آکادمی مطالعات ایرانی لندن – LAIS
دکتر ابراهیمی دینانی در مراسم رونمایی از کتاب «تاریخ فلسفه معاصر ایران» داوریاردکانی را یکی از فیلسوفان امروز دانست و گفت: زبان دکتر داوریاردکانی، زبان فلسفه و تفکر است. جملات وی مبتنی بر اصول و مبانی بسیار دقیق اند. به گزارش خبرنگار آکادمی مطالعات ایرانی لندن، مراسم رونمایی از کتاب «تاریخ فلسفه معاصر ایران» نوشته رضا داوریاردکانی در سرای اهل قلم خانه کتاب برگزار شد. غلامحسین ابراهیمیدینانی، رضا داوریاردکانی و علیاصغر مصلح، سخنرانان این مراسم بودند.
ابراهیمیدینانی نخستین سخنران این مراسم بود. وی کلام را نردبان آسمان دانست و گفت: مقصود از آسمان، یک بالای واقعی است که وجه جغرافیایی ندارد و هر لحظه عوض نمیشود. با کلام و سخن میتوان به این بالا دست یافت اما هر گفته و بیانی را نمیتوان چنین سخن و کلامی دانست. عدهای یک جمله کوچک میگویند اما همان جمله کوچک مبتنی بر مبانی عقلانی و سخنی جهانشمول است، سخنانی که غیر از این ویژگی داشته باشند، وراجیاند.
وی کلام شاعر و فیلسوف واقعی را کلامی دانست که به واسطه آن میتوان از نردبان آسمان بالا رفت و گفت: زبان فلسفه و شعر، نردبان آسمان است. این نردبان را در دو حالت میتوان در نظر گرفت، زیرا هم میتوان از آن بالا رفت و هم از آن پایین آمد. اگر خداوند بخواهد با انسان سخن بگوید، از این نردبان پایین میآید و ما سخن خدا را توسط پیامبران او در کتابهای مقدس میخوانیم و اگر انسان بخواهد با خدا سخن بگوید، باید از این نردبان بالا برود. خداوند میگوید؛ «من آنم که هستم» اما انسان هیچگاه نمیتواند چنین بگوید. اگر ذات انسان به سخن درآید، میگوید «من آنم که خواهم شد» و اگر از انسانی غیر این شنیدید، سخنی به گزاف گفته است. انسان هیچگاه نمیتواند بگوید که «من آنم که هستم» زیرا انسان هر لحظه در حال تغییر است.
ابراهیمیدینانی ادامه داد: اگر جامعهای شاعر و فیلسوف واقعی نداشته باشد، انسانی نخواهد بود، زیرا هیچ تفسیری از هستی، چیستی عالم و مقصد و مبدا خودش نخواهد داشت. بنابراین، مدام نگویید که شعر و فلسفه به چه درد میخورند. ما در زمانهای عجیب و غریب زندگی میکنیم که در کل تاریخ مشابهی ندارد و کاملا نوظهور است. در این زمانه هرج و مرج فکری و زبان آشفتهای وجود دارد. در این دوران، وراجی جای زبان نردبانی را گرفته است. زبان نردبانی، عمودی و زبان وراجی، افقی است. اگر زبان نردبانی نباشد، وحی هم بیمعنا خواهد شد. اگر این زبان را فراموش کنیم که البته اکنون کم و بیش فراموش شده است، نمیدانم چه سرنوشتی در انتظار بشر خواهد بود.
وی افزود: امروز فردی که بتواند به این زبان سخن بگوید، کم داریم. ما شاعر خوب کم داریم و وضعیت شعر امروز ما حال انسان را به هم میزند، زیرا دارای زبان وراجی است و این زبان خطرناک است. ما به زبان واقعی فلسفه و شعر نیاز داریم و این نیاز برای ما از نان شب نیز واجبتر است. کتابهای فلسفی زیادی منتشر میشوند اما کتاب خوب در میان آنها بسیار اندکند. ما فیلسوف و شاعر خوب خیلی کم داریم.
این استاد فلسفه اسلامی، داوریاردکانی را یکی فیلسوفان امروز دانست و گفت: زبان دکتر داوریاردکانی، زبان فلسفه و تفکر است. جملات وی مبتنی بر اصول و مبانی بسیار دقیق اند. من کتاب «فلسفه معاصر ایران» را نخواندم اما با تفکرات دکتر داوریاردکانی آشنایم. او بسیار نوشت و شاگردان بسیاری نیز تربیت کرد. او پاسدار فلسفه و عقل است.
وی در ستایش عقل گفت: ما باید به عقل احترام بسیار بگذاریم. عقل گوهری است که خداوند اشرف از آن نیافریده است. هیچکس نمیتواند عقل را مجبور کند. عقل تنها توسط خودش مجبور میشود و هیچ قدرتی نمیتواند عقل را مجبور کند. آگاهی عقل نیز از خودش نشات میگیرد.
ابراهیمیدینانی ادامه داد: فلسفه یعنی تعقل و تفکر. فلسفه چیز عجیب و غریبی نیست، بلکه تعقل بر اساس موازین است.
دکتر مصلح، مدرس فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی، در این مراسم گفت: دکتر داوریاردکانی عنوان «فلسفه معاصر ایران» را برای کتابش برگزید، در حالی که من هنوز چیزی به نام فلسفه معاصر ایران نمیشناسم. در واقع، مراد او از فلسفه معاصر برایم روشن نیست.
وی افزود: داوریاردکانی از جمله افرادی است که طی چندین دهه، وضع تفکر در ایران را رصد کرده و مقالات و کتابهای زیادی در این باره نوشته است. او بیش از هر فرد دیگری به نسبت فلسفه و فرهنگ توجه کرده است. اظهارنظر درباره مطالب این اثر را به نوعی میتوان اظهارنظر درباره وضع فلسفه در ایران معاصر دانست. پرسش اصلی کتاب این است که فلسفه در ایران در دوره تجدد چه راهی را طی کرده.
مصلح ادامه داد: نویسنده این اثر قائل به وجود فلسفه معاصر در ایران است، در حالی که معتقدم ما هنوز فلسفه معاصر ایرانی نداریم. اگر این کتاب را نیز تا انتها بخوانیم، مقصود و مدلول فلسفه معاصر را نمییابیم. تمامی کتابهای داوریاردکانی به تلقی او از فلسفه بازمیگردند اما او به طور واضح، مدلول فلسفه و فکر را نشان نمیدهد. نویسنده در این اثر برای فلاسفه، نقش آموزگاری را قائل است اما در نهایت، نقش عارفان را در رقم زدن سرنوشت قوم، بالاتر از فلاسفه میداند.
وی آنچه را در قلمرو فلسفه در صد سال اخیر ارایه شده، ادبیات فلسفی و نه خود فلسفه دانست و گفت: نویسنده این اثر، همواره به نسبت فلسفه و فرهنگ اندیشیده و از شان و مقام فلسفه در زندگی ما پرسیده است و به درستی نتیجه میگیرد که فلسفه و زندگی ارتباط مشهودی با یکدیگر ندارند اما در نهایت، تعقل است که به جامعه سامان میدهد.
مصلح بار دیگر بر فقدان فلسفه معاصر در ایران تاکید کرد و گفت: استادان فلسفه امروز ما برخلاف استادان دیروز این رشته، غیرت فلسفی ندارند. استادان فلسفه امروز به جزیرههایی تبدیل شدهاند که هر یک فلاسفه مورد نظر خود را تدریس میکنند. آنان دغدغه رسیدن به زبان فلسفی مشترک و مکتبی فلسفی را ندارند، در حالی که برای تعین فلسفه معاصر باید گوش دادن و گفتوگو کردن را آموخت.
وی با تاکید بر این که فلسفه را نباید امری انتزاعی و بیارتباط با زندگی پنداشت، گفت: ما هنوز برای ایجاد ارتباط وثیق میان فلسفه و زندگی تلاش چندانی نکردهایم. اقرار به نداشتن یک فلسفه متعین، عاقلانهترین اظهارنظر درباره فلسفه امروز است.
داوریاردکانی، آخرین سخنران مراسم رونمایی کتابش بود. وی گفت: ممکن است افرادی که کتابهای مرا میخوانند با خود فکر کنند که نویسنده این آثار چه انسان غرغرو و نومیدی است اما من نه بهانهگیرم و نه نومید، بلکه برعکس انسانی راضیام. نمیگویم خوشبختم، زیرا هنوز معنای خوشبختی را نمیدانم.
وی درباره دلایل این رضایت گفت: من از آنچه در کوچه و خیابان میبینم و از اینکه فلسفه معاصر متعین نداریم، راضی نیستم، بلکه من از این راضیام که در آستانه هشتاد سالگی قرار دارم و هنوز میتوانم کتاب بخوانم و بنویسم. من با آقای مصلح که معتقد است فلسفه معاصر ایرانی نداریم، مخالف نیستم و با آقای ابراهیمیدینانی نیز با وجود برخی اختلافنظرها، مخالفتی ندارم. اظهارنظر این افراد درباره من و کتابم نیز برایم خشنودکننده است.
داوریاردکانی به اشکال مصلح از کاربرد واژه «معاصر» در عنوان کتابش اشاره کرد و گفت: شاید اگر به جای عنوان فعلی، عنوان «فلسفه در ایران کنونی» را انتخاب میکردم، این اشکال وارد نبود اما مقصود من از فلسفه معاصر، فلسفهای است که در کتابها و دانشگاههایمان در این دوران با آن سر و کار داریم. ما در دوران جدید، فلسفه را از اروپا گرفتیم. منظور من از «فلسفه معاصر ایران» این نبود که ما مکتب خاصی در فلسفه داریم، بلکه مقصودم این بود که فلسفهای که به فرهنگ ما وارد شده است، چه بر سر ما آورده و ما چه بر سر آن آوردهایم. میخواستم ببینم فلسفهای که تنها به تکرار واژهها محدود میشود، چیست و همچنین چه ارتباطی میتوان میان فلسفه و اموری مانند تکنولوژی یافت.
وی خودش را فردی متجدد و دارای تفکرات پستکانتی دانست و گفت: همیشه به این فکر میکنم که ما چه هستیم، چه میتوانیم بکنیم، چه باید بکنیم و اکنون چه میکنیم؟ اینها سوالاتیاند که مورد پرسش فلاسفه قدیم نبودهاند. من نسبت موضوعاتی را با فلسفه میسنجم که شاید به نظر عدهای ارتباطی با فلسفه نداشته باشند. از جمله مسایلی که در پنجاه سال اخیر مطرح شدهاند، بحث سنت و مدرنیته است و کشورهای جهان سوم و در حال توسعه محل و مصداق این نزاع اند.
داوریاردکانی ادامه داد: ما مدام به استفاده غربیان از دانش مسلمانان از جمله ابنسینا اشاره میکنیم اما غرب عین دانش دانشمندان ما را تکرار نکرد، بلکه بر اساس آن، طرحی نو درانداخت. اگر تعلیمات مسلمانان در آنجا اثر کرد، پس چرا این تعلیمات در خود ما اثر نکرد و ما تنها به تکرار آن پرداختیم؟ شاید چنین مباحث و نزاعهایی فلسفی نباشند اما متعلق به زمانه پستمدرنند و باید به بررسی آنها پرداخت.
وی ادبیات فلسفی ایران در حوزه ترجمه را از جمله مسایل دیگر جامعهمان دانست و گفت: متاسفم از کتابهای فلسفی خوبی که منتشر میشوند اما هیچکس نمیتواند آنها را بخواند. من که حدود شصت سال است سر در فلسفه دارم، این کتابها را نمیفهمم! دیگر چه انتظاری میتوان از جوانی داشت که تازه آغاز به خواندن فلسفه کرده است.
داوریاردکانی همچنین خودش را یک پرسشگر دانست و گفت: من فارغ از تایید یا نفی مسالهای، درباره آن مساله طرح پرسش میکنم. اگر این پرسشها نباشند، فهم نظم، قانون، کاربرد و مصلحت میسر نمیشود. گاهی اوقات نیز جستوجو برای یافتن پاسخ پرسشها مهم است نه خود پاسخها، زیرا برخی سوالات، جواب مطلق ندارند.
وی در پایان گفت: فلسفه آموزگار ماست و ما با فلسفه تفنن نمیکنیم. فلسفه و تفکر مانند هوایی است که در آن تنفس میکنیم. شاید اینطور به نظر برسد که فلسفه سودی ندارد اما اگر فلسفه نباشد، ابتلائات بزرگی پدید میآیند.