زینب اسماعیلی سیویری
آکادمی مطالعات ایرانی لندن (LAIS)
نجفقلی حبیبی، دوره دانشجویی خود را در دهههای ۴۰ و ۵۰ گذرانده که در برخی از این سالها دانشجوی استاد مطهری نیز بوده است. او متولد ۱۳۲۰ خوانسار است. در دارالفنون تهران دیپلم مدرسی و دکترا را در رشته فلسفه و حکمت اسلامی از دانشگاه الهیات تهران اخذ کردهاست. تاسیس، راهاندازی و ریاست دانشکده علوم قضایی و خدمات دادگستری و ریاست دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، ریاست دانشگاه علامه طباطبایی در دولت اصلاحات، نمایندگی مجلس شورای اسلامی از حوزه انتخابیه تهران در دوره سوم و عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی به انتخاب نمایندگان مجلس، برخی از فعالیتهای دانشگاهی و اجرایی اوست. حبیبی در جریان تحصیل در دانشکده الهیات دانشگاه تهران، شاگرد استاد مطهری بوده است.
در جنبش اعتراضی علیه شاه، چه ایدئولوژیهای مذهبیای وجود داشت؟ آیا دیدگاه استاد مطهری و دکتر شریعتی دیدگاه غالب بود؟
شاه و نحوه حکومت او سلسله مسایلی برای جامعه ایجاد کرده بود که آحاد جامعه و فضای روشنفکری و مذهبی آن دوره با آن مخالف بودند. استبداد و دیکتاتوری، وابستگی به غرب، اجرا نکردن عدالت اجتماعی و… مسایل مهمی بود که علاوه بر اینها مسایل فرعی دیگری هم وجود داشت که از اهمیت برخوردار بود. یکی از مشکلات مهم حکومت شاه، مساله مذهب بود. جریانات اجتماعی محملی برای مبارزه با شاه و مشکلات موجود در حکومت او ایجاد کردند که بر مبنای تفکر اسلامی شکل گرفت.
جایگاه دکتر شریعتی و استاد مطهری در این جریان اجتماعی چگونه بود؟
این دو بزرگوار جریان اجتماعی را با تفکر اسلامی به پیش میبردند. حسن آقایان شریعتی و مطهری (رحمهالله علیه) این بود که هرکدام از آنها از منظری به اسلام وقوف داشتند، مسایل حکومت شاه را هم به خوبی شناسایی کردهبودند. با توجه به اکثریت شیعه جامعه ایران، میدانستند که از چه راهی برای ساختن یک ایدئولوژی مقابل ایدئولوژی حکومت شاه و دستگاه او وارد شوند. شریعتی با نگاه جامعهشناختی به تحلیل تاریخ اسلام و دیدگاههای موجود در اسلام میپرداخت و جوانان را به مذهب وابسته میکرد. او پیامبر، امام علی، امام حسین، حضرت فاطمه و مسایل دیگر را به نوعی مطرح میکرد که با مسایل روز ایران مطابقت داشته باشد و در این حوزه جبههای تشکیل داده بود. مرحوم استاد مطهری نیز با نحوه بیان خاص و عمیقی که داشتند، به تبیین مسایل حکومت شاه و مخالفت مبانی دین اسلام با آنها میپرداختند. دکتر شریعتی نیز با بیان احساسی، هیجانی و نحوه بیان و تقریر خود، روی این فضا تاثیر میگذاشت.
ویژگی و تفاوت این دو چه بود؟
استاد مطهری بهعنوان یک اسلامشناس، سخن میگفت و جنبه استدلالی و منطقی قوی در سخنانش داشت، او در اسلام از آزادی و دموکراسی هم سخن میگفت. هر دو بزرگوار به مسایل اقتصادی و مسایلی که آنروز جامعه نیاز داشت، واقف بودند، آنها نیازهای آن روز را با تفکرها و معیارهای اسلامی سازگار میکردند و مثلا جامعه روشنفکر میفهمید که برای رفع تبعیضهای اقتصادی و برپایی عدالت اجتماعی نیازی به دنبال کردن مدل مارکسیسم نیست، بلکه الگوهای اسلامی در این زمینه وجود دارد، مثلا دکتر شریعتی از لابهلای صفحات تاریخ اسلام، ابوذر را به جامعه معرفی کرد. استاد مطهری نیز در این زمینه سهم بزرگی در شکوفاکردن خواستها و متصل کردن اصول اصلی اسلام به مردم داشت. البته این نگاه و مبانی اسلامی برای مردم ناآشنا نبود، قرار نبود که ابتدا فلسفه و مبانی آن را به مردم بیاموزند و بعد به توضیح و تبیین آن بپردازند. اما برای ترویج اندیشههای غربی باید اینگونه عمل میشد. در بحبوحه انقلاب وقتی گفته میشد، حسین زمان و یزید زمان، مردم میفهمیدند که منظور چه کسانی هستند، این آشنایی مردم با دین اسلام راه را برای جریانهای اجتماعی انقلابی آسان میکرد.
پس اشتراکات فراوانی داشتند؟
هم دکتر شریعتی و هم استاد مطهری در مورد مساله عدالت، آزادی و دموکراسی نوشتهها، سخنرانیها و گفتارهایی داشتند و مبانی بحث خود را از دل اسلام بیرون کشیده بودند. احادیث، آیات و روایات نیز همیشه جزو سخنرانیهای آنها بود. این تفکر اعتراضی چون از دل اسلام بهعنوان یک تفکر خودی، میجوشید، برای مردم مانوس و دلنشین بود.
در نظام شاه مسایل زیادی وجود داشت که مردم را ناراحت میکرد، اشرافیت موجود در آن نظام، ثروتی که در دست گروه محدودی وجود داشت و بقیه در فقر و بدبختی و پریشانی زندگی میکردند. واگذاری مسوولیتها به دست عدهای محدود بدون در نظر گرفتن شایستگیهای آنها، غارت بیتالمال و… مردم را زجر میداد. برای همه اینها تبیینهای اسلامی وجود داشت و استاد مطهری در مورد مشخصات و ویژگیهای اسلام مینوشت و راهحلهای اسلام با مشکلات جامعه را میگفت. دکتر شریعتی نیز الگوهای خودی از درون اسلام برای مردم معرفی میکردند، توده مردم وقتی در جریان این دو تفکر قرار میگرفتند، احساس میکردند که دیگر به هیچ تئوری دیگری نیاز ندارند، مضاف بر آن اینکه مردم به راحتی میتوانستند با این تفکر ارتباط برقرار کنند.
حتی موضوعات اسلامی که بد تبیین شده بود نیز از نظر آنها مخفی نماند. همانطور که میبینیم استاد مطهری، به موضوع تحریفهای عاشورا میپردازد. و آن را وارد مسیر مبارزه میکند. ایام عاشورای آن زِمان را که مرور میکنی یا عکسهایش را نگاه میکنی میبینی که چقدر عاشورا کارساز بوده.
گفته میشود به نوعی استاد مطهری به دنبال پیدا کردن مبانی اسلام برای استقرار حکومت اسلامی بود؟
استاد مطهری به دنبال زیباییها و عدالت اسلام بود. تبیین اینکه چه کسانی میتوانند مسوولیت اداره کشور را برعهده بگیرند. البته در آنزمان خیلی از منبریها و بهطور کلی کسانیکه در منبر و مسجد بودند، به دنبال طرح این موضوعات بودند. الگوهای اسلامی را تبیین میکردند و مدلهای خوبی برای مردم معرفی میکردند. به دنبال این الگوسازیها، مردمی که سالها خاموش بودند، در جریان یک حرکت اجتماعی بهپا خاستند. البته در راس همه اینها امام (رحمهالله علیه) که تقریبا مرجعیت مطلق داشتند، بینشی ایجاد کردند و مسایلی را مطرح کردند که بدون او هم این حرکت آنقدر سریع و روان انجام نمیگرفت.
البته دریغم میآید از مرحوم شهید بهشتی و شهید باهنر هم یاد نکنم که آنها هم نقش مهمی داشتند. یادم میآید که این دو نفر کتابی برای درسهای دبیرستان تدوین کرده بودند که شاخصهای حکومت اسلامی را بر میشمرد. نمیدانم چطور اجازه داده بودند این کتاب منتشر شود که در مدارس درس داده میشد؟
برخی معتقدند دکتر شریعتی و استاد مطهری از دو نسل متفاوت بودند و استاد مطهری متعلق به نسل پدر دکتر شریعتی (محمدتقی شریعتی) بوده، شاید به همین دلیل دکتر شریعتی برای جوانان محبوبتر بود؟
من مشخصا نمیتوانم این را بگویم. شریعتی زمینههای لازم را در نسل جوان ایجاد میکرد و هر دو از یک سویی به این مبارزه کمک میکردند. شریعتی از جهاتی تاثیرگذار بود و افراد را با سخنرانیهای هیجانی و خوبش مستقیم به مبارزه دعوت میکرد. اما این حرفها اگر عمق پیدا نمیکرد شاید به جریان انقلاب کشیده نمیشد. استاد مطهری به حرفهای مطرح شده دکتر شریعتی و مسایل اسلامی که در جامعه مطرح میشد، عمق میداد. البته او به تصحیح برداشتهایی که از اسلام وجود داشت هم میپرداخت. شهید مطهری ضعفها، تحریفها و تبیینهایی که ایجاد شده بود، رفع میکرد. شریعتی از عاشورا و وارث آن سخن میگفت و استاد مطهری به خطاها و تحریفهای عاشورا میپرداخت که در قالب کتاب هم چاپ شدهاست. تحریفهایی مانند اینکه امام حسین شفیع گناهکاران است و مردم میتوانند بروند عیاشی کنند و بعد با چند قطره اشک در مراسم عاشورا همه گناهانشان بخشیده شود. تحریفهای آن را استاد مطهری میگفت و شریعتی نیز امام حسین و عاشورا را بهعنوان سمبل مبارزه معرفی کرد.
ولی گویا اختلاف سلیقههایی بین این دو وجود داشت؟ گفته میشود در سالهای دهه ۵۰ نیز برخی اختلاف دیدگاهها میان آنها بروز کرد. این از کجا ناشی میشد؟
اعتقادی در آقای مطهری وجود داشت که اصول و مبانی اسلامی را بیشتر از آقای شریعتی میداند و در این زمینه به او اعتماد بیشتری وجود داشت. دکتر شریعتی هیجانهایی که در بین جوانان ایجاد میکرد بسیار موثر بود. کسانی علیه او صحبت میکردند و مدعی بودند که او در جایی موضوعی را به خطا گفته است اما به هر تقدیر، استاد مطهری از این اعتراضها در امان بود. اما نمیتوان حق شریعتی را نادیده گرفت. او در ایجاد تحرک انقلابی در نسل جوان موفق بود. بالاخره آن جوانان باید در آن زمان، اول تهییج میشدند بعد بهدنبال این میرفتند که بخوانند و عمیقتر شوند. البته نباید فعالیتهای دیگری نیز که در آن زمان وجود داشت نادیده گرفت.
بین دکتر شریعتی و استاد مطهری کدورتهایی هم ایجاد شد، برخی میگویند به دلیل نگرانی استاد مطهری از تضعیف جایگاه روحانیت با سخنرانیهای شریعتی بود. شما این را قبول دارید؟
این اواخر مختصر کدورتی بین آنها ایجاد شده بود. اما اینکه استاد مطهری به این دلیل که شریعتی موجب شده مردم از روحانیت استقبال نکنند، را من احساس نکردم. شاید استاد مطهری برخی تعبیرها را در سخنان دکتر شریعتی مناسب نمیدید. البته این هم فهم خودم است. اما به نظر من این نبوده که مطهری نسبت به شریعتی حسادت کرده بود یا ترسیده باشد که مردم دیگر پای منبر آخوندها نمیآیند. شاید برخی تعبیرهای آقای شریعتی را خوش نداشت. گفته میشد که برخی جاها اشتباهها و تعابیری داشته که شاید همانها باعث این اتفاق شده بود.
منظور شما از «اواخر» چه زمانی است؟
منظورم قبل از خارج رفتن دکتر شریعتی است. یادم است که در دوره دکترا، دانشجوی آقای مطهری بودم. روزی در یک جمع چند نفره از ما دانشجویان او، یکی از دانشجویان این موضوع را از استاد مطهری پرسید. او جواب درست و حسابی به سوال او نداد و یک چیزهای سربستهای گفت. شاید نمیخواست آنها که میخواستند بین او و شریعتی کشمکشی ایجاد کنند بهانهای به دست داشته باشند.
سالهاست که عدهای قصد دارند، بین شریعتی و مطهری، برای نفی یکی و اثبات دیگری تلاش کنند، به نظر شما این طیف فکری از کجا تغذیه میشود؟
یک جریانی همان زمان هم شریعتی را تکفیر میکرد. آن طیف الان خود را بیشتر محق میدانند. استاد مطهری هم که نیست و هرچه میخواهند میگویند. این جریان هرگونه که تمایل دارد، موضوع را به پیش میبرد.