وضعیت بنیاد حکمت اسلامی صدرا در گفتگو با دکتر کریم مجتهدی

 

منوچهر دین پرست

آکادمی مطالعات ایرانی لندن (LAIS)

 

 

پس از برگزار اولین همایش جهان ملاصدرا در سال ۱۳۷۸ در تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا با هدف معرفی فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه صدرایی در سال ۱۳۷۹ تاسیس شد. تا پیش از برگزاری این همایش ملاصدرا نامی ناشناخته و چهره‌ای ناآشنا نزد فلاسفه و اندیشمندان جهان بود اما در این همایش سعی شد ملاصدرا نیز همانند ابن سینا به عنوان فیلسوفی جهانی معرفی شود. از این‌رو بنیاد حکمت اسلامی صدرا با هدف معرفی فلسفه اسلامی به ویژه مکتب ملاصدرا و آراء و اندیشه‌های او،  ترجمه، تصحیح و چاپ و نشر کتب ملاصدرا و دیگر آثار مربوط به این حوزه،‌ ارتباط با فیلسوفان و مراکز فلسفی در داخل و خارج کشور و مبادله افکار و اطلاعات و همکاریهایی از این قبیل و ‌پژوهش و فعالیت‌های علمی ـ تحقیقی در حوزه فلسفه آغاز به کار کرد. بنیاد صدرا در راستای محقق شدن اهداف فوق اقدامات همچنین به تشکیل انجمن ملی و بین‌المللی ملاصدرا، تشکیل دبیرخانه تصحیح متون، تشکیل دبیرخانه ترجمه آثار ملاصدرا و تاسیس مرکزی برای تهیه یک دوره ۴۰ جلدی تاریخ فلسفه در ایران و جهان انجام داده است. مرکز تدوین تاریخ جامع حکمت و فلسفه به سرپرستی آیت‌الله سید محمدخامنه‌ای و مشارکت اساتیدی مانند دکتر رضا داوری اردکانی، دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، دکتر کریم مجتهدی، دکتر محمد ایلخانی، دکتر رضا اکبریان، دکتر حمیدرضا آیت‌اللهی، دکتر حسین کلباسی، دکتر حکمت الله ملاصالحی، دکتر احمد مسگری و عده دیگری از اساتید حوزه و دانشگاه در حال انجام می‌باشد. هدف از تأسیس این مرکز فراهم آوردن بستری مناسب برای تحقیق در تاریخ فلسفه و حکمت و تبیین و تشخیص خاستگاه و زادگاه جریانهای فکری بویژه جریانهای ناگفته و مجهول در حوزه فلسفه و بحث از چگونگی تغییرات و تطورات و نحوه تأثیر و تأثر جریانهای فکری و تبیین مبانی فلسفی و مشخص ساختن سهم واقعی هر یک از فرهنگها و تمدن‌ها در جریان اندیشه بشری می‌باشد. دکتر کریم مجتهدی، استاد فلسفه دانشگاه تهران، در این گفت و گو درباره بنیاد حکمت اسلامی صدرا به ارائه نظرات خویش پرداخته است.

 

کلید واژگان: حکمت، ملاصدرا، مجتهدی، اسلامی، فلسفه.

***

 

طی سالهای اخیر بنیاد حکمت اسلامی صدرا سعی نموده در راه اشاعه و گسترش فلسفه صدرائی کتابها و مجلاتی را منتشر و همایش‌هایی را برگزار کند. به نظر شما این‌گونه فعالیت‌ها تا چه اندازه به گسترش صدرا پژوهشی در جامعه منجر میشود؟

 

شاید اصطلاحات اشاعه و گسترش درباره این موضوع به اندازه کافی مناسب نباشند، زیرا بهر ترتیب شناخت فلسفی جنبه کمّی ندارد و بهتر است بیشتر از تفهیم و ایجاد تعمق در سنت فکری ملاصدرا، سخن بمیان آید. سعی در تفهیم یک فلسفه از هر نوعی که باشد، باید در جهت حفظ کیفیّت اصلی انجام گیرد والّا ترویج و گسترش هر نوع فلسفه‌یی با تقلیل یا تحریف احتمالی آن بمرور از کیفیّت آن خواهد کاست و جز نقض غرض نتیجه دیگری نخواهد داشت. باید سره را از ناسره بدقت متمایز ساخت و ارزش زیر بنائی تفکر را حفظ کرد. هر فلسفه‌یی فقط موقعی واقعاً مورد توجه قرار میگیرد که نه فقط صورت ظاهری و اصطلاحات احتمالی آن متداول و رایج شود، بلکه براساس آن بتوان ارزشهای زیربنائی و اهمیّت تفکر کلی انسان را بنحوی منعکس و آشکار ساخت و ارتباط بنیادی آنها را با آن نوع آرمانها و آرزوهائی که انسان درباره آینده حیات بشری، در زوایای پنهانی ضمیر خود میپروراند، نشان داد.

از این لحاظ اگر گذشته تاریخی فلسفه را نیز مورد بحث و بررسی قرار دهیم، باز بیشتر آینده آن را باید در نظر بگیریم. فلسفه خواه ناخواه صرفاً آتی است و مقوّم وجودی آن، همان امید است. از طرف دیگر همچنین باید گفت که هیچگاه یک نظام واحد فلسفی بدون دقت در بقیه نظامهای فکری دیگر، جایگاه اصلی خود را پیدا نمیکند و برعکس فقط موقعی به عمق و اهمیّت تفکر بنحو کلی پی برده میشود که هریک از نظامهای معتبر ـ اعم از اینکه مورد تأیید ما باشد یا نه ـ در حدّ خود در جهت رشد فرهنگ و وقوف به امکانات زیربنائی تراث ملی و بومی که بناچار همواره فلسفه‌یی آن را همراهی میکند، فعال و در کار میشود. روح فلسفه ملاصدرا که مسلماً مثال بارزی از همین میراث است و بالقوه و حتی شاید بالفعل در افق فرهنگ ما ایرانیان جایگاه ویژه و غیر قابل انکاری دارد، از این قاعده کلی مستثنی نیست. هر فعالیت اصیلی در این راستا با توجه به اصول و شرایطی که به اجمال به آنها اشاره کردیم، اعم از اندک یا وسیع، در هر صورت موثر خواهد بود و نتیجه پرباری خواهد داشت.

 

آیا مرکزی که متولی فلسفه صدرا در جامعه باشد میتواند نهادهای دانشگاهی را در زمینه پژوهشهای صدرائی به یکدیگر مرتبط کند. اگر نظرتان مثبت است چه راهکارهایی را پیشنهاد میکنید؟

 

البته ارتباط صوری میان این مرکز و حوزهای دانشگاهی، شاید بسهولت برقرار شود، ولی برای اینکه واقعاً از این ارتباط بتوان نتیجه درستی بدست آورد، باید امکان محاوره و شناخت روشها و سلایق متقابل فراهم آید. محاوره علمی اگر بخواهد به همکاری واقعی منجر شود، باید خود را از هر نوع سبق ذهن و شتابزدگی و ترس از ناشناخته بدور نگهدارد. علم به پژوهش، و پژوهش به حوصله و پشتکار و همچنین به احترام متقابل میان پژوهشگران زنده است و بدون این شرط لازم که البته الزاماً کافی نیست ـ زیرا درجه اطلاعات و تبحر هم مطرح است ـ نتیجه مثمرثمری نخواهد داد و پژوهش حالت مصادره به مطلوب پیدا خواهد کرد که همین از آفات اصلی هر نوع علم و آگاهی است.

در هر صورت بتنهائی نمیتوان متولی فلسفه بود؛ در این مهّم طیف وسیعی از افکار را چه بلحاظ تاریخی و چه بلحاظ موضوعی باید در نظر داشت. مثلاً درباره ملاصدرا نمیتوان فراموش کرد که او بهر ترتیب، به خانواده بسیار بزرگی از متفکران معنوی متأله ـ اعم از ایرانی، یا غیر ایرانی تعلق دارد ـ که هر بار با توجه به نسبتهای آنها با یکدیگر، باید اوصاف اصلی تفکر هریک را ارزیابی کرد. منظورم الزاماً فقط امکان فلسفه‌های تطبیقی نیست، بلکه بیشتر میخواهم عرض کنم که هر یک از این فلسفه‌ها باید عمیقاً تحلیل شود تا پایه‌های زیربنائی آنها آشکار گردد و جنبه‌های مختلف و امکانات ناشناخته آنها از کمون به منصه ظهور برسد. در یک کلام، منظور اینکه به معنای واقعی کلمه باید به تفکر فعلیّت داد تا در ضمن موجب شوق یادگیری بیشتر و شعف روحی در نزد ما و جوانان ما بشود. یکی از ملاک‌های اصلی یادگیری همین پیدایش شوق و حتی عشق نسبت به آن است و آن، همان شعفی است که بنحو طبیعی در نهاد انسان تولید می‌شود. اگر یادگیری موجب انبساط روحی نشود، دنباله نخواهد داشت. یادگیری نه فقط باید جنبه آرمانی پیدا کند، بلکه خود آن در واقع مبدل به آرمان بشود.

 

بنیاد صدرا در سالهای اخیر سعی کرده ملاصدرا را نه تنها به جهان اسلام بلکه به جهان غرب هم معرفی کند. شما این نوع معرفی را چگونه ارزیابی میکنید و چه پیشنهادهائی را برای چنین فعالیتهائی دارید؟

 

اگر متون صدرا درست معنی و معرفی شوند، بدون اینکه رابطه احتمالی آنها با سنتهای مشابه در دیگر فرهنگ‌ها قطع و انکار شود، بدون شک در جهان غرب با استقبال فوق‌العاده‌یی روبرو خواهد شد. افراد فرهیخته در جهان غرب و خاصّه آنهائی که به عرفان نظری و فلسفه‌های اشراقی و سنتهای هرمسی علاقمند هستند ـ که تعداد آنها نیز اندک نیست ـ با میل و رغبت به افکار متفکرانی چون سهروردی و ملاصدرا توجه پیدا خواهند کرد. امروزه بعضی از ترجمه‌های متون صدرا توسط هانری کربن فقید، در کتابهای جنبی دروس فلسفه برای مقطع  دبیرستانی، در پاریس بچاپ رسیده است. در یکی از همین کتابها، بحث ملاصدرا در باره «عالم برزخ» بلافاصله بعد از یک متن استاد اکهارت و قبل از متنی از کانت آورده شده است.[۱] این نوع متون حتی در کلاسهای ادبی و فلسفی دانشگاهها مطرح و مورد استفاده قرار می‌گیرند.

 

بنیاد صدرا در نظر دارد مجموعه کاملی را درباره تاریخ فلسفه تدوین کند. در این راستا نشستهایی تخصصی را هم برگزار میکند، به نظر شما تدوین یک دوره تاریخ فلسفه تا چه اندازه میتواند نابسامانیها و کاستیهای ما را در این زمینه مرتفع کند؟

 

تاریخ فلسفه الزاماً مجموعه‌یی از اظهار نظرها و موضع‌گیریها، اعم از درست یا نادرست نیست. تاریخ فلسفه مثل هر تاریخ دیگر باید مبتنی بر اسناد و مدارک معتبر باشد و توسط افراد ذیصلاح با روش دقیق مورد بحث و بررسی قرار بگیرد. بعد از این مرحله موقع تألیف می‌رسد و در این مرحله که اهمیّت آن کمتر از مرحله اول نیست، البته مثل تمام رشته‌های دیگر تاریخ‌نویسی، نه فقط مکاتب و نحله‌های متعدد و مختلفی وجود دارد که میان آنها الزاماً توافقی برقرار نیست، بلکه چه درباره سیر وقایع و چه درباره تحول تدریجی تفکر انسانی، عمیقاً تقابل و تعارضهائی هم دیده میشود. مورخ تاریخ فلسفه، ضمن اینکه کوشش دارد بیطرفی خود را حفظ کند، باز به ناچار به یکی از آن نظرگاهها تا حدودی وابستگی دارد. البته از این لحاظ اگر بیطرفی مطلق ممکن نباشد، ولی بهرطریق بیطرفی نسبی علمی کاملاً ممکن است. در واقع تاریخ فلسفه بلحاظی، خود نوعی فلسفه تاریخ است، زیرا افکار بهرترتیب نسبت به رخدادها و وقایع خارجی جنبه زیربنائی دارند. ولی از طرف دیگر باز باید دانست که تاریخ فلسفه به نحوی نیز فلسفهِ«فلسفه» است، یعنی در آن همچنین جهت حرکت جوهری فکر نیز مورد جستجو است تا بتوان آن را فهم و توجیه کرد. بهرترتیب در این مورد خواه ناخواه براساس فرهنگ موجود جاری و یا حتی تعهدهای سیاسی اجتناب‌ناپذیر خاصّ هر کشور که به لحاظ ابعاد جغرافیائی و تاریخی خود با دیگر کشورها متفاوت است، نظرگاه خاصی انتخاب میشود. هر جامعه‌یی به ناچار معنای تاریخ افکار خودی و غیر خودی را بر حسب گرایش‌های فلسفی شخصی و یا اجتماعی زمانه خود در نظر میگیرد. همچنین نباید فراموش کرد که کلاً شناخت تاریخی و شناخت فلسفی از ارکان اصلی فرهنگ یک جامعه است و طبیعی است که اگر با همت لازم و تبحر کافی و روش سالم به نگارش تاریخ فلسفه پرداخته شود و این کار درست انجام بگیرد، نتیجه آن از هر نظرگاه ـ خاصّه بلحاظ فرهنگی ـ حائز نهایت درجه اهمیت خواهد بود.



[۱]  . During(E): L’ Ame. Flammarion- Paris 1997