گفت‌وگو با دکتر نصرالله پورجوادی: جوانمردان در پی مدارا و احترام به عقاید متفاوت بودند

سید مسعود رضوی

آکادمی مطالعات ایرانی لندن (LAIS)

گفتگوی حاضر با نویسنده و محقق نام آشنای عرفان و فرهنگ ایران، دکتر نصرالله پورجوادی است. در این گفت‌وگو، پرسش‌هایی را درباره نظام اخلاقی جوانمردی و ریشه‌های کهن آن در خراسان قرون دوم و سوم هجری با ایشان در میان گذاشته‌ایم و البته گاهی فراتر از آن نیز مسائلی مطرح شده که پاسخ‌های نغز و نکته سنجی‌های وی، وسوسه حذف آنها را زایل کرد. این گفت‌وگو، یکی از شگفت‌انگیزترین جلوه‌های فرهنگ و تمدن و معنویت این سرزمین را مورد توجه قرار داده و خوانندگان عالی مقام، مسلماً از خواندن آن بهره‌مند خواهند شد.

آقای دکتر پورجوادی، شما یکی از محققان و صاحب نظران تصوف کهن ایرانی هستید و تحقیقاتی هم در باب قدیم‌ترین ریشه‌های عرفان و فتوّت داشته‌اید. در حقیقت آنچه من در چند مقاله شما که در  فصلنامه معارف ـیادش به خیر بادـ دیدم، تحقیقاتی بود که به قدیم‌ترین صور و حیطه‌های فتوّت و جوانمردی ایرانی می‌پرداخت و بر انحصارات یا ویژگی‌های متمایز آن متمرکز بود. البته برخی از محققان تصوّف و تاریخ، درباره گروه «آزادان» در عصر ساسانیان و عیّاران شعوبی و سلحشورانی با خصائل جوانمردی، مطالبی نوشته و گفته‌اند. معهذا استنادات شما در این زمینه، دقیق‌تر و متکی به منابع و مآخذ مشخص و موثق‌تری است. از جمله درباره ابن یزدانیار و نوح عیّار که هر دو در خراسان بوده اند. شما در این تحقیقات و نوشته ها، تأکیدی دارید برزبان فارسی و اقلیم خراسان و به خصوص نیشابور و قرون اولیه اسلامی که بسیار قدیم‌تر از آن چیزهایی است که ما قبلاً خوانده و دیده بودیم. حالا به عنوان اولین پرسش، بفرمایید چرا اقلیم خراسان مستعد ظهور این پدیده بوده و چه ویژگی‌هایی در این جوانمردی کهن وجود داشته است؟

شما در ابتدا باید تمایزهایی میان مفاهیم و اصطلاحات بگذارید. جوانمردی براساس مجموعه‌ای از اصول اخلاقی بنیان نهاده شده، همان چیزی که به آنEthical ideals یعنی آرمان های اخلاقی می‌گویند، اما عیّاران گروه اجتماعی دیگری بودند. این گروه البته تحت تأثیر آیین‌ها و اصول جوانمردی بوده‌اند، همان‌طور که بسیاری از گروه‌های اجتماعی و اصناف تحت تأثیر آموزش‌ها و نظام اخلاقی جوانمردی بوده‌اند. پس اینها یکی نیستند. جوانمردی یک نظام اخلاقی بوده و عیاران، قلندران و حتی صوفیه‌ از آن تأثیر می‌پذیرفته‌اند اما باید دقت کرد که اینها، عیناً یکی نیستند. جوانمردان هم یک گروه اجتماعی با ویژگی‌های خاص و روابط خاص میان خود بوده‌اند. اما نفوذ و جاذبه ای داشته اند. به همین دلیل می‌بینیم که صوفیه هم در کتاب‌های خودشان فصلی را به فتوت اختصاص داده‌اند. این مسأله منحصر به‌ جوانمردی و جوانمردان نیست. تصوف هم در آغاز یک نظام اخلاقی بوده که در اصناف و گروه‌های مختلف اجتماعی تأثیر می‌گذاشته است و مورد توجه بوده، به نحوی که در اغلب متون و کتب قدیم، یک فصلی هم به تصوف و معنای آن اختصاص می‌دادند و در اصول اخلاقی و آداب و شرایط آن بحث می‌کردند.  حالا یک مسأله‌ای مطرح است که شما هم اشاره کردید، اینکه جوانمردی چه زمانی پیدا شده و مربوط به بعد از اسلام بوده یا ریشه‌های آن به قبل از اسلام برمی‌گردد؟ این مسائل دقیقاً روشن نیست و پژوهشگران براساس قرائن یا گمان‌هایی که دارند، حدس‌هایی می‌زنند که گاهی خیلی با هم متفاوت است. اما آنچه ما توانسته‌ایم از کهن‌ترین نشانه‌های جوانمردی بیابیم و مستندات قابل اعتمادی به دست بیاوریم، مربوط به قرن سوم هجری است.

منظورتان رساله تهذیب الاسرار خرگوشی است یا به منبع دیگری اشاره می‌کنید؟

خرگوشی در تهذیب الاسرار، باب جوانمردی ندارد اما خود خرگوشی یک رساله مستقلی در باب جوانمردی دارد که پیدا نشده و به دست ما نرسیده است گرچه می‌دانیم که چنین رساله ای بوده و وجود داشته است. قدیم‌ترین منابعی که می‌شناسیم، یکی از نوشته های “ابوعبدالرحمن سلمی نیشابوری” است به نام “کتاب الفتوه”.  به جز سلمی، یک دستینه[نسخه خطی] ای هم هست که من قبلاً بابی از آن را در نشریه معارف چاپ کردم و کل کتاب هم به زودی منتشر خواهد شد. کتابی است در تصوف که فصلی هم در باب جوانمردی دارد. این هم منبع بسیار کهنی است. بنابراین، قدیم‌ترین منابعی که تا این زمان به دست ما رسیده، آثاری است که نویسندگان صوفی نوشته‌اند و کتاب “الفتوه” سلمی تاکنون قدیمی‌ترین اثر مستقلی است که در این موضوع تألیف شده است. در آثار دیگر سلمی هم اشاراتی به موضوع فتوت و جوانمردی هست. مثلاً در کتاب “طبقات الصوفیه” و رساله “المقدمه فی‌ التصوف و حقیقته”، نکاتی در این زمینه وجود دارد.  در منابع دیگری که از قرون اولیه، از صوفیان بر جای مانده، تاکنون فقط رساله قشیریه را می‌شناسیم که در آن، بابی در مورد فتوت درج شده، حال آن که مثلاً در “اللمع” سراج یا “التعرف” کلابادی یا “کشف‌المحجوب” هجویری و یا همان رساله “تهذیب الاسرار” خرگوشی، چنین بابی دیده نمی‌شود. اما نباید فقط به منابع صوفیه بسنده کنیم. درست است که رابطه خیلی نزدیکی میان تصوف و فتوت بوده و اینها روی هم تأثیر می‌گذاشته‌اند، ما کتاب‌های دیگری را هم می‌شناسیم که درباره جوانمردی مطالب جالب و مهمی نوشته‌اند. از جمله، “قابوس‌نامه” که عنصرالمعالی کیکاووس در آخرین باب از کتاب خود، تحت عنوان “در آیین جوانمردپیشگی”، از چند اثری که در باب ادب مردمی یا جوانمردی نوشته بوده‌اند یاد کرده است. یک منبع دیگر هم تفسیر سوره یوسف اثر احمدبن محمدبن زید طوسی است.تا اینجا

 

با این توضیحاتی که شما دادید، ریشه‌ها یا بهتر است بگویم منابعی را که ما می‌شناسیم به حدود قرن سوم هجری رساندید، آیا از قرن دوم منبعی در اختیار داریم؟

اینها همه برمی‌گردد به قرن سوم. اما باید ببینیم منظور از منبع چیست؟

منظور من منابع مکتوب و مخطوط است.

منابع مکتوب تا قرن سوم در دست است اما بزرگان جوانمردی در خراسان قدیم، در قرن دوم هم بوده‌اند و مثلاً احمدبن خضرویه که فکر می‌کنم در نیمه دوم قرن دوم و نیمه اول قرن سوم می‌زیسته است. بنابراین ریشه‌های فرهنگی این قضیه خیلی جلوتر از اینها است؛ می‌توان اینها را از منابع قرن سوم و بعد از آن، در ضمن اشارات و توضیحات بزرگانی که درباره جوانمردی مطالبی نوشته‌اند استخراج و اثبات کرد. منتها این یک موضوع و یک کار مستقل و دشوار و دقیق است که حتماً باید انجام شود.

خود جنابعالی، بخش جالب و ارزشمندی از این نوع کارها را در باب منابع کهن و ریشه‌های قدیم تصوف انجام داده‌اید. حالا قبل از اینکه دنباله بحث را پی بگیریم، می‌خواستم از شما درباره ارتباط تصوف و جوانمردی بپرسم. بخش مهمی از شناخت ما نسبت به فتوت، مدیون آثار صوفیان است، چرا تا این حد اینها بر هم اثر گذاشته و به هم نزدیک شده‌اند؟

پرسش خوبی مطرح کردید. آثار و نوشته‌های صوفیه درباره جوانمردی و فتوت، نشان‌دهنده ارتباط و تأثیری است که میان این آیین و تصوف در دوره کلاسیک و اولیه وجود داشته است. در بسیاری از منابع اولیه، ما مطالبی درباره جوانمردی می‌بینیم. نقل‌قول‌هایی منسوب به جنید و شبلی و مشایخ بزرگ بغداد که درباره فتوت و خصوصیات آن، نکاتی را بیان کرده‌اند.  از ملامتیان نیشابور و مشایخ شهرهای دیگر خراسان هم روایات و مطالبی درباره جوانمردی نقل شده و به جای مانده است. مجموعه این اقوال و سخنان نشان می‌دهد که آیین فتوت و جوانمردی، یکی از آرمان‌های اخلاقی صوفیه بوده و حتی بعضی از مشایخ را نیز به عنوان “فتی” یا جوانمرد معرفی کرده‌اند. با همه این احوال، همیشه باید متوجه این نکته باشیم که جوانمردان و صوفیان دو گروه متفاوت بوده‌اند. جوانمردانی بودند که صوفی نبودند.

می‌توانید بعضی از این جوانمردان یا نمونه‌هایی از مشایخ جوانمرد یا فتی را نام ببرید؟

بله. یکی از این جوانمردان که در شهر نیشاپور می‌زیسته و در قرن سوم شهرت بسیاری داشته و در نسخه خطی‌ای که بنده منتشر کردم نام او آمده، شخصی به نام «نوحِ جوانمرد» بوده است.  یک نفر دیگر احمدبن خضرویه از مشایخ بلخ بود که بایزید بسطامی در حق او گفته بود که «لولا احمدبن خضرویه ما نعلم‌الفتوه» یعنی اگر احمد خضرویه نبود، ما نمی‌دانستیم که فتوت چیست. به جز او، ابراهیم بن نازویه است که از مشایخ نیشابور و معاصر ابوحفص حدّاد بوده و خواجه عبدالله انصاری در حق او گفته است که: «او را در فتوت شأنی است عظیم».  مجموعه اینها به ما نشان می‌دهد که در قرن سوم چنین سنت مستحکم و فراگیر و اثرگذاری با نام جوانمردی در خراسان و شهرهای مهم آن، به خصوص نیشابور، وجود داشت و مورد توجه مشایخ و بزرگان و گروه‌های مختلف اجتماعی و حتی اقتصادی بوده است.

در همین دوران کهن در تمدن اسلامی، یعنی حدود قرن سوم، گروه‌های نزدیک به جوانمردان، نظیر عیّاران و ملامتیان را داریم و آنها هم اصول اخلاقی و آرمانی خاصی را ترویج و تبلیغ می‌کردند و آموزش می‌دادند که گاهی دقیقاً شبیه اخلاقیات و اصول جوانمردان است. در این مورد، و به‌خصوص در رابطه میان ملامتیانی همچون حمدون قصار و امثالهم با فتوت چه می‌فرمایید؟ آیا نمی‌توان آنها را شعبه‌ای از فتوت دانست؟

خیر، اینها متفاوت‌اند و ملامتیان هم یک گروه خاصی بوده‌اند که خصائص و سرگذشت و حکایات آنها نقل شده اما رابطه نزدیک و برخی شباهت‌ها میان ملامتیان و فتوتیان وجود داشته است.  آنچه از اقوال و منابع قدیم درمی‌یابیم این است که ملامتیه نیز مانند صوفیه، فتوت یا جوانمردی را به منزله آرمانی اخلاقی در نظر داشتند. سلمی در “حقائق‌التفسیر” و “طبقات‌الصوفیه” مسائلی در این باب مطرح کرده است و من در این باب توضیح داده‌ام و بخشی از آن را برای شما می‌خوانم: «در حقائق التفسیر، ذیل آیه ۱۳ از سوره کهف، سلمی دو قول از ملامتیان نیشابور نقل می‌کند، یکی از ابوحفص حداد و دیگری از ابوعثمان حیری. او می‌نویسد: «از ابوحفص پرسیدند جوانمردی چیست؟ گفت: این که به همه خلق خدا به چشم اولیاء خدا بنگری و هیچ یک از اعمال ایشان را زشت ندانی مگر آنکه مخالف شرع باشد و آنان را برای هیچ گناهی ملامت نکنی بلکه سعی کنی برای آن عذری بیابی.» سخن ابوعثمان این است که «جوانمردی پیروی کردن از شرع است و اقتدا کردن به سنت‌ها و داشتن سعه‌صدر و خوی نیکو.» سلمی سخنان دیگری از ابوحفص در باب جوانمردی در طبقات الصوفیه نقل کرده است… که وقتی ابوحفص می‌خواست از بغداد بیرون بیاید، برخی از مشایخ و جوانمردان(فتیان) او را مشایعت کردند و چون این عده می‌خواستند برگردند، بعضی از ایشان از ابوحفص پرسیدند که فتوت چیست؟ شیخ گفت: «فتوت را باید در عمل و رفتار و کردار خود با دیگران به کار برد، نه این‌که فقط حرف آن را زد.»  از این حکایت پیدا است که ابوحفص مورد قبول و احترام صوفیان و فتیان عراق بوده است و ایشان حتی برای این‌که حقیقتاً بدانند که جوانمردی چیست، از او راهنمایی می‌خواستند.  نکته دیگری که در اینجا به آن اشاره شده این است که ابوحفص معتقد بوده که جوانمردی چیزی است که باید در عمل رعایت شود و نه در حرف. و البته خود او نیز عملاً به اصول جوانمردی پای‌بند بوده است. ولی در عین حال نمی‌توان گفت که او یکی از «فتیان» بوده است.  این معنی در حق دیگر مشایخ ملامتی هم صدق می‌کند. اشخاصی چون ابوعثمان حیری و حمدون قصار و عبدالله منازل هرچند که اصول جوانمردی را رعایت می‌کردند و فتوت برای ایشان یک آرمان اخلاقی بود ولیکن خود در زمره کسانی که به ایشان فتیان یا جوانمردان می‌گفتند به شمار نمی‌آمدند. توجه به جوانمردی، به عنوان یک آرمان اخلاقی نیز چیزی نبوده است که ملامتیان را در اجتماع به عنوان جوانمردان معرفی کند. عنوان جوانمردی، ظاهراً بیشتر به بعضی از عیاران نیز داده می‌شد. در زمان حمدون قصار، کسی که به فتوت و جوانمردی معروف بود نوح عیّار بود که یک بار حمدون قصار خود درباره چیستی جوانمردی از او سؤال کرد.»۱

سنتی با این گستردگی، قطعاً ریشه‌های کهن‌تری داشته که در قرن سوم این‌طور مورد توجه بوده و به عنوان اصول و آرمان اخلاقی مطرح و تحسین می‌شده است. شما فکر می‌کنید ریشه‌های این مکتب جوانمردی را می‌توان به یک نحوی باز هم در ادوار قدیم‌تر، جستجو و تبیین کرد؟

ما منابع خوبی از قرن سوم داریم ولی از قرن دوم هنوز چیز مکتوبی به دست ما نرسیده است. اما مسلم است که این آیین اخلاقی که این همه ستبر و پرمایه بوده، ریشه‌های کهن و گسترده‌ای داشته است. خصوصاً در اقلیم خراسان که مهد و مرکز این نوع آیین‌ها و اخلاقیات بوده است.  لذا نمی‌توان مثلاً منشأ اینها را به مراکزی در کشورهای عربی نسبت داد یا فقط به برخی اخبار بسنده کرد، زیرا جوانمردی اساساً یک سنت ایرانی بوده و مهد آن نیز در خراسان بزرگ بوده است.

شما روی اقلیم خراسان تکیه کردید. می‌شود درباره این تأکید جغرافیایی بیشتر توضیح بدهید؟

سرزمین خراسان، خصوصاً نیشابور و بلخ، مرکز رویش و گسترش این پدیده، یعنی جوانمردی و اصول و آداب آن بوده است. مسلماً زمینه‌های خاصی وجود داشته که در این منطقه خاص شاهد جوانه‌زدن جوانمردی هستیم و منابع آن را یافته‌ایم. اغلب منابع بعدی هم این موضوع را تأیید می‌کند. پس قطعاً این مسائل در آن منطقه سابقه طولانی داشته است و این اصول که در قرن سوّم چنین مرسوم بوده و یکی از آرمان‌های اخلاقی مردم و مشایخ هم بوده، در شهرهای مختلف خراسان رواج داشته و مراعات می‌شده است. اصول جوانمردی، سابقه دیرینه‌ای در این سرزمین داشته و قطعاً این سابقه مربوط به چند نفر یا چند دهه و چند سال نبوده، بلکه ریشه‌هایی در قرون متمادی در این سرزمین و این مردم داشته است.  اصلاً هیچ پدیده مهم تاریخی و فکری و اخلاقی، یکباره ظهور نمی‌کند و تا زمینه و سابقه طولانی نداشته باشد پایدار و ماندگار نخواهد بود. جوانمردی نزد مردم خراسان، یک آیین اخلاقی متعالی بوده و با آنچه بعدها در فتوت ناصری و عراق و سرزمین‌های دیگر می‌بینیم تفاوت زیادی دارد. منتها مورخین بعدی، برای اینکه محمل و ریشه‌ای در این زمینه‌ها پیدا کنند، همان‌طور که برای هر چیزی یک روایت و خبری پیدا می‌کرده‌اند، جوانمردی را هم به این نوع مسائل ارتباط می‌دادند و با ذکر اقوالی از ائمه و پیامبر(ص)، این را به پیامبران پیشین و حتی حضرت آدم هم می‌رسانند.  این مسائل در عرصه مناسبات دینی هست ولی از نظر تاریخ اجتماعی، این اصول اخلاقی در خراسان رواج داشته و حاکم بوده است. بعداً در مجاورت خراسان، در سیستان هم همین چیزها را در عیّاران و جوانمردان می‌بینیم.

درباره واژه جوانمردی و معادل عربی آن، یعنی فتوت و ریشه این کلمات به لحاظ واژه پژوهی و ریشه‌شناسی چه نظری دارید؟

این هم بحث مهمی است. آیا ابتدا واژه جوانمردی بوده و بعد ترجمه شده به فتوت در عربی، یا ابتدا فتوت بوده و بعد به فارسی برگردانده شده است. ما امروزه می‌دانیم که بسیاری از اقوال و روایات و حکایات مربوط به مشایخ و بزرگان طریقت و تصوف، اینها در آغاز به فارسی بوده و بعداً توسط نویسندگان به عربی ترجمه و نقل شده است. بایزیدبسطامی فارسی سخن می‌گفته و ابوسعیدابوالخیر هم همین طور. ابوحض حدّاد اصلاً عربی نمی‌دانسته و اینها به فارسی حرف می‌زدند و بنابراین هر آنچه درباره فتوت هم می‌گفته‌اند، فارسی بوده است، حتی به احتمال قریب به یقین مکالمه ابوحفص و جنید هم درباره فتوت فارسی بوده و بعد به عربی ترجمه شده۲ و گفته‌اند این ابوحفص حدّاد اصلاً عربی نمی‌دانسته و البته نوعی از افسانه‌ها و قصص متداول که مورد توجه عوام بوده با این روایات در هم آمیخته و مثلاً گفته اند که ابوحفص که اصلاً عربی بلد نبوده، یک باره در دیدار با جنید و مشایخ بغداد، شروع می‌کند با فصاحت به زبان عربی سخن گفتن. این نوع کرامات و معجزات را معمولاً عامه مردم برای بزرگان می‌ساخته و نقل می‌کرده اند، در حالی که ابوحفص، یک فرد عادی و آهنگری در نیشابور بوده و اتفاقاً جنید فارسی می‌دانسته و نخستین مترجم بایزیدبسطامی بوده و اصلا ایرانی و نهاوندی بوده است. احتمال دارد این اصطلاح جوانمردی در قدیم متداول بوده و به دلیل اعتبار و قوّتی که در این آیین بوده، موردتوجه قرار گرفته و معادل فتوت بعدا در عربی برای آن جعل شده باشد.  در قرن سوم و حتی قرن دوم، بسیاری از این نوع مفاهیم، به عربی ترجمه شده و به تدریج آن اصطلاح عربی متداول ‌شده و به کار می‌رفته است.

آیا شما با قول برخی محققان درباره ریشه‌های قبل از اسلام جوانمردی در گروه‌هایی نظیر آزادان در عصر ساسانیان و امثالهم موافقید؟

بعید نیست و البته این مسائل نیاز به تحقیقاتی دارد که من خیلی به آنها نپرداخته‌ام ولی متون مهم و مستندات کهن و باارزش قرن سوّم نشان می‌دهد که جوانمردی سنتی مهم و شگفت‌انگیز در خراسان بوده و اخلاقیات و آرمان‌ها و آداب متعالی و زیبایی داشته است.

در مورد منابع موردنظر شما، آیا کتاب سلمی به زبان عربی را باید منسجم‌ترین و قدیم‌ترین منبع درباره جوانمردی بدانیم؟ آیا اینها منابعی کهن‌تر را ذکر نکرده‌اند؟

اینها همه ایرانی بودند، ولی به عربی که زبان رایج نوشتاری بود می‌نوشتند.کار نویسندگان صوفی، عمدتاً جمع‌آوری بوده است. البته بعضی منابع را هم ذکر می‌کنند که به دست ما نرسیده و آنها هم مربوط به اواخر قرن دوم و عمدتاً قرن سوم است. ‌ کاری که صوفیه از قرن پنجم به بعد انجام دادند عبارت از این بود که اقوال و داستان های مختلف را در هر موضوعی نقل می‌کنند و همین اقوال و داستان‌ها هم، غالباً، از قرن سوم کهن‌تر نیست و عجالتاً باید مستندترین دوره را همین قرن بدانیم که مسلماً این سنّت، یعنی جوانمردی، در این قرن در خراسان تثبیت شده و موردتوجه بوده است. شخصیت‌ها هم مشخص هستند. ابوحفص است، احمد خضرویه، جنید و بغدادی‌ها، عثمان حیری و حمدون قصار و امثالهم که اقوال و داستان‌های آنها نقل می‌شود و مکرراً در تذکره‌ها و متون بعدی بازتاب می‌یافته و همگی مربوط به قرن سوم هستند.

آیاخراسان از نظر اجتماعی وضع و استعداد خاصی داشته که پدیده جوانمردی در آن سرزمین آشکار و شکوفا شده است؟

جوانمردی اساساً یک مسأله اجتماعی است. شما در جوانمردی یا فتوت نسبت انسان با خدا را در مرکز اصول و عقایدتان نمی‌بینید. جوانمردی اساسا یک نظام اخلاقی است مبتنی بر اینکه شما با انسان‌های دیگر چگونه باید رفتار بکنید. معرفت‌شناسی صوفیه یا متکلّمان، اصلاً متوجه مابعدالطبیعه و خدا است که به آن حقیقت و خالق می‌گویند. در تصوف سالک می‌خواهد طی طریق کند تا به خدا برسد امّا جوانمرد کسی است که در نسبت با همسایه یا انسان‌های دیگر باید یک اصولی را مراعات کند و جوانب اخلاقی خاصی را نگاه دارد. پس مسأله ٍEthics یا همان اخلاق مطرح است.

آیا به همین دلیل است که پیشه‌وران، اصناف و طبقات گوناگون، هر کدام یک فتوت‌نامه خاص خود را تدارک دیده و نوشته‌اند؟

اینها مربوط به دوره‌های بعد است و نه این دوره‌ای که ما درباره‌اش سخن می‌گوییم. در واقع مقداری از آن اصول اخلاقی، با آداب و شرایع و ترتیبات خاصی وارد فتوت‌نامه‌ها می‌شود. امّا اصولاً بحث جوانمردی، یک بحث اخلاقی است.

نقلِ شایع است که ملامتیان گاهی رفتارهای ضداخلاقی داشته‌اند تا نزد خلق خوار شوند. آیا اینها در نسبت با آن موضع اخلاقی مستحکمی که جوانمردان داشته‌اند، تزاحم و تصادم نداشته‌اند؟

ملامتیه اصلاً ضداخلاق نبوده‌اند و من اصلاً این اتهام را در مورد ملامتیان قدیم خراسان قبول ندارم.

آیا کنش‌ها و رفتارهای نامقیّد نسبت به اخلاق رایج نداشته‌اند؟

خیر، ابداً. اتفاقاً ملامتیه خیلی رعایت اخلاق و اصول اخلاقی را می‌کرده‌اند و برایشان بسیار مهم بوده است. این طور نیست که کارهای ضدعرف و ضداخلاق را تعمداً انجام بدهند تا مثلاً موردملامت قرار گیرند. این تفسیر به کلی نادرست است. منتها ملامتیان سرزنش و ملامت را می‌پذیرفتند و فکر می‌کردند که ملامت و سرزنش یکی از شیوه‌ها و وسایل، یا به اصطلاح تکنیک‌هایی است که برای شکستن و ضعیف‌کردن نفس، و مبارزه با خودخواهی و خودپرستی انسان ضروری است.  پس لزوماً کاری نمی‌کردند که سرزنش بار و ضدعقاید و اخلاقیات عموم باشد. ملامتیان می‌کوشیدند ظاهری داشته باشند که بهتر از باطنشان نباشد. سعی می‌کردند باطن و نفس سالم و به دور از آلودگی داشته باشند. ولی به خلاف شرع و کارهای ضداخلاقی به صورت تعمدی نمی‌پرداخته‌اند.  حداقل آنچه ما درباره بزرگان ملامتیه نظیر حمدون قصّار و عبدالله منازل و عبدالله خیاط و امثالهم می‌دانیم به هیچ وجه چنین چیزی نیست. آنها مردمانی بافضیلت و مروج اصول اخلاقی متعالی بوده‌اند و به همین دلیل هم نزد مردم مکرم و بزرگ بوده‌اند.

در دوره‌های بعد چطور؟

در دوره‌های بعد، وضع فرق می‌کند، از قرن پنجم و ششم به بعد، هم جوانمردان و هم ملامتیان وضع دیگری دارند. آن موقع یک چیزها و کارها و بدعت‌هایی وارد ارکان و اصول آنها می‌شود که با اصول و آرمان‌های اولیه متفاوت است.  ما الآن درباره قرن دوم و سوم صحبت می‌کنیم. ملامتیه هم در قرن سوّم یک پدیده اخلاقی و اجتماعی است و خودش زمینه‌ای می‌شود برای سیر و سلوک و روانشناسی و تکامل نفس و اینها. یعنی در دوره‌های بعد دیگر نمی‌توان آن نوع ملامت راکه در قرن سوّم بوده را دوباره در صحنه اجتماع دید. می‌دانیم که حافظ هم در قرن هشتم زیاد از ملامت یاد می‌کند اما این معنی در حافظ  بیشتر جنبه ادبی و روانشناسی دارد تا اجتماعی. این جنبه را هم قرن ها پیش از حافظ احمد غزالی به مفهوم ملامت داده است.

 

آقای دکتر، جوانمردی به یک پدیده تاریخی اطلاق می‌شود که بیش از هزار سال تداوم و جاذبه داشته است. در دوره‌هایی مثل قرن ششم با حکومت عباسی، این جریان با سیاست و کانون های قدرت پیوند خورده و با آدابی مثل شلوارپوشیدن و آب و نمک‌نوشیدن و امثالهم شناخته می شود. حتی گروه‌های منفور اجتماعی مثل لات‌ها و قدّاره‌بندها، با ورود به دسته جات و محافل فتوتی، برای خود آبرو و نَسَبی دست و پا می‌کردند. بعدها در دوره ایلخانان و دوران حکمرانان مغول هم شکل دیگری از آن را مشاهده می‌کنیم و در عصر صفوی و قاجار هم تداوم دارند. در سوریه و شمال آفریقا و به خصوص ترکیه و آسیای صغیر هم خیلی گسترش یافته است. اغلب مطالعات و تحقیقات، روی همین وجوه متمرکز است. اما شما از یک پدیده کهن و متفاوت سخن می‌گویید که تفاوت‌های اساسی با اینها دارد و شاید عمدتاً اشتراک اسم و لفظ میان اینها هست و بس. عمده‌ترین اختصاصات این جوانمردی کهن کدام است؟

نکته خوبی را بیان کردید. چیزهایی که اصول عمده و اصلی جوانمردی در قرن سوم در خراسان بوده، اصول اخلاقی بسیار مهمی است و درست می‌گویید که تفاوت داشته. یکی از مهم ترین مبانی و پایه های جوانمردی «ایثار» است. اینکه شخص خودش را نبیند و یا منافع خودش را به خاطر دیگری فدا کند.  این یکی از بزرگترین چیزهایی است که در جوانمردی مطرح بوده. در کنار این، هیچ توقعی هم نداشته و اظهار هم نمی‌کرده اند.  اساساً اصل بر پوشش این قضایا بوده که به صورت پنهانی خدمت و ایثار و کمکی انجام گیرد و مطرح نشود. توقع تشکر و قدردانی یا این که دیگران بدانند چنین خدمت و کاری را چه کسی انجام داده را هم نداشته‌اند. خوب این مقام و مرتبه بلندی است.  پس مهمترین اصل در این زمینه ایثار بوده است. در اخلاق هم مسأله مهم همین است، زیرا هرکسی براساس منافع خودش عمل می‌کند و می‌خواهد همه چیز را به طرف خودش بکشد و به یک معنا، بحث برسرخودخواهی است. برای مهار این خودخواهی‌ها، یا باید از ابزارهای حقوقی و قوانین استفاده کرد یا از اخلاق و نظام اخلاقی. در گذشته، مهم ترین و متعالی ترین اصولی که مبانی اخلاقی را در جوامع و میان مردم گسترش می‌داده و ضامن رعایت اخلاق بوده، جوانمردی بوده است. براساس اصل ایثار(جمله ناقص است). چون آن جامعه دگرگون شده و امروزه دیگر آن اصول اخلاقی نمی‌تواند حاکم باشد، اخلاق جای خودش را به حقوق داده است. از قوانین بومی تا حقوق بشر. این منشور و اصول حقوق بشر، به آن دلیل تبیین و تدوین شده که بتواند جامعه بشری را اداره کند.  یکی از اصولی که برهمین اساس مورد توجه قرار گرفته و خیلی مهم است این که شما مدارا و تساهل داشته باشید و عقیده دیگران را محترم بشمارید. بپذیرید که کسان دیگری با عقاید متفاوت هستند و اینها هم مثل شما حق دارند عقاید خاص خود را داشته باشند. این را باید محترم بشمارید.  این یکی از لوازم جامعه جدید است، به دلیل آن که جامعه دگرگون شده و اشخاص مجبورند با هم زندگی کنند و نباید به حریم هم تجاوز کنند.  خوب، این مسأله در گذشته هم بوده است. ولی نه تحت عنوان حقوق بشر. کسانی که امروزه از حقوق بشرهای مسلکی صحبت می‌کنند، اینها بیراهه می‌روند و نمی‌دانند که اصلاً مسأله حقوق بشر به این شکل، درگذشته نمی‌توانسته وجود داشته باشد. در جوامعی مثل جامعه اسلامی، آن نوع مسائل به وسیله اصول اخلاقی کنترل و رعایت می‌شده است.  برای مثال شما اگر به تفت نزدیک یزد بروید، می‌بینید که یک مسلمان و یک زرتشتی در همسایگی هم زندگی می‌کنند و با هم بسیار صمیمی و مهربان اند و مراوده و همکاری و نشست و برخاست دارند. باطناً با هم صمیمی هستند و این مربوط به پنجاه یا صدسال اخیر هم نیست. تاریخ آن به هزار و چند صد سال برمی‌گردد و قدمت دارد. برچه اساسی اینها به عقاید هم احترام می‌گذارند و با هم صمیمی و دوست هستند و هر کدام حریم خود و دیگری را هم رعایت می‌کند؟ آیا براساس حقوق و قانون یا دستورات حکومتی بوده است؟ خیر. این اصول اخلاقی و جوانمردی بوده که جلوی تعدی و تجاوز و تنگ نظری و تعصب را می‌گرفته و نمی‌گذاشته است افراد به بهانه‌های مختلف به دیگران سخت بگیرند. در گذشته، کنترل خودخواهی‌ها و زیاده‌خواهی‌ها به همین طریق صورت می‌گرفته و مردم را آموزش می‌دادند تا مدارا کنند و به عقاید متفاوت احترام بگذارند.  جوانمردی حتی فراتر از اینها بوده و فقط به مردم نمی‌آموخته که خودخواه نباشید یا به دیگران احترام بگذارید و محبت کنید. می‌گفته ایثار کنید و در همین زمینه هم به یک حد متعالی رسیده و ایثار را به نهایت درجه رسانده و به مردم می‌آموخته است.  درباره ایثار، داستانی را نقل می‌کنند. می‌گویند ابوالحسین نوری که یکی از مشایخ بغداد بود و این داستان را چندین نفر نقل کرده‌اند و یک نقل تاریخی و بسیار عالی و آموزنده درباره جوانمردی است. ابوالحسن نوری و دو نفر دیگر محکوم به اعدام می شوند. دستور داده بودند اینها را بکشند. وقتی که جلاد می‌آید گردن اینها را بزند، اول می‌رود سراغ آن دو نفر. نوری جلاد را صدا می‌کند و یک چیزی در گوشش می‌گوید. جلاد هم می‌آید و شمشیرش را می‌کشد که نوری را بکشد. خلیفه می‌بیند و می‌گوید دست نگه دارید و پرس و جو می‌کند. جلاد می‌گوید که نوری به من گفت آنها را اول نکش، مرا اول بکش. خلیفه می‌پرسد چرا این کار را کردی؟ می‌گوید: می‌خواستم آنها بیشتر زندگی کنند و بیشترلذت حیات را درک کنند.  خوب ببینید این ایثار است. فرد از جان خود هم مایه می‌گذاشته و همیشه به دیگران بیش از خود اهمیت می‌داده است. همین اصول بوده که به جامعه، قوام و شیرازه می‌داده و پیوندهای میان مردم را حفظ می‌کرده است. اگر ما بخواهیم دنبال ارزش های جدید در جامع? قدیم باشیم. و مثلاً درپی نمونه‌‌هایی برای حقوق بشر باشیم، باید در همین مسائل و به خصوص در حیطه اخلاق آنها را جستجو کنیم.  مشابهت میان اینها با حقوق بشر بیشتر است تا برخی مسائل دیگر. از فقه و قوانین که نمی‌شود خیلی توقع این نوع مسائل را داشت. جوانمردی است که این پدیده‌ها و این نوع مسائل را پرورش و آموزش می‌دهد. ارزش‌های والای جامعه گذشته ما در اخلاقیات است. حقوق و قوانین چیز دیگری است.

 

مهم ترین تفاوت حقوق و قوانین با اخلاقیات را درچه چیز می‌دانید؟

در اجبار آن و اختیاری بودن این. حقوق و قوانین می‌گوید این کارها را نباید بکنی. ولی در اخلاق انجام دادن کاری مهم است. در حقوق نمی‌گویند دیگران را بر خودت مقدم بدار یا محبت و مهربانی کن و یا گذشت را سرلوحه کارت قرار بده و یا بر عیب‌های دیگران چشم بپوش. اینها مربوط به اخلاق است. در حقوق می‌گوید دزدی مکن. خشن مباش. تجاوز مکن. از اینجا مرو و امثالهم. اما در اخلاق و در نظام اخلاقی جوانمردی می‌گوید که ایثار کن. از جان خودت مایه بگذار. بدون پاداش نیکی کن و توقعی هم نداشته باش. اینها جنبه‌های مثبت و زیبای اخلاق است که الزام و اجبار در آن نقشی ندارد. یک نوع انتخاب اخلاقی و فردی است که انسان را والایی و اعتلا می بخشد و به زندگیش معنا و زیبایی می دهد.  جوانمردی در جستجوی این نوع مسائل و خصائل است. اینها بوده که حکومت داشته و جامعه ما را حفظ می‌کرده و ریشه و نیای حقوق بشر کنونی بوده است.

این اصول و ارزش‌های اخلاقی که شما از آن سخن می‌گویید و در منابع و متون کهن و حتی متأخر هم مذکور است، علاوه بر وجوه اخلاقی و اجتماعی، دارای بار استعلایی و زیباشناسانه هم هست، یعنی نوعی لذت و سرخوشی هم به جوانمردان یا حتی کسانی که این حکایت‌ها و اقوال را می‌نوشته یا می‌خوانده‌اند، می‌دهد. پرسش من این است که آیا مکان احیای این اصول در دوران جدید وجود دارد و اصلاً این نوع تلقی از اخلاقیات چقدر می‌تواند دوباره به کار ما آید؟ آیا در جامعه ای با ایده های مدرن می‌توانیم به آن تکیه کنیم؟

این نوع اخلاقیات، یعنی اصول جوانمردی، به کلی از بین نرفته است. بخشی از آن در خلق و خو و حتی روابط اجتماعی ما هنوز باقی مانده است. مثلاً همین مهمان‌نوازی ایرانی‌ها که زبانزد است و تفاوت زیادی دارد با پذیرفتن مهمان در خارج. من نمی‌خواهم خیلی غلو کنم. ولی همین مسأله به هر حال یک جلوه‌ای از آن اصول و ارزش‌های جوانمردی است. اینکه وقتی یک نفر از در خانه شما وارد می‌شود، دیگر محترم است و صاحب خانه هر چه دارد می‌آورد و در طبق اخلاص می‌گذارد تا از مهمان‌پذیرایی کند. این مسأله در اغلب کشورهای دیگر دیده نمی‌شود و اصلاً معنی هم ندارد.  موارد دیگری هم هست. هنوز ته ذهن ما، عیّاری‌ها و گذشت‌ها و رفتارهای نیک پدران و درگذشتگان ما هست. تکریم بزرگان و بزرگ‌ترها و کمک به بیماران و مستمندان و کهن سالان هست. در خاطره قومی ما هنوز آن اصول و ارزش‌ها باقی است. ولو اینکه ما، به دلایلی، دیگر نمی‌توانیم با تکیه بر آن قواعد زندگی کنیم، اما اثرات آن هنوز در بسیاری از ما وجود دارد. بعضی اصول اخلاقی هم هست که به دلیل تحولات و تغییرات اجتماعی وارد قوانین ما شده است. بالاخره زندگی ‌ما تغییر کرده و جامعه امروز یک جامعه صنعتی جدید است. بعضی‌ها با لجاجت می‌خواهند منکر این تجدد بشوند. شما در بیرون، تمام لوازم این زندگی جدید را می‌بینید و این یک واقعیت است که مقتضیات خاص خود را دارد. در چنین جامعه‌ای، برای جلوگیری از تجاوزها،‌بی‌رحمی‌ها، دست‌اندازی به دیگران، ‌جلوگیری از شقاوت‌ها و آن انگیزه‌های حیوانی و خودخواهی‌هایی که در اشخاص هست و حتی گاهی بدتر از حیوانات ـ بل هم اضلّ ـ ، برای جلوگیری و کنترل اینها، ‌یک مقدار از اخلاقیات جامعه به قوانین منتقل شده است. این مسأله مختص به جامعه ما نیست و یک جنبه جهانی و بین‌ا‌لمللی یافته است. طبعا حقوق بشر هم منحصر به یک فرقه و گروه و جامعه خاص نیست. مربوط به همه آحاد و جوامع است. الآن یکی از خطرناک‌ترین چیزها این است که آدم در یک جامعه جدید زندگی کند ولی حقوق بشر را رعایت نکند. این ناجوانمردانه‌ترین کاری است که یک انسان ممکن است بخواهد انجام بدهد. برای این که لازمه کنترل این خودخواهی‌ها و افزون‌طلبی‌ها و حماقت‌ها و بی رحمی های  بشر دو پا ‌همین قوانین است.  بنابراین بخشی از اخلاقیات و اصول انسانی‌ای که در گذشته، مکتب جوانمردی و امثال آن عهده‌دار آن بوده است، امروزه در قوانین منظور شده و قانون متکفل آن است. اما کاری که ما در رابطه با این حق میراث ها و ارزش های فرهنگی خود می‌توانیم بکنیم، این است که اینها را یادآوری کنیم و نگذاریم این ارزش‌های اخلاقی و این زیبایی‌های اجتماعی از یاد برود. زیبایی جوانمردی در همان وجه اخلاقی است که گفتیم. در اعمال جوانمردانه است و در رفتار آن مسلمانی که در یزد با همسایه زرتشتی‌اش مثل برادر رفتار می‌کند و در سلام کردن پیش‌قدم می‌شود یا وقتی آش نذری می‌پزد، اول به خانه او پیشکش می‌برد. در این ها می‌توان جلوه‌های جوانمردی را دید و احیا کرد. اینها را می‌باید گسترش داد و یادآوری کرد تا تقویت شود.

در عرصه پژوهش‌های آکادمیک و تحقیق متون یا احیای منابع تاریخی چقدر کار شده و به نظر شما در این موضوع چه کارهایی بر زمین مانده یا لازم است که انجام شود؟

الآن اطلاعات ما درباره تاریخ جوانمردی و ارزش‌ها و تعاریف و مسائل آن خیلی بیشتر شده است. در طی پنجاه شصت سال اخیر، کارهای زیادی انجام شده و برای مثال همین رساله سلمی که یکی از قدیمی‌ترین کارهایی بوده که انجام گرفته است. این رساله به صورت خیلی ناقصی ـگمانم توسط تشنر در اوایل قرن بیستمـ منتشر شده و در دسترس بود. اما هم اکنون  این اثر به صورت کامل تصحیح شده و مورد تحقیق قرار گرفته، البته رسائل دیگری هم هست و باید همه متون کهن از قرن دوم و سوم و چهارم تا زمان صفویه حتی قاجاریه تصحیح انتقادی بشود و در دسترس قرار بگیرد. آثار خارجی‌ها و فرنگی‌ها هم باید ترجمه شود چون آنها هم در این زمینه‌ها کار کرده‌اند. اما خود ما باید اهمیت این موضوع را درک کنیم و به عنوان یک موضوع ریشه‌دار و ملی به این مسائل بپردازیم و میراث گذشته را زنده نگه داریم کنیم. هنوز هم چیزهای زیادی در آثار صوفیه، اعم از دستینه‌ها و کتب چاپ شده،‌ درباره جوانمردی و فتوّت هست. کتاب هایی که صراف و محمد جعفر محجوب و دیگران جمع کرده و چاپ کرده اند مهم است. اما همچنان رساله سلمی و قابوس‌نامه و فصلی از رساله قشیریه قدیم‌ترین منابع مستند درباره جوانمردی است.

فارسی بودن قابوس‌نامه و آوردن فصلی خاص درباره جوانمردی خیلی جالب توجه است….

بله، خیلی مهم است. و جالب‌تر این که  عنصر‌‌المعالی، بحث درباره تصوف را، ذیل عنوان و مبحث جوانمردی آورده است. در فصل مربوط به جوانمردی درباره تصوف و اصول آن بحث می‌کند. به هر حال دربار? سده‌های نخستین کمتر کار شده و غربی‌ها هم اگر کار کرده‌اند، عمدتاً به همان دوره‌های مربوط به فتوت خلیفه ناصر و آن مسائل می‌پرداخته‌اند. اینها با آن دوره‌ای که موضوع بحث ماست تفاوت دارد. همان طور که گفتم، جوانمردی در قرن دوم تا چهارم، هنوز یک نظام و اصول اخلاقی است و نهادینه نشده و تشکیلات اجتماعی و رسمی و دولتی نیست. در آن دوره، مثلاً در رساله قشیریه،‌ هنوز به جوانمردی به عنوان یک مجموعه اخلاقی می‌نگرد و توضیح می‌دهد. اما بعداً که رسائل اصناف و امثالهم را می‌بینیم، این جریانات و گروه ها سازماندهی شده و مسائل جوانمردی را با تشکیلات اقتصادی و سپس با قدرت سیاسی یا برخی نهادهای دینی پیوند می‌داده‌اند.  جوانمردان با اصول خاص و زیبای اخلاقی خود در میان گروه‌های مختلف منتشر و پراکنده بوده‌اند. مثلاً‌ ما عیّارانی داریم که جوانمرد بوده‌اند، یا صوفیان جوانمرد داریم. ولی همه صوفیه این گونه نبوده‌اند و به عنوان جوانمرد شناخته نمی‌شدند.

یک ممیزه دیگر در جوانمردان اولیه، نسبت به ادوار بعد، حضور زنان بوده که این را در میان صوفیه متقدم و کهن هم می‌بینیم، ولی بعداً محو و حذف می‌شود و انگار یک صفت منفی است و به انکار آن برمی‌خیزند تا جایی که دیگر اثری از آن نیست و به ندرت در منابع کلاسیک دیده می‌شود.

کاملاً درست است. یکی از خصوصیات جوانمردان، احترامی بوده که به زنان می گذاشتند. در آن قرون اولیه زنان را بزرگ می‌داشتند و در مقابل آنها رعایت همه گونه حرمت را می‌کرده‌اند. این هم دستاورد دیگری است که ما می‌توانیم در جهان و جامعه جدید یادآوری کنیم. جوانمردان فقط مردان نبوده‌اند. زنان جوانمرد هم داشته‌ایم و اینها هم در فتوت و رعایت اصول اخلاقی و ایثار، شاخص و زبانزد بوده‌اند.

مثالی در این زمینه در خاطر دارید؟

بله. همسر احمد خضرویه؛ یک وقتی ابوحفص حدّاد یا یکی از بزرگان ملامتیه نیشابور وقتی می‌خواهد بیاید به بلخ و مهمان خضرویه بشود، احمد به زنش می‌گوید که خوب ما چگونه پذیرایی کنیم. من گفته‌ام دو تا گاو و مثلاً چند تا گوسفند بکشند تا مهمانان و همه مردم را اطعام کنیم. زن احمد سخنی به این مضمون می‌گوید که نه، باید دو تا خر هم بکشیم. می‌پرسد خر دیگر چرا؟ می‌گوید آخر سگ‌های محله هم باید در این جشن شرکت کنند. مهمانی است. همه باید اطعام شوند و سگ‌ها هم باید نصیبی ببرند. این داستان معروف است و نشان می‌دهد که هم خود زنان، جوانمرد و رعایت‌کننده اصول اخلاقی بوده‌اند و هم مردان خیلی رعایت احترام و نظر  زنان را می‌کرده‌اند.

چرا بعدها این رویه و رفتار گسترش پیدا نکرده و بلکه به ضد خود بدل شد و اصلاً زنان حذف و بلکه تحقیر و توهین شدند و به یک معنا، ما در متون صوفیه با یک فرهنگ گسترده مردسالار و ضد زن رو به رو می‌شویم؟

به نظر من، یک مقداری از این حالت زن ستیزی و رفتارهای ضدزن که متضمن تحقیر و توهین نسبت به زنان است، بیشتر از قرن هفتم و همان حدود آغاز می‌شود. این مسأله و این روحیه، عمدتاً در غرب ایران و آسیای صغیر و شمال آفریقا بیشتر رواج دارد و به علت ضعیف شدن اصول اولیه جوانمردی و کاهش تأثیر آن در این دوره، رواج بیشتری پیدا می‌کند. این را شما در تصوف هم می‌بینید که حذف و تحقیر زن چه دامنه‌ای پیدا می‌کند. حتی بزرگانی همچون مولوی و شمس تبریزی این حالت تحقیر زنان و نادیده گرفتن آنها را دارند. ولی سلمی این طور نیست. هنوز آن اصول پایه جوانمردی وجود داشته و لذا در مکتوبات سلمی،‌ شما وصف زنان عابد و صفات و سجایای آنها را می‌بینید. عطار هم همین طور است چون آن اصول در خراسان همچنان تداوم داشته و زنده بوده است، ‌لذا در عطار هم این خصیصه را نمی‌بینید. ولی در آسیای صغیر به دلیل کم‌رنگ شدن آن اصول اولیه جوانمردی یا دلایل دیگر، تکریم زنان کم شده یا اصلاً‌ نیست و یا برعکس، خیلی نوشته‌ها و رفتارهای تحقیرکننده و زن ستیزانه دیده می‌شود.  در قرن سوم در خراسان، ‌زنان همپای مردان بودند و حضور داشتند. بسیار با احترام از آنها یاد می‌شد و همه جا حضور داشتند. این یکی از خصوصیات جوانمردی کهن خراسان است.

آیا جوانمردی، ایده‌ای بود که بتواند از طریق آسیای صغیر ـ مثلاً‌ از قرن ششم و هفتم به بعد ـ در اروپا هم تأثیر گذارد؟

چه نوع تأثیری منظور شما است؟

مثلاً شوالیه‌گری که بعضی معتقدند تحت تأثیر فتوت شکل گرفته.

در این زمینه‌ها باید ادله و اسناد قوی وجود داشته باشد تا این نوع روابط و تأثیرها تأیید شود. در واقع، شواهد قابل اعتماد را باید دید. وقتی ما از تأثیر ابن‌سینا در غرب سخن می‌گوییم؛ ترجمه لاتین کتاب‌های او را می‌شناسیم و این دلیل وجود دارد. در مورد فتوت و مسائلی نظیر آن، باید دید که این تأثیر و تأثرها، اگر بوده، چه صورتی داشته و از کدام مسیر‌ها امکان پذیر بوده است.  علاوه بر این، در مورد قرون وسطا باید توجه داشته باشید که جامعه به آن صورتی که ما فکر می‌کنیم منفک و مرزبندی شده نبوده است. ارتباط میان جوامع خیلی نزدیک‌تر بوده است. این را وولفسون می‌گوید. چنین نبوده که مثلاً اروپا یک نوع علم و کلام برای خودش داشته و جهان اسلام یکی دیگر. یک کلام بوده است. نزد مسیحی‌ها رنگ مسیحی داشته و نزد مسلمان‌ها رنگ اسلامی. فلسفه قرون وسطا هم همین‌طور است. یک فلسفه بیشتر نبوده. در بین مسلمانان و مسیحیان و یهودیان، مسائل مشترکی مطرح بوده است. ادبیات هم همین‌وضع را داشته است و بالطبع بعضی از ارزش‌های اجتماعی هم همین‌طور بوده، البته باید این را هم گفت که بعضی تمدن‌های بزرگ بوده‌اند که بر روی بقیه بیشتر تأثیر می‌گذاشتند.

آیا خراسان در قرون اولیه، یکی از همین تمدن‌ها بوده یا آن را جزئی از یک تمدن بزرگتر و زائده آن می‌دانید؟

خراسان، واقعاً به تنهایی دریایی بوده است. من بر این باورم که خراسان تمدنی مبتنی بر یک فرهنگ عظیم و پویا بوده است. چنین نباید پنداشت که مثلا براساس چند خبر و قصه که بعضی مورخان و نویسندگان قرون هفتم و ششم ساخته‌اند، این فرهنگ و تمدن و نهضت اخلاقی، یک دفعه ظاهر شده است. نه اصلاً صحیح نیست و منطقی هم نیست.  ایران به هر حال وقتی به اسلام می‌گراید، حامل تمدن و فرهنگ وسیع و بزرگی بوده که بخش عظیمی از آن در خراسان مجدداً بازیابی می‌شود. جوانمردی یکی از جلوه‌های این تمدن بوده و می‌بینیم که چطور از همین قرن سوّم شروع می‌کند به اثرگذاری در جوانب مختلف تمدن اسلامی، تا جایی که خلفای عباسی هم برای اینکه وجاهت پیدا کنند خود را جوانمرد می‌خواندند و استفاده سیاسی می‌کردند.

تحکیم جایگاه زبان فارسی را هم می‌توانیم به عنوان یکی دیگر از ویژگی‌های مهم جوانمردی خراسان و فرهنگ این خطه در قرون اولیه و پس از آن قلمداد کنیم.

بله، این مسأله در خراسان بزرگ، نشان می‌دهد که زبان فارسی چه استحکام و قدرتی داشته است. من همین جا به یک نکته‌ای اشاره کنم و آن در مورد فردوسی و شاهنامه است. معمولاً می‌گویند که فردوسی باعث شد زبان فارسی حفظ و احیا بشود و اگر او و اثر عظیم شاهنامه نبود، این زبان از بین می‌رفت.  کسی منکر عظمت شاهنامه و نبوغ و هنر و تأثیر فردوسی نیست، ولی این توهین به زبان فارسی است. برخی این طور فکر می‌کنند. اما اصلاً چنین نبوده و زبان فارسی یک ظرفیت عظیمی در خراسان داشته و در شهرها و بلاد دیگر هم همین‌طور است. زبان فارسی خودش را حفظ کرده بود که فردوسی توانست از آن برای سرایش شاهنامه بهره بگیرد. فردوسی چشمه‌ای از این رود خروشان و دریای پرآب بود.  شما ببینید چقدر کتاب‌های مختلف قبل از فردوسی به زبان فارسی نوشته شد. چقدر شعر سروده شد. اتفاقاً زبان فارسی اول از راه دین وارد شد. از راه دین خودش را نشان داد و توجیه کرد که یک زبان مقدس است. با این دلایل، نباید یک فرهنگ، زبان و تمدن بزرگ را به دو سه مورد یا مسأله یا روایت محدود کرد.  فردوسی و شاهنامه، صد سال پس از مرگ فردوسی جای خود را باز کرد و به تدریج شناخته شد. همه آثار بزرگ ما همین طور بوده است. مثنوی هم صد و اندی سال طول کشید تا شناخته شود و در میان اهل عرفان در شهرهای مختلف خوانده شود. به همین دلیل، پیوندها و فرهنگ و سرمایه‌های بزرگی که از نظر معنوی و اخلاقی در خراسان بوده، سبب شده تا ما با یک تمدن بزرگ و کم‌نظیر روبرو باشیم. ما هنوز ظرفیت‌ها و عظمت‌ خراسان را کشف نکرده‌ایم، چه در روی زمین و چه زیرزمین. اصول اخلاقی و فرهنگ و حتی موسیقی و هنر و شعر ایران نیز به به این خطه برمی‌گردد. تفکر فلسفی و کلامی ما هم به آنجا برمی‌گردد و ریشه در خراسان دارد. این اصول و دانش‌ها و فرهنگ، ادامه یک فرهنگ و تمدن عظیم بوده است. ما به خیلی از منابع و مدارک اولیه دسترسی نداریم، ولی می‌بینیم که در قرون سوم و چهارم و پنجم، یک چیزهایی ظهور می‌کند که بیش از پیش نشانگر عظمت این سرزمین است. در مورد ریشه‌های آن در قرن اول و قبل از اسلام ممکن است کم بدانیم یا چیزی ندانیم، امّا هیچ یک از اینها از عظمت و شکوه آن کم نمی‌کند. این خراسان است و زبان فارسی و فرهنگ ایرانی که به صور مختلف جلوه‌گری می‌کند و چیزهای تازه‌ای برای ما خلق می‌کند و در اختیارمان قرار می‌دهد. من معتقدم ما هنوز ایران را به درستی نمی‌شناسیم.

 

استاد، شما در ابتدای صحبت‌هایتان به برخی شخصیت‌های کم‌شناخته تصوف و جوانمردی اشاره کردید. از جمله به نوح جوانمرد. در مورد او می‌توانید توضیح بفرمایید.

من در مقاله‌هایی در این مورد توضیح داده‌ام که ابتدا در مجله معارف و بعداً در کتابم منتشر شده و این ماحصل آن است:«این نوح نیشابوری نه صوفی بود و نه اهل ملامت و نه زاهد و عالم و به همین جهت جز نام نوح، چیزی از او برای ما نمانده است. نه پدر و جدّش شناخته شده‌اند و نه تاریخ تولد و وفاتش. قشیری که تاکنون قدیم‌ترین منبعی بوده که از او ذکری کرده است او را نوح عیار خوانده».۳ در کشف المحجوب هجویری و کشف‌الاسرار میبدی و رساله قشیریه هم به این نوح عیار اشاره شده است.  اما این نوح عیّار، یکی از همان جوانمردانِ راستین و برجسته خراسان بوده که به زبان فارسی این نظام اخلاقی، یعنی جوانمردی را تبیین و توضیح می‌کرده و در عمل، خودش نمونه‌ای از آن بوده است. نوح عیار، در یک جا واژه «جُوامردی»را که همان گویش خراسانی جوانمردی است براساس حروف آن توضیح داده که در آثار عربی هم همان توضیح فارسی آمده است. زبان نوح و مشایخ صوفیه و بزرگان ملامتی خراسان فارسی بوده و لذا نوح نه براساس حروف فتوت، بلکه بر مبنای حروف کلمه جُوامردی به توضیح این مفهوم پرداخته است.  تداول واژه فتوّت، از طریق متون عربی، بعدها بیشتر صورت می‌گیرد و به نظر می‌رسد در ابتدا لفظ فارسی جوانمردی یا جوامردی بیشتر متداول بوده است. در برداشتی که نوح از معانی یا اسرار حروف «جُوامردی» کرده است، او سرّ هریک از حروف را با یک واژه عربی بیان کرده ـ جود، وفا، امانت، مروت ، رحمت ـ امّا اصل کلمه فارسی است۴ و این نشانه قدمت و تداول این واژه در قرون دوم و سوم است.

پاورقی‌ها:

۱ـ این قسمت را دکتر پورجوادی از کتاب پژوهش‌های عرفانی ـ جستجوهای کهن، نشر نی، چاپ اول ۱۳۸۵، صفحات ۳۸ تا ۴۰ نقل کردند.  //  ۲ـ اشاره به دیدار ابوحفص حدّاد با مشایخ بغداد در آن شهر است که سلمی در طبقات الصوفیه (تصحیح شربنیه، جلد۳، چاپ قاهره ۱۴۰۶ هجری‌قمری) صفحات ۱۱۷ و ۱۱۸، و هجویری در کشف‌المحجوب، تصحیح ژوکوفسکی، افست تهران ۱۳۷۰ خورشیدی، صفحات ۷۵ و ۷۶ نقل کرده است.  //  ۳ـ پژوهش‌های عرفانی، ص ۱۰۸٫  //  ۴ـ برای توضیح و تفصیل مطلب رجوع کنید به همان مأخذ، ص ۱۰۹ به بعد.