گفت‌وگو با دکتر سیدسلمان صفوی: فلسفه اسلامی، مدرنیته را به چالش می‌کشد

منوچهر دین‌پرست

آکادمی مطالعات ایرانی لندن (LAIS)

دکتر سید سلمان صفوی رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن سردبیر مجله ترانسندنت فیلوسوفی است که از سال ۲۰۰۰ میلادی در لندن منتشرمیشود. این مجله پل گفت و گوهای فلسفی و عرفانی اسلام و غرب است. وی تاکنون  مقاله ها و کتاب های متعددی به زبان فارسی و انگلیسی در ایران، انگلیس و آمریکا عرضه کرده است. وی از معدود متخصصین فلسفه مقایسه ای است که فلسفه اسلامی و غربی را نزدد متخصصان آن در حوزه علمیه اصفهان و قم و دانشگاه لندن فرا گرفته و با رجوع به متون اصلی هر دو فلسفه و زندگی در دو محیط فرهنگی اسلامی و  غربی به فهم صائبی از فلسفه اسلامی و غربی نائل شده است.  وی برنده چایزه جهانی کتاب سال ۱۳۸۷ بخاطرتالیف کتاب ساختار مثنوی مولوی است. برخی از کتابهای فارسی او چنین اند: ساختار معنایی مثنوی معنوی، تهران، ۱۳۸۸؛ عرفان عملی، قم، ۱۳۸۸؛ اخلاق و انسان کامل از منظر مولوی، قم، ۱۳۸۸؛ اهل بیت(ع) ار دیدگاه مولوی، قم، ۱۳۸۸؛ راه نو، تفسیرنوین مثنوی مولوی، لندن، ۱۳۸۹؛ تمنای عشق، تحلیل عرفانی زیارت عاشورا، قم، ۱۳۹۰٫ جدیدترین کتاب وی  “مقدمه ای بر نقد فلسفه مدرن غرب” است.

جناب آقای دکتر صفوی موضوع بحث ما درباره سنت عقلانی فلسفه اسلامی در غرب و وضعیت معاصر است. سرآغاز آشنایی غرب با فلسفه اسلامی با ترجمه آثار ابن‌سینا، غزالی و ابن‌رشد بوده است. اما موقعیت آشنایی غرب با فلسفه اسلامی در عصر حاضر با نام چه کسانی آغاز می‌شود و تاکید بر کدام مکتب عقلانی جهان فلسفه اسلامی است؟

آغاز آشنایی غرب با فلسفه اسلامی رسماً از قرن ۱۱ میلادی و با ترجمه آثار فلسفی آغاز شد و تاکنون نیز ادامه یافته است. عمدتاً این آشنایی با آثار ابن‌رشد و ابن‌سینا و غزالی بوده و در یک دوره‌ای تاکید بیشتر بر آثار ابن‌سینا بوده است. اکثر پیروان مکتب آگوستین از پیروان مکتب فیلسوفان اسلامی هستند. مکتب تومیست‌ها و نئوتومیست‌ها نیز هم‌اکنون شدیداً تحت‌تاثیر فلسفه ابن‌سینا هستند. در این دوران فلسفه اسلامی نفوذ شدیدی در تفکر و فلسفه غربی دارد. این تاثیر از ۲ جهت قابل تامل است. یکی اینکه فلسفه اسلامی به عنوان پلی قلمداد می‌شد که می‌توانستند به تفکر و فلسفه یونانی رجوع و به سوی غرب بازگردند. از جهت دیگر نیز فیلسوفان مسلمان با ایجاد و ابداع نظریات جدید، نقش بزرگی در جهان میانه ایفا کردند و اندیشه‌های افرادی مانند ابن‌رشد و غزالی توانست جریانی فلسفی را در سطح اروپا پدید آورد. در مقطع دیگری در دوره جدید تعداد بسیاری از اندیشمندان اروپایی با تفکر عرفانی به خصوص با آثار مولانا، حافظ، خیام و سعدی آشنا شدند البته مرکز ثقل این توجه تاملات مولوی بوده است. به هر حال در اروپا و به‌خصوص در کشورهای فرانسه، انگلیس و آلمان فلسفه اسلامی رونق داشته است. اما برای مدتی طولانی این رونق قطع شد. در قرن معاصر ما با ۳ نسل از مروجان فلسفه اسلامی روبه‌رو هستیم. از مروجان فلسفه اسلامی در نسل اول می‌توان به پروفسور نصر، فضل‌الرحمان، مهدی حائری، مهدی محقق، ایزوتسو، فلاطوری و کربن و گنون اشاره کرد. این افراد به غیر از کربن و گنون شرقی‌هایی هستند که به دنیای غرب مهاجرت کرده و رونقی به فلسفه اسلامی در غرب بخشیدند. البته باید گفت که کربن و گنون و شووان یک استثنا در جهان غرب هستند. نسل دوم اغلب تربیت‌شدگان نسل اول‌اند. اینها اغلب کسانی‌اند که به ایران آمدند و با تفکرات فلسفی و عرفانی آشنا شدند و نزد استادان ایرانی تلمذ کردند. افرادی مانند جیمز موریس، حسین ضیایی، پرویز مروج، آلب ارسلان اچنیک، و ویلیام چیتیک. نسل سوم مروجان فلسفه اسلامی در غرب جوانان جدیدی هستند که پل گفتمان بین فیلسوفان اولیه و قرن بیستم را پدید آوردند. اینها اغلب تربیت‌شدگان دکتر نصر و استادان ایرانی‌اند. چهره‌هایی نظیر پل هاردی، احمدشاه کاظمی، مهدی امین‌رضوی، بلال کالپینار، داود دکاکه، یاتیس اشوتس، نادر البذری، کایز داگلی، ابراهیم کالین، سیدسجاد رضوی و خود بنده از این دسته افرادیم. اما در این ۳ نسل می‌بایست به یک نکته مهم توجه کرد و آن این است که مرکز و مغز متفکر این ۳ نسل علامه طباطبایی است.

دلیل شما برای اینکه علامه طباطبایی مغز متفکر مروجان فلسفه اسلامی در غرب است چیست؟

دلیل روشن است. چرا که بزرگ‌ترین نماینده نسل اول که دکتر نصر هستند افتخار شاگردی علامه طباطبایی را دارند. دکتر نصر سال‌ها در محضر علامه تحصیل کردند. پروفسور کربن نیز به همین شکل است. کربن پس از‌ آشنایی با علامه بود که با جهان وسیعی از حکمت و معرفت اسلامی عقلانی آشنا شد. بنابراین ۲ چهره شاخص نسل اول خود را مدیون علامه می‌دانند. می‌بایست توجه داشت که علامه با تالیف و تدوین آثاری نظیر بدایه‌الحکمه، نمایه‌الحکمه و طرح مباحث عمیق عرفانی و فلسفی در تفسیر المیزان باب جدیدی را در مسائل متافیزیکی مانند مبدأ، معاد و انسان‌شناسی گشودند.

انتقال این مفاهیم متافیزیک و در گفتمان قرار دادن فلسفه اسلامی و غربی به خصوص در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم طرح جدید از مباحث فلسفه اسلامی و انسان معاصر گشوده شد.

بعداً افراد دیگری در غرب این کار را ادامه دادند. البته می‌توان گفت که کسی مانند دکتر مهدی حائری نیز با تحصیل فلسفه در غرب سعی نمود باب جدید در فهم علم حضوری و شهود در فلسفه اسلامی را برای فلسفه غربی بگشاید. به هر ترتیب خصوصیت بزرگ علامه این بود که ایشان جامع معقول و منقول و فیلسوفی عارف و متأله و به خصوص حدیث‌شناسی مبرز بودند.

من به سوال نخستین شما بازمی‌گردم که پرسیدید تاکید بر کدام مکتب عقلانی جهان فلسفه اسلامی است. باید گفت که کار بزرگی که این سه نسل در معرفی فلسفه اسلامی به دنیای غرب کردند در معرفی فلسفه ملاصدرا است. تا قبل از این سه نسل، فلسفه اسلامی را تا ابن‌رشد می‌دانستند و تا بعد از ابن‌رشد را اطلاع کافی نداشتند و حتی ابن‌رشد را پایان فلسفه اسلامی قلمداد می‌کردند. این سه نسل توانستند فلسفه ملاصدرا را که اوج فلسفه اسلامی است به غرب معرفی کنند. می‌توان گفت که پروفسور فضل الرحمن استاد دانشگاه شیکاگو وپروفسور نصر استاد دانشگاه جرج واشنگتن با تالیف کتابهای “فلسفه ملاصدرا” و “صدرالمتالهین شیرازی و حکمت متعالیه” نخستین کسانی بودند که ملاصدرا را به جهان انگلیسی‌زبان معرفی کردند. کار مهم دیگر در گستره فلسفه اسلامی حوزه فلسفه اشراقی و سهروردی و معرفی آن به جهان غرب است.

مثلث کربن، نصر و آشتیانی با تالیف و ترجمه آثاری از حکمت متعالیه ملاصدرا و حکمت اشراقی سهروردی در این راه سعی وافری کردند. البته باید گفت که آثاری از ملاصدرا و سهروردی پس از این سه اندیشمند منتشر شده است، افرادی مانند دکتر ضیایی و دکتر امین رضوی در این راه سعی و تلاش کرده‌اند. اخیراً خانم دکتر پیروانی که در آمریکا هستند اسفار ملاصدرا را ترجمه کرده‌اند. بنده به همراه دکتر سجاد رضوی نیز کتابی درباره ملاصدرا را نیز به زودی منتشر می‌کنیم. البته جا دارد که به مکتب مشایی ابن‌سینا نیز اشاره شود که این مکتب عقلانی اسلامی مروجان خود را داشته و هم‌اکنون نیز دارد اما محور عمده در فلسفه اسلامی در غرب، ملاصدرا و فلسفه اسلامی است. می‌بایست در این میان به مجله Transcendent philosophy که از سال ۲۰۰۰ منتشر می‌شود و نقش مهمی در معرفی فلسفه اسلامی در غرب که مرکزیت آن فلسفه صدرایی و مطالعات تطبیقی بین فلسفه اسلامی و غربی است، اشاره کرد. این مجله تخصصی برای آکادمی مطالعات ایرانی در لندن است و اعضای تحریریه آن از کشورهای ایران، آمریکا، ترکیه، کانادا و انگلستان است. باید اذعان داشت که در غرب هیچ مجله تخصصی فلسفه اسلامی منتشر نمی‌شود. مجلاتی که به اینگونه مباحث می‌پردازند یا در حوزه مطالعات اسلامی‌اند و یا شرق‌شناسی هستند لذا این تنها نشریه فلسفه اسلامی به زبان انگلیسی در غرب است.

تاکنون اقبالی که به فلسفه اسلامی شده بیشتر از سوی شرق‌شناسان بوده به نظر شما آیا اکنون فیلسوفان غربی توجهی به فلسفه اسلامی دارند؟ مقصودم بیشتر دپارتمان‌های فلسفی غرب است تا دپارتمان‌های شرق‌شناسی و اسلام‌شناسی؟

در گذشته افرادی مانند ادوارد براون و گوبینو به فلسفه اسلامی توجه کردند و حتی گوبینو به اسفار اشاره داشته اما آن را عوضی فهمیده و تصور کرده اسفار یک کتاب سفرنامه است. در دوره قرون میانه اغلب فیلسوفان غربی بودند که به فلسفه اسلامی توجه کردند اما در دوره جدید به غیر از کربن، گنون و شووان کسی از عالم غرب به فلسفه اسلامی توجه نکرده است. مستشرقان گوناگونی بودند که به آثار و بناهای تاریخی و هنر و ادبیات توجه داشتند اما کسی روی به فلسفه نداشته است. می‌بایست به این نکته اشاره کرد که خلائی که در دانشگاه‌های غرب وجود دارد و اکنون باعث عقب‌افتادگی آنها شده این است که در آنجا حکمت وجود ندارد. آنها سال‌هاست که متافیزیک را تعطیل کرده‌اند و روی به فلسفه‌های تحلیلی، پراگماتیستی، آمپریستی و تجربی آورده‌اند. لذا دپارتمان‌های فلسفه غرب مراجعه زیادی به فلسفه اسلامی نداشتند و ندارند. اکنون فلسفه اسلامی در اروپا و آمریکا تدریس می‌شود اما در دپارتمان‌های ادبیات، شرق‌شناسی، مطالعات ادیان و اسلام‌شناسی.

در غرب دپارتمانی به نام فلسفه اسلامی وجود ندارد. اما سمینارهای متعددی درباره فلسفه اسلامی و حوزه ملاصدرا در غرب تشکیل می‌شود که با استقبال کم‌نظیری نیز مواجه می‌شود. بسیاری از جوانان در غرب با این مسائل و مباحث به خوبی مواجه می‌شوند. به هر ترتیب دپارتمانی به نام فلسفه اسلامی در غرب نداریم و این هم به خاطر غلبه مدرنیته است که مباحث متافیزیک را تعطیل کرده‌اند. اما باید اذعان داشت که به واسطه تلاش‌های این سه نسلی که نام بردم فلسفه اسلامی در غرب در حال رشد و گسترش است اما نه در دپارتمان‌های فلسفه.

به نظر شما دلیل مسوولین و مدیریت دپارتمان‌های فلسفی در غرب چیست که به فلسفه اسلامی توجه نمی‌کنند؟

دو دلیل دارد. در دپارتمان‌هایی که فلسفه تحلیلی، آمپریستی و یک نوع لاادری‌گری و نسبی‌گرایی ترویج می‌شود با فلسفه اسلامی در تضاد است. این دو از لحاظ مبنایی با یکدیگر مشکل دارند. دلیل دوم نیز این است که جهات سیاسی و استعماری نمی‌خواهد فعالیتی در این مباحث صورت گیرد، چراکه فلسفه اسلامی در مرکز مباحث و زیربنای اندیشه است. آنها بر این باورند که اگر فلسفه اسلامی توان گیرد مبنای اندیشه مدرنیته متزلزل می‌‌شود. البته تا به حال از سوی فلاسفه اسلامی و سنت‌گرایان نقدهای جدی به مدرنیته شده است، فلسفه اسلامی از سوی متولیان رسمی قدرت در غرب حمایت نمی‌شود. از این جهت این فلسفه توانایی نقد اساسی تمدن مدرنیته غرب را دارد. مدرنیته‌ای که اکنون به بن‌بست رسیده و اینها می‌خواهند این بن‌بست طولانی شود.

طی چند سال اخیر بسیار سعی شده تا فیلسوفان اسلامی به‌خصوص پس از صدرا به جهان غرب معرفی شود، به نظر شما تا چه اندازه این توفیق حاصل شده است؟

موفقیت‌های خوبی حاصل شده است. کتاب بدایه‌الحکمه و بخشی از تفسیر‌المیزان علامه طباطبایی ترجمه شده است. آثار شهید مطهری و شهید صدر نیز ترجمه شده است. البته دکتر نصر و کربن در این راه بسیار تلاش کرده‌اند. ایزوتسو و دکتر محقق نیز حاج ملاهادی سبزواری را به غرب معرفی کرده‌اند. از میان سه نسلی که نام بردم اکثر آنها سعی در معرفی فیلسوفان پس از ملا‌‌صدرا به جهان غرب را داشتند. به تازگی کتاب آقای دکتر نصر با عنوان فلسفه در سرزمین نبوت و جلد چهارم منتخبات فلسفه اسلامی در همین راستا بوده است. مجله ترانسندنت فیلوسوفی مقالات متعددی راجع به فیلسوفان نوصدرایی  نظیر ملا علی نوری و علامه جعفری منتشر کرده است.

وضعیت ترجمه آثار فلسفی اسلامی در غرب را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

از دوره قرون میانه ترجمه آثار فلسفی به جهان غرب آغاز شده و تاکنون نیز ادامه داشته و دارد. درباره فلسفه اسلامی و تاریخ فلسفه اسلامی هزاران کتاب منتشر شده و همین طور نیز رو به ازدیاد است. هنوز نیز با اینکه سال‌ها از ترجمه اولیه آثار ابن‌سینا می‌گذرد برخی از کارهای او نیز ترجمه می‌شود.

حالا که بحث به ترجمه‌های فلسفی رسید، اجازه دهید این سوال را مطرح کنم که در ایران بسیاری از مترجمان علاقه‌مندند متون کلاسیک فلسفه غرب را ترجمه کنند و در این راه توفیق‌هایی نیز حاصل شده است. برخی از مترجمان نیز به ترجمه آثار فلسفی غرب در حوزه‌های مختلف روی آورده‌اند. سوال من این است که آیا در غرب هم مترجمان علاقه‌مند هستند که آثار فلسفه اسلامی را ترجمه کنند؟

در واقع بخشی از جنبش ترجمه متون غربی به زبان فارسی و عربی از پروژه هدفمند تهاجم فرهنگی به جهان اسلام است که توسط بنیادهای فکری غربی تشویق و حمایت می‌شود اما از این سو نیز هیچ کشور اسلامی نیامده که نهادی و استراتژی را برای معرفی فلسفه اسلامی به غرب معرفی کند. جهان غرب هوشمندانه در جهت معرفی افکار ناسوتی خود تلاش می‌کند و ما در معرفی طلای ناب خود تعلل می‌کنیم. متولیان فرهنگی ایران باید در برابر این سوءمدیریت خود پاسخگو باشند. پروژه نهضت ترجمه نیاز به متولی دارد و مترجم به تنهایی نمی‌تواند این کار عظیم را انجام دهد. حکومت و دولت باید متولی باشد. همان طور که در غرب این کارها متولیان دولتی و کارتل‌های اقتصادی دارد. وظیفه حکومت اسلامی است که اندیشه اصیل اسلامی را به غرب معرفی کند.

آینده این تلاش‌ها و کوشش‌ها را با تمام نقاط ضعف و قوت چگونه می‌بینید؟

من به دو جهت نسبت به آینده فلسفه اسلامی در غرب خوشبین هستم. اکنون مدرنیته به بن‌بست رسیده و دچار بحران فکری است و از درون در حال متلاشی شدن است و بخشی از طبقه روشنفکر آن به دنبال نجات انسان غربی و انسان معاصر هستند. این جست‌وجو‌گری به مراجعه به تفکر اسلامی منجر می‌شود. از طرف دیگر حضور تفکرات این سه نسل حقیقتا تکان‌های مثبتی را در غرب ایجاد کرده و ما اکنون توانستیم جای مناسبی در غرب به دست آوریم. از سوی دیگر موفقیت‌هایی که مسلمانان در جهان به دست آورده‌اند باعث شده که غرب به تمدن و اندیشه اسلامی توجه جدی داشته باشند. امروز جهان اسلام در مرکز مناسبات سیاسی قرار گرفته و می‌بایست ما به مبانی اندیشه اسلامی که فلسفه اسلامی است توجه ویژه‌ای داشته باشیم. ما امروز می‌توانیم از طریق مطالعات مقایسه‌ای در حوزه فلسفه اسلامی و غربی، فلسفه اسلامی را به دنیای غرب معرفی کنیم و با این کار فلسفه را پویاتر و سیر تکاملی آن را افزایش دهیم.