محیط فرهنگی- سیاسی عصر شیخ صفی ­الدین اردبیلی

سید سلمان صفوی

آکادمی مطالعات ایرانی لندن

محیط فرهنگی عصر شیخ صفی الدین اردبیلی:

شیخ صفی­ الدین اردبیلی(۶۵۰–۷۳۵ ق) عارف تمدن ساز و پدر معنوی استقلال ایران، مقارن ظهور مهم­ترین عارفان و شاعران ایرانی و اسلامی و سرنگونی خلافت عباسی(۶۵۶ هـ.ق.) به دست هلاکوخان مغول (قرون هفتم و هشتم) می­زیست. برخی از این عالمان، عارفان و شاعران بزرگ بر جریان فرهنگ و تصوف ایران و جهان اسلام عمیقاً تأثیرگذار بوده­اند، از جمله: شهید شیخ نجم­الدین کبری(متوفای ۶۱۶ هـ.ق.) مؤلف «الأصول­العشره»، شیخ شهاب­الدین سهروردی(متوفای ۶۳۲ هـ.ق.) مؤلف «عوارف­المعارف»، محی­الدین ابن عربی اندلسی(متوفای ۶۳۸ هـ.ق.) مؤلف «فصوص­الحکم»، شیخ فریدالدین عطار نیشابوری(متوفای ۶۲۸ هـ.ق.) سراینده «منطق­الطیر»، سید ابن طاووس (متوفای ۶۶۴ هـ.ق.) مؤلف «فلاح­السائل»،  حضرت مولانا جلال­الدین محمد مولوی(متوفای ۶۷۲ هـ.ق.) سراینده «مثنوی معنوی»، خواجه نصیرالدین طوسی(متوفای ۶۷۲ هـ.ق.) مؤلف «تجریدالاعتقاد»، صدرالدین قونوی(متوفای ۶۷۳ هـ.ق.) مؤلف «فکوک»، اوحدالدین کرمانی(متوفای ۶۳۵ هـ.ق.) عارف و شاعر سراینده «دیوان رباعیات»، فخرالدین عراقی(متوفای ۶۸۸ هـ.ق.)مؤلف «لمعات»، عبدالرزاق کاشانی(متوفای۷۳۵ هـ.ق.) شارح «فصوص الحکم»، شیخ مصلح­الدین سعدی(متوفای ۶۹۰ هـ.ق.) صاحب «بوستان» و «گلستان»، شیخ زاهد گیلانی(متوفای ۷۰۰ هـ.ق.)، علامه حلی(متوفای ۷۲۶هـ.ق.) مؤلف آثار متعدد فقهی، اصولی، فلسفی و ادبی نظیر «قواعدالاحکام»، «جوهرالنضید»، علاءالدوله سمنانی متوفای(۷۳۶ م.) مؤلف «العروه لاهل الخلوه والجلوه» و اوحدی مراغه ای(متوفای ۷۳۸ هـ.ق.)، شیخ محمود شبستری(۶۸۷-۷۴۰ق)، مولف گلشن راز.

شیخ صفی الدین بر گزیده ابیات عرفای سلف شیخ احمد جام، سنایی،خاقانی، بقلی، عطار نیشابوری، کرمانی، مراغه ای، مولوی و عراقی ، تفسیر عرفانی بیان کرده است. او توجه ویژه ای به اشعار عطار نیشابوری داشته است. گزیده ابیات شاعران ادبیات عرفانی نشان می دهد که شیخ صفی الدین کاملا با ادبیات عرفانی فارسی مانوس بوده است. شیخ صفی الدین «رساله قشیریه» تالیف ابوالقاسم قشیری را که از منابع مهم صوفیه به‌شمار می‌رود،  و پنجاه و پنج باب دارد و مشتمل است بر اعتقادات صوفیه در اصول، ذکر مشایخ صوفیه و مراحل سیر و سلوک و احوال و مقامات و اوصاف و ویژگی‌های صوفیه، را  تمجید کرده است.:« پیره جبرئیل گفت شیخ، قدّس سرّه، در عبارت سخن تکلّف نمى‌فرمود، بلک هرچه نافع‌ترین  دین مردم بودى، آن فرمودى. ادام اللّه برکته  فرمود که کلمات رسالۀ  قشیرى-که از مشایخ سلف، رحمه اللّه علیهم،   [است]-به عبارت قلیل اللّفظ کثیر المعنى نقل کرده است بر شیخ  قدّس سرّه، عرضه مى‌کردم و شیخ تحقیق آن مى‌فرمود و مى‌گفت که «سخن صاحبدلان است و نیکوست.» مى‌گفتم که سخنهاى موجز است و در عبارت آن بسطى نکرده است. شیخ مى‌فرمود: «چنین باشد.سخن از دل کوتاه و بى‌تکلّف و پرمعنى آید.»

شعر

شرح و بسطى بى‌تکلّف باشد آن                 مجمل این دفتر مرموز دل

و فرمود: «آن‌کس که عقل بر او غالب باشد و در عالم عقل باشد، در سخن او عبارت و تکلّف غالب باشد. و آن کس که عشق بر او غالب باشد و از عالم عقل و بشریت خلاص یافته باشد، چون بر وى غلبات عشق باشد، او را مجال تکلّف و عبارت نباشد. »[i]

 در احوالات و اقوال شیخ صفی­الدین به آرا و اصطلاحات محی­الدین و صدرالدین قونوی اشاره نشده است. این امر بیانگر استقلال مکتب عرفانی شیخ(قدّس الله سرّه) از مکتب محی­الدین ابن عربی است. او بیش از همه به ادبیات عرفانی شیخ فریدالدین عطار نیشابوری توجه کرده است.

او درباب سعدی که با وی در شیراز مجالست داشته، فرموده است:«چون شیخ، قدّس سرّه، تصمیم عزیمت(از شیراز) رجوع(به اردبیل) کرد، گفت که «به تودیع سعدى، رحمه اللّه علیه، رفتن پسندیده باشد که معرفتى شده است.» پس به سبب وداع به حضور سعدى رفت. سعدى به اصحاب خود گفت: «درویشان! این پیر بر جناح سفر است.از تبرّکى لا بد باشد.» هر یکى از پاى‌پوش و کپنک و آنچه از لوازم راه باشد چیزى ایثار مى‌کردند. شیخ چون خبر یافت، روى از آن بتافت و دست ردّ به روى قبول آن باز نهاد. سعدى چون این حال دید، گفت: «اى پیر! چون امثال این چیزها قبول نکردى، دیوان اشعار خود مکمّل به خطّ خود نوشته‌ام، قبول کن.» شیخ، قدّس سرّه، گفت: «من چندان از دیوان خدا دارم که پرواى دیوان تو ندارم. و با این دیوان به خدا نتوان رسید.»

سعدى چون این بشنید قدرى طیرگى خاطر او تیره گردانید و ساعتى سر فروزد. بعد از ساعتى سر برآورد و دستها بر سر مى‌زد و مى‌گفت «چندان از دیوان خدا دارم که پرواى دیوان تو ندارم» و مکرّر مى‌کرد و دست بر سر مى‌زد.»

شعر

غیر ازین دیوان و دفتر هست دیوانى دگر        کاندر آنجا رمزهاى سرّ دل بنوشته‌ایم

بر سر عنوان آن دفتـر به خـــوناب جگر         قصّه‌ها بنوشته و طومارها بنوشـته‌ایم»[ii]

شیخ زاهد گیلانی(۶۱۵-۷۰۰ هـ.ق.)[iii] چهره شاخص و شامخ طریقت سهروردیه، مهم­ترین استاد عرفانی شیخ صفی­الدین بوده است. شیخ صفی الدین با سعدی شیرازی و علاءالدوله سمنانی نیز مباحثاتی داشته است. در این دوره مذهب حاکم بر ایران مذهب تسنن بوده، لکن مجاهدت­های خواجه نصیرالدین طوسی، علامه حلی و شیخ صفی­الدین اردبیلی در تقویت گرایش حاکمان و مردم به تشیع اثنی­عشری مؤثر بوده است، که در بخش دیگری آن را توضیح می دهیم.

گفتمان کلامی- فقهی و گفتمان عرفانی دو گفتمان اصلی فرهنگی قرن هفتم در ایران است.

شرایط سیاسی عصر شیخ صفی­الدین اردبیلی:

شیخ صفی­الدین مقارن دوره حکومت ایلخانان مغول، غازان­خان، اولجایتو(محمد خدابنده) و پسرش ابوسعید بهادرخان ایلخانی می­زیست.

ایلخانان، جانشینان هلاکوخان، شاخه‌ای از فرمانروایان مغول بودند که از سال ۶۵۱ هـ.ق. حدود یک­صد سال بر آسیای میانه، ایران و عراق و بخش‌هایی از شام و آسیای صغیر حکومت کردند. ایلخانان در آغاز، تابع خان بزرگ مغول بودند اما پس از مدتی مستقل شدند و با پذیرش دین اسلام و قطع ارتباط با خان مغول، به حکومتی مسلمان تبدیل شدند.

هلاکوخان مغول در سال ۶۵۱ هـ.ق. به امر منگو قـاآن (خان بزرگ مغولان) به ایران لشکر کشید. از جمله اهداف حمله هلاکوخان به ایران، از بین بردن قلاع اسماعیلیه و خلافت عباسی بود. اسماعیلیان در سال ۶۵۴ هـ.ق. به طور کامل از ایلخانان شکست خوردند. هلاکوخان در سال ۶۵۶ با تصرف بغداد، آخرین خلیفه عباسی را هلاک کرد و خلافت عباسی را از بین برد.

­هلاکوخان از جانب خان مغول، فرمانده کل متصرفات غربی امپراتوری مغولان شد و لقب ایلخان گرفت و از آن پس حکومت ایران و عراق و بخش‌هایی از شام و آسیای صغیر بین فرزندان هلاکوخان موروثی شد. ایلخانان پس از مدتی ارتباط خود را با خان بزرگ مغول گسستند و مستقلاً در ایران حکومت کردند.

نخستین سلاطین ایلخان، مسلمان نبودند. در این دوران ادیان غیر از اسلام به خصوص دین بودایی آزادی یافتند. برخی سلاطین ایلخان از دین بودایی حمایت کردند و معابد بودایی در ایران ساخته شد.[iv] دومین جانشین هلاکوخان، احمد تکودار بود که بین سال­های ۶۸۳ تا۶۹۰ هـ.ق. در ایران حکومت کرد و نخستین ایلخانی بود که مسلمان شد،[v] اما جانشینان او مسلمان نبودند. در سال ۶۹۴ هـ.ق. غازان­خان به سلطنت رسید و با تخریب معابد بودایی و کلیساها، اعلام اسلام نمود. از آن پس عوامل حکومت ایلخانان همگی مسلمان شدند.

دوران حکومت ایلخانان در ایران، به رشد اجتماعی مذهب تشیع در این سرزمین یاری رساند. از بین رفتن خلافت عباسی به دست هلاکوخان مغول، به سلطه سیاسی اهل سنت بر شیعیان خاتمه داد. در دوران سلطنت ایلخانان که تعصب مذهبی خاصی نسبت به فِرَق مذهبی نداشتند، شیعیان آزادانه فعالیت داشتند و به مقام‌های مهمی در حکومت ایلخانان دست یافتند. افزون بر این­که برخی وزرای ایلخانان، شیعه بودند، برخی از علمای شیعه نیز با ایلخانان روابط دوستانه داشتند.

غازان‌خان، سلطان ایلخانی که اسلام را دین رسمی ایلخانان نمود، به تشیع تمایل داشت و اولجایتو پسر و جانشین او در سال ۷۰۹ هـ.ق. رسماً شیعه شد. در دوران اولجایتو گروهی از عالمان شیعه به ایران مهاجرت کردند. مدارس دینی شیعی در ایران رونق گرفت و آیین های مذهبی شیعیان رواج یافت. اولجایتو تلاش کرد تشیع را در ایران فراگیر کند، اما با مخالفت‌هایی از سوی علمای سنی­مذهب مواجه شد، لذا از این هدف منصرف شد. پژوهشگران معمولاً حکومت ایلخانی را سرآغاز سیر گسترش اجتماعی تشیع در ایران به شمار می‌آورند، سیری که مدتی بعد به ظهور حکومت‌های شیعی مانند سربداران و در قرن دهم به تشکیل حکومت صفوی و فراگیری تشیع در ایران انجامید.

شیخ صفی الدین به خاطر نفوذ معنوی  شامخ، همواره مورد احترام ایلخانان مغول بود و در دستگاه غازان‌خان و منزلتی بزرگ داشت.

«سلطان محمد الجاتیو (معروف به خدابنده) با شیخ صفی الدین با حرمت تمام سلوک می‌کرد. می‌گویند این ایلخان مغول، وقتی بنای شهر سلطانیه خویش را تمام کرد، مشایخ و علماء عصر را در آنجا به مهمانی خواند. چون طعام پیش آوردند، صفی الدین اردبیلی و علاءالدوله سمنانی در دو جانب سلطان نشسته بودند. صفی الدین غذایی نخورد، اما علاءالدوله ابایی نکرد. سلطان پرسید که اگر طعام ما حرام بود؛ علاءالدوله چرا خورد؟ صفی الدین جواب داد علاءالدوله دریاست؛ دریا را هیچ چیز نمی‌آلاید. علاءالدوله هم گفت: صفی شاهبازست، به هر طعمه‌ای میل نمی‌کند. این روایت که در آثار صوفیه تا حدی به تواتر نقل شده‌است، حرمت او را در نزد بزرگان عصر خویش نشان می‌دهد.»[vi]

خواجه رشیدالدین فضل‌الله همدانی وزیر  حکومت ایلخانی به شیخ صفی الدین احترام  بسیار می‌گذاشت و هر سال برای مخارج زاویه شیخ، پول و اجناس فراوان می‌فرستاد. با سلطنت غازان‌خان پادشاه مسلمان ایلخانى، اندکى از آزار بى‌امان مغولان در ایران کاسته شد. حکومت ایلخانان با مرگ ابوسعید بهادرخان در سال ۷۳۶ به دست حکام محلی و فرماندهان نظامی افتاد و به بخش‌های مختلف تجزیه شد.

*این یادداشت بخشی از کتاب «مبانی طریقت صفویه» است که بزودی از سوی انتشارات سلمان آزاده در تهران منتشر می شود.

منابع:

ابن بزاز اردبیلی، صفوه الصفا، تهران، زریاب، ۱۳۷۶.

اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۴،

بویل، جان، تاریخ ایران کمبریج، ج۵، ترجمه حسن انوشه، تهران، امیر کبیر، ۱۳۸۸.

زرین کوب، عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، تهران، امیرکبیر، ۱۳۹۴. 

زرین کوب، عبدالحسین، دنباله جستجو در تصوف ایران، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۲.                                    

صفوی، سید سلمان، اهمیت شیخ صفی الدین اردبیلی در تاریخ فرهنگ و تمدن تشیع و ایران، تهران، انتشارات سلمان – آزاده، ۱۳۹۹.

علوی، مهوش السادات، اندیشه های عرفانی و سیر احوالات شیخ صفی¬الدین اردبیلی، لندن، آکادمی مطالعات ایرانی لندن، ۱۳۹۵.

علوی، مهوش السادات، زاهدنامه، لندن، آکادمی مطالعات ایرانی لندن، ۱۳۹۵.

علوی، مهوش السادات، سلطان العارفین شیخ صفی الدین اردبیلی، لندن، آکادمی مطالعات ایرانی لندن، ۱۳۹۵.

[i]  . ابن بزاز، صفوه الصفا، ص ۹۵۹.

[ii] . ابن بزاز، صفوه الصفا، ص ۱۰۷.

[iii]. بن: علوی، مهوش­السادات، زاهدنامه، لندن، آکادمی مطالعات ایرانی لندن، ۱۳۹۵.

[iv]. تاریخ ایران کمبریج، جلد ۵، ص۵۱۳.

[v]. اقبال، تاریخ مغول، ص۲۳۶.

[vi] زرین کوب، دنباله جستجو در تصوف ایران، ص۶۳.