نشست «اسلام در سرزمین ایران» با حضور دکتر غلامرضا اعوانی، رضا کوهکن، مالک شجاعی جوشقانی و دکتر شهین اعوانی در سرای اهل قلم برگزار شد. به گزارش آکادمی مطالعات ایرانی لندن، در ابتدا، مالک شجاعی که مدیریت این نشست را بر عهده داشت از دکتر رضا کوهکن، مترجم دومین جلد از کتاب «اسلام در سرزمین ایران» نوشته هانری کربن که به سهروردی میپردازد، خواست تا درباره مسالهای که کربن در این نوشتار بیان میکند و ضرورت ترجمه آن برای ایرانیان صحبت کند. کوهکن سخنان خود را با اشاره به سهروردی و انتخاب قیّم برای کتابش آغاز کرد و گفت: سوال این جاست که آیا مطمحنظر سهروردی یک سلسسله ظاهری و ارایه نمایندگانی از حکمت اشراق بوده است یا نه؟ با توجه به تلاش و سفرهای طولانی که از او سراغ داریم، میتوانست اینگونه باشد؛ یعنی او درپی ارایه و عملی کردن این طرح سیاسی، معنوی بوده است اما در عمل، چنین نشد. یعنی آثاری ملموس و شفاف از اشراقیان نمیبینیم. حال سوال اینجاست که آیا اساسا فلسفهای از اشراقیان وجود ندارد؟ برای پاسخ به این سوال به مقایسه بین تصوف و عرفان نیاز داریم.
وی سپس به شرح این تفاوتها پرداخت و گفت: در تصوف، سلسلههای صوفیه، وجود خارجی، عینی و ملموس دارند و سازمان یافتهاند. سلسلههای تصوف از حضرت رسول(ص) به حضرت امیر(ع) منتهی میشود. عرفان اما به طور عام لازمه ذاتیاش آن نیست که دارای این دوره باشد و فرد میتواند عارف باشد و طریقه صوفیانه در پیش بگیرد اما از صوفی نامیدن خود ابا کند.
مترجم جلد دوم کتاب اسلام در سرزمین ایران، مذهب اسماعیلیه و تشیع اثنی عشری را مثال دیگری در این زمینه دانست و گفت: فرقه اسماعیلیه قائل به امام ظاهرند اما در تشیع اثنیعشری، اعتقاد بر غایب بودن امام دوازدهم است. غیبت به مفهوم حضور غیبی. در مورد سهروردی به نظر میرسد از این نوع است که او حضوری غیبی در تفکر فلسفی ایرانیان دارد. از این نظر میتوان این ادعا را طرح کرد که یکی از وجوه فلسفه سهروردی کشف برهان و توجه به کتاب است. کتاب آسمانی به طور خاص قرآن؛ اما او در این باره به انجیل هم توجهاتی دارد و این تفکر استمرار یافته است.
وی این سوالها را مقدمهای برای رسیدن به این پرسش دانست که «آیا میتوان هانری کربن فرانسوی را میراثدار سهروردی بدانیم» و گفت: در پاسخ به این پرسش باید دانست که چه معنایی از واژه میراث و ارث در نظر داریم. اگر میراث را مطابق با معنی امروز آن که مفهوم پدر- فرزندی است در نظر بگیریم، به این معنی، او میراثدار سهروردی نخواهد بود چون فرانسوی است. از سوی دیگر، بحث میراث معنوی، بحثی مطرح است. در موضوع فدک میدانیم که موضوع ارث، مادی است. اما در بیاناتی مانند «العلماء میراث الانبیا» این میراث از نوعی دیگر است. ساحت آن ساحت دیگری و از جنس ساحت علم و معنا است. در نتیجه آن ساحت را باید در عمل و گفتار حفظ کرد.
کوهکن با بیان این که «سهروردی، حکمت اشراق را به جای گذاشت و کربن هم احساس میکند که نسبتی معنوی میان او و سهروردی از برقرار شده است» گفت: این نکته را میتوان از یکی از نامههای او درک کرد. زمانی که مینویسد: «این شیخ بزرگوار، تا حدی به چشم شاگرد به من مینگرد. گو اینکه سهروردی او را به عنوان شاگردش انتخاب کرده باشد. کربن هم البته در این میان، شاگرد نیکویی است و در احیای اندیشههای او که گام نخست در این راه احیای چاپ خوبی از آثار اندیشمند است، به خوبی از عهده این کار بر میآید. با آنکه میدانیم که کار او فلسفیدن و اندیشیدن است. این بخش از میراثداری به قدری ارزشمند است که هنوز کسی به خود جرات نداده که پس از این همه سال به تصحیح آثار کربن بپردازد. حتی آنهایی که منتقد کربن هستند، در مقدمههای آثارشان به نقد و کنکاش آثار او میپردازند.
وی درباره ویژگیهای اقدامات کربن در عرصه معرفی شیخ اشراق افزود: از نظر معرفی آثار سهروردی به دنیا از طریق کربن، باید نقش او را در راستای نقش «ماسینیون» و «هلیدی» دانست. یکی از تاثیرات کربن، شناساندن سهروردی به دنیای غرب است که غرب میکوشید مرگ فلسفه اسلامی را اعلام کند و کربن این نگاه را تصحیح کرد. یکی دیگر از تاثیرات سهروردی، احیای سنت فلسفه ایران است. ویژگی کارهایی که کربن درباره سهروردی انجام داد، این است که او بر احیای حکمت ایران باستان تاکید دارد. او به رسالههای سهروردی بسیار تاکید دارد. بحث مطالعات تطبیقی کربن، دیگر ویژگی آرای اوست بحثی که هنوز ما نتوانستهایم به خوبی به حوزه آن وارد شویم.
سپس جوشقانی به دشواریهای ترجمه آثار کربن به دلیل اشرافش به متون و اصطلاحات ادیان و نیز به کارگرفتن اصطلاحات و اشاره به اسطورهها در متن اصلی کتاب، اشاره کرد و گفت: اروپاییانی مانند «گوتاس» هنوز معتقدند که کربن نتوانسته نگاه اروپا را به فلسفه اسلامی بشکند و از آن عبور کند. گوتاس این نظر را درباره کربن دارد که او بیشتر برای منتقدین ادبی و مصححان ادبی موثر بوده است. حال سوال اینجاست که آیا کربن اساسا یک مصحح بود یا فیلسوفی بود که موسس در تاریخنگاری فلسفه بود؟
غلامرضا اعوانی در پاسخ به این پرسش، با بیان اینکه «افرادی که تا پیش از کربن به فلسفه اسلامی میپرداختند، شرقشناس بودند» گفت: آنها فلسفه نمیدانستند و ذهن فلسفی نداشتند. غیر از دو استثنا که یکی از آنان هورتن آلمانی بوده است. او در مطالعات و آثار خود به «ابنرشد» اشاره میکند. فردی که حتی بسیاری از بزرگان ما نامی از او نشنیدهاند. این فرد با آنکه مترجم بوده، به منابع قابلملاحظهای دست یافته است. اما درباره کربن باید اذعان کرد که او فیلسوف بوده است. او شاگرد هایدگر، مکتب هوسرل و دیگر استادان بزرگ فلسفه زمان خود بود. شکی نیست که یک فیلسوف به سراغ فلسفه اسلامی آمده و بنیاد فلسفه اسلامی را راهاندازی کرده است.
وی افزود: من از او به عنوان شاهد و شهید یاد میکنم و این شهادت دادن از نظر اسلام بسیار مهم است که مستلزم علم است. نکتهای که ما اکنون از آن بسیار عقبیم. در شهادت دادن به امتهای دیگر بسیار تحقیقات کمی انجام دادهایم. ما چه تحقیقاتی انجام دادهایم؟ کربن فردی بود که با علامه طباطبایی گفتوگو داشت و حتی علامه طباطبایی با آن مقام علمی، از قم به دیدار کربن در تهران میآمد و سالهای سال این کار را انجام میداد. کربن احیاکننده شخصیتهای ناشناختهای بوده که آن زمان مطالعهای در باب مقام علمی آنان انجام نشده بود. او خود میگوید که زمانی که قصد کار کردن بر تاریخ تفکر اسلامی را داشتم، متنی نیافتم. برخلاف سنت اروپا که متنهای مختلفی درباره اندیشمندان گوناگون وجود دارد. من مجبور شدم نسخههای خطی را گردآورری کنم.
اعوانی معرفی تاریخ تشیع را کار بزرگ و اثرگذار کربن دانست که تا پیش از او سایر اندیشمندان، «شیعه» را تنها جریانی صرفا سیاسی و غیرالهی معرفی میکردند و درکی از شیعه نداشتند. به گفته وی، دستاورد بزرگ کربن در کتابش، این است که شیعه را وارد جریان کتاب کرده است. در تاریخ فلسفه بسیاری از فرقهها بودند اما نامی از شیعه تا آن زمان وجود نداشت. معرفی شیعه و امامان شیعه از کارهای با ارزش او بود. از جمله دیگر کارهای مهم او اشاره به «به پایان رسیدن دور نبوت و آغاز دور ولایت» است. عظمت شیعه این است که تا ۱۲ امام باطن نبوت ادامه دارد. او از ائمه به عنوان نور مطلق یاد میکند و نشان میدهد که این نور ولایت تا امام غایب یعنی تا امروز وجود دارد.»
اعوانی افزود: کربن در آثار خود به خوبی نشان میدهد که «ابنرشد» پایان فلسفه اسلامی نبوده است. او ایران را جایگاه معنویت شیعه میداند. جایگاه حکمت اشراق و ارض ملکوت میداند. وی به فرشتهشناسی اشاره دارد و ایران را جایگاه نزول فرشتگان میداند. ایران را سرزمین سلمان فارسی معرفی میکند. سلمانی که پیامبر او را از اهل بیت میداند.
اعوانی درباره کتاب کربن ادامه داد: کربن نشان داد که سهروردی حکمت بحثی و ذوقی را تلفیق میکند. عرفان اشراق و مشاع در حکمت سهروردی وحدت مییابند. کربن رابطه بین نومن و فنومن را با نظریه ظهور بیان میکند. او نزدیک به دو هزار صفحه درباره علم «خیال» و «مثال» صحبت میکند. موضوعی که در فلسفه غرب جایی نداشته است و آن را نمیشناختند.
وی کتاب کربن را بسیار عمیق دانست و ترجمه آن را از سوی کوهکن بسیار خوب و قابل فهم توصیف کرد و گفت: نکته خوبی که در ترجمه این کتاب وجود دارد، بررسی تطبیقی در آن است و توصیه میکنم دانشجویانی که در زمینه فلسفه تطبیقی مطالعه میکنند، سطر به سطر این کتاب را بارها مطالعه کنند. ترجمه این کتاب کاری بسیار دشوار است که از عهده هر فردی بر نمیآید و امیدوارم کوهکن بتواند هر چهار جلد این نوشتار را نیز ترجمه کند.
سپس شهین اعوانی طی سخنانی از زحمات «زینب پودینه آقایی» همسر دکتر کوهکن، تشکر کرد و گفت: جلد نخست این نوشتار را ایشان در دست ترجمه دارند و همکاری خوبی با دکتر کوهکن در ترجمه جلد دوم داشت. همانند نقشی که همسر کربن ایفا کرد. نقش همسر کربن را در تالیف آثارش نمیتوان نادیده گرفت که با صبوری تمام او را همراهی میکرد و تصورش این بود که در کار تاریخی بزرگی مشارکت میکند.
وی افزود:باید بدانیم که کربن علاوه بر اینکه سهروردی را به دنیا شناساند در شناساندن او به ما هم سهم بزرگی را ایفا کرد. شاید اگر کربن نبود، انجمن فلسفهای تاسیس نمیشد، «منتخبات آثار حکمای الهی» را نداشتیم و آقای آشتیانی تشویق به چاپ این آثار نمیشد.
شهین اعوانی سپس به مقدمه دکتر نصر در جشننامه هانری کربن، مبنی بر اینکه «کربن به هایدگر پشت و به سهروردی رو کرد» اشاره کرد و گفت: هانری کربن در آن جشننامه سخنی در اینباره نگفت اما در پایان عمر خود وقتی در اینباره از او پرسیدند گفت: من به هایدگر پشت نکردم و به نوعی در دوره گذار بودم و هرمونوتیک را از هایدگر به یادگار دارم و معتقدم که زبان و ملیت نباید مانع راه فیلسوف شود. من تحقیق همزمان را در جبهههای مختلف پیش بردم. وی معتقد است که تحقیق فیلسوف باید به گونهای باشد که دادههای کتاب مقدس و نیز تجارب عالم مثال را به عنوان منابعی برای تامل فلسفی در خویش گرد آورد. یعنی فیلیسوفیا را با سوفیا پیوند بزند. باید جویای حقیقت بود.
وی درباره تعلق نداشتن کربن به گروه و ملیت خاص گفت: او تولد جسمانیاش را در فرانسه میداند و تولد روحانیاش را ابتدا در آلمان و سپس در ایران میداند و این دو سرزمین فلاسفه و شعر است. وی میگوید که در ورودم به ایران احساسم این بود که از فلسفه به سمت ادب و سوق داده میشوم در صورتیکه ایران سرزمین هر دوی اینهاست. نباید یکی از این دو را پررنگ کرد.
وی درباره این سوال که «کربن چگونه توانسته است از هایدگر به سمت فلسفه اشراق سفر کند؟» گفت: او خود پاسخ میدهد که من بین این دو نقب زدهام. پیوندی میان پدیدارشناسی و عرفان ایجاد کردهام و حکمت طلایی خسروانی را با حکمت اشراق پیوند زدهام. او در مطالعات و مباحثات خود با آیتالله طباطبایی، هم آموخته و هم آموزانده. این چهار جلد او بهترین آموزه برای محققان ماست که ببینیم فردی که زبان مادر او چیز دیگری بوده است، چگونه نسخ خطی را با همکاری همسرش بررسی و منتشر کرده است. او شاگردان خودش را به تصحیح متون تشویق میکند. اندیشه کربن جزیی از تفکرات ماست.
اعوانی نیز درباره سفارشهای کربن به متفکران غربی و شرقی گفت: سفارش او به مستشرقین این است که چنان عمل کنیم و روشی را پیش بگیریم که میراث داران فلسفه اسلامی به ما به چشم بیگانه ننگرند و ما را به شاگری قبول کنند. مقدمات لازم را برای تحقیق راهم آورید و تا دلبسته موضوعات نشدهاید، دست به قلم نبرید. اول در راه حقیقت قدم بردارید که در غیر این صورت با درهای بسته روبهرو خواهید شد.
وی افزود: توصیه او به دوستداران فلسفه و تقریب ادیان این است که شیعه تقریب باطنی میان ادیان است. دورنمایی از ادیان ابراهیمی و وظیفهای که همه اهل کتاب دارند در شیعه میبینیم. امامشناسی و مسیحشناسی از موضوعاتی است که در اثر او میبینم. آثار کربن در فلسفه غرب بسیار تاثیرگذار بود.
در پایان این نشست کوهکن درباره دلیل ترجمه این کتاب به عنوان « اسلام در سرزمین ایران » گفت: شاید به نظر برسد که معنا را تغییر دادهایم. به نظر من در عنوان اسلام ایرانی به نوعی تلقی نژادی حاکم است و کربن قصد انتقال این بار نژادی را نداشته است. وی سپس پاسخ خود را در همین زمینه به خبرنگار «مهرنامه» برای حاضران خواند.