متن سخنرانی حضرت آیت الله دکتر سیدمصطفی محقق داماد در تقدیر و بیان امتیازات دانشنامه معاصر قرآن کریم:دکتر سلمان عزیز؛ سلاله السادات و فرزند حضرت زهرا(س) با انتشار این دانشنامه، هنگامه ای به وجود آورده اند

بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیمِ * حم * وَ الکِتـَابِ المُبِینِ * اِنَّا جَعَلنَاهُ قُرآنـًا عَرَبِیـًّا لَعَلَّـکُم تَعقِلُونَ * وَ إِنَّـهُ فِی أُمِّ الکِتـَابِ لَدَینـَا لَعَلِـیٌ حَکِیـمٌ.

قبل از تعرفه این اثر مستطاب (دانشنامه معاصر قرآن کریم) مایلم در این جلسه عالمانه با حضور علما و سروران ارجمند، از قرآن بهره بگیرم و دو آیه ای را که خواندم، ترجمه کنم. این آیات در آغاز سوره زخرف است. خداوند علیِّ اَعلا به قرآن سوگند می خورد به عنوان کتاب مُبین، کتاب آشکار و کتاب بدون ابهام. دو آیه بعد را به همدیگر اتصال داده، با هم معنا می کنم. به نظرم این دو آیه از همدیگر جدا و مستقل نیستند. خداوند در آیه اول می­فرماید: «اِنَّا جَعَلنَاهُ قُرآنـًا عَرَبِیـًّا لَعَلَّـکُم تَعقِلُونَ». یعنی این قرآن را عربی نازل کردیم شاید شما بفهمید و در آن تعقل کنید. سپس بلافاصله می فرماید: َ «إِنَّـهُ فِی أُمِّ الکِتـَابِ لَدَینـَا لَعَلِـیٌ حَکِیـمٌ». این قرآن در «أُمِّ الکِتـَاب» است . بدین معنا که جایگاه اصلی این کتاب «أُمِّ الکِتـَاب» است که «لَعَلِـیٌ حَکِیمٌ» است. یعنی دارای دو ویژگی است: «عَلِـیُ» و «حَکِیـمُ».

این دو آیه را که به همدیگر متصل کنیم؛ از بین دو سنگ زبـر یک آرد نرم در می آوریم. بدین معنا که قرآن دو بخش دارد، دو چهره دارد: یک چهره آن عربی مُبین و آشکاری  است که در اختیار شماست و می توانید آن را بفهمید (تَعقِلُونَ)، اما بخش دیگر آن نزد ماست؛ (لَـدَینـَا) است وَ «عَلِـیٌ حَکِیـمٌ» است. این مقام، این قسمت و این چهره از قرآن در دسترس هر کسی نیست. برای به دست آوردن آن باید با قرآن مأنوس شد. این مقدمه به این مناسبت بود که برادرم جناب آقای دکتر سلمان صفوی بفهمند ارزش کارشان چقدر است. کسانی که در رابطه با قرآن کار می کنند و زحمت می کشند، در بخش دوم قرار دارند. در واقع بخش دوم را باید به دست آورد وگرنه هر کسی ممکن است بسیاری از قصص قرآن را به صورت ساده بفهمد. بخش دوم که «لَـدَینـَا» است، دارای اهمیت بسیار است.

خداوند در سوره واقعه می فرماید: أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیـم * فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِـعِ النُّجُومِ * وَ إِنَّـهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ * إِنَّـهُ لَقُرآنٌ کَـرِیمٌ * فِی کِتـَابٍ مَکنُونٍ *  لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا المُطَهَّروُنَ* کسی نمی تواند به بعد از آن برسد؛ مگر آن که مطهر باشد. مطهر کیست؟ آیا مطهر کسی است که تا دیروز فرزندش را زنده خاک می کرده و هنوز هم جز خون ریختن و کشتن انسان ها چیز دیگری از دین نمی داند؟! خداوند می فرماید: کسی نمی تواند به آن بخش از قرآن دست یابد، مگر آن که مطهر باشد. فقـه و فقها می­ فرمایند: «لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا المُطَهَّروُنَ» بدین معناست که نمی توان بدون وضو به قرآن دست زد. اما این نیست. بلکه «لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا المُطَهَّروُنَ» بدین معناست که جز آن که مطهر است؛ کسی نمی تواند به آن بُعد از قرآن دست یابد. مطهر به معنای پاکِ واقعی است. تنها آنها که در دامن های پاک پرورش یافته اند؛ می توانند به این بُعد دست یابند و آن را دریابند. در این رابطه بر اساس یک روایت مستند و صحیح؛ فردی خدمت امام جعفر صادق(ع) عرض کرد: «چرا فهم برخی از قسمت های قرآن مشکل است»؟ امام(ع) فرمودند: «لانَّ تَحتَاجُوا إِلَینـَا» برای این که به ما نیازمند باشید و در اثر رفت و آمد با ما تربیت شوید». بنابراین آن بُعد از قرآن که «أُمُّ الکِتـَاب» و «لَعَلِـیٌ حَکِیمٌ» است؛ نیازمند دقت و تأمل بسیار است.

در قرآن با چندین واژه، مرتباً تأکید می شود که برای مثال قرآن را  با «تدبّـر» بخوانید. «تدبّـر» به معنای نگریستن به عمق قضیه و تنها ظاهر را ندیدن است. بنگرید پس از هزار و چهار صد سال از ظهور قرآن؛ چه تمدنی به وجود آمده است؟! به فضلای مسلمان نگاه کنید! بدون تعصب فکر کنید! به تمدن اسلامی بنگرید! چه چیزی این هنگامه عظیم را به وجودآورده است؟ قرآن کریم. بنگرید چه علومی در این تمدن به وجود آمده است؛  اعم از علوم تجربی، نجوم، طب، شیمی، فیزیک، ادبیات، تاریخ، اخلاق و فلسفه، سپس «ابن سیناها»، «ابن رشدها، «خواجه طوسی ها»، «شیخ طوسی ها» و «محقق حلی ها»! این افراد در تمدن اسلامی تربیت شده اند و همه چیز با قرآن آغاز شده است. جرقـه آن را قرآن زده است. برادر عزیزم (قاری قرآن) با لحن بسیار زیبا آیه ای را  تلاوت کردند که ابتدا آن آیه را تفسیر می کنم و سپس به «دانشنامه معاصر قرآن کریم» می پردازم.

من یک مقاله پانزده صفحه ای در مورد این آیه به حضرت آقای دعایی تقدیم کردم که چاپ شد. خداوند در این آیه می فرماید:  «أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیـمِ وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا» یعنی این قرآن به نحوی دو وجه دارد: یک وجه آن برای افرادی است که قلب پاک دارند و آماده فهمیدن هستند. این «شفاء» است. این واژه چه قدر زیبا و هنری است! «شِفَاءٌ وَ رَحمَهٌ» یعنی سرشار از رحمت است برای کسی که عزم فهم دارد و قلبش مالامال از چرک نیست. اما برای ظالمان چگونه است؟ (در اینجا ظالم به معنی ستمگر نیست، بلکه به معنای تاریک است.) قرآن برای انسان تاریک چه نقشی دارد؟ نمی فرماید بدون نقش است و فایده ای ندارد! بلکه می فرماید نتیجه معکوس دارد! عجیب است! «وَ لَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا» یعنی برای افراد تاریکی که با تاریکی وارد اسلام و قرآن می شوند و کنار قرآن می نشینند، نتیجه معکوس دارد؛ نظیر امثال ابوبکر بغدادی که از قرآن تنها انفجار و کشتن را می فهمند. مولانا جلال الدین محمد مولوی که بهترین مفسر قرآن است و در «دانشنامه معاصر قرآن کریم» نیز به خوبی معرفی شده، می فرماید:

زان که از قـرآن بسی گـمره شدند     زین رسن قومی درون چَه شدند

این رسن را نیست جرمی ای عنود     چون تو را سودای سـر بـالا نبود

آنهایی که با قلب کثیف وارد می شوند و از قرآن تنها «قدرت» می خواهند. تنها یک قرآن «قدرت مآبانه» تفسیر می کنند؛ با این محوریت که چگونه به دیگران زور بگویند؟! این روش انسان را تاریک و گمراه می کند. مولوی در مثنوی درست می فرماید. چرا که قران؛ برخی را هادی و بعضی را مُضِل است. 

اینک به «دانشنامه معاصر قرآن کریم» می پردازیم؛ کاری که جناب آقای دکتر سلمان عزیز؛ سلاله السادات و فرزند حضرت زهرا(سلام الله علیها) انجام داده اند. ایشان خیلی خوب می توانست در غرب، در آن هوای لطیف بگردد و خوش باشد! اما تمام زندگیش را صرف چند کار بزرگ کرده است. از چند روز قبل که این دانشنامه و تألیفات دیگر خود را برای من آوردند، به مطالعه و بررسی این آثار خوب مشغولم، البته ساعات بسیاری از وقتم را برای مطالعه و بررسی دانشنامه گذاشتم و هنوز کتاب های دیگری را که برایم آورده اند نتوانسته ام بررسی کنم. «آکادمی مطالعات ایرانی لندن» کارهای بسیاری کرده است. چند سال قبل هم به دعوت ایشان در خدمت برادر عزیزم حضرت آیت الله سیدمحمد خامنه ای به لندن رفتیم و در کنگره بسیار عظیمی که آکادمی برگزار کرد شرکت کردیم که مجموعه مقالات آن را نیز منتشر فرمودند. ایشان کارهای بسیار بسیار مهمی در دانشگاه سوآس (دانشگاه لندن) انجام داده اند، اما با انتشار این دانشنامه «هنگامه ای» به وجود آورده اند. تعبیر «هنگامه کردن»؛ اغراق نیست! زیرا اولاً این کار را با شرح صدر انجام داده اند و تنگ نظرانه نگاه نکرده اند. به طور مثال در کنار پرداختن به لغت های قرآنی، به تاریخ های مطروحه در قرآن نیز توجه کرده اند و علوم، کلمات، واژه ها و دیگر مداخل نیز انصافاً با شرح صدر کامل انتخاب شده اند. اما به نظرم از جمله کارهای ذوقی ایشان در این دانشنامه، که به فکر هیچ کس نمی رسد این است که در دانشنامه قران، به شعرای دوران تاریخ ادبیات اسلامی که با قرآن سر و کار داشته اند نیز پرداخته اند. این موضوع خودش به تنهایی یک ذوق است! بارک الله! دستتان درد نکند! خیلی خوشم آمد. من بسیاری از مقالات دانشنامه را مطالعه کردم. نمی گویم این یک کارِ تمام است؛ چنان که خودشان هم همین را فرمودند. زیرا هر کسی چنین ادعایی بکند بی عقل است. همان طور که خودشان هم فرمودند؛ من هم یادداشت هایم را خدمت آقای دکتر می دهم که انشاءالله برای چاپ های بعد، آن را تکمیل کنند. برای مثال آقای دکتر صفوی مدخل «ملک الشعرای بهار» را تعیین کرده اند و آقای دکتر عزتی پرور این مدخل را با استناد به چهار – پنج شعر که حاوی کلمات قرآنی بوده، نوشته اند، اما من شاهکارِ «ملک الشعرای بهار» را در قرآن، این اشعار نمی دانم. شاهکارِ بهار قصیده ای است که می خوانم.

یادش بخیر! آقای نصرت الله امینی دوستِ بهار این قصیده را به من داد. ایشان دوستِ صمیمی ملک الشعرای بهار و دوستِ صمیمی امام خمینی رضوان الله علیه بود. آقای امینی که وکیل دعاوی بود، می گفت: زمانی خوزستان بودم. روزی از پله های دادگستری پایین می رفتم که آقای سیدی را دیدم که زیرِ یک درختِ خرما روی عبایش نماز می خوانَد، جلو رفتم. امام خمینی بودند. سلام کردم و پرسیدم به کجا میروید؟ فرمودند: «به عتبات می روم. از بهار چه داری»؟ بنده و بهار رابطه شعری داشتیم. این قصیده بهار را برای امام خمینی خواندم. گفتند: «عجب! کاملاً حرفهای محی الدین را بیان می کند»! سپس گفتند: «بوی مرگ از بهار می آید، مثل این که اواخر عمر اوست».

… و اینک قصیده بهار:

«ای خوش آن ساعت که آید پیک جانان بی‌خبر

گویدم بشتاب سوی عالم جان بی‌خبر

ای خوش آن ساعت که جام بی خودی از دست دوست

خواهم و گردم ز خواهش های دوران بی‌خبر

تا خبر شد جانم از اسرار پنهان وجود

گشتم از قیل و مقال کفر و ایمان بی‌خبر

ای بسا زاهد که دیوش در درون دل مقیم

دزد در کاشانه مشغول است و دربان بی‌خبر

راز قرآن را ز صاحبخانه جویا شو که هست

از مراد میزبان، بی‌شبهه مهمان بی‌خبر

آن که از قرآن همان الفاظ تازی خواند و بس

هم به قرآن کاو بوَد از راز قرآن بی‌خبر

جاهلان مغرورِ سعی خویش و لطفش کارساز

ابر و خورشیدند گرم کار و دهقان بی‌خبر

این جهان جای توقف نیست، خوشبخت آن که او

چون نسیمی خوش گذشت از این گلستان بی‌خبر

نیست یک جو ایمنی در قرب درگاه ملوک

ای خوش آن موری کزو باشد سلیمان بی‌خبر

گر بهار آگه شد از قصد رفیقان دور نیست

یوسف مصری نماند از کید اخوان بی خبر»

البته بهار شعرهای شوخ  و در عین حال ادبی و هنری هم سروده است که به قران هم اشاره دارد:

«دیدم به بصره دخترکی اعجمی نسب

روشن نموده شهر به نور جمال خویش

می‌خواند درس قرآن در پیش شیخ شهر

وز شیخ دل ربوده به غنج و دلال خویش

می‌داد شیخ‌، درس ضلال مبین بدو

و آهنگ ضاد رفته به اوج کمال خویش

دختر نداشت طاقت گفتار حرف ضاد

با آن دهان کوچک غنچه مثال خویش

می‌داد شیخ را به «‌دلال مبین‌» جواب

وان شیخ می‌نمود مکرر مقال خویش

گفتم به شیخ راه ضلال این‌قدر مپوی

کاین شوخ منصرف نشود از خیال خویش

بهتر همان بودکه بمانید هر دوان

او در دلال خویش و تو اندر ضلال خویش»

جناب آقای دکتر صفوی دستتان درد نکند! به دوستان و همکاران محترمتان هم دست مریزاد می گویم. آفرین! انشاءالله خداوند از قرآنِ خودش به شما عوض بدهد و قرآن پشتیبان شما باشد.

می خواهم خطاب به آقای دکتر سیدسلمان صفوی غزلی از حافظ و یا حداقل سه بیت از آن را بخوانم. آقای دکتر؛ غصه نخورید! ممکن است الان تشویقتان نکنند! البته ماشاءالله توسط این ملت مسلمان خوب تشویق شدید که طی یک ماه نسخه های چاپ اول دانشنامه را تمام کردید! ناراحت نباشید که آنها به شما کمک نمی کنند! فقط دستتان را نگزند؛ کافی است! توجه فرمودید؟! آقای دکتر؛ اینک این شعر حافظ را خطاب به شما می خوانم:

«یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور                           

کلبه احزان شود روزی گلستان غــم مخور

در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قـدم                            

سرزنش ها گر کند خارِ مغیـلان غـم مخور»

این بیت را حافظ دقیقاً خطاب به خودش گفته، اما اینک خطاب به شماست:

«حافظا در کُنج فقر و خلوتِ شب های تار

تا بود وِردت دعا و درسِ قرآن غـم مخور»

وَ السَّلامَ عَلَیکُم وَ رَحمَهُ اللهِ وَ بَرَکَاتُـهَ