سهروردی و عطار؛ دو حکیم عالم حکمت

دکتر کریم مجتهدی

استاد فلسفه دانشگاه تهران

اشاره: شهاب‎الدین سهروردی را می‎توان با فریدالدین عطار نیشابوری مقایسه کرد، خاصه که به‌رغم اختلافات ـ به سبب صورت و محتوای آثار آن‌ها ـ نشانه‎‎های بسیاری از سلایق و گرایش‎‎های مشابه میان آن دو دیده می‎شود که براساس آن‎ها می‎توان درباره وحدت نظر و مشترکات آن دو سخن گفت و حتی اگر روش‎‎های آن دو را کاملا متمایز بدانیم، به لحاظ اهداف و جهش‎‎های روحی می‎توانیم آن‎ها را به هم نزدیک کنیم.

****

شهاب‎الدین سهروردی، ۹ سال بعد از فریدالدین عطار متولد شد، اما عطار ۳۱سال بعد از سهروردی فوت کرد. این دو اندیشمند و عارف بزرگ ایران زمین کاملا هم‎عصر بودند و می‎توانستند حتی با یکدیگر ملاقات داشته باشند و یا به نحوی با آثار و افکار یکدیگر آشنا شوند، ولی ظاهرا چنین اتفاقی نیفتاده است، نه عطار اشاره‎ای به‌نام و آثار سهروردی کرده و نه سهروردی از عطار سخن گفته است. با این حال نه فقط سنخیت نظر و افکار آن‎ها محرز است، بلکه بدون هیچ شک و شبهه‌ای مشترکات بسیاری میان بعضی از اصطلاحات، استعاره‎‎ها و نمادها در نوشته‎‎های آن‎ها دیده می‎شود؛ آن دو هم‎چنین گویی از منابع مشترکی نیز استفاده کرده‎اند و اغلب، عرفا و متفکران واحدی را نام می‎برند که این موضوع را نمی‎توان تصادفی تلقی کرد. مسلم است که آن‎ها به‌هیچ‌وجه از آثار هم خبر نداشته‎اند، عطار به مکتب خراسان تعلق داشته و یکی از شاخصه‎‎های اصلی آن محسوب می‎شده و سهروردی در عداد عرفا و جزو علمای مکتب آذربایجان بوده و نمونه بارز آن محسوب می‌شده است. از این لحاظ تعجب‌آور نیست که افزون بر اصطلاحات خاص عرفانی، اسامی بعضی از اقمار درخشان توحید و اهل سیر و سلوک حقیقی ایران در قرون اولیه اسلامی در آثار آن‎ها مشترکا نمایان شده است.

البته به‎نظر نگارنده پیدا کردن وجوه تشابه ظاهری میان متفکران از هر نوعی که باشند، اعم از بحثی یا ذوقی، مشایی یا اشراقی، فلسفی یا عرفانی و… آسان‎تر از کشف وجوه تفارق ویژه و بنیادی آن‌هاست. در عین ‎حال دانستن این امور فرعی در مرحله اول، مانع از کشف نکات مهم‎تر و تخصصی‎تر بعدی نیست. منظور اینکه در اینجا نظر به مؤول‎سازی اوصاف و ممیزات هر یک از آن دو به دیگری نیست و باید عمیقا توجه داشت که سهروردی با وجود اینکه اشعاری نیز سروده و حکایات بسیار زیبای تمثیلی به نثر نوشته است، باز در درجه اول صرفا فیلسوف محسوب می‎شود، در صورتی که عطار با اینکه افکار بسیار عمیق عرفانی و اخلاقی دارد و به همین سبب شاید با سروده‎‎هایش اثر مستقیم‌تری از سهروردی بر ذهن مردم ایران داشته است، باز به دلایل و مستندات موجود صرفا یک شاعر عارف مسلک است. در واقع منطبق کردن این دو بزرگوار بر یکدیگر، نه فقط بر عظمت و ارزش کار هیچ یک از آن دو نمی‎افزاید، بلکه خسارت و صدمه زیادی نیز به فهم درست افکار هر یک از آن‎ها وارد می‎آورد. بنابراین در اینجا منظور از نزدیک‎سازی نام آن دو به هم صرفا شناخت بهتر افکار هر یک از آن‌هاست. نظر اصلی ما الزاما اثبات تشابه یا تفارق آثار آن دو نیست و با مقایسه یکی با دیگری نمی‎خواهیم قائل به رجحان و برتری یکی از آن دو شویم، بلکه بیشتر می‎خواهیم ابعاد گسترده امکانات فرهنگی مشترک آن دو را در آن برهه خاص از زمان دریابیم. سهروردی و عطار محصول مستقیم حداقل سه قرن پویایی، جویندگی و بالندگی زبان و گرایش‎‎های روحی مردم ایران هستند. مسلما در آن دوره نیز، دانشمندان ما موفق شده‎اند دسترنج فرهنگی خود را به اخلاف اصیل، لایق و قابل خود انتقال دهند و همین در نهایت در خور مطالعه و بررسی است. در ادامه به اختصار اشاره‌ای به زندگی‎نامه و آثار عطار می‎کنیم تا مطالب بعدی را بتوانیم در چهارچوب تاریخی دقیق‎تری قرار دهیم.

فریدالدین ابوحامد محمد بن ابی بکر ابراهیم بن مصطفی بن شعبان ملقب به عطار نیشابوری در نیمه دوم قرن ششم و آغاز قرن هفتم ه. ق می‎زیسته است. (تولد ۵۴۰، فوت ۶۱۸) محل تولد او را شادباخ نیشابور در کدکن (تربت حیدریه) گفته‎اند. پدر او عطار و دارو فروش بوده و او شغل پدری را ادامه داده و عنداللزوم به طبابت نیز می‎پرداخته است، البته بنا به گفته خود در تذکره‌الاولیا «به سببی از کودکی یاد دوستی این طایفه (عرفا) در دلم موج می‎زد و همه وقت مفرح دل من سخن ایشان بود. به امید آنکه “المَره مع من احب” به قدر وُسع خویش سخن ایشان را جلوه کردم که این عهدی است که این شیوه سخن به‎کلی روی در نقاب آورده است». ولی بیشتر در اوان جوانی دچار نوعی تحول درونی می‎شود و علاقه خاصی به شعر ادب و عرفان پیدا می‎کند. او از همان زمان اندوخته‎‎ها و کشف و شهود‎های باطنی خود را به مرور به نظم درآورده است. نزد او تعاکس شعر و عرفان مسلم است. شعر آیینه‎ای بوده که تجربیات عرفانی او را شکوفا و در عین‎حال متحقق می‎ساخته است. بدون شعر، عرفان در دل او خاموش و روح او کدر می‎مانده است؛ شعر نه فقط کلام عرفان، بلکه نشاط و سرزندگی واقعی او بوده است. او در کودکی حدود ۱۳ سال در مشهد مقدس بوده ولی بعد به روایتی به ری، کوفه، مصر، دمشق و مکه رفته و از آنجا به ماوراء‌النهر، ترکستان و هندوستان سفر کرده است. در این سفر‎های زیارتی و عبادی او به رسم سالکان آن روزگار به سیر و سیاحت پرداخته و با مشایخ و بزرگان بسیاری ملاقات و با آن‎ها هم‌کلامی‌های سودمندی داشته است. این عارف بزرگ در حمله مغول در خوارزم به قتل رسیده و مزارش پیدا نیست. عطار مدتی نیز در خدمت مجدالدین بغدادی بوده و در زمینه پزشکی و عرفان از او کسب فیض کرده است. از استادان و مشایخ دیگر که او از آن‎ها بهره‌مند شده است، رکن الدین اسحاق و قطب الدین حیدر بوده‌‌اند. با این حال عطار را در درجه اول مرید شیخ رکن الدین اکاف نیشابوری دانسته‎اند که در طول عمر بیش از ۷۰ ساله خود، هم‎چنان به او وفادار ماند. مشهور است که عطار به عدد سوره‎‎های قرآن یعنی ۱۱۴ تصنیف دارد که اکثر آن‎ها به شعر است. از آنجا که آثار بسیار زیادی را به عطار نسبت داده‎اند و بعضی از آن‎ها از او نیست، ما در اینجا فقط آثاری را ذکر می‎کنیم که در صحت انتساب آن‎ها میان متخصصان تا حدودی اجماع وجود دارد: ۱ـ الهی‌نامه ۲ـ اسرارنامه ۳ـ مصیبت‌نامه ۴ـ منطق‌الطیر ۵ـ وصلت‌نامه ۶ـ وصیت‌نامه ۷ـ بلبل‌نامه ۸ـ پندنامه ۹ـ جوهرنامه (جواهر الذات) ۱۰ـ هیلاج‌نامه ۱۱ـ بیسَرنامه ۱۲ـ خسرونامه ۱۳ـ حیدرنامه ۱۴ـ مختارنامه ۱۵ـ اشترنامه ۱۶ـ دیوان ۱۷ـ شرح‌القلب ۱۸ـ مظهر العجایب ۱۹ـ لسان الغیب۲۰ـ تذکره‌الاولیاء ۲۱ـ هفت وادی و… . شعر و نوشته‎‎های عطار را بعد از او اغلب «تازیانه سلوک» نامیده‎اند. خود عطار نیز چند بیت درباره بعضی از سروده‎‎های خود به ترتیب زیر آورده است:

مصیبت‌نامه که اندوه جهان است/ الهی‌نامه که اسرار عیان است

به داروخانه کردم هر دو آغاز/ چه گویم زود رَستم زین و آن باز

مصیبت‌نامه زاد رهروان است/ الهی‌نامه گنج خسروان است

مقامات طیور اما چنان است/ که مرغ عشق را معراج جان است

چو خسرونامه را طرزی عجیب است/ ز طرز او که هم مه را نصیب است

می‌گویند که شیخ عطار گاهی علاقه خود را به تشیع به‌نحو صریح بیان و ائمه اثنی عشر (علیهم‎السلام) را مدح و در مناقب حضرت علی (علیه‎السلام) سخن می‎گفته است. او هم‎چنین به غیبت مهدی موعود (عج) معتقد بوده است. بار‎ها به او تهمت رفض زده‌اند و فتوا بر وجوب قتل عطار نوشته و او را در محضر حکومت براق ترکمان و استنطاق حاضر ساخته و عوام و اتراک را بر او شورانیده‎اند تا اموال او را به غارت برند و خانه‎اش خراب کنند. او در شعری علیه آن‎ها آورده است: لعنت حق باد بر کذاب شوم/ کو به ما کرده به جمعی او هجوم

در مورد مرگ عطار نیشابوری نیز روایات مختلفی آورده‎اند که ما فقط یکی از آن‎ها را که حاوی نکته ظریفی است در اینجا می‎آوریم: می‎گویند مرد مغولی می‎خواست عطار را به قتل برساند، آنگاه مردی رسید و ادعا کرد که هزار درهم برای آزادی او می‎دهد. عطار به آن مرد مغول گفت: «مرا مفروش، بهای من بیش از این‌هاست». چندی بعد باز آن مرد مغول قصد جان او کرد و باز این دفعه نیز خریداری رسید و پیشنهاد کرد که در ازای آزادی او یک کیسه کاه می‎دهد، آنگاه عطار گفت: «این بار مرا حتما بفروش، چون ارزش من بیش از این نیست. مغول خشمگین شد و سر او را از تن جدا کرد».

آثار شعری عطار نیشابوری، چه به لحاظ قریحه و استعداد فوق‌العاده او و چه به لحاظ محتوا و معانی تفکر او، در درجه اول اهمیت قرار دارند ولی در نوشته حاضر ما بیشتر نظر به تذکره‌الاولیا داریم که به نثر نوشته شده و به خودی خود بعضی از قسمت‎های آن واقعا شاهکاری از نثرنویسی زبان فارسی است. ولی البته در درجه اول این اثر به لحاظ ابعاد ژرف عرفانی اهمیت دارد. می‎توان گفت که خواننده مستعد از رهگذر این متون با گوشه و کنار‎های نفس خود نیز آشنا می‎شود و نزد او این احساس تقویت می‎شود که روح فرهنگی او وارث سنت بسیار کهنسالی از معنویت ناب است که به سبب غفلت خود، هنوز از کمون به منصه ظهور نرسیده و انکشاف همه‎جانبه پیدا نکرده است. در هر صورت شناخت و انس واقعی با این نوع اثراث مستلزم همت قوی و مجاهدت مستمر است و کتاب نیز به مصادیق بارز و مشهور همین نوع مجاهدت‎ها اشاره دارد و از افرادی سخن می‎گوید که با همت خود، از مسیر طریقت به حقیقت والایی رسیده‎اند؛ محتوای کتاب، عنوان آن را به خوبی توجیه می‎کند: تذکره‌الاولیاء. تحت این عنوان در ۷۲ باب کتاب به معرفی زندگی، اندیشه و حالات خاص عرفان بزرگ گذشته اختصاص داده شده است، آن هم به نحوی که گویی همگان مورد شناخت مستقیم مولف بوده‎اند یا احتمالا او نزد آن‎ها تلمذ کرده و تعلیم دیده بوده است. با اینکه اکثرا آن‎ها به قرن سوم و چهارم تا حداکثر به اوایل قرن ششم ه. ق تعلق داشته‎اند و چنین امری مقدور نبوده است. در واقع در این نوشته نظر اصلی ما شناخت دقیق این بزرگان نیست بلکه می‎خواهیم افکار و احوال عرفا و صوفیانی را که شهاب‌الدین سهروردی در آثار خود به انحای مختلف از آن‎ها نام برده است، از زبان عطار نیشابوری بشنویم، زیرا از این رهگذر مسلما بهتر می‎توان با جو حاکم بر روح این دو نفر و بسیاری دیگر آشنایی یافت.

میرزامحمد قزوینی در مقدمه خود بر تذکره‌الاولیاء به‌حق متذکر می‎شود که این کتاب به لحاظ ادب فارسی، خاصه در حوزه نثرنویسی اهمیت زیادی دارد. به عقیده او اگر ما بخواهیم در محدوده قرن پنجم و ششم هجری از کتاب‎های منثور فارسی سخن بگوییم، «عدد آن‎ها به عقد عشرات» خواهد بود. از طرف دیگر برعکس، کتاب‎های زیادی به زبان عربی در تراجم اولیا وجود دارد از جمله طبقات‌الصوفیه که اثر عبدالرحمن محمد بن السلمی نیشابوری است که در سال ۴۱۲ فوت کرده است. قزوینی هم‎چنین می‎گوید قبل از تذکره‌الاولیا دو کتاب دیگر هم به زبان فارسی وجود داشته است.

قزوینی در ادامه مقدمه خود مزایای دیگر تذکره‌الاولیا را نیز یادآوری می‎کند، یعنی اینکه در این کتاب به بیان مقامات عارفین و مناقب صوفیه و مکارم اخلاق طریقت و سیره اولیاء و صالحین پرداخته شده است. هم‎چنین از بیان ساده، بی‎تکلف و شیرین متن عطار سخن می‎گوید که هنر خود را به بالاترین درجه کمال رسانده است. در ادامه اوصاف نثر عطار و کاربرد و تصریف ویژه افعال فارسی و نکات خاص دستوری نثر این مولف توضیح داده شده است، ولی آنچه در مقدمه قزوینی بیشتر مورد نظر نگارنده بوده است و براساس آن مقایسه میان سهروردی و عطار را جمع‌بندی و نتیجه‎گیری خواهد کرد، اطلاعاتی است که او در سطور پایانی مقدمه خود آورده است. این چند سطر به لحاظ بحث ما حائز اهمیت زیادی است و به همین دلیل آن را به عینه در اینجا نقل می‎کنیم: «این کتاب اگر از حیث نظر تاریخی ملاحظه شود معلوم خواهد شد که ضبط وقایع و صحت مطالب خالی از مسامحه نیست و اعتماد بدان نمی‎توان کرد. امور بسیار غریب (با قطع نظر از خوارق عادت و کرامات) و اغلاط تاریخی در آن بسیار یافت می‌شود ولیکن پرواضح است که غرض اصلی از وضع همچو کتابی غیر این امور است و اصلا نظر مصنف آن به مسائل تاریخی و دقت در نقل و ضبط وقایع به‎طور صحیح نبوده، مقصود عمده نصیحت و موعظه و تمثیل و تهذیب اخلاق و نحو آن بوده است و این امور توقف به صحت تاریخ ندارد و با مغلوط و مخلوط بودن آن هم غرض به انجام می‎رسد».

با تایید مطالبی که مرحوم قزوینی در انتهای مقدمه خود آورده است، نگارنده لازم می‎داند در اینجا متذکر نکته دیگری نیز بشود. با دقت در متونی که عطار نیشابوری درباره عرفا و اهل معرفت در قرون اولیه هجری قمری آورده، به‌رغم افکار، حالات و سلایق ویژه هر یک و تفاوت‎هایی که در پندار و کردار آن‎ها دیده می‎شود، به‎نظر می‎رسد که همه آن‎ها در فضای روحی واحدی زندگی می‎کرده و براساس اسوه و نمونه مثالی واحدی پرورش یافته بوده‎اند، به نحوی که با جا‌به‎جایی رفتار و گفتار آن‌ها، باز به شناخت هر یک از آن‎ها کوچک‎ترین خللی وارد نمی‎آید. این اسوه و نمونه مثالی واحد نه فقط درباره خود عطار نیشابوری نیز صدق می‎کند، بلکه این مطلب احتمالا هم‎چنین با شخصیت اصلی شهاب‌الدین سهروردی هم مطابقت دارد. به‎نظر نمی‎رسد که سهروردی با نام بردن چند عارف صاحب مقام خواسته باشد الزاما از افکار خاص هر یک از آن‎ها به نحو مستند و جز به جز استفاده کند، به‎ویژه که او معمولا این اسامی را به نحو گذرا می‎آورد؛ گویی او فقط به موضع فکری واحدی نظر داشته است. از این لحاظ شاید با مطالعه تذکره‌الاولیاء و یادداشت‌برداری درباره رفتار، افکار و گفتار عرفایی که در آن کتاب نام برده شده‎اند و طبقه‌بندی دقیق آن‎ها، بتوان عملا خطوط مشخصه اصلی یک عارف واحد را به نحو متحدالشکل ترسیم کرد و ممیزات او را چنان برشمرد که در کلیات با تک‌تک آن‎ها مطابقت کند. البته در اینجا نظر نگارنده معطوف به انجام چنین کاری نیست، زیرا چنین تحقیقی باید کاملا به نحو مستقل و تخصصی انجام گیرد.