دستاورد اسلام قلبی، عقل و عرفان و هنر قدسى

دکتر صادق آیینه وند

استاد تاریخ دانشگاه تربیت مدرس

اشاره : از سوی بنیاد ایران شناسی، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی «دومین همایش همکاری های فرهنگی اقتصادی ایران و کره جنوبی» برگزار شد. دراین همایش که با همکاری دانشگاه میانگجی سئول و موسسه مطالعات سیاست تجارت بین الملل کشور کره و با حضور صاحبنظران از دو کشور در تاریخ دوم و سوم اردیبهشت ماه در بنیاد ایرانشناسی برگزار شد در یکی از پانلهای این همایش که به «مطالعات ایران و اسلام در کره» اختصاص داشت، دکتر صادق آئینه وند، رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، به سخنرانی با موضوع اسلام قلبی و اسلام تغلّب پرداخت که مورد استقبال اندیشمندان حاضر در جلسه قرار گرفت. دکتر آئینه که از چهره های ممتاز تاریخ پژوهی در کشور محسوب می شود.

در سخنانش ابتدا به موضوع فتوحات اشاره کرد و سعی نمود فتوحات را در اسلام بر اساس دو رویکرد تغلبى و قلوب مورد بحث قرار دهد. من در نظر دارم تا موضوع فتوح را از دو زاویه تغلبى (فتح به شمشیر) و فتح قلوب (عرضه اسلام بر مبناى اقناع) تبیین کنم.البته قصد ندارم فتح تغلبى را طعن کنم و یا برآن خدشه وارد آورم، بلکه برآنم تا در وجه مقایسه، به تعریف و تمایز و انطباق هر کدام از آن دو با پیشرفت تمدنى در جهان اسلام بپردازم و دستاوردهاى هر یک را در میزان تاریخ بسنجم.به بیان دیگر، قصد دارم چالشى را که در قرن دوم تا پایان آن ذهن نخبگان و اندیشمندان جامعه اسلامى را بر سر موضوع فتوح به خود مشغول داشته بود، اندکى روشن کنم متن ذیل حاصلی از سخنان ایشان در این همایش بین المللی است که تهیه شده است.

***

فتح که غالبا به صورت جمع، فتوح و یا جمع الجمع، فتوحات به کار مى‏رود، در اصطلاح به بیان نحوه گشایش دارالحرب مى‏پردازد. در حقیقت جنگ هایى که پس از رحلت پیامبر گرامى خدا صلى الله علیه وآله و به دنبال نبردهاى رده در عصر خلفاى راشدین، به ویژه خلیفه اول و دوم رخ داد، سرزمین‏هاى پهناورى را با مردمانى از نژادهاى گوناگون، به قلمرو اسلام درآورد. موضوع فتوح در اسلام از منظرهاى خاص محل بحث و توجه قرار گرفته است; فقیهان سیاسى در بحث دارالحرب و دارالاسلام در کتب سیر، خراج نویسان، در باب مالى و زراعى در کتب خراج، فتوح نگاران در بحث جغرافیا و نژاد و نحوه فتح و توصیف سرزمین‏ها در کتب فتوح و خطط نویسان در باب تاسیس و عمران و توسعه شهرهاى رباطى و ثغور در کتب خطط، بدان پرداخته‏اند.

فتوح و فاتحان

قضیه فتوح در صدر اسلام پس از پیامبر گرامى خدا صلى الله علیه وآله چون در پى فتوح رده پدید آمد، از منظر سیاسى، اجتماعى و دینى، گفتمانى خاص را در پى آورد که بى گفت‏وگو نمى‏توان آن را حاصل عزم جزم و اتفاق جمعى دولتمردان، اصحاب و نخبگان اسلامى براى گسیل نیروهاى فاتح در جهت گسترش سرزمین هاى دارالحرب دانست.

ترکیب نیروهاى فاتح از شمالى و جنوبى به خصوص مهاجر و انصار و حضور بادیه‏نشینان و سران وفدهاى دیر پیوند که سردمدارانشان پس از فروپاشى آخرین بقایاى حلف‏هاى مطیبون و ایلاف پس از سال هشتم قمرى، راه مدینه را پیش گرفته بودند، امر فتوح و انسجام درونى نیروهاى فاتح سال نخست‏خلافت ابوبکر را سخت آسیب‏پذیر کرده بود.

از یازده تن از فرماندهان منصوب براى مقابله با شورش‏هاى رده، فرمانده کل و معاونش خالد و عکرمه از بنو مخزوم بودند. صاحبان قبه و اعنه که از دیرباز در شمار چند خانواده حکومتگر قریشى حاکم بر مکه به شمار مى‏آمدند، امر دفاع و تهیه سلاح را براى حمایت از بازرگانى و سیاست و حفظ ساختار بت پرستانه مکه بر عهده داشتند. آن‏چه در جریان نبرد با اهل رده پیش آمده بود، انصار و بعضى از مهاجران‏همراه خالد را در برخورد یکسان با دسته‏هاى شورشیان و ناخشنودان از میان اعرابى و عربى (از مرتد معاند تا شاعر پیشه متنبى و تا ناخرسند جفول کننده)، سخت نگران کرده بود.

گرچه خالد و عکرمه توانستند، به‏رغم مخالفت عمر (شخصیت دوم و مشاور عالى تصمیم‏سازى خلافت)، با تکیه بر حمایت‏خلیفه اول و با همراهى بدویان دیر پیوند، مخالفان سیاسى حاکمیت مدینه را با مخالفان دینى یکسان محسوب دارند و آنان را از دم تیغ بگذرانند، اما همین پیروزى خشن آن هم با فاتحان مخزومى و بدنه بدوى از میان اعراب، دشوارى‏هایى براى حاکمیت مدینه به دنبال آورد که از این لحظه با حضور آن فاتحان در مدینه تشدید مى‏شد.

شاید امر فتوح، که با ورود به عراق از چندى قبل توسط مثنى بن حارثه شیبانى پیشنهاد شده بود، مى‏توانست‏سرداران فاتح خاندان‏هاى نیرومند احلاف قریش را در پى یافتن زمین و اموال و گسترش اسلام به آن سو گسیل دارد و مشغول گرداند و ذهنشان را که پس از کسب وجاهت دینى حاصل از سرکوب مرتدان، مى‏رفت تا به سابقه دیرینه قبه دارى و اعنه بانى، به سهم ستانى از خلافت مشغول شود، به جاى دیگر منصرف گرداند.

با عنایت‏به چنین سابقه‏اى، نیروهاى نظامى فتوح که از راس هرم، صبغه مخزومى داشت و قاعده بر سلوک اعرابى مى‏رفت، به سوى عراق (مدائن) و شام (دمشق) رهسپار شدند.

در این جا براى شناخت نیروهاى حاضر و همراه در بدنه هر دو شیوه از فتوح، مناسب است‏به اصناف امت پس از پیامبر گرامى خداصلى الله علیه وآله اشاره کنیم. در تفسیر طبرى آمده است:

روزى که پیامبر خدا صلى الله علیه وآله به دیدار معبود شتافتند، مردم بر چهار مرتبت‏بودند: ۱- مؤمن مهاجر ۲- انصار ۳- اعرابى مؤمنى که هجرت نکرده بود ۴- تابعان از راه احسان.

انواع فتوح و نحوه گسترش اسلام

به گواهى تاریخ دو شیوه از ابلاغ و ترویج دین توسط مسلمین معمول بوده است: فتح نظامى و فتح قلبى. طبیعتا وقتى سخن از فتوح به میان مى‏آید، شیوه نخست‏بیش از دومى به ذهن متبادر مى‏شود.شیوه نخست‏به رغم آن‏که سرزمین هاى وسیعى را بر حوزه تصرفات اسلام افزود، مشکلاتى نیز در پى آورد.

در بررسى شیوه ابلاغ اسلام به ملت هاى دیگر، گرچه اتفاق نظرى بر سر یک روش بین فقیهان حجاز و عراق به چشم نمى‏خورد، ولى بعدا امویان که خواستار آن بودند تا دامنه متصرفات خود را به سبب ناخشنودى از حجاز و عراق در سوى دیگر و در امتداد دریا بگسترانند، با انتقال نسلى از فقیهان و ارباب سیره و سیر از حجاز به شام، تعریف و شیوه جدیدى از فتوح را بنیاد نهادند که در مقایسه با آن‏چه در مکاتب‏تاریخى حجاز و عراق وجود دارد، تفاوت هاى کارکردى قابل توجهى در آن به چشم مى‏خورد.

مخالفت فقیهان و ارباب سیره و نوازل و مقاسم با این شیوه از فتوح به دو جهت‏بود: نخست آن‏که به صلاحیت و اسلامیت کار اطمینان نداشتند و دوم آن‏که این راه را با آن‏چه در عصر راشدین طى شده بود مغایر مى‏یافتند.

با این همه مسلمینى که در فتوح عصر راشدین شرکت کرده بودند، یکدست نبودند. بسیارى از بادیه نشینان دیر پیوند که هنوز از اسلامیتشان بیش از سه یا چهار سال نمى‏گذشت، با حفظ ذهنیت قبایلى در آن گام نهاده بودند ولى با توجه به نتایج‏شگرفى که به مدد اتحاد و وجود انگیزه‏هاى معنوى و هم سرنوشتى یکسان نسبت‏به مسائل جهان و دینشان حاصل شده بوده، سرزمین‏هاى گسترده‏اى با اموال و امواج‏انسانى در اختیارشان قرار گرفت.

فتوح نگاران نخستین هم گرچه در پدیدآمدن پیروزى‏ها سخن آورده‏اند، ولى از تذکر به ضعف و تشتت‏بازنمانده و از چنین زمینه‏هایى در نگارش یاد کرده‏اند.

بلاذرى در فتوح البلدان آورده است: “چون ابوبکر از اهل رده فارغ شد، چنان دید که سپاهیانش را به شام گسیل کند. پس به اهل مکه و طائف و یمن و همه اعراب نجد و حجاز نامه نوشت و آن‏ها را به جهاد و غنیمت‏هاى روم فراخواند و ترغیب کرد. مردم در هیئت دو دسته مؤمن به جهاد و طامع غنایم، به دعوتش پاسخ گفتند و از هر نقطه به سوى مدینه رهسپار شدند.”

دلبستگى قبیله‏اى اعراب از سویى و دنیا دوستى سران عرب از سوى دیگر، بخشى از ره‏آورد فتوحى بود که از دو سمت، جامعه اسلامى را به سوى دو قطب متنافر مى‏کشاند. قطبى، آزمون‏هاى جاهلى ایام العرب را در بیان اغراق‏آمیز از فتوح و در هویت قبایل ناکام در صحنه تعیین‏گرى سیاسى و ملزم به تبعیت از قریش ایلاف، نمایان مى‏کرد و از کاه کوه مى‏ساخت و قطب دیگر رودهاى خروشان، کشت‏زارهاى‏سبز، چشمه‏هاى جوشان، تاکستان‏ها، زر و سیم و پرنیان را با قحطى حجاز و نجد و نان جوین و پوشینه پشمین مقایسه مى‏کرد و بیش از هر چیز دل بدان بسته بود و مى‏گفت: “چگونه این چشمه‏هاى جوشان و رودهاى خروشان و کشت‏زارها و تاکستان‏ها و زر و سیم و پرنیان را رها کنیم و به خشکسالى حجاز و بى حاصلى زمین آن برگردیم و به خوردن نان جوین و پوشینه پشمین بسنده کنیم؟”

آن‏چه بیان شد بخشى از بدنه نظامى فتوح و سران را آشکار مى‏کند ولى این همه آن‏چه که باید باشد نیست. در بخشى اندک از بدنه، مجاهدان مخلصى حضور دارند که به قصد اعلاى کلمه الله جهاد را بى نام و نشان برگزیده‏اند; گرچه در تصمیم سازى و هدف‏گیرى کمترین نقش ندارند. از سوى دیگر فقهاى نامدار حجاز، جز آن‏ها که با مکتب سیرنگارى اموى همراهى کردند، به سلامت فتوح اموى و عباسى به تردید نگریسته‏اند، گرچه درباره فتوح راشدون ساکت مانده‏اند.در عصر عباسیان این تردیدها در پوشش انذار و اخطار نمایان مى‏شد و وقتى از ابوحنیفه و مالک و شافعى در مورد آن سؤال مى‏کردند، غالبا با این پاسخ مواجه مى‏شدند که از آن چیزى نمى‏دانند!

خلاصه کلام، ما با دو نحوه از گسترش اسلام در تاریخ اسلام، بعد از پیامبر گرامى خدا صلى الله علیه وآله برخورد مى‏کنیم:

۱- نحوه‏اى که براى گشایش دارالحرب و انضمام آن به دارالاسلام متوسل به شمشیر شده است و سرزمین‏هاى بیزانس (روم شرقى)، ایران و بخش‏هایى از افریقا و اروپا را به تصرف در آورده است، با این کار بخش‏هاى عظیمى از جهان آن روزگار به قلمرو اسلام پیوست و اسلام گسترش جغرافیایى یافت. این حرکت از زمان خلیفه اول ابوبکر بن ابى قحافه شروع شد و در عصر عمر و عثمان در عصر راشدون – جز عصر امیرالمؤمنین على‏علیه السلام- ادامه یافت. امویان و عباسیان نیز بدان پرداختند. این فتح را ما فتح تغلبى مى‏نامیم چه به صلح بوده باشد چه به عنوه.

۲- نحوه‏اى که با شیوه بیان کارکردى و عرضه اسلام از طریق اقناع و هدایت‏خلق به نشر آن پرداخته، و در راه گسترش دین به شمشیر دست نبرده و اگر گاهى مجبور به استفاده از شمشیر بوده فقط موانع و مزاحمت ها را از سر راه برداشته است. این نحوه از گسترش اسلام که به فتح دل ها مى‏پرداخته و تربیت مسلمان دین باور و مهذب را که خود مدافع اسلام باشد مدنظر داشته نه فتح سرزمین و عده و عده، ما فتح قلبى و یا ایمانى مى‏نامیم.

در فتح اول، اسلام از حیث جغرافیایى گسترش مى‏یافت و بر تعداد مسلمانان افزوده مى‏شد ولى در فتح دوم، به تهذیب نفوس و ترویج مبانى معرفتى و عرفانى‏اسلام پرداخته مى‏شد، و شمار مؤمنان افزونى مى‏گرفت.

اگر سیر جغرافیایى فتح از نوع اول را از نظر بگذرانیم، اسلام از حجاز به شام و مصر و افریقا و سرانجام اروپا و فلات ایران و بخش‏هایى از شبه قاره ره مى‏سپارد.

ولى در سیر جغرافیایى فتح از نوع دوم، از یمن به عراق و از عراق به جبال و طبرستان وگیل و دیلم و بخش‏هایى از خراسان، مثل نیشابور و بیهق و سبزوار و بعد از آن به هند و چین و آسیاى جنوب شرقى مى‏رسد.

مطلب حاضر به پژوهش در علل و اسباب، اهداف و دستاوردهاى هر دو فتح مى‏پردازد، با این فرض که اسلام اولى بر مبناى ترکیب بنیه اعرابى و نگاه نجدى، گرچه به فتح سرزمین‏هایى نایل شد ولى نتوانست‏به تاسیس تمدنى منبعث و خود جوش به مقتضاى نگاه معرفتى قرآنى دست‏بزند. در نتیجه به بهره‏گیرى از دستاوردهاى تمدنى ملل مفتوح پرداخت و نظام ادارى، اقتصادى و ساختارهاى منطبق با آن‏ها را پذیرفت و نتایج علوم رایج در آن سرزمین‏ها را به شیوه‏اى تلفیقى به کار گرفت. در نتیجه، با به کارگیرى این علوم و کارکردهاى تمدنى آن، به ترکیب تمدنى تلفیقى و متشابک دست‏یافت ولى سنت علمى منطبق با راهبردهاى قرآنى را به دست نداد. این تمدن عظیم گرچه حجم انبوهى از دستاورد تلفیقى و تملیکى علوم را عرضه کرد و شمار فراوانى از نخبگان و دانشمندان را تربیت نمود ولى چون نتوانست‏به سنتى علمى، منطبق و همسو با نظام معرفتى و دینى خود دست‏یابد، از قرن پنجم به تلاشى و ضعف رونهاد و دیگر نتوانست از حیث علمى خود را بر پا دارد.

این شکست ناشى از ترکیب حضور اعرابى، نگاه نجدى و عجز نخبگان(صفوه: (آن در طراحى یک نظام معرفتى براساس هستى‏شناسى و انسان‏شناسى قرآنى بود، در نتیجه حضور بى‏شمار تسلیم شدگان ناکارآمد و فقدان یک طراحى مناسب با ابعاد جامع علمى، ادارى و اقتصادى از سوى نخبگان و کارشناسان (خبیر: ( ملل و تمدن‏هاى مفتوح را با سابقه میراثى و تمدنى خود بر بالاى سر نخبگان فاتح چنین فتوحى نشاند.

بخش عظیمى از روشنگران و فرزانگان و خردمندان، عملا از چنین حرکتى ناخرسند شدند و در دسته‏هاى معارض، جریان سومى را بنیاد نهادند که هم بر نخبگان حمله مى‏برد و هم بر خبیران و کارآزمودگان غیر عرب حاکم بر نظام ادارى و اقتصادى و علمى جهان اسلام.

حاصل این ساز و کار، شعوبى‏گرى و هجوم بر آریستوکراسى بى‏هنر اعراب حاکم و تمجید از ملل مغلوب بود. آن‏چه این حرکت در پى داشت، تلاشى تمدنى بود غیراصیل و ناسازگار با نظام معرفتى دین اسلام.

در نگاه دوم، یعنى فتح قلبى، اگرچه مروجان چنین نحوه از عرضه اسلام، عملا نتوانستند جز در مواضعى از سرزمین‏هاى جهان اسلام به تاسیس حکومت دست زنند ولى توانستند طراحى مناسبى از نظام معرفتى قرآنى به دست دهند. همسویى راهبردها و رهیافت‏ها، تعریف روشن از انسان، تبیین جایگاه او در نظام واره معرفتى، به کارگیرى علوم در جهت مسیر تعامل و تعالى انسان و نشان‏گیرى کرامت مدارانه، عملا توفیق ماندگارى این جریان و انطباق عقلانى آن را با نیاز فطرى انسان، تضمین کرده است.

اسباب دوام این فتح یا نگاه معرفتى آن، به حضور عنصر عربى، نگاه علوى، راهبرى نخبگان در راس هرم و وجود ترکیب منسجم کارآزمودگان و فرزانگان است. در این فتح که فاتحانش «اهل البصائر» اند، تکیه بر فهم دینى مناط اعتبار است نه سابقه دینى.

نسل پرورش یافته این حرکت، با برافراشتن پرچم عدالت‏خواهى علوى و نگاهى جامع به حیات و هدفدارى، به تفسیرى معقول از اسلام و تاسیس مدنیتى موزون و متعادل دست‏یافت که بار عقلانیت آن بر دوش بخش عظیمى از اندیشمندان مؤمن قرار دارد.

تمدن‏هاى فاطمى، حمدانى و بویهى، صرفا از حیث طرح معقول علم محورى، آن هم نه به طور جامع، بخش اندکى از کارکرد تاریخى این حرکت است.

اگر فتح اول به اشعرى‏گرى راه برد و در برابر عقلانیت و ابداع متفکران، سد برافراشت، فتح دوم به عرضه طرح جامعى از اسلام توفیق یافت که بر مبناى آن، عدالت علوى و کرامت انسانى را در آوردگاهى از جولان عقل و عرفان و هنر قدسى در تاریخ پدیدار کرد.

حاصل این نگاه، تمدنى بالنده و حاکمیتى فرخنده بود که بر بنیاد حضور حاکمان حکیم و متحلى به دو صفت عدل و عفت  پى نهاده شد.