دکتر کریم مجتهدی، استاد فلسفه دانشگاه تهران: به فلسفه وفادارم

محمد نجفی

آکادمی مطالعات ایرانی لندن (LAIS)

ایمانوئل کانت (۱۷۲۴-۱۸۰۴) در همه عمر معلم و متعلم بود و علاوه بر فلسفه سال‌‌‌‌‌ها منطق و اصول تعلیم و تربیت، فیزیک، حقوق طبیعی، اخلاق، خداشناسی استدلالی، مردم شناسی و جغرافیای طبیعی نیز درس می‌‌‌‌‌داد، به گونه‌‌‌‌‌ای که حتی به افسران پادگان ریاضیات، جغرافیای طبیعی و سنگر سازی می‌‌‌‌‌آموخت. خودش نیز هیچگاه از تحصیل باز نماند، گذشته از فلسفه نقادی‌‌‌‌‌اش که تازه در دهه پنجم زندگی‌‌‌‌‌اش طرح شد و جهان فلسفه را دگرگون کرد، هیچگاه از آموختن باز نماند و تدریس را در کنار تحصیل پی گرفت. دکتر کریم مجتهدی، استاد بازنشسته فلسفه در دانشگاه تهران و رئیس گروه فلسفه پژوهشگاه علوم انسانی از بسیاری جهات از جمله انضباطش در امور شبیه کانت است، اما بیش از همه وجهه همتش در تدریس و تحصیل او را شبیه به کانت کرده است. او که در ۱۸ سالگی به فرانسه رفته و رساله کارشناسی ارشدش را تحت عنوان «تحلیل استعلایی کانت» زیر نظر ژان وال، فیلسوف شناخته شده فرانسوی نگاشته است، سال‌‌‌‌‌ها کانت را تدریس کرده است و اگرچه تاکید می‌‌‌‌‌کند که یک کانتی نیست، اما چندین کتاب در سطوح مختلف برای معرفی افکار او به فارسی منتشر کرده است. در دومین جلسه از سلسله نشست‌‌‌‌‌های گروه فلسفه مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، دکتر کریم مجتهدی در حضور علاقه‌‌‌‌‌مندان و شماری از اعضای هیات علمی این مؤسسه به شرح موجزی از روش‌‌‌‌‌شناسی استعلایی کانت پرداخت. متن ذیل گزارشی از سخنرانی ایشان است.

دکتر مجتهدی سخنش را با اشاره به هفته معلم و اهمیت آموزش آغاز کرد و گفت: معلم فلسفه خود دانشجوست. فلسفه اساسا یعنی دانشجویی و فیلسوف کسی است که حب حکمت دارد. اگر به تجربه شخصی خودم اکتفا کنم، باید بگویم که دانشجویی آن شعف واقعی است که به انسان دست می‌‌‌‌‌دهد. شعف دانستن امری که نمی‌‌‌‌‌دانیم پاداشی است بسیار خاص که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست. بنابراین باید به آموزش اعتقاد داشت. کسی که به آموزش اعتقاد ندارد نمی‌‌‌‌‌تواند معلم یا دانشجو باشد. باید باور داشت که تحصیل یک پیشرفت واقعی است. دانشجویی که به صورت «همه چیز می‌‌‌‌‌دانم» سر کلاس می‌‌‌‌‌آید ارزش ندارد. امروزه ذهن ما آلوده شده است و مقیاس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی برای تشخیص اهمیت یک فکر یا اثر ادبی به کار می‌‌‌‌‌بریم که درست نیست. ما همه چیز را ارزش مصرف می‌‌‌‌‌سنجیم و توجه نداریم کهم چه چیز ارزش مصرف را فراهم کرده است. من نمی‌‌‌‌‌خواهم از فلسفه دفاع کنم، بلکه می‌‌‌‌‌خواهم از تفکر دفاع کنم. هیچ رشته‌‌‌‌‌ای در دنیا نمی‌‌‌‌‌تواند ادعا کند که بدون تفکر به جایی می‌‌‌‌‌رسد. زندگی کردن، حق هر انسانی است، اما باید به همراهش حق دانستن نیز باشد. دانستن حق و هدف ماست و این هدف را خودمان باید ایجاد کنیم. کانت بیش از چهل سال داشت که سر کلاس سایر اساتید می‌‌‌‌‌رفت و می‌‌‌‌‌آموخت. او می‌‌‌‌‌گفت دانستن حق من است. حتی به نظر من در یک ادعای افراطی حق دانستن بر حق زندگی اولویت دارد، زیرا زندگی کردن چیزی است که همه داریم، اما دانستن حق درونی است و نشان از همت روح انسان است.

دکتر مجتهدی در ادامه به مقدمه بحث از روش استعلایی کانت و زمینه‌‌‌‌‌های ظهور فلسفه جدید پرداخت و گفت: معمولا همه فلاسفه غربی در عصر جدید از بیکن و دکارت تا اسپینوزا، لایب‌‌‌‌‌نیتس و کانت که در سده‌‌‌‌‌های هفدهم و هجدهم زندگی می‌‌‌‌‌کردند، فلسفه را مستقل از علوم مطرح نمی‌‌‌‌‌کنند. بنابراین تفاوت ایشان با فلاسفه قرون وسطا از این جهت است که فیلسوفان قرون وسطا عقربه ذهنی‌‌‌‌‌شان میان عقل و وحی حرکت می‌‌‌‌‌کند. در میان فیلسوفان و حکمای ما نیز چنین است که یکی اشعری است و صرفا به وحی توجه می‌‌‌‌‌کند و دیگر معتزلی است و بیشتر به عقل توجه دارد. اما در عصر جدید عقربه ذهنی متفکر یک سمتش علوم جدید است و طرف دیگرش متوجه کلام سنتی، فرهنگ ملی و سنت قبلی است. مثلا لایب‌‌‌‌‌نیتس می‌‌‌‌‌کوشد میان این دو قطب تعادلی ایجاد کند. لذا علم در فلسفه جدید مطرح است و همه فیلسوفان حتی آن‌‌‌‌‌ها علم جدید را رد می‌‌‌‌‌کنند، به آن توجه دارند. در میان فیلسوفان ایرانی کسی که بیش از همه به علم توجه دارد و متاسفانه بیشتر به جنبه سیاسی اندیشه‌‌‌‌‌اش توجه شده است، خواجه نصیرالدین طوسی است.

نویسنده «افکار کانت» پس از بیان این مقدمه به جدال ذهنی کانت و فضای ذهنی او اشاره کرد و گفت: کانت نیز یک عقربه ذهنش نیوتن است. فضای نظری کانت تامل در نیوتن است و متوجه علم جدید در قرون هفدهم و بالاخص هجدهم و نیوتن است. اساسا عصر روشنگری و قرن هجدهم همه فیلسوفان در تراز نخست به نیوتن توجه داشته‌‌‌‌‌اند. جان لاک انگلیسی، طنز ولتر فرانسوی، برخی نوشته‌‌‌‌‌های دیدرو، نوشته‌‌‌‌‌های روسو(بیشتر در جهت مخالفت با بقیه) و دایره‌‌‌‌‌المعارف نویسان فرانسه مثل دالامبر نیوتن را اصل قرار دادند. ایشان دایره‌‌‌‌‌المعارف را با این روحیه نوشتند که با فیزیک نیوتن می‌‌‌‌‌دانیم علم چیست و با اصل قرار دادن آن می‌‌‌‌‌خواهیم سایر علوم را بنویسیم. کانت نیز در سال ۱۷۲۴ منتشر شده است و در همین فضای ذهنی و نظری زندگی می‌‌‌‌‌کند و می‌‌‌‌‌اندیشد. فلسفه نقادی او اما در سال ۱۷۸۱ در کتاب «نقادی عقل محض»به ظهور می‌‌‌‌‌رسد. بحث روش‌‌‌‌‌شناسی استعلایی نیز فصل آخر همین کتاب است.

نویسنده «زندگی و افکار کانت» سپس با اشاره به اهمیت این فصل کتاب گفت: این فصل به دلیل آن که در آخر کتاب قرار دارد، از برنامه درسی عقب می‌‌‌‌‌ماند و در دوره‌‌‌‌‌های کارشناسی تدریس نمی‌‌‌‌‌شود که بی‌‌‌‌‌علاقگی دانشجویان نیز در این امر بی‌‌‌‌‌تاثیر نیست. اما منظور از روش‌‌‌‌‌شناسی در این کتاب چیست؟ کانت در مقدمه این کتاب به سادگی می‌‌‌‌‌گوید که ما در عصری هستیم که برای همه(نه فقط غربیان بلکه کل عالم متمدن) علوم اختلاف ندارند. چیزی که توافق اذهان ما را جلب می‌‌‌‌‌کند، علم است. البته من با این حرف کانت مخالفم. اما به هر حال او می‌‌‌‌‌پرسد که ما چرا در مسائل فیزیکی توافق داریم اما در مسائل مابعدالطبیعی مثل خلود نفس یا تجرد نفس توافق نداریم؟ چه چیزی در فیزیک هست که در مابعد فیزیک نیست؟ کانت می‌‌‌‌‌خواهد از این راه شناسایی انسان را با روش استعلایی تحلیل کند. اساسا روش‌‌‌‌‌شناسی استعلایی یعنی بررسی شرایط ماتقدم. یعنی چه شرایط ماتقدمی هست که علم را معتبر می‌‌‌‌‌کند اما مابعدالطبیعه را خیر؟ او سپس به بررسی مراحل شناسایی انسان می‌‌‌‌‌پردازد و می‌‌‌‌‌گوید که شناسایی انسان با حس و احساس شروع می‌‌‌‌‌شود. ما با احساس جهان خارج را در می‌‌‌‌‌یابیم، اما بعد از آن با فاهمه درباره جهان خارجی حکم صادر می‌‌‌‌‌کنیم. برای کسب دانش این همکاری داده حس و مقولات فاهمه ضروری است. البته فاهمه برای کانت نه از نظر ذات بلکه از نظر کارکرد تفاوت دارد. فاهمه دیده جهان مادی و پدیدارهای مادی دارد و روابط میان آن‌‌‌‌‌ها را تبیین می‌‌‌‌‌کند. فاهمه این کار را با استفاده از مقولاتی چون وحدت، کثرت، شخصیت، ایجاب، نسبت، جوهر، علت و … می‌‌‌‌‌کند.

دکتر مجتهدی در اینجا بر جنبه آموزشی فلسفه کانت و مفید بودن آن در جهت تقویت قوای ذهنی تاکید کرد و گفت: البته جوانی که این سخنان کانت در مورد شناخت و مراحل آن را می‌‌‌‌‌خواند ممکن است با او موافق نباشد، اما مطالبی که کانت بیان می‌‌‌‌‌کند و شیوه بیانش بسیار جالب است و شبیه هندسه اقلیدسی است که آموزشش، یک آموزش واقعی است. کانت هم چنین است و کسی که کانت بخواند قدرت تحلیل بیشتری از کسی دارد که با او آشنا نیست.

وی در ادامه به توضیح مراحل شناخت انسان نزد کانت در کتاب «نقادی عقل محض»پرداخت و گفت: نزد کانت صحبت بر سر این است که ما جهان خارج را تحت دو شرط استعلایی حس یعنی زمان و مکان در احساسمان در می‌‌‌‌‌یابیم و با فاهمه روابط میان آن‌‌‌‌‌ها را پیدا می‌‌‌‌‌کنیم. سخن معروف کانت را همه به یاد داریم که «بدون داده‌‌‌‌‌های حس فاهمه بی‌‌‌‌‌محتواست و بدون مقولات فاهمه حس نابیناست». بر این اساس کانت محدوده فیزیک نیوتن را نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. مقولات فاهمه نیز در نهایت با محصول فیزیک نیوتن مطابقت دارند، به همین دلیل فیزیک نیوتن معتبر است. در این محدوده مسائلی که به پدیدارهای مادی است را می‌‌‌‌‌توانیم درک کنیم، اما ذوات را با فیزیک نیوتن نمی‌‌‌‌‌توان شناخت، به همین دلیل است که کمیت فیزیک نیوتن در مسائلی که فراتر از پدیدارهاست، مثل مسئله خلود نفس لنگ است. بر این اساس شناسایی انسان محدود است، و فاهمه نمی‌‌‌‌‌تواند از پدیدار فراتر رود. اما عقل فراتر می‌‌‌‌‌رود، یعنی مسائلی را مطرح می‌‌‌‌‌کند که در چارچوب فیزیک نیوتنی نمی‌‌‌‌‌گنجد. مثلا عقل می‌‌‌‌‌خواهد بداند که آیا انسان سرمدی هست یا خیر؟ این‌‌‌‌‌هامسائلی است که البته از مسائل نیوتنی وعلمی حتی طبیعی‌‌‌‌‌تر است. این پرسش‌‌‌‌‌های مهمی است که فیزیک نیوتن در موردشان سکوت می‌‌‌‌‌کند و قادر نیست به آن‌‌‌‌‌ها پاسخی بدهد. اما ذهن انسان حالتی دیالکتیکی و تعارضی دارد و مثلا از یک طرف به سرمدیت انسان و از سوی دیگر به نفع فنای او استدلال می‌‌‌‌‌کند. مسائلی چون مسائل اخلاقی یا هنری یا مباحث بنیادین مابعدالطبیعه در فیزیک نیوتن امکان طرح ندارند، اما این مسائل که بسیار انسانی‌‌‌‌‌تر هم هستند، به هر حال طرح می‌‌‌‌‌شوند و باید پاسخی برایشان یافت.

دکتر مجتهدی تاکید کرد: در اینجاست که فلسفه کانت به بن‌‌‌‌‌بست می‌‌‌‌‌رسد و به ناچار می‌‌‌‌‌خواهد از طریق اخلاق از این بن‌‌‌‌‌بست رهایی یابد.مسائلی از قبیل خلود نفس، یا احساس زیبایی یا شعفی که ایجاد می‌‌‌‌‌کند را فیزیک نیوتن بی‌‌‌‌‌پاسخ می‌‌‌‌‌گذارد. احساسی که انسان به عنوان انسان از زیبایی عالم احساس می‌‌‌‌‌کند، مستقل از عالم است، این احساس را یک شاعر یا موسیقی‌‌‌‌‌دان یا نقاش بهتر می‌‌‌‌‌تواند طرح کند. کتاب کانت به هر حال با این بیان به پایان می‌‌‌‌‌رسد، اما پیش از آن یک فصل دارد که به عقیده من از مهم‌‌‌‌‌ترین فصول کتاب است و آن همان روش‌‌‌‌‌شناسی استعلایی عقل است.

دکتر مجتهدی در مورد اهمیت عقل گفت: عقل را نباید دست کم گرفت. البته عالم همه‌‌‌‌‌اش تجربه است اما ما در عین حال که عالم را با حس تجربه می‌‌‌‌‌کنیم، نباید عقل را منفعل بدانیم. عقل فعال و سازنده است و این را فلاسفه بزرگی چون اسپینوزا و لایب‌‌‌‌‌نیتس نشان داده‌‌‌‌‌اند. ایشان معتقدند که عقل فعال، سازنده و به تعبیر ابن‌‌‌‌‌سینا حی بن یقظان است. اسپینوزا مثلا می‌‌‌‌‌کوشد در فلسفه‌‌‌‌‌اش همه چیز را از عقل و با استفاده از روش عقلانی با اصول موضوعه عقل نشان دهد. کانت نیز در فصل پایانی کتابش به اهمیت عقل اشاره می‌‌‌‌‌کند. او در این فصل اشاره می‌‌‌‌‌کند که عقل یک جور صیانت ذات دارد و خودش، خودش را حفظ می‌‌‌‌‌کند. عقل حافظ خودش است. اما روش عقل در این صیانت ذات چیست؟ چه چیزی است که عقل را فعال و مستقل می‌‌‌‌‌کند؟ این حضور انسان برای خودش که ابن‌‌‌‌‌سینا نیز در مسئله معروف انسان معلق به آن اشاره می‌‌‌‌‌کند، چگونه ممکن می‌‌‌‌‌شود؟ عقل چگونه خودش را می‌‌‌‌‌شناسد و نسبت به خود حضور دارد؟

عضو پژوهشگاه علوم انسانی سپس به روش کانت در پاسخ به این پرسش‌‌‌‌‌ها پرداخت و گفت: اینجاست که کانت نظریه‌‌‌‌‌پردازی می‌‌‌‌‌کند. به باور کانت عقل ضوابطی دارد که بر اساس آن ضوابط می‌‌‌‌‌توان عقل را شناخت و امر معقول را از امر غیرمعقول تمیز داد. اولین ضابطه عقل این است که منضبط است. امر معقول انضباط دارد. این را لایب‌‌‌‌‌نیتس و اسپینوزا به خوبی نشان داده‌‌‌‌‌اند. اما این انضباط از کجاست؟ زیرا معرفت انسان به طور عادی همان تداعی صور نفسانی است که تحت هیچ انضباطی نیست. به نظر می‌‌‌‌‌رسد این انضباط برای کانت از همان مفهوم «محض» نشات می‌‌‌‌‌گیرد که در عنوان کتاب کانت نیز هست. عقل محض اگر بخواهد صرفا عقل باشد و مستقل، با انضباطش خودش را می‌‌‌‌‌شناسد. اگر انضباط را از عقل بگیریم، آلوده می‌‌‌‌‌گردد و دیگر عقل درستی نیست. البته کانت در حاشیه این بحث نکات بسیار جالبی را نیز طرح می‌‌‌‌‌کند. او فکر می‌‌‌‌‌کند که عقل برای حفظ خودش منضبط است.

دکتر مجتهدی قانون را دومین ضابطه عقل از دید کانت خواند و گفت: از نظر کانت عقل قانون‌‌‌‌‌مند است، یعنی نمی‌‌‌‌‌تواند پریشان‌‌‌‌‌گویی کند. عقل باید قانون‌‌‌‌‌مند باشد و مصادره به مطلوب نکند. عقل باید به خودش وفادار باشد. تعقل توسع عقل است. اما کانت برای بیان  سومین ویژگی عقل از اصطلاحی عجیب استفاده می‌‌‌‌‌کند. او می‌‌‌‌‌گوید عقل باید ساختار «معمارگونه»(architectural) داشته باشد. در معماری برای ساختن یک ساختمان باید نسبت‌‌‌‌‌ها را رعایت کرد، به ترتیب وفادار ماند. عقل نیز نمی‌‌‌‌‌تواند از مقدماتی که چیده است، نتایجی نامربوط استنباط کند. اما آخرین ضابطه عقل که من به خصوص به آن حساسیت دارم، تاریخ‌‌‌‌‌مند بودن عقل است. از نظر کانت عقل باید یک حافظه داشته باشد. درست است که تعقل توسع عقل است، اما این توسع باید مبتنی بر شناخت گذشته خودش باشد.

دکتر مجتهدی با تاکید بر اهمیت این بخش از فصل پایانی کتاب کانت گفت: این آخرین صفحات کتاب کانت به دلیل قولی که او به ناشر داده و عجله در دیر نشدن، خیلی مختصر و عجولانه نگاشته شده است و آن طور که باید باشد نیست. اما این قسمت برای من که معلم هستم اهمیت زیادی دارد. زیرا درد اصلی هر معلمی شناخت آن سوابق است. بدون این سوابق نتایج بی‌‌‌‌‌اعتبار است. دانشجویی که نتایجی را می‌‌‌‌‌گوید یا نویسنده‌‌‌‌‌ای که مقاله‌‌‌‌‌ای می‌‌‌‌‌نویسد، اگر آن سوابق را نداند، کارش اعتبار چندانی ندارد. فلسفه می‌‌‌‌‌خوانیم برای آن که با تاریخ فکر بشر آشنا شویم و بدانیم در طول هزاران سال چه بر سر انسان آمده است. این حرکت جوهری فکر است که حتی اگر در جهت استکمال نیز نباشد، اما بروز جوهر عقل است. این را نمی‌‌‌‌‌شود نادیده گرفت و یک شبه متفکر شد. خود حرکت فکر را باید در نظر گرفت. گاهی حتی ما به سقراط نیز نرسیده‌‌‌‌‌ایم. خود دانستن این ندانستن یا به تعبیر نیکولا کوزانوس نادانی خردمندانه اهمیت دارد.

دکتر مجتهدی در ادامه گفت: فلسفه ریشه‌‌‌‌‌های کهنی دارد و وقتی ما این ریشه‌‌‌‌‌ها را نمی‌‌‌‌‌شناسیم، تیشه به ریشه خودمان می‌‌‌‌‌زنیم. بدون شناختن ریشه‌‌‌‌‌های فکر و سابقه آن نمی‌‌‌‌‌شود چیزی را ساخت و نمی‌‌‌‌‌شود ساختار معمارگونه را استحکام بخشید. معلم نیز باید همین کار را بکند، یعنی اقلا سعی کند به ریشه‌‌‌‌‌ها توجه کند تا جوانان خودباور شوند. این خودباوری غیر از انائیت است و منظور از آن اتکا به همت خویش است. از طریق همین نوع تعلیمات است که آینده واقعی به روی فرهنگ جامعه باز می‌‌‌‌‌شود. آینده‌‌‌‌‌ای که با خوش‌‌‌‌‌بینی کودکانه لایب‌‌‌‌‌نیتس قصد ساختن آن را داریم. این خوش‌‌‌‌‌بینی که در تعبیر الخیر فی ماوقع لایب‌‌‌‌‌نیتس هست و مورد طنز و مضحکه ولتر در کاندید نیز می‌‌‌‌‌شود، در واقع حفظ همت است. همت انسان از امید تغذیه می‌‌‌‌‌کند. انسان نیازمند همت است و برای از دست ندادن همت باید امیدوار باشد.