گفت و گو با کریم زمانی: مولانا عمیقترین مطالب را به ساده ترین وجه بیان کرده است

 منیره پنج تنی

 

کریم زمانی در ادامه پژوهش های شان بر آثار مولوی، رو به شرح کامل «فیه ما فیه» آورده است. «فیه ما فیه از حیث پختگی و نوع مضامین به مثنوی معنوی بسیار نزدیک است و با دیوان غزلیات نیز همخوانی هایی دارد. ص ۱۹» از آن جایی که این اثر نخستین شرح کامل از فیه ما فیه است، بر آن شدم تا با جناب آقای کریم زمانی درباره این اثر گفت و گو کنم. شرح کامل کتاب فیه ما فیه را انتشارات معین در ۶۶۲ صفحه منتشر کرده است.

کلید واژگان: فیه مافیه، مولوی، زمانی، فرهنگ اسلامی، عرفان.

 

***

پیش از هر چیز می خواهم از شما درباره ی نام کتاب بپرسم. «فیه ما فیه» به چه معناست و چه کسی این نام را برای این درس ها و خطابه ها انتخاب کرده است؟

 

 یعنی «در آن است آنچه در آن است» این نامگذاری از آن روست که بگویند این کتاب، یعنی فیه ما فیه با کتاب های مرسوم که فصل بندی و عنوان بندی منظمی شده و مقدمه ای دارد و مطالب زنجیره وار در پی هم می آید، بکلی فرق دارد. بلکه کتابی است که گام به گام با رویدادها پیش رفته و به مناسبت هر رویدادی مطلبی گفته شده است. بنابراین نباید از این کتاب توقع داشت که مانند کتب رایج باشد. از آن رو که محتوایش عجیب است، نامش نیز عجیب انتخاب شده. اما این نامگذاری احتمالاً از طرف بهاء الدین ولد (فرزند ارشد مولانا) و یاران خاص او صورت گرفته است.

 

 فیه ما فیه کتابی است به نثر که از موضوعات گوناگون تشکیل شده است. ابتدا بفرمایید این اثر نسبت به دیگر آثار مولانا چه رتبه زمانی دارد؟

از سیاق متن فیه ما فیه و قرینه های مختلف تاریخی و تذکار بعضی از وقایع بر می آید که این اثر از حیث زمانی پا به پای مثنوی و تا حدودی غزلیات پیش می رفته است. مولانا روحی دریاصفت داشته. دریا گاه آرام است و گاه طوفانی. در وقت آرامش، غالباً به مثنوی و گفتارهای فیه ما فیه و بعضاً مکتوبات مشغول بوده. و در وقت طوفانی شدن، غزلیات را می گفته است.

این اثر را از نوع «مجلس گویی های صوفیانه» برشمرده اید. این به چه معناست؟

 مجلس گفتن در لغت یعنی وعظ گفتن. و مجلس گویی از شیوه های تعلیمی همه ادیان بوده و هست. منتهی مجلس گویی صوفیان، نوعی خاص از این شیوه تعلیمی بوده که یا وجد و ذوق و شور و حال نیز همراه می شده و گاهی نیز به لطایف گویی تبدیل می شده است. یعنی آیه با حدیثی را مرتجلاً مطرح می کردند و شیخ خانقاه با زبانی تأویلی و ذوقناک پیرامون آن مطالبی می گفته که غالباً مورد قبول ارباب عمائم نمی افتاده و زبان به اعتراض گشوده می شده است. صوفیه کلاً فرهنگ شان گفتاری و شفاهی بوده و به نوشتن تمایلی نداشته اند. غلبه گفتار بر نوشتار در تصوف از آن روست که عرفان و تصوف با قلب سروکار دارد و نه فقط با ذهن. ذهن غلط انداز است. همینکه محفوظاتی در اتاق ذهن انبار شد آدم خیال می کند که کار تمام است و کمال معنوی حاصل شده است. در حالی که چه بسا همین محفوظات حجاب اکبر باشد. برای همین است که رویکرد تعلیمی مولانا نقش زدن نیست، صیقل زدن است

پس چو آهن گرچه تیره هیکلی                       صیقلی کن صیقلی کن صیقلی

پس حضور شاگرد در برابر انسان کامل بهتر از سیاهه واژگان او را به مقصد می رساند. «یک جلوه دیدار بِه از دامنِ دینار»

 

چرا در نسخ قدیمی این اثر را «اسرار الجلالیه» نامیده اند؟

 اسرار جلالیه به دو وجه قابل تفسیر است: یکی آنکه در این کتاب اسرار حضرت ذوالجلال بازگو شده، و دیگر آنکه اسرار عرفانی این کتاب از تراوشات روحانی جلال الدین محمد بلخی رومی است. در ابتدا معروف به «مقالات» و «اسرار جلالیه» بوده و بالاخره نام «فیه ما فیه» بر آن قطعی شده است.

 

فیه ما فیه چه شباهت ها و تفاوت های با «مجالس سبعه» دارد؟ و همچنین در ادامه بفرمایید نسبت فیه مافیه به دیگر آثار مولوی چگونه است؟ به ویژه در مقایسه و نسبت با مثنوی معنوی؟

 

 مجالس سبعه (هفت نشست عرفانی و اخلاقی) مربوط است به زمانی که هنوز مولانا و شمس به یکدیگر نرسیده بودند و آن تحولات غریب روحانی در مولانا پدید نیامده بود. شیوه کار در این کتاب اینست که ابتدا خطبه ای عربی به سبک خطیبان در حمد خداوند می آید و سپس مناجاتی به فارسی در پی آن. و آنگاه نقل حدیثی و تفسیر آن توأم با حکایت و تمثیل. در مجالس سبعه آن شور و حالی که در مثنوی و خصوصاً غزلیات هست دیده  نمی شود. و فیه ما فیه مشتمل است بر مطالبی گوناگون که سبب آن گفتارها، برخی از وقایع روزگار و با سؤالات شاگردان و مریدان بوده است. مطالب فیه ما فیه تاریخ مند است. در واقع آینه تاریخی عصر مولاناست و از این نظر نیز خیلی اهمیت دارد. حال آنکه مطالب آثار بسیاری از عارفان در خلأ تاریخی فراهم آمده است و هیچ اشاره ای به وقایع عصر خود ندارند. انتزاعی محض است. فیه ما فیه شبیه ترین اثر به مثنوی است از حیث محتوا. اصلاً می توان گفت که حاشیه نویسی و تعلیقی است بر مثنوی. و بسیاری از مطالب آن تفصیل اجمال های مثنوی است، و گاه اجمال تفصیلات آن. حتی از مولانا در فیه ما فیه سوال شده که منظور شما از این بیت که می گویید: «ای برادر تو همان اندیشه ای» چیست؟ و مولانا جواب می دهد که منظورم از اندیشه همین افکاری که زاییده عقل بحثی و جدلی است نیست. بلکه اندیشه ای مخصوص است که از روی ناچاری با لفظ اندیشه بیان شده. اگر فیه ما فیه را نخستین تفسیر و شرح مثنوی هم بدانیم ایرادی ندارد.

 

 فیه ما فیه و بقیه ی آثار مولوی به شیوه «امالی» ثبت شده اند. اگر امکان دارد اندکی درباره این روش برای ما شرح دهید؟

 امالی جمع املاء است و املاء یعنی مطلبی را شفاهاً بگویی و دیگری آن را دیکته وار بنویسد. تقریر و تقریرات هم به همین معنی است. شیوه ای بوده است در قدیم برای انتقال دروس. استادان مطالب خود را شفاهاً می گفتند و شاگردان این تقریرات را می نوشتند. بعدها همان تقریراتِ نگاشته شده به صورت یک کتاب در می آمد. شیوه امالی در همه عرصه های فقهی، کلامی، فلسفی و عرفانی دایر بوده است.

 

در این شیوه چه اندازه احتمال خطا چه در ضبط صورت و چه در انتقال محتوا وجود داشته است؟ به عبارت دیگر چقدر امکان دارد آثاری که به دست ما رسیده در بخش هایی به مولوی تعلق نداشته باشد؟

 

 البته این شیوه نیز آفات و اشکالات خود را داشته. گاه مطلب درست شنیده نمی شده و یا درست شنیده می شده ولی درست نوشته نمی شده است. گاه کاتب مطلب منسوخ را شنیده ولی مطلب ناسخ را نشنیده است. یعنی از تجدیدنظر استاد بی اطلاع بوده است. گاه قلم تندنویس از گفته های استاد عقب می افتاده و در نتیجه مطالب به صورت گسیخته و پاره پاره از آب در می آمده است. مثلاً مقالات شمس یکی از بارزترین این نمونه هاست. گنگی این متن علاوه بر علل دیگر به این گسستگی ها نیز باز می گردد. در امالی، لحن گفتار و آهنگ کلام ساقط می شود حال آنکه شنیدن لحنِِ کلام زمین تا آسمان با نشنیدن آن تفاوت دارد. چون لحن کلام به فهم معنی خیلی کمک می کند که آیا تعجبی است، استفهام انکاری است، استفهام تقریری است، طنز است و غیره و غیره. همچنین در آثار گفتاری و امالی امکان جعل نیز بیشتر از آثار نوشتاری است. این جعلیات و الحاقات را در نسخه های متعدد مثنوی و دیوان و سایر کتب شاهد هستیم. کاتبان به سلیقه خود ابیات را تغییر می دادند و حتی مطالبی از خودشان هم اضافه می کردند. مثلاً مولانا در حکایت لقمان و خواجه اش می گوید لقمان بُرش های خربزه را که خواجه اش به او     می داد با اشتهایی تمام می خورد. حال آنکه آن خربزه مانند زهر هلاهل تلخ و آزار دهنده بود. و چون خواجه اشتهای لقمان را دید به هوس افتاد و خواست که آخرین بُرش خربزه را خودش بخورد. همین که به دهان گذاشت از تلخی آن چهره اش در هم رفت و با تعجب به لقمان گفت: چگونه این همه خربزه ی تلخ را خوردی؟ جواب داد: دیدم شرط مروّت نیست که از دست تو عمری نعمت خورده ام و حالا برای یک تلخی اظهار ناخرسندی کنم.

مولانا به اینجای داستان که می رسد می گوید:

از محبّت تلخ ها شیرین شود                 از محبت مس ها زرین شود

و دو بیت دیگر هم در همین ردیف می آورد که عشق و دوستی خاصیت تبدیل گری دارد. ادنی را به اعلی تبدیل می کند.  کاتبان وقتی دیده اند که محبت می تواند تلخ را شیرین کند و مس را طلا، و دردها را شفا دهد، و نیز     می تواند مُرده را زنده کند و شاه را بنده، پس چرا نتواند کارهای دیگر کند، لذا نشسته اند و بافته اند که بله:

از محبّت خارها گُل می شود!                             از محبّت سرکه ها مُل می شود!

از محبت دار، تختی می شود!                             از محبت بار، بختی می شود!

از محبت نار، نوری می شود!                             از محبت دیو، حوری می شود!

از محبت نیش، نوشی می شود!                         از محبت شیر، موشی می شود!

و همینطور بافته اند و جلو رفته اند! بنده خدا مولانا فقط دو سه نمونه آورده که مطلب اصلی را جا بیندازد، ولی کاتبان پشت سر هم می گویند از محبت فلان چیز، بهمان چیز می شود. حال آنکه اگر ادامه مثال لازم بود خود مولانا بهتر از هر کس و بیشتر از هرکس می توانست ادامه دهد.

این مسأله در دیوان غزلیات چگونه است؟

 در دیوان غزلیات هم همینطور است، بلکه چند درجه شدیدتر. چون کتابتِ آن حدوداً یک قرن پس از رحلت مولانا صورت گرفته. و در این صد سال چه بسا غزلیاتی که مفقود شد و چه بسیار الحاقیات که ساخته شد. فیه ما فیه نیز همینطور. قدیم ترین نسخه آن پنجاه سال پس از وفات مولانا صورت گرفته. پس طبیعی است که اِسقاط و الحاق داشته باشد. همینجا باید گفت که وظیفه مصحح نسخه ها فقط این نیست که پاورقی را پُر کند از نسخه های بدل. این ها به چه درد خواننده می خورد، جز حیرانی و خستگی! مصحح نباید خیال کند که همینکه طول و عرض صفحات نسخه را با خط کش اندازه گرفت و فاصله سطرها را تعیین کرد و نوع کاغذ و ترنج ها و تذهیب های آن را متوجه شد، کار تمام است. بلکه مصحح باید بر محتوای اثر وقوف کافی داشته باشد. و اگر احیاناً نسخه ای یافت که مقداری اضافه داشت زود ذوق زده نشود که کشف غرائب کرده. بلکه محتوا را باید حلّاجی کند و آن ها را به محک سبک شناسی و تحلیل درون متنی بزند تا معلوم شود عیار این اضافات چیست؟! چه بسا این اضافه ها ارزش محتوایی نداشته باشد و از بافته های کاتبان            بی سواد باشد. و چاپ آن بر تاریکی ها بیفزاید و چهره بزرگانی همچون مولانا را مخدوش کند.

 

نکته جالبی به ذهنم خطور کرد که مخاطبان درس های فیه ما فیه چه کسانی بودند؟

 

 مخاطبان مولانا را طیفی وسیع از همه قشرهای اجتماعی تشکیل می دادند. عالم و عامی، کاسب و مدرّس در مجلس او حاضر می شد. این همه تمثیلات برای چیست؟ برای آنکه عموم مستمعان بهره مند شوند و نه خواص.

این مثل چون واسطه ست اندر کلام                        واسطه شرط است بهر فهم عام

عرفان مولانا و سبک بیان او با بزرگانی که فقط در کلیشه اصطلاحات غریب حرف زده اند فرق اساسی دارد. عرفان مولانا عرفان اصطلاح زده نیست. آنقدر تجربه های روحانی او شفاف و زنده و به دور از اوهام بوده که نیازی به استعمال اصطلاحات دشوار نداشته است. معانی را عریان بیان کرده و زره سنگین اصطلاحات را کنار گذاشته است. انصافاً چه کسی تا به حال توانسته است با منازل السائرین، سیر و سلوک کرده باشد آن هم به آن ترتیباتی که آمده؟! مولانا عرفانیات را از ابرهای وهم آمیز آن بیرون آورده و به متن زندگی مردم وارد کرده است. و یکی از دلایل قطعی استقبال از آثار مولانا همین بوده و هست. از محقّق گرفته تا عموم به آثار او علاقمندند. ولی حالا بروید سراغ دشوارگویان و مغلق نویسان، چه دردی را دوا کرده اند؟!

 

این که شما در مقدمه کتاب  فیه ما فیه گفته اید «…مطالبش نغز و نثرش زیبا و دلکش است و از صنایع تکلف بار ادبی در آن خبری نیست ص ۱۸» آیا به مخاطبان اثر هم بازمی گردد؟ یعنی با در نظر داشتن آن ها این روش را برگزیده است؟

روش مولانا اینست که مطالب دشوار را ساده کند، نه بالعکس. بعضی ها لقمه را دور سر می چرخانند و مادون قرمز را به ماورای بنفش تبدیل می کنند و اسمش را می گذارند عمق مطلب!

 

چرا در مقدمه ی کتاب بهترین چاپ فیه ما فیه را متعلق به استاد بدیع الزمان فروزانفر دانسته اید؟

 به طور نسبی بله همینطور است. یادمان باشد که این کار حداقل به شش دهه قبل باز می گردد.

 

 نکته ی قابل توجه درباره اثر شما این است که نخستین شرح کامل از فیه ما فیه محسوب می شود. تا جایی که می دانم سه گزیده ی همراه با شرح و توضیح از دکتر حسین الهی قمشه ای، دکتر محمد علی موحد  پیش از این چاپ شده ولی هیچکدام شرح کامل نیست. چه شد که تصمیم به شرح کامل این اثر گرفتید؟

 

 متون مادر به منزله هویت تاریخی و فرهنگی و معرفتی ماست. پس چه بهتر که همه اجزایش تفسیر گردد نه فقط بخشی از آن. البته شرح تمامت متن کاری دشوار است. ولی وقتی که نام گزینه بر آن نهادیم دستمان باز می شود که خود را با مشکلات آن دست به گریبان نکنیم.

 

شیوه ی کار شما در شرح نویسی و استفاده از منابع چه بود؟

شیوه بنده در نوشتن شرح، پای بندی به متن است. از چهار چوبه متن دور نمی شوم. سعی می کنم با قرینه های روشن و چراغ حجّت و دلیل، مطلبی نوشته شود. والّا هر چیزی را می توان به بهانه شرح داخل کتاب کرد، شرح نویسی با خطابه و سخن رانی فرق دارد، خصوصاً سخن رانانی که از این شاخ به آن شاخ می روند و سرانجام معلوم نمی شود که چه گفته اند! شرح باید در متن مستهلک شود نه بالعکس. مطلب دیگر نگاه تاریخی و دنبال کردن پیش زمینه های هر فکر است. خیلی ها می آیند و بزرگان اندیشه را به صورت ذهنی و انتزاعی تحلیل می کنند که مثلاً فلان اندیشور ناگهان به کشف فلان مطلب نایل شد. حال آنکه آنان نیز فرزندان زمان خود بوده اند و بر سر سفره گذشتگان خود نشسته اند.

 

کدام نسخه از فیه ما فیه مورد استفاده شما بوده است؟

 نسخه مرحوم فروزانفر.

 

 برای آخرین پرسش می خواهم بدانم در حال حاضر مشغول به چه کاری هستید؟

فعلاً مشغول شرح دیوان شمس هستم. این کار را سالیانی است که آغاز کرده ام و با افت و خیزها و قطع و وصل هایی همراه بوده است. به حدود هزار غزل رسیده ام، امّا جرأت پیش روی ندارم و نیز جرأت چاپ این هزار غزل را! راستش خوف دارم که نکند راه را درست نرفته باشم. لذا کارم اینست که به تکرار شرح خود را مرور کنم. البته هیچ غزلی را حذف نکرده ام، و نیز هیچ بیتی را. و همین کار را به مراتب سخت تر کرده. ولی با این وجود از این سختی خرسندم.