تاملی در کلمه‌الله و هنر اسلامی

 دکتر سید حسین نصر

مترجم: دکتر فرهاد ساسانی

نگارنده در این مقاله به تبیین و تشریح ارتباط هنر اسلامی و کلام الهی می‌پردازد که از آن میان  خوشنویسی و معماری به عنوان هنرهای اصلی و مقدس اسلامی جایگاه وی‍‍‍‍ژه و منحصر به فردی را به خود اختصاص می‌دهند. اساساً وحی که بیشتر تجلی صوتی کلمه الله را به مثابه امری غیر مادی تداعی می‌کند در قالب خوشنویسی ماهیت و نمود خارجی می‌یابد. خطی شدن کلام خداوند شکل دنیایی و ملموسی به امر مقدس و متعالی می‌دهد و این سرآغاز و طلیعه شکوفایی هنر اسلامی است . تجلی بیرونی کلام خدا با طرحهای هندسی نمادینی همراه بود که ازحضور وحدت در کثرت حکایت می‌کرد. آنچه تکوین خوشنویسی را سرعت بخشید، پیوند با معماری اسلامی بود که وسیله ای برای تصویر سازی کلام خداوند قلمداد می‌شد. خلأ به معنای حضور غیب و وحدت به عنوان دو صفت کلمه الله که به عرصه‌های مختلف هنر اسلامی تسری یافته است، در خوشنویسی و معماری نماد و جلوه‌ای خاص می‌یابد. با این توصیفات آنچه هنر اسلامی را از سایر هنرها متمایز می‌سازد، همین ویژگی اتصال به وحی است که امکان سکولار شدن را از آن دور می‌کند.

****

برای­ شناخت ­رابطه ‌کلمه‌الله_ که ‌البته ‌برای‌ مسلمانان ‌همان ‌کلامِ‌ وحیِ، ‌قرآن‌کریم است_‌با هنراسلامی، توجه به‌ مسئله‌ مهمی ‌که‌ به ‌جلوه­ بیرونی[۱]‌وحی ‌در‌اسلام ‌مربوط می‌شود مهم است. اگر روند گسترش اسلام را برپهنا‌ی زمین به­دقت بررسی کنیم، در‌خواهیم یافت ‌که ‌‌هرچه‌ از ‌منشأ ‌وحی دور‌می‌شویم، نشانه‌های بیرونی وحی مانند خوش‌نویسی قرآن ­در­هنرهای تجسمی[۲] بیش‌تر نمایان می‌شود. باید به خاطر داشته باشیم‌ که­ طبق منابع سنتی اسلام، که تنها منابعی است که برای ما اهمیت دارد، قرآن نخست به­صورت شفاهی توسط حضرت­محمد‌(ص)‌ دریافت شد ،‌وبعدها مکتوب‌گردید. پیش­ ازاینکه وحی در‌قالب خوش‌نویسی تظاهر پیدا کند‌، وحی‌‌ صوتی[۳]‌نادیدنی بود. قرآن پس از‌‌ورود به این منزلگاه خاکی، از عالم غیب[۴] به عالم شهادت[۵] گذر کرد، که این گذر از نظر متافیزیکی ضرورت داشت.

لازم است لختی درنگ کرده ‌وبیش‌تر به‌ ماهیت وحیِ صوتی بپردازیم چرا‌که برای درک تجربه کلمه‌الله و نیز پیامد ‌ﺁن برای کل هنراسلامی رسیدن به این شناخت ، اهمیتی‌اساسی‌دارد. صدا را نمی‌توان‌دید. بنا‌بر‌این بر‌اساس حواس بیرونیِ طبیعی‌مان صدا،‌ نه ‌تنها ‌با‌ نادیدنیها ‌بلکه ‌با‌ غیرمادیات[۶] ارتباط دارد ­زیرا درتجربه طبیعی‌ چیزها، معمولاً مادیات را با مشهودات[۷] و محسوسات[۸] ارتباط می‌دهیم. عالم صوت،‌ که ‌‌غیرمادی ‌است، در ظرفی خاکی محبوس نمی‌شود. صدا درواقع در بدن ما نفوذ می‌کند نه اینکه چیزی بیرون از آن باشد که دیده یا حس شود. وقتی به موسیقی یا شعر‌و البته درعالی‌ترین سطح به کلام‌‌الله گوش‌ می‌دهیم، این ‌هر ‌سه‌ ماهیتاً صوتی‌اند، مانع میان ما و عالم بیرون‌ را در‌هم می‌شکنند و وارد واقعیت جسمانی ‌ما می‌شوند. آثار مربوط به هنرهای‌تجسمی برای ما به طور‌عینی باقی می‌مانند، درحالی­که به نظر می‌رسد هنرهای صوتی بخشی از واقعیت ذهنی ما می‌شوند،  بدون آنکه واقعیت عینی‌ خود‌ را از دست بدهند.

 وحی قرآنی، زمانی که دراین عالم به واسطه ملک مقرب ،جبرئیل، تجلی یافت، نخست به شکل وحی صوتی درآمد و به‌­درون وجود پیامبر(ص) نفوذ کرد و بعدها به صورت ‌خط و در قالب‌ متن مقدس[۹] نوشته شد. براین اساس ‌است‌ که‌ اکنون ‌می‌توانیم‌ این صورت را از‌جنبه جسمانی‌ﺁن تشخیص‌دهیم، می‌توانیم بگوییم که فرایند تجلی قرآن از عالم ناصورت[۱۰] به عالم صورت[۱۱] بوده است. قرآن کریم نخست به شکل‌ عمودی‌‌ از عالم­‌الامر[۱۲]‌بر‌قلب پیامبر(ص)، یا ‌از‌عالم ‌ناصورت به­معنای متافیزیکی آن،‌ به‌واسطه مجموعه‌ای از نزولات، برعالم صورت نازل شد و سپس خود به شکل افقی از صوت به نوشتار‌در‌آمد، چنانکه درسطح افقی، طبق اصول متافیزیکی مشخص، از عالم ناصورت به عالم صورت گذرکرد.‌برخی‌ حکمای ‌مسلمان‌ گذر‌از ‌عالم ناصورت به عالم صورت را گذر ‌از بی‌رنگی[۱۳]‌به رنگ تفسیرکرده‌اند. ‌که در این‌ تفسیر بی‌رنگی به حقیقتِ نامشروط  ‌‌و ‌نا‌صورت، ‌و رنگ ‌به حقیقتِ ‌مشروط به ‌محدودیتهای ‌صوری ‌اشاره‌ دارد. ‌برای ‌مثال، ‌شاعر ‌و ‌عارف‌ بزرگ ‌‌جلال‌الدین ‌رومی ‌از ‌پیوندی‌ ‌سخن ‌‌می‌گوید که بی‌رنگی را به رنگ ارتباط می‌دهد. وی رنگ را با ابر و بی‌رنگی را با ماه ،مقایسه می‌کند که آن ابر موقتاً ماه را پوشانده است.

 شکوفایی هنراسلامی خود تابع این فرایند و نمونه‌ای از این اصل است. نخست آنکه هنرمقدسِ[۱۴] قرائت قرآن پیش از هنرمقدس خوش‌نویسی قرآن که خود از خط کوفی اولیه نشأت می‌گیرد و به اَشکال و سبکهای متمایز دیگری تبدیل می‌شود، رواج یافته‌ است. دوم‌ آنکه‌ در ‌بررسی ‌معماری اسلامی در می‌یابیم‌ که در اولین مساجد، کلمه‌الله کم‌تر ‌جایی‌ نقش شده‌، و‌دیوارها کاملاً سفید است؛ رنگی‌ که ‌در ‌قلمروی‌ رنگها، نماد‌ بی‌رنگی ‌است. در‌اولین مساجد، حضور کلمه‌الله همه­جا حس می‌شود بدون­­آنکه با­صورتی خاص مشخص شده باشد‌، مانند رنگ سفیدِ همیشگی‌ای که ‌بر دیوارهای این مساجد بالاتر از هررنگ خاص و متمایزی قرارگرفته است. به‌تدریج، خوش‌نویسی و همچنین در بسیاری از موارد،‌ رنگ‌در‌«محراب»[۱۵]که به مثابه قلب مسجد است، جلوه‌گر ‌شد‌ و‌کلمه‌الله به‌هنگام بر‌پایی ‌نمازهای روزانه به عنوان نماد فرایند نزول قرآن بر قلب و ذهن پیامبراکرم در مساجد قراﺌت‌ شد. و به ­همان‌ترتیبی‌ که قرﺁن از قلب و زبان پیامبر، بر پیرامونیانش به­سان وحیِ صوتی منتشر و سپس مکتوب شد و در ­سرتاسر ‌جامعه اسلامی، هم به­صورت صوتی و هم به شکل‌نوشتاری انتشار یافت، اَشکال خوش‌نویسی و رنگها نیز از محراب به دیگر نقاط مسجد_ چه داخل آن، چه خارج آن_ و سپس به­دیگر مراکز و ساختمان‌های شهر و تا روی اشیاء ساخته دست پیشه‌وران گسترش یافت ‌و ‌به‌تدریج، به واقعیتی ماندگار در‌سرتاسر زندگی مسلمانان سنتی تبدیل شد و همه ­فضای زندگی ﺁنان را در بر گرفت.

بنابراین نقش‌کردن کلمه‌الله با خط زیبا در مرحله بعدی تاریخ­ اسلام مطابق با قوانین متافیزیکیِ تجلی صورت می‌پذیرد.این قوانین مستلزم آن است که قرﺁن‌ جلوه بیرونی یابد تا از عالم غیب به عالم شهادت، از عالم نا‌صورت به عالم صورت، و دراین مورد، از عالم شنیداری  به عالم دیداری، و در سطحی دیگر از عالم بی‌رنگی با نماد سفید به عالم رنگها درآید. هرچه از منبع وحی­ دور می‌شویم، می‌بینیم در­ هنراسلامی کلمه‌الله به­صورت خوش‌نویسی قرآن بیش‌تر نقش می‌شود. این مسئله در پرتو اصول یادشده و نیز این اصل که تجلی همراه است با حرکت از وحدت به کثرت و پیچیدگی و درعین‌حال تأکید مکرر بر وحدت، راحت‌تر فهمیده می‌شود. اما در‌اینجا اصل دیگری هم در کار است؛ هرچه کسی کم‌تر بداند، به توضیح بیشتری نیاز دارد و همچنین هرچه از حضور مقدسات کمتر آگاهی داشته باشد، به یادآورنده‌های بیرونی آن حضور بیش‌تر نیازمند‌ است. می‌توان این اصل را در عمل در بسیاری از فضاهای دینی مختلف مشاهده کرد. در مورد اسلام، از ﺁنجاکه تاریخ ﺁن به طور کامل پیش روی ماست، به‌آسانی می‌توان مشاهده کرد که  این جامعه سنتی زنده‌ چگونه با گذشت قرنها، به نیاز بیشتر برای یادآورنده‌هایی ملموس پاسخ داده است.  کاربرد خوش‌نویسی قرآن، رفته‌رفته همراه با طرحهای هندسیِ نمادینی که آنها نیز یادآور حضور وحدت در کثرت‌اند، رواج بیشتری پیدا کرده است چنانکه  همه­جا حضور آنها را می‌بینیم تا در هر نقطه از شهر یا در هرلحظه از زندگی خصوصی، واقعیت خداوند و کلامش را به مسلمانان  یادآور شوند. می‌توانیم این جریان را از مسجد پیامبر در مدینه، برمبنای توصیفاتی که از آن شده – چرا که بنای اصیل دیگری وجود ندارد_یا از نخستین مساجد مانند مسجدهای خراسان، یمن، تونس و اسپانیا، و نیز مسجدهای عثمانی[۱۶]، ترکیه و ایران صفوی پی بگیریم. در توصیفاتی که از  مسجد پیامبر شده، از کاربرد خوش‌نویسی هیچ ذکری به میان نیامده است. درمورد مساجد دوم، خوش‌نویسی را می‌توان در اطراف محراب‌ها جست‌و‌جو کرد ، که نمونه شاخص آن محراب معروف مسجد جامع[۱۷] قرطبه (کوردوبا) است. درمورد گروه سوّم، از خوش‌نویسی در داخل مسجد و درمورد بسیاری از مساجد صفوی یا سلجوقی و مملوکی[۱۸]، هم در داخل و هم در خارج مسجد استفاده شده است.

 این گسترش‌را‌ از حالت نا‌صورت تا صورت و از وحدت اصولی تا تجلی در کثرت ، می‌توان همچنین در سطحی دیگر در خودِ هنر خوش‌نویسی دید. نخستین خوش‌نویسی قرآن البته به خط کوفی است که بیشتر از هر سبک خوش‌نویسیِ اسلامی دیگری،  به تصویرگری کلام خدا محدود  می‌شود. خواندن این خط حتی توسط کسانی که زبان مادری شان عربی است، دشوار است. در این خط به نظر می‌رسد حروف در خود بسته می‌شوند و رازهای درونی‌ خود را آشکار نمی‌کنند. در این خط، گسستگی هم وجود دارد، چنانکه گویی هر حرفی یا خوشه‌ای از حروف دنیایی خاص خود دارد. خط کوفی مانند غنچه گلی است که در خود پیچیده است و سپس  به‌تدریج در سبکهای بعدی خوش‌نویسی که در آنها خطوط مشخص‌تر و حرکت پیوسته‌تر شد، این غنچه باز شد و به گُلی کامل تبدیل شد. پس از گسترش سبکهای  بزرگ کلاسیک مانند «ثلث»[۱۹] و «نسخ»[۲۰]، خوش‌نویسی تزیینی‌تر و حتی گاه در بخشهایی از دنیای اسلام به‌نحوی پرزرق‌وبرق شد و به چیزی تبدیل شد که از نگاه اسلام چیزی جز انحطاط نیست. اما خوشبختانه سبکهای کلاسیک همچنان تا امروز پویا مانده‌اند. ولی از آنجا که در تغییر سبکها طی قرون متمادی «تحول»ی دیده می‌شود، می‌توان گسترش آن را از حالتی محدود و در برخی مناطق انحطاط صورتها و تظاهر افراطی و فراموشی وحدت اصلی را مشاهده کرد. اما در خوش‌نویسی اسلامی به­طورکلی، برخلاف هنر غربی، صورتهایی که طی قرنها به کمال رسیده‌اند صورتهایی پویا و زنده باقی مانده‌اند و این شامل خط کوفی هم می‌شود. بنابراین می‌توان گفت این گسترش به ترتیبی که بیان شد لزوماً نه گذرا بلکه اصولی است، اگرچه در بُعد زمان تحول یافته است ولی چون فقط زمانی نیست، مراحل مختلف این «گُل» از غنچگی تا رسیدن به‌ گُلِ کامل، هم­زمان زنده مانده و هیچ یک از سبکهای سنتی به تاریخ نپیوسته‌اند.

قرآن به عنوان کلام خداوند  به­ غیر از خوش‌نویسی نیز تأثیری ماندگار بر هنراسلامی داشته است.  صورت بیرونی قرآن به شکل کلام مکتوب باعث شد خوش‌نویسی به یکی از هنرهای مقدس ‌و‌اصلی اسلام تبدیل شود، درحالیکه محتوای قرآن شامل  قوانینی الهی‌  برای ‌بر‌پایی زندگی اجتماعی است که هنراسلامی درآن پدید آمد. در سطحی عمیق‌تر، اصول متافیزیکی یا حقیقت قرآن منبع و سرچشمه غایی همه هنرهای مقدس اسلامی و از‌جمله خوش‌نویسی است. و‌علاوه ‌براین  قرآن جنبه‌های دیگری نیز دارد که به‌طورکلی ‌در هنراسلامی از اهمیت اساسی برخوردار است. یکی از این جنبه‌ها حضور نادیدنیِ قرآن به­عنوان حقیقت­ مقدس است که زیربنای  فضای معنوی و هنریِ هنرمند مسلمان را تشکیل می‌دهد. برخی از خصوصیات ساختار این متن مقدس نیز به زندگیِ روحی مسلمانان و ازجمله وزن و ریتم زندگی آنان شکل می‌دهد.

هرکسی که با هنراسلامی آشنا باشد از وزنی که بر صور مختلف هنر، از معماری و خوش‌نویسی گرفته تا موسیقی و شعر  حاکم است، آگاهی دارد. این وزن را‌ می‌توان در ستونهای بسیار مساجد یا حرکت قلم در خوش‌نویسی و در تکرار موزونِ طرحهای هندسی و اسلیمیها جست‌وجو کرد. اما «این وزن از کجا نشأت می‌گیرد؟». البته وزن را باید در هنر دیگر تمدنها نیز مورد بررسی قرار داد اما در هنراسلامی تأکید خاصی برآن شده است. پاسخِ این پرسش در ساختار قرآن است. این متن مقدس نه تنها در آهنگ گفته‌های شعرگونه‌اش، بلکه در تکرار برخی ترجیع‌بندها و اندیشه‌ها و حقایقی چون نامهای الهی، که متن قرآن بارها و بارها به آنها اشاره می‌کند، از وزنی قوی برخوردار است. این الگو مانند همان چیزی است که در موسیقی کلاسیک ایرانی می‌یابیم که ترکیب‌بندی‌اش از سرچشمه‌ای جاری می‌شود که همیشه به آن رجوع می‌کند و حرکتش نه خطی بلکه دُوری یا دقیق‌تر بگوییم، مارپیچی است. قرآن با تاثیر بر روح یک مسلمان به آن وزنی قوی می‌دهد که به­طرق مختلف در اَشکال مختلف هنراسلامی آشکار می‌شود.

ازاین‌گذشته، زبان قرآن پراکندگی و عدم انسجام زبان انسان را در نسبت  با کلمه‌الله نشان می‌دهد. عبارتها به تعبیری «اتم‌گونه»اند[۲۱] و یک روایت تعلیمی یا توصیفی بلند را تشکیل نمی‌دهند. به­نظر می‌رسد روایت قرآنی تا حد زیادی هیچ آغاز یا پایانی ندارد؛ البته روایتهای پیوسته‌ای مانند قصه یوسف(ع) یک استثناست. بیشتر دیگر روایتهای قرآنی مانند تکه‌های شکسته‌ای است که واقعیت الهی آنها را کنار هم نگه داشته و پیوسته به حقایق محوری‌ای که به غایت نهایی انسان مربوط می‌شود، باز می‌گرداند. درضمن، فرمولهای مقدسی مانند نامهای الهی در سرتاسر این متن پراکنده است و انسان را پیوسته به حضور  خداوند در همه‌جا باز می‌گرداند. وحدت قرآن درواقع وحدتی درونی است نه در سطح معنای بیرونی واژه‌ها. صورت بیرونی مانند کهکشانی از جمله‌ها و روایتهای اتم‌گونه است که دائماً به حقایق بنیادین باز می‌گردند و به­نظر می‌رسد هیچ آغاز یا  پایانی ندارند. باید به یاد داشت که در نمازهای معمول اسلامی، می‌توان پس از فاتحه (سوره آغازین متن قرآن)، هر مجموعه‌ای از آیه‌های قرآن را که می‌خواهیم از هرجایی از سوره‌ها بدون توجه به آغاز یا پایان آن بخوانیم. به­نظر می‌رسد آغاز و پایان هرجایی هست و به ما یادآور می‌شود که خداوند همه­جا هست و هیچ­جا نیست. به­این ترتیب، معنای بی‌کرانگی را تداعی کرده و از محدودیتهای صوری فرا می‌رود.

واقعیت ساختار قرآن مستقیماً دراصلی‌ترین هنرهای مقدس اسلام، که عبارت است از خوش‌نویسی و معماری به همراه تزییناتی شامل طرحهای هندسی و اسلیمیها بازتاب یافته است البته در این مورد هنرهای صوتی مانند شعر و موسیقی جای خود دارد. در هنرهای حاشیه‌ای‌تر مانند نقاشی، اَشکال محدودتری مانند گیاه یا اسب، یا در نگارگری‌های مغول[۲۲] حتی چهره‌نگارهایی از سلاطین را می‌توان مشاهده کرد، اما در هنرهای مقدس اصلی، معنای بی‌نهایت را می‌توان از  تکراری دریافت که چشم بدون آغاز یا پایان آن را نظاره می‌کند. البته در خوش‌نویسی، از آغاز تا پایان یک نوشته را می‌خوانیم، اما وقتی  به کل اثر می‌نگریم،در می یابیم تأثیر هنری‌ ﺁن مانند تأثیر طرحهای پیوسته‌تکرارشونده ستونهای یک مسجد یا طرحهای هندسی و اسلیمیِ روی یک دیوار یا دیوار تاشو (پاراوان)[۲۳] است. هر نقطه می‌تواند آغازگاهی باشد که درواقع هیچ­گاه پایان نمی‌یابد. به این طریق، حسی از بی‌نهایت ایجاد می‌شود که بازتاب مستقیم ساختار قرآن بر سطح هنری و نیز راهی برای بیرون‌کشیدن حقیقت از این آیه قرآن است که «به هر سو رو بگردانید، روی خداوند است»[۲۴]. یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای هنراسلامی این بوده که توانسته است برای کسانی که در دنیای انسانی و درنتیجه صوری زندگی می‌کنند، حقیقتِ بی‌نهایتِ ورای همه صورتها را نشان دهد؛ حقیقت بی‌کرانی که ازطریق وحی قرآن، به زبان صوری برگزیده برای بیان کلام خدواند  در اسلام جلوه بی‌کرانگی داده است.

عنصر دیگری که در هنراسلامی اهمیت دارد و به کلمه‌الله مربوط می‌شود ،خلأ است. این جنبه از واقعیت قرآن را حتی زمانی که به آیات قرآن گوش فرا می‌دهیم نیز درک می‌کنیم که وقفها و لحظه‌های سکوت درآن از اهمیت بسزایی برخوردار است و به تعبیری به اندازه لحظات قرائت اهمیت دارد. خودِ قرآن به «عالم غیب» یا «عالم شهود» اشاره می‌کند،‌که اولی همیشه با معنویات و دومی با مادیات شناخته می‌شود. صوفیان[۲۵]، فیلسوفان و متکلمان[۲۶]تفسیرهای متعددی از قرﺁن نوشته‌اند. دراین تفاسیر اشاره شده که «غیبی» که معنای لغوی آن نبودْ است، صرفاً به­معنای معمولِ حاضرنبودن نیست، بلکه به‌معنای تجلی‌نیافته، معنوی و غیرمادی است. «غیب» و« شهادت» نه به شکلی افقی بلکه به شکلی عمودی مکمل یکدیگرند. و در کیهان­شناسی سنتی اسلامی که مبنای هنراسلامی را تشکیل می‌دهد، همیشه به هر دو بُعد توجه شده است. «شهادت»  با عالم صورت[۲۷] و در سطحِ هنر، با اشیاء، خطوط، رنگها و… شناخته می‌شود که هنرمند با آنها برخی صور عقلانی یا افکار را بیان می‌کند، حال آنکه غیب با خلأ شناخته می‌شود. بنابراین خلأ در هنراسلامی، به عنوان نماد حقیقت تجلی‌نشده ، اهمیتی اساسی دارد.

هر غیرمسلمانی که برای نخستین بار وارد مسجدی سنتی می‌شود از خالی‌بودن فضای آن بسیار تعجب می‌کند.  واقعیت محوری مکانِ مسجد دقیقاً تهی‌بودن آن است که به نظاره‌کننده در پیشگاه حضرت حق احساس پوچی می‌دهد. این تجربه خلأ را همچنین می‌توان در خانه‌های اسلامی سنتی و در همه دیگر هنرهای اصلی اسلام یافت. حتی تزیینات، پیش از آنکه هنر‌دربرخی ازبخشهای دنیای اسلام به انحطاط کشیده شود، همیشه عنصر تهی‌بودن و خلأ را در خود داشته است.

این تهی‌بودن یا خلأیی که در هنراسلامی مشاهده می‌شود، و کاملاً در تقابل با شلوغی بیش‌ازحد مکانهایی مانند مکانهای خاص هنر باروک[۲۸] و روکوکو[۲۹] در غرب قرار می‌گیرد، دو تأثیر عمیق بر روح انسان می‌گذارد، که هر دو به کلمه‌الله مربوط می‌شود. تأثیر نخست به ما کمک می‌کند تا از پوچی‌مان در برابر خداوند و از فقر معنوی‌مان که پیامبر(ص) درباره آن می‌فرماید «فقر جلای من است»[۳۰]، آگاه شویم. اینگونه نگریستن به فقر معنوی که در اسلام نقش محوری دارد درواقع نام دیگر تصوف[۳۱] است (که فقرمحمدی[۳۲] نیز نامیده می‌شود) و مانع از آن می‌شود که فضای زندگی انسان در تمدن سنتی بیش­ ازحد از اشیاء انباشته شود این اندیشه مانع از آن می‌شود که قلب و ذهن مسلمانان و به ویژه کسانی که‌ هنر اسلامی برای ﺁنها معنا می‌دهد،آن­قدر از بُتها، اندیشه‌ها و تصاویر پراکنده پُر شود که نگذارد حقیقت الهی بر وجود ﺁنها غالب نشود. هنراسلامی از خلأ استفاده کرده است تا به انسان کمک کند وجود خود را ازهر آنچه مانع از آن می‌شود که حقیقت خداوند را در درون و بیرون خود دریابد ،خالی کند.

 دومین تأثیر خلأ ایجاد فضای لازم برای تجلی حضور الهی و معنویات است. خلأ برای ذهن سنتی اسلامی صرفاً هیچ نیست، بلکه «حضور غیب»، نماد ملموس «غیب» است. هنراسلامی از خلأ در معماری، خوش‌نویسی، طراحیهای سنتی و حتی در اشیاء مربوط به زندگیِ روزمره و نیز در بالاترین سطح در قرائتِ آیات وحی قرآن نیز استفاده کرده و ابزار بی‌واسطه‌ای در اختیار مسلمانان قرار داده است تا این حکم قرآن را که، «خداوند غنی و شما فقیرید»  دریابند. عظیم‌ترین ثروت انسان در این دنیا در واقع در تحقق فقر کامل او در پیشگاه خداوندی است که تنها اوست که غنی است.



[۱] . outward manifestation

[۲] . Plastic arts

[۳] . sonoral

[۴] . Invisible World

[۵] . Visible World

[۶] . immaterial

[۷] . Visible

[۸] . Palpable

[۹] . Sacred Text

[۱۰] . formless

[۱۱] . form

[۱۲] . Word of Divine Command

[۱۳] . colorlessness

[۱۴] . sacred art

[۱۵] . mihrab

[۱۶]. Ottoman

[۱۷] – (مترجم): در اسپانیایی به آن Mezquita به معنای “مسجد” می‌گویند و اکنون به کلیسا تبدیل شده است. در زمان مسلمانان از آن با عنوان “جامع قرطبه” یا “جامع حضره” یاد می‌شده است.

[۱۸] . Mamluk

[۱۹] . tholuth

[۲۰] . naskh

[۲۱] . atomized

[۲۲] . Moghol

[۲۳] . Paravan

[۲۴] . Whithersoever ye turn, there is the Face of God

[۲۵] . Sufis

[۲۶] . theologians

[۲۷] . formal world

[۲۸] . Barogue

[۲۹] . Rococo

[۳۰] . Poverty is my glory

[۳۱] . Sufism

[۳۲] . Muhammadan Poverty