“مرجع اخلاقی” در گفت گو با حجت الاسلام دکتر محراب صادق نیا، استاد دانشگاه ادیان و مذاهب قم:

آکادمی مطالعات ایرانی لندن(LAIS)

اشاره: توجه به موضوعات اخلاقی و نقش آنها در تمامی جوامع و فرهنگها از مهمترین دغدغه اندیشمندان و شخصیتهای دینی و فرهنگی و حتی متولیان امور جوامع دانست. امروزه به سبب پیچیدگی جوامع و حضور در شبکه های مجازی و دسترسی بسیاری از مردم به تکنولوژی های جدید و رسانه ما شاهد تاثیرپذیری آنها در حوزه های اخلاقی هستیم. یکی از موضوعاتی که برخی از محققان به آن پرداخته اند نقش مراجع اخلاقی در جوامع است. در گفت گوی ذیل سعی شده تا به بررسی نقش گروه مرجع در حوزه اخلاق پرداخته و نسبت آن را با فرهنگهایی که دارای باورهای سنتی و دینی دارند بحث شود.

کلید واژگان: اخلاق، مراجع، حسن و قبح، فرهنگ، جامعه، مدرنیته، اسلام.

***

موضوعی که من قصد دارم در اینجا آن را پیگری و به بررسی بگذارم این است که مرجع های اخلاقی را در جامعه بر اساس چه روش و هدفی می توان تعیین کرد؟ در جوامعی که دارای بن مایه های دینی و اخلاقی عمیقی به لحاظ فرهنگی و هم به لحاظ تمدنی هستند چگونه می توان مراجع اخلاقی تعیین کرد؟

اجازه دهید پیش از هر چیز بر معنای گروه مرجع و نیز گروه مرجع اخلاقی توافقی داشته باشیم. اصطلاح گروه مرجع با Referenced Group برای نخستین بار توسط هایمن در سال ۱۹۴۲ به کار برده شد. با این حال، نظریه‌های مربوط به گروه مرجع بیشتر در کارهای مرتون و کیت مطرح شده است و پس از آنان ساموئل استوفر آن را با مفهوم «محرومیت نسبی» Relative Deprivation پیوند داد. هربرت مید نیز آن را با مفهوم «دیگری مهم» The generalized other گره زد. بر اساس این نگاه، مراد از گروه مرجع، گروهی است که مبنا و معیار داوری و ارزیابی کار کنش‌گران اجتماعی قرار می‌گیرند. به این معنا که کنشگران باورداشت ها و نیز انگارها و هنجارهای رفتاری خود را با ارجاع به این گروه ها موجه می پندارند و آنها را بر پایه ی همین ارجاع داوری می کنند. گروه‌های مرجع دو کارکرد عمده هنجاری و مقایسه‌ای دارند. در کارکرد هنجاری این گروه‌ها ارزش‌های مسلط اجتماعی را وضع می‌کنند و در کارکرد مقایسه‌ای امکانی را ایجاد می‌کنند که کنش‌گران با مقایسه خود با آنان از محرومیت نسبی خود آگاه باشند.

وقتی از تعیین گروه های مرجع سوال می‌کنید و به دنبال آن هستید که بدانید گروه های مرجع چگونه انتخاب می شوند، گویا پیش‌انگاشته‌ی شما این است که مرجع شدن یک گروه ناشی از تعیین یک نهاد و یا سازمان اجتماعی است؛ و حال این که این گروه‌ها مرجعیت خود را بر پایه‌ی پذیرش عمومی دارند. به این معنا که وقتی کسی و یا کسانی و یا حتی یک صنف اجتماعی افزون بر جاذبه های اخلاقی و کشش‌های شخصیتی خود(دست کم به باور کنش‌گران اجتماعی) از پذیرش عمومی نیز برخوردار باشد، توانسته اند به “دیگری مهم” و به مرجع اخلاقی تبدیل گردد. و تعیّنات بیرونی کمتر در این زمینه نقش ایفا می کنند.

بااین حال، روشن است که نقش رسانه‌ها در تعیین و تحولات گروه‌ها مرجع نقشی انکار ناشدنی است. به این معنا که رسانه‌ها می‌توانند به تمرکز بر پاره‌ای از گروه‌های اجتماعی آن‌ها را به گروه مرجع تبدیل کنند.

رابطه‌ی معناداری میان کیفیت و سنخ گروه‌های مرجع یک جامعه و نیز سطح و کیفیت اخلاقی آن جامعه وجود دارد. به این معنا که کیفیت گروه‌های مرجع در حقیقت به معنای چگونگی واقعیت اجتماعی است. از همین روست که شماری از جامعه‌شناسان تنها بر اساس همین متغیر است که جوامع را به سنتی و مدرن صورت‌بندی می‌کنند. برای نمونه دیولت و گارلند در پژوهشی مشترک و نیز تاکانو و سوگون در مطالعه‌ای مشترک دیگر معتقدند که در جوامع سنتی خانواده گروه مرجع منحصر است. در یک جامعه‌ی سنتی گروه های مرجع سنتی هستند و در یک جامعه‌ی مدرن، معمولا گروه های اخلاقی جامعه مدرن. بر این اساس، در یک جامعه‌ی دینی و دارای فرهنگ متراکم، مانند ایران، گروه‌های اخلاقی از ویژگی دینی بودن(به معنای وابستگی به نهاد دین و دارای رفتار سازگار با دین) و نیز سنتی بودن برخوردارند. تحول در این گروه ها جامعه را به سمتی متفاوت خواهد برد. افرادی که دغدغه‌ی فرهنگی، و دین دارند لازم است دگرگونی‌های گروه های مرجع را دنبال کرده و برای سمت و سوی آنها برنامه داشته باشند.

  • بد نیست به این نکته نیز اشاره کنیم در بحث تعیین مراجع اخلاقی آیا باید به بحثهای فلسفه اخلاق رجوع کنیم یا اینکه ما بیشتر با رویکرد جامعه شناختی رو به رو هستیم و مسائل فلسفه اخلاق در این زمینه کم رنگ است؟

واقعیت آن است که بحث از گروه های مرجع یا مرجعیت های اخلاقی یک بحث جامعه شناختی و به طور مشخص در حوزه جامعه شناسی اخلاق است. مباحث فلسفه‌ی اخلاق با همه‌ی دشواری‌ها و نیز ارزش نظری و علمی‌ای که دارد، معلوم نیست سودمندی زیادی در این زمینه داشته باشد. واقعیت اجتماعی از آنچه در فلسفه به شکل عموم و نیز فلسفه اخلاق می‌گذرد، فاصله‌ی زیادی دارد. اساسا مهم‌ترین کار گروه‌های مرجع اخلاقی در جامعه پر کردن همین فاصله است. بر خلاف تلاش فیلسوفان اخلاق، کارکرد گروه های مرجع این است که به هواداران خود می‌آموزند که در شرایط واقعی جامعه امکان به‌بودن وجود دارد و نیز می‌آموزند، چگونه می توان به این به‌باشی رسید. گروه‌های مرجع اخلاقی در حقیقت افراد همسانی هسانی که در در بافت همانندی با کنشگران اجتماعی زندگی می کنند. به همین دلیل چگونه بودن را بی هیچ ادبیات فلسفی و انتزاعی به نمایش می گذارند و الگوپذیر می شوند. در این وضعیت تلاشی برای تعریف خوبی و بدی و یا خیر و شر(آنگونه که در فلسفه است) نمی شود.

  • در تعیین مراجع اخلاقی برای دوری از نسبی نگری اخلاقی و اینکه ما از خصلتهایی که در رویارویی با دنیای مدرن قرار می گیرم آسیب نبینیم آیا باید به خصلتهای بنیادین که در حوزه فرهنگ و دین قرار دارند رجوع کنیم؟

یکی از خصلت های دنیای مدرن افزایش قدرت انتخاب و خلاقیت کنشگران آن است. بر خلاف روزگار پیشامدرن، در این روزگار افراد توان بیشتری برای انتخاب دارند. دایره ی انتخاب افراد گونه‌گون‌تر است. به همین دلیل با گروه های مرجع فراوانتری روبرو هستند. این پدیده در نهایت ممکن است به تنوع گروه های مرجع و به دنبال آن به تنوع زیست اخلاقی و نیز رویه‌ی زیستی بیانجامد. این وضعیت دست کم می تواند یکی از معانی نسبی گرایی اخلاقی باشد. به میزانی که گروه های مرجع فراوانتر می شوند، دو رخداد مورد پیش بینی هستند: نخست کاهش انسجام یا چسب اجتماعی و دوم سستی تسلط بی همانند گروه مرجع. به این معنا که بر خلاف دوران پیشا مدرن که گروه مرجع نقش فراوانی در کنترل هواداران خود داشت، در روزگار مدرن این نقش رو به سستی می رود. همه ی این موارد حرکت به سوی نسبی گرایی اخلاقی است.

  • در اینجا که بحث به حوزه های فکری دنیای مدرن رسید قابل تامل است که اشاره ای به این مسئله داشته باشیم که برخی از نهادهای مرجع در حوزه اخلاق از نهادهای رسمی دینی فاصله گرفته اند و به نهادهای غیر دینی مانند حوزه هنر و ورزش و … روی آورده اند برای بررسی چنین وضعیتی شما چه دیدگاهی را در نظر دارید؟ آیا دوری از نهادهای رسمی دینی نوعی آسیب است یا تحولی اجتماعی و ناگزیر از آن بوده ایم؟

تااندازه ی زیادی موافقم. بررسی واقعیت جامعه و مطالعه گروه های مرجع نکاتی را برای ما روشن می کند که برخی از آنها را اینگونه می توان برشمرد:

۱٫گروه‌های مرجع در میان (بویژه) جوانان کشور ما رو به مدرن شدن دارد. به این معنا که بر خلاف جوامع سنتی که خانواده و بزرگترهای فامیل، مهم‌ترین نقش را در فرآیند اجتماعی شدن و الگو‌بخشی داشتند و در حقیقت به عنوان مهم‌ترین گروه مرجع به شمار می‌آمدند، در جامعه کنونی ما، خانواده به شدت این جایگاه را از دست داده و به گروه‌های دیگری بخشیده است. شمار قابل ملاحظه‌ای از جوانان، الگوهای رفتاری خود را از افرادی غیر از خانواده (بزرگ‌ترها) انتخاب می‌کنند. افزون بر آن افراد به دلایل تمالات و وابستگی های سنتی به خانواده به انتخاب گروه مرجع دست نمی زنند. برای مثال، در پیشامدرن افراد خانواده تا اندازه ی زیادی مرجعیت های اخلاقی همانند و همسو با بزرگترهای خانواده داشتند؛ در حالی که در روزگار مدرن این همداستانی وجود ندارد.

۲. گروه‌های مرجع تا اندازه قابل توجهی از نهاد دین فاصله گرفته‌اند. البته روشن است که منظور این نیست که افراد جامعه رفتاری غیردینی دارند و یا گروه‌های مرجع‌شان الگو‌های غیردینی را به آنان القا می‌کنند، بلکه منظور آنان است که گروه‌های مرجع در جامعه ما و بویژه در میان جوانان، نسبت به پیش‌تر، کم‌تر به نهادهای رسمی دینی وابسته‌اند. مطالعه ی اجتماعی نشان می دهد که در انتظار عمومی مردم، تراکم هنجارینی که در روزگار پیش نزد وابستگان به نهادهای دینی بود، امروزه قدری کاهش داشته است.

۳. در جامعه سنتی گروه‌های مرجع محدودتر و البته قدرتمندتر هستند. به گونه‌ای که افراد در رجوع به این گروه‌ها از سرسپردگی بیشتری برخوردارند. تخلف از ارزش‌های گروه مرجع و نیز الگوپذیری از غیر این گروه، کم‌تر صورت می‌گیرد. با این حال، در میان جوانان جامعه ما گروه‌های مرجع از اقتدار کم‌تری بر فرد برخوردارند. جوانان به اقتضای روزگار مدرن از آتوریته‌های بیرونی (از خویش و تشخیص خویش) کم‌تر پیروی می‌کنند و کم‌تر به مرجعیت‌های اخلاقی بیرونی تن می‌دهند. این ویژگی سبب پیدایش خصلت اخلاقی مرکب شده است. به این معنا که جوانان به خود اجازه می‌دهند ضمن تعلق اجتماعی به یک گروه خاص و پذیرش عضویت آن گروه، به هنجارهای گروه‌های دیگر نیز تن داده و شماری از هنجارهای گروه خود را زیر پا بگذارند. این اتفاق در نهایت به اخلاق مرکب می‌انجامد و بیشتر نشانه تکیه به درک و ذائقه خویشتن است تا سرسپردگی به گروه مرجع. به این معنا می‌توان گفت در میان جوانان گروه‌های مرجع از تشخص و تعیّن‌های سنتی فاصله می‌گیرند.

۴. اگرچه شمار قابل توجهی از جوانان گروه‌های مرجع خود را از داخل کشور برگزیده‌اند و شمار زیادی الگوهای اسلامی ایرانی را برای به‌باشی اخلاقی و رفتاری کافی می‌دانستند؛ ولی جوانانی که فکر می‌کردند ارزش‌های فرهنگ غرب، در مقایسه با ارزش‌های ملی بهترند و یا زندگی در غرب به به‌زیست آنان کمک بیشتری می‌کند، کم نبودند. به همین دلیل می‌توان گفت که شمار زیادی از جوانان گروه‌های مرجع غیرخودی داشتند. رسانه‌های فراوان روزگار اطلاعات و جهان شبکه‌ای خلاقیت انتخاب الگو را افزون کرده است و این امکان را به جوانان می‌دهد که برای انتخاب مرجعیت‌های اخلاقی به بیرون هم نگاهی داشته باشند. اتفاقی که آسیب‌های فرهنگی زیادی را به دنبال خواهد داشت.

در این که آیا این تحولات پدیده های ناگزیری هستند و یا می توان با آنها مواجهه‌ی بازدارنده ای داشت، معتقدم که تااندازه زیادی این جریان فرافرهنگی است و در همه ی دنیا رو به گسترش است. امااین بدان معنا نیست که نمی توان و یا نباید کاری کرد. این پدیده نشان می دهد که مدیریت فرهنگی و نیز اخلاقی جامعه به موازات افزایش خلاقیت کنشگران اجتماعی دشوارتر شده است. دیگر به سادگی روزگار پیشامدرن نمی توان تحولات اخلاقی را مدیریت و کنترل کرد. بااین حال، می توان در این عرصه نقش فعالتری داشت.

  • همچنین می توانیم به این نکته هم اشاره کنیم که در روزگار شبکه های مجازی و گسترش سریع اطلاعات مراجع اخلاقی نیز تغییرات جدی می کنند چگونه می توان از این موقعیت به مثابه فرصتی برای تحقق مراجع جدید و بازخوانی شده ای از سنت دینی و فرهنگ دینی بهره برد؟

جهان شبکه ای امروز برای کشورهایی چون ایران که از سنت متراکم دینی و فرهنگی برخوردارند، هم یک فرصت است و هم یک تهدید. از یک سو می‌توان بااستفاده از این فضا به گسترش فرهنگ و نیز تعمیق آموزه های دینی پرداخت و از سوی دیگر با ورود به این عرصه عملا راه برای خودافشایی دیگر فرهنگها نیز باز خواهد شد. بهترین کار در این زمینه آن است که در کنار مدیریت استفاده از شبکه های مجازی، به حضور معنادار و پرجذبه در این عرصه فکر کرد. حضور معناداری که بتواند جامعه را داشته های فرهنگی خود آگاه نموده و از فریبندگی گروه های غربی بکاهد. فضای مجازی این فرصت را در اختیار گروه های مرجع سنتی قرار می دهد که آسوده تر و آسان تر به تبلیغ و معرفی خود بپردازند.