لقمان حکیم در فصوص الحکم ابن عربی: خوانشی تحلیلی در فضیلت حکمت احسانی

لقمان حکیم

دکتر سید سلمان صفوی،

سید صدرالدین صفوی

آکادمی مطالعات ایرانی لندن – LAIS

چکیده

این پژوهش به تفسیر صوفیانه از شخصیت لقمان حکیم می‌پردازد که توسط محی‌الدین ابن عربی در کتاب «فصوص الحکم» ارائه شده است. از نظر محی‌الدین ابن عربی، لقمان فقط یک شخصیت تاریخی یا قرآنی نیست، بلکه جلوه‌ای از حکمت الهی است که در انسان کامل تجلی می‌یابد. این پژوهش در پی روشن شدن چگونگی درک ابن عربی از مفهوم «حکمت احسانی» مرتبط با لقمان است و نسبت خیرخواهی (احسان) و توحید را در نظام فکری او تبیین می‌کند. این پژوهش همچنین به بررسی تمایز میان مشیت و اراده و ایده وحدت وجود آن‌گونه که در سخنان لقمان به پسرش آمده است، می‌پردازد. از طریق این تحلیل، تعامل حکمت قرآنی با درک عمیق صوفیانه ابن عربی و بُعد تربیتی نصایح لقمان از منظر توحیدی برجسته می‌شود.

واژه های کلیدی: ابن عربی، لقمان، حکمت، فصوص الحکم ، احسان، خیرخواهی، توحید، وحدت و کثرت، مشیت، اراده.

مقدمه

شخصیت لقمان حکیم در میراث اسلامی جایگاه منحصربه‌فردی دارد، چنانکه در قرآن کریم در کنار حکمت از او نام برده شده است. این امر باعث شده که تعدادی از متفکران و صوفیان به بحث و بررسی ابعاد نمادین و شناختی این حکمت بپردازند. از برجسته‌ترین این متفکران، محی‌الدین ابن عربی است که در کتاب «فصوص الحکم» فصلی کامل را با عنوان «فصّ الحکمه الإحسانیه فی کلمه لقمانیه» (فص ۲۳) به تأمل در حکمت لقمان اختصاص داده است.

ابن عربی شخصیت لقمان را صرفاً یک حکیم یا ناصح نمی‌داند، بلکه او را «تجلی نام الهی» یعنی شکلی از تجلی صفات الهی در جهان، به‌ویژه صفت «احسان» (خیرخواهی) می‌خواند. از طریق این فهم، فرمان لقمان به پسرش از بعد اخلاقی و تربیتی فراتر رفته و به کلیدی برای درک رابطه خالق و مخلوق، بین واحد و کثیر، و بین ذات و وجود و جلوه تبدیل می‌شود. این پژوهش بر آن است تا این فص را از منظر آکادمیک بازخوانی کند و معانی دقیق صوفیانه ارائه شده توسط ابن عربی را با پیشینه فلسفی و قرآنی که بر آن استوار است، پیوند دهد. در عین حال، این بحث بر مفاهیم محوری مانند: حکمت، احسان، توحید، اراده، و و وحدت و کثرت و تجلی تمرکز خواهد داشت.

این پژوهش، در ادامه مقالات پیشین ما درباره اندیشه محی‌الدین ابن عربی است که پیش‌تر در لندن به صورت مقاله در مجله ترانسندنت فیلوسوفی، سایت آکادمی مطالعات ایرانی لندن و یا درسگفتار ویدیویی در یوتیوب و آپارات منتشر شده‌اند.

پیشینه نظری و مطالعات پیشین

«فصوص الحکم» یکی از برجسته ترین و تأثیرگذارترین آثار ابن عربی در اندیشه عرفانی به شمار می رود. او در آن به جنبه های متعددی از حکمت الهی می پردازد که در کلام پیامبران و عارفان متجلی است. او فصلی را به هر پیامبر یا شخصیت قرآنی اختصاص داد و توضیح داد که چگونه حکمت خاصی در آنها تجلی یافته است. اگرچه لقمان به معنای سنتی پیامبر نیست، اما حضور او در قرآن (سوره لقمان، سوره ۳۱)، ارزش او را برای ابن عربی، نه تنها به عنوان منبع حکمت، بلکه به عنوان نمادی از تجلی خیرخواهی در بالاترین سطوح آن، نشان می‌دهد. او این فص را پس از شعری عربی به ایه ای از قران تضمین کرده است: «قال تعالى «وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَهَ»: وَ مَنْ یُؤْتَ الخیر الکثیر بشهاده اللَّه تعالى له بذلک.» (ابن عربی(۱۹۴۶م)، فصوص الحکم، ص ۱۸۸). خداوند متعال فرمود: «و به راستی به لقمان حکمت دادیم»(لقمان، ۱۲). و به هر کس حکمت داده شود ، قطعا به او خیر فرارانی داده شده است. (بخش از آیه ۲۶۹ سوره بقره). متن کامل آیه: «یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا ۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِحکمت را به هر کس بخواهد می دهد، و آنکه به او حکمت داده شود، بی تردید او را خیر فراوانی داده اند، و جز صاحبان خرد، کسی متذکّر نمی شود.

تبیین عبدالرزاق کاشانی از این فص (و سایر فصوص کتاب) (کاشانی، عبدالرزاق. (۱۳۷۰ش) شرح فصوص الحکم.) نشان دهنده عمق و غنای نمادین این گزاره است که آن را در کانون بسیاری از تأملات فلسفی و عرفانی قرار داده است. برخی از مطالعات اخیر از منظر تفسیری و اخلاقی به شخصیت لقمان پرداخته اند، اما اندک آنها بر اساس تفسیر ابن عربی از حکمت او به عنوان جلوه ای از صفات الهی در جهان بشری است.

این مطالعه مبتنی بر تحلیل متنی و تفسیری فص لقمان، مقایسه آن با سایر مفاهیم فلسفی و صوفیانه در آثار ابن عربی و ارائه خوانشی معاصر است که می‌کوشد این ایده‌ها را به جهان شناختی معاصر ما پیوند دهد. این مقاله در چهار بخش مترابط تحلیل می شود.

بخش ۱. حکمت احسانی در شخصیت لقمان

۱٫ مفهوم احسان از نظر ابن عربی

ابن عربی معتقد است که احسان و خیرخواهی فقط یک سطح رفتاری دینی نیست، بلکه یک سطح وجودی و شناختی بالاتر است. «حکمت احسانی» در این پژوهش به معنای خردی است که نه تنها شامل دانش نظری و عملی می‌شود، بلکه با کیفیت وجودی احسان” (نیکوکاری و حضور کامل با خداوند) آمیخته است، به گونه‌ای که تمامی گفتار و کردار فرد حکیم، بازتابی از آگاهی عمیق او از حضور الهی در هستی است.

او با تکیه بر حدیث پیامبر استناد می کند:

«الإحسان أن تعبد الله کأنک تراه، فإن لم تکن تراه فإنه یراک (المتقی الهندی،کنز العمّال: ۵۲۵۴٫ ج۳و ص ۲۲) او گفت: «خیرخواهی این است که خدا را طوری پرستش کنید که گویی او را می بینید، و اگر او را نبینید، او شما را می بیند» او اشاره کرد که احسان به معنای حضور کامل با خدا و آگاهی از حضور او در هر لحظه و چیز است؛ که حکمت با او به سطح احسان رسیده است، یعنی به آگاهی مستقیم از وجود خدا که به گفتار و کردار و تعالیم او ترجمه می شود. بنابراین، آنچه لقمان به پسرش می دهد، نه تنها احکام تربیتی، بلکه اشاره به بالاترین سطح توحید است که در آن انسان آینه ای از اسماء الهی می شود.

۲٫ چرا حکمت او را احسان می نامند؟

ابن عربی اشاره می کند که حکمتی که لقمان را متمایز می کند، «حکمت خیرخواهانه» است؛ زیرا نشان دهنده وضعیت تعادل بین علم الله و برخورد با خلقت با نیکی است. این در سخنان خداوند متعال مشهود است:

«وَمَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَى وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَهُ الْأُمُورِ »﴿۲۲﴾

و هر کس روی تسلیم و رضا به سوی خدا آرد و نکوکار باشد چنین کس به محکم‌ترین رشته الهی چنگ زده است، و (بدانید که) پایان کارها به سوی خداست. (۲۲)

حکمت در اینجا از احسان جدایی ناپذیر است؛ از نظر ابن عربی، آنها دوقلو هستند. خیرخواهی عبارت است از «انجام کاری که باید انجام شود» و حکمت «قرار دادن چیزی در جای آن». لقمان الگوی کاملی برای کسانی بود که به هر دو دست یافتند.

این تعریف حکمت، همان تعریف حضرت امام علی(ع) از «عدل» است، ارتباط میان تعریف «حکمت» از دیدگاه ابن عربی و تعریف «عدل» از نگاه امام علی (علیه‌السلام)، یک پیوند عمیق فلسفی و عرفانی را نشان می‌دهد که ریشه در فهم مشترک از نظام هستی و جایگاه انسان در آن دارد.

تعاریف مورد بحث:

  • حکمت از دیدگاه ابن عربی:قرار دادن چیزی در جای آن

  • خیرخواهی (احسان) از دیدگاه ابن عربی:انجام کاری که باید انجام شود

  • عدل از دیدگاه امام علی (علیه‌السلام): طبق آنچه در نهج‌البلاغه آمده است، حضرت علی (علیه‌السلام) عدل را به معنای وضع کل شیء فی موضعه یعنی قرار دادن هر چیزی در جای خود تعریف می‌کنند. به عنوان مثال، در حکمت ۴۳۷ نهج‌البلاغه می‌فرمایند: «العدل یَضَعُ الأمور مواضعها، و الجود یُخرِجُها من جهتها. العدل ساسٌ عامٌّ، و الجود عارضٌ خاصٌّ. فالعدل أشرفهما و أفضلهما.» (عدالت کارها را بدان‌جا می‌نهد که باید، و بخشش آن را از جایش برون نماید. عدالت تدبیرکننده‌ای است به سود همگان، و بخشش به سود خاصگان. پس عدل شریف‌تر و بافضیلت‌تر است.)

رابطه حکمت و عدل:

همانطور که ملاحظه می‌شود، تعریف ابن عربی از «حکمت» (“قرار دادن چیزی در جای آن”) دقیقاً با تعریف امام علی (علیه‌السلام) از «عدل» (قرار دادن هر چیزی در جای خود) یکسان است.این هم‌پوشانی نشان‌دهنده این است که:

  • حکمت، بینش و عدل، عمل است: حکمت، در معنای عمیق خود، یک بینش جامع و معرفت نسبت به جایگاه صحیح هر چیز در نظام هستی است. این بینش، انسان را به شناخت نظم الهی و جایگاه هر موجود و هر پدیده در این نظم رهنمون می‌شود. عدل، در این بستر، تجلی عملی و کاربرد این حکمت است. یعنی فردی که به حکمت دست یافته (دانسته که هر چیزی در جایگاه خود است)، به ناچار در عمل نیز تجلی‌بخش این نظم و عدل خواهد بود. به عبارت دیگر، حکمت در ساحت نظر است و عدل در ساحت عمل.

  • عدل، نتیجه طبیعی حکمت: اگر حکمت به معنای دانستن جایگاه واقعی و شایسته هر چیزباشد، پس عدل به معنای قرار دادن عملی هر چیز در همان جایگاه شایستهاست. بنابراین، عدل، ثمره و نتیجه ضروری حکمت است؛ یک حکیم واقعی نمی‌تواند ناعادل باشد، زیرا ناعادلی به معنای قرار دادن چیزی در غیر جایگاه حقیقی آن است، که با حقیقت حکمت در تضاد است.

  • احسان به عنوان تکمیل‌کننده عدل: در کنار این، مفهوم «احسان» از دیدگاه ابن عربی (“انجام کاری که باید انجام شود“)، تکمیل‌کننده عدل است. عدل یک حداقل و بنیاد است، یعنی رعایت حقوق و قرار دادن هر چیز در جای خود. اما احسان، فراتر از این حداقل رفته و شامل نیکوکاری، بخشش و انجام اعمالی است که جنبه فضیلت و کمال دارد و لزوماً واجب نیستند. در قرآن کریم نیز عدل و احسان در کنار هم آمده‌اند: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ» (نحل، ۹۰).

به طور خلاصه، این هم‌پوشانی در تعاریف نشان می‌دهد که در اندیشه حکمت خالده، عدالت نه تنها یک مفهوم اخلاقی و اجتماعی، بلکه یک حقیقت هستی‌شناختی و کیهانی است که بر اساس نظم و حکمت الهی بنا شده است. حکمت، شناخت این نظم است و عدل، پیاده‌سازی و رعایت آن در تمامی سطوح وجود.

۳٫ فرمان های او به پسرش به عنوان تجلی نیکوکاری

این رویا در احکام او که در قرآن کریم ذکر شده است تجلی یافته است، مانند:

  • «وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» ﴿۱۳﴾

و (یاد کن) وقتی که لقمان در مقام پند و موعظه به فرزندش گفت: ای پسر عزیزم، هرگز شرک به خدا نیاور که شرک بسیار ظلم بزرگی است. (۱۳)

ابن عربی این را هشداری در برابر افتادن در پدیده «انشقاق» در ذات الهی می‌داند یعنی ادراک «غیریت» در جایی که فقط «واحد» وجود دارد. از این منظر، شرک صرفاً پرستش غیر خدا نیست، بلکه ادراک کثرت در جایی است که فقط وحدت وجود دارد. در تفکر عرفانی فقط یک «بود» است و مابقی «نمود». «لا اله الا هو»

  • « یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِنْ تَکُ مِثْقَالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَهٍ أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ ﴿۱۶﴾ای فرزندم، خدا اعمال بد و خوب خلق را گر چه به مقدار خردلی در میان سنگی یا در (طبقات) آسمان‌ها یا زمین پنهان باشد همه را (در محاسبه) می‌آورد، که خدا توانا و آگاه است. (۱۶)

این جمله به جامعیت و قدرت علم الهی اشاره دارد و مظهر خیرخواهی است، زیرا خداوند همه چیز را احاطه کرده است و هیچ چیز از او غایب نیست، هر چقدر هم که کوچک باشد.

  • «یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاهَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»﴿۱۷﴾ای فرزند عزیزم، نماز را به پا دار و امر به معروف و نهی از منکر کن و (بر این کار از مردم نادان) هر آزار بینی صبر پیش گیر، که این نشانه‌ای از عزم ثابت (مردم بلند همّت) در امور عالم است. (۱۷)

این فرمان رفتار خیرخواهانه را در برخورد با خود و جامعه خلاصه می کند و کاربرد عملی موقعیت احسان است: شهادت به حق و حقیقت؛ و کار نیکو در خلقت. شهود الحق، والعمل فی الخلق.

  • این مقام شاید اشارت به سفر چهارم (سفر فی الخلق) از اسفار اربعه باشد. اسفار اربعه بنا به معروف عبارتند: ۱. سفر من الخلق الی الحق یا به اختصار سفر الی الحق.

۲. سفر من الحق الی الحق فی الحق یا به اختصار سفر فی الحق.

۳. سفر من الحق الی الخلق بالحق یا به اختصار سفر الی الخلق.

۴. سفر من الخلق الی الخلق فی الخلق بالحق یا به اختصار سفر فی الخلق.

در سفر چهارم، سالک به مقام فنای فی الله و بقای بالله رسیده و با دیدن حضرت الحق در همه موجودات، به ارشاد و هدایت خلق با اذن و عنایت حضرت «الحق» می‌پردازد.

آیات ۱۲ تا ۱۹ سوره لقمان، جمع توحید نظری و عملی است.ابن عربی فقط به دو آیه آن(۱۲، ۱۶) به صورت مستقیم اشارت کرده است(ابن عربی، ۱۹۴۶م، فصوص، ص ۱۸۸، ۱۸۹) و آیه ۱۵ در نفی شرک را نیز غیر مستقیم اشارت کرده است(ابن عربی، ۱۹۴۶م، فصوص،ص۱۸۸). این سه آیه ناظر به جوهر و قلب حکمت نظری و عملی است.

۴٫ سکوت لقمان: خرد ناگفته

ابن عربی تاکید می کند که حکمت به کلمات محدود نمی شود، بلکه گاهی در سکوت ظاهر می شود. این همان چیزی است که ابن عربی نوعی خیرخواهی ذهنی می داند که در آن سکوت مهمتر از کلمات است.

۵٫ وحدت حکمت و وجود

ابن عربی همه مظاهر حکمت لقمان را امتداد تجلی الهی در هستی می داند. همانطور که خداوند «إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ» (قمان، ۱۶) است، لقمان مظهر این دو صفت است، نه از باب تشبیه، بلکه به عنوان مظهر:

از مهربانی و خبیری اوست که او در همه چیز است، تا بتواند از طریق آن فهمیده شود.

بدین ترتیب، لقمان از طریق سخنان و سکوتش، از طریق آنچه گفت و آنچه نگفت، به تصویری از مهربانی و تجربه الهی تبدیل می‌شود.

بخش ۲. مشیت و اراده: قرائت ابن عربی در کلام لقمان

۱٫ تفاوت مشیت و اراده از نظر ابن عربی

یکی از مفاهیم دقیقی که ابن عربی در بستر فص لقمان مطرح می کند، تمایز میان مشیت الهی و اراده الهی است، دو اصطلاحی که از دیرباز به صورت مترادف در زمینه های کلامی به کار رفته اند، اما ابن عربی بین آنها از نظر فلسفی و وجودی تمایز قائل می شود.

  1. مشیت از نظر ابن عربی «عین الذات» است، یعنی ارتباط مستقیمی با زمان یا عمل ندارد. همه چیز را شامل می شود، حتی آفرینش و نابودی.

  1. از دیدگاه اهل معرفت، اراده نیز خود از شئون مشیت است ازاین‌رو مشیت بر اراده تقدم ذاتی دارد، زیرا اراده به جزئیات تعلق دارد و متعلقاتشان کم‌وزیاد شده و تغییر می‌کند، برخلاف مشیت که به کلیات تعلق دارد و متعلقاتش از ازل تا ابد ثابت‌اند.(امام خمینی، روح الله، دانشنامه امام خمینی، ج۹، ص۳۳۲، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.)

بنابراین،

مشیت گسترده تر از اراده است، ممکن است شامل ایجاد و اعدام باشد، اما اراده فقط در مورد خلقت است. إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» (نحل، ۴۰) فرمان ما درباره چیزی چون [به وجود آمدنش را] اراده کنیم، فقط این است که به آن می گوییم: باش، پس [بی درنگ] موجود می شود.

مشیت اَعمّ است (هم إیجاد و هم إعدام را شامل می‌شود)، اما اراده اَخَصّ است (فقط إیجاد).

نکته: مشیّت الهی در قرآن همواره از مسائل اختلافی میان مفسران، متکلمان، و فلاسفه بوده است. ذیل آیات مربوط به این موضوع، مباحثی چون جبر و اختیار و قضا و قدر نیز مورد بررسی قرار گرفته‌اند (مطهری، آشنایی با قرآن، ۱۳۶۵ش، ج۳، ص۱۲۱۱۳۹). حقیقت مشیّت الهی، اینکه آیا از صفات ذات است یا فعل، قدیم است یا حادث، همواره محل طرح آرای مختلفی بوده است.

دیدگاه ملاصدرا: ملاصدرا مشیّت الهی را در ذیل قدرت الهی مورد بحث قرار می‌دهد و معتقد است که مشیّت الهی عین قدرت خداوند است. او بر این باور است که مشیّت، علم، قدرت، اراده و سایر صفات خداوند، همگی یک وجود واحد هستند (نک ملاصدرا، الحکمه المتعالیه، ۱۳۸۰ش، ج۷، ص۲۰۱). بر اساس مبنای ملاصدرا که صفات خداوند زائد بر ذات او نیستند، زیرا در غیر این صورت ترکیب در ذات حق لازم می‌آید، و با این اعتقاد که تغایر صفات خدا، تغایری مفهومی است، او بیان می‌کند که صفات خداوند از جمله علم، قدرت و مشیّت، عین ذات خداوند هستند؛ یعنی وجود خدا دقیقاً همان وجود صفات است (نک ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۱۳۸۲ش، ص۵۲)

دیدگاه علامه طباطبایی: علامه طباطبایی، با یکسان دانستن مشیّت و اراده، آن‌ها را از صفات فعل خداوند می‌داند. وی معتقد است زمانی که می‌گوییم مشیّت و اراده خداوند به چیزی تعلق گرفته است، معنایش این است که خداوند با علم به مصلحت آن چیز، وسایل و اسباب آن را فراهم خواهد نمود. بنابراین، آن‌گونه که خداوند به صفات ذاتش مانند علم و قدرت توصیف می‌شود، به مشیّت توصیف نخواهد شد؛ زیرا ذات او منزّه از تغییر است (طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۱۴، ص۳۶۳) این تفاوت دیدگاه‌ها نشان‌دهنده عمق و پیچیدگی بحث مشیّت الهی در مباحث کلامی و فلسفی اسلامی است.

۲٫ کاربست مفهوم در کلام لقمان

هنگام تأمل در سخنان او:

«یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِنْ تَکُ مِثْقَالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَهٍ أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ »﴿۱۶﴾

ای فرزندم، خدا اعمال بد و خوب خلق را گر چه به مقدار خردلی در میان سنگی یا در (طبقات) آسمان‌ها یا زمین پنهان باشد همه را (در محاسبه) می‌آورد، که خدا توانا و آگاه است. (۱۶)

ابن عربی معتقد است که این عبارت نه تنها از توانایی خداوند در تحقق بخشیدن به آنچه از دست رفته سخن می‌گوید، بلکه اراده او را آشکار می‌کند که فراتر از ادراکات جزئی ماست.

آوردن این بذر، هر کجا که باشد، عملی است که تنها از طریق پیوند مشیت، سپس اراده و سپس توانایی می‌تواند انجام شود. این سیر تکاملی نشان می‌دهد که ابن عربی چگونه رابطه بین صفات و فعل خداوند را می‌بیند.

۳٫ اراده به مثابه تجلی اسماء الهی

از نظر ابن عربی، اراده تنها یک تصمیم الهی نیست، بلکه بیان «یکی از اسماء خدا» یعنی نام «المرید» است. بنابراین، هر چیزی که خداوند «بخواهد= یُرید» تجلی یکی از صفات اوست.

در اینجا، ابن عربی نشان می‌دهد که چگونه لقمان از اصطلاحات فلسفی استفاده نکرده، بلکه این معانی را از طریق عبارت ساده‌ای که به پسرش گفته است، منتقل کرده است. از نظر ابن عربی، این نشان دهنده عمق حکمت اوست، زیرا «کلمه ساده» حامل «محتوای وجودی» کامل است.

۴٫ خدا به عنوان منبع رزق: مراقبه لقمانی

ابن عربی در آموزه های لقمان تصور عمیقی از رزق به عنوان مظهر الوهیت در جهان می بیند. ابن عربی می گوید:

«إذا شاء الإله یرید رزقًا له، فالکون أجمعه غذاء»(ابن عربی، فصوص، ص ۱۸۷)

یعنی، خداوند در جهان خود به هیچ چیز نیاز ندارد، بلکه خود را از طریق رزقی که به همه موجودات می‌دهد، آشکار می‌کند. خداوند خود را در خلقت آشکار می‌کند و خلقت از وجود او تغذیه می‌شود.

این مفهوم بسیار پیشرفته است، زیرا رزق را نه تنها مادی، بلکه وجودی می‌داند. خداوند خود را به شما عطا می‌کند، یعنی شما را در هستی آشکار می‌کند و در تجلی خود جایی برای شما ایجاد می‌کند.

۵٫ بین یکتاپرستی و تجلی

از طریق تفسیر ابن عربی، رزق و روزی به یک عمل توحیدی تبدیل می شود:

  • او به شما روزی نمی‌دهد تا «مستقل» باشید،

  • بلکه به شما روزی می‌دهد تا خود را از طریق شما آشکار کند.

این درک بنیادین شما را از مفهوم «بخشش بیرونی» به تجربه «تجلی درونی» سوق می‌دهد، که جوهره اندیشه صوفیانه ابن عربی است و به وضوح در اندیشه لقمان تجلی یافته است.

بخش ۳. هستی و حکمت: توحید در بینش لقمان

۱٫ وحدت وجود در اندیشه ابن عربی

در قلب اندیشه ابن عربی، آموزه وحدت وجود نهفته است که معتقد است هر چیزی در جهان، تجلی ذات الهی است. هیچ چیز به خودی خود وجود ندارد جز خدا، و هر چیز دیگری «وجود عاریتی» است که خدا در آن و از طریق آن ظاهر می‌شود.

هیچ چیز در هستی جز خدا وجود ندارد، و هر چیز دیگری مظاهر و تجلیات اوست. که الهام یافته از آیه «لا اله الا هو» است.

ابن عربی در فصل مربوط به لقمان نشان می‌دهد که چگونه حکمت لقمان بر این آگاهی وجودی مبتنی است، به طوری که هر کلام او از آگاهی از این حقیقت سرچشمه می‌گیرد.

۲٫ الله هو المعلوم فی کل شیء

ابن عربی در مورد قول لقمان توضیح می دهد:

«إنها إن تکُ مثقال حبه من خردل…»

«این یک مثقال خردل است» این آیه مقصدی را که دانه به آنجا آورده می‌شود و همچنین کسی را که به او بازمی‌گردد، مشخص نمی‌کند. به گفته ابن عربی، این عمدی است، زیرا نشان می‌دهد که «خداوند کسی است که آن را می‌آورد»، چه برای انسان‌ها و چه برای دیگران، زیرا او کسی است که در همه جا «معلوم» است.

به عبارت دیگر، هیچ حقیقتی در آسمان‌ها یا زمین وجود ندارد که تجلی خدا نباشد. بنابراین، علم الهی به دنبال «چیزی بیرونی» نیست، بلکه خود را در هر مکانی مشاهده می‌کند.

۳٫ اللطیف الخبیر: تجلی دو نام در لقمان

در پایان وصیت نامه لقمان آمده است:

«إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ» ﴿۱۶﴾این توصیف صرفاً یک نتیجه‌گیری بلاغی برای وصایای لقمان نیست، بلکه اوج فلسفه توحید است که توسط لقمان بیان شده است.

از نظر ابن عربی، «لطیف» کسی است که خود را در جزئی‌ترین و کوچک‌ترین چیزها آشکار می‌کند.

«الخبیر» «عالم کل» کسی است که این جزئیات را بدون واسطه یا غفلت می‌داند.

ابن عربی می‌گوید که خداوند لطیف است زیرا ذاتِ شیءِ محدود است، یعنی در هر تجلی آشکار است. او دانای کل است زیرا این را از درون خود می‌داند، نه از چیزی خارج از خود.

این با مفهوم صوفیانه که «الحق هو عین الخلق، والخلق هو مظهر الحق»، «حق ذاتِ خلقت است و خلقت تجلی حق است» همسو است.

۴٫ آینه الوهیت لقمان

از این رو، از نظر ابن عربی، لقمان مظهر صفات الهی «لطیف» و «خبیر» می شود؛ زیرا او جای هر چیزی را می‌داند و هر سخنی را در جای خود قرار می‌دهد. سکوت او در جایی که سکوت شایسته است، حکمت است و گفتار او در جایی که سخن گفتن مناسب است، نیز حکمت است.

۵٫ کثرت و یگانگی

یکی از مسائل عمده فلسفی در اندیشه اسلامی این است که چگونه الواحد در کثرت خود را نشان می دهد؟ابن عربی این مسئله را با نظریه « أحدیه العین» حل می کند و آن را در اندیشه لقمان به کار می برد.

جهان طبیعت آسمان، زمین، درخت، انسان متفاوت هستند، اما آنها در «چشم» متحد هستند، به این معنی که هر چیزی که می‌بینیم، اشکال متعدد یک وجود است. بنابراین، می‌توانیم بگوییم که از نظر شکل «این آن نیست»، اما از نظر ذات «همه تجلی آن یکی است».

در اینجا حکمت لقمان نهفته است که این وحدت را پذیرفت. هر آنچه او گفت و بر زبان آورد، علیرغم کثرت پدیده‌ها، نشانگر وحدت بود.

بخش ۴. وحدت و کثرت

در ادامه و تکمیل مباحث ارائه شده به برخی از نکات عمیق‌تر و دقیق‌تر که در متن عربی «فص حکمه إحسانیه فی کلمه لقمانیه» از فصوص الحکم ابن عربی آمده و می‌توانند به درک جامع‌تر اندیشه وی کمک کنند، می‌پردازیم. این نکات به بسط و تفصیل ابعاد وجودی و توحیدی حکمت لقمان کمک شایانی می‌کنند.

۱٫ رویکرد اشاعره به وحدت عین و کثرت اعراض در اندیشه ابن عربی

ابن عربی در فص لقمانی، به بحث «عین واحده» (ذات واحد) و کثرت موجودات می‌پردازد و در این باره به دیدگاه اشاعره اشاره می‌کند. او بیان می‌دارد که «عین واحده من کل شیء و فیه» (ذات واحد در هر چیزی و در درون آن است). اشاعره معتقدند که «العالم کله متماثل بالجوهر: فهو جوهر واحد» (تمام عالم از نظر جوهر همگون است: پس یک جوهر واحد است) و این عین همان سخن ابن عربی است که «العین واحده» (ذات واحد است). سپس ابن عربی به قول اشاعره اشاره می‌کند که تفاوت و کثرت در عالم از طریق «اعراض» (حالات و عوارض) پدید می‌آید. او می‌گوید: «یختلف و یتکثر بالصور و النسب حتی یتمیز فیقال هذا لیس هذا من حیث صورته أو عرضه أو مزاجه کیف شئت فقل» (متفاوت می‌شود و به واسطه صورت‌ها و نسبت‌ها کثیر می‌گردد تا متمایز شود و گفته شود این، آن نیست از حیث صورت یا عرض یا مزاجش، هر چه خواستی بگو). این جوهر واحد است که از طریق قوای الهی در این کثرات ظهور می‌یابد و «هذا عین هذا من حیث جوهره، و لهذا یؤخذ بالقوی» (این همان آن است از حیث جوهرش، و به همین دلیل به وسیله قوا دریافت می‌شود.)

برای فهم بهتر “احدیه العین”، می‌توان به مثالی از نور و رنگ‌ها اشاره کرد. نور سفید (واحد) از طریق منشور (هستی) به رنگ‌های مختلف (کثرت) تجزیه می‌شود. هر رنگ اگرچه متفاوت به نظر می‌رسد، اما همگی از یک منبع واحد (نور سفید) سرچشمه می‌گیرند و در نهایت به آن بازمی‌گردند. بنابراین، عالم کثرات، مانند رنگ‌های متنوع، در حقیقت جلوه‌ها و تجلیات همان نور واحد (ذات الهی) هستند.

۲٫ خدا به عنوان عین قوای بنده عارف: شرح حدیث «کنت سمعه…»

در ادامه بحث وحدت ذات و کثرت تجلیات، ابن عربی به حدیث قدسی معروف «کنت سمعه و بصره و لسانه و رجله و یده» (من گوش او، چشم او، زبان او، پا او و دست او بودم) اشاره می‌کند.. حدیث قدسی شریف «کنت سمعه و بصره و لسانه و رجله و یده» (من گوش او، چشم او، زبان او، پا او و دست او بودم)، که در روایات اسلامی از خداوند متعال نقل شده است، از جمله عمیق‌ترین و لطیف‌ترین مفاهیم عرفانی را در خود جای داده است. در اندیشه عارفانی چون ابن عربی، این حدیث به هیچ وجه به معنای شرک یا حلول الهی در مخلوق نیست، بلکه تبیین‌کننده مقام والای فنا و بقای بالله است که تنها برای عارفان و سالکان راه حق حاصل می‌شود:

۲.۱ عدم تلازم با شرک و وحدت خالق و مخلوق:

مقام فنا، نه حلول و اتحاد: این حدیث بیانگر مقام فناو بقای باللهاست. فنا به معنای محو شدن انانیت و خودی انسان در اراده و صفات الهی است، به طوری که اراده بنده منطبق با اراده حق می‌شود. “بقاء باللهنیز حالتی است که بنده پس از فنای خود، به بقای الهی باقی می‌ماند و افعال او از منبع حق سرچشمه می‌گیرد. این به معنای حلول خداوند در بنده یا یکی شدن خالق و مخلوق نیست. ذات الهی از هرگونه حلول و اتحاد منزه است.

تجلی اسماء و صفات الهی: عارفان بر این باورند که این حدیث اشاره به تجلی کامل و بدون حجاب اسماء و صفات الهی در وجود بنده می‌کند. یعنی وقتی بنده با عبادت و اخلاص به مرتبه‌ای از قرب می‌رسد که دیگر اراده‌ای جز اراده حق ندارد و اعمالش تنها در مسیر رضای الهی است، خداوند به نحو تجلی و ظهور، خود را در قوای وجودی او آشکار می‌سازد. به عبارت دیگر، بنده به جایی می‌رسد که افعال او، آیینه و مجرای افعال و اسماء الهی می‌شود، نه اینکه او خود خدا شود.

مراتب توحید: این حدیث در بالاترین مراتب توحید جای دارد؛ توحید افعالی و صفاتی. یعنی نه تنها در ذات، بلکه در افعال و صفات نیز هیچ شریکی برای خداوند قائل نیستیم و آنچه از بنده سر می‌زند، در حقیقت مظهر فعل و اراده الهی است. این توحید، کمالی است که پس از نفی تمامی خودیت‌ها و تعیّنات، برای بنده حاصل می‌شود.

۲.۲ اختصاص این مقام به عارفان و سالکان خاص:

حاصل سیر و سلوک: این مقام، نتیجه یک سیر و سلوک طولانی، مجاهدت نفس، تزکیه و تهذیب نفس، عبودیت محض و اخلاص کامل است. این حدیث برای انسان‌های عادی که هنوز در بند خودبینی‌ها، هواهای نفسانی و تعلقات دنیوی هستند، قابل درک و تحقق نیست. این مقام برای کسی است که با مداومت بر نوافل (اعمال مستحب) پس از فرایض (واجبات)، به مرتبه حب الهی می‌رسد.

انسان کامل: عارفان بزرگی مانند ابن عربی، این مرتبه را از مقامات انسان کامل می‌دانند. انسان کامل کسی است که به نهایت مراتب عبودیت رسیده و در وجود او، تمامی اسماء و صفات الهی به طور اکمل تجلی یافته است. او نه تنها یک انسان نمونه از نظر اخلاقی است، بلکه به مقام خلافت الهی دست یافته و آیینه تمام‌نمای حق در عالم وجود است. لقمان حکیم نیز در اندیشه ابن عربی، نمادی از چنین مقاماتی است که حکمت احسانی او از این نوع تجلیات نشأت می‌گیرد.

کلام رمزی: زبان عرفا زبانی رمزی و اشاری است. این حدیث نیز باید در بستر فهم عرفانی و نه فهم عامیانه یا کلامی خشک، تفسیر شود. همانطور که انسان عادی از ادراک حقایق غیبی ناتوان است، از فهم عمیق چنین مراتب باطنی نیز عاجز است. این مقام، شهودی و ذوقی است، نه صرفاً عقلی و استدلالی.

بنابراین، این حدیث نه تنها به شرک نمی‌انجامد، بلکه اوج توحید و نهایت قرب بنده به پروردگار را بیان می‌کند، مقامی که تنها برای خواص از اولیاءالله و عارفان بالله حاصل می‌شود.

۳٫ نفی شریک حقیقی و مفهوم مشارکت مشاع

ابن عربی با تأکید بر وحدانیت ذات الهی، به صراحت به نفی هر گونه «شریک علی الحقیقه» (شریک حقیقی) برای خداوند می‌پردازد. او اشاره می‌کند که اگرچه ممکن است در ظاهر نوعی «شرکه مشاعه» (مشارکت مشاع یا عمومی) وجود داشته باشد، اما این مشارکت به معنای شریک بودن در ذات یا فعل الهی نیست، بلکه ناشی از تصورات ما از کثرت در عالم است. وی تصریح می‌کند که «التصریف من أحدهما یزیل الإشاعه» (تصرف از جانب یکی از آنها، این اشاعه و گمان مشارکت را از بین می‌برد). این بدان معناست که هرگونه تصرف و اراده حقیقی، فقط از سوی ذات احدی الهی است و هیچ موجود دیگری در آن شراکت حقیقی ندارد. این نکته به عمق بحث توحید در اندیشه ابن عربی می‌افزاید و برداشت‌های سطحی از مفهوم شرک را نقد می‌کند.

۴٫ روح مسئله در دعوت الهی

در بخش پایانی این فص، ابن عربی به آیه «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ» (بگو: «الله» را بخوانید یا «رحمان» را بخوانید) اشاره می‌کند و آن را «روح المسأله» (جان کلام یا روح مسئله) می‌خواند. این عبارت نشان‌دهنده این است که چه با نام «الله» و چه با نام «رحمن» بخوانیم، حقیقت خوانده شده یکی است. این همان وحدت ذات الهی است که در کثرت اسماء و صفات و مظاهر ظهور می‌یابد. این تعبیر ابن عربی، خلاصه‌ای از کل دیدگاه او در فص لقمان است که بر وحدت در کثرت و یگانگی ذات حق در تمامی تجلیات و نام‌ها تأکید دارد.

نتیجه گیری

حکمت احسانی لقمان، آنگونه که ابن عربی تبیین می‌کند، می‌تواند الگویی برای زیست معنوی در عصر حاضر باشد. در جهانی که با چالش‌های اخلاقی و وجودی متعددی مواجه است، آموزه‌های لقمان مبنی بر توحید عملی، نیکوکاری، صبر، و آگاهی از حضور دائمی الهی، راهگشای فرد برای دستیابی به آرامش درونی و تعامل سازنده با جامعه است. این حکمت، افراد را به سمتی سوق می‌دهد که اعمال خود را نه تنها از منظر فایده‌گرایی یا وظیفه‌گرایی، بلکه از دیدگاه تجلی الهی در هستی بنگرند.

پس از تحلیل متن «فص حکمت احسان در کلام لقمانیه» از کتاب «فصوص الحکم» اثر ابن عربی، می توان به نتیجه گیری های زیر رسید:

لقمان در اندیشه ابن عربی فقط یک حکیم نیست، بلکه جلوه ای از اسماء الهی به ویژه «لطیف» و «خبیر» است که او را به نمونه ای از حکیم الهی در منظر تصوف تبدیل می کند.

از نظر ابن عربی، حکمت تنها یک مفهوم ذهنی نیست، بلکه وجودی و شهودی است، یعنی از شناخت خدا از طریق تجلی حاصل می شود، نه از طریق علم حصولی.

وصایای لقمان نشان دهنده کاربرد زنده حکمت خیرخواهانه(احسانیه) است، جایی که رفتارهای اخلاقی با بینش توحیدی کل نگر مرتبط است که عمل ناب را بازتابی از حضور «الحق» در هستی می کند.

فصل مشیت و اراده از نظر ابن عربی، عمق ساختار فلسفی و کلامی در اندیشه او را نشان می دهد و سخنان لقمان را ابزاری برای فهم ساختار فعل الهی در جهان می سازد.

ابن عربی از ساده ترین عبارات لقمان معانی جامع کیهانی را استخراج می کند و زبان آموزشی مستقیم را به گزاره ای صوفیانه در مورد توحید، علم و هستی تبدیل می کند.

لقمان، آنگونه که ابن عربی ارائه می دهد، نه تنها یک شخصیت تربیتی، بلکه نقطه تلاقی بین حکمت قرآنی و مفاهیم عمیق صوفیانه است. ابن عربی از طریق او توضیح می دهد که چگونه شناخت خدا با احسان آغاز می شود و به وحدت هستی ختم می شود و چگونه انسان حکیم کسی است که در همه چیز به خدا شهادت می دهد و از این منظر به هستی می پردازد.

این متن الگویی برای چگونگی تفسیر شخصیت‌های قرآنی در اندیشه صوفیانه ارائه می‌دهد؛ آنها نه صرفاً به عنوان افراد تاریخی، بلکه به عنوان نمادهایی از حالات معنوی و مقامات وجودی در نظر گرفته می‌شوند.

لقمان، به عنوان یک حکیم ، مظهر و آینه‌دار اسماء و صفات خاصی از خداوند (مانند لطیف، خبیر، حکیم و محسن) است.

منابع

ابن عربی، محی الدین. (۱۹۴۶/۱۳۵۶)). فصوص الحکم. تحقیق و تعلیقات: ابوالعلاء عفیفی. قاهره: دار یحیی الکتاب العربی. نسخه کتابخانه مدرسه فقاهت.

امام خمینی، روح الله، دانشنامه امام خمینی، ج۹، ص۳۳۲، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.

طباطبایی، محمدحسین(۱۳۹۰ق). المیزان فی تفسیر القرآن. بیروت: ‌دار احیا التراث العربی.

کاشانی، عبدالرزاق. (۱۳۷۰ش) شرح فصوص الحکم. قم: انتشارات بیدار. نسخه کتابخانه مدرسه فقاهت.

کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۳۵۲. و

متقی هندی، علاءالدین (۱۴۰۱ق). کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال. المحقق: بکری حیانی صفوه السقا. بیروت: مؤسسه الرساله. نسخه مدرسه فقاهت.

مطهری، مرتضی(۱۳۶۵ش). آشنایی با قرآن. تهران: صدرا.

ملاصدرا، محمد بن ابراهیم(۱۳۸۰ش). الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه. مصحح مقصود محمدی. تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.

ملاصدرا، محمد بن ابراهیم(۱۳۸۲ش) الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه، مصحح مصطفی محقق داماد. تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.

Safavi, S. S., & Safavi, S. S. (2021). The key principles of understanding Fusus al-Hikam of Ibn Arabi. Transcendent Philosophy Journal, vol 22, no. 34, 7–۲۶

Safavi, S. S. (2022). The Perfect Human from Point of View of ibn Arabi. Transcendent Philosophy Journal, vol 23, no. 34, 7–۲۲