نگاهی به اندیشه های فلسفی و دینی شهید مطهری در گفت و گو با دکتر محمد مهدی جعفری

آکادمی مطالعات ایرانی لندن (LAIS)

اشاره: دکتر جعفری سوای مطالعات قرآنی و پژوهش هایش در نهج البلاغه و فارغ از تسلطش بر زبان عربی بخش مهم و تاریخ ساز این مملکت را زیسته است. آیت ا.. طالقانی، شهید مطهری، دکتر شریعتی، مهندس بازرگان، مهندس سحابی بخشی از نام هایی هستند که جعفری با آن ها همکاری و حشر و نشر داشته است. این بار بهانه گفتگوی ما آیت ا..مطهری است. معلم شهیدی که به زعم دکتر جعفری اگرچه دغدغه کار عملی و به قولی “کنش سیاسی” داشته است، اما همواره مشغول تحقیق و مطالعه بوده است. چند سوالی در رابطه با منظومه فکری این معلم شهید با جعفری مطرح کردم و ایشان مختصر و ساده جواب داد. در آخر و به دلیل مصادف شدن تولدت حضرت علی (ع) با شهادت آیت ا.. مطهری از ایشان خواستم که مقداری از رویکرد شهید مطهری نسبت به امام علی(ع) برایمان بگوید که در ادامه می خوانید.

***

شکی نیست که شهید مطهری شارح حکمت متعالیه بودند. اما سؤال این است که شهید مطهری چه ابداعات اندیشگی داشتند که بتوان یک دستگاه فکری خاصی برای ایشان در نظر گرفت. سؤال دوم این است به نظر شما آیا آنچه موجب برجسته‌شدن ایشان و ملحوظ شدن منظومه فکری‌ای خاص برایشان شد، قرار گرفتن ایشان و پروژه‌ اندیشه‌‌ای‌اش در دوره‌ای خاص از تاریخ نبود؟ چون کمتر متفکری به اندازه شهید مطهری این اقبال را داشته است که آثار مکتوب و شفاهی‌اش جمع‌آوری، دسته‌بندی، چاپ و در دسترس همه قرار بگیرد.

  • ابتدا من مقداری در باب حکمت متعالیه صحبت می‌کنم و سپس در مورد شهید مطهری هم بحث خواهم کرد. ما دو جریان فلسفی برجسته و مشخص در ایران اسلامی داریم. یکی جریان مشاء است و دیگری هم جریان اشراق. جریان مشاء که پیروان ارسطو هستند و از معلم اول یعنی فارابی گرفته تا برجسته‌ترین نماینده آن در ایران که ابوعلی‌سینا است، پیروان زیادی دارد. در عین حال ابوعلی‌سینا یک عارف هم می‌باشد. البته عارف نه به معنای واقعی‌اش اما از عرفان هم استفاده کرده است و از مسائل قرآنی هم بسیار متاثر بوده است. اما در فلسفه بیشتر پیرو همان فلسفه مشاء است و مسائلی که مطرح می‌سازد گاهی به بن‌بست می‌رسند و گاهی هم نکاتی را بسیار جلوتر و بهتر از فارابی کشف کردند. از سوی دیگر فلسفه اشراق هم با سهروردی مطرح می‌شود. این جریان اندیشگی در طول سال‌ها ادامه پیدا می‌کند تا به ملاصدرا می‌رسیم. امتیاز و وجه متفاوت ملاصدرا این است که علاوه بر حکمت مشاء و حکمت اشراق، با قرآن بیشتر سر و کار دارد و به تعبیر آیت‌ا… طالقانی محکوم قرآن هم بوده است. لذا نکاتی را بیان کرده که در هیچ کدام یک از حکمت‌های مشاء و اشراق وجود ندارد. خودِ ملاصدرا در زندگی تحولات زیادی داشته است. در ابتدا پیرو اصالت ماهیت بوده است و سپس اصالت وجود را می‌پذیرد. به همین علت هم پیروان ایشان دو دسته هستند. علامه طباطباعی گرایش به اصالت وجود دارد و امام خمینی (ره) اصالت ماهیت را می‌پسندد. شاید برجستگی شهید مطهری در این باشد که نه اصالت ماهیتی صرف است و نه اصالت وجودی صرف. خودشان می‌گفتند ابتدا شاگرد حکمت امام خمینی (ره) بودند اما وقتی علامه طباطبائی وارد قم شدند فهمیدم که ایشان خیلی در این جهت بهتر هستند و از طرفی هم امام خمینی در زمینه فقه بسیار روشن‌بین هستند و لذا ایشان را برای اینکه در حکمت نماند، به طرف فقه منحرف کردیم. چرا که اگر ایشان در همان حکمت می‌ماندند مثل علامه طباطبائی می‌شدند و تبدیل به مرجعیت نمی‌شدند اما چون روشن‌بینی‌هایی داشتند حیفم آمد ایشان در همان‌جا بمانند. بنابراین به طرف فقه منحرفشان کردیم و از نظر حکمت هم نزد علامه طباطبائی رفتیم. چون شخص شهید مطهری از عبارت «منحرف» استفاده کرده‌اند و من هم دقیقا همین عبارت را به کار می‌برم. شهید مطهری به همراه آیت‌ا… منتظری با یکدیگر در محضر امام خمینی (ره) و علامه طباطبائی همدرس و همفکر بودند. امتیاز بزرگ شهید مطهری علاوه بر مطالعه و شناخت فلسفه‌های قدیم، آشنایی مکفی با فلسفه‌های غرب هم بود. امتیاز دیگرشان جستجو و مطالعه آثار جدید بود. من تا سال ۵۳ که ساواک «شرکت انتشار» را منحل کرد، در این شرکت کار می‌کردم. شهید مطهری جزو سهامداران و همچنین هیئت تحریریه آنجا بود. ایشان به من سفارش کرده بودند اگر از فلاسفه غرب کتاب جدیدی منتشر شد حتما آن را برایش تهیه کنم. من هم این کار را می‌کردم و کتاب‌ها را به اتاق‌شان در دانشکده الهیات واقع در «سرچشمه» تحویل می‌دادم. منزل ایشان در محله «دروس» بود و لذا صبح که به دانشکده می‌آمدند تا شب همانجا می‌ماندند. به عبارتی در همان‌جا مطالعه، کار و زندگی می‌کردند و حتی تخت‌خوابی هم در همان اتاق تدارک دیده بودند و هر وقت می‌خواستند استراحت می‌کردند. لذا هر آنچه از آثار جدید فلاسفه غرب منتشر می‌شد را مطالعه می‌کردند. الحق چون بنیاد فکری و فلسفی‌اش عمیق بود، این آثار را خیلی خوب می‌فهمید و درک میکرد. امتیاز دیگر ایشان این بود که فلسفه را به زبان ساده درمی‌آورد. کتاب «روش رئالیسم» علامه طباطبائی را ایشان توضیح دادند که به این حجم شد وگرنه شاید کل کتاب به اندازه یک جلد بیشتر نمی‌شد. اینکه کتاب به پنج جلد رسید بدین علت است که ایشان بحث را هم با فلسفه غرب مقایسه کرد و هم به صورت ساده‌ای توضیح و پیاده‌سازی کردند که در نهایت برای خوانندگان قابل فهم باشد. امتیاز دیگر شهید مطهری این بود که با مسائل سیاسی روز آشنایی داشت. اگرچه به فعالیت سیاسی تظاهر نمی‌کرد اما با مهندس بازرگان و انجمن اسلامی مهندسین و مخصوصا با مرحوم مهندس عزت‌ا… سحابی ارتباطات زیادی داشت. از خصوصیات و امتیازات دیگر ایشان مشورت و نظر خواهی از اطرافیان بود. مثلا یک‌بار در سال‌های ۵۲ یا ۵۳ از بنده در مورد سخنرانی در دانشگاه شیراز نظر خواستند. این‌ها مجموعه مسائلی است که شهید مطهری را تبدیل به یک متفکر آگاه به مسائل روز کرده بود است. پس از انقلاب چون ایشان هم سهمی جریانات و حرکت‌ها و پیروزی انقلاب داشتند و به امام خمینی (ره) هم بسیار نزدیک بودند و همچنین جریان شهادت ایشان باعث شد که بسیار مورد توجه عموم واقع شوند. فرصت بهتری هم که فراهم شد این بود که با توجه به محبوبیت ایشان در صدا و سیما، بسیاری از آثارشان وارد صدا و سیما شد. شهید مطهری هر جا که می‌خواستند سخنرانی کنند می‌گفتند نوار بیاورند تا سخنان ایشان را ضیط کنند. بنابراین تمام آثار ایشان ضبط شده موجود می‌باشد. این نوارها در صداوسیما بازسازی و در بین عموم مردم هم ترویج شد.
  • یعنی شهید مطهری را یک شارح صرف نمی‌دانید؟
  • خیر. مثلا «شرح منظومه سبزواری» را به دو روش شرح کرده‌اند. یکی شرح مفصل است که مختص شاگردان خاص است و دیگری شرح مختصر و عام‌تر که مختص شاگردان رده دوم‌شان است. یعنی پیوسته مشغول تعلیم و تعلم بودند، شرح می‌کردند، با مسائل روز و فلاسفه غرب مقایسه و سنجش می‌کردند و سخت در جریان بودند. چیز دیگری که داشتند فعالیت در انجمن‌های معلمین، مهندسین و پزشکان بود که سخنرانی‌های زیادی در این انجمن‌ها صورت دادند و غالبا هم مطالب‌شان علمی بود. اینها چند سخنران داشتند که هر کدام چهار هفته پشت سر هم درباره موضوعی صحبت می‌کردند. این سخنرانان شامل شهید مطهری، شهید بهشتی، علامه جعفری، آیت‌ا… موسوی اردبیلی و آقا رضا اصفهانی بود. سخنرانی‌های شهید مطهری در انجمن پزشکان و انجمن مهندسین که بعضی‌هایشان هم کتاب شدند، باعث شد که به طور مرتب با این دو قشر دادوستد و مراودات علمی داشته باشند.
  • فرمودید که شهید مطهری فلسفه غرب را به خوبی می‌شناختند و مطالعه می‌کردند و حتی آثار و صحبت‌هایی هم در نقد فلسفه غرب دارند. همانطور که می‌دانید پیش از آنکه بخواهیم چیزی را نقد کنیم، درک و فهم‌مان از آن موضوع است که اهمیت دارد. از طرفی هم بیشتر آشنایی حوزوی‌ها با فلسفه غرب محدود به یونان می‌شود و فلسفه‌های جدید غرب که پیشروترند و حرف‌هایی هم برای گفتن دارند را کمتر می‌شناسند. از سوی دیگر تا آنجا که می‌دانیم شهید مطهری به زبان انگلیسی تسلط کاملی نداشتند که بخواهند به متون درجه اول رجوع کنند. به نظر شما نقدی که بدون تسلط بر زبان متن می تواند نقد پرمایه ای باشد؟
  • بله. درست است. شهید مطهری زبان نمی‌دانستند. اما به ترجمه‌های متون فلسفی جدید مراجعه می‌کردند. آثار کسانی مانند سارتر و کانت و راسل و … را از ترجمه می‌خواندند. این مسئله‌ای که شما می‌گوئید درست است اما کسانی هم مانند علامه جعفری که نقد می‌کردند آن‌چنان زبان نمی‌دانستند. این را می‌توان تا اندازه‌ای به عنوان نقطه‌ضعف محسوب کرد اما نه زیاد. یعنی ایشان یه ترجمه‌های معتبر مراجعه می‌کردند. هر چند ممکن است در همان ترجمه‌های معتبر هم کاستی‌هایی وجود داشته باشد. حتی غزالی که کتاب «تهافت‌الفلاسفه» را نوشت، می‌گفت تمام فیلسوفان ترجمه دست سوم فلسفه یونان را خوانده‌اند و در این ترجمه‌ها هم اشتباهات زیادی صورت گرفته است. یعنی متون از یونانی به سریانی و از سریانی به عبری و از عبری به عربی ترجمه شده بود. یعنی در زمان مامون که دارالحکمه تاسیس کردند، چون یونانی نمی‌دانستند، همه متون را از سریانی و عبری ترجمه می‌کردند و معلوم نیست در این ترجمه‌ها چقدر اشتباه و تغییر صورت گرفته است. البته در دوران معاصر ترجمه‌ها دقیق‌تر بود و از زبان اصلی ترجمه می‌شد. مثلا شهید بهشتی چون در آلمان بود، زبان آلمانی را به خوبی می‌شناخت. ایشان با شهید باهنر جلساتی با عنوان «نقد کتاب» داشتند که در روزهای چهارشنبه در منزل شهید بهشتی برگزار می‌شد. بهرحال مشخص نیست که شهید مطهری چقدر به اصل متون دسترسی داشته و یا آگاه بودند اما روی هم رفته اطلاعاتشان به اندازه‌ای بوده که نقد می‌کردند.
  • سازگاری را در منظومه فکری شهید مطهری چگونه می‌بینید؟ چون از یک طرف شاهدیم که ایشان در بحث معیشت روحانیت یا خوانش تاریخی از اسلام و تشیع، دیدگاه‌هایی کاملا رادیکال نسبت به حوزه آن زمان دارند. اما در بحث‌های فرهنگی اینگونه نیست و کاملا با حوزه همسو می‌شوند. این تناقض را چگونه می‌توان حل کرد؟
  • حقیقت این است که ایشان خودشان را وابسته به صنف روحانیت می‌دانستند و در این زمینه هم تعصب داشتند. نقد می‌کرد برای اینکه می‌خواست این سازمان اصلاح شود و نه اینکه از بین برود. اختلاف ایشان با دکتر شریعتی هم بر سر همین موضوع بود. دکتر شریعتی هرگز نگفتند اسلام منهای آخوند. این‌ها بعدا به اشتباه و یا هر انگیزه دیگری به نام ایشان زده شد وگرنه ایشان هرگز حرفی از اسلام منهای آخوند و روحانی نزدند. دکتر شریعتی می‌گفت ما طبقه و صنفی به نام روحانیت در اسلام نداریم و این از مسیحیت آمده است و دانشمندان ما فقط معلم بوده‌اند و شغلشان معلمی بوده است. البته برای امرار معاش کارهای دیگری هم می‌کردند. به عبارت دیگر نان دنیا را می‌خوردند اما به دین خدمت می‌کردند. شهید مطهری هم می‌خواست که صنف روحانیت باقی بماند ولی اصلاح شود. تناقضی که مشاهده می‌شود علتش در این است که ایشان از سازمان روحانیت آن زمان بسیار ناراحت بودند ولی همزمان هم نمی‌خواستند این سازمان از بین برود بلکه خواهان اصلاح آن بودند. شهید مطهری در مقاله‌ای سازمان روحانیت را به شدت نقد کردند که باید سازمانی برای تدریس، سازمانی برای حسابداری و سازمانی برای مراتب اداری و نظم امور داشته باشند و معتقد بود که امتیاز ویژه سازمان روحانیت شیعی در استقلالش از دولت است و لذا مجبور نیست هر چیزی را که دولت خواست فتوا دهند. این برخلاف روحانیت اهل سنت که چون وابسته به دولت هستند، فتواهایشان هم باید مطابق با نظر دولت باشد. در عین حال عیب روحانیت شیعی این است که به توده مردم وابسته می‌باشند. یعنی عوام‌زده است. برای اولین بار در سال ۱۳۴۰ و در همین مقاله بود که اصطلاح عوام زدگی را به کار می‌برند. شهید مطهری می‌گفت که یک مرجع چون معیشتش وابسته به توده مردم و بازاری‌ها است، به طور آگاهانه یا ناخودآگاه تحت تاثیر خواست عوام و یا بازاری‌ها قرار می‌گیرد و ممکن است در رای و فتواهایشان تاثیر بگذارد. بنابراین این صنف باید از نظر مالی و فکری مستقل شود تا بتوانند هم به درستی فتوا بدهد و هم مرتب و منظم باشد. آیت‌ا… گلپایگانی نسبت به این کتاب و به خصوص بخش‌های مربوط به حسابداری‌اش به شدت انتقاد کردند و آن را در قم تحریم کردند. شهید مطهری هم اتفاقا آمدند و پاسخ دادند که منظورشان این نیست که یک نفر کلاهی بیاید و حسابدارشان شود. بلکه معمم باشد و حساب و کتاب بلد باشد و از نظر اداری کارها مرتب شود. بنابراین راز تناقض در این مطلب است که ایشان وابسته به صنف روحانیت هستند ولی همزمان خواهان اصلاح ‌هستند.
  • بعد از انقلاب چطور هم این ایده را داشتند؟
  • تا آخر عمر این اعتقاد را داشتند. شاید اگر بعد از انقلاب می‌ماندند سروسامان بهتری به حوزه می‌دادند. البته الان هم داد‌ه‌اند اما بیشتر شکل دانشگاه گرفته‌اند و از سویی هم مثل روحانیت اهل سنت به دولت وابسته شده‌اند.
  • در میان طیف‌های فکری مختلف مثل خوانش‌های بنیادگرایی، سنت‌گرایی و نواندیشی دینی که در میان مسلمانان وجود دارد شهید مطهری به کدامیک نزدیک‌تر است؟
  • شهید مطهری از متفکران اصلاح‌طلب دینی محسوب می‌شود. در جلد دوم دایر‌ه‌لمعارف یزرگ تشیع در ضمن مقاله مفصلی به نام «اصلاح و اصلاح‌طلبان» نوشته‌ام که شهید مطهری در زمره متفکران و مصلحان بزرگ اسلامی قرار دارد. بدین معنی که اصلاحات با سیدجمال‌الدین شروع می‌شود و در مصر به شیخ محمد عبدو و در سوریه به کواکبی و در الجزایر و تونس هم افراد دیگر و در شبه قاره هم به اقبال و در نهایت هم در ایران به مرحوم مدرس می‌رسد. مرحوم مدرس بیشتر سیاسی هستند و چندان فرصتی برای اصلاح فکری به دست نیاوردند تا اینکه بعد از شهریور ۱۳۲۰ این فرصت برایشان فراهم شد. در راس همه اینها آیت‌ا… طالقانی حضور دارد و سپس از منظر زمانی مهندس بازرگان و بعد هم شهید مطهری و دکتر شریعتی حضور دارند.
  • با توجه به تحول گفتمانی و فکری‌ای که در چند دهه اخیر و بعد از شهید مطهری شکل گرفته است، کدام بخش از آثار شهید مطهری را بر جریان نواندیشی دینی همچنان مؤثر می‌دانید؟
  • ایشان یک سخنرانی دارند به نام «اقتضای زمان» که به صورت کتاب هم منتشر شده است. اتفاقا خیلی نسبت به اقتضای زمان و تطبیق با شرایط روز اصرار داشتند. هدف شهید مطهری این بود که دین و اندیشه دینی همچنان حضور داشته باشد و راکد نشود اما به دلیل تاکید بر جنبه‌های فلسفی تاثیر وسیعی به آن گستردگی که افکار دکتر شریعتی برجای نهاده، نگذاشته است. به این خاطر که دکتر شریعتی با مکتب‌های جدید و زبان روز آشناتر بودند و مطالبی که می‌گفتند همان‌چیزهایی بود که نواندیشان می‌خواستند. شهید مطهری هم با وجود اینکه همین موضوع را می‌خواست اما مقداری ملاحظه‌کاری و محافظه‌کاری دارند. روی هم رفته شهید مطهری بر روی نواندیشان بی‌تاثیر هم نیست اما بیشتر آثار اجتماعی‌‌اش است که هنوز اثر دارد و نه آثار علمی و فلسفی‌شان.
  • اگر بخواهیم فقط بر مبنای آثار شهید مطهری و فارغ از اختلافاتشان با آیت‌ا… طالقانی و دکتر شریعتی، نقدی بر ایشان و تفکرشان وارد کنیم، شما چه بخشی از تفکر ایشان را قابل نقد می‌دانید؟
  • دو نکته به نظرم مهم‌ است. البته باز شاید من آثار ایشان را به طور کامل نخوانده باشم و همچنین در فلسفه هم تخصصی ندارم. آنچه که من از فلسفه می‌دانم اطلاعات عمومی است و مثل ایشان متخصص نیستم که بخواهم نقد علمی کنم. اما در مورد تاثیر ایشان بر روی نواندیشان جدید که شما هم اشاره کردید، دو نکته را باید عرض کنم. یکی همان محافظه‌کاری در مقابل سنت‌ها است که برای عموم نواندیشان، جدید نیست و نمی‌توانند همه آنچه گفته است را بپذیرند. مسئله دوم هم این است که از حکمت صدرایی بیرون نیامدند و در آن ماندند. اگرچه مسائل نو و تازه‌تری را مطرح ساختند که آن هم معلول آشنایی ایشان با فلسفه غرب بود، اما در همان چارچوب بودند و لذا اگر از ملاصدرا عبور می‌کردند و پا را فراتر می‌گذاشتند و «روش رئالیسم» را بروزتر می‌کردند، شاید اثر بسیار بهتر و بیشتری همراه با پذیرش عمومی بر جای می‌نهاد.
  • شهید مطهری از نظر هدف، شاید با آیت‌ا… طالقانی و دکتر شریعتی همسو بودند. شما اختلافشان را در متد و روش می‌دانید؟
  • اتفاقا شخص آیت‌ا… طالقانی هم چنین چیزی را می‌گفتند. ایشان در مراسم شهادت آیت‌ا… مطهری در حسینیه ارشاد اعلام کردند که دکتر شریعتی و شهید مطهری هر دو هدفشان نواندیشی دینی و اعتلای اهداف دینی بوده است. منتها روش شهید مطهری روشی فلسفی بود و روش دکتر شریعتی جامعه‌شناسانه بود. به نظر من آیت‌ا… طالقانی بسیار جلوتر رفته‌اند. الان ما در حال کار بر روی آثار آیت‌ا… طالقانی هستیم که شاید در سال‌های آینده نتایج آن به طور کامل منتشر شود. ما دریافته‌ایم که ایشان نه تنها از فلسفه ارسطو و هیئت بطلمیوسی گذشته، بلکه از فلسفه ملاصدرا و هیئت کوپرنیکی هم گذشته است. خودِ آیت‌ا… طالقانی در تفسیر سوره «انشقاق» می‌گوید فلاسفه قدیم معتقد بودند که تغییرات در زمین ایجاد می‌شود و در آسمان ایجاد نمی‌شود و فلک غیر قابل تغییر است و چون ملاصدرا محکوم حکم قرآن است و اعلام می‌کند که اینطور نیست و همان تغییری در زمین به وجود می‌آید بر طبق آیات قرآن در آسمان هم به وقوع می‌پیوندد. سپس ایشان از ملاصدرا تجلیل کرده و نظرشان را تائید می‌کند و می‌گوید ملاصدرا تا این جا پیش آمده و بقیه‌اش محکوم همان حکمت مشاء و نظریات بطلمیوسی است. آیت‌ا… طالقانی «زندگی و مرگ خورشید» ژرژ گانوف، «یک دو سه بی‌نهایت» و «ساختار طبیعی جهان» را مطالعه و مورد مداقه قرار داده است و می‌گوید اینها می‌توانند ذهن را چنان روشن سازند که انسان بتواند حقایق قرآن را درک کند و این حقایق هم چیزی بالاتر از حکمت مشائی و ملاصدرایی هستند. آقای محمدرضا حکیمی می‌گوید مکتب آیت‌ا… طالقانی تفکیکی است و به مکتب قرآن اعتقاد دارد. بعضی‌ها بدون مطالعه کافی، تفسیر آیت‌ا… طالقانی را علم‌زده می‌دانند. اتفاقا ایشان از علم استفاده می‌کنند به عنوان چراغی که می‌تواند ذهن انسان را روشن کند و در این صورت است که در پرتو این روشنی، حقیقت قرآن بهتر درک می‌شود. لذا به نظر من آیت‌ا… طالقانی خیلی از اینها جلوتر بودند منتها فرصت کافی را نداشتند و بسیار درگیر مسایل سیاسی و زندان بودند. مفهوم «پرتو قرآن» سرشار از معارف است.
  • چون ولادت حصرت علی (ع) با شهادت آیت‌ا… مطهری همزمان است، قدری دیدگاه ایشان در مورد حضرت علی (ع) را برایمان شرح دهید و بخصوص در مورد کتاب «جاذبه و دافعه علی (ع)» کمی توضیح دهید.
  • باید مقدمه‌ای را عرض کنم. چون حوزه تخصصی‌ام «نهج‌البلاغه» است و در این رابطه تدریس و تحقیق می‌کنم، دریافته‌ام که کسانی که علاوه بر قرآن در مورد نهج‌البلاغه هم کار می‌کنند، دیدی بسیار روشن‌تری دارند و من سّرِ روشن‌بینی آیت‌ا… طالقانی را در همین می‌بیبنم. شهید مطهری هم همینطور است. علامه طباطبائی جمله‌ای دارند با این مضمون که: «شخص در حوزه می‌تواند مجتهد شود و یکبار هم با قرآن مواجه نشود.» وی این جمله را از سر درد می‌گوید و منظورش این است که درس‌هایی که در حوزه تدریس می‌شود اصلا به قرآن مربوط نیست و بیشتر مربوط به ادبیات و فلسفه و کلام است و همگی غیرقرآنی هستند. شهید مطهری هم همین دغدغه را داشتند و نه تنها درس‌های حوزه را خواندند بلکه قرآن و نهج‌البلاغه را هم خوب مطالعه و بررسی کردند. «سیری در نهج‌البلاغه» سلسله مقالاتی بود که در اسلام می‌نوشت و درست زمانی که در حال جمع‌آوری آن‌ها برای چاپ از سوی «شرکت انتشار» بودند، ساواک با این بهانه که هر چریکی را که دستگیر می‌کنند، کتابی از «شرکت انتشار» در جیب دارد، این شرکت را بست. شهید مطهری هم تلاش زیادی کرد که مانع این کار شود و حتی به دکتر نصر و دیگران هم متوسل شد اما فایده‌ای نکرد. زمانی که این شرکت منحل شد، آقای شریعتمداری که به نوعی آثاری خاص را در قم چاپ و منتشر میکردند، از شهید مطهری خواستند که «سیری در نهج‌البلاغه» را برای چاپ به آنها دهد. شهید مطهری هم در پاسخ با این شرط که این جانب کارهای ویراستاری‌اش را انجام دهد، قبول کردند. به خاطر ویراستاری و چاپ این کتاب بسیار به دیدن شهید مطهری می‌رفتم. بدین ترتیب چون تخصصم نهج‌البلاغه بود، چیزهای زیادی می‌توانستم از ایشان بیاموزم. شهید مطهری خضوع علمی بزرگی داشتند و به نظر من یکی از مهمترین امتیازاتشان همین بود. به طوری که ایشان هم از من می‌آموختند و اگر نکته‌ای را به او می‌گفتم هرگز ناراحت نمی‌شدند. بنابراین نهج‌البلاغه باعث شد که ایشان هم روشن‌بنی خاصی پیدا کنند و هم با امیرالمومنین آشنایی بهتری داشته باشند. از سوی دیگر تا کسی نهج‌البلاغه را نخواند، نمی‌تواند علی (ع) را بشناسد. نهج‌البلاغه سخنان خودِ آن حضرت است و بنابراین بهترین راه برای شناخت ایشان است. بنابراین شهید مطهری هم «جاذبه و دافعه» و هم «سیری در نهج‌البلاغه» و همچنین بعضی آثار دبگر را تحت تاثیر نهج‌البلاغه و سخنان حضرت علی (ع) نوشتند. لذا به نظر من یکی از کسانی که در رابطه با امیرالمومنین کارهای خوبی انجام داده و ایشان را معرفی کرده‌اند، شهید مطهری است.
  • به نظر شما شهید مطهری کدام وجه امیرالمومنین را بیشتر برجسته ساخته و مهم جلوه داده‌اند؟
  • همانطور که در «سیری در نهج‌البلاغه» کاملا پیدا است و من هم در جاهایی نوشته‌ام، در آنجا حدود ۷۰ درصد مطالب در مورد سخنان عقیدتی و کلامی امیرالمومنین است. همانطور که دکتر شریعتی بر روی سخنان اجتماعی امیرالمومنین انگشت می‌گذاشت و تاکید میکرد، شهید مطهری هم بر سخنان فلسفی و کلامی امیرالمومنین کار می‌کردند.
  • با توجه به اینکه مواردی همچون بی عدالتی و ظلم در رژیم پهلوی و یا اشغال فلسطین از دغدغه‌های شهید مطهری بود. به نظرتان رویکرد ایشان به حضرت علی (ع) بیشتر تاریخی بود یا سیاسی؟

 

  • تاریخی بود. اما همانطور که می‌دانید حضرت علی (ع) انسانی است چندبعدی. یعنی امکان ندارد کسی به بعد عقیدتی امیرالمومنین توجه کند اما بعد سیاسی- تاریخی‌‌اش را مد نظر قرار ندهد. یکی از نقاط قوت و تمایز امیرالمومنین این است که مباحث را از یکدیگر تفکیک نکرده‌اند. مثلا زمانی که می‌خواهند در مورد توحید صحبت کنند آن را در متن اجتماع و سیاست مطرح می‌کند و سیاست را هم در متن تقوا. یعنی از آنجا که وجود امیرالمومنین وجودی چندبعدی است، کسانی هم که در باب آن حضرت مطالعه می‌کنند ناچارند این نکات را مدنظر قرار دهند. منتها وجه غالب نظریات شهید مطهری درباره حضرت علی (ع)، همان مباحث تاریخی و عقیدتی است. اتفاقا دکتر شریعتی هم درباره مباحث تاریخی امیرالمومنین خیلی بحث کرده منتها بیشتر روی مباحث سیاسی‌شان تمرکز کرده‌اند. به طور کلی شهید مطهری به مثابه سایر مصلحان مانند آیت‌ا… طالقانی، مهندس بازرگان، دکتر شریعتی، امام خمینی (ره) و دیگران برای ما میراثی باقی گذاشته‌اند که ما باید از آن میراث به عنوان اصول و نه به عنوان نسخه روز استفاده کنیم. این بزرگواران برای روزگار خودشان مسائلی را مطرح کرده‌اند که بسیار هم مؤثر بود اما ما باید آن اصول را هماهنگ با نیازهای امروزی‌مان تطبیق داده و از آنها را متناسب با امروزمان مورد استفاده قرار دهیم.

 

  • مصاحبه کننده: علی ورامینی