سید سلمان صفوی
آکادمی مطالعات ایرانی لندن – LAIS
چکیده:
«واقعه» از اصطلاحات و احوالات عرفانی است. واقعه تماس سالک در خلسه با عالم متعالی است. هدف این مقاله بیان واقعه از منظر طریقت صفویه و شیخ نجم الدین رازی در مرصاد العباد است. روش مقاله، نشانهشناسی به معنای عام است. یافتهٔ مقاله آن است که واقعه «دالی» است که «دلالت» بر «مدلولی» غیبی میکند، این مدلول باید تاویل شود و بیانگر انواع نشانههاست. مبادلهٔ پیام بین گیرنده و فرستندهٔ متعالی از کانال غیبی و دل است. تفاوت فواید واقعه از منظر «صفوه الصفا» ابن بزاز اردبیلی و «مرصاد العباد» نیز بیان شده است.
واقعهٔ عرفانی، بنابر کیفیت آن نشانه پنج نوع ارتباط مینوی است. ۱- ارتباط سمعی، ۲- تعامل شنیداری، ۳- بصری، ۴- سمعی و بصری، ۵- دیالوگ سمعی و بصری. این پنج نوع ارتباط بیانگر ده نوع نشانه است.
واژگان کلیدی: واقعه، طریقت صفویه، شیخ صفی الدین اردبیلی، مرصادالعباد، نجم الدین رازی، عرفان.
مقدمه:
تاکنون راجعبه واقعهٔ عرفانی مقالات متعددی از منظرهای مختلف و از دیدگاه عرفای متفاوت نوشته شده است. بررسی دیدگاه شیخ نجم الدین رازی (۵۷۳-۶۵۴ ق) و طریقت صفویه (Safavi,2018a:76-92) راجعبه واقعه و فواید واقعه در کنار هم، برای نخستینبار در این مقاله انجام شده است، لذا تازگی دارد. از جهت تاریخی نجم الدین رازی مقدم بر طریقت صفویه است. او در ۶۵۴ قمری فوت کرده است و شیخ صفی الدین اردبیلی مؤسس طریقت صفویه در ۶۵۰ قمری متولد شده است. «مرصاد العباد» و «صفوه الصفا» ابن بزاز اردبیلی دو کتاب بسیار نفیس و مهم در عرفان و تصوف و ادبیات عرفانی فارسی است که اولی متعلق به قرن هفتم و دومی متعلق به قرن هشتم است.
رازی در فصلی از مرصاد العباد به تعریف و فواید واقعه پرداخته است، اما آرای طریقت صفویه راجعبه واقعه از محتوای حکایات متنوع مندرج در صفوه الصفا قابل استنتاج است. حکایتهای صفوه الصفا راجعبه واقعه عموماً از جهت شخصیت سوژه یا راوی به این صورت تقسیم میشود:
مطالب مربوط به شیخ زاهد گیلانی (۶۱۵-۷۰۰ ق)(علوی، ۲۰۱۶)، استاد شیخ صفی الدین اردبیلی
شیخ صفی الدین اردبیلی (۶۵۰-۷۳۵ ق) مؤسس طریقت صفویه،
دیگر شیوخ
سالکان
علاقهمندان به طریقت صفویه.
واقعههای بیانشده در صفوه الصفا دیدی عینی و انضمامی نسبت به این تجربهٔ عرفانی به ما میدهد و امکان فهم معنایی گستردهٔ واقعه با روش نشانهشناسی را میسر میسازد. وجه مشترک سرتاسر حکایات صفوه الصفا راجعبه واقعه آن است که واقعه «نشانه» یک «تجربه معنوی» است، که ابعاد و ساحتهای مختلف آن و روابط نشانهای آن با دیگر مفاهیم و نشانههای عرفانی باید تحلیل شود تا زوایای مختلف واقعه ادراک شود.
راجعبه طریقت صفویه در سالهای اخیر چند کتاب در تهران و لندن منتشر شده است مانند:
«عرفان ثقلین: مبانی نظری و عملی عرفان و طریقت صفویه»
«اهمیت شیخ صفی الدین اردبیلی در تاریخ فرهنگ و تمدن تشیع و ایران»
«مکتب عرفان اجتماعی شیخ صفی الدین اردبیلی»
«روش و رویکرد تفسیر قرآن شیخ صفی الدین اردبیلی»، تالیف سید سلمان صفوی،
«زاهد نامه: سیر زندگی و احوالات شیخ زاهد گیلانی»
«اندیشههای عرفانـی و سیر احوالات شیـخ صفـی الـدین اردبیلی»
«سلطان العارفین، شیخ صفی الدین اردبیلی (گزیده صفوه الصفا)» تحقیق و تالیف مهوش السادات علوی،
«شرح صفا؛ زندگی و تعالیم عرفانی شیخ صفیالدین اردبیل»، تالیف امیر رجبی.
چارچوب نظری:
زبان عرفانی عمدتاً یک سیستم نشانهای نمادین (symbolic sign system) است. واقعه از منظر متافیزیکی نشانه نمادین تعامل و ترابط امر «انضمامی» (concrete) و امر «مجرد» (abstract) یا انسان و عالم متعالی است. نشانه وجود یک کانال ارتباطی قوی مجرد بین امر انضمامی و امر مجرد است. منبع واقعه «دل» به معنی عرفانی (نه غده صنوبری جسمانی در جسم انسان) و «عالم متعالی» است.
«نقش نشانهای» واقعه در عرفان آن است که جهانی ورای جهان طبیعی وجود دارد و ارتباط با آن از منظر فلسفی-عرفانی امری ممکن است و کانال ارتباط گیری آن دل است و مقدمهٔ ارتباطگیری با متافیزیک، صفای دل است. منبع واقعه، جهان متعالی است که دارای درجات مختلفی است همچون عالم ملکوت، جبروت و لاهوت.
از آن جهت که واقعه خود فی نفسه یک نشانه است و همچنین «نقش نشانهای» دارد، مؤلف معتقد است روش نشانهشناسی برای تحلیل معنای واقعه مناسبتر از روشهای دیگر بهخصوص روش معناشناسی است. در «واقعه» ما با روابط متقابل نشانههای نمادین، آیکونیک و نمایهای-شاخص (indexical) سروکار داریم. نشانهشناسی به ما کمک میکند تا تفسیر خود را واضحتر بیان کنیم.
(FIGURE 1.Hybridity in sign relations)
(Chandler, 2017: 55)
برخلاف نظر برخی که معتقدند نظریه آلگیرداس گریماس (۱۹۱۷-۱۹۹۲) برای تحلیل واقعه مناسبتر از نشانهشناسی امبرتو اکو است، به اعتقاد مؤلف، نظریه گریماس براساس تقابل مفاهیم است و در تعارض با ماهیت واقعه به عنوان نشانهای وحدتگرایانهٔ رابطه بین سالک و امر غیبی و تجلی، متجلی و حق، است. آلگیرداس گریماس در کتاب «On Meaning»، «در باره معنا» معتقد است که از طریق تقابلهای مفهومی است که معنا ایجاد میشود. (Greimas, 1987: 49. Chandler,2017:124-125)
نظریههای مختلف در نشانهشناسی ارایه شده است، که مهمترین آنها سنت «ساختار گرایی»(Structuralist) و سنت «پیرسی» (Peircean) است. (Chandler,2017: 265-266)
امبرتو اکو (۱۹۳۲-۲۰۱۶) را یکی از مهمترین زبانشناسان و نشانهشناسان ساختارگرا میدانند. اکو از نظریهپردازان و پایهگذاران نشانهشناسی معاصر است و هفت کتاب مهم در این حوزه نوشته که برخی از مهمترین این آثار به فارسی ترجمه شده است. مهمترین کتاب نشانهشناسی او «نشانهشناسی و فلسفه زبان» است. Eco, Umberto, 1984) ). نشانهشناسی امبرتو اکو از بهترین روشهای تحلیل واقعه است. اکو بر این باور است که در نشانهشناسی بهجای نشانهها باید از نقش نشانهای سخن گفت. او نقش نشانهای را یک رابطهٔ قراردادی میداند که میان بیان و محتوا برقرار میشود. نقش نشانهای مفهومی محوری در واقعه شناسی عرفانی است. امیدوارم بزودی شاهد انتشار تحقیق واقعه از منظر روش نشانهشناسی امبرتو اکو باشیم.
نشانهشناسی معاصر شاخهای از علم است که به مطالعه معناسازی و انواع معرفت میپردازد. (Campbell, C., Olteanu, A., & Kull, K. 2019:352-353) نشانهشناسی به تحلیل نشانههای زبانی و غیرزبانی میپردازد. بر خلاف زبانشناسی، نشانهشناسی به مطالعه نظامهای نشانهای غیرزبانی نیز میپردازد. نشانهشناسی شامل مطالعه نشانه، اشاره، تشبیه، قیاس، تمثیل، کنایه، استعاره، دلالت و نمادگرایی ارتباطی است.
نشانه چیست؟ چرا نشانههایی وجود دارد؟ نشانهها از کجا میآیند؟ چند نوع و نوع نشانه وجود دارد؟ مبنای طبقهبندی آنها چیست؟ چگونه آنها در مقابل یکدیگر ایستادهاند؟ کاربردهای مختلفی که میتوان از آنها داشت چیست؟
نشانهشناسی، نظریهٔ عمومی نشانهها، رشتهای است که میکوشد به صورت نظاممند و جامع به این پرسشها پاسخ دهد. نشانهشناسی با معانی و پیامها در همهٔ اشکال و همهٔ زمینههایشان سروکار دارد. نشانهشناسی (Semiotics) نام خود را از کلمه یونانی semeion گرفته است، علامت یا نشانهای که به وسیلهٔ آن یک چیز را میشناسند یا از چیز دیگر متمایز میکنند. نشانهشناسی، فرآیندهای معناسازی یا دلالت را از طریق نشانهها و نظامهای نشانهای از هر نوع مطالعه میکند.
در غرب مطالعه کلی نشانهها به عنوان یک سیستم به زبان لاتین با آگوستین شروع شد و با Tractatus de Signis جان پوانسو (John Poinsot) در سال ۱۶۳۲ به اوج رسید و سپس در دوره مدرنیته با تلاش چارلز سندرز پیرس در سال ۱۸۶۷ برای تهیه «فهرست جدیدی از مقولات» ادامه یافت.
درحالیکه ممکن است از سوسور یا پیرس به عنوان بنیانگذار نشانهشناسی ستایش شود، اما نشانهشناسی از اواخر دهه ۱۹۶۰ به طور فزایندهای کمتر سوسوری و پیرسی شده است. نظریههای بعد از دهه ۱۹۶۰ ما را فراتر از اشکال اولیه نشانهشناسی میبرد. (Chandler,2017:7)
اومبرتو اکو، در کتاب «نشانهشناسی و فلسفه زبان»، استدلال کرده است که نظریههای نشانهشناختی در کار بسیاری، شاید همه، از متفکران اصلی مستتر است.
پس از چارلز سندرز پیرس و فردیناند دوسوسور، از برجستهترین مشارکتکنندگان در نشانهشناسی میتوان به چارلز موریس، آلژیرداس گریماس، رولان بارت، توماس سیبیوک، رومن جاکوبسون (Roman Osipovich Jakobson) و امبرتو اکو، اشاره کرد. (Chandler,2017: 266)
در دیاگرام ذیل نظریهپردازان نشانهشناسی سنتهای ساختارگرا و پیرسی و خطوط نفوذ نظری آنها بر دیگر مؤلفان نشان داده شده است.
“Lines of influence in the structuralist and Peircean traditions”
(Chandler, 2016: 266)
در فهرست بالا نام مؤلفان شاخص نشانهشناسی معاصر به صورت الفبایی همراه با دوره تاریخی آنها نوشته شده است. (Chandler, 2016: 266)
در نشانهشناسی از طریق تعامل، شبکهٔ کلیدی مفاهیم، معنا ایجاد میشود. بنابراین شناسایی شبکهٔ کلیدی مفاهیمِ متعامل، وظیفهٔ اصلی یک تحلیلگر متن است. معنا مبتنیبر نظامی از روابط است که در آن مفاهیم با روابطشان با سایر اصطلاحات درون سیستم تعریف میشوند.
در روابط نشانهای یک «سلسله مراتب نسبی» وجود دارد که در آن یک شکل مسلط است یا کانون میدان معناشناختی است، که توسط بافت (context) موضوع تعیین میشود. یک نشانه با توجه به بافت خود نقشهای متفاوت ایفا میکند، در جایی نقش سمبلیک، در جای دیگر نقش آیکونیک و در جای دیگر نقش ایندکسیکال دارد. (Chandler, 2016: 56)
«سیکل و زنجیره» (cycle and chain) نشانهشناسی واقعه، ترکیبی از گیرنده، فرستنده، دال، مدلول، دلالت، کانال رابطه، منبع، پیام، محتوا، زبان متعارف، زبان استعاری، زبان تصویری، زبان آوایی، تاویل و مفسر، است. نکتهٔ مهمی که در تفسیر واقعه با روش نشانهشناسی باید توجه کرد آن است که گیرنده به اصطلاح نشانهشناسی در «واقعه»، عنصری «منفعل» (passive) و مکانیکی نیست بلکه موجودی «فعال» (active) است که مقدماتی را طی کرده است تا به موقعیت دریافت پیام از عالم غیب رسیده است. مقدمات اولیه تهذیب نفس است و مقدمات ثانوی که منجر به حال عرفانی میشود عبارت است از: خلوتنشینی، ذکر، تمرکز و مراقبه، که در کتابهای تحلیلی عرفان اسلامی کتب مانند عرفان ثقلین (صفوی، ۱۳۹۶) و کتب کلاسیک صوفیه بهخصوص صفوه الصفا که در قالب حکایت به آنها اشارات شده است.
«سیکل و زنجیره» واقعه مجموعهای متوالی از قطعات متصل روحانی به نام پیوندهای متعالی است که از جنس مینوی ساخته میشود، با ویژگی کلی انعطافپذیری و به شکل منحنی است که حاوی قوس دیالکتیکی نزول و صعود است.
منحنی واقعه را در «صفحه وجود» میتوان با اتصال تعداد محدودی از نقاط روی منحنیِ «وجود مُشکِک» با استفاده از قطعات خط (مستقیم) برای ایجاد یک مسیر چند ضلعی تقریب زد. منحنی واقعه، روند تولید نشانه را نشان میدهد.
«حکمت متعالیه» صدرایی (Safavi, 2018b: 51-60) وجود را از حیث ذات، دارای مراتب تشکیکی (Hierarchy of Being) میداند. به این معنا که وجود دارای مراتب متعدد است و هر مرتبهای از مراتب وجود به مرتبهای قبلش ذاتاً مرتبط است و در رأس وجود واجب الوجود است و پس از آن مراتب محتلف عوالم ممکن الوجود. مراد از «تشکیک»، حقیقت، مصداق و واقعیت خارجی وجود است نه مفهوم وجود. «الموجود متطور باطواره و درجاته، فتخصص کل وجود اما باتقدم، والتاخر، او بالکمال والنقص، او باغنی و الفقر» (صدرالدین شیرازی، ۱۳۸۲: ۱۳۹). وجود به اطوار گوناگون ودرجات متفاوت متفاضل تجلی میکند. تعیّن و تشخّص هر وجودی به واسطه تقدم و تأخر، کمال و نقص و یا غنی و فقر است. واقعه از منظر متافیزیک صدرایی مرتبهای از مراتب وجود است.
از جهت عرفانی واقعه تجلی سلوکی است. تجلی، تابش نور حق است بر قلب مقبلان. «التجلی اشراق انوار اقبال الحق علی قلوب المقبلین» (سَرّاج، ۱۹۱۴: ۳۶۳) تجلی دارای مراتب مختلف است.
- دیاگرام سیکل نشانهشناسی واقعه را در تصویر ذیل نشان دادهایم.
دیاگرام سیکل نشانهشناسی واقعه
تعریف واقعه:
اصطلاح واقعه در نظام عرفانی از احوالات دل سالک در سلوک است. سلوک آن است که سالک با دل بهسوی حق سفر معنوی میکند و به حضرت حق بینا و شنوا میشود. (Safavi, 2018a: 31) در سلوک، واقعه، محاضره، مکاشفه، مشاهده و معاینه رخ میدهد. (صفوی، ۱۳۹۷: ۵۵)
شیخ صفی الدین اردبیلی فرمود: «فرمود که مقام به کسب و اکتساب توان حاصل کردن و حال به غیر کسب حاصل شود و آن عطای الهی است که چون بندهٔ خود را به ریاضت سزاوار آن گردانیده باشد، به فضل الهی وی را حاصل شود، ذٰلِکَ فَضْلُ اَللّٰهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ…. و فرمود که ما را واقعه است و حال واقعه آن باشد که سالک به سعی و اکتساب در منازل خود، بین النّوم و الیقظه غرایب اشکال و الوان بیند در مقامات و منازل خود و عقل آن را نقشبندی و تعقّل کند، و چون آن را به عالم صورت آرد، آن را واقعه گویند و در وقوع آن هیچ خلافی نباشد و عقل را در آن مدخلی باشد، امّا عقل را در حال مدخل نباشد.» (ابن بزاز، ۱۳۷۶: ۵۰۵)
واقعه عرفانی آن است که حق تعالی در آینه آفاق و انفس جمال آیات بینات و اخبار غیب در نظر طالبان حق آرد. محل واردات واقعه «دل» سالک است. واقعه نوعی «الهام ربانی» است. در حالت مغلوبی حواس، نظر دل بر صورت آن الهامات ربانی افتد.
دل محل واقعه و واردات: «دل محلّ الهامات و واردات الهی است، و الهامات الهی بر دل وارد شود و او را ترجمان آن اسرار و الهامات است، و کسی را روی آن نباشد که از رأی وی روی تابد، و محلّ سلطنت و حجّت حقّتعالی دل است، و کسی را قدر و قدرت آن نباشد که روی از حکم او برتابد و حکم از تخت روان باشد. پس هرچه از حقّتعالی به دل اولیا رسد، دل ترجمان آن باشد و از حکم او تجاوز نتوان کردن و روی نتوان پیچیدن.
دار ملک حکم شاهی تختگاه دل بود | درهمه اقلیم جانها نیست جز فرمان دل» |
(ابن بزاز، ۱۳۷۶: ۵۴۳)
شیخ صفی الدین فرمود: «واردات عطای الهی است که بر دل بگذارند بیکسب شخص. و این واردات گاه باشد که علمی و معرفتی باشد که شخص را از آن فهمی و تفهیمی و عرفانی حاصل شود و گاه باشد که انوار باشد که ورود کند، و گاه باشد که لطفی باشد از الطاف الهی، و گاه باشد که آتش عشق و محبت باشد.» (ابن بزاز، ۱۳۷۶: ۵۲۹)
فواید واقعه:
نجم الدین رازی در مرصاد العباد سه فایده برای واقعه برشمرده است: «و بدانک کشف وقایع را در نظر سالک سه فایده است: اول آنک بر احوال خویش از زیادت و نقصان و سیر و وقفه و فترت وجد و شوق و فسردگی و بازماندگی و رسیدگی اطلاع افتد و از منازل و مقامات راه و درجات و درکات و علو و سفل و حق و باطل آن باخبر شود. زیرا که این هریک را خیال نقشبندی مناسب بکند تا سالک را وقوف افتد بر جمله وقایع نفسانی وحیوانی و شیطانی و سبعی و ملکی و دلی و روحی و رحمانی.
تا اگر صفات ذمیمه نفسانی بر وی غالب بود از حرص وحسد و شره و بخل و حقد و کبر و غضب و شهوت و غیر آن خیال هریک در صورت حیوانی که آن صفت بر وی غالب بود نقشبندی کند. چنانک صفت حرص را در صورت موش و مور بنماید و دیگر حیوانات حریص و اگر صفت شره غالب بود در صورت خوک وخرس بنماید و اگر صفت بخل غالب بود در صورت سگ و بوزنه و اگر صفت حقد غالب بود در صورت مار و اگر صفت کبر غالب بود در صورت پلنگ و اگر صفت غضب غالب بود در صورت یوز و اگر صفت شهوت غالب بود در صورت درازگوش و اگر صفت بهیمی غالب بود در صورت گوسپندان و اگر صفت سبعی غالب بود از هر نوع سباع درنظر آرد و اگر صفت شیطنت غالب بود در صورت شیاطین و مرده و غیلان درنظر آرد و اگر صفت غدر و مکر و حیلت غالب بود در صورت روباه و خرگوش درنظر آید.
و اگر اینها را بر خود مستولی بیند، داند که این صفات بر وی غالب است و اگر اینها را مسخر بیند، داند که ازین صفات عبور میکند و اگر اینها را بیند که میکشد و قهر میکند داند که ازین صفات میگذرد و خلاص مییابد و اگر بیند که با اینها با منازعت است داند که در معانده و مکایده است غافل نشود و ایمن نباشد.
و اگر آبهای روان و صافی بیند و دریاها و غدیرها و حوضها و سبزههای خوش و روضهها و بستانها و قصرها و آینههای صافی و ماه و ستاره و آسمان صافی این جمله صورت صفات دلی است و اگر انوار بینهایت بیند و عالمهای نامتناهی و طیران و معاریج و عالم بیرنگی و بیچونی و طیّ زمین و آسمان و رفتن بر هوا و کشف معانی و علوم لدنی و ادراک بیآلات این جمله مقامات روحانی است.
و اگر مطالعه ملکوت و مشاهده ملایکه و هواتف و عرض افلاک و انجم ونفوس وملوک اشیا و عرش و کرسی بیند در سلوک صفات ملکی است و حصول صفات حمیده. و اگر در مشاهدات انوار غیبالغیب افتد و مکاشفات صفات الوهیت و الهامات و وحیها و اشارات و تجلیهای صفات ربوبیت در مقام تخلق است باخلاق رحمانی. از هر نوع شمهای نموده آمدباقی هم برین قیاس میکند.
دوم فایده آنک وقایع دلی و روحی و ملکی نیک با ذوق بود نفس را از آن شربی و قوتی و ذوقی و شوقی پدید آید که بدان شوق و ذوق انس از خلق و مألوفات طبع و مستلذات شهادتی و مشتهیات جسمانی باطل کند و با مغیبات وعالم روحانی و لطایف و معانی واسرار و حقایق انس پدید آورد و بهکلی متوجه عالم طلب شود و مشرب او عالم غیب گردد «قد علم کل اناس مشربهم».
و بهحقیقت اطفال طریقت را در بدایت جز بشیر وقایع غیبی نتوان پرورد و غذای جان، طلب از صورت و معنی وقایع تواند بود. چنانک شخصی در خدمت خواجه امام یوسف همدانی بازمیگفت بهتعجب که در خدمت شیخ احمد غزالی رحمه الله علیه بودم بر سفره خانقاه با اصحاب طعام میخورد در میانه آن از خود غایب شد چون با خود آمد گفت این ساعت پیغمبر را علیهالسلام دیدم که آمد و لقمه در دهان من نهاد. خواجه امام یوسف فرمود «تلک خیالات تربی بها اطفال الطریقه». گفت آن نمایشهایی باشد که اطفال طریقت را بدان پرورند.
سیم فایده آنک از بعضی مقامات این راه جز بهتصرف وقایع غیبی عبور نتوان کرد و رکن اعظم در احتیاج به پیغامبر و شیخ از بهر این است که تا سالک سیر در وجود خویش میکند و سلوک او در صفات نفس و دل و روح بود ممکن است که بهغیری حاجت نیفتد ولیکن چون بهسرحد روحانیت رسید بهخودی خود از آن مقام نتواند گذشت از بهر آنک هر تصرف که از سالک برخیزد هستی دیگر پدید آورد و او را بعد ازین راه بر نیستی است و نیستی بتصرف غیر تواند بود.
پس وقایعی که از فیض ولایت شیخ آید یا از حضرت نبوت یا از تجلیهای صفات خداوندی فنابخش بود و تا فنای حقیقی حاصل نشود بهبقای حقیقی که مقصود و مطلوب از سلوک است نرسد. والله اعلم.» (رازی، ۱۳۸۹: ۲۹۸-۲۹۴)
با تحقیق در صفوهالصفا ابن بزاز فواید بیشتری نسبیت به قول نجم الدین رازی (سه فایدت) قابل استنتاج است. «واقعه» ثمرات متعدد داد همچون: ۱-دیدن ضعف و قوت معنوی خود، ۲- افزایش ایمان، ۳-سکینت دل، ۴-آگاهی متافیزیکی، ۵-تجربه متعالی حضور امر قدسی در دل، ۶-خبر یافتن از برخی وقایع آینده، ۷-ملاقات با ارواح انبیا و اولیای الهی.
دیدن ضعف خود:
«حکایت : ادام اللّه برکته گفت، دانشمندی به حضرت شیخ زاهد، قدّس روحه، آمد و توبه کرد و تلقین گرفت و به خلوت رفت و چند روزی در خلوت بود، آنگاه از خلوت بیرون آمد و در حضرت شیخ گفت: «من آمدهام که مرا کشف و کراماتی و از آنچه میگویند و من میشنوم، حاصل شود. اکنون حاصلی نمیبینم.» شیخ فرمود که: «برخیز و به خلوت برو.» آن دانشمند باز به خلوت رفت و بنشست و در واقعه دید که وی را بگرفتندی و در کورهٔ آتش نهادندی و دم در دمیدندی. چون آتش مشتعل شدی او را طاقت طاق شدی و مجال نماندی. نعرهای بزد و از خلوت بیرون افتاد و سراسیمه و مضطرب به حضرت شیخ، قدّس روحه، آمد. شیخ در حالی که به وی نظر کرد، گفت: «مولانا، کسی را که طاقت پاککردن و تطهیرکردن نباشد چیزی در اندرون وی چون تواند ریختن؟» دانشمند چون بشنید، دماغش از وساوس تردّد پاک گردید و گفت: «شیخ، از برای خدا طهارت بلطف فرمای کردن و تلطّف به جای آوردن.»
هر زر که ز کوره خالص آید بیرون | بر نقد روان سکّهٔ شاهی باید» |
(ابن بزاز، ۱۳۷۶: ۲۰۱-۲۰۲)
«حکایت: ادام اللّه برکته گفت دانشمندی بود که به سرخه فقیه مشهور بود و او را تردّد خاطر میبود و اعتقاد نمیبود که طالبان در ریاضت میگویند که دفع حشرات کنند و امثال اینها. تا روزی در خلوت خود نشسته بود، دید که دیوار خلوت شکافته شد و اژدهایی عظیم که در شگرفی در صددی بود که آفاق را فرومیگرفتی قصد او کرد و دهان بگشاد که او را با حوالی او فروبرد. سرخه فقیه چون این حال دید نعرهای بزد و از خلوت بدر افتاد و بیخود. خبر به شیخ زاهد رسید. شیخ شربتی بفرستاد. در حلق سرخه فقیه ریختند. به خود باز نیامد. شیخ، قدّس روحه، برخاست و به در خلوت سرخه فقیه آمد و او را در آن حال بر خاک افتاده دید. دست مبارک بر پیشانی او نهاد. به خود بازآمد و باز بیخود شد، تا سه نوبت.
در واقعهای که کوه ناچیز شود | پیداست که طاقت بشر چند بود |
پس شیخ، قدّس روحه، فرمود: «سرخه فقیه حال چیست؟» گفت: «از برای خدا!» فرمود: «نه بازگوی.» سرخه فقیه گفت: «چنین اژدهایی دیدم که جهات آفاق را فروگرفته بود و دهان گشاده قصد من کرد.» شیخ زاهد فرمود که: «سرخه فقیه، در تو چندین از این اژدهاست. اگر میخواهی که با خود به گور نبری اینجا دفع کن و اگر خواهی با خود به گور ببر».
در عالم نفس هست ازینسان بسیار | خواهی ببرش به گور و خواهی بگذار» |
(ابن بزاز، ۱۳۷۶: ۲۰۳-۲۰۴)
دیدن ضعف و قوت خود:
«حکایت: روایت است از حسام الدّین قزل سترفی که وی روایت کرد از احمد دهخدایان که در زمان شیخ زاهد، قدّس روحه، دانشمندی بیامد به خدمت شیخ و روزی چند آنجا به سر میبرد. بعد از آن در خود اندیشید که «این مردیست صالح، پس مرا از وی چه فایده خواهد بودن؟ برخیزم و بروم.» چون اجازهٔ رفتن خواست، شیخ گفت: «امشبی دیگر با ما به سر بر فردا روانه شو.» چون شب درآمد آن دانشمند بهشت را در واقعه دید و به هر دری از درهای بهشت خواستی که در رود نتوانستی رفتن، از جهت آنک سر خود را چنان بزرگ میدیدی که در نمیگنجیدی. چون از آن واقعه باز آمد پیش شیخ آمد و احوال بازگفت. شیخ فرمود: «میخواهی که در روی سر پندار خود کوچک کن و دررو.» برخاست و انصاف داد و توبه کرد و تلقین گرفت. و چون دو سه روز به ذکر مشغول شد باز همان واقعه دید که در بهشت به هر دری که میخواستی در میرفتی و هیچچیز مانع نبودی.
تا سر پندار خود بر در نیندازد کسی | کی تواند در حریم وصل جانان آمدن؟» |
(ابن بزاز، ۱۳۷۶: ۲۳۶)
دیدن منزلت معنوی اشخاص:
«حکایت: حاجی علی از پدر خود پیره نجیب روایت کرد که او گفت از شیخ صفیّ الدّین، قدّس سرّه، شنیدم که چون شیخ زاهد به عالم بقا رسیده بود، در واقعه دیدم که شیخ زاهد، قدّس روحه، بر لب دریا نشسته بودی و مشایخ بسیار به ازدحام به انصاف استاده و انصاف شیخ زاهد میداندی. پرسیدم که «این چه انصاف است که این مشایخ میدهند؟» گفتندی که «انصاف این را درمیدهیم که هر خردهای از شریعت از ما فوت شده است این برادر رعایت کرده است.»» (ابن بزاز، ۱۳۷۶: ۲۵۳)
واقعه و تجلیات:
«حکایت: ملک الخلفا پیره بدر الدّین سلطانیه گفت یکی از مریدان شیخ علاء الدّوله امین الدّین نامی رحمه اللّه علیه، واقعهای بلند دید که به «تجلیّات» تعلّق داشت. بر شیخ علاء الدّوله عرض کرد. چون از حلّ آن عاجز بود گفت: «حال شیخ نجم الدّین کبرا شده است و دیگری را نشود.» و پیره امین الدّوله مکرّر این واقعه بدید و بگفت. شیخ علاء الدّوله وی را برنجانید و او از سر این ضجرت رحلت کرد و بر چشمهٔ آب در ولایت سمنان معتکف شد و حال آنک او را اشتری چند بود و خاصهدار بود. مدّتی بر آن چشمه به سر برد و در آن قلق و اضطراب بود. عاقبت به ری رفت و از رقّت و تضرّع بسیار نمیآسود و از حقّ تعالی فتح الباب به تضرّع و ابتهال درمیخواست. در خواب رهنمای ثقلین امام المرسلین، پیغامبر را، صلوات اللّه علیه،
الا یا رسـول اللّـه ما لـی وسـیله سواک الی مولای فاشفع تشفّع
علیک صلاه اللّه ما حبّ فی الفلا نعام و ما هبّـت نعــامی ببلقع»(ابن بزاز، ۱۳۷۶: ۲۸۵)
در انتهای این حکایت اینگونه نتیجهگیری میشود که تفسیر واقعه کار هر کس نیست بلکه شیخی متعالی توانایی تفسیر واقعه دارد.
تفسیر واقعه کار هر کس نیست،
حکایت: «به حضرت پیغامبر، صلوات اللّه علیه، گفت: «یا رسول اللّه این واقعهای که من دیدهام حقّ است یا باطل؟» پیغامبر، علیه السّلام، فرمود: «نه حقّ است.» گفت: «یا رسول اللّه حلّ این از کجا معلوم کنم؟» فرمود: «از پیش شیخ صفیّ الدّین اردبیلی.»»(ابن بزاز، ۱۳۷۶: ۲۸۶)
واقعه و خبر یافتن از آینده:
«حکایت: مولانا شمس الدّین اقمیونی از طالبی مقبولالقول روایت کرد که او گفت در سالی که پادشاه عادل اوزبیک طاب ثراه، خروج کرده بود و تا کنار آب کر آمده، مردم ایران زمین مجموع خایف و متوهّم بودند که لشکری بس به شکوه و انبوه آورده بود که اگر استیلا یابند لشکر کفّار در این ملک درآیند و خانمان مسلمانان خراب کنند. شبی در واقعه شیخ را، قدّس سرّه، دیدم که در لشکرگاه پادشاه اوزبیک حاضر میآمدی و خبر به وی بردند که شیخ آمد. او بیرون آمدی و خواستی که زیارت شیخ کند. شیخ طپانچه بر سر او میزدی، چنانک من میدیدم گردی از کلاه وی برآمدی. او ازآنجا رو میگردانیدی و از این ملک بیرون میرفتی. چون از آن حال بازآمدم، این حال را با مولانا نجم الدّین سلیمان بگفتم. مولانا نجم الدّین، رحمه اللّه علیه، گفت: «الحمد للّه که شیخ شرّ وی از این ملک بگردانید.» هنوز پنج روز نگذشته بود، خبر آمد که پادشاه اوزبیک بگریخت و بازپس رفت. و این ملک از شرّ لشکر کفّار ایمن ماند.» (ابن بزاز، ۱۳۷۶: ۳۳۹)
تخلیت[۱] بیان واقعه و عواقب آن:
اگر کسی در بیان واقعه تخلیط کند یعنی راست و دروغ را با هم بیامیزد و ببافد، دچار عقوبت شود. حکایت: «حکایت: پیره توران گوید که جبرئیل نامی در نودیه بود. برفت به حضرت شیخ، قدّس سرّه، و واقعه میگفت. سخن بگردانید و در سخن تخلیط میکرد. شیخ در غیرت رفت و گفت: «برو که ریشت فروریزد.» در حال ریشش فروریخت.» (ابن بزاز، ۱۳۷۶: ۳۹۴)
واقعه و معرفت یافتن به لطایف توحید:
«مرید به تلقین صاحبدل در ظاهر و باطن عمل میکند و لطایفی که از کلمهٔ توحید «لا اله الا الله» حاصل شود و آن واقعه [ای] است که میباید» (ابن بزاز، ۱۳۷۶: ۴۹۷)
رازی در مرصاد العباد نوشته: «بدانک سالک چون در مجاهدت و ریاضت نفس و تصفیه دل شروع کند او را بر ملک و ملکوت عبور و سلوک پدید آید و در هر مقام مناسب حال او وقایع کشف افتد گاه بود که در صورت خوابی صالح بود و گاه بود که واقعه غیبی بود.» (رازی، ۱۳۸۹: ۲۸۹)
«واقعه آن است که حق تعالی در آینه آفاق و انفس جمال آیات بینات درنظر موحدان آرد که «سنریهم آیاتنا فیالافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق» موحدان را سبب ظهور حق شود و به الهام ربانی که در معرفت فجور و تقوی نفس بدل سالک میرسد در حالت مغلوبی حواس نظر دل یا روح بر صورت آن الهامات افتد که خیال آن را نقشبندی مناسب کرده باشد یا بیواسطه تصرف خیال بر حقیقت آن الهامات نظر میافتد تا سالک را بر صلاح و فساد نفس و ترقی و نقصان خویش اطلاع پدید میآید. چنانک فرمود «و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها» و چنانک آنجا مشرک را سبب استدراج بود و زیادتی کفر اینجا موحد را سبب کرامات گردد و زیادتی ایمان که «هوالذی انزل السکینه فی قلوب المومنین لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم».» (رازی، ۱۳۸۹: ۲۹۴)
تفاوت خواب و واقعه:
از منظر مرصاد العباد رازی خواب و واقعه از دو وجه متفاوت است، یکی از صورت و دومی از معنی:
«فرق میان خواب و واقعه بنزدیک این طایفه از دو وجه است: یکی از صورت دوم از معنی. از راه صورت چنانک واقعه آن باشد که میان خواب و بیداری بیند یا در بیداری تمام بیند و از راه معنی واقعه آن باشد که از حجاب خیال بیرون آمده باشد و غیبی صرف شده» (رازی، ۱۳۸۹: ۲۸۹)
دو مرتبه واقعه:
۱- واقعه روحانی مطلق که روح روح در مقام تجرد از صفات بشری مدرک آن شود.
۲- واقع ربانی که نظر روح مؤید شود بنور الوهیت که «المؤمن ینظر بنورالله.»
«روح در مقام تجرد از صفات بشری مدرک آن شود واقعهای روحانی بود مطلق وگاه بود که نظر روح موید شود بنور الوهیت واقعه ربانی بود که «المؤمن ینظر بنورالله.»» (رازی، ۱۳۸۹: ۲۸۹)
واقعه بمثابهٔ نشانه:
«واقعه عرفانی» فی نفسه، نشانه وقوع ارتباطگیری دو سویه سالک و عالم غیب است. جهان به اصطلاح قرآنی به دو عالم شهادت و عالم غیب تقسیم میشود. خدا به هر دو جهان آگاه است. «عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ الْکَبِیرُ الْمُتَعَالِ» ﴿رعد، ۹﴾ دانای نهان و آشکار و بزرگ و بلندمرتبه است. (رعد، ۹) عالم شهادت، عالم ناسوت است. عالم غیب شامل عالم برزخ یا عالم ارواح، عالم جبروت و عالم لاهوت است. «واقعه عرفانی» نشانه «امکان» وقوع ارتباط بین دل سالک و عالم غیب است. واقعه «دالی» است که «دلالت» بر «مدلولی» غیبی میکند که باید تأویل شود.
واقعه عرفانی بنابر کیفیت آن از منظری نشانه پنج نوع ارتباط است. ۱- ارتباط سمعی، ۲- تعامل شنیداری، ۳- مشاهدهای یعنی مشاهده امری از عالم غیب است. ۴- سمعی و بصری، یعنی هم پیام هاتف غیبی را میشنود و هم مشاهد امر غیبی را میکند.۵- دیالوگ سمعی و بصری، اگر هم بشنود و هم صحبت کند و هم مشاهده نماید.
نکته: اگر فقط صدای هاتف غیبی شنید شود، نشانه ارتباط غیب با دل سالک است، در اینجا سالک گیرنده است اما اگر گفتوگو بین سالک و هاتف غیبی صورت گیرد، نشانه تعامل فعال دو سویه بین فرستنده متعالی و گیرنده است.
این پنج نوع ارتباط بیانگر ده نوع نشانه است:
۱-اگر در واقعه فقط صدای هاتف غیبی شنیده شود، نشانه دیدار سمعی دل با غیب است.
۲-اگر در واقعه با امری غیبی گفتوگو کند، نشانه تعامل شنیداری مینوی است.
۳- مشاهدهای، مشاهده امری از عالم غیب است.
۴- سمعی و بصری، یعنی هم پیام هاتف غیبی را میشنود و هم مشاهد امر غیبی را بنماید.
۵- دیالوگ سمعی و بصری، اگر هم بشنود و هم صحبت کند و هم مشاهده نماید.
۶-نشانه گیرنده، فرستنده: اگر فقط صدای هاتف غیبی شنید شود، نشانهٔ ارتباط غیب با دل سالک است، در اینجا سالک گیرنده است اما اگر گفتوگو بین سالک و هاتف غیبی صورت گیرد، نشانهٔ تعامل فعال دو سویه بین فرستنده متعالی و گیرنده است.
۷-نشانه، گذار سالک از زمان و مکان است.
۸- نشانه، حضور حق در دل موحدان است. «موحدان را سبب ظهور حق شود» (رازی، ۱۳۸۹: ۲۹۴)
۹- نشانه، مرتبهای از تهذیب نفس سالک است. (رازی، ۱۳۸۹: ۲۸۹)
۱۰- واقعه عرفانی بنابر محتوای آن نشانه امور مختلف است مانند نشانه منزلت سالک.
واقعه و خلسه:
واقعه در حالِ خلسه رخ دهد. خلسهٔ عرفانی، حالتی بین خواب و بیداری است مابین عالم ناسوت و عالم غیب. شیخ صفی الدین فرمود: «حال واقعه آن باشد که سالک در منازل (سلوک) خود، بین النّوم و الیقظه، غرایب اشکال و الوان بیند» (ابن بزاز، ۱۳۷۶: ۵۰۵)
واقعه و گذار از زمان و مکان:
در واقعه سالک از زمان و مکان غایب شود و اموری را بیند منجمله وقایع آینده را در زمانهای آینده در مکانهای مختلف ببیند.
واقعه و تماس با عالم متعالی:
طی برخی واقعهها سالک با جهان متعالی یعنی جهان ارواح، عالم فرشتگان و عالم لاهوت ارتباط میگیرد و برخی امور را میبیند یا میشنود یا دیدار سمی و بصری صورت میگیرد. در برخی واقعهها در صفوه الصفا ابن بزاز گزارش شده است که در واقعه سالک حضرت محمد (ص) را دیده: «سیّد جلال الدّین ختنی-که مشهور به معشوق بود-گفت که در واقعه دیدم که بیرون دروازهٔ اسفریس که زاویه و مرقد مطهّر شیخ صفیّ الدّین، قدّس سرّه، در این دروازه است-در صحرای اردبیل، پیغامبر، صلّی اللّه علیه و آله [و سلّم]، میان فوجی عظیم از صحابه و اولیا استاده و دستهای مبارک برداشته و از برای شیخ، قدّس اللّه سرّه العزیز، دعا کرد و آن جمع عظیم از صحابه و اولیا آمین میگفتند. پرسیدم که پیغمبر، علیه السّلام، دعا از برای که میکند؟ گفتند از برای شیخ صفیّ الدّین. من در پیش رفتم و زیارت حضرت نبوی، علیه السّلام، دریافتم و گفتم یا رسول اللّه! این دعا از برای کیست و سبب دعا چیست؟ به لفظ مبارک وحیسان فرمود که «از برای شیخ صفیّ که دین مرا از نو جلا میدهد» (ابن بزاز، ۱۳۷۶: ۵۹) یا یکی از عارفان و یا جمعی از مشایخ را ملاقات کرده است: «از شیخ صفیّ الدّین، قدّس سرّه، شنیدم که چون شیخ زاهد به عالم بقا رسیده بود، در واقعه دیدم که شیخ زاهد، قدّس روحه، بر لب دریا نشسته بودی و مشایخ بسیار به ازدحام به انصاف استاده و انصاف شیخ زاهد میداندی.» (ابن بزاز، ۱۳۷۶: ۲۵۳) یا بهشت را دیده است. «چون شب درآمد آن دانشمند بهشت را در واقعه دید و به هر دری از درهای بهشت خواستی که در رود نتوانستی رفتن، از جهت آنک سر خود را چنان بزرگ میدیدی که در نمیگنجیدی. چون از آن واقعه باز آمد پیش شیخ آمد و احوال بازگفت. شیخ فرمود: «میخواهی که در روی سر پندار خود کوچک کن و دررو.» برخاست و انصاف داد و توبه کرد و تلقین گرفت. و چون دو سه روز به ذکر مشغول شد باز همان واقعه دید که در بهشت به هر دری که میخواستی در میرفتی و هیچچیز مانع نبودی.»(ابن بزاز، ۱۳۷۶: ۲۳۶).
واقعه از منظر مرصاد العباد نجم الدین رازی
مرصاد العباد، کتابی است مشهور و مهم، در علم تصوف در باب سیر و سلوک و آداب معاش و معاد و از آثار مهم ادبیات عرفانی فارسی است که در قرن هفتم قمری نوشته شده است. ساختار کتاب مشتمل بر یک مقدمه و پنج باب است و هر باب دارای چند فصل است. باب سوم که مرکز ساختاری کتاب است بیست فصل دارد که بیشترین فصول ابواب است.
نجم الدین رازی در باب سوم، فصل شانزدهم مرصادالعباد، اضلاع مختلف «واقعه» را به عنوان بخشی از نظام و شبکه «عرفان عملی» تحلیل کرده است. رازی اول واقعه را تعریف کرده است، سپس تفاوت واقعه و خواب را بیان کرده و در مرتبه سوم فواید سه گانه واقعه را تحلیل کرده است. از منظر رازی واقعه از احوالات سلوک است و مراتب آن با توجه به مقامات سلوک متفاوت است. رازی بر جنبه «بصری» واقعه تأکید کرده است و به واقعه «سمعی» اشارت نکرده است. او واقعه را نوعی کشف عرفانی خوانده است. در مرصادالعباد رازی، واقعه با مجاهدت معنوی، ریاضت نفس، تصفیهٔ دل، سلوک، حال و مقام و کشف، ملکوت و غیب، نور الهی، تجلی، و شیخ، پیوند معنایی و سیاقی دارد. واقعه «نقش نشانهای» در بافت و سیاق سلوک معنوی دارد.
تعریف واقعه: «بدانک سالک چون در مجاهدت و ریاضت نفس و تصفیه دل شروع کند او را بر ملک و ملکوت عبور و سلوک پدید آید و در هر مقام مناسب حال او وقایع کشف افتد گاه بود که در صورت خوابی صالح بود و گاه بود که واقعه غیبی بود.
فرق میان خواب و واقعه: و فرق میان خواب و واقعه بهنزدیک این طایفه از دو وجه است: یکی از صورت دوم از معنی. از راه صورت چنانک واقعه آن باشد که میان خواب و بیداری بیند یا در بیداری تمام بیند و از راه معنی واقعه آن باشد که از حجاب خیال بیرون آمده باشد و غیبی صرف شده که روح در مقام تجرد از صفات بشری مدرک آن شود واقعهای روحانی بود مطلق وگاه بود که نظر روح موید شود به نور الوهیت واقعه ربانی بود که «المؤمن ینظر بنورالله».
خواب آن باشد که حواس بهکل از کار بیفتاده بود و خیال بر کار آمده در غلبات خواب چیزی درنظر آید و آن بر دو نوع بود: یکی اضغات احلام است و آن خوابی بود که نفس بواسطه آلت خیال ادراک کند از وساوس شیطانی و هواجس نفسانی که القای نفس و شیطان باشد و خیال آن را نقشبندی مناسب بکند و درنظر نفس آرد. آن را تعبیری نباشد خوابهای آشفته و پریشان بود از آن استعاذت واجب بود و با کس حکایت نباید کرد.
دوم خواب نیک است که رویای صالح گویند و خواجه علیهالسلام فرمود یک جزوست از چهل و شش جزو از نبوت بعضی ائمه آن را تفسیر کردهاند که مدت نبوت خواجه علیهالسلام بیست و سه سال بود از آن جمله ابتدا شش ماه وحی بخواب میآمد. پس خواب صالح بدین حساب یک جزو باشد از چهل و شش جزو از نبوت و بسیار انبیا بودهاند علیهمالسلام که وحی ایشان جمله در خواب بوده است و بعضی بودهاند که وحی ایشان وقتی در خواب بوده است و وقتی در بیداری چنانک ابراهیم علیهالسلام گفت: «انی اری فیالنام انی اذبحک فانظر ماذا تری» و خواجه علیهالسلام میفرماید «نوم الانبیاء وحی»
و خواب صالح هم بر سه نوع است: یکی آنک هرچه بیند بتأویل و تعبیر حاجت نیفتد همچنان بهعینه ظاهر شود چنانک خواب ابراهیم علیهالصلوه صریح بود «إِنِّی أَرَیٰ فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ»
دوم آنک بعضی به تأویل محتاج بود و بعضی همچنان باز خواند چنانک خواب یوسف علیهالسلام بود «انی رأیت احد عشر کوکبا والشمس والقمر رایتهم لی ساجدین». یازده ستاره و ماه و آفتاب محتاج تأویل بود به یازده برادر و مادر و پدر اما سجده بعینه ظاهر شد به تأویل حاجت نیامد که «و خسروا له سجداً»
و سیم محتاج به تأویل باشد به تمام چنانک خواب ملک بود که «انی اری سبع بقرات سمان» الایه. جمله محتاج تأویل بود و همچنانک خواب زندانیان بود محتاج تأویل بود. «یا صاحبی السجن اما احد کما فیسقی ربه خمرا و اما الاخر فیصلب فتأکل الطیر من رأسه»
و به حقیقت رویای صالح نه آن است که آن را تأویلی راست باشد مطلقا و اثر آن ظاهر گردد که این خواب هم مؤمن را باشد و هم کافر را چنانک ملک مصر دید و زندانیان دیدند و آن از نظر دل بود به تأیید روح بی تأیید نور الهی.
فاما آنچ مؤید بود به نور الهی جز مؤمن یا ولی یا نبی نبیند تا رویاء صالح بود و یک جزو از نبوت باشد و کافر را هیچ جزو نباشد از نبوت و تأکید این معنی آن است که خواجه علیهالسلام فرمود «لم یبق من النبوه الا المبشرات براها المومن او یری له».
پس این ضعیف رویا بر دو نوع مینهد: رویا صالح و رویاء صادق. صالح آن است که مؤمن یا ولی یا نبی بیند و راست بازخواند یا تأویلی راست دارد و آن نمایش حق بود و رویا صادق آن است که تأویلی راست دارد و باز خواند و باشد که بعینه ظاهر شود و اما از نمایش روح بود و این نوع کافر و مومن را بود.
و همچنین واقعه بر دو نوع مینهد: یکی آنک محتمل است که رهابین و فلاسفه و براهمه را بود از کثرت ریاضت نفس و تصفیه دل و تربیت روح تا وقت باشد که ایشان را بعضی از مغیبات کشف افتد و وقایع میان خواب و بیداری مطلق پدید آید و گاه بود که از کثرت ریاضت غلبات روحانیت پدید آید و محو بیشتر صفات حیوانی و بهیمی کند و روح ایشان از حجب خیال قدری خلاص یابد و در تجلی آید و انوار روح بر نظر ایشان مکشوف گردد. اما ایشان را بدان قربی و قبولی پدید نیاید و سبب نجات ایشان نشود بلکه سبب غلو و مبالغت ایشان گردد درکفر و ضلالت و واسطه استدراج شود. چنانک فرمود عزوجل و علا که «سنستد رجهم من حیث لایعملون و املی لهم ان کیدی متین»
دوم واقعه آن است که حق تعالی در آینه آفاق و انفس جمال آیات بینات درنظر موحدان آرد که «سنریهم آیاتنا فیالافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق»
موحدان را سبب ظهور حق شود و بالهام ربانی که در معرفت فجور و تقوی نفس بدل سالک میرسد در حالت مغلوبی حواس، نظر دل یا روح بر صورت آن الهامات افتد که خیال آن را نقشبندی مناسب کرده باشد یا بیواسطه تصرف خیال بر حقیقت آن الهامات نظر میافتد تا سالک را بر صلاح و فساد نفس و ترقی و نقصان خویش اطلاع پدید میآید. چنانک فرمود «و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها» و چنانک آنجا مشرک را سبب استدراج بود و زیادتی کفر اینجا موحد را سبب کرامات گردد و زیادتی ایمان که «هوالذی انزل السکینه فی قلوب المومنین لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم»
و فرق میان واقعه مشرک و واقعه موحد آنک مشرک در حجب شرکت و اثنینیت بازمانده است هرگز از مشاهدات انوار صفات احدیت خبر نیابد و از هستی انسانیت بیرون نیاید و موحد بنور وحدانیت از ظلمت حجب شرکت خلاص یابد و هستی انسانیت در تجلی انوار صفات احدیت محو کند و در ظهور عالم وحدانیت برخوردار مقام وحدت گردد.»
(رازی، ۱۳۸۹: ۲۹۶-۲۹۴)
جمعبندی:
واقعه در قلمرو معرفت عرفانی و کانال ارتباطی سالک با عالم متعالی است. واقعه از جهت نشانهشناسی یک «نظام نشانهای خاص» (Special sign system) در «سیکل» (cycle) و زنجیرهای (chain) بهم پیوسته است که با توجه به مقتضیات نظامِ معرفتِ عرفانی، قابل تفسیر و تاویل است که مهمترین آنها بافت جوهری روحانی واقعه، خلوتنشینی، خلسه، ذکر، کانال ارتباط با عالم متعالی، زبان نمادین، منبع متعالی واقعه و ضرورت تاویل و تفسیر واقعه است. مرصاد العباد رازی تحلیلی نظری راجعبه واقعه کرده است و سپس صفوه الصفا ابن بزاز اردبیلی در قالب حکایت واقعه را در طریقت صفویه با مبانی و زبان و ادبیات صوفیانه توصیف و تحلیل کرده است. واقعه عرفانی بیانگر ده نوع نشانه استعلایی در دیالکتیک قوس صعود و نزول است.
والسلام
فوریه ۲۰۲۴، لندن
*
منابع:
فارسی:
ابن بزاز اردبیلی (۱۳۶۷). صفوه الصفا. تهران: زریاب.
رازی، نجم الدین (۱۳۸۹). مرصادالعباد، به اهتمام محمد امین ریاحی. تهران: علمی فرهنگی.
رجبی، امیر (۱۳۹۷). شرح صفا؛ زندگی و تعالیم عرفانی شیخ صفیالدین اردبیلی. تهران: سوره مهر.
سرّاج، ابونصر (۱۹۱۴). کتاب اللُّمع فی التصوف. لیدن: چاپ رینولد آلن نیکلسون.
صدرالدین محمد شیرازی (۱۳۸۲). الشواهد الربوبیه. قم: بوستان کتاب.
صفوی، سید سلمان (۱۳۹۵). عرفان ثقلین، مبانی نظری و عملی عرفان و طریقت صفویه. قم: انتشارات سلمان آزاده.
صفوی، سید سلمان (۱۳۹۷). عرفان عملی، چاپ ششم، تهران: انتشارات سلمان آزاده.
صفوی، سید سلمان (۱۳۹۹). اهمیت شیخ صفی الدین اردبیلی در تاریخ فرهنگ و تمدن تشیع و ایران. لندن: انتشارات آکادمی مطالعات ایرانی لندن.
صفوی، سید سلمان (۲۰۲۲). مکتب عرفان اجتماعی شیخ صفی الدین اردبیلی. لندن: انتشارات آکادمی مطالعات ایرانی لندن.
صفوی، سید سلمان (۲۰۲۲). روش و رویکرد تفسیر قرآن شیخ صفی الدین اردبیلی. لندن: انتشارات آکادمی مطالعات ایرانی لندن.
علوی، مهوش السادات (۲۰۱۶). اندیشههای عرفانـی و سیر احوالات شیـخ صفـی الـدین اردبیلی. لندن: انتشارات آکادمی مطالعات ایرانی لندن.
ــــــــــــــــــــــ.. زاهد نامه (سیر زندگی و احوالات شیخ زاهد گیلانی). لندن: انتشارات آکادمی مطالعات ایرانی لندن.
ــــــــــــــــــــــــــ. سلطان العارفین شیخ صفی الدین اردبیلی (گزیده صفوه الصفا). لندن: انتشارات آکادمی مطالعات ایرانی لندن.
انگلیسی:
Campbell, C., Olteanu, A., & Kull, K. (2019). Learning and knowing as semiosis: Extending theconceptual apparatus of semiotics. Sign Systems Studies 47(3/4), 352–۳۸۱٫ Available
at:
https://www.researchgate.net/publication/339229398_Learning_and_knowing_as_semiosis_Extending_the_conceptual_apparatus_of_semiotics. (Accessed: 27 January 2024).
Chandler, Daniel(2017). Semiotics the basic. London: Routledge.
Eco, Umberto (1984). Semiotics and the Philosophy of Language. London: Macmillan.
Sebeok, Thomas(2001). Signs: An Introduction to Semiotics. Toronto: University of Toronto Press.
Greimas، Algirdas Julie(1987). On Meaning: Selected Writings in Semiotic Theory. Translator: (P.J. Perron and F.H. Collins) Minnesota: University of Minnesota Press.
Safavi, Seyed Salman(2018), Mulla Sadra: Life and Philosophy, London: London Academy of Iranian Studies Press.
Safavi, Seyed Salman(2018), The Practice of Sufism and Safavid order, London: London Academy of Iranian Studies Press.
[۱] آمیختن.