بازخوانی رابطه اسلام و غرب در اندیشه های سید حسین نصر

منوچهر دین پرست

آکادمی مطالعات ایرانی لندن(LAIS)

 

در این مطلب نویسنده بر آن است تا دیدگاه های دکتر سید حسین نصر، استاد مطالعات اسلامی دانشگاه جرج واشنگتن آمریکا، را مورد بررسی قرار دهد. تاکید این مقاله بر رابطه اسلام و غرب، تعامل یا روبرویی، است. مولف در ابتدا به بررسی بنیانهای معرفتی سید حسین نصر می پردازد. سپس این رابطه را مورد بازخوانی و تبیین قرار می دهد. 

کلید واژگان: سید حسین نصر، اسلام، غرب، فلسفه، تجدد، معرفت، علم، اسلام سنتی.

 

 

۱-  مقدمه:

 

نام و جایگاه علمی پروفسور سیدحسین نصر، استاد مطالعات اسلامی دانشگاه جرج واشنگتن آمریکا، برای اغلب اندیشمندان حوزه‏های اسلام شناسی، عرفان، فلسفه، کلام اسلامی و ادیان شرقی آشناست. وی با سابقه پر ارجی از فعالیتهای علمی، فرهنگی و نوشته‏ ها و سخنرانی های عالمانه فراوان در حوزه اندیشه اسلامی بدون شک یکی از صاحب‏نظران مسلمان محسوب می‏شود و به ویژه در میان غربیان مورد اعتبار و عنایت ویژه‏ای است. دکتر نصر در آثار و مقالات متعدد در مورد زوایای گوناگون اسلام به ویژه مباحث جهاد، خشونت، صلح، سیاست‏، تمدن اسلامی، سنت و تجدد و انحطاط مسلمین و رابطه اسلام و غرب سخن گفته است. او به پرسشهایی که در مورد مسایل فعلی بین اسلام و غرب در بین غربیان مطرح است پاسخهایی داده که قطعا جذاب و قابل تامل است. عقیده نصر در مورد اینکه سکولاریسم دشمن مشترک اسلام و غرب است به خودی خود جالب است و تازگی دارد.

پروفسور سیدحسین نصر، استاد مطالعات اسلامی در دانشگاه جرج واشنگتن در شهر واشنگتن دی سی می‏باشد. نصر به سال ۱۹۳۳م در خانواده‏ای مذهبی و متصوف به دنیا آمد. آموزش ابتدایی خود را در ایران و ایالات متحده آمریکا انجام داد. سپس، به تحصیل در رشته فیزیک در انستیتو تکنولوژی ماساچوست (MIT) و زمین‏شناسی و ژئوفیزیک در دانشگاه هاروارد پرداخت و موفق به اخذ درجه دکترای تاریخ علم و فلسفه با گرایش در علوم کیهان‏شناسی اسلامی از همین دانشگاه گردید. از سال ۱۹۵۸ ـــ ۱۹۷۹ به تدریس تاریخ علوم فلسفه در دانشگاه تهران پرداخت و نخستین کرسی آقاخان در زمینه مطالعات اسلامی در لندن را کسب کرد. وی رییس دانشگاه آریامهر سابق و بنیانگذار انجمن سلطنتی فلسفه در ایران بود. پرفسور نصر در زمان انقلاب اسلامی به سال ۱۹۷۹ ایران را به قصد آمریکا ترک کرد. ابتدا، به تدریس در دانشگاه تمپل در فیلادلفیا پرداخت و سپس، در سمت فعلی خود به عنوان استاد دانشگاه جورج واشنگتن به کار گمارده شد. وی به طور گسترده‏ای در نقاط مختلف دنیا سخنرانی نموده و در سال ۱۹۸۱ نخستین مسلمانی بود که از سوی دانشگاه ادینبورگ برای ایراد سلسله سخنرانیهایی معروف به سمینارهای گیفورد (Gifford) از وی دعوت به عمل آمد. این سخنرانیها با عنوان معرفت و معنویت منتشر گردید. علاقه نصر به گفتمان دینی او را به انجام مذاکرات و طرح مباحثات متعددی با متکلمان و فیلسوفان معروف مسیحی، یهودی، هندو و بودایی برانگیخت. وی مولف تعداد زیادی کتاب و مقاله درباره علوم، فلسفه، عرفان اسلامی و نیز مقالاتی مربوط به سنت و مدرنیته می‏باشد. جدیدترین کتاب او “قلب اسلام” در پاسخ به حملات یازده سپتامبر و در بیان حقیقت اسلام منتشر شده است. نصر رییس موسسه مطالعات درباره سنت‎گرایی است که مرکز آن در آمریکا قرار دارد. این موسسه، مجله سوفیا را ـــ که مجله‏ای درباره سنت ادیان است ـــ منتشر می‏کند.

۲-  بن مایه های معرفتی

برای شناخت و تبیین گستره فکری دکتر نصر درباره رابطه اسلام و غرب می بایست مبانی فکری او را در مسائل مختلفی مانند: معرفت شناسی، فلسفه، علم و معرفت قدسی، سنت و ادیان به صورت یک پروژه فکری واحد مد نظر داشت. چرا که نصر همه مسائل فکری را جزء جزء نمی نگرد بلکه او آنها را در یک ساختار و یک ساحت مد نظر قرار می دهد. وقتی که نصر سخنی از اسلام سنتی به میان می آورد مقصوداش لب و لباب ادیان و وحدت متعالی دینی و توجه به بن مایه های معنوی و فلسفی دارد. چرا که نصر بر این باور است که قریب به دویست‏ سال است که امواج مدرنیته به سرزمینهاى اسلامى رسیده و اندیشه‏هاى معطوف به مدرنیته در عرصه‏هاى مختلف اندیشه، فرهنگ، اجتماع ، سیاست و اقتصاد دنیاى اسلام نفوذ پیدا کرده است.  نصر معتقد است که در تقابل با این اندیشه‏ها، گرایشهاى مختلفى در جهان اسلام پدید آمده که از آن به بنیاد گرایى‏، تجدد گرایى‏، سنت‏ گرایى‏ برقراری رابطه اسلام و غرب و گفتگوی اسلام و مسیحیت یاد مى‏ کنند. دو قرن پیش، اگر کسى مى‏خواست اسلام را بررسى کند خواه از اهالى مغرب زمین یا از معتقدان چینى آیین کنفوسیوس و یا هندویى از سرزمین هند با سنتى واحد مواجه بود. مکاتب عدیده کلامى، فقهى، فکرى، تفسیرى را مطالعه می کرد. اما در چند دهه اخیر توجه روز افزونی را در غرب نسبت به اسلام شاهدایم، توجهی که هر رویداد جهان شمول مرتبط با نام اسلام، از جنگ داخلی لبنان گرفته تا انقلاب اسلامی ایران و تا ظهور حرکتهای اسلامی در میان مردم فلسطین، سبب تشدید آن شده است. اینک این توجه نوخاسته از زمان حوادث فجیع یازده سپتامبر سال ۲۰۰۱ تا سطوح بی سابقه ای ارتقا یافته است. با نگرش به چنین مسائلی نصر می نویسد: جهانیان به ویژه در آمریکا، تشنه اطلاعاتی درباره اسلام هستند، اما معمولا اطلاعات سالمی در این باره در دسترس نیست. در حقیقت سیلی از معلومات همه رسانه ها، از کتاب گرفته تا نشریات، رادیو و تلویزیون را فرا گرفته است، معلوماتی که بیشتر بر پایه جهل، اطلاعات نادرست و حتی ساختگی است. این سیل معلومات نه تنها فهم درستی از اسلام فراهم نیاورده بلکه بارها و بارها غربیان را دچار بزرگترین زیانها کرده است تا بتوانند به اهداف خاص سیاسی و ایدئولوژیک خود برسند.

نصر در تداوم چنین طرز فکری، نگاه غرب به اسلام و تعامل این دو را از منظری دیگر می نگرد و بر این باور است که تحریف موضوعات اسلامی در غرب، تازگی ندارد این امر تاریخچه هزار ساله ای دارد که به زندگینامه های شرم آوری از پیامبر اسلام (ص) باز می گردد که عمدتا در سده های دهم و یازدهم، به زبان های لاتین، فرانسه و آلمانی نوشته شده است. با این همه، توصیف اولیه از اسلام که آن را بدعتی در مسیحیت می داند باز هم نشانگر احترامی عقلی به اندیشه و تمدن اسلامی است.

دکتر نصر از شکست حرمت در دوره رنسانس و استفاده ولتر از ابعاد گوناگون اسلام برای حمله به مسیحیت و استفاده از روشهایی مانند: عقل گرایی، تاریخ گرایی و شکاکیت و شرق شناسی در مطالعه اسلام را از نمونه های عدم نگرش صحیح غرب از اسلام یاد می کند. اگر چه او به استثناآتی مانند گوته، کربن، شیمل، ماسینیون و گیب که نگاهی معنوی و با عشق و احترام به اسلام داشتند ستایش می کند اما معتقد است: مدتی سپری شد تا اینکه در نیمه دوم سده بیستم مسلمان زادگانی آشنا به زبانهای اروپایی و روشهای پژوهش علمی، برای تبیین سنت فکری اسلامی برای مخاطبان غربی به شیوه ای متقن شروع به نوشتن آثار عمیقی درباره اسلام کردند. پاره ای چهره ها و محققان معنوی و عقلی غرب که از توانایی رسوخ در جهان معنوی اسلام برخوردار بودند تا جایی که می توانستند از درون سنت اسلامی سخن بگویند و بنویسند، همدوش متفکران مسلمان در این رسالت سهیم  شدند.

۳- اسلام سنتی

دکتر نصر پس از واقع یازده سپتامبر که می توان این واقعه را فصلی در نگرش نصر دانست اما نه فصل نو، با نگارش کتاب “قلب اسلام” به تبیین اسلام سنتی، همان اسلامی که سالها به آن دل باخته و در جهت ترویج و تبیین آن سخت کوشیده است، برآمد. اسلام سنتی نصر نگاهی فلسفی، معنوی، سنتی و قدسی به اسلام است. اما نگاه سنتی نصر به اسلام از یک نگرش تاریخی و معنوی نیز برخاسته است. چرا که وی بر این باور است که  گروهى از مسلمانان در پى پذیرش برترى مادى غرب و حتى سلطه نظامى و سیاسى افزونتر آن از پایان قرن دوازدهم هجری به بعد، به تدریج ایمان خود به نهادها و تمدن خویش را از دست دادند. آنان با این که هنوز خود را مسلمان مى‏دانند، اما در واقع تحت غربى‏کردن همه جنبه‏هاى تمدن، از آموزش و پرورش تا موسیقى‏اند، در حالى که جنبه‏هاى عقیدتى و عبادى اسلام را حفظ کرده‏اند. اما دسته‏اى دیگر از نوگرایان مسلمان، حتى در صدد نوسازى خود دین برآمدند، گرچه در این زمینه چندان موفق نبوده‏اند. وجه مشترک هر دو گروه این است که میراث کنونى تمدن اسلامى را قابل استفاده نمى‏دانند. آنها تقلید از نحوه پوشش، معمارى، شهرسازى، ادبیات، آموزش و پرورش غربى و بیشتر مؤلفه‏هاى سازنده یک تمدن را آغاز کردند و در عرصه‏هاى فکرى و ذهنى بر سرعت تقلید از اندیشه غربى افزودند. بسیارى از مسلمانان نوگرا و غیرمسلمانان شرقى نوگرا حتى امروزه نیز همچنان ایدئولوژیهاى قرن سیزدهم هجری غربى را نشان پیشرفت مى‏دانند و از آنها پشتیبانى مى‏کنند. در حالى که اندیشه پیشرفت، تقریبا حامیان جدى خود را در میان محافل روشنفکرى غربى از دست داده است. اینان خشک‏ مقدس به صحنه آمدند و در برابر غرب ایستادند، اما نسبت‏ به بخش بزرگى از تمدن اسلامى بى ‏اعتنا شدند یا با آن مخالفت کردند. در حالى که تنها حسن آنها در دفاع از شریعت‏ بود . این دسته با قسمت اعظم بناى معنوى و عقلى اسلامى که در طول قرنها آفریده شده بود، سر ناسازگارى گذاشتند و بدین ‏سان رخنه‏اى پدید آوردند که نفوذ کامل اندیشه‏هاى ضد اسلامى را به قلب جهان اسلام تسهیل کرد. همچنین، آنها با هنرهاى اسلامى و سایر نهادها و بنیادهایى که از ارزشها و شیوه‏هاى اسلامى متاثر شده و تمدن اسلامى را پدید آورده بودند، بناى مخالفت ‏یا سرسختى گذاشتند .

نتیجه روند مخالف دو نیروى نوگرایى و اصلاح‏طلبى ، روشی خشک‏ مقدسانه بود که هر دو آنها به طور مشترک در رد یا نقادى‏بخش اعظم تمدن اسلامى و بروز عواقب فاجعه‏آمیز آن براى این تمدن دست‏به دست همدیگر دادند; بنابراین، بیشتر این تمدن رو به نابودى گذاشت و جاى خود را به تقلیدهاى دست دوم از تمدن جدیدى داد که هویتش را شمارى از مسلمانان تحصیلکرده جدید و غربزده، به پیروى جاهلانه از اصحاب دایره المعارف فرانسوى، ترسیم کرده بودند. خصوصى‏ترین جنبه‏هاى زندگى اسلامى، از نوع پوشش گرفته تا آذین‏بندى منازل و نیز بیشتر معمارى‏ها و در واقع فضاى زندگى اکثر شهرهاى اسلامى یا دست‏کم مکانهاى تازه‏تاسیس، غربى شد . حتى اوزان شعر عربى و فارسى به دست‏برخى از شاعران جدید تغییر داده شد تا با سبک رایج در غرب سازگار افتد . بگذریم از محتواى چنین ادبیاتى که با محتواى کلى فرهنگ مسلمانان که تا امروز حساسیتهاى اسلامى و سنتى‏اش را حفظ کرده است، کاملا بیگانه بود . در مورد هنرهاى دیگر، همچون نقاشى و موسیقى نیز همین مطلب صادق است و تاثیر فرهنگ غربى در بسیارى جاها روشن است . در عرصه فکرى نیز نظام آموزش و پرورش بر مبناى الگوهاى متعدد غربى متعلق به دوران استعمارى و پس از آن در کشورهاى مختلف اسلامى ایجاد شد . این نظام آموزش و پرورش، با هدف و فلسفه‏اى متفاوت با اهداف اسلامى پى‏ریزى شد و توانست مسلمانان را در علوم و فن‏آورى‏هاى جدید آموزش دهد; اما شکاف عمیقى در بیشتر جوامع اسلامى پدید آورد و مسلمانان با دستاوردهاى دو نظام آموزشى کاملا متفاوت روبرو شدند . بسیارى از نظامهاى آموزشى جدید در جهان اسلام به پناهگاهى براى مسیحیت متاثر از مدرنیسم و سکولاریسیم یا براى انسان‏گرایى شبه‏دینى و خود سکولاریسیم تبدیل شد . در حالى که همه نیروهاى دخیل در تضعیف تمدن اسلامى اکنون نیز همچون گذشته به تاثیرگذارى ادامه مى‏دهند، اسلام سنتى از یک سو به مقاومت در برابر حمله بى‏امان تمدن جدید و غرب مى‏پردازد و از سوى دیگر از همه سطوح مادى و معنوى تمدن سنتى اسلامى حمایت مى‏کند.

نصر در پروژه رویارویی تمدن اسلامی و غرب بر این باور است که در واقع اگر اسلام سنتى در گذشته وجود نمى‏داشت و به ویژه در دو قرن قبل پایدار نبود، دیگر چیزى از تمدن اسلامى از خوشنویسى گرفته تا قالى ‏بافى و از شعر گرفته تا کلام و فلسفه و دیگر علوم سنتى باقى نمى‏ماند و این میراث، مدیون تلاش مردان و زنانى است که همچنان در محیط اسلامى تنفس کردند و از نابودى آن به دست نوسازانى که تمدن جدید را به جاى آن گذاشتند و نیز از اضمحلال آن به دست اصلاح‏طلبان خشک‏مقدس که مسائل مورد توجه اسلام را به فقه و شریعت منحصر کردند و نسبت‏به بخش اعظم تمدن سنتى اسلامى آشکارا و جدا بى‏اعتنا ماندند یا به مخالفت‏با آن برخاستند، جلوگیرى کردند .

به بیانی دیگر سنت در نظر نصر بنیانی  ژرف و فلسفی دارد. سنت در نظر او در یک سوی نظری به باورهای سنتگرایانی همچون گنون، کوماراسوامی، لینگز و شوان دارد و از سوی دیگر سنت در نظر نصر گوهره حکمت خالده است. نصر از جمله‌ کسانی‌ است‌ که‌ با علاقه‌ به‌ آرای‌ این‌ افراد، سعی‌ در گسترش‌ جهان‌بینی‌ سنتی‌ دارد. بدین‌ منظور، سنت‌ در منظومه‌ فکری‌ نصر تنها یک‌ اصطلاح‌ نیست‌ بلکه‌ اهتمام‌ قلبی‌ و ایمان‌ عقلانی‌ است. وی‌ بر این‌ باور است‌ که‌ سنت‌ «هدیه‌ای‌ از بارگاه‌ الهی» است. معنایی‌ که‌ نصر از سنت‌ ارائه‌ می‌کند با آنچه‌ متعارف‌ است، کاملاً‌ تفاوت‌ دارد. برخی‌ از محافل‌ فکری، سنت‌ را به‌ عادت، الگوهای‌ موروثی‌ و امور منسوخ‌ و متروک‌ تعبیر می‌کنند. آنچه‌ از نحوه‌ تفکر این‌ افراد نسبت‌ به‌ سنت‌ به‌ نظر می‌رسد، مرکب‌ از مجموعه‌‌ باورهای‌ مذهبی، فرهنگی، تاریخی، رسوم‌ و آداب‌ و نگرش‌های‌ خاصی‌ است‌ که‌ شیوه‌‌ زندگی‌ حاضر را تشکیل‌ می‌دهند و حداقل‌ از قواعد روایی‌ واحدی‌ پیروی‌ می‌ کنند. این‌ شیوه، به‌ اعتقاد غیر سنت‌گرایان، نا اندیشیده‌ و نا آگاهانه‌ است. به‌ این‌ معنی‌ که‌ ساختار و اجزای‌ سنت‌ به‌ عنوان‌ وضعیتی‌ از پیش‌ فرض‌ شده‌ پذیرفته‌ می‌شوند.

به هر ترتیب، در منظومه فکری نصر اهمیت اسلام سنتى را مى‏توان در پرتو گرایش آن نسبت‏به جنبه‏هاى مختلف خود اسلام نیز فهمید. البته اسلام سنتى، قرآن را به مثابه کلام خداوند از نظر محتوا و صورت مى‏پذیرد و قرآن را تجسم زمینى کلام ازلى خداوند می داند. به علاوه اسلام سنتى، تفسیرهاى سنتى قرآن را نیز قبول دارد. تفسیرهایى که دامنه‏اش از تفسیرهاى زبانى و تاریخى تا تفسیرهاى عقلى و ماوراى الطبیعى گسترده است. در حقیقت، اسلام سنتى متن مقدس را نه فقط بر مبناى معناى ادبى و ظاهرى کلام به تنهایى تفسیر مى‏کند بلکه در تفسیرش بر سنت دیرپایى که آغازش به شخص پیامبر اکرم(ص) مى‏رسد و همچنین بر تفسیرهایى که از طریق شفاهى منتقل شده و یا به صورت مکتوب وجود دارد، نیز متکى است. نصر این دیدگاه را با رویکردی فلسفی تبیین می کند و معتقد است که دیدگاه سنتى همیشه اصل مشهور فلسفه اسلامى را یادآور مى‏شود که عدم الوجدان لا یدل على عدم الوجود، ناآگاهى از چیزى دلیل نبود آن نیست.

 

در نظر نصر اسلام سنتى، به طور کامل از شریعت‏به عنوان قانون الهى دفاع مى‏کند، شریعت آنگونه که در طول قرون متمادى شناخته و تفسیر شده و در مکاتب کلاسیک فقهى متبلور و متجسم شده است. بعلاوه اسلام سنتى، امکان ارائه دیدگاههاى تازه بر اساس اصول استنباط احکام و همچنین استفاده از ابزارهاى دیگر اجراى قانون در شرایط مستحدث را مى‏پذیرد. از دیگر ویژگیهای اسلام سنتى در نظر نصر، تصوف یا طریقت است که تصوف را به مثابه حوزه درونى یا کانون وحى اسلامى در نظر دارد. بدون اینکه منکر وضعیت زوال و فسادى باشد که در طى قرون در برخى از نحله‏هاى آن پدید آمده و یا منکر ضرورت حفظ حقایق تصوف، فقط براى کسانى باشد که صلاحیت دریافت آن را دارند. نگرش اسلام سنتى به تصوف نشان مى‏دهد که تصوف قرنها پیش از پیدایش جنبشهاى تجددخواه و پاک‏دینى، رایج‏بوده است. به این معنى که تصوف ابزارى براى نیل به قدسیت براى کسانى بوده که خواهان ملاقات با پروردگارشان در هر زمان و مکانى بوده‏اند، نه

اینکه تصوف، همچون آموزه‏هایى باشد که باید توسط اعضاى جامعه پیروى شود.

 

 

۴- اسلام سنتی: چالش با بنیادگرایی

 

براى فهم بهتر اسلام لازم است نگرشهای مبنایی اسلام سنتی با نگرشهاى کسانى که «بنیادگرا» یا متجدد نامیده مى‏شوند، مقابله شود. در این برهه از تاریخ، نکته‏اى را که باید به خاطر داشت، این است که در همه تمدنها و مذاهب، باید، نه تنها بین سنتى و مدرن، بلکه بین سنت اصیل و سنت کاذب که معمولا معارض سنت است و آنچه که از نظر ظاهر برخى از خصوصیاتى را که شبیه سنتى است‏به نمایش مى‏گذارد، تمییز قایل شویم. تا جایى که به جهان اسلام مربوط مى‏شود. زمانى این تمایزات، به وضوح آشکار مى‏شود که بتوان بین دیدگاه سنتى آنگونه که در اینجا تعریف شد و دیدگاه شبه سنتى که اغلب با این یا آن شکل از «بنیادگرایى‏» شناخته مى‏شود، تمییز قایل شد. بنیادگرایى، آنجا که مدعى بازگرداندن اسلام به ضعیت‏خلوص اولیه‏اش مى‏شود. در حقیقت، چیزى خلق مى‏کند که با اسلام سنتى تفاوت بسیار دارد، اسلامى که توسط پیامبر(ص) آورده شده و همچون درختى شاداب در طى چهارده قرن از زمان هجرت وى به مدینه، به حیات ادامه داده است.

 

خارج از این حوزه، تمایزات بین دیدگاه سنتى و ضد سنتى در اسلام، حتى از این هم آشکارتر است. اغلب جنبشهاى «بنیادگراى‏» کنونى در حالى که مدرنیسم را محکوم مى‏کنند، برخى از وجوه اساسى آن را مى‏پذیرند. این امر، در پذیرش کامل و آشکار علم و تکنولوژى مدرن به وضوح دیده مى‏شود. در بسیارى از این جنبشها حتى تلاش مى‏شود با رجوع به احکام قرآنى مبنایى براى سلطه بشر مدرن بر طبیعت و نابودى‏اش به وسیله او یافت‏شود. آنها براى اینکه نشان دهند چگونه علوم اسلامى برخلاف مسیحیت در زمینه‏سازى و پیدایش علوم غربى نقش داشته، وارد مباحث ملال‏آورى شده و کاملا فراموش کرده‏اند که ماهیت و خصلت علم اسلامى، به کلى با علم مدرن متفاوت است. نگرش آنها به علم و فن‏آورى همانندى زیادى با تجددگرایان دارد آنگونه که در مرحله عمل در نگرش کشورهاى اسلامى نسبت‏به اشکال مدرن حکومت در مقایسه با کشورهایى که مدعى داشتن این یا آن شکل از حکومت اسلامى هستند، دیده مى‏شود. تقریبا هیچ تفاوتى در شیوه‏اى که آنها مى‏کوشند از طریق آن فن‏آورى مدرن غربى از رایانه تا تلویزیون را بپذیرند، وجود ندارد. بدون اینکه، هیچ تاملى در پیامدهاى این اختراعات بر ذهن و روح مسلمانان کرده باشند. این نگرش مشترک، در حقیقت در حوزه دانش به طور کلى دیده مى‏شود. فرآیند دنیوى‏شدن دانش که از رنسانس در غرب برخلاف تمام تعالیم اسلامى سنتى درباره علم (العلم) رخ داد، نه تنها توسط تجددگرایان به عنوان نشانه پیشرفت مورد قبول واقع شده، بلکه به شدت مورد توجه کسانى که «بنیادگرا» خوانده مى‏شوند، نیز هست. بنیادگرایان، از طریق یکى دانستن صرف اشکال دانش مدرن با علم (العلم) مدعى پیروى دستورات اسلام در حمایت از علم مدرنند و به ندرت از خود مى‏پرسند که منظور پیامبر اکرم(ص)، آنگاه که پیروانش را به طلب دانش از گهواره تا گور فرامى‏خواند، کدام نوع علم است. همین‏طور آنها براى تامل در الزامات حدیث مشهور که گاهى به على ابن ابى طالب نسبت داده مى‏شود درنگ نمى‏کنند. حدیثى که درباره دانش مى‏گوید… «من علمنى حرفا فقد صیرنى عبدا» هرکس به من نکته‏اى بیاموزد، مرا بنده خود ساخته است.

 

نصر به هیچ عنوان سنت گرایی را مترداف با بنیادگرایی نمی داند و این دو را دو شیوه فکری متفاوت می پندارد. در نظر نصر سنتگرایان نه بنیادگرا هستند و نه افراط گرا و از سوی دیگر نه تجددگرا هستند و نه سکولار؛ اما ۹۰ درصد دنیای اسلام را تشکیل می دهند. این گروه هایی که در دنیا به نام اسلام سرو صدای بسیاری کرده اند بسیار کوچک هستند. در کشور مدرن و سکولاری همچون ترکیه اکثریت مردم را سنتگرایان تشکیل می دهند. در مصر، ایران، پاکستان، اندونزی، بنگلادش که از کشورهای اسلامی به شمار می روند نیز اکثریت مردم سنتگرا هستند. بنابراین می توان گفت که ۹۰ درصد دنیای اسلام  سنتگرا هستند. نصر با چنین نگرشی است که جهاد را در اسلام معنای معنوی می داند. چرا معتقد است این واژه باید مجددا ترجمه دقیق شود. هم اینک این واژه در زبان انگلیسی بسیار متداول شده و به خصوص این که بسیاری از نویسندگان برای فروش کتابهای خود این واژه را در عنوان کتاب جای می دهند. بنابراین سوء تعابیر بسیاری ازآن صورت گرفته است. مدت زمان مدیدی واژه جهاد به جنگ مقدس ترجمه می شود. این ترجمه از واژه جهاد نادرست است. واژه جهاد به عربی از ریشه جهد کردن گرفته شده که به معنی تلاش فرد در راه خدا است. طی قرن ها جهاد به دو معنا به کار رفته است. همانطور که واژه جنگ صلیبی دو معنا داشته است: یکی عمل تاریخی دستور پاپ به جنگ های صلیبی در قرون وسطا و دیگری جنگ رئیس جمهور لیندون جانسون با فقر یا چیزی شبیه آن که در زبان انگلیسی تکرار و استفاده می شود. جهاد نیز دو معنی دارد: یک معنی کلی. به عنوان مثال جهاد برخی کشورها برای کمک به فقرا، جهاد برای بازسازی محله های کثیف و پرجمعیت. این واژه درست همانند جنگ صلیبی در ذهن غربیان است که جنگ ها صلیبی را مقدس می شمردند. اکنون جهاد به معنای هر گونه تلاشی برای اصلاح به کار می رود. اما معنی اصلی جهاد ژرف تری است. این معنا هم اکنون به صورت نادرست ترجمه شده و دچار سوء تعبیر شده است.

با تاکید و ژرفنگری به چنین برداشتی معنوی است که نصر حوادث یازده سپتامبر را محکوم می کند و می گوید: درهردینی کسانی وجود دارند که کورکورانه از دستورات دینی پیروی می کنند.  زمانی که ” اولیور کرامول” [ فرمانده و سیاستمدار انگلیسی که در جنگ داخلی نیروهای چارلز اول را شکست داد] سر چارلز اول را از بدن جدا می کرد به این مسئله فکر می کرد که همچون یک مسیحی خوب رفتار می کند. در تمام دوران مردمی هستند که از تعالیم دینی به مواردی عمل می کنند که می خواهند، تفسیر خود را از دین ارائه دهند. این مردم فکر می کنند که در حقیقت آنها مفسران حقیقی دین هستند. اما اگر به تمام دنیای اسلام نگاه کنید،  پیشینه این مردم حتی از لحاظ الهیات به الحاد می رسد. علاقه ای به استفاده از واژه الحاد ندارم، اما آنان در مرز تفکر اسلامی قرار دارند. این امر درباره مسلمانان سنی و شیعه صدق می کند. چنین افرادی تحت هیچ شرایطی سنتگرا، ارتودکس واقعی نیستند. حقیقتی که یک گروه کوچک به خشونت متوسل می شوند تنها مختص اسلام نیست. این امر اکنون درمیان هندوهای گجرات نیز وجود دارد و حتی در تاریخ مسیحیت نیز می توان نمونه هایی از آن را یافت. مشکل این مردم این است که آنها آگاهانه از نام اسلام برای پیشبرد اهداف خود سود می برند.

 

۵- نقش حقوق انسان در تعامل با غرب

نگاه نصر در اسلام سنتی به سیاست در مواجه با غرب نگاهی است که وی با تاکید بر آرای دین مبین اسلام، فلسفه و حکمت جاودان، سنت گرایی و  تعامل با ادیان و احترام به حقوق انسانها مطرح می سازد. وی حقوق انسانها را با چیزی که امروزه در غرب حقوق بشر نامیده می شود مفهوم و پرسشی بنبادین دینی و فلسفی می داند. نصر می گوید: در جهان امروز هر کسی دم از حقوق بشر و تقدس زندگی انسان می زند و بسیاری از سکولارها حتی خود را در برابر پیروان ادیان گوناگون، پرچمدار راستین حقوق بشر وانمود می کنند. اما شگفت اینجاست که همین پرچمدار انسانیت، انسانها را جز میمون تکامل یافته ای نمی دانند که از گونه های پست تر حیات و سرانجام از ترکیبات گوناگونی از مولوکولها تکامل یافته اند.

اما نصر به رد چنین نگرشی می پردازد و با بهره گیری از آموزه های ادیان که خداوند هر چیزی را بر صورت خویش آفرید، حرمت انسان را بسته به نشان الهی مطرح نماید. نصر معتقد است که اسلام نیز انسانها را در رابطه با خداوند تعریف می کنند و مسئولیت ها و حقوقشان نیز بر گرفته از همین ارتباط است. در سرتاسر تاریخ اسلام مباحث فلسفی، کلامی و عرفانی بسیاری در این باره مطرح شده است، اما عامل اساسی مشترک میان همه مذاهب اسلامی و در واقع میان عامه مومنان آن است که خداوند، آفریدگار ما و یا به زبان فلسفی، علت وجودی هستی ماست. بنابراین ما در همه چیز وامدار اوییم و جملگی حقوقمان برگرفته از عمل و مسئولیتهای خویش نسبت به او و سر سپردن به اراده اوست. اسلام غایت وجود آدمی را عبادت و خدمت به خداوند می داند و انسانیت ما زمانی کاملا محقق می شود که این غایت و هدف وجودمان تحقق بخشیده باشیم. و گرنه هر چند که حامل حقیقت امسانی در درون خویشیم، از آن بی بهره می مانیم و زندگی مان پایین تر از مرتبه کاملا انسانی است. دکتر نصر با طعنه نسبت به دیدگاه غرب درباره مسئولیتهای انسان می گوید: هر چند که این روزها همه یکسره دم از حقوق بشر می زنند و کمتر کسی از مسئولیت های انسان سخن به میان می آورد، در عمل حتی در همان غرب مدرن هم در بسیاری موارد مسئولیتها بر حقوق پیشی دارند.

دکتر نصر با اشاره به برخی از آرای غربیان که عقایدشان را با وضعیت حاکم در جهان اسلام مقایسه می کنند به نگاه سنتی تاکید دارد و معتقد است که از نگاه سنتی، مسلمانان باید در امور حکومتی طرف مشورت قرار می گرفتند و هر کسی حق داشت از زندگی عادلانه ای برخوردار شود و نیز حق داشت علیه بی عدالتی برخیزد. با پیدایش سکولاریسم، بسیاری از غربیان حکومت خداوند از رهگذر دین را استبداد دانستند و استبداد حاکمان خویش را به پای استبداد دین گذاشتند، چنانکه این امر در انقلاب فرانسه به روشنی پیداست. در مقابل، در جهان اسلام هرگز استبداد حاکمان دنیوی را با آنچه فیلسوفان لاادری غربی استبداد دین می نامیدند، یکی ندانستند و در این باب همانندی هایی میان دیدگاه های اسلام و دیدگاه های بنیانگذاران آمریکا وجود دارد. به صرف وجود اقلیت ناچیز در کشورهای مختلف اسلامی که خود را سکولار می خوانند و حقوق سیاسی را به معنای آزادی از حکومت استبدادی و نیز رفتن به سوی سکولاریسم به معنای غربی آن یم دانند، زنهار که وضعیت کنونی جهان اسلام را با آنچه در تاریخ غرب رخ داد، در آمیزیم.  امروزه حکومت بیشتر کشورهای اسلامی به دست رژیم دیکتاتوریی است که معمولا چون طرفدار غرب و حافظ منافع غربیان به شمار می روند، از حمایت غرب برخوردارند. مسلمانان همچون دوران گذشته، اسلم را وسیله ای برای محافظت از خویش علیه این استبداد دنیوی می دانند. همین نگرش دیرپای اسلامی به نقش دین در حمایت از مردم در برابر استبداد، یکی از دستاویزهای بنیادگرایی مصطلح است.

دکتر نصر در مقایسه میان اولویتهای حقوق بشر در سکولاریسم و اسلام با تاکید بر برداشتهای آنها از معنای انسانیت مطرح می سازد که از منظر سکولاریسم انسان مخلوقی زمینی است و حقوق فرد در مقام موجودی کاملا زمینی از بیشترین اهمیت برخوردار است و حقوق فرد در مقام موجودی کاملا زمینی از بیشترین اهمیت برخوردار است. امروزه در بعشی از شهرهای آمریکا اگر کسی در کوچه و بازار خداوند یا حضرت مسیح را به باد ناسزا بگیرد مجریان قانون هیچ کاری به او نخواهند داشت، اما اگر همو فردی را مورد توهین قرار دهد می توان دستگیرش کرد یا تحت پیگرد قرار داد. روشن است که از این دیدگاه حقوق فرد نه تنها بر حقوق خداوند بلکه بر حقوق ایمانی نیز که واقعیتی اجتماعی است، برتری دارد. اولویتهای بشر در جهان اسلام بر عکس سکولاریسم است. حقوق الهی برتر از حقوق انسانهاست و اینکه کسی به دین دیگران توهین کند اصولا از جمله حقوق شمرده نمی شود حتی اگر ممنوعیت از چنین کاری از گستره حقوق فردی انسانها بکاهد.

۶- سرشت اخلاقی – معنوی زندگی انسان در شرق و غرب

 

نصر سخت بر این باور است که امروزه آن توازن ساده میان شرق و غرب بر هم خورده است. تا پیش از  دوران جدید دارالاسلام تنها بیگانه ای بود که غرب می شناخت و نیز همین بیگانه بود که در شناخت تمدن غرب از خویش در طول دوره رشد و شکوفای اش، نقش نسبتاً تعیین کننده داشت. کسانی کوشیده اند که تمدن اسلامی را از آن رو که به راه غرب نرفته است، به باد سرزنش بگیرند و با اشاره به جهان اسلام این پرسش را طرح کرده اند که چه اشتباهی رخ داد؟ اما با نگاهی به تاریخ جهان در می یابیم که این پرسش باید به جای در جهان اسلام چه اشتباهی رخ داد به صورت در اروپا چه اشتباهی رخ داد؟ مطرح شود. خود همین پرسش چه اشتباهی رخ داد نشان دهنده هنجار یا حقی است که پرسشگر بر پایه آن نادرستی چیزی داوری می کند. روزگاری بود که هنجار جهانشمول که بر پایه اصول دینی و معنوی استوار بود و از جهان بینی خدا محوری یا انسانی کیهانی سرچشمه می گرفت، تمدنهای سنتی ای همچون تمدن های ژاپنی، چینی، هندو، اسلامی، بیزانسی و اروپای سده های میانه بود. این اروپای پس از سده های میانه بود که با جایگزینی جهان بینی انسان – محوری به جای جهان بینی خدا محوری، یا به زبان دینی با نشاندن ملکوت انسان بر جای ملکوت خداوند، از این هنجار روی برتافت. این آزادی عقل از وحی و شهود عقلی، در کنار پافشاری بر انسان گرایی، فردگرایی، تجربه گرایی و طبیعت گرایی بسیاری تحولات تازه را در پی داشت که از جمله آنها می توان به دپیدایش علم جدید مبتنی بر قدرت به جای حکمت و نیز توانا شدن اروپاییان برای دست اندازی بر کل جهان و چیرگی بر دیگر تمدنها اشاره کرد. این وضع به انقلاب صنعتی، فناوری جدید، پزشکی نوین، مرگ دهها میلیون اروپایی در سده بیست بر اثر ابزار جدید رفاه، سکولاریزه کردن عالم، انسانیت زدایی، تخریب بی سابقه طبیعت و بسیاری از پیامدهای دیگر انجامید. آیا بایسته است که همه این انتقادها را فراموش کنیم، تمدن جدید غرب را هنجار درستی بپنداریم و آن را سنجه ای برای درستی یا نادرستی هر چیز دیگری بدانیم. هیچ انسان عاقلی با علم به آنچه ما با محیط طبیعی مان می کنیم و آگاهی از این همه نیروهای ویرانگر ساخته جامعه و مهمتر از آن، روح ما انسانها نمی تواند وانمود کند که باید معیار داوری ما درباره تمدنهای دیگر، از اسلامی و غیر آن راهی باشد که تمدن غرب بدان رفته است.

امروزه دیگر نمی توان به درستی از غرب و جهان اسلام همچون دو تمدنی سخن به میان آورد که مانند دو سپاه آماده کارزار در سده های میانه، رو در روی هم ایستاده اند. در ایام گذشته اسلام بر کناره های جنوبی مدیترانه و غرب بر کناره های شمالی آن چیره بود، و بعدها امپراطوری عثمانی بر اروپای شرقی دست انداخت و قلمرو تمدن غرب از وین غربی آغاز می شد. غربیان بسیاری در جهان اسلام زندگی می کنند در حالی که شمار مسلمانان غربی نیز اندک نیست و گروه های اسلامی پر شماری هم در اروپا و هم در آمریکا به سر می برند. در حالی که سهم غربیان در جهان اسلام نسبت به غرب اساساً اقتصادی و تا اندازه ای سیاسی است، سهم مسلمانان مقیم غرب نسبت به جهان اسلام نخست عقلی و تنها در مرحله بعد اقتصادی است. به راستی در هیچ زمانه ای از تاریخ اسلام این همه رهبران عقلی و صاحب نفوذ اسلام در تمدنی دیگر بیرون از دارالاسلام به سر نمی برده اند و شگفت اینکه در آنجا از فضای مناسب برای گفتمان عقلی آزادی برخوردارند که در اوضاع کنونی حاکم بر بسیاری از کشورهای اسلامی چنین فضایی نایاب است. سرنوشت غرب و جهان اسلام به گونه ای در هم تنیده است که نمی توان وضعیت کنونی را با جداسازی کامل این دو از هم به ما و آنها فروکاست. در این بزرنگاه ویژه تاریخ، نه تنها سرنوشت اسلام و غرب بلکه سرنوشت همه تمدنهاست که خواه ناخواه با نیروهای توانمند جهانی شدن در آویزند. اگر تا پیش از این سکولاریسم در پی کوبیدن و بر اندازی جهان بینی های قدیمی مبتنی بر مقدسات بود، فرایند جهانی شدن بنا به مفهوم رایج آن، به شیوه ای هر چه پر شتابتر خواهان برافراشتن پرچم جهان بینی و نظام ارزشی یگانه ای است.

از دیگر چالشهای فکری که نصر سخت با آن رویارویی دارد این است که در این لحظه سرنوشت ساز تاریخ بشر نه تنها بر مسلمانان و غربیان، بلکه در واقع بر همه انسانهاست که زندگی اخلاقی بر پایه احترام متقابل و شناخت بیشتر از همدیگر را در پیش گیرند. با نگاهی موشکافانه به اسلام و غرب، باید بر این نکته انگشت گذاشت که ما چه مسلمان، چه یهودی، چه مسیحی، یا حتی سکولار باشیم و چه در جهان اسلام یا در غرب زندگی کنیم، در زندگی مان به معنا، به هنجارهای اخلاقی برای راهنمایی در کارها و به نگرشی نیاز داریم که امکان همزیستی مسالمت آمیز با یکدیگر و با بقیه مخلوقات خداوند را برایمان فراهم آورد. در برآوردن این نیازها هیچ چیز در عالم به اندازه جنبه ظاهری و پیام باطنی اسلام و نیز دیگر ادیان به کارمان نمی آید. پیام باطنی ادیان از جایگاه ویژه ای برخوردار است چرا که این پیام همان حقیقت جامعی است که خداوند در قلوب انسانها نهاده است و در مرکز همه وحی های آسمانی جای دارد.

 

منابع:

۱٫ سیدحسین‌ نصر، معرفت‌ و معنویت، ترجمه‌‌ انشاء الله رحمتی، تهران، دفتر پژوهش‌ و نشر سهروردی، چاپ‌ دوم،۱۳۸۱٫
 ۲٫ سیدحسین‌ نصر، نیاز به‌ علم‌ مقدس، ترجمه‌‌ حسن‌ میانداری،قم، موسسه‌ فرهنگی‌ طه، چاپ‌ اول، ۱۳۷۹٫
 ۳٫ سیدحسین‌ نصر، آرمان‌ها و واقعیت‌های‌ اسلام، ترجمه‌‌ انشاء الله رحمتی، تهران، جامی، چاپ‌ اول، ۱۳۸۲٫
 ۴٫ سیدحسین‌ نصر، معارف‌ اسلامی‌ در جهان‌ معاصر، تهران، شرکت‌ سهامی‌ کتاب‌های‌ جیبی‌ با همکاری‌ موسسه‌ انتشارات‌ امیرکبیر، چاپ‌ سوم، ۱۳۷۱٫
۵٫ سیدحسین‌ نصر، نظر متفکران‌ اسلامی‌ درباره‌ طبیعت، تهران، شرکت‌ سهامی‌ انتشارات‌ خوارزمی، چاپ‌ سوم، ۱۳۵۹٫
۶٫ سیدحسین‌ نصر، آموزه‌های‌ صوفیان‌ از دیرزو تا امروز، ترجمه‌ی‌ حسین‌ حیدری‌ و محمد هادی‌ امینی، تهران، قصیده‌سرا، چاپ‌ اول، ۱۳۸۲٫
۷٫ سیدحسین‌ نصر، جوان‌ مسلمان‌ و دنیای‌ متجدد، ترجمه‌ی‌ مرتضی‌ اسعدی، تهران، طرح‌ نو، چاپ‌ چهارم، ۱۳۷۶٫

 ۸٫ سیدحسین‌ نصر، موقعیت‌ فلسفه‌ اسلامی‌ در عصر حاضر، گفت‌وگو با پروفسور سیدحسین‌ نصر توسط‌ سلمان‌ صفوی‌ و‌ ‌سجاد رضوی، تهران، سلمان‌ آزاده، چاپ‌ اول، ۱۳۸۲٫
۹٫ سیدحسین‌ نصر، علم‌ و تمدن‌ در اسلام، ترجمه‌ی‌ احمد آرام، تهران، نشر اندیشه، چاپ‌ اول، ۱۳۵۰٫
۱۰٫ سیدحسین‌ نصر، جاودان‌ خرد (مجموعه‌ مقالات‌ دکتر سیدحسین‌ نصر، به‌ اهتمام‌ سیدحسن‌ حسینی، تهران، انتشارات‌ سروش، چاپ‌ اول، ۱۳۸۲٫
۱۱٫ سیدحسین‌ نصر، هنر و معنویت‌ اسلامی، ترجمه‌ی‌ رحیم‌ قاسمیان، تهران، دفتر مطالعات‌ دینی‌ هنر، چاپ‌ اول، ۱۳۵۷٫
۱۲٫ مهرزاد بروجردی، روشنفکران‌ ایرانی‌ و غرب، ترجمه‌ی‌ جمشید شیرازی، تهران، نشر و پژوهش‌ فرزان‌ روز، چاپ‌ اول، ۱۳۷۷٫
۱۳٫ مجید محمدی، دین‌شناسی‌ معاصر، تهران، نشر قطره، چاپ‌ اول، ۱۳۷۴٫
۱۴٫ سید حسین نصر، قلب اسلام، انتشارات حقیقت، چاپ اول، ۱۳۸۳٫

 ‌مقالات‌
 ۱٫ سیدحسین‌ نصر، اسلام‌ سنتی، ترجمه‌‌ نورالله قیصری، پژوهشنامه‌ متین، سال‌ دوم، شماره‌ هشتم، پاییز ۱۳۷۹٫
 ۲٫ سیدحسین‌ نصر، معنویت‌ و علم؛ همگرایی‌ یا واگرایی؟، ترجمه‌‌ فروزان‌ راسخی، نقد و نظر، سال‌ پنجم، شماره‌ سوم‌ و چهارم، تابستان‌ و پاییز ۱۳۷۸٫
 ۳٫ سیدحسین‌ نصر، دین‌ و بحران‌ زیست‌ محیطی، ترجمه‌ محسن‌ مدیرشانه‌چی، نقد و نظر، سال‌ پنجم، شماره‌ اول‌ و دوم، زمستان‌ و بهار -۱۳۷۷ ۱۳۷۸٫
 ۴٫ سیدحسین‌ نصر، انسان‌ و طبیعت؛ بحران‌ معنوی‌ انسان‌ متجدد، ترجمه‌‌ احمدرضا جلیلی، نقد و نظر، سال‌ چهارم،‌ ‌شماره‌ سوم‌ و چهارم، تابستان‌ و پاییز ۱۳۷۷٫
 ۵٫ سیدحسین‌ نصر، پیوند فلسفه‌ و عرفان‌ در جهان‌ اسلام، ترجمه‌‌ مسعود صادقی‌ علی ‌آبادی، پژوهشنامه‌ متین، سال‌ دوم، شماره‌ هفتم، تابستان‌ ۱۳۷۹٫
 ۶٫ دیوید بی‌بورل، الهیات‌ فلسفی‌ اسلامی‌ (نقدی‌ بر کتاب‌ معرفت‌ و معنویت‌ سیدحسین‌ نصر)، ترجمه سیاوش‌ جمادی، سروش‌ اندیشه، سال‌ دوم، شماره‌ پنجم، بهار ۱۳۸۲٫
 ۷٫ آشوک. ک. گانگادین، در جستجوی‌ دانش‌ عام‌ و جهانی، ترجمه‌‌ سیاوش‌ جمادی‌ به‌ انضمام‌ پاسخ‌ سیدحسین‌ نصر، سروش‌ اندیشه، سال‌ اول، شماره‌ اول، زمستان‌ ۱۳۸۰٫
 ۸٫ الیوت‌ دیوتش، فلسفه‌ هنر سیدحسین‌ نصر، ترجمه‌‌ امیر مازیار، سال‌ اول، شماره‌ دوم، بهار ۱۳۸۱٫
 ۹٫ سیدحسین‌ نصر، سنت، هنر، معنویت، ترجمه‌‌ امیر مازیار، سروش‌ اندیشه، سال‌ اول، شماره‌ دوم، بهار ۱۳۸۱٫
 ۱۰٫ سیدحسین‌ نصر، مبادی‌ مابعدالطبیعی‌ و تلقی‌ اسلامی‌ در مقوله‌ مدارا و عدم‌ مدارا، ترجمه‌‌ هومن‌ پناهنده، کیان، سال‌ هشتم، شماره‌ ۴۵، بهمن‌ – اسفند ۱۳۷۷٫
 ۱۱٫ سیدحسین‌ نصر، جهان‌بینی‌ اسلامی‌ و علم‌ جدید، ترجمه‌‌ ضیأ تاج ‌الدین، نامه‌ فرهنگ، سال‌ هشتم، شماره‌ دوم، تابستان، ۱۳۷۷٫
 ۱۲٫ سیدحسین‌ نصر، روابط‌ میان‌ ادیان‌ در سایه‌ بحران‌های‌ پیرامونی، باور، دوره‌ جدید، شماره‌ پنجم، ۱۸ خرداد ۱۳۸۱٫
 ۱۳٫ اسلام، بنیادگرایی‌ و دموکراسی، گفت‌وگو با دکتر سیدحسین‌ نصر، روزنامه‌ همشهری‌ ۱۸،۱۹،۲۰ خرداد ۱۳۸۲٫
 ۱۴٫ گفت‌وشنود شیوا کاویانی‌ با سیدحسین‌ نصر، کلک، شماره‌ ۴۳ و ۴۴، ۱۳۷۲٫
 ۱۵٫ سیدحسین‌ نصر، ایران‌ و سرنوشت‌ فلسفه‌ اسلامی، جاویدان‌ خرد، ش‌ اول، سال‌ اول، ۱۳۵۴٫
 ۱۶٫ سیدحسین‌ نصر، وحدت‌ روح‌ و کثرت‌ تجلیلات‌ آن، جاویدان‌ خرد، ش‌ اول، سال‌ دوم، ۲۵۳۵٫
 ۱۷٫ سیدحسین‌ نصر، هنری‌ کربن‌ زندگی‌ و آثار غریب‌ غرب‌ در طلب‌ نور شرق، جاویدان‌ خرد، ش‌ اول، سال‌ سوم، ۲۵۳۶٫
 ۱۸٫ سیدحسین‌ نصر، حکمت‌ الهی‌ و شعر و منطق‌ در مشرق‌ زمین، جاویدان‌ خرد، ش‌ دوم، سال‌ سوم، ۲۵۳۶٫
 ۱۹٫ گفت‌وگو با سیدحسین‌ نصر، موقعیت‌ فلسفه‌ اسلامی، روزنامه‌ همشهری، ۱۲ مرداد ۱۳۸۲٫
 ۲۰٫ گفت‌وگو رامین‌ جهانبگلو با سیدحسین‌ نصر، ترجمه‌‌ محمود عبدازاده، پل‌ فیروزه، سال‌ دوم، شماره‌ پنجم، پاییز۱۳۸۱٫