زیبایی شناسی عاشورا                                          

مهدی اصل زعیم

«چون قلم اندر نوشتن می شتافت    چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت»

از عاشورا گفتن و از عاشورا شنیدن چونان گشودن متنی هماره زنده در برابر دیدگان است که می توان تا بی نهایت بار آن را دید و تفسیر کرد و آموخت و آموخت و باز هم سیر نشد. عاشورا تراژیک است ، عاشورا حماسی است ، عاشورا سیاسی است ، عاشورا فرهنگ است و فرهنگ است و فرهنگ که تا بی کران ها گستره دارد و دین و آیین و مرام و مسلک، آن را به انقیاد در نمی آورد چرا که عاشورا به قواره ی انسانِ به تصرف تمام در آمده ی در دستان پر مهرِ خدا است و قصه ی بیرون فتادن عشق عبد و معبود است و از همین رو روایت گر هجران است و وصال است و پرده پرده زیبایی بر روی زیبایی است که آن بانوی زبان علی در کام و ایستاده در برابر دژخیم فرمود  « و مارایت الا جمیلا ».

فیضان عشق را که مطلقِ زیبایی است ، شرح دادن از عهده پای بستگان به عقل معاش اندیش بر نمی آید که پای استدلالیان در این وادی مقدس چوبین است و«هرچه گویم عشق را شرح و بیان         چون به عشق آیم خجل باشم از آن»

لیکن عاقلان معاش اندیش را نیز اگر فهم عاشق دشوار است ، سیمای عاشقی را دیدن میسور و میسر است که عاشورا چنان تابناک و درخشان به جوشش در آمده که ندیدن، نتوان .  از این رو بخشی از ویژگی های عاشورا مرور می شود:

  • همبستگی با وجود مطلق و تصرف تام از سوی امر قدسی

قطعه پارچه ای در دستان ما از رهگذر تماس با ضریحی مطهر متبرک می شود تا آن نیز رشحه ای از امری قدسی را در خود جای دهد و والایشی را شاهد باشد و همچنین است ارتباط مردمان با مراتب بالاتر و والاتر عالم قدس لیکن اگر جمادی در مواجه با امر قدسی این چنین عزیز می شود و ارزشمند، باید تأملی کنیم که این عالم با آدم چه     می کند که ما از استن حنانه کمتر نیستیم.

« سرمست چنان خوبی کی کم بود از چوبی      برخاست فغان آخر از استن حنانه»

حسین در عاشورا به تصرف عالم قدس در آمده و جانی پر از خدا شده و اگر در معراج ، شخص نبی از زمین برخاست تا ملکوت را سیر نماید و تا آنجا رفت که جبریل را پر سوخت و نبی بر مدار بود ، در عاشورا ملکوت به استقبال حسین آمده و به تمامه او را در برگرفته است.

  • عاشورا برانگیزاننده ی احساس است

حسین در عاشورا مطلق خیر و خوبی است و فاصله ی از حسین میزان تاریکی و شقاوت است و از همین روست که نام حسین تا تاریخ، تاریخ است و آزادگی زنده ، دیدگان را اشک آلود می کند و درود و سلام را تا بی نهایت روانه این خیام مبارک و خاندان مطهر می کند و لعن و نفرین را بر دشمنان او واجب می کند.

عاشورا چنان میدانی از جدال نیکی و بدی ، آزادگی و پستی ، روشنایی و تاریکی رقم می زند که بخواهیم و نخواهیم عاشورا تنه به تنه اسطوره می زند و تاریخ را تا اسطوره ای بی بدیل اوج می دهد.

  • عاشورا تجلی عشق است

« آسمان بار امانت نتوانست کشید        قرعه فال به نام من دیوانه زدند»

عاشورا ، تجلی تمام قد و عیان حمل بار امانت الهی از سوی حسین و یارانش است ، عاشورا پرده به پرده روایت گر صادقِ عاشقی بی مدعای انسان هایی که آمده اند عشق بازی خویش را به اتمام رسانند و سرافرازانه فریاد شوق برآورندکه خدایا ناظر باش که توانستیم . از علی اصغر تا حبیب بن مظاهر ، از زینب تا ام وهب و از حسین تا حسین.

اگر اسماعیلی که تا قربانگاه رفت، ذبیح الله نام گرفت ، حسین با تمام هستی خویش ، با هزاران اسماعیل در خود آمده تا عاشقی را سرآمد باشد و سکه به نام خویش زند که من ذبیح اعظم الله ام.

  • عاشورا ، فارغ از سود و زیان

عاشورا حدیث بندگی و دلبردگی است و مگر حضرتش نفرموده که « و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» و حسین، بندگی را به کمال رساند و سروی آزاد شد که هیچ تعلقی نتوانست قد سرفراز او را اندکی خمیده کند ، حسین طواف خانه ی دوست را به سویی فکند تا حدیث بندگی و آزادگی خویش را به گونه ای دیگر بسراید و بانگ برآورد که فارغ از سود و زیان محاسبه گران خاکی ، او از جنسی دیگر است که زیر چرخ کبود تعلقی ندارد جز امر معبود خویش. « غلام همت آنم که زیر چرخ کبود         ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است»

  • عاشورا ، غایت در بی غایتی داشتن است

حکمت شرق ، مآل اندیش است و آخرت بین و از همین روگفته اند که « آنچه نپاید دلبستگی را نشاید» و  عاشورا ، میدان دلبستگی به بی نهایت ها است و کنده شدن از هر آنچه حد و قید دارد . عاشورا عرصه ای مبارک برای اتحاد حسین با حی لایموت است که « کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ وَیَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ»چرا که به خوبی می داند ، عشق بر مردگان و دلبستن به فنا پذیران با حکمت مآل اندیش ناسازگار است .

« زان که عشق مردگان پاینده نیست        زان که مرده سوی ما آینده نیست »

حسین زنده است و در مردگی جای ندارد و شوق آلود و با اشتیاق به زنده ی مطلق می پیوندد تا نهایت در بی نهایتی پیدا کند.

  • عاشورا ، لیله القدر است

چه شب هایی که ما قدر خویش ندانستیم و چه لحظاتی که قدر دانسته شدند و انسان ها در آن آنات، قدر خویش شناختند که « چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی    آن شب قدر که این تازه براتم دادند» و آن چنان شبی از هزاران شب برتر شد و مگر واقعه ای مبارک تر از حرکت از منفی بی نهایت و جا خوش کردن در مثبت بی نهایت و کنده شدن از صف مقابل حسین و جا گرفتن در کنار حسین متصور می توان شد که حر حسین ، لیله القدر خویش را در عاشورای حسین تجربه می کند. « لیله القدر خیر من الف شهر» و حر چه دل انگیز و خجسته این مبارکی را  در کنار حسین خویش در عاشورا تجربه کرد.

  • عاشورا ، معطوف به کشف حقیقت است و عقلانیت معطوف به هدف

عاشورا ، بامی است که تشت رسوایی حاکم جور چنان از آن پرتاب می شود که همچنان بانگ آن در گوشها زنگ می زند ، عاشورا صور اسرافیلی است که چنان دمیده شد که مردار ظالمان را نیزبه وحشت انداخت و کوس رسوایی ایشان را تا بی نهایت تاریخ به صدا درآورد و آنگونه ظلم و ظالم را عریان فریاد کرد که هیچ تطهیری درمان آن نشد.

تصور اینکه حسین در عین پرهیز از خونریزی و در پی یافتن راهی برای ممانعت از جنگی نابرابر ، هنگامی که مخیر به انتخاب بین بیعت با خلیفه غاصب و جائر و یا کشته شدن می گردد ، بیعت از یاران خویش برمی دارد و کشته شدنی با حداقل نفرات پیرامون خود را انتخاب می کند که این واقعه، در صورت، مغلوب شدن است و تکه تکه شدن اما در سیرت ، پیروزی تمام قد امامت است در برابر خلافت غصب شده ، پیروزی آزادگی است در برابر تزویر و پیروزی عصمت است در برابر تمامی معصیت ، ما را به فهم عقلانیت معطوف به هدف عاشورا نزدیکتر می کند.

  • عاشورا معطوف به اخلاق است

آب های جاری در این عالم بسیارند، رودها ، دریاها و اقیانوس ها ، اما هیچ یک برانگیزاننده معنا نیستند ، هیچ یک در تاریخ جایی ندارند ، هیچ یک با امری متعال گره نخورده اند جز آن یک مشت آبی که عباس حسین تا لبان خود آورد و ننوشید و آن یک مشت آب با تمام هستی خویش ، با امر اخلاقی گره خورد ودر تاریخ ماند.

مشت آبی که از تجسد بیرون شد و به تمامی معنا شد ، مشت آبی که نماد شد تا در خود، اخلاق را و امر متعالی اخلاقی را جای دهد و عاشورا پرده به پرده از امر اخلاقی پر است . دوری کردن حسین از خونریزی و جدال، برداشتن بیعت از همراهان ، نصیحت کردن دشمن و احتجاج با ایشان ، به آغوش گرفتن علی اصغر در برابر کوردلان و …

و این چنین شد که در اوج خونریزی ها و ستمگری ها و بی شرافتی ها و رذالت ها ، عاشورا متنی پر از زیبایی و شکوه و عزت شد که آن پیام آور کربلا گفت « من به جز زیبایی ندیدم»