دکتر سید سلمان صفوی
آکادمی مطالعات ایرانی لندنi
«المنت ِلله که در میـــــــکده باز است
زآن رو که مرا بر درِ او روی نیاز است»ii
مقدمه
شناخت فلسفه زندگی از ضروریات هر انسان است تا بر اساس آن سبک و محتوای زندگی خود را سامان بخشد. سوره «والعصر» مانیفست زندگی است: «زندگی نازل» یا «زندگی سالم». در «زندگی نازل»، عمر در راه امیال و اهداف مهمل و ناچیز جریان دارد، در حالی که در «زندگی سالم»؛ عمر در مسیر ارزش ها و هنجارهای حکمت خالده سپری می شود، در طریق معاشقه با حضرت محبوب، خدمت به خلق و مشارکت در کردارهای برین جهت رشد و ترقی و تعالی زندگی مادی و معنوی فرد و جامعه. «زندگی سالم» بر اساسِ آگاهی، مهر، عشق به حق، بردباری و آزادی است.
سوره «والعصر» مشتمل بر سه آیه و سوره ای مکی است.iii «والعصر» سیزدهمین سوره در ترتیب نزول است که بعد از سوره «انشراح» نازل شدهiv و سوره ۱۰۳ مصحف شریف است. سبب نام گذاری این سوره مبارکه به جهت کلمه «عصر» در آیه اول است که خداوند به آن سوگند یاد کرده است. مشهور است مسلمانان در صدر اسلام هنگام خداحافظی این سوره را تلاوت مى کرده اند. در سوره شریف «والعصر» کلیه معارف قرآنى و مقاصد مختلف آن با کوتاه ترین عبارات بیان شده است.v
عن رسول الله (ص): «من قرأ سوره والعصر غفر الله له وکان ممن تواصى بالحق وتواصى بالصبر.»:vi رسول خدا(ص) فرمودند: «هر که سوره والعصر را بخواند، خداوند او را می آمرزد و از کسانی خواهد بود که یکدیگر را به راستی و صبر سفارش کرده اند.»
متن سوره والعصر
«وَالعَصرِ.»(۱): «سوگند به روزگار.» * «إنَّ الإنسَانَ لَفِی خُسرٍ.»(۲): «بىگمان انسان در زیانکارى است.» * «إلا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوا بِالحَقِّ وَتَوَاصَوا بِالصَّبرِ.»(۳): «مگر کسانى که ایمان آورده، بهترین کارهاى شایسته را کرده اند و همدیگر را به حق و شکیبایى سفارش کردهاند.»
وَالعَصر
فلسفه سوگندهای قرآن کریم
قرآن کریم در طرح موضوعات مهم و تأکید و عظمت موضوعات خاص، سوگند یاد می کند. نظیر سوگندهای سوره «شمس»: «وَ الشَّمسِ وَضُحَیهَا.»(۱) * «وَ القَمَرِ إذَا تَلاهَا.(۲) * «وَ النَّهَارِ إذَا جَلیهَا.» (۳) * «وَ اللَّیلِ إذَا یَغشَیهَا.(۴) * «وَ السَّمَاءِ وَ مَا بَنَیهَا.«(۵) * «وَ الأرضِ وَ مَا طَحَیهَا.»(۶) * «وَ نَفسٍ وَ مَا سَوَّیهَا.»(۷) * «فَألهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقوَیهَا.»(۸)
در سوره مبارکه «شمس»۱۱ سوگند یاد شده تا بفرماید: «قَد أفلَحَ مَن زَکَّیهَا.(۹): «قسم به این آیات الهی) که هر کس نفس ناطقه خود را از گناه و بدکاری پاک و منزه سازد، به یقین (در دو عالم) رستگار خواهد بود.» * «وَ قَد خَابَ مَن دَسَّیهَا.(۱۰): «و هر که او را (به کفر و گناه) پلید گرداند البته (در دو جهان) زیانکار خواهد گشت.» بیشترین سوگندهای قرآن کریم در سوره «شمس» است.
حروف سوگند در قرآن کریم عبارتند از: «و»، «ت» و «ل». حرف «و» بیش از سایر حروف آمده است. نظیر «وَ القُرآنِ الحکِیم.»: «سوگند به قرآن حکیم.» * «وَ القَلَمِ وَ مَا یَسطُرُونَ.»(سوره قلم؛ آیه ۱): «سوگند به قلم و آنچه مى نویسند.» * «وَ التِّینِ وَ الزَّیتُون.»(سوره تین؛ آیه ۱) * «وَ العَادِیاتِ ضَبحًا.»(سوره والعادیات؛ آیه ۱) * «وَ الفَجرِ. * وَ لَیَالٍ عَشرٍ. * وَ الشَّفعِ وَ الوَترِ. * وَ اللَّیلِ إذَا یَسرِ.»(سوره والفجر؛ آیات ۱-۴): «سوگند به سپیده دم. و به شب هاى دهگانه. و به جفت و طاق. و به شب وقتى سپرى شود.» * «وَ النَّازِعَاتِ غَرقًا. وَ النَّاشِطَاتِ نَشطًا. وَ السَّابِحَاتِ سَبحًا»(سوره نازعات؛ آیات ۱-۳): «سوگند به فرشتگانى که [از کافران] به سختى جان ستانند. و به فرشتگانى که جان [مؤمنان] را به آرامى بگیرند. و به فرشتگانى که [در دریاى بى مانند] شناورند.»
سوگند با حرف «ت» نظیر: ««تَاللهِ لَقَد أرسَلنَا إلی أمَمٍ مِّن قَبلِکَ»(سوره نحل؛ آیه ۶۳): «سوگند به خدا، به سوی امت های پیش از تو پیامبرانی فرستادیم.» قسم با حرف «ل» نظیر: «لَعَمرُکَ إنهم لَفی سَکرَتِهِم یَعمَهُون.»(سوره حجر؛ آیه ۷۲): «به جان تو سوگند، اینها در مستی خود سرگردانند (عقل و شعور خود را از دست دادهاند.).»
قسم به زمان (عصر)
مفسران بزرگ همچون تستری،vii طبری،viii سلمی و قشیری،ix طوسی،x زمخشری،xi طبرسی،xii فخر رازی، بقلی، قرطبی، فیض کاشانیxiii و علامه طباطباییxiv معانی مختلفی برای این آیه بیان کردهاند. از جمله: سوگند به زمان، دهر،xv سرمایه عمر و زندگی. سوگند به عصر حکومت امام زمان. سوگند به عصر نبوت و سوگند به نماز عصر به خاطر فضیلت آن.
روزبهان بقلی در تفسیر «عرایس البیان» از «والعصر» تفسیر عرفانی ارائه کرده است: «اقسم بزمان العارفین حین تابوا بجماله وفرحوا بلقائه.»: «سوگند به زمانی که عارفان به جمال حق نگاه می کنند و از دیدار او شادند.» با توجه به سیاق سوره، قول سوگند به زمان به مثابه سرمایه زندگی ناسوتی انسان، قول مرجح است که با آیات بعد نیز همخوانی بیشتری دارد. اقوال دیگر از نوع مصادیق خاص زمان است.
انسان
مراد از کلمه «انسان»، جنس انسان است.xvi فراموشی انسان از سه پرسش اساسیِ، از کجا آمده است؟ برای چه آمده است؟ و به کجا می رود؟ دنیا محل آزمایش و ابتلاست. اساس دنیا بر رنج است: «لَقَد خَلَقنَا الإنسَانَ فی کَبَدٍ»(سوره بلد؛ آیه ۴): «همانا انسان را در رنج آفریدیم.» حضرت مولانا در غزل ۱۶۷۴ «کلیات شمس» می فرماید:
«ما ز بالاییـــم و بالا می رویم
ما ز دریاییــم و دریا می رویم
ما از آن جا و از اینــجا نیستیم
ما ز بیجاییم و بیجا می رویم»xvii
انسان فی حد ذاته به نیکی و بدی متمایل است: «فَألهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقوَیهَا»(سوره شمس؛ آیه ۸): «» انسان قبل از تربیت: «إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولا.«(سوره احزاب: آیه ۷۲): «او بسیار ستمگر و نادان است.» * إنَّ الإنسَانَ لَکَفُورٌ.»(سوره حج؛ آیه ۶۶): «او نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است.» * «کَلا إنَّ الإنسَانَ لَیَطغَى. * أن رَّاهُ استَغنَى.»(سوره علق؛ آیات ۶-۷): «آن گاه که خود را مستغنی می بیند طغیان میکند.» * «کَانَ الإنسَانُ أکثَرَ شَیءٍ جَدَلا.»(سوره کهف؛ آیه ۵۴): «او مجادله گرترین مخلوق است.»
خُسرxviii
«خُسران» به گفته راغب در «مفردات»؛ به معناى کم شدن سـرمایه است. آیه دوم سوره «والعصر»، پاسخ سوگند است. اکثر انسان ها در زندگی دنیوی زیانکارند، زیرا عمر خویش را که سرمایه زندگی آنهاست، در طریقی پوچ و نازل صرف می کنند. دنیا بازار تجارت است. امام هادى(ع) در حدیثی میو فرمایند: «الدنیا سوق ربح فیها قوم و خسر آخرون»: «دنیا بازارى است که جمعى در آن سود مى برند و جمع دیگرى زیان.»
تفسیر «سلمی»: «إذا لم یراع حقوق الله علیه، واتبع الشهوات ولم یخش الله.»:xix «کسی که حقوق خدا را رعایت نکند و از هواها پیروی کند و از خدا نترسد (در خسران است).» «التبیان» شیخ طوسی: «والخسر هلاک رأس المال للانسان وبارتکاب المعاصی فی هلاک نفسه خسران، وهو اکبر من رأس ماله.»: «زیان به معنای از دست دادن سرمایه انسان است. با انجام گناهان نفس خود را هلاک می کند و سرمایه خود را از دست می دهد.»
«الکشاف» زمخشری: «والمعنى أن الناس فی خسران من تجارتهم إلاّ الصالحین وحدهم، لأنهم اشتروا الآخره بالدنیا، فربحوا وسعدوا، ومن عداهم تجروا خلاف تجارتهم، فوقعوا فی الخساره والشقاوه.»:xx «مردم از داد و ستد خود در دنیا زیان می بینند مگر نیکوکاران. زیرا آخرت را بر دنیا خریدند و پیروز و شاد شدند. کسانی که تجارتی غیر از تجارت نیکان کردند، دچار زیان و بدبختی شدند.»
«مجمعالبیان» طبرسی: «إنَّ الإنسانَ لَفی خُسر.»: «هذا جواب القسم والإنسان اسم الجنس والمعنى أنه لفی نقصان لأنه ینقص عمره کل یوم وهو رأس ماله فإذا ذهب رأس ماله ولم یکتسب به الطاعه یکون على نقصان طول دهره وخسران إذ لا خسران أعظم من استحقاق العقاب الدائم. وقیل: لفی خسر أی فی هلکه عن الأخفش.» «همانا انسان در زیان است.»: «این پاسخ سوگند است. انسان نام جنس است و مراد آن است که در نزول است، زیرا از عمرش که سرمایه اوست، هر روز کم می شود.» اخفش گوید: «از دست دادن به معنای هلاک شدن است.» فخررازی گوید: «یخ فروش گوید: «ارحموا من یذوب راءس ماله»: رحم کنید به کسى که سرمایه اش ذوب مى شود.» خُسر به معنای کاهش روزانه سرمایه عمر است. حکایت انسان، حکایت یخ فروشی است که پرسیدند: «فروختی؟» گفت: «نـه. اما تمام شد.»
«المیزان» علامه طباطبایی: «خسارت به معناى نقص در سرمایه است.»xxi * «سرمایه آدمى، زندگى اوست. انسان با زندگى خود مى تواند وسیله عیش خویش در زندگى آخرت را به دست آورد. اگر در عقیده و عمل از حق پیروى کند، تجارتش سودبخش بوده، در کسب خود برکت داشته و در آینده از شر در امان است. اگر از باطل پیروى کند و از ایمان به خدا و عمل صالح اعراض نماید، در تجارت ضرر کرده (نه تنها از سرمایه عمر چیزى افزون بر سرمایه خود به دست نیاورده ، بلکه از سرمایه خود خورده و آن را وسیله بدبختى خود کرده است) و در آخرت از خیر محروم می شود. لذا در این سوره مى فرماید: «إنَّ الإنسانَ لَفى خُسر. إلا الَّذینَ آمَنوا وَ عَمِلوا الصَّالِحات.»xxii کلمه «خُسر» بدون «الف» و «لام» آمده تا بفهماند انسان در زیانی بزرگ است. زیانی جبران ناپذیر که به معنای از دست دادن سرمایه زندگی، یعنی گذر عمر در طریقی پوچ و نازل با آرزوها و مطالباتی مهمل و کم ارزش یا بی ارزش است.
چهار اصل زندگی سالم: ایمان، عمل صالح، حق، صبر
انسان در محنت کده دنیا در «رنج» آفریده شده است: «لَقَد خَلَقنَا الإنسانَ فِى کَبَدٍ»(سوره بلد؛ آیه ۴)»: «به راستى انسان را در رنج آفریدیم.» دنیا محل آزمایش و ترقی و رشد یا خذلان انسان در زندگی ابدی است. زندگی ابدی انسان مشروط به چگونگی زیستن او در سرای موقت زندگی است. زندگی این دنیا محل آسایش و آرامش نیست، بلکه میدان نبردی برای فردای ابدی است. در آیه سوم سوره «والعصر» چهار رکن زندگی سالم بیان شده است. حیات طیبه درعالم ناسوت، مقدمه حیات طیبه در سرای باقی است.
۱٫ ایمانxxiii
ایمان به مبدأ، معاد و نبوت، اقامه نماز و انفاق. ایمان همراه است با عمل صالح. جوهر ایمان عبارت از اقبال به خداوند و اعراض از اغیار است. «ایمان از مفاهیم کلیدی قرآن کریم و از اَبـَرگفتمان های قرآنی است. کل قرآن کریم در باب ابعاد و ساحت های مختلف ایمان و موارد متناقض و متضاد با آن است. ایمان از جهت معناشناختی با «اختیار»، «معرفت»، «تقوا»، «بِـرّ»، «یقین» و «عمل صالح» هم خانواده است. جوهره ایمان، مهر و محبت خالصانه به حضرت محبوب است.
متعلق ایمان از جهت نظری؛ اعتقاد به خدای تعالی، حیات ابدی، نبوت و عالم فرشتگان و از جنبه عملی نماز، انفاق، امر به معروف، نهی از منکر و اخلاق نیکو است. از منظر عملی؛ تیپ مؤمنین در مقابل تیپ فاسقین و از منظر نظری مقابل کافرین، مشرکین و منافقین قرار دارند. فایده و نتیجه ایمان؛ فلاح و رستگاری در دنیا و آخرت است: «اُولَئِکَ عَلَى هُدًى مِن رَبِّهِم وَ اُولَئِکَ هُمُ المُفلِحُونَ.»(سوره بقره؛ آیه ۵): «آنها از هدایتى از سوى پروردگار خویش برخوردارند و همان رستگارانند.»»xxiv
وصف اهل ایمان
«الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِالغَیبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَمِمَّا رَزَقنَاهُم یُنفِقُونَ. * وَالَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِمَا اُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا اُنزِلَ مِنْ قَبلِکَ وَ بِالآخِرَهِ هُم یُوقِنُونَ.»(سوره بقره؛ آیات ۳-۴): «آنها که به غیب ایمان دارند و نماز را بر پا می دارند و از آنچه به آنها روزی داده ایم، انفاق می کنند. * و آنان که به آنچه به سوی تو و به آنچه پیش از تو نازل شده، مؤمن هستند و به آخرت یقین دارند. » تعریق طبری از مفسران طبقه چهارم و مؤلف تفسیر «جامع البیان» از ایمان براساس برخی روایات: «ایمان عبارت از تصدیق، خشیت، عمل و تصدیق همراه عمل است.»xxv تعریف شیخ طوسی از مفسران طبقه پنجم در تفسیر «تبیان» از ایمان براساس حدیثی از امام رضا(ع): «وروی عن الرضا(ع): ان الایمان هو التصدیق بالقلب والعمل بالارکان والقول باللسان.»:xxvi «ایمان را تصدیق به قلب، عمل به ارکان و اقرار به زبان است.»
نشانه های ایمان
«الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَم یَلبِسُوا ایمَانَهُم بِظُلمٍ أُولَئِکَ لَهُمُ الأمنُ وَ هُم مُهتَدُونَ.»(سوره انعام؛ آیه ۸۲): «آنها که ایمان آوردند و ایمان خود را به ستم نیالودند، ایمنی آنها راست و حقیقتا هدایت یافته اند.» * «ألَّذینَ آمَنوا وَ عَمِلوا الصَّالِحات»(سوره والعصر؛ آیه ۳): «آنها که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند.» * «الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللهُ وَجِلَت قُلُوبُهُم وَالصَّابِرِینَ عَلَى مَا أصَابَهُم وَالمُقِیمِی الصَّلاهِ وَمِمَّا رَزَقنَاهُم یُنفِقُونَ.»(سوره حج؛ آیه ۳۵): «آنها که چون یاد خدا شود دل هایشان هراسان شود و (در راه او) هر چه مصیبت ببینند صبور باشند و نماز به پا دارند و از آنچه به آنها روزی کردیم انفاق کنند.»
(سوره مومنون: آیات ۱-۱۱): «قَد أفلَحَ المُؤمِنُونَ. * ألَّذِینَ هُم فِی صَلاتِهِم خَاشِعُونَ. * وَالَّذِینَ هُم عَنِ اللَّغوِ مُعرِضُونَ. * وَالَّذِینَ هُم لِلزَّکَاهِ فَاعِلُونَ. * وَالَّذِینَ هُم لِفُرُوجِهِم حَافِظُونَ. * إلا عَلَى أزوَاجِهِم أو مَا مَلَکَت أیمَانُهُم فَإِنَّهُم غَیرُ مَلُومِینَ. * فَمَنِ ابتَغَى وَرَاء ذَلِکَ فَاُولَئِکَ هُمُ العَادُونَ. * وَالَّذِینَ هُم ِلأَمَانَاتِهِم وَعَهدِهِم رَاعُونَ. * وَالَّذِینَ هُم عَلَى صَلَوَاتِهِم یُحَافِظُونَ. * اُولَئِکَ هُمُ الوَارِثُونَ. * الَّذِینَ یَرِثُونَ الفِردَوسَ هُم فِیهَا خَالِدُونَ»: «به راستی مؤمنان رستگار شدند. * آنها که در نمازشان فروتن اند. * و کسانی که از بیهوده رویگردان اند. * و آنها که زکات می پردازند. * و کسانیکه پاک دامن اند. * مگر در مورد همسرانشان که در این صورت بر آنها نکوهشی نیست. * پس هر که فراتر از این جوید، از حد در گذرندگان اند. * و کسانی که امانت ها و پیمان خود را رعایت می کنند. * و آنها که بر نمازهایشان مواظبت می نمایند. * کسانی که خود وارثان اند. * آنها که بهشت را به ارث می برند و در آنجا جاودان می مانند.»
(سوره انفال: آیات ۲-۴): «إنَّمَا المُؤمِنُونَ الَّذِینَ إذَا ذُکِرَ اللهُ وَجِلَت قُلُوبُهُم وَإذَا تُلِیَت عَلَیهِم آیَاتُهُ زَادَتهُم إیمَانًا وَعَلَى رَبِّهِم یَتَوَکَّلُونَ. * الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَمِمَّا رَزَقنَاهُم یُنفِقُونَ. * اُولَئِکَ هُمُ المُؤمِنُونَ حَقًّا لَّهُم دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِم وَمَغفِرَهٌ وَرِزقٌ کَرِیمٌ.»: «مؤمنان حقیقی آنانند که چون ذکری از خدا شود دل هایشان ترسان و لرزان شود و چون آیات خدا را بر آنها تلاوت کنند بر مقام ایمانشان بیفزاید و در هر کار به خدای خود توکل میکنند. * آنها که نماز به پا میدارند و از هر چه روزی آنها کردهایم انفاق میکنند. * آنها به راستی و حقیقت اهل ایمانند و نزد خدا مراتب بلند و آمرزش و روزی نیکو دارند.»
چهار رکن ایمان
امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند: «الایمان على أربع دعائم: على الصَّبر، وَ الیَقین، و العَدل وَ الجِهاد.»:xxvii «ایمان دارای چهار رکن است: صبر، یقین، عدل و جهاد.
۲. عمل صالح
عمل صالح با عمل خیر یا نیک متفاوت است. برخی عمل صالح را عمل نیک خوانده اند که تعریف ناقصی از عمل صالح است. عمل صالح؛ بهترین کار نیکو و خیر بر اساس نیاز زمان و مکان است. «أَجَعَلتُم سِقایهَ الحاجِّ وَ عِمارَهَ المَسجِدِ الحَرامِ کمَن آمَنَ بِالله وَ الیومِ الآخِرِ وَ جاهَدَ فی سَبیلِ اللهِ لا یستَوُونَ عِندَالله وَ اللهُ لا یهدِی القَومَ الظَّالِمین.»(سوره توبه؛ آیه ۱۹): «آیا آب دادن به حاجیان و آباد کردن مسجدالحرام را مانند [عمل] کسی قرار داده اید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و در راه خدا جهاد کرده است؟ [این دو] نزد خدا برابر و یکسان نیستند و خدا گروه ستمکاران را هدایت نمیکند.»
آب دادن به حاجیان و آباد کردن مسجدالحرام مسلماً از کارهای نیکو و خیرند، اما جهاد در راه خدا از آنها بسی برتر است. لذا براساس قرآن کریم اعمال نیک دارای مراتب و درجات اند و عمل صالح بهترین کار نیک است، اما نه هر نیکی. شأن نزول آیه سقایه الحاج را ناظر به گفتگوی امام علی(ع) با «عباس بن عبدالمطلب» و «شیبه بن عثمان» دانستهاند. زمانیکه عباس به پذیرایی از زائران و شیبه بن عثمان یا طلحه بن شیبه به کلیدداری و حفاظت از خانه خدا فخر می کردند. سرانجام از امام علی(ع) به عنوان داور خواستند نظر خود را در مورد برتری یکی از آن دو منصب بیان کنند. امام(ع) با ردّ برتری آنها، افتخار خود را برتر خواندند که همانا ایمان به خدا و روز قیامت، جهاد در راه خدا و زمینه ساز ایمان آوردن امثال آن دو نفر بود. با خبردار شدن پیامبر(ص) از آن واقعه، آیه فوق نازل شد و نظر امام علی(ع) را تأیید کرد.xxviii
عدم تشخیص الویت بندی کارهای نیکو در مدیریت کشور، سبب وارد آمدن آسیب های جدی به امنیت ملی می شود. امروز برقراری عدالت و مبارزه با فساد اقتصادی در سازمان های دولتی نسبت به گشت ارشاد برای امر به حجاب اولویت دارد، در عین آن که حجاب امری واجب است. اما حفظ امنیت ملی مهمترین عمل صالح است. اگر اجرای بخشی از احکام فرعی موجب نارضایتی گسترده مردم و اختلال در امنیت ملی گردد، حفظ امنیت ملی بر اجرای اجباری احکام فرعی نامقبول جامعه اولویت دارد.
عمل صالح؛ الویت دادن به کارهای نیک نظیر جهاد فرهنگی، جهاد اقتصادی و جهاد دفاعی است. امروز عمل صالح؛ تامین امنیت ملی، جهاد اقتصادی و تدبیر معیشت ملت است. سیوطی در «الدرالمنثور» در تفسیر آیه (إلا الَّذینَ آمَنوا وَ عَمِلوا الصَّالِحات ) گوید: «منظور این آیه، على(ع) و سلمان است.»
۳٫ تَواصَوا بِالحَقّ
«تَواصی» به معناى سفارش کردن این به آن و آن به این است. «الحَقّ»: تبیان طوسی: «والحق ما دعا الیه العقل.» حق، آن چیزی است که خِرَد به آن را دعوت می کند. «وَتَوَاصَوا بِالحَقِّ»: «جامع البیان» طبری: «وأوصى بعضهم بعضاً بلزوم العمل بما أنزل الله فی کتابه، من أمره، واجتناب ما نهى عنه فیه.»: «و همدیگر را سفارش کردن به عمل به فرامین الهی در قرآن کریم و اجتناب از آنچه در قرآن نهی شده است.»
«تبیان» طوسی: «أی تواصی بعضهم بعضاً بأتباع الحق وإجتناب الباطل.»: «یعنی یکدیگر را به پیروی از حق و دوری از باطل سفارش کردن.» «لطایف الاشارات» تفسیر عرفانی قشیری: «وهو الإیثارُ مع الخَلْق، والصدقُ مع الحقِّ.»: «و آن به معنای ایثار به خاطر خلق و صدق در عمل به اوامر الهی است.» «کشاف» زمخشری: «وتواصوا بالحق بالأمر الثابت الذی لا یسوغ إنکاره، وهو الخیر کله: من توحید الله وطاعته، واتباع کتبه ورسله، والزهد فی الدنیا، والرغبه فی الآخره.»: «و همدیگر را به حق در امر محکمی که قابل انکار نیست، سفارش کنید. که از توحید الهی و اطاعت خدا، پیروی از کتاب ها و رسولان الهی، دست کشیدن از دنیازدگی و آرزوی آخرت، همه خیر است.»
در کتاب «وجوه قرآن» ۱۲ معنا و مورد استعمال براى این کلمه در قرآن کریم ذکر شده است. نظیر خدا، قرآن، اسلام، توحید، عدل، صدق، حق الله، حق الناس(حق جامعه)، حق فرد، حق طبیعت، حق حکومت و پرستش خدا: «وَمَا خَلَقتُ الجِنَّ وَالإنسَ إلاّ لِیَعبُدُونِ.»(سوره ذاریات؛ آیه ۵۶): «و جن و انس را نیافریدیم، جز برای آن که عبادت کنند.» وَ عدالت اجتماعی: «لَقَد أرسَلنَا رُسُلَنَا بِالبَیِّنَاتِ وَأنزَلنَا مَعَهُمُ الکِتَابَ وَالمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالقِسطِ.»(سوره حدید؛ آیه ۲۵): «همانا ما پیمبران خود را با ادلّه و معجزات فرستادیم و با ایشان کتاب و میزان عدل نازل کردیم تا مردم به راستی و عدالت گرایند.» تأمین امنیت ملی و تامین معیشت مردم مهمترین حق ها هستند. «فَلیَعبُدُوا رَبَّ هَذَا البَیتِ. * الَّذِی أطعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِن خَوفٍ.»(سوره قریش؛ آیات ۳-۴): «پس باید صاحب این خانه را بپرستند. * همان که ایشان را پس از گرسنگى [آذوقه و] خوراک داد و پس از ترس [و نگرانى]، ایمن داشت.»
علامه طباطبایی در تفسیر شریف «المیزان» می فرمایند: «آمدنِ حق بعد از عمل صالح از قبیل ذکر خاص بعد از عام است.»xxix نکته قابل تامل در آیه شریفه این است که سفارش به حق، همراه با زور و اجبار نیست. اساس سفارش به حق؛ استدلال و برهان، گفتار نیک و کردار نیک است. رفتار خشن طالبانی، خلاف اصل «تَواصَوا بِالحَقّ» است. «حَقّ» از اذکار اهل دل است که خدا را به نام «هُوَ الحَقّ» (آیه قرآنی) می خوانند.
۴٫ تَواصَوا بِالصَّبر
«تَواصَوا بِالصَّبر»؛ توصیه به شکیبایی و مقاومت در برابر مشکلات راه حق، صبر بر اطـاعت خدا، صبر در برابر انگیزه هاى معصیت و صبر در برابر مصائب و حوادث ناگوار است. زمخشری در «کشاف» گوید: «عن المعاصی وعلى الطاعات، على ما یبلو الله به عباده.»: «و یکدیگر را سفارش کنید به شکیبایی در پرهیز از نافرمانی و انجام عبادات، بر اساس آنچه خداوند بندگان خود را با آن آزمایش می کند.»
تفسیر تستری: «وما الصبر؟» قال: «لا عمل أفضل من الصبر، ولا ثواب أکبر من ثواب الصبر ولا زاد إلا التقوى، ولا تقوى إلا بالصبر، ولا معین على الصبر لله إلا الله عزَّوجلّ؟» قیل: «الصبر من الأعمال؟» قال: «نعم الصبر من العمل بمنزله الرأس من الجسد، لا یصلح أحدهما إلا بصاحبه.» قیل: «ما أجل الصبر؟» قال: «أجله انتظار الفرج من الحق.» قیل: «فما أصل الصبر؟» قال: «مجاهده النفس على إقامه الطاعات وأدائها بأحکامها وحدودها ومکابدتها على اجتناب المعاصی صغیرها وکبیرها.» قیل: «والناس فی الصبر کیف هم؟» قال: «الناس فی الصبر صنفان: فصنف یصبرون للدنیا حتى ینالوا منها ما تشتهی أنفسهم، فهو الصبر المذموم، وصنف یصبرون للآخره طلباً لثواب الآخره وخوفاً من عذابها.» قیل: «فالصبر للآخره هو على نوع واحد أو على أنواع؟» قال: «الصبر للآخره له أربع مقامات: فثلاث منها فرض، والرابع فضیله: صبر على طاعه الله عزَّ وجلَّ وصبر على معصیته وصبر على المصائب من عنده.» أو قال: «صبر على أمر الله عزَّوجلَّ، وصبر على نهیه، وصبر على أفعال الله عزَّ وجلَّ، فهذه ثلاث مقامات منه، وهی فرض، والمقام الرابع فضیله وهو الصبر على أفعال المخلوقین.» قال الله تعالى: «وَإن عَاقَبتُم فَعَاقِبُوا بِمِثلِ مَا عُوقِبتُم بِهِ.»(سوره نحل؛ آیه ۱۲۶) کم بالمثل وفضل الصبر. ثم قال: «وَاصبِر وَمَا صَبرُکَ إلاّ بِاللهِ.»(سوره نحل؛ آیه ۱۲۷) ولا یعین علیه إلا هو.»xxx
«صبر چیست؟» فرمودند: «هیچ عملی بهتر از صبر نیست، و هیچ ثوابى بالاتر از ثواب صبر نیست، و هیچ فزونی جز تقوا نیست، و تقوایى جز با صبر نیست، و هیچ یاورى براى صبر جز خداوند متعال نیست.» گفتند: «صبر از اعمال است؟» فرمودند: «آری. صبر در عمل مانند سر نسبت به بدن است.» گفتند: «هدف از صبر چیست؟» فرمودند: «در انتظار فرج از جانب حق تعالی است.» گفتند: «منشأ صبر چیست؟» فرمودند: «مجاهدت با خود برای اقامه عبادات و انجام آنها به احکام و حدود و کوشش برای دوری از نافرمانی های کوچک و بزرگ.» گفتند: «صبر مردم چگونه است؟» فرمودند: «مردم در صبر بر دو دسته اند: طبقه ای که بر دنیا شکیبا باشند تا آنچه را که از آن می خواهند به دست آورند که صبری مذموم است و طبقه ای که برای آخرت شکیبا باشند و ثواب آخرت را بخواهند و از عذاب آن ترسان باشند.» گفتند: «صبر برای آخرت یک نوع است یا انواع دارد؟» فرمودند: «صبر در آخرت چهار مقام دارد: سه مرتبه از آنها واجب است و چهارمین آن فضیلت است: صبر در طاعت خداوند متعال، صبر در معصیت او و صبر در مصیبت از جانب او.» فرمودند: «صبر بر امر خداوند متعال و صبر بر حرام او و صبر بر افعال خداوند متعال که این سه مقام اوست و واجب است و مقام چهارم فضیلت است که صبر بر کردارهای مخلوقین است.
«جامع البیان» طبری: «وقوله: «وَتَوَاصَوا بِالصَّبرِ.» یقول: «وأوصى بعضهم بعضاً بالصبر على العمل بطاعه الله. وبنحو الذی قلنا فی ذلک قال أهل التأویل. ذکر من قال ذلک: حدثنا بشر.» قال: ثنا یزید، قال: ثنا سعید، عن قتاده «وَتَوَاصَوا بالصَّبرِ.» قال: «الصبر: طاعه الله. حدثنی عمران بن بکار الکُلاعی.» قال: ثنا خطاب بن عثمان، قال: ثنا عبدالرحمن بن سنان أبوروح قال: «سمعت الحسن.» یقول فی قوله «وَتَوَاصَوا بالصَّبرِ.» قال: «الصبر: طاعه الله». حدثنا ابن عبد الأعلى، قال: ثنا ابن ثور، عن معمر، عن الحسن «وَتَوَاصَوا بالصَّبرِ.» قال: «الصبر: طاعه الله.»: «همدیگر را به صبر در اطاعت خدا سفارش کردند. آرای اهل تاویل: قتاده و حسن گفتند: «صبر؛ اطاعت خداست.»
«کشاف» زمخشری: «وَتَوَاصَوا بِالصَّبرِ.» عن المعاصی و على الطاعات، على ما یبلو الله به عباده.»: «صبر مقاومت در برابر گناه، شکیبایی در راه انجام فرامین الهی و شکیبایی در برابر آزمایش های الهی.» «مجمع البیان» طبرسی: «والصبر إشاره إلى الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر والدعاء إلى التوحید والعدل وأداء الواجبات والاجتناب عن المقبحات.»: «صبر اشاره به امر به معروف و نهی از منکر، دعوت به توحید و عدالت، انجام واجبات و دوری از منکر است.» دنیا ظرف زمان و مکان زیانکاری یا رشد و ترقی انسان است.
تناظر کلام مولی الوحدین با سوره والعصر
«وَقَد س َمِعَ رَجُلاً یَذُمُّ الدُّنْیَا: أَیُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْیَا، المُغتَرُّ بِغُرُورِهَا، المَخدُوعُ بِأَبَاطِیلِهَا. أَ تَغتَرُّ بِالدُّنیَا ثُمَّ تَذُمُّهَا؟ أَنتَ المُتَجَرِّمُ عَلَیهَا، أم هِیَ المُتَجَرِّمَهُ عَلَیکَ؟ مَتَى استَهوَتکَ، أَم مَتَى غَرَّتکَ؟ أبِمَصَارِعِ آبَائِکَ مِنَ البِلَى، أم بِمَضَاجِعِ اُمَّهَاتِکَ تَحتَ الثَّرَى؟ کَم عَلَّلتَ بِکَفَّیکَ، وَکَم مَرَّضتَ بِیَدَیکَ. تَبتَغِی لَهُمُ الشِّفَاءَ، وَتَستَوصِفُ لَهُمُ الاَطِبَّاءَ، غَدَاهَ لاَ یُغنِی عَنهُم دَوَاوُکَ، وَلاَ یُجدِی عَلَیهِم بُکَاوُکَ. لَم یَنفَع أحَدَهُم إِشْفَاقُکَ، وَلَمْ تُسْعَف فِیهِ بِطِلبَتِکَ، وَلَم تَدفَع عَنهُ بِقُوَّتِکَ. وَقَد مَثَّلَت لَکَ بِهِ الدُّنیَا نَفسَکَ، وَبِمَصرَعِهِ مَصرَعَکَ. إنَّ الدُّنیَا دَارُ صِدقٍ لِمَن صَدَقَهَا، وَدَارُ عَافِیَهٍ لِمَن فَهِمَ عَنهَا، وَدَارُ غِنًى لِمَن تَزَوَّدَ مِنهَا، وَدَارُ مَوعِظَه لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا. مَسجِدُ أَحِبَّاءِ اللهِ، وَمُصَلَّى مَلاَئِکَهِ اللهِ، وَمَهبِطُ وَحیِ اللهِ، وَمَتجَرُ أولیَاءِ اللهِ. اکتَسَبُوا فِیهَا الرَّحمَهَ، وَرَبِحُوا فِیهَا الجَنَّهَ. فَمَنْ ذَا یَذُمُّهَا وَقَد آذَنَت بِبَینِهَا، وَنَادَت بِفِرَاقِهَا، وَنَعَت نَفسَهَا وَأهلَهَا؛ فَمَثَّلَت لَهُم بِبَلاَئِهَا الْبَلاَءَ، وَشَوَّقَتهُم بِسُرُورِهَا إلَى السُّرُورِ؟ رَاحَت بِعَافِیَهٍ، وَابتَکَرَت بِفَجِیعَهٍ، تَرغِیباً وَتَرهِیباً، وَتَخوِیفاً وَتَحذِیراً، فَذَمَّهَا رِجَالٌ غَدَاهَ النَّدَامَهِ، وَحَمِدَهَا آخَرُونَ یَومَ القِیَامَهِ. ذَکَّرَتهُمُ الدُّنیَا فَتَذَکَّرُوا، وَحَدَّثَتهُم فَصَدَّقُوا، وَوَعَظَتهُم فَاتَّعَظُوا.» xxxi
امام علی (ع) به مردى (از غافلان) که در محضر ایشان دنیار را نکوهش دنیا مى کرد، فرمودند: اى که دنیا را نکوهش مى کنى (و آن را به خدعه و نیرنگ و فریبندگى متهم مى سازى) تو خودت تن به غرور دنیا داده اى و به باطل هاى آن فریفته شده اى. (عیب از توست نه از دنیا). تو خود فریفته دنیا شده اى، سپس دنیا را مذمت مى کنى (و گناه را به گردن آن مىافکنى؟) تو ادعا مىکنى دنیا بر تو جرمى روا داشته یا دنیا چنین ادعایى بر تو دارد؟ چه زمانى دنیا تو را به خود مشغول ساخت، یا تو را فریب داد؟ آیا با محلى که پدرانت به خاک افتادند و پوسیدند تو را فریب داد؟ یا با خوابگاه مادرانت در زیر خاک؟ چقدر با دست خود به بیماران پرداختى و از آنها پرستارى کردى؟ درخواست شفا براى آنها مى کردى و از طبیبان راه درمان آنها را مى خواستى، در روزها داروى تو به حال آنها سودى نداشت. گریه تو فایده اى نمى بخشید. دلسوزى آمیخته با ترس تو براى هیچ یک از آنها سودى نداشت و کوشش ها و کمک هایت براى آنها نتیجه اى نمى داد. با نیروی خویش از آنها دفاع نکردى (و سرانجام با وجود همه تلاش ها مرگ گریبانشان را گرفت و به همه چیز پایان داد). دنیا با این نمونه ها (که براى تو گفتم) وضع تو را مجسم ساخته و با قربانگاههاى او (براى دیگران)، قربانگاه تو را نشان داده است.» امام(ع) فرمودند: «دنیا سراى صدق و راستى است براى آن کس که به راستى با آن رفتار کند، و جایگاه عافیت است براى کسى که از آن چیزى بفهمد، و سراى بى نیازى است براى آن که از آن توشه برگیرد، و محل موعظه و اندرز است براى کسى که از آن اندرز گیرد. دنیا مسجد دوستان خدا و نمازگاه فرشتگان پروردگار و محل نزول وحى الهى، و تجارتخانه اولیاى الهى است. آنها در دنیا رحمت خدا را به دست آوردند و بهشت را از آن بهره گرفتند. با این حال (که براى تو شرح دادم) چه کسى دنیا را نکوهش مى کند؟ دنیا جدایى خود را اعلام داشته و فراق خویش را با صداى بلند خبر داده و از مرگ خود و اهلش همه را با خبر ساخته است. دنیا با نمونه اى از بلاهای خود، بلاهاى آخرت را به آنها نشان داده و با صحنه هایى از سرور و خوشحالى خویش به سرور آخرت متوجه ساخته است (در حالى که همه مى دانند نه بلاى آخرت قابل مقایسه با بلاى دنیا و نه سرور آخرت شایسته مقایسه با سرور دنیاست). گاه مى بینند هنگام عصر در عافیت و صبحگاهان در مصیبت اند. گاهی تشویق مىکند، گاهی مى ترساند و گاهی انسان را به خوف مى افکند و برحذر مى دارد. با این اوصاف گروهى آن را در «روز پشیمانى» (روز قیامت) نکوهش مى کنند و گروه دیگرى در آن روز آن را مدح و ستایش مى کنند. همان گروهى که دنیا به آنها تذکر داد و متذکر شدند و براى آنها (با زبان حال) سخن گفت و تصدیقش کردند و به آنها اندرز داد و اندرزش را پذیرا شدند.»
معناشناسیxxxii مفاهیم کلیدی سوره والعصر
کلمات کلیدی سوره «والعصر» باید در چارچوب شبکه مفاهیم کلیدی قرآن تفسیر و تاویل شود. هر یک از این اصطلاحات با تعدادی مفاهیم دیگر قرانی هم خانواده اند و معنای آنها باید در سایه تعامل خانواده معناییِ همنشین و هم خانواده تفسیر شود.
کلمات و مفاهیم کلیدی سوره «والعصر» عبارتند از: عصر، انسان، خسر، ایمان، عمل صالح، حق و صبر.
«عصر»: در قرآن کریم «عصر» از جهت معنایی با «دنیا»، «دهر»، «زمان»، «انسان» و «خدا» در تعامل و هم خانواده است.
«انسان»: به عقیده ازهرى و ابن منظور و برخى دیگر از واژه شناسان عرب؛ کلمه «انسان» در اصل «اِنسیان» بوده، که از «نسیان» به معناى «فراموشى» مشتق شده است: «الإنسانُ ، أصلُهُ إنسِیانٌ ِلأنَّ العَرَبَ قاطِبَهً قالوا فى تَصغیرِهِ: أنَیسِیانٌ فَدَلَّتِ الیاءُ الأَخیرَهُ عَلَى الیاءِ فى تَکبیرِهِ، إلاّ أنَّهُم حَذَفوها لِما کَثَّرَ النّاسُ فى کَلامِهِم.»:xxxiii «اصل انسان، اِنسیان است. زیرا همه عرب در تصغیر آن گفته اند: اُنَیسیان. یاى آخر دلالت بر این دارد که در غیر مصغّر «یاء» بوده است، که به دلیل کثرت استعمال حذف شده است. ابن منظور در تبیین ریشه واژه انسان، به کلام ابن عباس استناد کرده است :xxxiv «و رُوِىَ عَن ابنِ عَبّاسٍ أنَّهُ قالَ: إنَّما سُمِّىَ الإنسانُ إنسانا ِلأَنَّهُ عَهِدَ إلَیهِ فَنَسِىَ.» قالَ ابومنصور: «إذا کانَ الإِنسانُ فِى الأَصلِ إنسِیانٌ، فَهُوَ اِفعِلانٌ مِنَ النِّسیانِ، وَ قَولُ ابنِ عَبّاسٍ حُجَّهٌ قَوِیَّهٌ لَهُ.»: « از ابن عباس نقل شده: انسان نامیده شدن انسان، از آن رو است که عهدى داشته و آن را فراموش کرده است.» ابومنصور گفته است: «اگر اصل انسان، انسیان باشد، از فِعلان و از ماده «نسیان» مشتق شده و گفته ابن عباس، دلیل محکمى براى آن است.»
امام جعفرصادق(ع) فرمودند :«سُمِّىَ الإنسانُ إنساناً ِلأَنَّهُ یَنسى. وَ قالَ اللهُ عَزَّوَجَل :«وَ لَقَد عَهِدنَا إلى ءَادَمَ مِن قَبلُ فَنَسِىَ.»(سوره طه؛ آیه ۱۱۵):xxxv «از آن رو انسان نامیده شده، که فراموش مىکند. و خداوند عزوجل فرموده است: «پیش تر ، با آدم عهد بستیم و او فراموش کرد.»
در فرهنگ قرآن کریم «انسان» از جهت معنایی با «بشر»، «مبدأ»، «معاد»، «دنیا»، «آخرت»، «زندگی»، «مرگ»، «خسران»، «فلاح»، «ایمان»، «کفر»، «شرک»، «عمل صالح»، «حق»، «صبر»، «خیر»، «شر»، «تزکیه»، «عصیان»، «ذنب»، «سعی» و «رنج» در تعامل و هم خانواده است. انسان قادر است به اعلی علیین صعود کند، همچنان که می تواند به اسفل السافلین سقوط کند. انسان دارای ماهیت از اویی و به سوی اویی است: «إنّا ِللهِ وَ إنّا إلَیهِ راجِعونَ.»(سوره بقره؛ آیه ۱۵۲): «ما از خداییم و به سوی او بازمی گردیم.»
وَهُوَ الَّذِی جَعَلَکُم خَلاَئِفَ الأَرضِ وَرَفَعَ بَعضَکُم فَوقَ بَعضٍ دَرَجَاتٍ لِّیَبلُوَکُم فِی مَا آتَاکُم إنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ العِقَابِ وَإنَّهُ لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ.»(سوره انعام؛ آیه ۱۶۵): «اوست که شما انسان ها را جانشین های خود در زمین قرار داده تا شما را در مورد سرمایه هایی که داده، در معرض آزمایش قرار دهد.» * «لَیسَ ِللإنسَانِ إلاّ مَا سَعَى.»(سوره نجم, آیه ۳۹): «براى انسان هیچ چیز نیست، مگر آنچه برای آن کوشیده است.»
«ایمان»: «ایمان» مصدر باب افعال، از ریشه «أمن» به معنای ایجاد اطمینان و آرامش در قلب خویش یا دیگری است. تصدیق کردن خبر کسی بر اثر اطمینان یافتن از صحت و عدم کذب آن وَ از بین رفتن ترس ، اضطراب و وحشت از دیگر معانی کاربردی ایمان است.»xxxvi «دستیابی انسان به آرامش و اطمینان با اعتقاد به خدا و تصدیق او احتمالاً سبب استفاده از «أمن» برای مفهوم ایمان بوده است.»xxxvii
در فرهنگ قرآن کریم «ایمان» از جهت معنایی با «مبدأ»، «معاد»، «نبوت»، «معرفت»، «محبت»، «عبادت»، «تقوا»، «تزکیه» و «قلب» در تعامل و هم خانواده است. ایمان در مقابل کفر و شرک و نفاق قرار دارد.xxxviii در فرهنگ قرآن کریم «عمل صالح» از جهت معنایی با «انسان»، «مبدأ»، «معاد»، «ایمان»، «دنیا»، «زمان» و «مکان» در تعامل و هم خانواده است. ایمان امری مترتب و مشکک است. عارفان معتقدند دارندگان این مراتب، بر اساس میزان پایبندی به شریعت، طریقت و حقیقت در یکی از درجات سه گانه اهل «بدایت»، «میانه» و «نهایت» قرار می گیرند.xxxix
(سوره انفال؛ آیات ۲-۳): «إنَّمَا المُؤمِنُونَ الَّذِینَ إذَا ذُکِرَ اللهُ وَجِلَت قُلُوبُهُمْ وَإذَا تُلِیَت عَلَیهِم آیَاتُهُ زَادَتهُم إیمَانًا وَعَلَى رَبِّهِم یَتَوَکَّلُونَ. * «الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ.»: «مؤمنان حقیقی آنانند که چون ذکری از خدا شود دلهایشان ترسان و لرزان شود و چون آیات خدا را بر آنها تلاوت کنند بر مقام ایمانشان بیفزاید و به خدای خود در هر کار توکل میکنند. * آنها که نماز را به پا می دارند و از هر چه روزی آنها کرده ایم انفاق می کنند.»
«عمل صالح»: عمل صالح بهترین کار نیک با توجه به نیاز و مقتضیات زمان و مکان است. عمل صالح هر کار خوبی نیست، بلکه بهترین کار با توجه به نیاز زمان و مکان است. عمل صالح در قرآن با ایمان، خیر، بر، تعاون، تدبر، تفقه، تعقل، تفکر، عصر، ناس، حق، قسط در تعامل معنایی است.
«حق»: «حق» با «هُو»، «خلقت»، «حکمت»، «أسماءالحسنی»، «وعده الهی» و «وجود» در تعامل معنایی است. طبق آیات قرآن کریم؛ خداوند مصداق کامل و منشأ اصلی حق است. افزون بر این، «الحق» یکی از أسماءالحسنی است.(سوره طه؛ آیه ۱۴۴ – سوره مؤمنون؛ آیه ۱۱۶) حق در مقابل باطل است. حق در سه حوزه «هستی شناسی»، «شناخت شناسی» و «حقوق فردی و اجتماعی» کاربرد دارد. حق مطلق؛ حضرت خدای تبارک و تعالی است که مبدأ و غایت وجود است: «ذَلِکَ بِأنَّ اللهَ هُوَ الحَقُّ وَأنَّهُ یُحیِی المَوتَى وَأنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ.»(سوره حج؛ آیه ۶): «این (آثار قدرت) دلیل است که خدا حق است و هم او البته مردگان را زنده خواهد کرد و او محققاً بر هر چیز تواناست. » * «ذَلِکَ بِأنَّ اللهَ هُوَ الحَقُّ وَأنَّ مَا یَدعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ البَاطِلُ وَأَنَّ اللهَ هُوَ العَلِیُّ الکَبِیرُ.»(سوره حج؛ آیه ۶۲): «حقیقت این است که خدای یکتا حق مطلق است و هر چه جز او خوانند باطل صرف است، و علوّ مقام و بزرگی شأن مخصوص ذات پاک خداست. »
«صبر»: «صبر» با انسان، ایمان، رنج، مصیبت، معصیت، اطاعت، امتحان، استرجاع و ابتلا در تعامل معنایی است. درباره صبر تقسیمات بسیاری ذکر شده است. رسول خدا(ص) فرمودند: «الصَّبْرُ ثَلاثَهٌ: صَبرٌ عِندَ المُصِیبَهِ وَ صَبرٌ عَلَی الطَّاعَهِ وَ صَبرٌ عَنِ المَعصِیَهِ.»:xl «صبر بر سه قسم است: «صبر در مصیبت، صبر بر طاعت و صبر از گناه.» جامع هر سه قسم این است که انسان باید در برابر چیزی که با طبع او ملائم نیست، خویشتن دار باشد. در آیات قران کریم، سه قسم صبر ذکر شده است
صبر در مصیبت؛ خویشتن داری در برابر رویدادهای ناگوار است که زمینه جزع را فراهم میکنند و انسان باید به آنچه خدا برای او مقدر فرموده، راضی باشد. حضرت لقمان فرزند خویش را به صبر در برابر مصیبت سفارش میکند: «وَ اصبِر عَلى ما أصابَکَ إنَّ ذلِکَ مِن عَزمِ الاُمُورِ.»(سوره لقمان؛ آیه ۱۷): «و در برابر مصایبى که به تو مىرسد شکیبا باش که این از کارهاى مهم است.» صبر و استقامت در برابر سختی ها و مصائب از دستورهاى سرنوشت ساز قرآن کریم است. برای پاداش صابران، رحمت خاص الهی و صلوات و درودهاى پى در پى خداوند ذکر شده و آنها هدایت یافتگان خوانده شده اند: «وَ لَنَبلُوَنَّکُم بِشَیءٍ مِنَ الخَوفِ وَ الجُوعِ وَ نَقصٍ مِنَ الأموالِ وَ الأنفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرین. * الَّذینَ إذا أصابَتهُم مُصیبَهٌ قالُوا إنَّا ِللهِ وَ إنَّا إلَیهِ راجِعُون. * اُولئِکَ عَلَیهِم صَلَواتٌ مِن رَبِّهِم وَ رَحمَهٌ وَ اُولئِکَ هُمُ المُهتَدُونَ.»(سوره بقره؛ آیات ۱۵۵- ۱۵۷): «قطعاً شماها را با چیزى از ترس، گرسنگى، و کاهش در مالها و جان ها و میوه ها، آزمایش مى کنیم. و به استقامتکنندگان بشارت بده. * آنها که هر گاه مصیبتى به ایشان مى رسد، مى گویند: «ما از آنِ خدائیم؛ و به سوى او بازمىگردیم.» * اینان، همانهایی هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هدایت یافتگان اند.»
صبر هنگام طاعت این است که چون انجام کارهای واجب مثل روزه، جهاد و برخاستن از خواب برای خواندن نماز صبح دشوار است، انسان به مقاومت و صبر بر انجام طاعت توصیه شده است: «وَ أمُر أهلَکَ بِالصَّلاهِ وَ اصطَبِر عَلَیها.»(سوره طه؛ آیه ۱۳۲): «خانواده خود را به نماز فرمان ده و بر انجام آن شکیبا باش.»
صبر از معصیت آن است که گناهان بر اساس شهوت و انجام آن گواراست، پرهیز از گناه برای انسان دشوار است. قرآن کریم در مورد سخن حضرت یوسف(ع) در مورد صبر از گناه و نتیجه صبر او می فرماید: «مَن یَتَّقِ وَ یَصبر فَإنَّ اللهَ لا یُضیعُ أجرَ المُحسِنینَ.»(سوره یوسف؛ آیه ۹۰): «هر که تقوا پیشه کند و شکیبایى و استقامت نماید، (سرانجام پیروز مىشود) چرا که خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمىکند.»xli
فرجام سخن
سوره «وَالعَصر»؛ زندگی انسان در این جهان پر آشوب را به تصویر می کشد. در این سوره دو مدل زندگی توصیف می شود: ۱٫ زندگی بر اساس دنیازدگی و غفلت از زندگی ابدی که منجر به زیان روان و جان انسان در دنیا و آخرت می گردد. ۲٫ زندگی سالم براساس ارزش های حکمت خالده و بیانات حکیم کل.
مدل زندگی سالم بر چهار رکن استوار است: ۱. ایمان به مبدأ، معاد، نبوت و عدالت. ۲. انجام بهترین کارها براساس نیاز زمان و مکان. ۳. سفارش به حق همچون توحید، عدالت، تعاون اجتماعی و مبارزه با ظلم و ستم. ۴. مقاومت و شکیبایی در طریق اجرای فرامین حکیم کل و مبارزه با امیال حیوانی نفس و فراز و نشیب های زندگی در محنت کده دنیا. زندگی عشق است و تحمل رنج.
«بردوختهام دیده چو باز از همه عالــم
تا دیده من بر رخ زیبای تو باز استxlii
در کعبه کوی تو هر آن کس که بیاید
از قبــله ابروی تو در عین نماز است»xliii
«زندگى موسیقى گنجشک هاست
زندگى باغ تماشاى خداست…
زندگى یعنى همین پروازها،
صبحها،
لبخندها،
آوازها …
زندگی ذرهی کاهی است که کوهش کردیم.
زندگی نام نکویی است که خوارش کردیم.
زندگی نیست به جز نم نم باران بهار.
زندگی نیست به جز دیدن یار.
زندگی نیست به جز عشق،
به جز حرف محبت به کسی.
ورنه هر خار و خسی،
زندگی کرده بسی.
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد،
دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازه یک عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم؟»xliv
والسلام
دهه فاطمیه ۱۴۰۱ – لندن
کریسمس۲۰۲۲
منابع
تستری، امام ابی محمد سهل بن عبدالله، تفسیر التستری، بیروت، دارلکتب العلمیه، ۲۰۰۷.
حسینی استرآبادی سید شرف الدین علی، تأویل الآیات الظاهره، تحقیق حسین استاد ولی، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۴۰۹.
السلمی، الام ابی عبدالرحمن، تفسیر السلمی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۲۰۱۶.
شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بیتا.
صفوی، سید سلمان. تفسیر نوین متقین و ایمان از منظر قران، تهران، انتشارات سلمان – آزاده، ۱۳۹۹.
صفوی، سید سلمان. تفسیر ساختاری سوره بقره، تهران، انتشارات سلمان – آزاده، ۱۳۹۹.
صفوی، سید سلمان. دانشنامه معاصر قرآن کریم، تهران، انتشارات سلمان – آزاده، ۱۳۹۶.
طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲.
طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۲.
عیاشی، محمد بن مسعود، کتاب التفسیر، تحقیق هاشم رسولی، تهران، مکتبه العلمیه الاسلامیه، ۱۳۸۰.
فخررازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰.
فرات کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، تحقیق محمد کاظم محمودی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، ۱۴۱۰.
قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، تحقیق أحمد البردونی و إبراهیم أطفیش، قاهره، دارالکتب المصریه، چاپ دوم، ۱۳۸۴.
پی نوشت ها:
i https://iranianstudies.org/fa/
ii حافظ، غزل ۴۰.
iii طبرسی، ترجمه تفسیر مجمعالبیان، ج ۲۷، ص ۲۶۰٫
iv معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج ۱، ص: ۱۳۵٫
v علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج ۲۰، ص ۶۰۸٫
viزمخشری، تفسیر کشاف.
vii التستری: الدهر.
viii طبری، جامع البیان: « اختلف أهل التأویل فی تأویل قوله: «وَالْعَصرِ» فقال بعضهم: هو قَسَم أقسم ربنا تعالى ذکره بالدهر، فقال: العصر: هو الدهر. ذکر من قال ذلک: حدثنی علیّ، قال: ثنا أبو صالح، قال: ثنی معاویه، عن علیّ، عن ابن عباس، فی قوله: «وَالعَصرِ» قال: العصر: ساعه من ساعات النهار. حدثنا ابن عبد الأعلى، قال: ثنا ابن ثور، عن معمر، عن الحسن «وَالعَصرِ» قال: هو العشیّ. والصواب من القول فی ذلک: أن یقال: إن ربنا أقسم بالعصر «وَالعَصرِ» اسم للدهر، وهو العشیّ واللیل والنهار، ولم یخصص مما شمله هذا الاسم معنى دون معنى، فکلّ ما لزِمه هذا الاسم، فداخل فیما أقسم به جلّ ثناؤه.»
ix قشیری: « «والعَصرِ»: الدهر – أقسم به. ویقال: أراد به صلاه َ العصر. ویقال: هو العَشِیّ.»
x قال ابن عباس: المراد بالعصر – ها هنا – الدهر. وهو قول الکلبی. وقال الحسن وقتاده: هو العشی، وکلاهما فیه العبره من جهه مرور اللیل والنهار. وأصل العصر عصر الثواب ونحوه، وهو فتله لاخراج مائه، فمنه عصر الدهر، لانه الوقت الذی یمکن فتل الامور کفتل الثوب. وبه سمیت العصر، لانها تعصر بالتأخیر، والعصاره ما یعتصر من العنب وغیره، و “المعصرات” السحائب التی تنعصر بالمطر. والاعصار غبار کالعمود یصعد إلى السماء. والعصر الالتجاء إلى الملجأ. والعصر الجاریه التی قد دنا بلوغها لأنه عصر شبابها، وانعصار ماء الشباب منها. والاعتصار استخراج المال من الانسان، لانه ینحلب کما ینحلب ما یعصر. والعصران الغداه والعشی، والعصران اللیل والنهار. قال الشاعر: «ولن یلبث العصران یوم ولیله إذا طلبا ان یدرکا ما تیمما.»
xi زمخشری، کشاف:« أقسم بصلاه العصر لفضلها، بدلیل قوله تعالى: والصلاه الوسطى صلاه العصر، فی مصحف حفصه. وقوله علیه الصلاه والسلام: ” من فاتته العصر فکأنما وتر أهله وماله ” ولأن التکلیف فی أدائها أشق لتهافت الناس فی ۲ تجاراتهم ومکاسبهم آخر النهار، واشتغالهم بمعایشهم. أو أقسم بالعشی کما أقسم بالضحى لما فیهما جمیعا من دلائل القدره. أو أقسم بالزمان لما فی مروره من أصناف العجائب.»
xii اللغه: أصل العصر عصر الثوب ونحوه وهو فتله لإخراج مائه ومنه عصر الدهر فإنه الوقت الذی یمکن فیه فتل الأمور کما یفتل الثوب والعصر العشی. والعصران الغداه والعشی والعصران اللیل والنهار. المعنى: {والعصر} أقسم سبحانه بالدهر لأن فیه عبره لذوی الأبصار من جهه مرور اللیل والنهار على تقدیر الأدوار وهو قول ابن عباس والکلبی والجبائی. وقیل: هو وقت العشی عن الحسن وقتاده فعلى هذا أقسم سبحانه بالطرف الأخیر من النهار لما فی ذلک من الدلاله على وحدانیه الله تعالى بإدبار النهار وإقبال اللیل وذهاب سلطان الشمس کما أقسم بالضحى وهو الطرف الأول من النهار لما فیه من حدوث سلطان الشمس وإقبال النهار وأهل الملتین یعظمون هذین الوقتین. وقیل: أقسم بصلاه العصر وهی الصلاه الوسطى عن مقاتل. وقیل: هو اللیل والنهار ویقال لهما العصران عن ابن کیسان.
xiii فیض کاشانی، الصافی: وفی الاکمال عن الصادق علیه السلام قال العصر عصر خرج القائم علیه السلام.
xiv سرمایه آدمى زندگى او است .»: طباطبایی، ترجمه المیزان، ج۲۰، ص۶۱۱.
xvدهر: باطن روزگار که بدان ازل و ابد متحد می شوند. زمانی که نهایت نداشته باشد. زمان بیکران از ازل تا ابد. (تعریفات جرجانی ).
xvi زمخشری، کشاف: والإنسان: للجنس. قشیری، لطایف الاشارات:« أراد به جنْسَ الإنسان.»
xvii بران تفسیر این غزل نگاه کنید مقاله سید سلمان صفوی، «هرمنیوتیک غزل«ما ز بالاییم و بالا می رویم» مولانا» در سایت آکادمی لندن: https://iranianstudies.org/fa/
xviii و اگر در آیه مورد بحث کلمه (خسر) بدون الف و لام آمده به منظور بزرگداشت آن بوده، و خواسته است بفهماند انسان در خسرانى عظیم است، احتمال هم دارد به منظور تنویع باشد، و بفهماند آدمى در نوعى مخصوص از خسران قرار دارد، غیر خسران مالى و آبرویى، بلکه خسران در ذات که خداى تعالى در باره آن فرمود: «الذین خسروا انفسهم و اهلیهم یوم القیمه الا ذلک هو الخسران المبین.»(المیزان)
xix السلمی، تفسیر السلمی، ۲۰۱۶م. ص۴۱۹.
xx منظور این است که مردم از تجارت خود زیان می بینند مگر نیکوکاران، زیرا آخرت را به دنیا خریدند، پس پیروز شدند و خوشحال شدند و غیر آنها تجارتی غیر از این تجارت کردند، پس به زیان و بدبختی افتادند.
xxi طباطبایی، ترجمه المیزان، ج۲۰، ص۶۰۹.
xxii طباطبایی، ترجمه المیزان، ج۲۰، ص۶۱۱.
xxiii رک: صفوی، تفسیر نوین متقین و ایمان از منظر قران.
xxiv صفوی، تفسیر نوین متقین و ایمان از منظر قران، ص۶۳.
xxv صفوی، تفسیر نوین متقین و ایمان از منظر قرآن، ص۵۷.
xxvi. طوسی، تبیان، ذیل آیه ۳ بقره.
xxvii نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره ۳۰. نسخه محمد عبده. نسحه ابن ابی الحدید حکمت ۳۱.
xxviii فرات کوفی، تفسیر فرات کوفی، ۱۴۱۰ق، ص۱۶۵-۱۶۶؛ قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ۱۳۸۴ش، ج۸، ص۹۱؛ حسینی استرآبادی، تأویل الآیات الظاهره، ص۲۰۶.
xxix طباطبایی، ترجمه المیزان، ج۲۰، ص۶۱۲.
xxx تستری، تفسیر التستری، بیروت، دارلکتب العلمیه، ص۲۰۴.
xxxi امام علی، حکمت ۱۳۱ نهج البلاغه.
xxxii Semantic
xxxiii ابن منظور، لسان العرب : ج ۶ ص ۱۰ مادّه «أنس».
xxxiv ابن منظور، لسان العرب : ج ۶ ص ۱۱.
xxxv مجلسی، بحار، ج۵۷، ص ۲۶۴. العلل: ج ١، ص ۱۴٫
xxxvi مقاییساللغه، ج۱، ص۱۳۳. لسان العرب، ج۱، ص۲۲۳-۲۲۷، «امن».
xxxviiالتحقیق، ج۱، ص۱۵۰-۱۵۱، «امن».
xxxviii نک: صفوی، تفسیر ساختاری سوره بقره.
xxxix سید حیدر آملی، جامع الاسرار، ص۵۹۱. رازی، مرصاد العباد، ص۱۰۴.
xl (الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۲، ص: ۹۱)
xli نک: دانشنامه معاصر قرآن کریم، مدخل صبر.
xlii باز در این بیت , جناس تام هست باز مصرع اول نوعی پرنده شکاری و باز مصرع دوم به معنای گشوده است.
xliii حافظ، غزل ۴۰.
xliv سهراب سپهری.