سروش دباغ:جهان جدید ما را از زیست معنوی دور کرده است

منوچهر دین پرست

آکادمی مطالعات ایرانی لندن (LAIS)

ماجرای روشنفکری در ایران، ماجرای غریبی است. چرا که طی این سالها فراز و نشیبی بسیار داشته و در این مدت آراء و اندیشه های گوناگونی به خصوص در دو ساحت سنت و تجدد طرح شده است. بدین لحاظ کمتر چهره ای از روشنفکران در ایران را می توان سراغ گرفت که به دنبال راه برون رفت از وضعیت و گونه های فکری در جامعه نبوده باشند. در این گفت و گو سعی شده نگاهی به اندیشه دکتر داریوش شایگان با هدف بررسی آراء وی داشته باشیم به گونه ای که حضور چنین تفکراتی طی چند دهه اخیر چه نتایج و دستاوردهایی برای جامعه ایرانی ما داشته و امروز ما باید به اندیشمندان جامعه چگونه ببینیم. دکتر دباغ در این گفت و گو بر این نکته اشاره دارد که شایگان نگاه جهان وطنی دارد و می‌گوید که به اقلیم روح باید پانهاد، اما این مهم که در ایران ۱۳۹۰ شمسی چگونه می‌توان به این اقلیم پانهاد، متوقف بر پالایش سنت دینی و عرفانی و مددگرفتن از دستاوردهای علوم انسانی جدید است. در همین راستا روشنفکران و اهالی اندیشه، باید به بازخوانی جدی مؤلفه های مختلف سنت اسلامی ( کلام، فقه، فلسفه، عرفان…) همت بگمارند.

****

  • در تاریخ جریانات فکری در ایران، به­ویژه در نیم قرن اخیر مواجهه ما با غرب از دو منظر شیفتگی یا غرب‌ستیزی بوده و راه حل میانه­ای وجود نداشته یا رفتارهای میانه اندک و کم­مایه بوده است. پیش از آنکه ما وارد منظومه فکری آقای شایگان در خصوص غرب شویم، نگاه شما نسبت به این مقوله چگونه است؟

در میان روشنفکران و متفکران در دوران معاصر ما، دو گونه مواجهه با غرب صورت گرفته است. مسئله را بدین­گونه صورت­بندی کنیم: از آغاز مشروطه به این سو که آغاز آشنایی ما با آموزه‌های مغرب زمین بوده است؛ برخی از روشنفکران ما تحت­ تاثیر گفتمان مسلط چپ بودند. به عنوان مثال، جلال­آل­احمد در نقد غرب قلم زد و کتاب غربزدگی را نوشت. او سعی کرد با استفاده از مفهوم غربزدگی که از فردید وام گرفت ـ هرچند که فردید از این کار او راضی نبودـ نشان دهد که ما باید در برابر غرب قد علم کنیم و آن حس تحقیرشدگی و به حاشیه رانده­‌شدن را جدی گرفته و درصدد جبران آن برآییم. شریعتی هم تقریباً چنین درکی از مواجهه با غرب داشت و با ایده­های مدرنیستی چندان بر سر مهر نبود و از بازگشت به خویشتن سخن می­گفت. در مقابل این طیف، برخی از روشنفکران هم یکسره با ایده­های غربی بر سر مهر بودند.

تصور می­کنم تعامل و رابطه دیالوگی با غرب برای ما سودمندتر باشد. نفی غرب به واسطه ساری و جاری بودن ریشه­های این تفکر در فرهنگ ما ممکن و سودمند نیست. با گذشت ۱۰۵ سال از صدور فرمان مشروطه و سر بر آوردن نهادهای مدرن، این ایده­ها در فضای جامعه و فکری و جمعی ما چه بخواهیم و چه نخواهیم ریزش کرده است. به­علاوه در عصر انقلاب ارتباطات و الکترونیک، مرزها از میان برداشته شده و دیگر نمی­توان به روی تحولات معرفتی و ارتباطات الکترونیک و بین­المللی چشم بست و وقعی بر آنها ننهاد. محصولات مغرب‌زمین از طریق علم و فلسفه و هنر جدید ریزش کرده و فضای ذهنی ما را متوجه خود ساخته است.

از یک­سو ما دارای سنتی هستیم که یکی از قوی ترین مولفه­های آن دین است (من راجع به ایران ۱۳۹۰ شمسی سخن می­گویم اگر درباره زمان دیگری سخن گفته ­شود شاید پاسخ­ متفاوت باشد). تصور اینکه می‌توانیم سنت­ها را یک شبه و یک ساله تغییر دهیم و یکی از مولفه های مدرن را جایگزین یکی از عناصر سنت کنیم، سهل انگارانه و خام­اندیشانه­ است. نقد توأم سنت و مدرنیته و رابطه دیالوگی میان آنها برقرار کردن بار ما را بار می‌کند. از دستاوردهای معرفتی و معیشتی جهان جدید، و تحولاتی که در حوزه­های گوناگون علم و هنر و ادبیات فلسفه و جامعه­شناسی و صنعت صورت گرفته است، می­توان بهره گرفت، ضمن اینکه دید نقادانه خود را زمانی که قرار است این محصولات بومی شده و در جامعه ما مورد استفاده قرار گیرند، نیز حفظ کنیم. در عین حال باید توجه داشت که این دستاوردها تا چه میزان برای جامعه ما کاربرد دارند.

از نظر من خوب  است همچنان که بر سنت پافشاری می­کنیم، در برابر جهان جدید گشوده باشیم و نقد توامان سنت و غرب را در دستور کار خود قرار دهیم  و بر این روند و آیند های فرهنگی و معرفتی، اگر بخواهم از تعبیر راولز استفاده کنم، یک تعادل تامل­ورزانه ( reflective equilibrium)حاکم باشد که ما را به تعامل راهگشایی رهنمون شود.

  • با توجه به توضیحی که داشتید، وارد بحث اصلی شویم و آن نگاه دکتر شایگان نسبت به غرب است. ایشان درکتاب آسیا در برابر غرب نگاه خودشان را نسبت به این مسئله بیان کردند، نخستین سؤال من در خصوص تفکر آقای شایگان این است که شما نگاه ایشان را جزو آن دسته از افراد می‌دانید که هم دل در گرو سنت داشتند و هم سعی کردند غرب را نقادانه به چالش بکشند؟

چنان­که من درمی­یابم، اگر بتوان از تعابیر شایگان متقدم و متاخر استفاده کرد، کتاب مهم آسیادر برابر غرب مربوط به دوران شایگان متقدم است. خودشان هم در مصاحبه­ای گفته‌اند که کتاب چنان خوانده شده که ذیل گفتمان شرق‌ـ‌غرب قرار می­گیرد، یعنی یک جور گفتمانی که در آن  تفکری به نام تفکر غربی وجود دارد و ما در تقابل و تضاد با آن هستیم و تعامل و مناسبات ما با این تفکر به شکل رابطه با «دیگری» و «غیر» است. تصور می‌کنم شایگان متقدم چنان که از عنوان کتاب آسیا در برابر غرب نیز برمی‌آید، کم و بیش در پی به­دست آوردن یک هویت ناب شرقی و ایرانی در برابر هویت غربی بود. این کتاب در آن دوران خیلی مورد اقبال قرار گرفت و خوانده شد. به عنوان مثال شما در فیلم هامون مهرجویی که یکی از فیلم­های محبوب در سینمای پس از انقلاب است به صحنه­ای برمی­خورید که در آن حمید کتابی را برای خواندن به مهشید توصیه می­کند و آن کتاب آسیا در برابر غرب است که جلدش هم در فیلم دیده می­شود. این امر نشان می­دهد که این کتاب علاوه بر دایره اهالی فلسفه، در حلقه­های روشنفکری و جماعت کتابخوان نیز مورد اقبال قرار گرفته بود. بر این باورم که اگر آسیا در برابر غرب را در کنار سایر آثار داریوش شایگان در یک برهه زمانی در نظر بگیریم می­توان به این جمع­بندی رسید که شایگان متقدم در پی احراز و به دست‌آوردن یک هویت ناب در برابر هویت غربی است. من در مقاله­ای تحت عنوان «ترنم موزون حزن» به این مسئله پرداخته­ام که شایگان متاخر ـ که محدوده زمانی ۱۳-۱۲ سال اخیر را شامل می­شودـ از این ایده و اندیشه فاصله می­گیرد و از هویت چهل‌تکه سخن گفته و بر سیالیت هویت ایرانی تاکید می­کند. گشوده بودن او به دیگر مولفه­های هویت‌ساز و آشتی‌کردن با آنچه در جهان جدید می­گذرد کاملا در کتاب افسون‌زدگی جدید که حدودا ۱۰ سال پیش به فارسی ترجمه شد و چاپ رسید، مشهود است. چنانکه آمد، شایگان متقدم را باید ذیل گفتمان شرق ـ غرب قرار داد؛ گفتمانی که در ذیل یک «دیگری» مطرح شده و فرد خود را به واسطه دیگری و در تقابل با آن تعریف می­کند و تفاوت‌ها در آن نقش پررنگی دارد. اما زمانی که به سمت شایگان متاخر می­آییم، از یک هویت سیال که شکل تعاملی و چهل‌تکه دارد، می­توانیم سراغ بگیریم که با دنیای جدید بر سر مهر است و از مولفه های گوناگون آن سراغ می­گیرد و در این خصوص بحث می­کند که ما چگونه به انسان­های چهل‌تکه در جهان جدید تبدیل شدیم؛ گویا که دیگر «غیری» در میان نیست.

  • به نظر می رسد بین دکتر شایگان که شما از آن شایگان متقدم کردید و نمونه آن آسیا در برابر غرب و شایگان متاخر که نمونه آن افسون زدگی و هویت چهل تکه تفاوتی اتفاق افتاده، آیا شما این تفاوت را یک سیر تکوینی می­بینید یا اینکه تکامل و تجدیدنظری درآن صورت گرفته است؟

تجدیدنظر که صورت گرفته چنان­که شما اشاره کردید. اما اگر بخواهم ارزش­گذاری یا داوری کنم، چون زمانی که از مفهوم «تکامل» استفاده می‌شود یک نوع ارزشگذاری و evaluation در این واژه نهفته است، تصور می­کنم تکاملی صورت گرفته و نگاه شایگان پخته­تر و جامع­الاطراف­تر و گشوده­تر شده است. داوری من این است که تحول آشکار است. به عنوان کسی که جریان­های روشنفکری معاصر را دنبال می­کنم، چنین تحولی را در آثار و نوشته­های ایشان می­بینم.کتاب آسیا در برابر غرب و دیگر آثاری که دکتر شایگان در اوایل کار فکری­شان نوشته­اند، با کتاب افسون‌زدگی جدید تفاوت محسوسی دارد. البته برخی دیگر از کارهای قلمی ایشان که اوایل انقلاب نوشته شده‌اند، نظیر نگاه شکسته و اسکیزوفرنی فرهنگی؛ با فضای آسیا در برابر غرب فاصله دارد.

  • البته برخی از کارهای ایشان جنبه پژوهشی دارد. یعنی یک کار آکادمیک دانشگاهی بوده است و نمی‌شود آن را در سیر جریان روشنفکری در ایران محسوب کرد.

بله بخشی از آنها آثار محققانه و آکادمیک بوده، اما وقتی به کارهای روشنفکری ایشان می­رسیم، چنین عبوری در اندیشه شایگان صورت گرفته است. تعبیر «هویت چهل‌تکه» از یک روحیه متساهلانه و متکثرانه پرده برمی­دارد که در مقایسه با منظر آسیا در برابر غرب، نگاه گشوده­ای نسبت به جهان جدید دارد. ممکن است عده­ای بگویند شایگان در کتاب آسیا در برابر غرب بدون انکار هویت غربی، بر هویت شرقی ما تاکید کرده و در واقع مسئله بازگشت به خویشتن و دست کم نگرفتن خود را پی گرفته است؛ اما ما در دوره دوم فکری و به­ویژه کتاب افسون زدگی جدید ایشان می بینیم، تاکید بر هویت خودی کمرنگ­تر شده و در کنار سایر عناصر هویت­ساز مورد بررسی قرار می­گیرد.

  • به نظر می‌رسد دکتر شایگان در کتاب آسیا در برابر غرب و کتاب افسون‌زدگی جدید و هویت چهل‌تکه به رغم تفاوت­هایی که شما ذکر کردید، بر یک مقوله تاکید دارد و آن  مفهوم بحران است. این بحران را شما در چه چیزی می­بینید؟ در آسیا در برابر غرب با آنکه محتوایش را بیشتر نقادی غرب تشکیل می­دهد، اما به این مسئله نیز می­پردازد که ما هم در یک بحران قرار داریم و  در کتاب افسون­زدگی جدید و هویت چهل‌تکه سعی می­کند به این بحران یک بعد جهانی بدهد. البته منظور من از بحران، واژه­ای است که در بطن کتاب نهفته است. به نظر شما این بحران در باب معنویت یا بحرانی از جنس حقوق بشر، اخلاق، محیط زیست یا کرامت انسانی است؟

در کتاب افسون‌زدگی جدید و هویت چهل‌تکه، شایگان از بحران یا مشکل جهان جدید یاد می­کند و آن بحران یا مشکل معنویت است. مشکل «گفت­وگو در فراتاریخ» به نظر ایشان از همین امر نشأت می­گیرد. شایگان معتقد است، باید به دامن عرفان پناه برد و گفت‌وگو در فراتاریخ را برای پا نهادن به «اقلیم گم‌شده روح» انجام داد.

  • عرفان از چه جنسی و ناظر به چه تمدنی و از چه دینی منظور نظر دکتر شایگان است؟

بر مبنای بحث شایگان، این عرفان صبغه فرادینی و فراتمدنی دارد. ایشان می­گوید ابن‌عربی مسلمان با مایستر اکهارت مسیحی، در فراتاریخ می­توانند سخن بگویند. فراتاریخ به این معنا که آنها پا به اقلیم گم‌شده روح می نهند و در آنجا می­توانند با هم گفت­وگو کنند. در مقاله «ترنم موزون حزن» کوشیده‌ام تا توضیح دهم این سخن شایگان قدری ابهام دارد؛ چگونگی پانهادن به اقلیم گم‌شده روح در جهان راززدایی شده کنونی، نیازمند تبیین معرفتی بیشتری است. 

  • فکر نمی‌کنید که دکتر شایگان تا حدود نسبتاً زیادی متاثر از کربن هستند، کمتر به جنبه­های ایرانی در کارشان پرداخته شده  است و از این موضوع غفلت کرده­اند؟

شایگان اساساً یک متفکر جهان‌وطنی است که دغدغه های جهانی و نه صرفاً ایرانی دارد.

  • یعنی می‌توان ایشان را جزو روشنفکران پست‌مدرن به حساب آورد؟

من نمی خواهم از این تعابیر استفاده کنم، هرچند که ایشان با ایده­های پست­مدرن هم‌دلی دارد.

  • چرا از این تعابیر احتراز می‌کنید؟

باید درباره این مسئله بیشتر تأمل کنم؛ چرا که ایشان به دستاوردهای مدرنیته هم، به دیده عنایت می­نگرند. منظورم این است که شاید دلیل نپرداختن انحصاری شایگان به مسائل ایران، به خاطر نگاه جهان­وطنی  ایشان است و به خاطر همین نگاه هم هست که در اروپا و به­ویژه فرانسه، کاملاً شناخته شده است. درست است که شایگان متأثر از کربن است، اما تصور می­کنم مشغله ذهنی ایشان ـ چنانکه در این خصوص شخصاً با ایشان هم صحبت کرده­ام ـ مسئله معنویت در جهان جدید است؛ می­توان از تعبیر بحران مورد نظر شما هم در اینجا استفاده کرد. اما مسئله او لزوماً ایران نیست، و فراتر از آن است. شایگان معتقد است که جهان جدید با وجود آنکه چیزهای زیادی به ما داده است، اما نتوانسته ما را در قدم گذاشتن در اقلیم گم‌شده روح یاری رساند. برای دستیابی به این امر ایشان از نیاز به گفت‌وگو در فراتاریخ سخن می­گوید و این امر را تنها راه ادا‌کردن سهم دل عنوان می­کند. شایگان بر این باور است که ما حق و سهم عقل نظری و عقل عملی را ادا کرده‌ایم و عقل ابزاری نیز در جهان جدید به غایت در جولان است؛ در حالی‌که حق دل را ادا نکرده‌ایم و پا به اقلیم روح نگذاشته‌ایم و این توازن از دست رفته دوباره باید به‌دست آید.

  • ما در دهه ۹۰ شمسی قرار داریم و تاکنون تعداد زیادی از روشنفکران ما چه در تعارض و چه همدلانه، در وادی سنت و مدرنیته نظر داده‌اند. الان ما در چه جایگاهی هستیم و تفکراتی مانند تفکر آقای دکتر شایگان، چه راهکاری برای نسل امروز ما دارد؟ فکر می­کنید تفکرات ایشان برای جوانان امروز ما که در عصر دنیای ارتباطات فرهنگی و اینترنت زندگی می‌کنند، تا چه اندازه می‌تواند تاثیرگذار باشد و مورد بهره‌برداری فکری قرار بگیرد؟

فکر می­کنم این بصیرت که ما از یک هویت ناب فاصله بگیریم و هویت سیال را به رسمیت بشناسیم، از ایده کسانی مانند شایگان و دیگرانی که بر این هویت سیال انگشت تاکید می­نهند، برآمده است. حاصل چنین طرز تفکری این است که به جای آن‌که مناسبات و روابط  فرهنگی را ذیل گفتمان شرق‌ـ‌غرب صورت‌بندی کنیم، در دستاوردهای معرفتی و فراورده­های دیگر فرهنگ­ها هم قویاً به دیده عنایت بنگریم و سعی کنیم با رویی گشاده، و نه با ذهنیتی از پیش معلوم، صحیح را از ناصحیح جدا کنیم. از نظر من دغدغه شایگان در جهان جدید، خیلی مهم و قابل احترام است. نمی­خواهم بگویم که گفت­وگو در فراتاریخ شدنی است؛ اما تفکر شایگان این نکته را به ما گوشزد می­کند که باید در جهان جدید دل‌مشغول ساحت قدسی یا به عبارتی زیستن معنوی هم باشیم. من از این حیث با دکتر شایگان کاملا همدل هستم و تصور می­کنم این از آن سنخ دغدغه هایی است که نباید فرو نهاده شود.

آیا پروژه فکری دکتر شایگان در جهان ما قابل ادامه است و باید کامل­تر شود، یا اینکه ما باید با عبور از این پروژه، وارد پروژه­های جدیدتری شویم؟

من با ابعاد کلان پروژه شایگان موافقم، اما معتقدم اگر بخواهیم راهمان در بعد نظری هموارتر شود، به دیالوگ جدی­تری با سنت و بخش­های مختلف آن اعم از فقه و فلسفه و عرفان و تفسیر نیاز داریم. بازخوانی انتقادی سنت، از دیگر ملزومات راه ماست و این در راستای پروژه شایگان قرار می‌گیرد. اما همان­طور که گفتم، پروژه شایگان بیشتر یک بعد جهان وطنی و کلان دارد. اگر بخواهیم این نگاه را انضمامی­تر کنیم، باید این نگاه را در بازخوانی سنت خودمان نیز بکار بندیم و آن را پالایش کنیم و در عین حال دل‌مشغول زیست معنوی هم باشیم. شایگان از پالایش سنت کمتر سخن گفته و بیشتر بر هویت چهل‌تکه تاکید می­کند. تصور میکنم در کنار پالایش و نقد سنت، باید دل­مشغول معنویت در این جهان راززدایی شده هم باشیم، هرچند کاری است به غایت سخت. شایگان نگاه جهان وطنی دارد و می‌گوید که به اقلیم روح باید پانهاد، اما این مهم که در ایران ۱۳۹۰ شمسی چگونه می‌توان به این اقلیم پانهاد، متوقف بر پالایش سنت دینی و عرفانی و مددگرفتن از دستاوردهای علوم انسانی جدید است. در همین راستا روشنفکران و اهالی اندیشه، باید به بازخوانی جدی مؤلفه های مختلف سنت اسلامی ( کلام، فقه، فلسفه، عرفان…) همت بگمارند.