درآمدی بر عقلانیت فرهنگی و زندگی در حکومت دینی

درآمدی بر عقلانیت فرهنگی و زندگی در حکومت دینی

* احمد رضا طاهری پور

مسئله ی اصلی این گفتار ویا سلسله گفتارها  توجه به وضعیت تعلیم و تربیت فرهنگی در زندگی مردم در نسبت با حکومت دینی است تناقضات عقیدتی ، حقوقی ، اخلاقی و سیاسی واقتصادی ، تعارضات و تزاحمات فرهنگی حکومت دینی و سبک و سیاق بی ثبات مدیریت فرهنگی جامعه در سال های سه دهه حاکمیت دینی و انقلاب اسلامی در ایران، موجبات وزمینه ی پیامدهای سلبی آن در رفتار فرهنگی و فرهنگ رفتاری مردم را فراهم آورده است. که از حیث آسیب شناسی فرهنگی جامعه ی ایرانی در حکومت دینی به فقدان الگوی نظری- کاربردی جامع عقلانیت فرهنگی در حکومت دینی بر می گردد بر فقر معرفت فرهنگی واز جهت عمل فرهنگی به عدم توازن و عدم تعادل فرهنگی حکومت در حوزه های اجتماعی زندگی مردم دلالت دارد.

فقدان مرجع و یا مراجع فرهنگی تصمیم ساز و تعیین کننده و نیز فقدان راهبرد، چشم انداز نظام فرهنگی پایدار جامع و عقلانیت محور با مبانی ، اصول ، روش ها و راه کارهای مشخص و توافق شده در سطح حاکمیت و نخبگان روحانی و غیر روحانی حکومت دینی در سیاست ها و مدیریت فرهنگی باعث شد تا بسط فرهنگ عقلانیت دینی اسلام و توسعه ی فرهنگ عقلانیت تعلیم و تربیت اسلامی روی ندهد. و آثار ظرفیت های عقلانی تعلیم و تربیت اسلامی در ذهن و زبان و شناخت و رفتار حاکمیت، نخبگان، روحانیت و مردم به منصه ی ظهور نرسد. امری که در یک تحلیل کلی و در چهارچوب پیش فرض های این گفتار علت العلل بی نظمی ها، نابسامانی ها و آسیب های حقوقی ، اخلاقی،عقیدتی ، سیاسی و حتی اقتصادی در فرهنگ عمومی وزندگی مردم بوده است . در واقع به تعبیری که بتواند از جنبه های راهبردی  تحولی وآثار مثبت فرهنگی انقلاب اسلامی وحکومت دینی نیز در زندگی مردم ایران دفاع کرده وغفلت نکند ، می توان گفت که به هر دلیل یا علتی ، فقدان طرح جامع وپایدار عقلانی پیش گفته( که می توانست به توسعه ی نظری و رفتاری فرهنگ عقلانیت وعقلانیت فرهنگی در جامعه بیانجامد)  در دستور کار راهبردی دهه ی اول انقلاب باعث می شد تا شرایط موقت واقدامات اضطراری فضای پر التهاب وهیجانی انقلابی سالهای آغازین انقلاب اسلامی ودفاع مقدس همچنان( تحت تاثیر میل احساسی به توقف و ماندن در شرایط و زمان آرمان های جنگ ودفاع مقدس) در دهه ی دوم نیز تداوم یابد واقتضائات فضای ضروری عقلانی وتوسعه ی عقلانی وتوسعه ی عقلانی فرهنگ انقلاب اسلامی انکار ویا نادیده انگاشته گردد و دهه ی دوم انقلاب در سایه ی دهه ی نخست انقلاب قرار گیرد . ویا آن که متقابلا و از دیگر سوی، ارزشهای آرمانی انقلاب اسلامی ودفاع مقدس دردههی اول به گونه های تصریحی وتلویحی وزیر عناوین توسعه ی اقتصادی ، دوران سازندگی ودولت رفاه وپیشرفت به فراموشی سپرده شود وبطور واضح وآشکاری دوران گذشته تلقی گردد.

این تقابل وتضاد باعث می شد تا از اواسط دهه ی دوم تا پایان دهه ی سوم وبعد از آن تا هم اکنون ، دو جریان فرهنگی اجتماعی اصلاحات واصولگرا عطف به باز خوانی و یا بازیابی انقلاب اسلامی و حکومت دینی ، در دو تفسیر و واکنش کاملا متفاوت ومتغایر وحتی متباین به دو رویکرد فرهنگی متضاد از حقیقت ومصلحت آینده ی انقلاب اسلامی وبقای مشروع ومشروعیت بقای حکومت دینی وروحانیت در ایران برسند .

هر کدام از این دو جریان فرهنگی اجتماعی اصلاح طلبی واصول گرایی در حوزه های حقوقی سیاسی ، اقتصادی ، عقیدتی واخلاقی زندگی مردم ، اولویت ها و ترجیحات خاص خود را داشته ودارد . اصلاح طلبان در میانگین شاخص های اصلاح طلبی خوددردولت اصلاحات، بر عناوینی همانند : تقدیم توسعه ی سیاسی بر توسعه ی اقتصادی، نقد توسعه ی اقتصادی دولت سازی در دوران اصلاح طلبی، بر آموزه ی جامعه ی مدنی ، آزادی های مشروع ، پاسبانی از حقوق شهروندی ، گفتگوی فرهنگی در سطوح ملی وجهانی با محور عقلانیت و نو اندیشی دینی ، و یا  روشنفکری دینی تاکید می برد . ودر مقابل طیف جریان اصولگرا به ویژه در دولت رسمی سالهای اخیر که خود را دولت عدالت نامیده است ویا نام گرفته است . به عناوین چندی وهمگی با محوریت عدالت تاکید می کند .

عناوینی همانند : اصولگرایی ، سنت گرایی بنیادی ، انقلابی گری ، تقدم عدالت  بر هر امر دیگری ، تقدیم توسعه ی عدالت محور بر توسعه ی  اقتصادی وسیاسی ، دولت سالاری واقتصاد محوری، تقدیم عدالت بر آزادی ، ورود در مدیریت جهانی عدالت محور واقدام عملی برای زمینه سازی ظهورامام زمان(ع) ودولت کریمهی جهانی .

اما نکته ی در خور اهمیت ویژه ، در دولت های اصلاحات وعدالت آن است که هرد دو ی این دولت ها به طور عمده در واکنش به دولت سازندگی ، خود را نوعی بازگشت به اصل واساس انقلاب اسلامی وآرمان های آن در حکومت دینی می دانند وحرکت فرهنگی خود را در مسیر بازگشت انقلاب به سمت وسو وجهت گیری های اولیه انقلاب اسلامی که دستخوش انحرافات وآسیب ها گردیده است می دانند . اما هر کدام با عقلانیت فرهنگی ورفتاری خاص خود وبا پیش فرض ها وپیش فهم های خود در مبانی واصول فرهنگ عقلانیت در چار چوب فلسفه ی اجتماعی مبانی وتعلیم وتربیت مفروض در انقلاب اسلامی .

نوعی تقابل فرهنگی وحتی تضاد فرهنگی واضح وآشکار که سیاست های فرهنگی دولت های دهه ی دوم وسوم انقلاب اسلامی را یعنی دولت های سازندگی ، اصلاحات وعدالت در حکومت دینی ایران را نسبت به مساله ی عقلانیت فرهنگی تفصیلا و اجمالا ، سلبا و ایجابا و با تمام قوای نسبی روی در روی هم قرار داده است . تقابل وچالشی که درهم اکنون بیش از هر زمان دیگر نمایندگان این دولت ها وحتی مردم را در خود و به هم آویخته ودرگیر کرده است .

فارغ از داوری درباره ی اعتبار وبی اعتباری ویا درستی ونادرستی پیش فرض های فرهنگی هر یک از این جریانات اجتماعی ، اصل این چالش فرهنگی فراگیر به طور بی سابقه و آشکاری بر فرضیه وادعای این گفتار یعنی بر فقدان طرح عقلانی جامع وپایدار توسعه ی فرهنگی در انقلاب وحکومتی که در اواخر قرن بیستم جهان معاصر به عنوان انقلابی فرهنگی ، دینی وجهانی پدیدار گشت دلالت می کند. همانگونه که بر ابهام گسترده از چیستی « فرهنگ عقلانیت» و «عقلانیت فرهنگی» در حکومت دینی ودر تمامی سه ده ی گذشته وتا هم اکنون دلالت دارد. امری که از فقر فرهنگی راهبردی حکومت دینی در ایران حکایت وبر فقدان وفاق حداقلی ملی دلالت دارد ودر نهایت جامعه را دچار فقدان دولت دینی فرهنگی ملی کرده است و مردم را پیوسته دچار تعارض ها وتردید های متوالی و عمیق ساخته و عمیق ترین و اساس ترین بحران هویتی فرهنگی پیش روی دولت دینی ، روحانیت ومردم در ایران را بر ساخته است. وهرگونه آمایش فرهنگی آینده گرا را نا ممکن ونافرجام ساخته است

با رویکردی علی- معلولی و کل نگر می توان اظهار داشت که به دنبال منازعات نافرجامپیرامون طرح جامع فرهنگ وزندگی فرهنگی اسلامی وعدم وفاق کار آمد بر روی راهبرد عقلانی سلامت وتعالی فرهنگی در حکومت دینی؛ عقلانیت، عقلانیت دینی ، عقلانیت فرهنگی دین اسلام وتعلیم وتربیت اسلامی در جامعه ی ایرانی نیز دچار آسیب وتنزل گشت. نهادینه نشدن مختصات فرهنگ عقلانیت وعقلانیت فرهنگی ودینی در زمینه ی سلبی اختلافات ومشاجرات گسترده درباره ی چیستی فرهنگ ، مبانی عقلانیت دینی واصول فرهنگی تعلیم وتربیت اسلامی اسباب سیر نزولی منحنی عقلانیت و عقلانیت دینی فرهنگ اسلامی؛ در سطح حاکمیت ومردم را فراهم آورد . این زمینه ی سلبی فرهنگ عقلانیت وتنزل ورکود عقلانیت دینی و فرهنگی ، امکان هرگونه فضای مثبت تعاملی برای هم اندیشی وهم افزایی فرهنگی وعقلانی در میان نخبگان ومراجع فرهنگی در حکومت دینی را منتفی می ساخت و بنابراین هیچگاه حد نصاب های حداقلی و  مقدمات وزمینه ی حرکت تکاملی عقل ، عقل اجتماعی دینی و عقلانیت فرهنگی تعلیم وتربیت اسلامی به سوی آرمان های افق فرهنگی انقلاب اسلامی فراهم نیامد .

حرکتی که در ژرفای خود بیش از هر حرکت دیگری مستلزم دانایی عمیق دینی وشناخت گسترده ی فرهنگی ووقوف تام وتمام بر حکمت وسنت تعلیم و تربیت اسلامی در دوران معاصر ، آگاهی زنده وپویا نسبت به مقتضیات زمان ومکان جهان فرهنگی است . امری که بدون استفاده ی تام وتمام از خرد گرایی وجهان گرایی فرهنگ اسلامی وکار بست مختصات وامکانات عقلانیت فرهنگی واجتهادی اسلام در جهان معاصر ممکن نیست . و این در حالی است که اساس سنّت و حیات فرهنگ جهانی اسلام ودوام وبقای آن در جهان معاصر وابسته ی به فرهنگ خرد گرایی و خرد گرایی فرهنگی است .

فرهنگ ،تعلیم و تربیت و عقلانیت

اصطلاح فرهنگ در علوم اجتماعی وبرای عالم اجتماعی واجد اهمیت بسیار است . زیرا عمومی ترین مفهومی است که برای توصیف رفتار انسان در زندگی ومناسبات اجتماعی وحتی برای توصیف تاریخ زندگی اجتماعی او در اختیار داریم .

اصطلاح فرهنگ از اصطلاح جامعه نیز گسترده تر است . چرا که جامعه به گروهی سازمان یافته از مردم اطلاق می شود که در یک نظام اجتماعی به جهت بقای حیات وزندگی ، در تعامل با یکدیگر به سر می برند . در حالیکه فرهنگ به محتویات رفتاری زندگی آدمیان مربوط است . ودر واقع همین محتوای متنوع وگسترده ی رفتارهای اجتماعی هر جامعه است که فرهنگ آن جامعه را بر می سازد . گستره ای از محتویات ومظروف های ادراکی شناختی واحساسی عاطفی که به رفتار فردی و اجتماعی فرد وجامعه ، معنا، هویت وجهت می دهد.

از نظر برخی متفکران، جهان بشری مدیون فرهنگ و تاملات عقلی درفرهنگ است. ( فلسفه ویا اندیشه ی فرهنگ )، مفهوم فرهنگ آنقدر وسیع است که می تواند تمامی صور حیات معنایی در گسترده ی حیات عقلی ،دینی، اخلاقی  وحیات مادی( ظهورات تمدنی فرهنگ ) را در بر گیرد . اصولا فرهنگ را می توان معادل تلاش تاریخی آدمی برای آن که وجود خویش را به عرصه ،ومنصه ی ظهور برساند ، دانست .۱در پاره ای از تعاریف فرهنگ ،بر فرهنگ به مثابه ی راه وروش وطرح کامل زندگی ویا الگوی تام وتمام زندگی تاکید شده است . تاکیدی که در پیش فرض این گفتار نیز ، مورد توجه واهتمام قرار گرفته است .

چنانکه گفته شده است : هر فرهنگ طرحی است برای زندگی واز آنجا که زندگی به شیوه ی ترجیحی عمل کردن است، زندگی عبارت است از : ترجیح پاره ای از خواسته ها به خواست های دیگر ، ترجیح بعضی از راهها وشیوه ها برای رسیدن به اهداف ومقاصد. وفرهنگ در واقع چنین الگویی از ترجیحات در زندگی است .۲

در مطالعات فرهنگی اما برای فرهنگ حیثیات وویژگی های چندی ذکر می گردد از جمله : این که فرهنگ نوعی ساختار الگویی است که در دیر زمان ومدت زمان تاریخی طولانی تکوین وتکون می یابد و فرد و جامعه در بستر آن پرورده وبه وجود می آیند . دیگر این که هر فرهنگ دارای نمادها ونشانه ها و جنبه های نمادین خاص خود است . وعقلانیت فرهنگی از توانایی انسان در کاربری نمادها ونشانه ها درارتباطات اجتماعی حکایت میکند .

از دیگر حیثیات وویژگی هایی که برای فرهنگ گفته شده است ، جنبه ی ارزشی هنجاری است . وحیثیت دیگر آن که فرهنگ معنا بخش و هویت بخش است وبه خود انسان ،زندگی انسان و جامعه ی او در قالب طرح کاملی از زندگی هویت معنایی می بخشد .

واین همان حیثیتی است که فرهنگ را به مثابه نظام معنایی فراگیر زندگی ارایه می دهد ، در پیش فرض این گفتار نیز از فرهنگ نیز مورد توجه واهتمام بوده است .

این حیث فرهنگی ، تمامی ساحات وزوایای زندگی اجتماعی انسان را در بر می گیرد . از این روی هم انسان موجودی معنا گرا وفرهنگی است وهم جامعه ی انسانی ، پدیداری فرهنگی ومعنایی .

اما از آن روی که فرهنگ تمامی بخشهای زندگی اجتماعی مانند خانواده واخلاق ، مذهب وسیاست واقتصاد وغیره را در شبکه ای از معانی در بر می گیرد، حالتی انسجام بخش نیز دارد. والبته از این نظر که صرفا به رفتارهای ظاهری بسنده نمی کند حالتی درونی وباطنی دارد. وبالاخره ازآن حیث که فرهنگ با نظام ارزشی هنجاری خود هدایتگر رفتارهای فردی واجتماعی به سمت سنت گرایی ویا نوگرایی است وچار چوب راه حل های ممکن و نا ممکن برای برون رفت از وضعیت وشرایط موجود را تعیین می کند، حالتی نظارتگر دارد که باعث نظارت اجتماعی پیدا وپنهان بر جنبه های مادی و معنوی زندگیمی گردد.

درهمین جا ودرخصوص حیثیات وویژگی های فرهنگ شایان ذکر است که حیثیات فرهنگی در هر فرهنگی عمیقا تحت تاثیر عقلانیت ، ویژگی های عقلانیت ووضعیت عقلانیت در مناسبات فرهنگی هر جامعه قرار دارد . اما در رابطه ی با نسبت فرهنگ وتعلیم وتربیت ، در خور توجه وتامل است که چنانکه پیداست ، همه ی وجوه وحیثیات پیش گفته ی فرهنگ ، به گونه های متفاوت رسمی وغیر رسمی ، جنبه های تعلیمی تربیتی دارند. واین خود به معنای اهمیت مبنایی وزیر بنایی جنبه وحیثیت تعلیم وتربیت درفرهنگ است.

جنبه و حیثیتی که تمام محتوای معنایی فرهنگ را در بر می گیرد وجوهره وبن مایه ی فرهنگ رابر می سازد وبه هزار ویک شکل وصورت ورنگ بروز وظهور می یابد وبیش از هر جنبه وحیثیت فرهنگی دیگری زیر نفوذ وتحت تاثیر عقلانیت وهم بطور همزمان موثر بر وضعیت فرهنگی عقل وویژگی های عقل وعقلانیت فرهنگی است .

بنابراین جنبه وحیثیتی که در این گفتار به ویژه مورد توجه قرار دارد ، وجه فراگیر وعقلانی آموزش وپرورش فرهنگ است که به وسعت تمامی گستره ی فرهنگ، گسترده می گردد. از این روی سایروجوه فرهنگ و عناصر فرهنگی در ساحات فرهنگی جنبه ی آموختگی دارند وبه صورت های رسمی وغیر رسمی از نسلی به نسلی توسط انواع بی شمار حامل های تعلیم وتربیت ، همواره با اضافات وتغییرات به نحوی تراکمی وانباشتی انتقال می یابند . در این صورت تعلیم وتربیت در معنای گسترده ی آن  ودر گسترده ترین معنای آن ، فرایندی است که با آن فرهنگ یک نظام اجتماعی با همه ی متعلقات معنایی عقلانی وعاطفی ورفتاری وآدابی وعاداتی آن ، به آن جامعه وفرزندان آن جامعه در زمان، ومکان ومقتضیات زمانی وشرایط مکانی خاص به صورت میراثی معنایی انتقال می یابد .

از این چشم انداز؛ دستگاههای فکری وذوقی ادبیات وهنر وفلسفه وعلم همان اندازه تعلیمی تربیتی و فرهنگ مایه اند که آداب نشست وبر خاست وشیوه ی غذا خوردن واین چیز یا آن چیز را خوردن یا نخوردن واین چیز یا آن چیز را پوشیدن یا نپوشیدن واین چنین است که تفاوت های فرهنگی در زندگی تعلیم داده و مردمان هر فرهنگی با آن ترتیب می شوند . وهر ملت و جامعه در تاریخ خاص خود ، فرهنگ خود را از مسیر دستگاههای تعلیم و تربیتی است که حفظ ومراقبت ویا اصلاح وساماندهی می کند .

در هرروی اهمیت فرهنگ برای زندگی اجتماعی انسان خردمند چنان است که بدون فرهنگ قادر به ادامه ی حیات انسانی خود نیست . چرا که نظام وشبکه ی معنایی فرهنگ چنان گستردگی وژرفایی در زندگی و هویت و معنای زندگی می یابد ودارد که در واقع هر چیزی فرهنگی است وبارو معنایی فرهنگی دارد . وهر امری بر خود ، علامت و نشانی فرهنگی دارد که صرفا در نظام فرهنگی قابل ترجمه وفهم است .

این پس زمینه ی فرهنگی چنان گسترده وعمیق است که حتی درک وفهم ما از باورها وآموزه ها ورفتارها در مناسبات وروابط اجتماعی در ظرف معنایی پیش فرض های فرهنگی صورت بندی می یابد . چنانکه استاد داوری نیزبه دقت ودرستی گفته است : فرهنگ، شرط ناپیدای فهم ودرک است . وهمه ی ما هر چیزی را با فرهنگی که داریم درک می کنیم . ۳

در واقع فرهنگ هر جامعه ، نظام سازمان یافته ی نهادینه شده ودرونی گشته ای است که در  هر جامعه توسط دولت رسمی و یا مردم در جریان تعلیم وتربیت صیانت می گردد و متقابلا جریان های معارض با آن از طریق تسلط بر قدرت فرهنگی تعلیم وتربیت در ضمن کسب اهرم ها وادوات قدرت اجتماعی اخلاقی فرهنگی ، سعی دارند تا  زمینه ی تجربه ی سبک دیگری از زندگی در تمام شوونات فرهنگی آن را برای مردم فراهم آورند . بنابراین همواره ودر واقع ماهیت نوع منازعات اجتماعی در مناسبات حقوقی، سیاسی واقتصادی ، عقیدتی و اخلاقی ؛ ماهیتی فرهنگی دارد و در حقیقت نزاعی فرهگی بر سر تعلیم و تربیت است .

گفته شد که تعلیم وتربیت در گسترده ترین معنای آن که شامل همه ی وجوه تعلیم وتربیت رسمی وغیر رسمی می گردد ، فرایندی است که تداوم فرهنگ را ممکن می سازد توسط دستگاههای تعلیم وتربیت است که امکان فرهنگی شدن ویا اجتماعی شدن انسان تحقق مییابد .۴

اکنون باید توجه داشت که همان نسبتی را که تعلیم وتربیت به فرهنگ دارد ، عقلانیت به تعلیم وتربیت دارد یعنی همانگونه که فرهنگ ناظر به معنای زندگی است وتعلیم وتربیت اساس وجوهره ی این نظام معنایی است ، وبدون تعلیم وتربیت نظام معنایی فرهنگی فرد وجامعه تداوم نمی یابد ، از دیگر سوی نیز امکان و تکامل تعلیم وتربیت صرفا در بسترفرد بشری وعقلانیت یا اندیشه ورزی وخرد ورزی اوست که روی می دهد .

به این معنا در واقع خاستگاه رشد انسان ، تکامل نظام معنایی فرهنگ وترقی دستگاههای تعلیم وتربیت ، خرد وعقل انسان وجوامع انسانی است . در حقیقت انسان بدون خرد حیوان است . واین که گفتیم انسان موجودی است معنا گرا وفرهنگی وبا تعلیم وتربیت به زندگی خود سامان می دهد ، از آنجاست که موجودی صاحب عقل وخرد است . بنابراین بی آنکه خواسته باشیم تا تمامی استعداد ها وتوانایی های انسان را در خرد وعقل او خلاصه کنیم وازسایر وجوه وساحات حیات معنایی ومعنوی او در گذریم اما در تمامی آن ساحات و زمینه ها نیز نقش پس زمینه ی خرد وعقل انسانی را که گسترده ترین امکان بالقوه ی او در تمامی شوونات وظهورات نادی ومعنوی وتمدنی وفرهنگی انسان است ، پدیدار ومشهود است .

بنابراین برای انسان ، بدون اساس وجوهره ی خرد وعقل ؛ هنر ورزی ونیایش ومعنویت ونو آوری واحساسات وعواطف نیز بی معناست .

از این روی آنچه انسان را موجودی معنایی ، فرهنگی، تعلیمی تربیتی واز سایر حیوانات متمایز می سازد ، خمیر مایه ی خرد و فطرت عقلانی اوست وآنچه محتوای تعلیم وتربیت را در هر نظام فرهنگی چنین وجاهت واعتباری بخشیده ، خرد وعقل ، خرد ورزی وعقلانیت است . خرد ورزی وعقلانیتی فرهنگی برای تکامل وتعالی نظام معنایی زندگی .

* کارشناس ارشد اندیشه سیاسی ، خارج فقه و اصول



[۱] مسعود جلالی ، فرهنگ چیست ؟ ص ۲۱٫

۲ داریوش آشوری، تعریف ها ومفهوم فرهنگ ، ص ۳۹٫

۳ رضا داوری اردکانی ، درباره ی غرب ، ص ۹۶٫در همین خصوص نگاه کنید به ابراهیمی دینانی ، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام ، ج۳ ، ص ۲۳۲ که بیان می دارد : کسی که دارای تربیت فرهنگی وتاریخی نیست ولوح ضمیر وذهن او از هر گونه پیش داوری وپیش فرض خالی است  در فهم امور ناتوان است و..

۴ ن.ک: مسعود جلالی مقدم ، همان ، ص ۱۰۷٫