موقعیّت علم و فن‌آوری در جهان اسلام

دکتر سید علی اکبر حسینی

عضو هیأت علمی دانشگاه شیراز

       در این نوشته ابتدا از موقعیّت بحرانی علم و فن‌آوری در جهان اسلام سخن به میان خواهیم آورد، آنگاه به یک سؤال پاسخ خواهم گفت، پس از آن در زمینه نگاهی به میراث  پرافتخار تاریخی و فرهنگی و به منظور خروج از این بحران و شکستن حلقه سترونی و نازایی کنونی، پیشنهادها و یا راهکارهایی را ارائه خواهم کرد.

الف- موقعیّت علم  و فن‌آوری در جهان اسلام: با آن که ما مسلمانان در حال حاضر حدود ۲۵ درصد از کلّ جمعیت جهان را تشکیل می­دهیم ولکن در تولید علم و دانشهای معاصر سهم چندانی نداشته­ایم. یکی از نویسندگان پاکستانی، بر اساس مقاله­ای منتشر شده، به عنوان نمونه، در دانش فیزیک در طول سالهای ۱۹۷۰  تا ۱۹۸۰ (ده سال) سهم ما مسلمانان را به ترتیب در سال۱۹۷۰ یک و هفت دهم (۷/۱) درصد و  در سال ۱۹۸۰ دو و هفت دهم(۷/۲) درصد، یعنی افزایش یک درصد، اعلام کرده است. این درصد، نویسندگان مسلمانی را که در کشورهای غیر اسلامی زندگی می­کرده­اند نیز در بر می­گیرد که بدین ترتیب سهم کشورهای اسلامی از این درصدها هم کمتر خواهد بود. به طور کلّی اگر برای کشورهای به اصطلاح پیشرفته، میانگین انتشار ۲۰۰ مقاله در مجله­های علمی معتبر در سال را در نظر بگیریم سهم همه کشورهای اسلامی تنها یک درصد و سهم کشور ما نیم درصد است! و تازه این مقایسه از لحاظ کمی است که از لحاظ کیفی نیز تفاوتها چشمگیرند.

امروز نیز وضع به همین منوال است و ما مسلمانان در ارتباط با تولید علم و فن‌آوری در مقایسه با کشورهای غربی و تعدادی از دیار شرق اصلاً به حساب نمی­آییم. چگونه به حساب آییم و حال آن که مثلاً اگر تعداد دارندگان درجه­های دکتری و به اصطلاح پی.اچ.دی. را در دو کشور پاکستان و رژیم اشغالگر قدس مقایسه کنیم با تعجب خواهیم دید که تعداد آنان در پاکستان با ۱۲۰ میلیون جمعیت، حدود ۸۵۰ نفر  و در اسرائیل بی­ریشه با جمعیتی به اندازه شهر کراچی، حدود ۵۰۰۰ نفر است!

ب- مسأله سرنوشت محتوم

آیا این وضع یک سرنوشت محتوم است و از آن گریز و گریزی نیست؟ روشن است که پاسخ نمی­تواند مثبت باشد.

بدین صورت بیرون آمدن کشورهای اسلامی و از جمله کشور ما از چنبر تنگ وضع موجود نه تنها ممکن است که حتّی یک «باید» وضرورت است و گذشته پرافتخار تاریخی­مان،که منفک از موجودیّت ما نیست، می­تواند چراغی روشن فرا راه ما باشد. در این باره بشنویم از شادروان استاد عبدالسلام؛ ایشان در نطقی که به مناسبت دریافت جایزه نوبل در سال ۱۹۷۹ ایراد نمود با استناد به کتاب ارزشمند «تاریخ علم»، تألیف جرج سارتن، به نامهای عالمان و اندیشمندان بزرگی چون جابر، خوارزمی، رازی، مسعودی، بیرونی، ابن سینا، خیام، ابن رشد، موسی بن میمون، خواجه نصیر الدین طوسی و              ابن نفیس اشاره کرد.

سخنرانی استاد در این مجمع مهم بین اللملی حاوی ۳ نتیجه­گیری مهم زیر بود:

۱- بعد از وفات پیامبر (ص) علم  و دانش در اسلام آن چنان رشد نمود که  تا آن زمان در تاریخ بشریّت بی­سابقه بود.

۲- این تمدّن به مدّت ۵۵۰ سال بدون رقیب بود وتوانست به حیات پرافتخار و شکوهمند خود ادامه دهد.

۳- هیچکدام از تمدّنهای پیشین توان آن را نداشتند که این مجموعه عظیم از عالمان و متفکّران خلّاق و نوآور را تربیت و به جهان بشریّت تقدیم کنند و هرگز نباید از یاد برد که اینها همه از نعمت قرآن کریم و شخصیّت بی نظیر و استثنایی پیامبر بزرگوار بود.

به طورکلّی سطوح علمی و عقلانی مسلمانان و اروپاییان در این دوره نسبتاً طولانی (۵۵۰) با هیچ معیاری قابل مقایسه نبود و در بیان امیر علی نویسنده کتاب قیّم «روح اسلام» چنین توصیف شده است: “در آن زمان که اروپاییها بر اعتقاد خود دایر بر سکون کره زمین اصرار می­ورزیدند وآماده سوختن وکشتن مخالفان نظر خود بودند مسلمانان، دانش جغرافیا را با استفاده از کره­های جغرافیایی تدریس              می کردند”.

با توجه بدین سابقه درخشان تاریخی است که دکتر ابوصالح، استاد دانشگاه چیتاکنگ بنگلادش، اظهار اُمیدواری می کند که ما مسلمانان بتوانیم در ربع اوّل قرن بیست و یکم میلادی به تولید حدّاقل ۲۰ درصد از علم وفن‌آوری جهان توفیق یابیم ودر پایان ربع دوّم قرن مذکور، رقم  آن را از مرز ۵۰ درصد نیز بگذرانیم و بدین وسیله  در جهت احیاء مجد و عظمت گذشته گام برداریم.

 

ج- پیشنهادها و راهکارها

در این قسمت از بحث پیشنهادها و یا راهکارهایی را در جهت احیاء و تجدید  حیات علمی و فنّی جوامع اسلامی از یکسو، و ارتقاء سطح کیفی آموزش، به ویژه آموزش عالی از سوی دیگر، مطرح می کنیم  و  یادآور می­شویم که هر چند این پیشنهادها می­توانند به نحوی بستر مناسب را برای تحقّق اهداف فوق فراهم نمایند ولکن بر هر یک از ۵۵ کشور اسلامی است که با توجه به مقتضیات و شرایط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، اقلیمی و جز آنها به روشها و راهکارهای خاص جوامع خویش بیاندیشند:

        ۱- تأکید برآموزش عمومی و ریشه­کردن بیسوادی. بیسوادی مهمّ­ترین و اساسی­ترین علّت انحطاط و عقب­ماندگی جوامع اسلامی است. در حال­ حاضر حدود۳  و یا ۷۵درصد ازجمعیت کشورهای اسلامی

                                                                                      ۴

از نعمت خواندن و نوشتن محروم­اند که لازم است با استفاده از تجارب برخی از کشورها و از جمله کشور  عزیز خود ما در جهت رفع این معضل گامهایی سریع برداشته شود. ما در این کشور و پس از استقرار نظام مقدّس جمهوری اسلامی، توفیق یافتیم که حدود ۸۰ درصد از جمعیت را باسواد کنیم. و حدود ۹۸ درصد از کودکان لازم التعلیم را به مدرسه بفرستیم و بدین سان اُمیدواریم با ادامه کار و پرشتاب کردن آن به زودی مردم عزیز ایران را از شرور و عواقب خانمان برانداز این بلیه بزرگ نجات دهیم.

۲- ارتقاء سطح علمی و بینشی دانشگاهها ومراکز آموزش عالی.  یکی از مهمّ­ترین نارساییها در نهادهای آموزش عالی کشورهای اسلامی و از جمله کشور  خود ما پایین بودن سطح علمی و یا فقدان معیارهای آموزشی و آکادمیکی است. اگر برنامه آموزشی دانشگاه باید منبعث از هدفهای متعالی اسلام باشد به نحوی که دانشجو در پایان دوره تحصیل به کسب تواناییهای لازم در حلّ مشکلات فردی و جمعی توفیق یافته باشد، در این صورت تردیدی نیست که ما فاقد آنیم. اگر دانشگاه باید حافظ و نگاهبان ارزشهای جامعه باشد بدان سان که ارزشهای اصلی را تقویت و ترویج کند  و عادات سخیف و خرافی را تضعیف وتقبیح نماید در این صورت باز ما فاقد آنیم. نیز اگر معلّمان و استادان ما باید             نمونه هایی از تلفیق علم و ایمان و دانشجویانمان جستجوگرایی صدیق وصادق باشند در این صورت باز ما  فاقد آنیم.  بنابراین لازم است در جهت ارتقاء سطح علمی و بینشی دانشگاهها و مراکز آموزش عالی و پژوهش گامهای استوار و محکمی برداشته شود و با توفیق در این مورد، به ارتقاء سطح علمی-اخلاقی نهاد آموزش عالی توفیق یابیم.

۳- سرمایه­گزاری مناسب و سخاوتمندانه در بخش پژوهش و تحقیق. هرچند بحث از تحقیق و پژوهش بحثی بسیار رایج و متداول است ولکن بر سر تعریف آن توافق چندانی وجود ندارد. بنابراین ما به جای تعریف، از ویژگیها و مختصات آن نام می بریم و بر آنیم که دانشگاههای ما باید بدان روی آورند. این مختصات عبارتند از:

اوّل:تولید اطلاعات نو.

دوّم: بحث و تحلیل.

سوّم: نشر و توزیع.

و چهارم: حلّ مشکلات ومسایل جامعه.

تحقیق و پژوهش در این مفهوم متضمن سرمایه­گذاری کلان است وبسیج امکانات مادّی و نیروهای علاقمند و متعهّد انسانی را می­طلبد. کشورهای اسلامی در مقایسه با دیگر کشورهای سهم چندانی از درآمدهای خود را بدین امر اختصاص نداده­اند و این گناهی نابخشودنی است. در حالی که کشورهای به اصطلاح پیشرفته ۵/۲ تا ۳ درصد از درآمد ناخالص خود را به رشد علم وفن‌آوری اختصاص داده­اند. سهم کشورهای اسلامی در این بخش از ۲/۰ درصد تجاوز نکرده است! حتّی در میان کشورهای به اصطلاح جهان سوّم باز کشورهای اسلامی از این بابت در وضع نامساعدی قرار دارند. به عنوان نمونه اگر کشور هندوستان را با دو کشور همسایه آن پاکستان و بنگلادش مقایسه کنیم به تصویری بسیار غم انگیز و باور نکردنی می رسیم. هند برای رشد علم وفن‌آوری در کشور خود سالانه بیش از یک میلیارد و ۷۲۱ میلیون دلار آمریکایی هزینه می کند. این مبلغ حدود ۲۵ برابر مبلغی است که پاکستان در این راه هزینه می کند و ۵۵ برابر مبلغی است که کشور بنگلادش بدین مهمّ اختصاص            می­دهد!

بدین­سان دولتهای اسلامی در کنار بهبود وضع  معیشتی استادان و محقّقان باید در اختصاص کمکهای خود به امر تحقیقات سعه صدر از خود نشان دهند. امکانات و اعتبارات فراوانی را در تهیه و خرید ابزارها و لوازم آزمایشگاهی، سخت افزار و نرم افزارهای رایانه­ای،کتب و مجلات علمی­پژوهشی ملّی و بین­اللملی و خدمات متفرع بر استفاده درست از آنها بسیج کنند، بر ای دوره های کارشناسی ارشد و دکتری بودجه و تسهیلات خاص در نظر بگیرند و در تشویق ومعرفی محقّقان نمونه والگو به جامعه اسلامی تمهیدهای لازم پیش­بینی و به موقع به اجراء گزارند. فراموش نکنیم که احترام به علم وعالم یک ارزش اسلامی است که هرگز نباید به مسلخ  اغراض و تنگ نظریهای جاهلان و غرض­ورزان برده شود.

۴- تشکیل گردهماییها در سطح ملّی و بین المللی. گردهمایی ویا تجمع عالمان ومحقّقان در یک زمان و مکان معیّن یکی از بهترین طرق تبادل آراء و اندیشه­ها و آشنایی با تازه­ترین یافته­های علمی است. این گردهماییها معمولاً در قالب سمینار، کنگره، کارگاه، سمپوزیوم و جز آنها، چه در سطح ملّی و چه در سطح بین اللملی، صورت می­گیرد و زمینه­ای را فراهم می­کند تا در آن، محقّقان حاصل پژوهش­های خود را به اطلاع  دیگر محقّقان برسانند و آماده نقد و نظر آنان باشند. با این هدف، هر نوع سرمایه­گذاری در تشکیل آنها نه تنها مجاز که مورد تأکید نیز خواهد بود.

در تشکیل این گردهماییها نوعی توازن بین علوم تجربی و انسانی باید برقرار گردد و در گردهماییهای علوم انسانی لازم است  به علل و عوامل انحطاط امّت اسلامی توجه خاص مبذول داشت و در زمینه  موضوع مورد بحث، یعنی علم و فن‌آوری، اوّلویت داده شود.

۵- تجدیدنظر بنیادین در نقش و وظیفه معلّمی و استادی.  آخرین پیشنهاد و یا راهکار نیاز به بیان یک مقدّمه یا زمینه­سازی دارد که تقاضا می­کنم دقیقاً به آن توجه فرمایید:

به احتمال قوی بسیاری از شما حاضران در این مجلس دانشگاهی می­دانید که در نیمه اوّل قرن نوزدهم میلادی یک رویداد بسیار تلخ و تأسف­آور در جهان اتفاق افتاد و آن اعلام مرگ واجب الوجود بود! فردریک نیچه فلسفه دان معروف آلمانی غیر مسئولانه و در فضای آکنده از غرور و بی­خبری بانگ برداشت که «خدا مرده و ما هم اکنون از تشییع جنازه او بر می­گردیم!» و در بعض از قرائتها آمده که: «ما او را کشتیم وهم اکنون از تشییع جنازه او بر می­گردیم». هر چند که این سخن گزاف واکنشهای خاص خود را به دنبال داشت ولکن قرن حاضر شاهد اعلام مرگهایی است که دور از حقیقت نیستند. اریک فروم در کتاب «جامعه سالم»، به دلیل بی­هویّتی انسان و تهی شدن گوهر وجودی او از هر گونه هدف متعالی، ابراز عقیده کرد که اگر قرن ۱۹ به گزاف شاهد اعلام مرگ واجب الوجود بود قرن کنونی به واقع باید  شاهد مرگ انسان  و انسانیّت باشد.

نیز در اواسط همین قرن پس از به بازار آمدن ماشین­های آموزشی اسکینر، روانشناس رفتارگرای معروف، از اختیار معلّم سخن به میان آمد و برخی نیز مرگ او را اعلام کردند، زیرا این ماشینهای آموزشی متعلّم را ازمعلّم  بی­نیاز می­کرد.

در دهه های اخیر سال میلادی جاری با ظهور رایانه ها و ابر رایانه ها، نوبت به اعلام مرگ مؤلّف ومواد درسی رسید و در دهه کنونی که به سال ۲ هزار بسیار نزدیک است. مجلات معتبر بین­اللملی هشدار می دهند که مرگ استاد و معلّم  دانشگاه نیر فرا رسیده است!

 آیا به راستی سرنوشتی چون مؤلفان و مواد درسی در انتظار ما است؟ و آیا نقش ما، در مقایسه با رایانه­ها و ابر رایانه­ها آن قدر کم و اندک خواهد شد که تا مرگ فاصله­ای نخواهیم داشت؟! اجازه می­خواهم این مطلب را در بحث از یادگیری بررسی کنم تا شاید بتوانم بدین سؤال سخت  و نگران کننده پاسخ دهم.

در یک جمع­بندی ساده از چهار نوع یادگیری می­توان نام برد:

 · اوّل، یادگیری مهارتی. در این نوع  یادگیری، یاد می گیریم که مثلاً چگونه  یک دستگاه برقی را راه بیاندازیم و یا مثلاً چگونه یک درس ریاضی را در سطح ابتدایی تدریس کنیم.

  • ·دوّم، یادگیری اطلاعاتی. در این نوع یادگیری بر دانستینهای از یک موضوع معیّن وقوف می یابیم و می توانیم آنها را بازگو کنیم مثلاً پیشگامان انقلاب اسلامی چه کسانی بودند؟ و یا محتوای کتاب ارزشمند الغدیر چیست؟
  • · سوّم، یادگیری توضیحی. در این یادگیری، بر علل حوادث و رویدادها آگاه می شویم و می توانیم آنها را توضیح دهیم. مثلاً چرا درس معارف در دانشگاه باید تدریس شود؟ و یا چرا انقلاب اسلامی ایران توانست آن همه توطئه را خنثی کند و به راه خود ادامه دهد؟
  • ·چهارم، یادگیری الگویی. در این نوع یادگیری، ما یاد می­گیریم که چگونه انسانی باید باشیم؟ این نوع یادگیری با انواع ۳ گانه دیگر متفاوت است زیرا نیاز به مدل، اُسوه، و یا نمونه زنده دارد.

 دانشجویان ما می­توانند یادگیریهای ۳ گانه مهارتی، اطلاعاتی و توضیحی را با استفاده از منابع و مأخذ و نرم­افزارهای موجود در بازار به دست آورند و از من و شما بی­نیاز گردند! امّا یادگیری نوع چهارم چنین نیست و بدون مدل و یا نمونه امکان­پذیر نخواهد بود. در همین قرینه است که بنده راهکار تجدید نظر در نقش معلّمی و استادی  را مطرح کردم. در نقش جدید شما باید آن چنان استادی باشید که دانشجو خود را با شما بسنجد ودر دل آرزو کند چون شما شود. او باید شما را در چنان هاله ای از قداست، علمیّت، سندیّت ومعنویّت ببیند که چون به شما نگاه کند یاد خدا در او زنده شودو چون به سخنتان گوش فرا دهد  بر دانش وعقل ومنطق او افزوده گردد و در کلام معصوم(ع): “جالسوا مع من یذکرکم الله رؤیته و یزیدکم فی العلم منطقه”، اگر چنین نباشیم مصداقی خواهیم بود از این کلام موزون لسان لغیب که:

                  قلنـدران حقیقت بــه هیـچ نشمارند           لباس اطلس آن کس که از هنر عاری است

                بر آستان تو مشکل توان رسید آری            عـروج بـر فلک سـروری بـه دشواری است