داریوش شایگان:هند در آسیا اهمیت بسیاری دارد

 

محسن آزموده

درآمد: ابوریحان بیرونی(۳۶۲-۴۴۰ قمری) دانشمند، ریاضی دان، ستاره شناس و تقویم شناس برجسته ایرانی در فصل نخست کتاب مستطاب «البیرونی فی تحقیق ماللهند من مقوله مقبوله فی العقل أو مرذوله » در دشواری شناخت هندیان می نویسد: «این قوم در همه اموری که ملت‌ها در آن مشترک هستند با ما اختلاف دارند»(ترجمه دکتر اعوانی) اما هم او وقتی جلوتر درباره دین و زبان هندیان توضیح می دهد، آشکار می گردد که اشتراک ایرانیان و هندیان بسیار بیش از آن چیزی ست که در نظر آید. در واقع دو ملت ایران و هند در طول سده ها به دلایل گوناگون اقلیمی، فرهنگی، اجتماعی، زبانی، دینی و سیاسی با یک دیگر مراودات فراوانی داشته اند. اگرچه این تاریخ سه هزارساله مناسبات، در یک سده اخیر و عمدتا به دلیل جذاب شدن فرهنگ و تمدن غربی کم تر مورد مداقه قرار گرفته است و ما ایرانیان گویی فراموش کرده ایم، آن هنگام را که از هندیان جدا شدیم و ایشان از تنگه خیبر به هند رفتند و ما از غرب دریای خزر ایران را برای سکنا برگزیدیم. یک صد و نوزدهمین شب از شب های مجله بخارا در پنجشنبه ای که گذشت(۱۲ اردیبهشت) در ساختمان کانون زبان پارسی وابسته به موسسه موقوفات افشار به روابط کهن ایران و هند اختصاص داشت.  در این نشست که با همکاری سفارت هند در ایران، موسسه فرهنگی هنری ملت، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، گنجینه پژوهشی ایرج افشار و انجمن دوستی ایران و هند برگزار شد، به جز دی.پی.سری واستوا، سفیر هند در ایران و سریش ک. گویال .معاون وزیر شورای ارتباطات فرهنگی کشور هند شماری از چهره های فرهنگی و فکری ایران همچون داریوش شایگان، فتح الله مجتبایی، کامران فانی، محمد بقایی ماکان، زیبا جلالی نائینی نیز حضور داشتند. در این مراسم همچنین از متفکران و پژوهشگرانی چون محمود تفضلی، ع. پاشایی، مسعود برزین، مشایخ فریدنی و محمدرضا جلالی نائینی به پاس سال ها تلاش و کوشش در شناخت فرهنگ و تمدن هند تقدیر به عمل آمد. در ادامه مختصری از این گزارش را تقدیم حضور می گردانیم:

کلید واژگان: هند، آسیا، ادیان، حکمت، فلسفه.

***

دیوان حافظ کتاب مقدس هندیان

در ابتدای این برنامه علی دهباشی ضمن اشاره به مراسم های گذشته این مجله درباره هند، همچون شب‎های « رابیندرانات تاگور»،« راوی شانکار» و « گتیانجالی» به ده ها کتاب و صدها مقاله و نزدیک به هزار مقاله به فارسی و دیگر زبان ها درباره مناسبات تارخی و فرهنگی ایران و هند اشاره کرد. پس از او سریش. ک. گوپال معاون وزیر شورای ارتباطات فرهنگی کشور هند در سخنانی به زبان انگلیسی به سابقه آشنایی خودش با زبان پارسی به واسطه پدرش اشاره کرد و گفت: پدرم فقط پنج سال مدرسه رفته بود، اما همه تحصیلاتش به زبان پارسی بود، این انگیزه ای برای من شد که زبان پارسی بیاموزم؟، اما هیچ گاه این امکان برایم فراهم نشد. وی سپس به اشتراک میان زبان های فارسی و سانسکریت از یک سو و اشتراک نژادی ایرانیان و هندیان از سوی دیگر اشاره کرد و گفت: بسیاری از مکاتبات تجاری به زبان فارسی نوشته شده‎اند و حتی زمانی اکبر شاه کتاب انجیل را به زبان فارسی ترجمه کرده بود و یکی از همسران اکبر شاه هم ایرانی بود. گویال سپس بر روابط ادبی میان دو کشور تاکید کرد و گفت: دیوان حافظ در هند کتابی مقدس محسوب می شود. ایران و هند از نظر ادبیات سرآمد کشورهای دیگر هستند. ما باید از این امکانات بهره ببریم و در روند جهانی شدن، منازعه بین تمدن ها را به گفت و گوی بین تمدن ها بدل کنیم.

 

اشتراک سانسکریت و پهلوی

دی. پی. سری واستوا سفیر هند در ایران نیز در سخنانش که به زبان انگلیسی بیان می شد، به زادگاهش در لکهنو که خاستگاه زبان اردوست اشاره کرد و گفت: زبان اردو بسیار به فارسی وابسته است. بسیاری کلمات مثل حال، سال، پارسال، خداحافظ و … از فارسی به این زبان راه یافته است، در شهر لکهنو فارسی رایج است و در قدیم شاهزادگان و سلاطین به این زبان سخن می گفتند. من حتی شنیده ام که فارسی باستان و فارسسی میانه بسیار سانسکریت بسیار نزدیکند. در بازدید از کتابخانه آیت الله مرعشی در هند متوجه شدم که متون سانسکریت فراوانی آنجا هست.

سفیر هند سپس به روابط این دو کشور در دوران معاصر اشاره کرد و گفت: سالانه ۴۰ هزار ایرانی از هند به ایران سفر می کنند، همچنین هر سال هزاران زائر هندی به مشهد مقدس می آیند.

 

تجلی شکوه روابط ایران هند نزد هندشناسان ایرانی

کامران فانی نویسنده و نسخه پژوه برجسته و عضو هیات علمی دانشنامه تشیع سخنران بعدی این مراسم بود که درباره دو هندشناس حاضر در مراسم یعنی فتح الله مجتبایی و داریوش شایگان اختصاص داد. وی در ابتدا به سابقه پنجاه سال آشنایی اش با نام و آثار دکتر مجتبایی اشاره کرد و گفت: اولین آشنایی من با هند به واسطه ترجمه های دکتر مجتبایی از غزل های رابیندرات تاگور با عنوان «چیترا» صورت گرفت. این کتاب که امروز از کبریت احمر هم نایاب تر است، بسیار اثر مهمی است، زیرا تاگور اولین نویسنده شرقی است که جایزه نوبل را گرفته است.

فانی سپس به تحصیلات دکتر مجتبایی در دانشگاه هاروارد در زمینه تاریخ ادیان و هندشناسی اشاره کرد و گفت: ایشان دو کتاب بسیار مهم در زمینه هندشناسی دارند. نخستین کتاب «نحو هندی و نحو عربی» نام دارد که درباره نحوه نگارش گرامر عربی توسط ایرانیانی چون سیبویه نوشته شده است. گرامر ادبی یکی از کامل ترین گرامرهاست و وقتی سیبویه این کتاب را نوشت، موجب حیرت همگان شد. معمولا تصور می کردند که الگوی نگارش «الکتاب» سیبویه از یونانی و سریانی آمده است، اما دکتر مجتبایی ثابت کرده اند که صرف و نحو عربی مستقیما الگوی هندی و سانسکریت داشته است. کتاب دیگر دکتر مجتبایی راجع به روابط فرهنگی هندوها و مسلمانان است که مجموعه ای از مقالات است. مقاله اول درباره مهمترین هندشناس ایرانی یعنی ابوریحان بیرونی است. مقاله دوم به آثاری که هندوها و مسلمانان درباره دین هندو نوشته اند، می پردازد. مقاله بعد عرفان هندی و عرفان اسلامی را بررسی می کند. مقاله چهارم روابط فرهنگی بین هندوها و مسلمانان در زمینه های هنر، ادبیات، تاریخ و عرفان را مورد بحث قرار می دهد. ایشان در این کتاب روشن می کند که مسئله تنها همزیستی مسالمت آمیز مسلمانان و هندوها نیست، بلکه وحدتی ژرف و عمیق میان این دو برقرار بوده است.

کامران فانی سپس به کارنامه هندپژوهی داریوش شایگان اشاره کرد و گفت: اگرچه داریوش شایگاه در زمینه آثار فلسفی و فکری شهرتی جهانی دارد، اما به ذات یک هند شناس بزرگ است که در همین زمینه از دانشگاه سوربن دکترا دریافت کرده است. دکتر شایگان شیفته هند به خصوص آیین بوداست و چنان مهرآمیز در این زمینه صحبت می کند که انسان تحت تاثیر قرار می گیرد.

فانی در ادامه کتاب «ادیات و مکاتب فلسفی هند» نوشته شایگان را که بیش از ۵۰ سال پیش منتشر شده معرفی کرد و گفت: کتاب حدود هزار صفحه دارد و جز آن که کتابی درسی ست، همواره مورد اقبال ایرانیان بوده و تا کنون بیش از ده بار تجدید چاپ شده است. در این کتاب شایگان فلسفه هندی را از وداها، یعنی از هزاره دوم قبل از میلاد تا اواخر قرن چهاردهم و پانزدهم تشریح می کند.

فانی کتاب «آیین هندو و عرفان اسلامی» را دیگر کتاب شایگان در زمینه هندشناسی خواند و گفت: این کتاب در واقع رساله دکترای ایشان است و درباره داراشکوه، ولیعهد ناکام سلسله تیموریان یا مغولان هند است که به دست برادر قشری مسلکش کشته شد. بسیاری بر این باورند که اگر داراشکوه زنده می ماند و به جای اورنگ زیب به سلطنت می رسید، دنیا تغییر می کرد. شایگان در این کتاب «رساله مجمع البحرین» داراشکوه را که هدفش تلفیق عرفان اسلامی و عرفان هندی است مورد بررسی قرار می دهد. داراشکوه معتقد است که نگاه اسلامی و نگاه هندی یک ریشه دارند و از یک گوهر واحد هستند. شایگان در این کتاب متن کامل رساله را به همراه توضیحات مفصل منتشر کرده اند.

فانی در پایان به سابقه کهن آشنایی ایرانیان و هندیان اشاره کرد و گفت: دو قوم ایرانی و هندی در هزاره سوم قبل از میلاد یعنی حدود پنج هزار سال پیش از نقطه نامعلومی از شمال اوراسیا به سمت جنوب حرکت کردند. در نیمه راه از هم جدا شدند، گروهی به شرق و عده ای به غرب رفتند. اما این پیوند تا به امروز میان این دو قوم هند و ایرانی حفظ شده است. شکوه و جلال این بستگی در کارنامه دکتر مجتبایی و دکتر شایگان تجلی کرده است و نشاگر پایداری روابط ایران و هند است.

 

پنج هزار سال روابط ایران و هند

فتح الله مجتبایی(متولد ۱۳۰۶) استاد بازنشسته فلسفه و تاریخ ادیان دانشگاه تهران و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی که تا کنون مسافرت های متعددی به هند و پاکستان داشته است، نیز در این مراسم حضور داشت. وی در ابتدا به تاریخ کهن روابط ایران و هند اشاره کرد و گفت: گمان نکنم هیچ دو ملتی به اندازه دو ملت ایران و هند به هم پیوسته باشند. البته منظورم از ایران سرزمینی ست که افغانستان و تاجیکستان امروز نیز بخشی از آن هستند. تاریخ روابط ما بیش از سه هزار سال است. پیش از آمدن آریایی ها، مردمانی در سرزمین ایران زندگی می کردند. اقوامی هم در هند می زیستند. در آثار باستان شناسی که از هاراپا و نظیرش در شهر سوخته در جنوب ایران به دست آمده نشان دهنده مشابهت های زیادی است. در بلوچستان امورز هنوز اقوامی هستند که به زبان دراویدی(زبان مردمان شبه قاره) صحبت می کنند. یعنی این دو قوم پیش از ورود آریایی ها نیز با هم ارتباط داشتند. بعد از آمدن آریایی ها نیز وقتی به این سرزمین کوچ کردند، دو شاخه مهم شدند، یک گروه به اروپا رفتند و عده ای نیز به شرق رفتند. بخشی که به شرق رفتند، خود دو شعبه شدند، گروهی ایرانی هایی بودند که از غرب دریای خزر به ایران آمدند و آثارشان در آناتولی قدیم و ترکیه امروز پیدا شده است. گروهی نیز از تنگه خیبر به هند رفتند.

دکتر مجتبایی سپس به اشتراکات زبانی این دو قوم اشاره کرد و گفت: هر کس می خواهد سانسکریت مطالعه کند، از مطالعه اوستایی بی نیاز نیست و بالعکس. این امر به هزاره های پیش از میلاد و پیش از تاریخ باز می گردد. در سنگ نوشته های هخامنشی نقش سربازان هندی را شاهدیم که در کنار سربازان ایرانی در جنگ های ایران و روم بوده اند. در قسمت های شرقی هند و غرب ایران این اشتراکات فراوان بوده و بعد از عبور اسکندر از ایران رابطه ایران و هند بسیاری گسترده شده است. تا جایی که اسکنندر ناقل فرهنگ های یونانی به شرق ایران بود و خراسان بزرگ یکی از مناطق بزرگ بودایی نشین بوده است. بسیاری از نام های شرق ایران مثل بخارا(یعنی بی هارا یا پرستشگاه بوداییان) از اسامی هندی آمده است. بعد از اسکندر نیز رابطه ساسانیان با هندیان بسیار گسترده بوده است. در کتاب دینکرد که از آثار گرانسنگ پارسی میانه(پهلوی) است، به سه کتاب که از  هندی به پهلوی ترجمه شده است، اشاره شده است مثل کتاب «ترکه» در موضوع منطق بوده و کتاب «ویاکاوانه» که درباره صرف و نحو هندی است. کتاب دیگر پنج تنتره یا همان پنج داستان است.

دکتر مجتبایی در پایان به روابط نزدیک بعد از اسلام اشاره کرد و گفت:  بعد از اسلام هم رابطه با هند ادامه داشت و ماهیت روابط تغییر نکرد، فقط رنگش دگرگون شد. در قرون اولیه اسلام باز ترجمه هایی از زبان هندی داشته ایم. پزشکان و ریاضی دانان به بغداد می آمدند و به جندی شاپور آمد و شد داشتند. ابن ندیم نام بسیاری از این دانشمندان را که در دوره اولیه عباسیان آمده بودند، نام می برد. در قرن چهارم و پنجم اما یک حادثه عظیم فرهنگی رخ می دهد که در دنیا نظیر ندارد. در حدود هزار سال پیش یک تحقیق بی نظیر فرهنگی که هنوز قابل استناد است، یعنی کتاب «تحقیق مال الهند» توسط ابوریحان بیرونی نگاشته می شود. این روابط همچنان ادامه پیدا می کند و گاهی نیز شدت و ضعف می یابد. مثلا پذیرایی از همایون در قزوین توسط شاه طهماسب صفوی که به همراه گروه زیادی از دانشمندان به ایران می آید. اکبرشاه پسر همایون نیز بسیار به ایران علاقه دارد و دربارش دربار ایرانی است و زبانش فارسی سره است. در واقع دربار اکبر شاه محل آداب و رسوم ساسانی است و آن را پس از هزار و چند صد سال به هند منتقل می کند و نظام دربار ساسانی در غالب شهرهای هند تکرار می شود.

 

معجزه هند در قرن ششم پیش از میلاد

داریوش شایگان اندیشمند و هندشناس برجسته ایرانی آخرین سخنران این مراسم بود. وی در آغاز سخنش را محدود به هند قرن ششم پیش از میلاد کرد. در ادامه متن سخنان او از نظر می گذرد: کارل یاسپرس به یک محور تاریخی که قرن ششم پیش از میلاد است، اعتقاد دارد. او معتقد است که در این دوره چند کانون بزرگ تمدنی هم زمان وجوددارد. نخست یونان پیش سقراطیان در ایونی است که فلاسفه دیگری به وجود می آیند، بعدی هند و سومی چین است. البته ایران هم هست، ضمن آن که می دانیم در مورد تولد زرتشت روایت ها متفاوت است، برخی به قرن ششم پیش از میلاد و برخی نیز به قرن های هشتم تا هزاره ی پیش از میلاد قائل هستند. در آن زمان در ایران امپراتوری هخامنشی ها هست. در مورد یونان غربیان از تعبیر معجزه یاد می کنند. البته حقا درست است، زیرا یونان موقعیت استثنایی دارد و غربیان مدیون فرهنگ یونانی هستند. زمانی که می خواستند «منطقه یورو» را درست کنند، مشاور ژیسکاردستن رئیس جمهور فرانسه گفت، یونان از نظر اقتصادی ضعیف است و نمی تواند وارد این منطقه شود. ژیسکاردستن پریشان شد و گفت: «یعنی کشوری که افلاطون را به ما داده وارد منطقه یورو نکنیم؟!» بنابراین شاهدیم که یونان برای شان تا چه اندازه مهم است. الحق هم فرهنگ مهمی است، زیرا در قرن ششم پیش از میلاد شاهدیم که یونانیان تنها ملتی هستند از خودمحوری گذشته اند و به دیگران پرداخته اند، تا جایی که اطلاعات ما درباره مصریان یا اکثر اطلاعات مان درباره ایران باستان از ماخذ یونانی آمده است. اما من می خواهم بگویم که یک معجزه هندی در قرن ششم پیش از میلاد هم وجود دارد که به آن توجه نمی شود. در این دوران هند یک آزمایشگاه بزرگ است که انواع و اقسام افکار متناقض در آن پرورش می یابد. در این قرن اگرچه اوپانیشادها از قرن هشتم پیش از میلاد شروع شده بود، شکل گرفتند. این کتاب ها کار حکمایی هستند که به جنگل ها می رفتند و خلوت می گزیدند و تفکر و مکاشفه می کردند و عصاره این تجربه را به صورت عبارات متناقض بیان می کردند. نوشته های شان پر از تناقض است. دلیل آن این بود که بعد از آن که وداها به وجود آمد و رساله های برهمان ها نوشته شد، تفکر هندی متحجر شده بود و تنها به آیین نیایش و ستایش تبدیل شده بود. از این رو اولین واکنشی که به این امر می بینیم، در قرون هفتم و ششم پیش از میلاد مسیح، اوپانیشادها هستند که نوعی دین باطنی است. در اوپانیشادها آیین نیایش درونی می شود و تجربه مکاشفه در کسانی که در جنگل ها ریاضت می کشیدند و یوگا می کردند، دیده می شود. البته یوگاها در آن زمان در هند بود و بعدا مدون می شود. از این گذشته در قرن ششم مکتب های ماده پرست(چارواکاها) و مکتب های دنیاپرست(لوکایاکا) را داریم. از آن مهم تر از میان کاست(طبقه) اشراف یا شاهان دو نفر علیه دین رسمی مملکت قیام می کنند. نخست شاکیاموی معروف به بودا و دیگری ماهاویرا بنیانگذار دین جین است. یعنی دو شاهزاده هم زمان علیه دینی که متحجر شده قیام می کنند. البته بودا یک قدم فراتر می رود. نه فقط سندیت آسمانی وداها را منکر می شود و به آن اشاره ای نمی کند، بلکه این اقدام بدان ماند که کسی در قرون وسطا در مسیحیت جرات کند و بگوید که انجیل را قبول نمی کند. مسئله دیگر آیین ادوایتاست که اساس تفکرات فلسفی اوپانیشادها و ودا است که می گوید آتمن مساوی با برهمن است، یعنی ذات من عین ذات برهمن است. به سانسکریت گفته می شود «تو همانی». عجیب است که این شاهزاده در قرن ششم پیش از میلاد تمام ثروت و دارایی را کنار می گذارد و در بیابان ها ریاضت می کشد و بعد در بنارس، در پارک غزل ها این آیین دارماچاکراه را راه می اندازد، هیچ عکس العملی از سوی دین رسمی مملکت نمی بیند، یعنی نه ملحد می شود و نه تکفیر می شود. آنچه بودا می گوید، بر چهار حقیقت شریف استوار است، نخست این که این دنیا درد است و می گوید «همه چیز درد است و همه چیز ناپایدار است». در این سخن بعد اگزیستانسیال شدیدی است که همه آن را قبول می کنند. حقیقت دوم این است که منشا این درد خواستن و خواهش و نفس است. این را هم بیشتر افراد می پذیرند. حقیقت سوم این است که این آتش و تمایل(تریشنا) و عطش باید خاموش شود و حقیقت چهارم این است: راهی که منجر به اطفا این خواهش و تشنگی می شود، هشت فر است که همان پندار نیک و گفتار نیک و … است.

فراموش نکنیم که دین بودا در هند ریشه ندواند، دلیلش آن بود که ساختمان رهبانی داشت و نه ساختمان اجتماعی. مثل دین هندو نبود که سیستم کاست داشته باشد. به همین دلیل در هند ریشه ندواند و در قرن نوزدهم نوعی قیام علیه آن شد که یکی از آن ها بزرگترین متفکر هند، شانکاراچایا است که علیه بوداییان قیام کرد. این قیام به معنای شمشیر کشیدن نبود. بلکه منظور بحث و مناظره بود. همین امر سبب شد که دین بودایی صادراتی شود. به همین خاطر تمام آسیا را در بر گرفت. غرض من از این صحبت آن است که اگر امروز از معجزه یونان صحبت می شود، باید از معجزه هند نیز در قرن ششم قبل از میلاد سخن گفت. من معتقدم که هند در آسیای بزرگ همان نقشی را ایفا کرده است که یونان در قرن. اگر شما به هر کجای آسیا اعم از چین، تبت، سریلانکا، ویتنام و … آثار بودیسم را می بینید. دین بودا قبل از آن که این سفر را کند، دو تیره شد، یکی تیره کهن(تراوادا) و تیره ماهایانا(چرخ بزرگ). در نتیجه دین بودا در تمام آسیا اشاعه پیدا می کند و هر جای آسیا بروید، با هند ارتباط می یابید. من در سفر به کامبوج و ویتنام دیدم که کامبوج کاملا هندوست و ویتنام هم بودایی و هم چینی است. بنابراین دو تمدنی که در آسیای دور اثر گذاشتند، اول هند و بعد چین است. عجیب این جاست که کسانی که دین بودا را به چین بردند، شاهزاده های ایرانی بودند. ایرانی ها از طریق راه ابریشم دین بودا را به چین می برند. ضمن آن که نباید فراموش کرد یک بودیسم ایرانی هم داریم. اولین ترجمه های متون بودایی به چینی توسط این صغدی ها و پارت ها انجام می شود. از این جاست که اهمیت هند در آسیا را در می یابیم.