانان ما تاکنون با این هیاهو بالنسبه خوب مقابله کرده اند و اثر پژوهش هاى تاریخى آنان بخوبى روشن شده است و مى دانیم که نام خلیج فارس یک نام دیرین است. اکنون این نام را مى خواهند تغییر دهند. به هوش باشیم که در بازى خطرناک اختلاف ها و نزاع هاى قومى و نژادى وارد نشویم. جنگ عرب و عجم و ترک و فارس و بلوچ و کرد و ترکمن روح فرهنگ ما را مى خورد و ما را از هستى ساقط مى کند. این طرح، طرح یک قوم و ملت بر ضد قوم و ملت دیگر نیست. ایرانیان هزاران سال است که با اعراب رابطه داشته اند و از آغاز اسلام ایران مرکز بزرگ فرهنگ اسلامى و حتى مهد پرورش زبان عربى بوده است (هرچند که در این اواخر کوشش مى شود که مقام امثال سیبویه در قوام ادب عربى را که از بدیهیات تاریخ است انکار کنند. وقتى از موضع ایدئولوژى و عصبیت قومى به تاریخ بنگرند حق شناسى دیگر چه جایى مى تواند داشته باشد ).

**

آنچه در جنوب خلیج فارس روی داده است مدرنیزاسیون قسمتی از جهان عربی نیست بلکه آنجا صورتی جدید از کلنی غربی بوجود آمده است که نام خود را پوشیده می دارد و حتی خود را عرب می خواند و می خواهد خلیج فارس را به نام دیگر بخواند. صریح بگوییم عرب ها به صرافت طبع درصدد این تغییر نام بر نیامده اند بلکه این صدا از گلویی بیرون آمده است که در حقیقت عرب نیست اما می کوشد به زبان عربی سخن بگوید و خود را عرب قلمداد کند.

عرب ها حتی در بحبوحه رشد ناسیونالیسم عربی به نام خلیج فارس تعرض نکردند. این نغمه ها از جای دیگر آمده است. با اینکه نباید به سراغ توهم توطئه در آثار ادبی و قدیمی برویم به نظر می رسد که سوداگران جهانی گاهی حتی فرهنگ و فضائل و نام های بزرگ را وسیله ایجاد تفرقه و اختلاف می کنند. مسئله فقط تغییر نام خلیج فارس نیست،بلکه اگر بتوانند نام ایران را هم تغییر می دهند و مگر ایرانیان و شیعیان را به مخالفت با عقل نسبت نمی دهند. نمی گویم اختلاف ها و عصبیت ها نبوده است. از زمان سلطنت بنی امیه کوشش شد که عصبیت عربی را به جای اعتقادات اسلامی بگذارند. نطفه های قوم پرستی عربی از همان زمان منعقد شد ولی آن عصبیت ها ماده ناسیونالیسم عربی بود و آن را عین این ناسیونالیسم نباید دانست. در ناسیونالیسم عربی اختلاف های فرهنگی و عقیدتی سابق بیشتر سیاسی شد اما توجه کنیم که این ناسیونالیسم بر ضد ایران نبود ( و عبد الناصر علاقه خاصی به نهضت ملی شدن نفت در ایران داشت) و اکنون هم آن را در برابر ایران نباید دانست. از ابتلائات عصر جدید که ما هم از آن مصون نبوده ایم سیاسی دیدن روابط میان اقوام و فرهنگ هاست ولی روابط میان اقوام به صرف اتخاذ تدابیر امنیتی و سیاسی (حتی اگر آن تدابیر درست باشد) سامان درست پیدا نمی کند بلکه باید به این روابط با نگاه فرهنگی نگریست و برنامه های توسعه اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی را چنان تنظیم کرد که آثار اختلاف از میان برود و بنیاد وحدت استوار شود. عرب ،کرد ، آذری ، ترکمن و بلوچ مثل اهالی اصفهان و شیراز و تهران همه ایرانی اند. آذربایجان در تاریخ تجدد ایران شأن و مقامی دارد که شاید هیچ یک از مناطق دیگر ایران نداشته باشد. در شرایطی که فرهنگ سوداگری غرب جهانی می شود اختلاف ترک و فارس و عرب و… چه وجهی دارد این اختلاف ها دیگر طبیعی نیست بلکه در اجرای استراتژی جهانی شدن تولید و سرمایه به کار قدرتمندان می آید و امری که ظاهراً فرهنگی می نماید صورت سیاسی پیدا می کند و زمینه بهره برداری قدرتمندان جهانی می شود. اگر می بینید مجله نشنال جئوگرافی با تردید نام خلیج فارس را تغییر می دهد مپندارید که تردیدش از نوع تردیدهای علمی است یا مثلاً نوعی تاکتیک برای موجه جلوه دادن کار خویش است. این وسوسه را روح قدرت جهانی در مدیران نشنال جئوگرافی پدید آورده است. بر وفق متدولوژی علمی که نشنال جئوگرافی به آن پایبند است نام خلیج فارس را نباید تغییر داد زیرا وجهی برای تغییر نام آن نیست و یک نام تاریخی را با بلهوسی تغییر نمی دهند اما این سودا بلهوسی نیست بلکه استراتژی اعمال قدرت و استیلا آن را ایجاب یا توجیه می کند. اگر تغییر نام خلیج فارس احساسات قومی گروه هایی از اعراب را راضی می کند سیاستمداران غربی و نویسندگان مجله نشنال جئوگرافی علاقه ای به نام عربی ندارند و برای آنها لفظ فارس و عرب تفاوت ندارد. آنها در بازی شطرنج سیاسی خود مهره ها را با محاسبه جابه جا می کنند. اینجاست که مجله نشنال جئوگرافی دچار تردید می شود. ابتدا نام جعلی را می آورد و سپس از کاری که کرده است عذر می خواهد. صد سال پیش اگر سیاستمدار یا نویسنده ای به جای خلیج فارس نام دیگری می نوشت جغرافیا دانان و مورخان و از جمله آنها نویسندگان مجله نشنال جئوگرافی به او اعتراض می کردند پس چرا اکنون دچار تردید شده اند. پاسخ عامه پسند می تواند این باشد که اکنون جمعیت کثیری از عرب ها در مقالات و کتاب های خود بجای خلیج فارس خلیج عربی می نویسند و وقتی مردم چیزی را به نامی می نامند و آن نام شایع می شود نباید اصراری در حفظ نام کهن داشته باشیم. ساده ترین اشکال این استدلال این است که اگر کسانی می خواهند نام خلیج فارس را تغییر دهند ما که نمی خواهیم این نام تغییر کند کدام خواست مرجح است. خواست ما یا خواست عرب ها اما خواستی که یک نام چند هزار ساله را تغییر می دهد باید بسیار نیرومند باشد. آیا عرب ها چنین خواست نیرومندی دارند و اگر دارند چرا آن را در راهی که به حل مسائل و رفع مشکلات و بهبود زندگیشان مودّی می شود صرف نمی کنند چرا آنها به چیزهایی اراده می کنند که به دردشان نمی خورد و قومی که مصلحت خود را نمی داند اراده اش کجاست اینکه عرب از تغییر نام خلیج فارس احساس خشنودی می کند یک امر ساده روان شناسی است و به نظر نمی رسد که هیچ اراده تاریخی در پس این احساسات قرار داشته باشد اما نکته مهمتر این است که همه تغییر نام ها به یک اندازه اهمیت ندارد. وقتی کشوری بنیاد گذاشته می شود بنیاد گذاران نام خود یا نامی را که می خواهند به کشورشان می دهند. گاهی در کشورها تحولاتی بوجود می آید که بسیاری چیزها و از جمله نام ها تغییر می کند و کسی هم اعتراض نمی کند یعنی تغییر اگر موجه باشد جای اعتراضی نیست. چنانکه می دانیم نام قدیم دجله اروند بوده است اما وقتی شهر بغداد را ساختند اروند را دجله نامیدند و کسی اعتراض و مخالفت نکرد و حتی فردوسی بزرگ به این تغییر رضایت داد و گفت:

اگر پهلوانی ندانی زبان                         به تازی تو اروند را دجله خوان

از آن زمان که دجله و فرات و کارون هر یک مستقیماً به خلیج فارس می ریختند چندان نگذشته است اما اکنون بر اثر تغییری که در ساحل پدید آمده این سه بهم پیوسته اند و از پیوستگی شان شطی بوجود آمده است که گروهی نام اروند یعنی نام قدیمی دجله و گروهی دیگر نام نه چندان مناسب شط العرب به آن داده اند. با اینکه نام اروند رود زیباتر و برازنده تر است هیچ سر و صدایی در اعتراض به نامگذاری شط العرب برنخاسته است. شاید اگر اسلاف ما می دانستند که نامگذاران شط العرب سودای تغییر نام دریای فارس در سر خواهند پرورد نام شط العرب را نمی پذیرفتند و می کوشیدند نام تاریخی اروند را مسجل کنند. آنها به احتمال قوی درنیافتند که آن نامگذاری هم وجهه سیاسی داشته است. مقصود این است که بر سر نام ها بیهوده نزاع نمی کنیم و اگر زمزمه تغییر نام خلیج فارس این همه بر ما گران آمده است از آن روست که اولاً این سودا بدون ملاحظه قواعد و قوانین مصرح در حقوق بین المللی و دریاها عنوان شده و ثانیاً – مطلب اساسی و اصلی این است که- در این سودا نام و حیثیت و موجودیت ایران هدف قرار گرفته است. در این وضع وظیفه ما چیست ما چه می توانیم و چه باید بکنیم اینکه دانشمندان مان کتاب ها و مقالات خوب نوشته اند کار بزرگی کرده اند که باید قدر آن را دانست. این مقالات و کتاب ها جزو آثار خوب پژوهندگان معاصر ماست و شاید قدم بزرگی در پیشبرد علوم انسانی در ایران باشد. ما باید خود را به تاریخ و علوم انسانی نیازمند بیابیم تا از روی جد به آن بپردازیم. تعلق خاطر به ایران انگیزه خوبی برای ورود در بحث های تاریخی و فرهنگی است. در آنچه راجع به خلیج فارس نوشته اند نه فقط اطلاعات دقیق و سودمند تاریخی و جغرافیایی در مورد خلیج فارس و سواحل و جزایر آن وجود دارد بلکه نویسندگان احیاناً با اشاراتی که خواننده فهیم به آسانی در می یابد ما را متذکر می سازند که پشت سر تغییر نام مقاصد دیگری نهفته است. رودخانه مرزی ایران را شط العرب نامیدند و ما با نجابت سکوت کردیم و طبیعی بود که وقتی رودخانه مرزی نام عربی دارد در تعیین مرز مشکلات پیش می آید و دیدیم که چه مشکلات و مصیبت هایی به بهانه اختلاف در تعیین خط مرزی پیش آمد. این بار قضیه بغرنج تر است. خلیج فارس، اروند رود نیست. شاید برای اطلاق نام شط العرب به رودخانه مرزی جنوب غربی ایران توجیهی بتوان یافت یا به آن اهمیت نداد اما تغییر نام خلیج فارس هیچ وجهی ندارد. دریای جنوب ایران از آن جهت دریا یا خلیج فارس نامیده شده است که قوم پارس در ساحل آن سکونت داشته و امواج این دریای نیلگون هزاران سال با آهنگ زندگی و رفتار و فرهنگ پارسیان همنوایی داشته است یعنی اگر به مناسبت می خواستند نامی برای آن انتخاب کنند بهتر از دریای فارس نامی پیدا نمی شد. البته چنانکه اشاره شد می گویند آن زمان که به دریا و به هر چیز دیگر شاعرانه نام می دادند گذشته است و اکنون ساحل جنوب دریای فارس مرکز تجارت و توریسم شده و سوداگران بین المللی بعضی تأسیسات علمی و فرهنگی و مخصوصاً پایگاه های نظامی در آنجا دائر کرده اند. بسیار خب، این زمان تغییر یافته چه زمانی است و زمان کیست اگر قدرتهای جهانی در این دریا نیروی نظامی دارند و کشتی های جنگی و تجاری شان در آن رفت و آمد می کند لابد زمان، زمان قدرت آنهاست.

 آیا در این زمان نام خلیج فارس باید تغییر کند مگر کشتی های سوداگران جهانی در اقیانوس کبیر و دریای مدیترانه و خلیج مکزیک رفت و آمد ندارند پس چرا نام ها همان است که بوده است آیا با استقرار پایگاه های نظامی و اقتصادی و مالی در خلیج فارس این دریا با فرهنگ عربی دمساز و سازگار شده است فرهنگ عربی چنانکه قبلاً هم گفتیم تغییری مبهم است. در این مورد درست این است که بگوییم در سواحل جنوب خلیج فارس جمعیتی زندگی می کنند که عددشان کمتر از جمعیت یکی از استان های ساحل شمالی است. اینها فرهنگ خاصی ندارند و نه به یک زبان بلکه به زبان های عربی و فارسی و انگلیسی و اردو و… تکلم می کنند. حتی اگر فرهنگ عربی در جایی موجود باشد در آنجا چنین فرهنگی وجود ندارد زیرا فرهنگ غالب در اینجا فرهنگ داد و ستد و دلالی و توریسم و عیش و نوش است. این فرهنگ، فرهنگ عربی نیست بلکه این تجدد صوری بازاری که حول مجموعه ای از هتل ها و فروشگاه ها و ایستگاه های رادیو- تلویزیونی و فرودگاه ها می گردد چندان رنگ و بوی غربی دارد که انتساب آن به عرب در حکم مسامحه است و اگر این تأسیسات تعلقی به اعراب داشت آنها نیاز نداشتند به نام خلیج فارس تعرض کنند. طرح تغییر نام خلیج فارس یک تاکتیک سیاسی محلی و منطقه ای نیست بلکه جایی در راهبرد سیاست کلی جهان کنونی دارد که در آن ایران باید تحت فشار قرار گیرد و عرصه بر آن تنگ شود. قدرتمندان و سوداگران سیاسی جهان از روان شناسی قومی ما ایرانیان بی خبر نیستند. آنها می دانند که مردم ایران کشورشان را بسیار دوست می دارند و هر تجاوزی که به آن شود خاطرشان را آزرده و مکدر می کند و آماده اند که از این آزردگی بهره برداری کنند. پس این پریشانی و تکدر خاطر نباید ما را از تأمل دور کند و به ابراز عکس العمل های احساساتی وادار کند. اگر ما زبان قدرت جهان کنونی و سلاحی را که علیه ما به کار می رود بشناسیم و بدانیم که ضعف ما کجاست و در چیست و بیندیشیم که چگونه می توانیم از نام و موجودیت ایران دفاع کنیم، سودای سوداگران نقش بر آب می شود. ایران بالقوه بنیه تاریخی و فرهنگی دفاع از خویش را دارد. این بنیه را باید کشف کرد و فعلیت بخشید. پدران ما که دریایشان خلیج فارس نامیده می شد، اهل خرد و تدبیر و دانایی بودند که به سرزمین ها و چیزها نام شایسته می دادند و نام ها را حفظ می کردند. اکنون هم نام خلیج فارس نه با حرف و شعار، بلکه با پشتوانه تفکر و خرد و دانش حفظ می شود. اگر ما حقیقتاً ما باشیم هیچ قدرت بیرونی نمی تواند خللی در کار و بارمان پدید آورد و اگر همه جهان همصدا شود و بخواهد خلیج فارس را به نام دیگری بنامد خیال محال در سر می پزد. نام خلیج فارس با نام ما پیوسته است. اگر ما آهنگ و عزم دانایی و عظمت و دوام تاریخی داریم از عهده پاسداری نام خلیج فارس هم بر می آییم و ان شاءالله که چنین است.