دکتر سید سلمان صفوی
دکتر مهوش السادات علوی
آکادمی مطالعات ایرانی لندن – LAIS
چکیده
مثنوی جلال الدین رومی، عارف و شاعر بزرگ ایرانی، یکی از مهمترین شاهکارهای ادبیات عرفانی جهان است. مثنوی جلال الدین رومی دارای شش دفتر است. هر دفتر شامل حدود چهار هزار بیت شعر است. دفتر ششم، نسخه قونیه،« ۴۹۲۹ » و نسخه نیکلسون، «۴۹۱۶»، بیت شعر است.
دیباچه منثور دفتر ششم مثنوی معنوی جلالالدین مولوی که به زبان نثر است؛ نهتنها مقدمهای برای آغاز دفتر نهایی اثر است، بلکه بیانیهای معرفتشناختی در باب محدودیتهای عقل جزئی و جایگاه معرفت شهودی محسوب میشود. در کتاب «روششناسی ساختار معنایی هرمنوتیکی» الگویی برای تفسیر متون عرفانی ارائه داده ایم که بر اساس لایههای معنایی، شبکههای واژگانی، پیوند قرآنی و گذر از عقل جزئی به عقل شهودی بنا شده است. مقاله حاضر با تکیه بر این چارچوب، به تحلیل دیباچه دفتر ششم پرداخته و نشان میدهد که مولوی در این بخش با تمثیل «چراغ» و «ظلمات»، ساختار معرفتی خود را بیان میکند و مثنوی را بهعنوان راهنمای عبور از «حس حیوانی» به «شهود الهی» معرفی میسازد.
کلیدواژهها: مثنوی معنوی، هرمنوتیک، ساختار معنایی، سلمان صفوی، مولوی، دیباچه دفتر ششم مثنوی.
مقدمه
دیباچه منثور دفتر ششم مثنوی معنوی یکی از متون کلیدی اندیشه مولوی است. او در این بخش، نهتنها به معرفی دفتر پایانی میپردازد بلکه چارچوب معرفتشناختی خود را در قالبی موجز بیان میدارد. پرسش اصلی پژوهش حاضر آن است که دیباچه دفتر ششم مثنوی بر اساس نظریه «ساختار معنایی هرمنوتیکی»(صفوی، ۱۴۰۴) چگونه قابل تفسیر است؟ مقاله با تکیه بر شش اصل نظریه «ساختار معنایی هرمنوتیکی» دیباچه دفتر ششم مثنوی را تحلیل می کند.
متن مورد مطالعه: دیباچه منثور دفتر ششم مثنوی
متن فارسی (تصحیح نیکلسون)
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. مجلّد ششم از دفترهاى مثنوى و بیّنات معنوى که مصباح ظَلام وَهم و شُبهت و خیالات و شکّ و ریبت باشد، و این مصباح را به حسّ حیوانى ادراک نتوان کردن، زیرا مقام حیوانى اسفل سافلین است که ایشان را از بهر عمارت صورت عالم اسفل آفریدهاند و بر حواس و مدارک ایشان دایرهیى کشیدهاند که از آن دایره تجاوز نکنند، «ذلک تقدیر العزیز العلیم»، یعنى مقدار رسیدن عمل ایشان و جولان نظر ایشان پدید کرد چنانکه هر ستارهیى را مقداریست و کارگاهى از فلک که تا آن حدّ عمل او برسد و همچون حاکم شهرى که حکم او در آن شهر نافذ باشد، پس در وراى توابع آن شهر او حاکم نباشد. عَصَمَنا اللّهُ مِن حَبِسِه و خَتِمِه و ما حَجَبَ بِهِ المَحجوبین، آمین یا رَبَّ العالَمین.»
ترجمه فارسی
«به نام خداوند بخشنده مهربان. این دفتر ششم از دفترهای مثنوی و دلیلهای معنوی است که چراغ تاریکیهای پندار و تردید و خیالات و دودلی و گمان است. این چراغ را با حس حیوانی نمیتوان ادراک کرد؛ زیرا جایگاه حیوانی پستترین مراتب است که اهل آن برای آبادانی ظاهر عالم پایین آفریده شدهاند و بر حواس و دریافتهای ایشان دایرهای کشیدهاند که نتوانند از آن بگذرند. «این تقدیر خدای ارجمند و داناست»؛ یعنی حد و مرز کار و جولان نگاه ایشان را معین کرد، همانگونه که هر ستارهای حد و کارگاهی در فلک دارد که عمل او تا همانجا میرسد، همچون فرمانروای شهری که حکم او در همان شهر نافذ است، اما بیرون از آن حاکم نیست. خدا ما را از این زندان و بند خویش و از آنچه نادانان را به حجاب انداخته، حفظ کند. آمین یا رب العالمین.»
مبانی نظری پژوهش
نظریه «ساختار معنایی هرمنوتیکی» (صفوی، ۱۴۰۴)، افزون بر مبانی ساختارشناسی، تفسیر و تحلیل متون عرفانی را بر شش اصل بنیادین بنا مینهد. نخست، متن در سه سطح ظاهر، باطن و حقیقت خوانده میشود تا ابعاد گوناگون معنا آشکار گردد. دوم، معنا در شبکهای از واژگان متقابل یا همخانواده شکل میگیرد و تنها با کشف روابط درونی میان این واژگان قابل درک است. سوم، اصل هرمنوتیک جزء و کل ایجاب میکند که اجزاء متن در پرتو کل اثر فهمیده شوند و کل نیز با توجه به اجزاء روشن گردد. چهارم، ارتباط وثیق متون عرفانی با قرآن کریم بهمثابه متن مرجع، از طریق اقتباس، تلمیح یا تفسیر باطنی، نقش بنیادین در ساخت معنا دارد. سرانجام، آرایههای ادبی همچون استعاره، تمثیل، تشبیه، مجاز و سجع، نه صرفاً ابزار زیباییشناسی، بلکه سازوکارهایی برای انتقال لایههای عمیق معنا به شمار میروند.
شش اصل هرمنوتیکی متون عرفانی:
- لایههای معنا: هر متن دارای سطوح لفظی، رمزی و باطنی است.
- شبکه معنایی: معنا در ارتباط تقابلی یا همخانواده واژگان شکل میگیرد.
- هرمنوتیک جزء و کل: فهم اجزاء وابسته به کل متن و بالعکس است.
- بینامتنیت قرآنی: متون عرفانی اسلامی در ساحت باطنی بر بنیان قرآن بنا شدهاند.
- آرایه های ادبی: آرایه های ادبی نقش مهمی در انتقال معانی مجرد به زبان هنری به مستمع دارد.
- عقل شهودی در برابر عقل جزئی: فهم عمیق متن نیازمند گذر از محدودیتهای عقل حسی و دستیابی به عقل ایمانی است.
تحلیل هرمنوتیکی دیباچه دفتر ششم
۱. سطح لفظی
مولوی مثنوی را چراغی برای رفع تاریکیهای وهم، شک و شبهه معرفی میکند و حس حیوانی را ناتوان از درک آن میداند.
۲. سطح رمزی
- چراغ: رمز نور الهی و هدایت.
- ظلمات وهم و شک: رمز حجابهای معرفتی.
- حس حیوانی: رمز عقل جزئی محدود به عالم مادی.
۳. سطح باطنی
مولانا انسان را موجودی دوساحتی معرفی میکند:
- ساحت حیوانی (اسفل سافلین) → محدود به حس و عقل جزئی.
- ساحت الهی (احسن تقویم) → قابلیت شهود و معرفت قدسی.
۴. شبکه معنایی
معنا در متن مولوی از رهگذر ارتباط تقابلی و همخانواده واژگان ساخته میشود. دیباچه بر محور تقابل «نور ↔ ظلمات» و «معرفت ↔ جهل» بنا شده است.
۵. هرمنوتیک جزء و کل
هیچ جزء متن را نمیتوان مستقل از کل فهمید و کل نیز بدون اجزاء بیمعناست. استعارههایی چون چراغ، ستاره و حاکم شهر در کل دیباچه، ساختار معرفتشناختی واحدی میسازند: مثنوی چراغ هدایت برای گذر از عقل حسی به معرفت شهودی.
۶. پیوند قرآنی
مولانا از آیات متعددی الهام گرفته است:
- سوره تین (۴-۵): «احسن تقویم» و «اسفل سافلین).
- سوره اعراف (۱۷۹): کسانی که دل و چشم و گوش دارند اما حقیقت را درنمییابند.
- سوره یس (۳۷-۴۰): تقدیر کیهانی و نظم آفرینش. (نک گولپینارلی، ۱۳۷۱، نثر و شرح مثنوى، ج۳، ص: ۴۷۲ )
۷. بینامتنیت دیباچه منثور دفتر ششم با مقدمه منثور دفتر اول مثنوی
در چارچوب «ساختار معنایی هرمنوتیکی»، رابطه قوی معنایی میان مقدمه دفتر اول و دیباچه دفتر ششم برقرار است.
۱.۷. جایگاه دو دیباچه
- مقدمه دفتر اول: معرفی کل مثنوی بهمثابه «اصول اصول اصول الدین»، «فقهاللهالاکبر»، و «برهانالله الاظهر»؛ در این مقدمه مثنوی به عنوان «نور الهی» و «شفاء الصدور» معرفی میشود. (نک صفوی، ۱۳۸۸، ص ۶۷- ۷۴)
- دیباچه دفتر ششم: بازخوانی همین جایگاه، اما در سطحی عمیقتر و پایانی؛ مثنوی «چراغی» معرفی میشود که «ظلمات وهم و شک» را میزداید و انسان را از «حس حیوانی» به «معرفت شهودی» میبرد.
🔹 بنابراین، مقدمه دفتر اول «آغاز مانیفست معرفتی» است، و دیباچه دفتر ششم «فرجام آن مانیفست»؛ آغاز و پایان در یک دایره کامل.
۲.۷. پیوند معنایی و بینامتنیت
این دو متن در شبکهای معنایی به هم پیوستهاند:
- نور ↔ چراغ:
- مقدمه دفتر اول: «مثل نوره کمشکاه فیها مصباح» (اشاره مستقیم به آیه نور)
- دیباچه دفتر ششم: «مصباح ظلام وهم و شبهت» (چراغی برای زدودن تاریکی شک).
- در هر دو، مثنوی = تجلی نور الهی است.
- قرآن ↔ مثنوی:
- مقدمه دفتر اول: «کشاف القرآن»، «لا یأتیه الباطل»، «لا یمسه الا المطهرون».
- دیباچه دفتر ششم: استناد به آیات سوره تین، اعراف و یس برای توضیح حقیقت مثنوی.
- در هر دو، مثنوی نه جایگزین قرآن بلکه آیینهای از قرآن است.
- هدایت ↔ ضلالت:
- مقدمه دفتر اول: «یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا».
- دیباچه دفتر ششم: «حس حیوانی» = ضلالت، «چراغ مثنوی» = هدایت.
- هر دو مقدمه بر دو ساحتی بودن انسان و امکان هدایت یا گمراهی تأکید دارند.
- جامعیت و شمول:
- مقدمه دفتر اول: مثنوی «جنان الجنان» و «نیل مصر» است؛ هم طعام ابرار است و هم شراب احرار.
- دیباچه دفتر ششم: هر ستاره محدودهای دارد، اما چراغ مثنوی محدود به دایره عقل حسی نیست.
- مثنوی فراتر از حدود عقل جزئی، جامع و مانع معرفی میشود.
۳.۷. تحلیل هرمنوتیکی ارتباط دو دیباچه
- شبکه معنایی: کل مثنوی در شبکهای از استعارههای نور، چراغ، مصباح، ظلمات، قرآن و شفاء تعریف میشود. این واژگان در مقدمه دفتر اول و دیباچه دفتر ششم همدیگر را تکمیل میکنند.
- هرمنوتیک جزء و کل: فهم دیباچه دفتر ششم بدون مقدمه دفتر اول ناقص است؛ و بالعکس. یکی «شروع معنا» و دیگری «پایان معنا» است. جزء و کل در یک حرکت هرمنوتیکی پیوستهاند.
- بینامتنیت قرآنی: هر دو دیباچه سراسر بینامتن با قرآن هستند: آیه نور در دفتر اول، و آیات تین، اعراف، یس در دفتر ششم. این امر نشان میدهد که مولوی مثنوی را همواره «شرح باطنی قرآن» دیده است.
۴.۷. جمعبندی
- مقدمه دفتر اول مثنوی «اعلان رسالت» اثر است.
- دیباچه دفتر ششم «تثبیت و جمعبندی رسالت» است.
هر دو متن با استعارههای نور، مصباح و چراغ به هم متصلاند، و در شبکه معنایی واحدی قرار میگیرند که مثنوی را «چراغ هدایت»، «کشف اسرار» و «تجلّی نور قرآن» معرفی میکند.
۸. آرایههای ادبی در دیباچه دفتر ششم مثنوی
مولوی در مثنوی معنوی و بهویژه در دیباچه دفتر ششم، از آرایههای ادبی بهمثابه ابزاری برای تعمیق معنا بهره برده است:
- مجاز: «چراغ» بهجای نور معرفت، «ظلمات» بهجای جهل و غفلت.
- جناس: ترکیباتی چون «وهم و شبهت و خیالات و شکّ و ریبت» با نزدیکی آوایی، ریتم و انسجام معنایی میآفرینند.
- سجع: نثر آهنگین دیباچه، مانند «اسفل سافلین» و «عصمنا الله من حبسه»، تداعیکننده موسیقی قدسی قرآن است.
- تمثیل: مثالهایی چون «ستاره با مدار محدود» یا «حاکم شهر» بهعنوان تمثیل برای محدودیت عقل جزئی.
- تشبیه: مقایسه عقل حسی با ستاره یا فرمانروا برای روشن کردن حد و مرز آن.
- این آرایهها موجب میشوند که دیباچه نه صرفاً یک متن آموزشی، بلکه اثری هنری ـ عرفانی باشد که از سطح زبان فراتر رفته و به اعماق معنا دست مییابد.
نتیجهگیری
دیباچه دفتر ششم مثنوی، مانیفست معرفتی مولاناست. او در این متن، عقل جزئی و حس حیوانی را محدود و ناتوان معرفی میکند و تنها راه درک حقیقت را عقل ایمانی و شهود میداند. با استفاده از روش «ساختار معنایی هرمنوتیکی»، روشن میشود که دیباچه چندلایه، تقابلی و قرآنی است؛ و مثنوی در مقام «چراغ هدایت»، مسیر رهایی انسان از ظلمات وهم و رسیدن به نور معرفت الهی را ترسیم میکند. مولوی همچنین با بهرهگیری از آرایههای ادبی (مجاز، جناس، سجع، تمثیل، تشبیه) توانسته است معنا را هم در سطح هنری و هم در سطح معرفتی تعمیق بخشد.
والسلام
۱۲ سپتامبر ۲۰۲۵
لندن
منابع
- قرآن کریم.
- مولوی، جلالالدین محمد بلخی(۱۳۷۸). مثنوی معنوی. به اهتمام توفیق سبحانی. تهران: انتشارات روزنه.
- صفوی، سید سلمان (۱۴۰۴). روششناسی ساختار معنایی هرمنوتیکی. تهران: انتشارات سلمان آزاده، با همکاری آکادمی مطالعات ایرانی لندن.
- صفوی، سید سلمان (۱۳۸۸). ساختار معنایی مثنوی معنوی. ترجمه علوی، مهوش السادات. تهران: انتشارات موسسه میراث مکتوب.
- گولپینارلی، عبدالباقی. (۱۳۷۱) نثر و شرح مثنوی. ترجمه توفیق سبحانی. تهران: سازمان انتشارت. چاپ دوم.