مکتب اصفهان و پیوست آن به مکتب تهران

دکتر اعلی تورانی

 

 

موضوع مقاله حاضر بررسی مکتب اصفهان و پیوند آن با مکتب تهران و نقش این مکتب در تحکیم مبانی حکمت متعالیه صدرا می باشد.جایگاه واقعی یک مکتب با یک فیلسوف هنگامی ظاهر می شود که این مکتب با ظهور خود وضعیت تاریخی موجود را اصلاح و یا جریان فکری جدید را بنا نهد شاید بتوان گفت که حکمت اسلامی از آغاز قرن یازدهم به رشد و تکامل خود مشغول بوده است ولی از قرن هفتم به بعد شاهد آن بودیم که عده ای سخن از انسداد و زوال حیات عقلی به میان آورند البته ایشان سه عامل اندراج حکمت در کلام شیعی، غلبه اندیشه عرفانی و تصوف گرایی و همدستی غرب صلیبی با مغولان و یورش شگفت انگیز به تمدن اسلامی را باعث عزلت اندیشه فلسفی و رونق دوره شعر و خانقاه عنوان نمودند و سقوط نیشابور و بغداد را آغازگر این انحطاط تلقی کردند.

 

کلید واژگان: فلسفه اسلامی، مکتب، اصفهان، تهران، حکمت، عرفان

 

ارزش نظریه بنیانگذاران مکتب اصفهان هنگامی آشکار می شود که بتواند ساختار حاکم غلبه علوم نقلی را به تعقل در هم شکنند و به خرد ورزی، نقش مستقل و جایگاه حقیقی خود را عطا کنند.

کار مهمی که ثمره مکتب اصفهان قلمداد می شود آن است که به تداوم مکتب خردورزی خواجه نصیری ادامه داد و خط بطلانی به همه شایعات زوال اندیشه عقلی کشیده. بدیهی است این عمل فقط با بازخوانی مجدد قریب ده قرن فلسفه صورت پذیرفت لذا می توان گفت مکتب اصفهان به نوعی از احیاء اندیشه فلسفی و حکمی و تداوم آن که احتمالاً در معرض زوال قرار داشت دست یازیده است.

مهمترین نقطه قوت مکتب اصفهان در همین بود که فیلسوفان پرورش یافته در این مکتب نه تنها به تقویت مبانی فلسفی دوره ما قبل خود پرداختند بلکه در بازخوانی و بنیانگذاری نوعی مستقل از فلسفه که زمینه حکمت متعالیه را فراهم نمود تاثیر گذراند.

در مقاله حاضر علاوه بر بیان نقش برخی از بنیانگذاران مکتب اصفهان در موارد فوق و مبحث انتقال حوزه درس اصفهان به تهران – شاگردان حکیم جهانگیر خان قشقایی و نقش جهانگیر خان قشقایی مورد بررسی قرار گرفته است.

مکتب اصفهان

با شروع سلطنت شاه عباس، اصفهان به مرکز هنرها و علوم اسلامی و کانون فرهنگی تبدیل شد. اندیشمندان و فیلسوفانی که از این دوره تا هنگام هجوم افغانها در اصفهان پا به عرصه حیات گذاردند به عنوان فیلسوفان مکتب اصفهان نامیده می شوند. (۳- هانری کربن، تاریخ فلسفه اسلامی، ص ۴۷۶).

اما با ظهور تشیع که برای همیشه از خفا خارج شده بود، شاهد انتشار نوشته های گرانقدری (آثار ملاصدرا و دیگران) هستیم که در آنها تأملی فلسفی از ثمره احادیث امامان سود می جوید. بارزترین مباحث مطرح شده عبارتند از: بحث زمان، حدوث، عالم مثال یا برزخ و معرفت شناسی جدیدی (که ایجاد انقلابی در فلسفه وجود است) را شامل می شود که از ویژگی های مکتب اصفهان است. لازم به ذکر است که نمی توان فیلسوفی پیدا کرد که فلسفه نو افلاطونی در وی رسوخ نکرده باشد و فیلسوف مشایی باشد. ما در این جا چند نمونه از فیلسوفان مکتب اصفهان را به اختصار مرور می کنیم:

الف) میرداماد: نخستین و مشهورترین نمونه محمد باقر استرآبادی معروف به میرداماد و متفکّر برجسته چند نسل از فیلسوفان شیعی است که نام او در صدر مکتب اصفهان قرار دارد. مدرسه صدر که او در آنجا مشغول به تحصیل بود امروزه نیز در اصفهان در باغی بزرگ قرار دارد و مورد استفاده است. از میرداماد حدود چهل اثر فارسی و عربی باقی مانده و مهمترین آثارش عبارتند از: ۱) قبسات ۲) تحقیقی در مباحث ابن سینا ۳) جزوات. یکی از مهمترین مسایلی که برای او اهمیّت داشت پیدا کردن پاسخی برای حل مسئله جهانشناسی بود. آیا عالم قدیم است یا آغازی در زمان دارد بی آن که زمان وجود داشته باشد؟ میرداماد میان عالمی قدیم و حادث به دنبال راه حلی در مفهوم حدوث دهری بوده و مفهوم زمان مثالی را به وجود آورد که مشاجرات سختی را به دنبال داشت.

ب) میرفندرسکی: از برجستگان مکتب اصفهان که به چند نسل از شاگردان فلسفه و کلام تدریس می کرد، شخصیتی قوی داشت و در هاله ای از اسرار باقی مانده است. نظر به شهرت بسیار او، آثاری که از وی باقی مانده به طور اعجاب انگیزی اندک است. او با ترجمه متن های سانسکریت به فارسی ارتباط داشت.

ج) ملاصدرای شیرازی: یکی از برجسته ترین حکیمانی که در تفکر فلسفی جهانگیرخان تأثیر بسزایی داشت صدرالمتألهین شیرازی بود. اندیشه او تا امروز بر تمامی فلسفه ایرانی اسلامی و به طور کلی وجدان شیعی در سطح بیان فلسفی آن، اثر گذاشته است. از ملاصدرا مجموعه آثار عظیمی باقی مانده است که بالغ بر چهل و پنج عنوان – چندین کتاب در قطع رحلی را شامل می شود. حاشیه او بر الهیات شفای ابن سینا، مبین اصلاح او در فلسفه است و تعلیقه او بر حکمت الاشراق سهروردی شالوده ای استوار برای اشراق فراهم می آورد. شاهکار او اسفار اربعه مجموعه ای است که از آن پس عمده اندیشمندان بر مبنای آن اندیشیده اند. اینجا نمی توان در عنوان و جزئیات آثار او وارد شد، فقط باید از اثر بزرگ او در شرح اصول کافی یکی از اساسی ترین آثار تشیع نام برد که متاسفانه ناتمام مانده است. ملاصدرا با جانشینی فلسفه سنتی ماهیت با فلسفه وجود که وجود را مقدم بر ماهیت و اصیل می داند، انقلابی حقیقی در فلسفه وجود ایجاد کرد. این نظر که ماهیات ثابت وجود ندارد، بلکه هر ماهیتی به موجب شدت مرتبه وجودی تغییر یافته و متعیّن می شود، متضمن مساله دیگری است که همان حرکت جوهری است و حرکت را در مقوله جوهر وارد می کند. ملاصدرا فیلسوف استحاله ها و تغییرات جوهری است. انسان شناسی او با معاد شناسی شیعی که به صورت انتظار ظهور امام دوازدهم به عنوان ظهور انسان کامل بیان می شود، مطابقت کامل دارد. خود این انسان شناسی با نوعی نظریه عظیم مربوط به تکوین جهان و نفس پیوند دارد که عبارت است از هبوط نفس در اسفل السافلین و صعود تدریجی آن تا صورت انسانی به عنوان نقطه ظهور آن در آستانه ملکوت و تداوم انسان شناسی در طبیعیات و مابعدالطبیعه معاد. در این صورت مفهوم ماده نه مفهوم اصالت مادی خواهد بود و نه مفهوم اصالت روحی. ماده از حالات بی شماری گذر می کند:

هر امری سه نحوه وجودی دارد: در مرتبه جهان محسوس، در مرتبه عالم مثال و در مرتبه عالم عقول مجرد. صدرا به خلاقیّت نفس اعتقاد دارد، زیرا هر نفسی، بهشت و دوزخ خود را خلق می کند و علت این امر آن است که در واقع، همه مراتب وجود و ادراک، حکم واحدی دارد که در مرتبه تعقل همان اتحاد عقل و معقول همانند اتحاد عشق و عاشق و معشوق است. از این دیدگاه می توان ملاحظه کرد که معنای اتحاد نفس انسانی در مرتبه عالی اعمال معرفت، با عقل فعالی که همان روح القدس است، در نظر صدرا چیست؟ این اتحاد به هیچ وجه اتحاد عددی نیست، بلکه اتحاد عقلی است که رابطه متقابلی را ممکن ساخته و به ما می فهماند که صورت درک شده به وسیله عقل فعال در نفسی که آن را دچار استحاله می کند، همان صورتی است که خود را تعقل می کند و با وجود این عقل فعال یا روح القدس در تعقل نفس خود را تعقل می کند.

۳- حکمای متعالیه اصفهان:

یکی از حکمای متعالیه اصفهان حکیم جهانگیر خان قشقایی بود. حکیم قشقایی نزد اساتیدی تحصیل نمود که در مکتب اصفهان رشد و نمو نموده بودند همچون ملااسماعیل اصفهانی و عبدالجواد حکیم. سلسله اساتید جهانگیر خان قشقایی بدین نحو است. ۱- ملا اسماعیل اصفهانی: وی شاگرد ملا علی نوری مازندرانی بوده است که به گفته استاد مطهری تا عمق فلسفه صدرایی نفوذ کرده است. ملا علی نوری شاگرد آقا محمد بید آبادی و مدرس اصفهانی بوده است و مدرس اصفهانی که در مکتب اصفهان رشد نموده است از خانواده مدرس خاتون آبادی بوده و ایشان نیز در حکمت، شاگرد ملا اسماعیل خواجویی که مقارن با نادر شاه بوده و همزمان با فتنه افغان زندگی می کرده است.

صاحب ریحانه الادب در وصف ملا اسماعیل اصفهانی استاد جهانگیر قشقایی می نویسد: از اجلای شاگردان ملا علی نوری و استاد حاج ملا هادی سبزواری بوده و حوزه درس قابل توجهی داشته است و اسفار و مشاعر و عرشیه را شرح کرده است و در سال ۱۲۷۷ ه . ق در گذشته است. (ریحانه الادب- ج۶) یکی دیگر از اساتید برجسته حکیم قشقایی الهی قمشه ای بوده که در محله خرابات تهران به میرزا جهانگیر خان اسفار ملاصدرا را تعلیم نموده است. ضمن این که این حکیم گرانقدر به حوزه تهران تعلق دارد ولی سلسله تعالیم او به مکتب اصفهان و ملا علی نوری و صدری المتألهین می رسد.

جهانگیر خان و مکتب اصفهان

در اوائل قرن ۱۳ ه.ق حوزه تدریس و تعلیم فلسفه ی ملاصدرا حدود نیم قرن در اصفهان به وجود دو استاد علامه نامدار و بزرگ که هر دو در مدرسه صدر بازار بزرگ نزدیک «دروازه اشرف» تا آخر عمر حجره داشتند و رونق مدرسه از درس و دعاوی ایشان بود گرمی و رونقی به سزا داشت، چندان که طلاب این علم از بلاد دور و نزدیک حتی از ممالک مجاور برای درک محضر ایشان به اصفهان می شتافتند و سالیان دراز نام «آخوند کاشی» و «خان قشقایی» ورد زبان علما ومحصّلان علوم قدیم بود. (دو رساله همایی ۱۵-۱۷)

یکی از آن دو استاد بزرگ مدرس فلسفه ملاصدرا که اشاره کردیم جهانگیر خان قشقایی است. وی که در فلسفه شاگرد مرحوم آقا محمد رضا قمشه ای شاگرد آقا سید رضا لاریجانی و او شاگرد ملا علی نوری مدرس مشهور حکمت در مکتب فلسفی اصفهان بود و از طریق این وارثان حکمت تفکرات فلسفی خان بارور شد. (جاویدان فرد – ص ۵۹ / شماره ۲)

علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی می نویسد:

آیت الله بروجردی بدین گونه به علامه طباطبایی پیغام داده بودند: «ما در زمان جوانی در حوزه علمیه اصفهان نزد مرحوم جهانگیر خان اسفار می خواندیم، ولی مخفیانه، چند نفر بودیم، و خفیه به درس ایشان می رفتیم.» (علامه طهرانی، مهرتابان، یادنامه علامه طباطبایی، اشارات. باقر العلوم. ص ۶۱).

همچنین شهید مطهری در کتاب خدمات متقابل سی و دو طبقه از فلاسفه ذکر کرده. در طبقه سی ام آقا محمد رضا حکیم قمشه ای استاد حکیم قشقایی و حاج هادی سبزواری و آقا علی زنوزی را ذکر می کند و در طبقه سی و یکم شرح حال ۱۳ حکیم را نقل فرموده که از آن جمله حکیم قشقایی است.

علی رغم افول حوزه اصفهان در مدت زمانی که به واسطه فتنه افغان ثمرات وجود این استادان و حوزه درسی آنان تا این اواخر، مرتبه ای رفیع به جایگاه فلسفی اصفهان در حوزه علوم اسلامی بخشیده بود به طوری که پس از این استادان و حکیمانی چون میرزا رفیعا، آقا حسین خوانساری و فرزندش آقا جمال الدین ملا محمد صادق اردستانی، ملا اسماعیل خواجویی، آقا محمد بید آبادی، حاج ملا هادی سبزواری، آقا محمد رضا حکیم قمشه ای در حوزه فلسفی اصفهان اسوه های ارزشمندی بودند که هنوز هم فلسفه اسلامی مرهون زحمات و خدمات آن بزرگواران می باشد. (سردلبران ص ۱۷۶)

 

انتقال حوزه درس اصفهان به تهران:

پس از آن که در دوران حکومت شاه سلطان حسین افغانها به اصفهان حمله کردند و پایتخت را ویران نمودند از زمان فتحعلی شاه (۱۲۳۳ ق) پایتخت از اصفهان به تهران منتقل گردید و با پایان دوره اصفهان حوزه فلسفی اصفهان نیز تا حدی دچار رکود گردیده به طوری که فتحعلی شاه از ملا علی نوری اصفهانی درخواست کرد که کلاس درس فلسفه را در مدرسه مروی تهران تشکیل دهد. (خدمات متقابل ایران و اسلام، ص ۵۹۶)

ولی ملا علی نوری ضمن پوزش اعلام کرد که دو هزار طلبه فلسفه در مدرسه اصفهان موجود است و اگر کلاس درس را تعطیل کنیم اینها همه پراکنده می شوند. و لذا حکیم زنوزی را که از برجسته ترین شاگردان وی بود به تهران فرستاد تا در تهران مجلس درس فلسفه تشکیل گردد که ایشان نیز از اساتید با واسطه میرزا جهانگیر خان می باشد.

جهانگیر خان در تهران:

مرحوم جهانگیر خان از محضر درس آقا محمد رضا قمشه ای بهره برداری فراوان عایدش شد حکیم از اعظم حکماء و ارکان عرفای قرون اخیر است که سالها در اصفهان عهده دار تدریس فنون حکمت بوده و ده سال آخر عمر را در تهران اقامت گزید. (خدمات متقابل – مطهری)

مرحوم جهانگیر خان که سالها شاگرد حکیم قمشه ای بوده است نقل کرده است که به شوق استفاده از محضر حکیم قمشه ای به تهران رفتم. همان شب اول خود را به محضر او رساندم، وضع لباس های او علمایی نبود به کرباس فروش های سده می مانست حاجت خود را بدو گفتم، گفت میعاد من و تو فردا در خرابات.

روز بعد اسفار را گشودم او آن را از بر می خواند پس به تحقیق مطلب پرداخت. مرا آنچنان به وجد آورد که از خود بیخود شدم و می خواستم دیوانه شوم. حکیم حالت مرا دریافت گفت: آری قوت می بشکند ابریق را (رساله ولایت / حکیم قمشه ای).

استاد شهید در طبقه سی و دوم از شش تن از حکمایی که از شاگردان حکیم قشقایی بوده اند یاد کرده است این شش تن عبارتند از:

۱- آقای آقا میرزا محمد علی شاه آبادی اصفهانی الاصل.

۲- آقا شیخ محمد خراسانی، از شاگردان جهانگیر خان و آخوند محمد کاشی (و بیشتر جهانگیر خان) بوده است که بعد از درگذشت آن دو استاد فلسفه اصفهان بود.

۳ و ۴ – مرحوم حاج آقا صدر کوپایی و مرحوم شیخ محمود مفید که با درگذشت این دو نفر چراغ چهار صد ساله تقریباً به خاموشی گرایید.

۵- آقا شیخ محمد حسین فاضل تونی از مشاهیر مدرسان فلسفه در عصر اخیر بود.

۶- سید محمد کاظم عصار، از اساتید فلسفه عصر اخیر به شمار می رفت. (خدمات متقابل)

همچنین صاحب کتاب تاریخ حکماء در مورد شاگردان جهانگیر خان قشقایی می نویسد:

آیت الله العظمی آقای حاج سید حسین طباطبایی بروجردی – شیخ محمد حکیم خراسانی متوفی ۱۳۵۵ قمری – حاج میرزا علی آقا شیرازی – آیت الله آقای حاج آقا رحیم ارباب اصفهانی قدس سره – طرب بن همای اصفهانی والد مرحوم جلال الدین همایی – شیخ محمد جواد آدینه ای عالم حکیم که بعد از استاد خود در اصفهان تدریس حکمت می فرموده و از چهره های درخشان عصر خود بوده – آقا سید محمد علی بن فضل الله داعی الاسلام لاریجانی – خاتم المحققین مرحوم آیت الله آقا ضیاءالدین عراقی- آقا سید عباس صفی دهکردی اصفهانی – حاج آقا محمد مقدس اصفهانی – حاج شیخ محمد حسن نجف آبادی – حاج میرزا محمد باقر امامی – آیت الله سید حسن مدرس رجل سیاسی معروف که به دست عمال پهلوی شهید شد.

شیخ ابوالفضل ریزی – آقا شیخ محمود اصفهانی – برهان الحق آقا شیخ مرتضی طالقانی که ایشان از استادان عالی مقام حوزه مقدس نجف اشرف بود و از شاگردان ایشان مرحوم استاد محمد تقی جعفری می باشد. (تاریخ حکماء – منوچهر صدوقی)

 

مکتب تهران:

به وجود آمدن مکتب تهران، به دنبال فاجعه ای بود که به دوره صفوی در اصفهان و به سلطنت شاه سلطان حسین پایان بخشید و آن فاجعه اشغال اصفهان، پ%D