گفت‌وگو با مسعود انصاری، مترجم تفسیر کشاف تفسیری بلیغ، اما دشوار

عظیم محمودآبادی

آکادمی مطالعات ایرانی لندن – LAIS

شاید کمتر کسی بداند که آثار مهمی در حوزه علوم اسلامی و معارف قرآنی به زبان عربی وجود دارند که هنوز به فارسی ترجمه نشده‌اند. این مساله از آن جهت اعجاب انگیز است که سالانه کتاب‌های فراوانی در زمینه علوم قرآنی و اسلامی منتشر  و همایش‌ها و ثمینارهای متعددی نیز برگزار می‌شود. در اینچنین فضایی وقتی متوجه می‌شوی که تفسیر کشاف، اثر حکیم ابوالقاسم محمد خوارزمی زمخشری با گذشت بیش از نهصد سال از زمان تالیف آن، هنوز به فارسی ترجمه نشده است دچار تحیر می‌شوی. ناگفته نماند که استاد مرتضی مطهری، زمخشری را از معدود اشخاصی می‌دانست که در دنیای اسلام مبتکر و نوآور بوده‌اند.  
با این همه دکتر مسعود انصاری اقدام به ترجمه این کتاب ارزشمند و پراهمیت در حوزه علوم قرآنی کرده و از این رو به تازگی ترجمه فارسی تفسیر کشاف زمخشری، روانه بازار نشر داخلی دشده است. متن پیش رو حاصل گفت‌وگوی ما با مترجم کتابی است که مولف آن در نه قرن پیش از او می‌زیسته است.

تفسیر کشاف از چه نظر حایز اهمیت است و چه عاملی موجب شد تا شما پس از گذشت بیش از نهصد سال از تالیف این تفسیر به زبان عربی، اقدام به ترجمه آن به زبان فارسی کنید؟
واقعیت این است که تفسیر کشاف به دلیل چند ساحتی بودن آن دارای اهمیت زیادی از جوانب مختلف است.  به نظرم مهمترین جنبه آن هم گزارشی از اعجاز قرآن بر محور پدیده نظم است که در همه جای این تفسیر تلاش زیادی شده تا این مساله نمود بیشتری داشته باشد. به بیان دیگر حکیم ابوالقاسم خوارزمی در تفسیر کشاف بیش از هر چیز در صدد نشان دادن اعجاز قرآن کریم در بحث نظم کلامی است. این سخن به معنای آن است که مفاهیم قرآنی در بهترین شکل ممکن به لحاظ زبان و ادبیات کلامی ارایه شده است. از دیگر جوانب بسیار حایز اهمیت این تفسیر می‌توان به بلاغت و بیان نکات نغز در خود این اثر اشاره کرد. بنابراین تفسیر کشاف، اثری است که با نثری بلیغ و کلامی فاخر به تفسیر قرآن پرداخته و به خوبی توانسته اعجاز بیانی قرآن را نشان دهد. البته این را هم اضافه کنم که بحث اعجازی بودن قرآن و اینکه در واقع آیات قرآنی دارای بهترین چینش تک واژگان است، از دیر باز مطرح بوده اما توسط زمخشری به نحو شایسته‌ای به این مساله توجه شده و مورد مداقه قرار گرفته است.

به نظر شما تفسیر کشاف با چنان اهمیتی که شما به آن اشاره کردید، چرا این قدر با تاخر و دیر به فارسی ترجمه شد و به بیان دیگر چه رازی در عدم استقبال از این تفسیر در طول قرن‌های متمادی برای فارسی زبانان نهفته است؟
ببینید در پاسخ به سؤوال شما باید بگویم که این تفسیر به دلیل همان بلیغ بودن که به آن اشاره کردم، دارای زبان و بیان دشواری است که پیچیدگی‌های خاصی نیز دارد. به همین دلیل است که به تعبیر شما در طی قرون متمادی کسی اقدام به ترجمه این اثر نکرده است. متاسفانه ثقیل بودن متن این اثر موجب شد که ترجمه آن به تعویق بیفتد و در طول این مدت دین پژوهان و قرآن پژوهان ما از این اثر محروم بمانند.

برخی معتقد هستند که تفسیر کشاف، از مصادیق تفسیر به رای قرآن است. نظر شما در این باره چیست؟
واقعیت این است که زمخشری برای خرد (اگر مفهوم خرد را با تسامح به همان رای تعبیر کنیم) ارزش زیادی قایٔل است و در تفسیر خود نیز به آن اعتبار بالایی بخشیده است. همانطور که می‌دانید زبان و خرد، دارای ارتباط  پیچیده‌ای با یکدیگر هستند و این مساله موجب شده که تفسیر کشاف از جایگاه ممتازی در این قسمت برخوردار باشد. به عبارت دیگر تفسیر کشاف با آن بیان بلیغ و نیز با عنایتی که به خرد و تعقل انسان دارد، اثری بدیع و منحصر به فرد است اما در این میان توجه او به خرد آدمی موجب شده که برخی آن را از مصادیق تفسیر به رای بخوانند.

ابن سینا جمله معرفی دارد و می‌گوید که “تعقل بدون تعلق محال است”. به عبارت دیگر نمی‌توان در اموری که مستلزم تعقل است، به طور کامل منکر نقش علایق و سلایق شخصی شد. اگر این سخن بوعلی را بپذیریم، آیا می‌توان سخن از تفسیر به رای یا تفسیر بدون رای گفت و اساسا آیا تفسیر بدون رای ممکن است؟
اتفاقا پرسش خوبی را مطرح کردید اما نکته‌ای که وجود دارد این است که شما در سؤوال خود به نوعی پاسخ آن را نیز دادید. همانطور که خودتان گفتید هر تفسیری به ناگزیر یک فرایند عقلی را طی می‌کند. در طی این فرایند عقلی – یا به همان تعبیر ابن سینا، تعقل- نمی‌توان انتظار حذف کامل علایق و سلایق شخص مفسر را در تفسیر او داشت و نیز نمی‌توان نقش آن تعلق خاطرها را نادیده گرفت. بنابراین هر تفسیری به حکم آنکه مستلزم طی یک روند عقلانی است، ناگزیر از راه‌یابی علقه‌های شخصی مفسر است که البته تفسیر کشاف زمخشری از این قاعده مستثنی نیست. البته همانطور که اشاره کردید در تقسیم بندی‌های سنتی، برخی تفسیر کشاف را تفسیر به رای می‌دانند.

تفسیر کشاف در میان تفاسیر اهل سنت و در مقایسه با با تفاسیری مانند تفسیر امام فخر رازی از چه جایگاه برخوردار است؟
تفسیر فخر رازی، بیشتر یک تفسیر اعتقادی است که دارای ماهیتی اشاعری است. اما تفسیر کشاف برخلاف اثر فخر رازی، تفسیری است تعقلی که ماهیتی اعتزالی دارد و البته با نثری بلیغ به رشته تحریر درآمده و تاکید زیادی به اعجازی بودن کلام قرآن دارد. بنابراین موضوعیت این دو تفسیر از اساس با هم متفاوت است که فکر نمی‌کنم مقایسه این دو با هم قیاس صحیحی باشد.

همانطور که پیش‌تر هم اشاره کردید تفسیر زمخشری از کلام فاخر و بلاغت بالایی برخوردار است. به باور شما این امتیاز تفسیر کشاف نسبت به سایر تفاسیر قرآن تا چه میزان اهمیت دارد؟
ببینید این ویژگی کوچکی نیست. هر متن و اثری که از بلاغت خوبی برخوردار باشد، یقینا به همان میزان بر اهمیت آن متن می‌افزاید و به نظرم تفسیر کشاف دست‌کم از این جهت بی‌نظیر است. فراموش نکنیم که زمخشری به معنای واقعی کلمه یک نوآور بوده است که ما این نوآوری را به روشنی می‌توانیم در تفسیر وی مشاهده کنیم. البته این تنها سخن من نیست بلکه مرحوم استاد شهید مرتضی مطهی هم در این خصوص فرموده بود که اگر بخواهیم در جهان اسلام سه ، چهار نفر را به عنوان مبتکر بشناسیم، به طور قطع زمخشری یکی از آنان خواهد بود. این سخن از کسی مانند استاد مطهری می‌تواند ما را در درک شخصیت زمخشری و اهمیت او در تاریخ علوم و معارف اسلامی و نیز اثر ارزنده او یعنی تفسیر کشاف رهنمون باشد.

توجه زمخشری به خرد انسانی و تعقل او در تفسیر قرآن چه تاثیری در حوزه حکمت و فلسفه اسلامی داشته است؟
به هرحال با توجه به پیوستگی کلام قدیم با فلسفه اسلامی، تفسیر کشاف از این جهت منشا آثار عمیقی بوده است اما باید این را هم بدانیم که در نهایت تفسیر کشاف، یک تفسیر فلسفی نیست هرچند عنایت زیادی به عقل و خرد آدمی دارد. مشی زمخشری در تفسیر آیات قرآنی، متاثر از راه و روش اعتزالی است که نباید آن را فلسفه اسلامی اشتباه گرفت.

به نظر شما تا چه حد تفاسیری همچون تفسیر المیزان، از تفسیر کشاف زمخشری استفاده کرده و از آن بهره برده است؟
به باور من به طور کلی، عموم تفاسیری که پس از تفسیر کشاف تالیف شده‌اند به نوعی از آن استفاده کرده‌اند. در خصوص تفسیر المیزان هم که شما به آن اشاره کردید باید عرض کنم که مرحوم علامه طباطبایی در موارد قابل توجهی به طور مستقیم یا غیر مستقیم به تفسیر کشاف اشاره کرده‌اند و از آنجمله می‌توان به بیان مباحث زبانی اشاره کرد که ایشان در توضیح و تفسیر آن به تفسیر زمخشری استناد می‌کنند.