آکادمی مطالعات ایرانی لندن(LAIS)
نشست نقد و بررسی دو کتاب « آسمان جان» و « عهد اَلَست» به قلم دکتر نصرالله پورجوادی، استاد فلسفه و عرفان اسلامی دانشگاه تهران، عصر روز چهارشنبه سوم دی ماه ۱۳۹۳ در تالار دکتر باستانی پاریزی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران برگزار شد.
***
در ابتدا علی دهباشی گفت : « ما امروز برای بحث و گفتگو درباره دو کتابی که اخیراٌ به قلم دکتر نصرالله پورجوادی منتشر شده دور هم جمع شدهایم. آسمان جان پژوهشی است درباره یکی از مباحث عرفانی و در عین حال مذهبی از دو داستان مثنوی معنوی. هر دو داستان درباره عمر است و مولانا سعی میکند از عمر چهرهای معنوی بسازد که میتواند سالکان طریقت را ارشاد کند و راههای آسمان جان را به ایشان بیاموزد. این چهره از عمر با چهرهای که مولانا از همین شخصیت در کتاب فیه مافیه میسازد فرق دارد . در فیه مافیه عمر قهرمان جهاد اصغر است و الگوی جهادگران سلفی امروز است . مولانا در مثنوی به ما میگوید که چهره مورد قبول او از عمر چهرهایست که قهرمان جهاد اکبر است، یعنی شخصیتی که توانسته است از راه مجاهدۀ نفس به عالیترین درجات برسد. مولانا با دو داستان مثنوی در حقیقت کوششهای جهادی از نوع کوششهای داعش را محکوم کرده است. عهد الست سرگذشت یک آیه از قرآن مجید است که بنا بر آن همۀ افراد انسان در ازل، در عالم ذرّ با خدا عهد بستهاند تا فقط بندۀ او باشند. این کتاب در واقع تفسیر قرآن است ، نه تفسیری سنتی و قدیمی بلکه تفسیری به روش جدید که در آن تاریخ اندیشه بررسی میشود. یکی از موضوعاتی که در این کتاب مطرح شده است، تعریف تفسیر صوفیانه و عرفانی است. در این کتاب همچنین خواننده ملاحظه خواهد کرد که ایرانیان بیش از عربها به میثاق الست بها داده و دربارۀ آن بحث کردهاند، به خصوص عرفا و شعرای ایرانی. فصلهای آخر کتاب دربارۀ عهد الست از نظر شعرای پارسی گوست و کتاب با بحث دربارۀ اشعار حافظ به پایان میرسد. »
محمد سوری به عنوان اولین سخنران این نشست، درباره دو کتاب « آسمان جان» و « عهد اَلَست» چنین گفت: « استاد دکتر پورجوادی در کتاب آسمان جان: چهره معنوی عمر از نظر مولوی با تحلیل دو داستانی که مولانا درباره خلیفه دوم عمر بن خطاب در فیه ما فیه و مثنوی آورده تابوی ورود به مسائل حساس مذهبی ـ تاریخی را شکسته و البته با تحلیل بیطرفانه این دو داستان از این منطقه ممنوعه سرفراز بیرون آمده است. این درست است که معتقدان به هر آیین و مذهب و مسلکی بهتدریج برای خود باورهایی را قطعی تلقی میکنند و از چون و چرا کردن درباره آن میپرهیزند، ولی به نظر میرسد که ما به اندازهای «محدوده ورود ممنوعِ» خود را وسیع در نظر گرفتهایم که حتی بازگویی برخی آراء متفکران بزرگ شیعه، از قبیل سید مرتضی و شیخ طوسی، برای برخی حکم کفر را دارد چه رسد به توجه کردن به دیدگاههای دیگر مسلمانان یا پرداختن به موضوعاتی مانند آنچه استاد پورجوادی در کتاب آسمان جان به آن پرداختهاند.
برای ما پارسیزبانان کتاب عهد الست نوشته استاد دکتر پورجوادی بشارتی است برای ورود به دورهای تازه از تفسیر قرآن کریم. ما با تفسیرهای ترتیبی و موضوعی و تفسیر آیههای خاص (مانند تفسیر آیه نور، یا آیه تطهیر) آشنا هستیم و بارها برای فهم قرآن به آنها مراجعه کردهایم، ولی در این تفسیرها نوعاً با نظرات یک شخص یا یک مذهب یا یک جریان فکری آشنا میشویم و صاحب هر تفسیری نهایت کوشش خود را به خرج میدهد تا با لطایف الحیل نظر خود را به کرسی بنشاند و نظر دیگران را رد کند. اینکه تفسیری داشته باشیم که بدون قیل و قالِ اهل مدرسه و «مذهبگویی»های متکلمان سیر تاریخی فهم مسلمانان از متن قرآن را در اختیار ما بگذارد و زمینههای تاریخیِ پیداییِ هر فهم را تحلیل کند و سهم هر متفکری را به رسمیت بشناسد و همچون آینهای همه فهمها و برداشتها در طول این چهارده قرن را در پیش چشمان ما قرار دهد تا با عقل و ذوق خود آراء مختلف را بسنجیم و دست به گزینش بزنیم، امر فرخنده و نوبری است که پیش از این ـ در حد آگاهی ما ـ اتفاق نیفتاده، و این دقیقاً همان کاری است که کتاب عهد الست بهخوبی از عهده آن برآمده است.»
سخنران بعدی بود پروانه عروج نیا بود که نتوانست خود را به این نشست برساند و علی دهباشی متن سخنان او را خواند: « با سلام خدمت حضار محترم در باره این دو اثر جناب آقای دکتر پورجوادی، دو نکته به نظرم میرسد که به عرض حضار میرسانم: مطالبی که جناب آقای دکتر پورجوادی در آسمان جان ارائه کرده اند حتما مخالفانی دارد اما روی سخن بنده به آن دسته از مخالفان است که با اصل طرح بحث ایشان مخالفند. به نظر این گروه که از موافقان عرفان و یا موافقان تصوف هستند (چون بنده این دو را کاملا منطبق بر هم نمیدانم) در شرایطی که برخی با اصل عرفان مخالفند و حتی تاب برگزاری همایشی را برای مولانا جلالالدین نمیآورند- که به حق از مفاخر ادبی و فرهنگی ما به شمار میآید – جناب آقای دکتر پورجوادی با مطرح کردن روایات و حکایاتی که مولوی برساخته تا از خلیفه دوم مرشدی کامل و ولی تمام بسازد ،در حالی که به گمان علمای شیعی که تعلقات عرفانی داشتهاند همچون قاضی نورالله شوشتری فقیه، متکلّم، مفسّر، محدّث، مورّخ، رجالی و ادیب قرن دهم و یازدهم در کتاب مجالس المومنین و یا ملّا محمّدتقی مجلسی فقیه و محدّث مشهور امامی قرن یازدهم، کسانی همچون مولوی، سنائی و عطار و ابن عربی در باطن شیعه بودهاند و اگر پاسداشتی از سایر خلفا کردهاند به رسم تقیه بوده و علاوه بر آن به گمان این افراد کسانی همچون مولوی چندان که در تجلیل علی (ع) گفتهاند در بزرگداشت سایر خلفا قلم نفرساییدهاند، حال آقای پورجوادی پرده از این پندار نادرست برداشته. البته اگر کسی خود مثنوی را هم بخواند متوجه میشود که وی حتی در دفتر دوم حکایتی آورده که نشان میدهد شیطان سعی داشته تا معاویه را از خواب بیدار کند تا از نماز شب محروم نگردد. زیرا حسرت معاویه از فوت نماز شب بیش از به جا آوردن نماز ثواب داشته و شیطان میخواسته تا وی را از این کمال محروم نماید. اما معاویه با زیرکی این شیطنت را دریافته است. بنابراین هر فارسی زبانی میتواند کتاب را بردارد و از این قبیل موارد در این کتاب بیابد.
بگذریم اما چرا نمیباید از تمامی جهات فکری بزرگان و مفاخر خود که با آن موافق نیستیم بگوییم. بزرگترین اشکال فرهنگی ما این است که میخواهیم نگاه صد در صد مثبت و یا منفی به شخصیتهای علمی، فرهنگی، سیاسی و دینی خود داشته باشیم زیرا میخواهیم خود را تماما به آنها بسپاریم تا در سایه تقلید از آنان از اضطراب تعقل و تامل بیاساییم. طرفه آنکه برخی خواص نیز سعی میکنند آرامش این خفتگان را نیاشوبند. ازاینرو سعی میکنند هر آنچه با مذاق دینی و فرهنگی چنین مردمی ناسازگار مینماید توجیه کنند و دیگرانی را هم که میفهمند دعوت به سکوت و به اصطلاح لاپوشی نمایند. این بزرگترین خطای عاقلان ماست که به جای برانداختن اصل اشکال یعنی نگاه صد در صد مثبت و یا منفی و یا به اصطلاح سفید و سیاهی، تسلیم چنین ویژگی در عوام شدهاند. میتوان گفت که اگر نیمی از مشکلات ما مرهون نافهمی است، نیم دیگر بر عهده همانهاست که نمیخواهند دیگران بفهمند، اینان به بهانه اینکه مردم نمیفهمند یا به آنان حقیقت را نمیگویند و یا وقتی حقایق خود را نشان میدهد فورا لباس دیگرگون بدان میپوشانند، ازاینرو در فرهنگ ما «توجیه و تاویل» برای خود مقام و شانی یافته است و از سوی دیگر «تجلیل» جای «تحلیل و نقد» را گرفته است. بنا براین به نظر بنده غیرمنطقیترین و یکی از مخربترین انتقادها بر این کتاب چنین نقدی است، گفتنی است که این منتقدان معمولا خود از بیفکریهای مردم مینالند که چرا خوب نمیاندیشند و حساب امور را از هم جدا نمیسازند، اما خود با چنین روشی بر ادامه چنین وضعیتی ناخواسته میکوشند. بنابراین باز اگر مطلق اندیشی نکرده باشیم صرفنظر از هر اشکالی که ممکن است این کتاب داشته باشد اتفاقا بزرگترین حسن آن این است که این اثر کوششی بر سوق دادن جامعه به نگاهی منطقی و عقلانی به مفاخر فرهنگی و ادبی ماست. به عبارت دیگر آسمان جان درست در خلاف جهت چنین جریان مخربی یعنی مطلق اندیشی قدم برداشته است و آرزو میکنم که درباره سایر مفاخری که داریم و یا برای خود تراشیدهایم چنین آثاری و یا حرکتی پدید آید.
اما درباره کتاب عهد الست نکتهای که به نظر بنده رسید و استاد نیز به آن در مقدمه کتاب اشاره کردهاند این است که از سوی ایرانیان توجه بیشتری به موضوع «عهد الست» شده و احتمالا این موضوع سابقهای در فرهنگ و یا دین ایرانیان داشته است این بحث البته در کتاب دنبال نشده و میشد با طرح و بسط آن این موضوع را به ریشه اصلی رواج و گسترش آن وصل کرد. همانطور که احتمالا برخی میدانند در حکمت ایرانی که بخشی از آن در اوستا و نیز متون پهلوی باقی مانده است. شاکله این عالم رنج و درد نیست و انسان به سبب گناهکاری و ناسپاسی و برای رنج بردن به این جهان نیامدهاست، بلکه بر اساس آموزههای این حکمت، انسان خود زیستن در این جهان را اختیار کرد و خواست تا در گسترش جهان، تکامل و رسایی آفرینش همراه و همگام اهورامزد باشد. در بندهش آمده که اهورا مزدا از فَرَوَهر آدمیان سؤال کرد که آیا میخواهند در جهان فَرهمند باقی بمانند یا میخواهند به جهان آمیخته با انگَره مینو بیایند و با بدی و ناراستی بجنگند و خواست اهورا مزدا را برآورده سازند که جهان را آباد و شاد میخواهد. پس فروهرها اعلام کردند که این نبرد را میخواهند و برای رفتن به جهان همداستان شدند تا با این کار هم جهان آباد و خرمی بخش گردد و هم خود آنان به فرجامی نیک و جاودانگی دست یابند. به این موضوع یکی دیگر از متون حکمی پهلوی یعنی مینوی خرد اشاره کرده است. به نظر میرسد این نوعی عهد و پیمان همچون «عهد الست» است که پیش از خلقت، خداوند از آدمیان گرفته و از آنان خواسته تا برای آبادانی و پیشرفت جهان بکوشند و روان آدمیان به این خواست اهورایی به اصطلاح لبیک گفتهاست. امید است که این اثر با ذکر ریشههای ایرانی آن و نیز با توجه نقد و بررسیهای که حاضران در این جلسه و سایر نشستها خواهند داشت، تکمیل گردد.»
سپس نوبت به دکتر سعید کریمی رسید و وی نیز درباره این دو کتاب چنین توضیح داد:
« آسمان جان توصیف و تحلیل دو داستان بلند از مثنوی مولانا درباره عمر خطّاب است: داستان رسول قیصر روم و داستان پیر چنگی. عمر یکی از صحابه بزرگ پیامبر (ص) به شمار می رود و گفتار و رفتار او برای اهل سنت از اعتبار زیادی برخورداراست. در نظر اهل سنت عمر شخصیتی است اهل خوف و زهد. عمر بسیار ساده زیست است و تنها از خدا می ترسد و چون فقط از خدا می ترسد، همه از او می ترسند حتی شیطان. همچنین عمر از عشره مبشره است و پیامبر به او وعده بهشت داده است. پیامبر(ص) در میان پیامبران او را به نوح و در میان فرشتگان او را به جبرئیل تشبیه کرده است. از این روست که او محدَّ ث است و همچون پیامبران به او الهام می شود. همه این اوصاف در خصوص عمر در روایات و تواریخ اهل سنت پیش از مولانا ذکر شده است. اما مولانا در دو داستان مذکور کار جدیدی کرده است. او بر خلاف سنت پیش از خود از عمر چهره یک مرشد کامل و پیر روشن ضمیر ترسیم کرده است. کتاب آسمان جان در تحلیل و نقد این چهره از عمر در مثنوی است.
عهد الست عنوان کتابی است که نگارنده از آیه ۱۷۲ سوره اعراف گرفته است. درواقع کتاب در بررسی تفاسیر و تأویلاتی است که علما و مفسران و صوفیان اسلام از اهل سنت و شیعه راجع به این آیه از قرآن ارائه داده اند. خداوند در روز الست، همچون فرمانده لشکری ذریه آدم را پیشاپیش خود به صف کرده و از آنها پرسیده است که آیا من خدای شما نیستم و آنها گفته اند: بله هستی. برخی از متفکران اسلامی این واقعه را به عنوان واقعه ای در طول تاریخ دیده اند. واقعه ای که در گذشته بر روی زمین اتفاق افتاده است. اما برخی دیگر این واقعه را از ظرف زمان و تاریخ بیرون برده و جنبه ای متافیزیکی به آن دادند که با تفکر نوافلاطونی سازگاری داشت. بردن عهد الست به ساحت متافیزیک اغلب کار شاعران و صوفیان ایرانی بوده است. صوفیان و شاعران ایرانی عهد الست را به عنوان یک اسطوره بازپروری کرده و تصویری خیال انگیز از آن ترسیم کردند. کتاب عهد الست بررسی تفاسیر و تأویلات کسانی چون سورآبادی، محمد غزالی، ابوالفضل میبدی و رشیدالدین فضل الله و صوفیانی مثل سهل تستری، خرّاز، حکیم ترمذی، احمد غزالی، جنید، یحیی رازی، ابوالحسن دیلمی، عین القضات، روزبهان، ابن عربی، عطّار، نجم رازی، مولانا، شبستری، عراقی نزاری قهستانی، سعدی و در پایان حافظ درباره آیه الست است.»
آخرین سخنران این نشست حسن سید عرب بود و وی نیز در گفتاری مختصر به این دو کتاب پرداخت: «آقای دکتر نصرالله پور جوادی ، برای نخستین بار عرفان سهروردی را وارد حوزه ای کاملاً تحقیقی و پژوهشی کرد. او در دو کتاب اخیر خود به دو مسأله مهم در تصوف پرداخته که از حیث اهمیت قابل توجه است. در کتاب عهد الست به نظریه میثاق انسان با خدا توجه کرده اند و آن را با توجه به متون و منابع باقی مانده از صوفیان نخستین برر سی کرده است. به نظر دکتر پورجوادی عهد الست در حقیقت زمینه های ظهور فطرت انسان در نسبت انسان با خدا را تبیین کرده است.کتاب دوم ایشان به دو تحلیل و بررسی دو داستان مثنوی اختصاص دارد که در خلال آن به بحث در درباره حکمت قصه گویی مولانا در مثنوی پرداخته است. به نظر مولف محترم کتاب مثنوی براحتی توانسته با تأسی از شیوه قصه گویی در بعضی از داستان های قرآن کریم به بررسی صوری و محتوایی قصههای مورد نظر خود بپردازد. مولف در این کتاب به بررسی عرفانی یکی از صحابه پرداخته است.»
در پایان دکتر نصرالله پورجوادی سخن را با مقدمهای در مورد نگرش خود در دو کتاب آسمان جان و عهد الست آغاز کرد. او گفت: « کار من نقل احادیث و روایات نبوده و نیست. من قبلاَ راجع به سهروردی و نگاه او به عمر مقالهای نوشتهام. در آن مقاله آوردهام که حتی سهروردی هم عمر را محدِّث میداند. من کاری با سهروردی نداشتم و مواخذهاش نکردم؛ تنها سعیم برآن بود که بگویم سهروردی چگونه عمر را توصیف کرده است و در این دو کتاب هم کاری نداشتهام که آیا عمر محدث بوده یا نه! من اصلا دیگر امروزه به علم حدیث مرسوم نزد قدما اعتقادی ندارم. امروزه رشته حدیث شناسی کلا رشتهای دیگر است. من فقط خواستهام در این دو اثر روایات خیالی مولانا از عمر را بازگو و تحلیل کنم و قضاوت نکردهام . نخواستهام مخاطب کتابم بفهمد من شیعهام یا سنی .این روش من در آسمان جان بوده است….»
در ادامه وی افزود:« چیزی که من بر آن تاکید کردهام تاریخ ارشادی است؛ چیزی که صوفیه درست کردند و با تاریخ نگاری علمی خیلی متفاوت است. در تاریخ مقدس یا تاریخ ارشادی ما نمیتوانیم نقد وارد کنیم. اگر در تاریخ نگاری علمی مقصد رسیدن به شناخت و کسب علم است هدف تاریخ مقدس هم ارشاد و دادن “حال” به مریدان است. مثل کتاب تذکره الاولیا.کسی کاری به راست و دروغ حوادث نداشته فقط نگاه می کردهاند که کسانی با این ویژگی و خصلت زیستهاند که باید از آنها و زندگیشان درس گرفت و ارشاد شد. درست مثل ماجرای کربلا و روایات عامیانه که عموماَ در مجالس روضه خوانده میشده است. در قدیم روضهخوانهای با اصل و نسب مدام اشاره میکردند که انچه میخوانم زبان حال امام حسین یا دیگران است.یعنی بدانید که چیزی که از من میشنوید واقعیت محض و تاریخ حقیقی نیست بل نگاه مقدس و ارشادی به واقعه کربلاست که منِ واعظ میگویم تا به شما “حال” دست دهد.پس زبان حال امام با اسب و جواب گفتن اسب در تاریخ نمیگنجد. اینها تاریخ ارشادی است که هدفش ایجاد سمپاتی روحی و تحول معنوی در مخاطب است. مولانا نیز نگاهش به عمر از نوع تاریخ ارشادی است.»
کلید واژگان: عهد الست، آسمان جان، مولانا، مولوی، ادبیات، شعر، فلسفه، اسلام، حکمت، هنر، پورجوادی.