زورآزمایی با فلاسفه

مجید بیگلر

آکادمی مطالعات ایرانی لندن (LAIS)


نقل است از سقراط که برای فیلسوف نبودن نیز باید فیلسوف بود. به جرات می توان گفت که هیچ کس در طول تاریخ فلسفه بهتر از غزالی به این پند گوش نسپرده است، همو که بزرگ ترین دشمن فلاسفه می خوانندش و سهمگین ترین ضربه به فلسفه اسلامی از جانب اوست، با کتابی نامش زورورزی با فیلسوفان است: «تهافت الفلاسفه». مشهور است که ضربتی که با این اثر بر پیکر فلسفه اسلامی وارد آمد، چنان کاری بود که حتی کوشش های ابن رشد در «تهافت التهافت» یعنی اثری که در پاسخ به کتاب غزالی، نیز نتوانست موجب شود که کمر فلسفه اسلامی راست گردد. به گونه ای که در میان غربیان معروف است که فلسفه اسلامی، لااقل به شیوه عقل گرایانه مشایی اش، با غزالی به احتضار افتاد و پس از ابن رشد به کلی از میان رفت. اگرچه مورخان ایرانی بر این باورند که این داوری با عزل نظر از کوشش هایی ست که به ویژه در مکتب اصفهان و با بزرگانی چون میرداماد و ملاصدرا صورت گرفت.

قوت حمله ای که ابوحامد محمد غزالی با تهافت به فلسفه وارد آورده بود، تا حد زیادی به جایگاه و موقعیت علمی او نیز مربوط می شود، وگرنه سنت ردیه نویسی بر فیلسوفان و فلسفه نه با او شروع شده بود و نه به او ختم شد. یحیی نحوی در قرن اول، ابن حزم اندلسی هم عصر غزالی، ابوالحسن راوندی در قرن هفتم(با اثری هم نام کتاب غزالی یعنی تهافت الفلاسفه) و تعجیز الفلاسفه فخر رازی آثاری مشابه غزالی نوشتند، اما هیچ کدام جایگاه علمی حجه الاسلام را نداشتند. غزالی(متولد ۴۵۰ هجری قمری در طوس) که از آغاز عهد شباب دست به قلم برده بود، نزد بزرگ ترین اساتید زمان علوم اسلامی را فراگرفته بود. چهره هایی چون شیخ احمد بن محمد رادکانی، ابونصر اسماعیلی، امام الحرمین جوینی(در نظامیه نیشابور) و از همه سرشناس تر خواجه نظام الملک(۴۰۸-۴۸۵ قمری)، تا جایی که در سی و چهار سالگی از سوی او به سمت استاد کرسی کلام در نظامیه بغداد منصوب شد، اگرچه عطای این مقام را به لقایش بخشید و به بهانه سفر حج آن را رها کرد و به مدت یازده سال در شام، قدس، مصر، حجاز، بغداد و خود طوس به تفکر و تامل و تالیف پرداخت. آثار امام محمد غزالی بسیارند تا جایی که مترجم «تهافت الفلاسفه» دکتر حسن فتحی در مقدمه کتاب بیش از هفتاد اثر از او به نقل از «فرار از مدرسه» استاد دکتر زرین کوب یاد می کند، آثاری متنوع در فقه، اصول، اخلاق، فلسفه و کلام.

تهافت الفلاسفه که از مشهورترین آثار غزالی است(در کنار احیای علوم دین، کیمیای سعادت، المنقذ من الضلال و نصیحه الملوک) در واقع جلد دوم از سه گانه ایست که او در زمینه گزارش، نفی فلسفه و اثبات دیدگاه های کلامی خودش نگاشته است. اثر نخست با عنوان «مقاصد الفلاسفه» با رویکردی عالمانه و بی طرفانه به شرح اندیشه های فیلسوفان مشایی می پردازد. غزالی در این کتاب شارحی عمیق برای اندیشه های مشایین است و به حق تسلط خود را بر آرای ایشان نشان می دهد. او پس از نگارش این کتاب است که نقد جانانه اش را بر فلسفه پی می گیرد و در تهافت اش بارها تاکید می کند که «ما در این کتاب تعهدی نکرده ایم جز بیان تیرگی آیین آن ها[فیلسوفان] و غبارافشانی بر چهره استدلالی آن ها از راه بیان ناسازگاری شان». کتاب سوم نیز «قواعد العقاید» است که در آن غزالی دیدگاه های خودش را در حوزه مسائل کلامی بیان کرده است.

اما تهافت الفلاسفه چهار مقدمه، بیست مسئله و یک خاتمه دارد. نویسنده در مقدمه اول می گوید برای پرهیز از اطاله کلام و به منظور سهولت و یکدستی مباحث، فقط روایت فارابی و ابن سینا را از حکمت مشا ملاک نقد خویش قرار خواهد داد. در مقدمه دوم، اختلاف میان فیلسوفان و دیگران را به سه دسته تقسیم می کند و فقط در یک دسته، که به اصول دین مربوط است، لازم می داند که به معارضه با آن ها بپردازد. مقدمه سوم بیانگر شیوه تخریبی غزالی است. مقدمه چهارم به بیان این مدعای غزالی اختصاص دارد که از میان مقدمات مورد ادعای فیلسوفان برخی ضروری نیستند(مانند ریاضیات) و برخی ها را نیز متکلمان تحت نام ها دیگر تحصیل کرده اند(مانند منطق).

اما در میان مسائل بیست گانه کتاب، مسئله اول که به بحث از حدوث یا قدم جهان می پردازد از همه طولانی تر است. مسائل دوم تا سیزدهم به مباحث موسوم به الهیات بالمعنی الاخص یعنی خدا، توحید او، صفاتش و علم الهی می پردازد. مسائل پانزدهم و شانزدهم به بررسی زنده بودن آسمان و غرض محرک آن اختصاص یافته اند. پس از این شانزده مسئله، مسائل مربوط به طبیعیات مطرح می شود و از میان آن ها مبحث علیت، جوهر مستقل بودن نفس، جاودانگی نفس و سرانجام استحاله بازگشت جان ها به تن ها، به ترتیب ، مسائل هفدهم و بیستم را تشکیل می دهند.

غزالی در خاتمه کتاب فیلسوفان را به سبب سه مسئله یعنی اعتقاد به قدم جهان، علم نداشتن خدا به جزییات و استحاله حشر اجساد تکفیر می کند. البته چنان که گفتیم ابن رشد بعدها کوشید انتقادات غزالی را در کتابی با نام «تهافت تهافت» پاسخ دهد، اما شهرت، جایگاه اجتماعی، موقعیت جغرافیایی، وضعیت زمانه و سایر شرایط به گونه ای بود که این پاسخگویی نتوانست تاثیری مشابه کار غزالی داشته باشد و بر این اساس طومار عقل گرایی ارسطویی-مشایی با کتاب غزالی بسته شد. اگرچه بعد از آن فیلسوفانی چون میرداماد، صدرالمتالهین و شاگرد ایشان سبزواری کوشیدند با تاکید مجدد بر جایگاه عقل، اهمیت استدلال عقلانی را نشان دهند و البته در این راه از امتزاج خردورزی فلسفی با شهودگرایی اشراقی ابایی نداشتند.