گفت و گو با دکتر حسن لاهوتی: پیامبر اسلام نشانه وحدت متعالی ادیان است

منوچهر دین‌پرست

آکادمی مطالعات ایرانی لندن – LAIS

 

شیمل دین را به معنی تجلی خدا می‌دانست، نه دین به معنای احکام، اما معتقد بود ادیان در یگانگی و وحدانیت خدا مشترک هستند. خدا یکی است و همه در این اعتقاد مشترک هستند. این بخشی از جملاتی است که دکتر حسن لاهوتی استاد عرفان دانشگاه فردوسی مشهد درباره آنه ماری شیمل گفته است. وی کتاب محمد رسول الله، نوشته آنه ماری شیمل را ترجمه کرده است. با ایشان گفت‌وگویی درباره نگاه شیمیل به عرفان و ادیان کردیم که در زیر می‌خوانید:

مرحوم آنه ماری شیمل برای ایرانیان شخصیت منحصر به فردی است؛ بخصوص بحث‌هایی که درباره عرفان و ادیان داشته است. ما در بحث عرفان نگاه خاصی به ادیان داریم؛ ادیان را دارای گوهره و مبنای معرفتی واحدی می‌بینیم. به قول عرفا و حتی سنت‌گرایان عرفان مبانی معرفتی خاص خود را از یک حکمت خالده اخذ کرده است. سئوال من این است که شیمل چه نگاهی به عرفان و ادیان داشت و آیا این نگرش از معرفت خاصی برخوردار بود؟

شیمل در زندگینامه خودنوشتش که کتابی است به نام زندگی شرقی و غربی من درباره زندگی‌اش و نحوه آشنایی‌اش با آرای شرقیان و چگونگی توجه خود به عالم عرفان و اسلام سخن می‌گوید. وقتی به گذشته شیمل نگاه می‌کنیم، می‌بینیم اصولاً بستر علاقه به الهیات در خانواده شیمل مهیا بوده است؛ افزون بر این، در جامعه‌ای که انسان در آن پرورش می‌یابد و جامعه‌ای که در آن تحصیل می‌کند، افرادی وجود دارند که مسلما بر او تاثیر می‌گذارند. شیمل در خانواده‌ای به دنیا آمد که علاقمند الهیات بودند و هیچ بعید نیست که یکی از دلایلی که شیمل به سوی مطالعه ادیان کشیده شد، همین پرورش خانوادگی او باشد. شیمل وقتی به مدرسه می‌رود، با زبان عربی هم آشنا می‌شود و بدین وسیله با نام اسلام، پیامبر اسلام و بزرگان عرفان و تصوف اسلامی نیز آشنا می‌شود.

ایشان کاتولیک بودند؟

بله علی‌الاصول کاتولیک بودند. اما من هیچ گاه ندیدم ایشان با تعصب بگوید من کاتولیک و یا پروتستان هستم. ما چنین چیزی در مورد ایشان در جایی نخواندیم. در مورد خانم شیمل و افرادی که نحوه تفکرشان شبیه شیمل است، اصلا نمی‌توان گفت متعلق به کدام فرقه دینی و کدام مذهب هستند. وقتی دیدگاه توحیدی در انسان اوج می‌گیرد و هنگامی که منظر او توحید است، آن توحید هر زمانی یک مفهوم پیدا می‌کند. به خاطر دارم روزی ایشان اقبال را با نیچه مقایسه می‌کرد و می‌گفت این دو متفکر هر دو یک سخن می‌گویند؛ تا اینجا که لااله می‌گویند یکی است، اما الا الله را اقبال می‌گوید و نیچه نمی‌گفت. وقتی شیمل این مطلب را مطرح می‌کند، یعنی در ذهن خود اعتقادی به لا اله الا الله دارد. این مورد را یا از زبان عیسی و موسی و یا از محمد شنیده است. ما افتخار می‌کنیم که مسلمانیم و از زبان حضرت رسول این کلمه را شنیدیم.

در اصل تمام ادیان ابراهیمی به این حقیقت اعتراف دارند؟

شیمل دین را به معنی تجلی خدا می‌دانست، نه دین به معنای احکام، اما معتقد بود ادیان در یگانگی و وحدانیت خدا مشترک هستند. خدا یکی است و همه در این اعتقاد مشترک هستند. در اینجا اصلا نباید این سئوال مطرح شود که او کاتولیک بود یا پروتستان، چرا که دیدگاه و مشرب او آن‌قدر وسعت پیدا می‌کند که به قول مولانا همه محقق باشند و مقلد باقی نمانند. انسان وقتی در اثر تحقیق به جایی می‌رسد که این تعصبات و خامی‌ها به پایان می‌رسد، دیگر جایی برای تفرقه و فرقه‌بازی نمی‌ماند. شیمل وقتی درباره حضرت رسول سخن می‌گوید، نه تنها بدون تعصب صحبت می‌کند، بلکه با عشق سخن می‌گوید.

به نظر شما شیمل لب لباب ادیان را در چه چیزی می‌دید؟

در وحدانیت خداوند. در رسالت انبیا و هدایت بشر و طبیعتاً پس از آن اولیا و عرفا هستند. شیمل با این نگرش، مشرب دینی‌ای پیدا می‌کند که در آن مشرب دینی همه ادیان می‌گنجند و وقتی به اسلام و حضرت رسول می‌رسد، نه تنها بدون تعصب است، بلکه با ارادت سخن می‌گوید. مسلما او تحقیق و تفکر به این دیدگاه‌ها دست یافته است. البته من عامل دیگری را هم در این بینش او موثر می‌دانم و آن همنشینی شیمل با آثار مولاناست. به عقیده من شیمل در تفکر دینی خود همان تفکری را دارد که مولانا در مثنوی به آن پایبند است. برخی تصور می‌کنند مولانا سنی است و عده‌ای دیگر او را شیعه می‌نامند، غافل از اینکه از دیدگاه عارف بزرگی مثل مولانا شیعه و سنی تفاوتی ندارد. باید به اصل موضوع پرداخت و آن گستره بزرگی به نام عالم اسلام و شخصیت جهانی‌ای به نام محمد، پیامبر خداست. در غیر این صورت و تا زمانی که ما یکدیگر را مذمت کنیم که چرا به این فرقه و یا آن فرقه دیگر پایبندی، به جایی نخواهیم رسید.

آنه ماری شیمل کتابی هم درباره حضرت محمد(ص) نوشت.

بله، کتاب محمد رسول خدا(ص) را به زبان آلمانی نوشت. وقتی ایشان به مشهد سفر کردند، من از شیمل درباره این کتاب پرسیدم و ایشان گفتند به انگلیسی هم این کتاب را نوشتند. من هم این کتاب را از شیمل دریافت کردم و ترجمه کردم.

شیمل در این کتاب به پیامبر نگاهی عارفانه و عاشقانه دارد، اما این نگاه در مقام ستایشگرانه نیست، بلکه در مقام حکمت و دوستدار دانایی و معرفت پیامبر بود.

من هم با این نظر موافقم. این دید عاشقانه را شیمل از قلب مسلمانان به دست آورد. ایشان بصراحت می‌نویسد مسلمانان عاشق پیامبر خودشان هستند. مسلمان کسی است که هر چه پیامبر گفته، همان را عمل می‌کند. یعنی مطابعت صرف پیامبر. به این ترتیب، انسان باید عاشق کسی باشد تا دقیقا آنچه را به او دستور می‌دهد، همان را انجام دهد و مسلمانان عاشق پیامبر خود هستند.