آکادمی مطالعات ایرانی لندن(LAIS)
همایش بزرگداشت حکیم ملاهادی سبزواری و یادبود دهمین سال درگذشت جلالالدین آشتیانی در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد.
دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، استاد فلسفه دانشگاه تهران، با بیان اینکه هر چیزی در این عالم گاهی چند سویه و چند لایه دارد، گفت: برخی از امور در این عالم چند سویه دارند و لایه ندارند و برخی از امور نیز چند لایه دارند و سویه ندارند. برخی از امور نیز در عالم چند سویه و چند لایه دارد.
وی با اشاره به اینکه به هر حال لایه داشتن با سویه داشتن متفاوت است، افزود: به طور مثال حقیقت زمان یک سو بیشتر ندارد اما خود زمان میتواند چندین لایه داشته باشد. فلسفه نیز چند سویه و چند لایه دارد. برخی فلسفه را چند سویه میدانند و برخی نیز میگویند فلسفه چند سو ندارد بلکه چند لایه دارد و به نظر میرسد که در مغرب زمین که ابایی هم از گفتن آن ندارند فلسفه چندین سویه دارد به همین دلیل تنوع مکتبهای فلسفی در آنجا دیده میشود.
وی در ادامه سخنانش اظهارداشت: بسیاری از نحلههای فکری در مغرب زمین با یکدیگر همسو نیستند و سویههای مختلفی دارند، اما در جهان اسلام بیش از اینکه فلسفه چندین سویه داشته باشد چندین لایه دارد و به همین دلیل در جهان اسلام تنوع مکتبهای فلسفی را نمیبینیم و از فارابی تا علامه طباطبایی اختلاف نظرهای زیادی دیده نمیشود. البته به این معنی نیست که اختلاف نباشد، بلکه اختلاف هست اما به منزله یک سویه نیست.
این استاد فلسفه تأکید کرد: به همین دلیل است که تصور میشود فلسفه در جهان اسلامی پیشرفتی نداشته است. به هر حال شما اگر آثار ملاهادی سبزواری را نگاه کنید میبینید که او در مقام معنویت مرد بسیار بزرگی است هر چند مردم به جنبه معنوی شخصیت او نسبت به جنبه فلسفیاش کمتر توجه داشتند. با این وجود من معنویت ملاهادی را کمتر از ملاصدرا نمیبینم.
ابراهیمی دینانی با بیان اینکه ملاهادی سبزوای شارح آثار ملاصدراست، بیان کرد: ملاهادی سبزواری حرف تازه کم دارد و بیشتر شارح است و اصولا حکمای از ملاهادی تا آشتیانی بیشتر شارح هستند بعد از چهار صد سال که از فلسفه اسلامی میگذارد حکمایی مانند حکیم جلوه، حکیم طهران و … آمدهاند که همه اینها را میشناسند هر چند ممکن است برخی از این حکما سحن تازه کم داشته باشند. ملاهادی آثار و کتابهای زیادی دارد که هم اکنون در حوزهها نیز تدریس میشود و یکی از هنرهای او این بوده که فلسفه را به صورت منظوم در آورده تا آموزش آن راحتتر باشد. به هر حال کتابهای او شرح ملاصدراست.
وی با اشاره به اینکه مرحوم آشتیانی نیز بیشتر شارح است و حرف تازه ابداعی بسیار قلیل دارد، گفت: افرادی که با آثار آشتیانی آشنا هستند میدانند که کار مهم او احیای تفکر قدماست و او مقدمهای خوبی روی آثار قدما دارد و من نیز افتخار همکاری با ایشان در مشهد را داشتهام. او در فلسفه، اصول و علوم حوزوی چیزی از دیگران کم نداشت و کمتر از دیگران فقه نخوانده بود اما تخصص بیشتر در فلسفه بود و همه عمرش را نیز در این راه کار کرد و آثار بسیاری را احیا کرد.
وی تاکید کرد: اما ملاهادی سبزواری علاوه بر اینکه در کتابهایش شرح دارد گاهی حرف تازه هم میزند. یکی از سخنان تازه حاجی که کمتر مورد توجه قرار گرفته مسأله حدوث عالم است. حدوث عالم یکی از مسائل مهم فلسفی است و در این باره نظرات مختلفی وجود دارد. برخی میگویند عالم حادث بوده یعنی بعد از خدا به وجود آمده است و برخی میگویند تا خدا بوده عالم هم بوده است به هر حال به قول ابن سینا از مسائلی است که جدل الطرفین است و در آن هر دو نظر پر زور است.
این چهره ماندگار فلسفه با بیان اینکه ابن سینا، عالم را حدوث ذاتی میداند، گفت: حدوث ذاتی بدین معنی است که عالم همیشه بوده است اما رتبتاً بعد از خدا قرار میگیرد. میرداماد نیز عالم را حدوث دهری میداند. ملاصدرا نیز سعی میکند عالم را حادث زمانی بداند و با کوششهای طاقتفرسایی میخواسته از طریق حرکت جوهری آنرا ثابت کند.
وی اضافه کرد: اما ملاهادی سبزواری که بهترین شارح ملاصدراست. ملاصدرا از مسأله حدوث زمانی، چندان راضی نیست. او قولهای مختلف این موضوع مانند حدوث ذاتی، حدوث زمانی، حدوث دهری و … را نقل میکند اما در این میان حرف تازهای میزند که خیلی آن را تحویل نگرفتند. نظریه ملاهادی سبزواری در این باره اوج فلسفه و عرفان است او میگوید عالم حادث اسمی است. او در اینجا درباره ظهور خدا بحث میکند. خلق عالم در کجا ظاهر شده است آیا در اسما و صفات خدا ظاهر شده است؟ اگر خدا اسم و صفت نداشت مجال ظهور مییافت؟ اگر خدا اینها را نداشت در حکمت و واجبالوجود بودنش ظهور مییافت، هرچند واجب الوجود نیز نوعی اسم بر خداست. در اینجا ملاهادی میگوید خدا قبل از اسم و صفتش بوده است و حتی اگر اینها نبود خدا بوده و در واقع اسم و صفت برای خدا حادث هستند. این عالم حادث به حدوث سرمدی صفات الهی است.
این استاد مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران گفت: این نظریه حکیم سبزواری عرفا را به حیرت واداشت چون حرف همه حکما و عرفا هم همین بوده است. به هر حال ملاهادی مرد بزرگ و اهل ریاضت بوده است. شاگردان مستقیم حاجی که نفس او به آنها خورده است نیز به همان میز معنویت دارند و معنویت ایشان را میتوان در کتابهایشان دید. فلسفه ملاهادی سوی دیگر ندارد اما نسبت به فلسفه ملاصدرا لایه دارد که یکی از آنها بحث او درباره مساله حدوث عالم است. متاسفانه ما بعد از ایشان افراد اینچنینی کم داشتیم هر چند علامه طباطبایی بود اما پس از او ما چنین کسی نداشتیم.
ابراهیمی دینانی با بیان اینکه آشتیانی یکی از وارثان حکمی مسلمان است گفت: او فیلسوفانه زندگی کرد، سخن گفت و مرد. او مجرد بود و هیچ وابستگی به دنیا نداشت و محبوبیت بسیاری پیش استادان داشت و هرچند پس از انقلاب اسلامی امکانات داشت اما وارستگی خود را از دست ندارد. بدون تعارف باید بگویم او در حکمت متعالیه نفر اول است و به غیر از علامه طباطبایی ما کسی مثل او نداریم. بدون تردید در آثارش احاطهاش به فلسفه اسلامی بویژه ملاصدرا را میتوان دید به عبارتی او یکی از وارثان سلف بود و متاسفانه ما اینگونه وارث کم داریم.
وی با بیان اینکه فلسفه امروزه بیشتر به سمت سویه رفته تا لایه گفت: من نمیدانم کدام یکی از اینها بهتر است اما متاسفانه امروز در فلسفه لایههای عمیق کمتر شده و سویهها بیشتر است. فلسفه کارش تامل است و مردم میپرسند آثار فلاسفه در کجای جامعه دیده میشود البته فیلسوف غربی یک جمله میگوید. جامعه را زیر رو میکند چون در آنجا فلسفه سویه دارد اما فلسفه اسلامی لایه دارد.
ابراهیمی دینانی تاکید کرد: فلسفه تعقل است و عقل نیز در خودش بازتاپ پیدا میکند چون عقل آن قدر بزرگ است که انعکاس در خودش دیده شود. امروزه فلسفه در رمان نیز ظاهر شده و مردم از آن استقبال میکنند اما بازتاب اصلی فلسفه در عقل است. ما هر چه در علم پیش برویم و انسانیت پیدا شود خطر در خطر است چون اگر ثمره علم در خدمت توحش باشد چه بلایی که به سر ما میآید.
ما به عالمانی نیاز داریم که با علم شان یگانه باشند
دکتر رضا داوری اردکانی نیز در ابتدای سخنان خود گفت: به این مناسبت که باید در باب سبزواری و آشتیانی بحث شود، فکر کردم که خاطرهای بگویم اما خاطراتگویی در فلسفه زیاد وجهی ندارد. یکی از غنیمتهای زندگی من، آشنایی با آشتیانی بوده است و این آشنایی به ۵۰ سال پیش برمیگردد. آشتیانی زمانی میخواست به تهران بیاید و در اینجا تدریس و تحقیق کند و همان طور که میدانید انجام نشد. از کارهایی که ایشان میخواستند انجام دهند، تدوین یک متن فلسفه اسلامی به زبان امروزی برای دانشجویان بود که جای اینگونه متون نیز خالی است.
این چهره ماندگار فلسفه افزود: فکر میکردند که من در این کار میتوانم معاون و معین ایشان باشم، چرا که در طول دورانی که با ایشان ارتباط داشتم، همواره سوالاتی از ایشان میکردم و فکر میکردم که این سئوالات میتواند نوع پرسشهایی باشد که برای دانشجویان آن زمان مطرح میشود. در زمانی که آشتیانی در مشهد بودند، برایم نامههایی مینوشتند و در آنها ذکر میکردند که چه کار میکنند، چه مینویسند و چه برنامهای دارند. در آن نامهها من سوالات خودم را میدادم و ایشان هم جواب میدادند. شاید یکی از مطالبی که از ایشان پرسیده بودم، راجع به معاد جسمانی باشد که بخشی از آن را در نامهای که دارم، برایتان قرائت میکنم.
داوری اردکانی ادامه داد: با خواندن چند سطر از این نامه مشخص میشود که ایشان چه دقتی در بیان مسائل داشته است. شاید سئوال کرده بودم که مساله قدیم بودن نفوس درست است؟ این نمی تواند درست باشد چون نفس در عالم عقل نمیتواند موجود باشد، چون اضافهای به بدن ذاتی نفس است. یا اگر از برای انسان علمی فرض شود که بدن نباشد قهرا عقل صرف است وعقل دارای تکثر فردی نمیباشد و نوع عقل منحصر است در فرد واحد. لذا عقول انواع مختلفهاند نه افراد مختلفه و اگر گفته شود انسان قبل از دنیا به وجود برخی موجود بوده است جواب آنکه تکثر بر افراد برزخی از ناحیه جهات متکثر درعقل است که فاعل برزخ است ولی موجود برزخی جسم متخیله است و حوزه حسی ندارد بلکه خیال صرف است و بدن علم قوه متخیله است. بدن اخری می شود همان بدن برزخی موجود در نزول یعنی قوس نزولی باشد. ناچار باید انسان عقلی تنزل نموده و انسان برزخی متصور شود و انسان برزخی تنزل کرده و اگر استقرار در رحم ماده قوس صعودی خود را شروع نموده تا به مقام تجرد برزخی برسد.
وی افزود: این را گفتم که توجیه کنم که پاسخ سوال یک مقدمه ای است به مقام آقای آشتیانی در فلسفه و این که چرا آقای کربن او را ملاصدرای زمان می دانسته است . به همین اشاره اکتفا می کنم. یک کلمه در مورد مقام ایشان می گویم. گفتم که در ۵۰ سال پیش با ایشان آشنا شدم و این آشنایی اتفاقی نبود، بلکه به سبب یکی از دوستان بود. به محض اینکه شنید که من دانشجوی فلسفه هستم، ایشان اعتراضش را به کانت آغاز کرد. من از کانت دفاع نمی کردم اما با نحوه اعتراض ایشان موافق نبودم. اما بحث آنگونه که باید پیش نرفت و در واقع یک طرفه بود، همانطور که باید میبود. چرا که بحث یک جانبه بود چرا که ایشان استاد بودند و من دانشجویی بیش نبودم. در ابتدای این مباحث فهمیدم که فلسفه برای او زندگی است. فلسفه فقط برای خواندن نیست بلکه فلسفه برای زندگی است.
داوری اردکانی با اشاره به بحثی که در قبل از دکتر اعوانی مطرح کردند مبنی بر اینکه وجود، محمول حقیقی است؛ گفت: کسی نمیتواند منکر آن شود. مگر اینکه بگویید که قضیه بی معناست. بحث آن روز به ارادت من و لطف ایشان تبدیل شد تا زمانی که ایشان میخواستند به تهران بیایند و میخواستند کتاب فلسفه اسلامی بنویسند. آنچه برای من مهم بود این بود که در محضر ایشان کسب فیض میکردم. زنده بودن فلسفه در وجود ایشان و برای فلسفه زندگی کردن در او بود. ما به این نیاز داریم. ما در کار علم به عالمانی که با علمشان یگانه هستند، نیاز داریم. آشتیانی عین فلسفهای بود که میگفت.
این استاد فلسفه افزود: در زمانی که در مشهد رفتم و سخنرانی کردم و در آنجا کار غزالی گفتم، ایشان به شدت مخالفت کرد و سریعاً نسبت به آن حکمی صادر کرد. به او گفتم که من تاریخ فلسفه اسلامی را میبینم اما شما فلسفه اسلامی را میبینید و گاهی فکر میکنم که اگر غزالی نبود، چه میشد. آیا نصیرالدین طوسی و فخر رازی و به وجود میآمد؟ برای ایشان این حرف نه قابل رد بود و نه قابل قبول و ایشان برای این حرفها اهمیت نمی دادند. برای ایشان تهافه الفلاسفه غزالی سراسر مخالفت با فلسفه است و قبول نمیکردمکه غزالی راهی در فلسفه گشوده است.
وی در پایان افزود: از اینکه سالها از محضر آشتیانی استفاده کردم، بسیار خوشحالم و خودم را ملامت میکنم که اگر مجموعهای از این نامهها را اکنون داشتم، میتوانست کتاب مفصلی باشد که به همگی کمک کند.
ملاهادی سبزواری به جای وجود از موجود بحث میکند
دکتر غلامرضا اعوانی نیز در همایش بزرگداشت حکیم ملا هادی سبزواری و یادبود دهمین سال درگذشت جلال الدین آشتیانی که در موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد، در ابتدای سخنان خود گفت: آشتیانی حق بزرگی بر گردن فلسفه ما دارد. در دورانی که کسی به فلسفه نمیپرداخت، وی به احیای این علم و احیای متون پرداخت و نسخههای خطی زیادی را تهیه و تصحیح کرد. درواقع کاری که او کرده است، مانند کار کشیش فرانسوی است که در قرن گذشته احیای فلسفه مسیحی کرده است. آشتیانی کتابی با عنوان «منتخباتی از حکمای الهی» دارد که قرار بود ۱۰ جلد باشد و چهار جلد آن چاپ شد را به تحریر درآورد که این چهار جلد به همت انجمن حکمت و فلسفه به چاپ رسید. این ۴ جلد نزدیک به ۷۰ رساله چاپ نشده را معرفی کرد که بسیار مفید است. متأسفانه بعد از انقلاب کار او را ادامه ندادند.
وی گفت: بحث من درباره مقدمه ایزوتسو بر مقدمه مابعد الطبیعه است. این مقدمه کار ملاهادی سبزواری را جهانی کرده است و موجب شده است که به زبانهای دیگر ترجمه شود. ابتدا باید به بحث درباره ایزوتسو پرداخت. امروزه روز به روز بر اهمیت ایزوتسو افزوده میشود. کتابی درباره فلسفه در ژاپن چاپ شده است که در قرن بیستم دو نفر را در آن کتاب معرفی کردند؛ یکی از آنها ایزوتسو است که به عنوان یکی از بزرگترین فیلسوفان مطرح میشود. در فلسفه تطبیقی، ایزوتسو را نفر شماره یک باید بدانیم. وی اشراف تامی بر فرهنگهای مختلف دنیا دارد و به همین دلیل است که در این حوزه موفق است. به فرض مثال بر فرهنگ چین بسیار مسلط است و چینی را فوق العاده خوب می دانسته است. در برگشت به ژاپن، کتاب «آگاهی و وجود» را نوشته است که ترکیبی از فلسفههای مختلف و یک متن از بودایی است.
اعوانی افزود: اهمیت این کتاب به دو دلیل است؛ یکی به دلیل نفی اندیشهها و نظریه های غربیان و دوم به دلیل مسیر فلسفه در غرب و عالم اسلامی است که آنها را نشان میدهد و نشان میدهد که فلسفه اسلامی به سمت حکمت الهی رفته است اما فلسفه غرب به نفی حکمت الهی میپردازد. مسأله دیگری که مورد اعتنا است، جمع بین حکمت ذوقی و بحثی است که یکی از دستاوردهای فلسفه اسلامی است که غرب از آن فاصله گرفته است که بحث بدون ذوق حتی در غرب دوامی ندارد. این مسئله از سبزواری شروع شده و باید بگویم که حکت مشرقی او در واقع گرایشی به حکمت بحثی به طرف ذوقی است که در سهروردی تکمیل میشود که اصلاً فلسفه را تهی میداند و فلسفه به معنای واقعی حرکت به سمت ذوقی است.
وی تصریح کرد: بحث برای حکیم لازم است اما اگر ذوق هم داشته باشد، بسیار کارآمد میشود. به هر ترتیب جمع بین این دو بسیار بااهمیت است که شاید به بهترین نحو آن در عالم اسلام بوده است. بحثی راجع به وجود و نور دارد و مقایسهای با هایدگر میکند که در او هم شباهتی بین وجود و نور به چشم میآید. فلاسفه ما قائل به وجود مطلق هستند و به عدم فوق وجود، قائل نیستند. سئوال اینجاست که چرا بعضی از نظامهای فلسفی، مبدا را عدم می گیرند وبعضی ها وجود محض می گویند؟ او می گوید اینها عینا یکی است و فرق ندارد. آن چیزی که بسیار مهم است و باید به آن توجه شود، وجود و تعین وجود است که تقریبا شبیه بین ذات و وجود منبسط، نفس رحمانی است. در دکارت این دو یکی میشوند و اگزیستانس را در مورد خدا هیچ وقت به کار نمیبرد.
اعوانی ادامه داد: بحثی بین ملاصدرا و هایدگر دوم دارد. درباره فرق بین موجود و وجود و بین این دو تمایز اساسی وجود دارد. توجه به حقیقت وجود و غفلت از حیققت وجود میگوید فلاسفه اسلامی قبل از هایدگر به این مساله رسیدهاند در تمایز بین این دو. بحث این است که آیا هایدگر از ملاصدرا ممکن است گرفته باشد یا نه؟
وی افزود: ما در برکلی، وجدان وجود را داریم، آیا این درست است؟ آیا وجود همان وجدان است؟ عبدالرزاق کاشانی وجود را اینگونه تعریف می کند می گوید؛ «وجدان الحقه النفسه فی الخارج» یعنی فوق وجدان است. آیا درست است که موجود را به مٌدرک تعبیر کنیم؟ در زبان عربی این دو ریشهشان یکی است. باید بگویم که ادراک شرط وجود نیست، اما وجود شرط ادراک است. بحث دقیق وجود و موجود که در چه زمان اینها به هم تبدیل شدهاند، در ملاهادی سبزواری، موجود به وجود تبدیل شده است. ایزوتسو بسیار توانا بوده است که مفاهیم وجود، موجود و … را به زبان انگلیسی تبیین کرده است و آنها را قابل فهم کرده و توانسته است مفاهیم فلسفی را قابل فهم کند و این یکی از هنرهای وی است که در کشور خودمان هم دکتر رضا داوری اردکانی این توانایی را از خود نشان داده است. یعنی چیزی که هم برای خواص قابل استفاده باشد و هم برای عوام و افراد غیر اهل فلسفه.
وی تأکید کرد: مقایسه دیگر این است که بین فارابی و کانت انجام میگیرد که آرای وجود و محمول، حقیقی است یا نه؟ کانت میگوید که یک محمول حقیقی نیست اما فارابی این را به گونهای بیان میکند که این بستگی دارد که این را حکیم ماوراء الطبیعه آن را بیان کند یا عالم منطقی؟ درواقع در اینجا مقایسه میکند و این مهم است که حکمای ما به این مسائل توجه داشتهاند. برچسبی که به فلاسفه اسلامی میزنند، برچسب نوافلاطونی است و این زایده عدم مطالعه متون گذشته است.
اعوانی افزود: کٌربن و ایزوتسو از بین مستشرقین با دیگران تفاوتی که دارند، این است که این دو قبل از اینکه به شرق بپردازند، خودشان فیلسوف بودهاند. در صورتی که دیگران این گونه نبودهاند. تمایز وجود و ماهیت که ابتدا در فارابی شروع میشود و اساس آن به مابعد الطبیعه ابنسینا قرار میگیرد، امروز وجود و ماهیت یک کلمه روزمره در فلسفه شده است. در ارسطو مسائل وجود بسیار پراکنده است.
وی با اشاره به نقش ابن رشد در فلسفه اسلامی گفت: ابن رشد منشا کجفهمیهای بسیار بوده است که یکی از آنها مساله عٌروض است؛ عروض را به معنای عرض فهمیده است، در صورتی که این گونه نیست. به طور کلی ابنرشد با تمام نوآوریهای ابنسینا مخالف بوده است. من اگر بخواهم از ابنسینا دفاع کنم، درواقع ابنسینا خودش در حکمت مشرقیه جواب او را داده است و میگوید: کسانی هستند که خیال میکنند ارسطو حرف اول و آخر را زده است و فکر میکنند که در هیچ جایی نباید با او مخالف باشند.
اعوانی در پایان افزود: کسانی که میخواهند فلسفه تطبیقی را بخواهند، نیازمند هستند که مقدمه ایزوتسو را به دقت مطالعه کنند و آن را مبنای کار خود قرار دهند.
کلید واژگان: فلسفه، حکمت، ایران، اسلام، ملاهادی سبزواری، آشتیانی، داوری، دینانی، اعوانی.