افراط گرایی و خشونت در گفت و گو با آیت الله دکتر سید مصطفی محقق داماد

آکادمی مطالعات ایرانی لندن(LAIS)

 

اشاره: توجه به مباحث حقوق بین الملل یکی از مهمترین موضوعات جهان امروز است که متخصصان این امر سعی دارند از دیگر موضوعات و روشها و رشته های مطالعاتی دیگر برای اجرای دقیقتر حقوق بین الملل بهره ببرند. یکی از این روشها استفاده از منابع و متون اسلامی برای قوام و دوام بیشتر حقوق بین الملل است. چرا که بیش از چهل کشور جهان با مبانی اسلامی حکومت می کنند و در دنیای امروز نیز نیاز است که اصول حقوق بین الملل با اصول تعالیم یا فلسفه اسلام سازگاری داشته باشد.

کتاب “حقوق بین الملل، رهیافتی اسلامی” اثر جدید دکتر محقق داماد است که از ده فصل و یک نتیجه گیری برخوردار است. مولف بر این باور است که احکام اسلام، رشته اصولی به هم پیوسته را بنا می نهد که همه ابعاد رفتاری یک مسلمان را در رابطه اش با خدا و با خود و با هم نوعانش در بر می گیرد. از این رو اسلام در عین آنکه یک نظام اعتقادی و عبادی و اخلاقی است، یک سیستم حقوقی نیز هست و در واقع این بعد حقوقی اسلام است که ویژگی های منحصر به فرد این دین را کامل می سازد تا در تحقق اهدافش به عنوان یک سازمان اجتماعی نیز نقش مهمی ایفا کند. در این گفت و گو سعی کردیم رهیافتها و تاثیرات اندیشه اسلامی بر حقوق بین الملل در منازعات و افراط گریهای اخیر در جهان اسلام را بررسی کنیم. آیت الله دکتر سید مصطفی محقق داماد هم اکنون استاد دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی و رئیس گروه مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم ایران است. او در سال ۱۳۴۸ش درجه «اجتهاد» را کسب کرد. عمده دوره علوم عقلی و حکمت اسلامی را نزدعلامه طباطبائی، استاد مرتضی مطهری و فقه و اصول تحلیلی را نزد آیات عظام، آملی لاریجانی و آیت الله گلپایگانی و دایی اش مرتضی حائری یزدی آموخت. وی مطالعه و تحصیل در رشته حقوق را پی گرفت سپس برای اخذ درجه دکترا در سال ۱۹۸۸، در بخش حقوق بین الملل به دانشگاه فرانسوی زبان لوون جدید بلژیک وارد شد و در سال ۱۹۹۵ موفق به اخذ درجه ممتازعلمی Ph.d درحقوق بین الملل شد.

***

 

در قرن بسیار شومی زندگی می کنیم. دو جنگ بزرگ جهان را با میلیونها کشته پشت سر گذاشتیم و شاهد جنگهای منطقه ای دو دهه اخیر مانند ایران و عراق، صربها و بوسنی، فلسطین و اسرائیل، آذربایجان و ارمنستان و حتی جنگ داخلی چچن. در تمامی این جنگها به نوعی یا دو کشور مسلمان با یکدیگر می جنگیدند و یا کشور مسلمانی مورد تعرض و تجاوز قرار گرفته بود. با ای همه این روزها شاهد جنگ بدتری هستیم و آن پدیده ظهور افراط گرایی و خشونت به نام دین اسلام و در سرزمینهای اسلامی. تحلیل شما از این موقعیت چیست؟

بله، این روزها شاهد کشتار و قتل های بی رحمانه و فجیعی در جهان اسلام هستیم. در کشورهای عراق و سوریه و افغانستان و لیبی خونریزی و آدم‌ کشی انجام می ‌شود که بسیار جای تاسف و نگرانی دارد. به شخصه نظر بدبینانه ای به تاریخ ندارم و اغلب سعی کرده ام که خوش بین باشم اما معتقدم که با همه این کشتارها و خون هایی که به ناحق ریخته شده شاهد آن هستیم که روز به روز انسان به سوی انسانی تر شدن در حال حرکت است چرا که به خوبی درک می کند که این همه کشتار نشان انسانی نیست و نشانه ای از درندگی است. روزگاری افراد خون آشامی چون چنگیز فجایعی به بار آوردند که شنیدن آنها تن آدمی را به لرزه می اندازد، آنها شهرها و روستاها را با خاک یکسان کردند و از سر انسان ها مناره ساختند. با پیشرفت هایی که انسان امروز به دست آورده خصوصا در عرصه تکنولوژی، اگر قرار بود با همان سنگدلی اکنون هم همان رفتار را کند، بی‌ گمان نمی ‌توان حتی در ذهن تخمین زد که او در این‌ صورت چه فجایعی به وجود می ‌آورد.

اما انسان به این درجه از درک رسیده که با جنگ و خونریزی مسائل و مشکلاتش حل نمی شود. پس چرا به جنگ آن هم با نام دین ادامه می دهد؟

به این پرسش در ادامه پاسخ خواهم داد. باید بگویم که برخی از فلاسفه معتقدند که جنگ و خونریزی در ذات بشر است و همیشه جنگ است و هیچ وقت صلح نمی‌ شود، اما من می خواهم به نکته ای اشاره کنم که این روزها بلای جهان اسلام شده است و آن این نکته است که دین بدون تعقل خطر و بلایی در جان انسانیت است. متاسفانه اکنون شاهد جریانی از خردگریزی و اطاعت غیر عقلانی در میان همه مسلمانان هستیم که با روح اسلام در ناسازگاری است. اسلام دینی است که تبیین آن از خدا و انسان و جهان و مجموعه اخلاق و تکالیف آن همه برپایه عقل نهاده شده است. دین و سنت آبا و اجدادی بدون تعقل و اندیشه همان چیزی است که اسلام با ظهور خود آن را نفی کرده است. نفی دین آبا و اجدادی پاسخی است که اسلام با ظهور خود آن را نفی کرده است. عقیده اسلام این است که تزکیه، اخلاق و تعقل یک روز به هم می ‌رسند و مشکلات را حل می ‌کنند. اما نباید همچنان دست روی دست گذاشت و شاهد کشتارها بود. معتقدم که در چهار نسل گذشته انسان شاهد پیشرفت های بسیار چشمگیری در حوزه اندیشه و نظر درباره صلح و تحقق آرمان های حقوق بشری بوده است و انصافا انکار اقدامات عملی در این خصوص نیز ناسپاسی است. پرسش این است که متناسب با اقدامات نظری از یکسو و از سوی دیگر آرمان ها و اهداف بلند اندیشه ‌ورزان این حوزه، آیا می‌ توان گفت که گام های عملی متناسب با نظر و اندیشه صورت گرفته است؟ و ثانیا با توجه به تجربیات گذشته چشم‌ انداز امیدوار کننده و روشنی برای آینده انسان می توان در نظر گرفت؟ فاجعه دو جنگ جهانی چنان انسان را از خواب غفلت بیدار کرد که با تشکیل سازمان ملل متحد و صدور منشور گویی انسان دوران کودکی و نابخردی خود را پایان یافته تلقی می ‌کرد و دوران جدید را آغاز مقطع بلوغ خویش می ‌دید و کاملا باورش آمده بود که جنگ گرم یعنی بکار گیری سلاح‌ های کشنده و مخرب میان انسان ها دیگر برای همیشه خاتمه یافته است. اما هنوز هم شاهد شنیدن صدای مرگبار گلوله ها و بمب ها هستیم و ابزار سیاسی و بی خردی دینی و افراط چنان دامن جهان اسلام را گرفته است که نمی توان شاهدی برای رفتارهای عقلانی در نظر گرفت. تمام مجموعه اخلاقی اسلام که ما آن را مطابق با فطرت می دانیم مجموعه ای است دارای زیرساخت عقلانی که از یک یک آنها می توان با منطق و خرد دفاع کرد. در طول تاریخ قوانین اسلام و احکام آن بر پایه اندیشیدن و تفکر صادر می شده و معنای اجتهاد نیز همین است. اکنون اگر نابخردی ها جایگزین اسلام شود دیری نپاید که مفاهیمی دیگر جای عقل و تدبیر و امید را در اسلام می گیرد و ما شاهد افراط گرایی و خشونت خواهیم بود و معنا و مفهوم زندگی دیگر چیزی از انسانیت نخواهد داشت.

اما برخی از متفکران و اندیشمندان بر این باورند که برای جنگ هم باید به قوانینی دست یافت و تا کنون هم قوانینی مدون برای جنگ تهیه شده است و بسیاری حتی جنابعالی هم در برخی از آثارتان به حقوق بین الملل در جنگ و با نگاهی اسلامی به آن پرداخته اید. آیا در جنگها و خشونتها و افراطی گری هایی که این روزها دامن جهان اسلام را گرفته می توان نگاهی حقوقی با رهیافتی اسلامی داشت به طوری که شما در اثر جدیدتان با همین نگاه وارد مبحث شدید؟

جنگهای سختی جهان اسلام را فراگرفته که در جهان مدرن امروز و با توجه به نظارتهای بین المللی و گسترش رسانه ها که اعمال وحشیانه در جنگها را می نگرند، همچنان عده ای به نام دین بر طبل جهالت می کوبند. گویی این عده نه تنها با قوانین و مقررات بین المللی آشنایی ندارند بلکه بویی از انسانیت هم نبرده اند. بنده به هیچ عنوان مدافع خشونت های غیر انسانی صورت گرفته در درازای تاریخ و حتی در زمان معاصر در گوشه و کنار جهان اسلام نیستم و آنها را از آن اسلام نمی دانم، چرا که فراموش نکنیم جهان اسلام و تمدن اسلامی چیزی غیر از دین اسلام است. همانطور که مسیحیت چیزی غیر از جهان مسیحی است. هیتلر و نازی ها از جهان مسیحی بودند، ولی اعمال آنان را نمی توان به دین مسیحیت که دین عشق و محبت است منتسب ساخت. هیچ کس اجازه ندارد اعمال جانیانی را که به مثله کردن، آتش زدن و سوزاندن زنان و کودکان دشمن در هنگام درگیری دست می زنند به ادیان الهی منتسب سازد، هر چند که مرتکبین آن اعمال وابسته به جهان یکی ادیان باشند، اینان امیال خود را به خدا و دین او نسبت می دهند و نمی دانند که قدرت طلبی و خواسته های نفسانی شان خدای آنان شده است. باید تاکید داشت، جنگ به اندازه تاریخ بشر قدمت دارد و این واقعیتی است که نمی توان آن را انکار کرد. در جنگ میان دولتها، هر یک سعی می کنند تا با استفاده از همه وسایل و روش هایی که در اختیار دارد بر دشمن چیره شود و در این میان، پیروزی معمولا از آن طرف قدرتمندتر است. به همین دلیل مذاهب، مکاتب اخلاقی، فلاسفه و حقوقدانان در طول تاریخ کوشیده اند با قبول این واقعیت شوم، قواعد و مقرراتی برای جنگ تنظیم کنند تا توسل به اقدامات غیر انسانی را در طول جنگ محدود سازند. بعضی بر این باورند که با ممنوع شدن جنگ ها به موجب منشور ملل متحد دیگر نیازی به وضع قوانین جنگ برای محدود ساختن و یا ممنوع کردن جرایم جنگی نیست. آنان این گونه استدلال می کنند که وضع این گونه مقررات تلویحا مشروعیت بخشیدن به جنگ است، ولی واقعیت این است که غیر قانونی بودن جنگ و توسل به زور، به هیچ وجه ما را از وضع قوانین حقوق جنگ و مقررات انسانی بی نیاز نمی سازد، چون هدف از وضع این مقررات آن است که عواقب وخیم ناتوانی جامعه بین المللی را در جلوگیری از جنگ کاهش دهد. سازمان ملل متحد با گذشت پنجاه سال از تاسیس خود و به رغم ممنوع بودن استفاده از زور در روابط بین المللی، موفق به براندازی کلی این حقیقت تلخ نشده است و حتی جز در موارد بسیار محدود و جزئی، از تعیین و شناسایی متجاوز یا متوقف ساختن آن عمل کند؛ هر چند در بررسی و تنظیم قواعد جنگ به ویژه تصویب مقررات بشر دوستانه موفقیت شایان توجهی داشته است.

اگر اشتباه نکرده باشم سازمان ملل در تشکیل کنفرانس ژنو که منجر به تهیه و تدوین پروتکل های ۱۹۷۷ منضم به کنوانسیونهای چهارگانه ژنو در سال ۱۹۴۹ شد، نقش بسیار مهمی ایفا کرد.

 

بله درست است. همچنین تصویب کنوانسیون ملل متحد در سال ۱۹۸۱ در باب ممنوعیت استفاده از برخی سلاح هایی که ممکن است موجب جراحات، صدمات و کشتار بدون تبعیض شود، از ابتکارات سازمان ملل متحد بود. اخیرا نیز کمیسیون حقوق بین الملل موفق شد جرائم علیه صلح و امنیت بشر، از قبیل اعمال خشونت آمیز مسلحانه در برخی مناطق از جمله یوگسلاوی سابق را مورد بررسی و مطالعه قرار دهد و دادگاه و تشکیلات و آیین رسیدگی مربوط به آن را به تصویب رساند. به طور کلی مقررات و قوانین مربوط به جنگ بر آن است که سه نوع محدودیت را برای عملیات مسلحانه به وجود آورد: محدود ساختن قلمرو جنگ، محدود ساختن به کار بردن سلاح های جنگی، محدود ساختن عملیات به افراد رزمنده و مصون ساختن غیر نظامیان. بر این اساس مقررات جنگ در پی تامین چهار هدف است: رعایت موازین بشر دوستانه، حمایت از اماکن غیر نظامی، حمایت از افراد غیر نظامی، دور نگاه داشتن دول غیر متخاصم از قلمرو جنگ. دقت در مجموعه مقررات و حقوق جنگ، از اعلامیه ۱۶ آوریل ۱۸۵۶ پاریس در مورد قواعد جنگ دریایی گرفته تا آخرین مقررات راجع به این امر، یعنی کنوانسیونهای چهارگانه ژنو و پروتکل های ۱۹۷۷ الحاقی به آنها و سرانجام کنوانسیون سازمان ملل در سال ۱۹۸۱ و مقایسه آنها با اصول و قواعد موجود در حقوق اسلامی مربوط به جنگ و مخاصمات مسلحانه، به خوبی این حقیقت را آشکار می سازد که ریشه های قواعد و مقررات حقوق جنگ، به طور عام، و حقوق بشر دوستانه و حقوق حمایت از افراد تحت حمایت به طور خاص، کاملا در دستورات اسلامی وجود دارد و نظر بعضی از صاحبنظران که این گونه قوانین را متخذ از حقوق اسلامی می دانند، چندان اغراق آمیز به نظر نمی رسد.

شما در کتاب «حقوق بین الملل، رهیافتی اسلامی » چه هدفی را دنبال می کنید؟ اصولا‌ حقوق‌ بین‌الملل‌ با اصول‌ تعالیم‌ و یا فلسفه‌ اسلام‌ سازگاری‌ دارد و یا شاید بتوان‌ گفت‌ که‌ بخشی‌ از آن‌ است؟

من در ابتدا به نکته اشاره کنم و آن این است که بسیاری‌ از غربیان‌ در این‌ زمینه‌ اعتراف‌ کرده‌اند و بهتر از همه‌ آقای‌ «بارون‌ میشل‌ دو توبه‌» در سلسله‌ درسهای‌ خود در آکادمی‌ لاهه‌ فصلی‌ دارد تحت‌ عنوان‌ «تأثیر اسلام‌ بر حقوق‌ بین‌الملل‌» و در آن‌ بحثی مستوفی‌ در این‌ زمینه‌ صحبت‌ کرده‌ و مدارک‌ و شواهدی‌ ارائه‌ داده‌ است‌. همچنین دکتر محمصانی حقوقدان مسلمان فقید لبنانی دریکی از آثار خود ‌ نکته‌ای‌ به‌ نقل‌ از مقاله‌ دکتر کامل‌ عیاض‌، تحت‌ عنوان‌ «صفحات‌ من‌ تاریخ‌ الاستشراق‌»، مطبوع‌ در مجله‌ مجمع‌ اللغه‌ العربیه‌ دمشق‌ ۱۹۶۸ آورده‌ است‌ که‌ ذکر آن‌ خالی‌ از فائده‌ نیست‌. وی‌ می‌گوید:             «ثابت‌ شده‌ است‌ که‌ «گروسیوس‌» دولتمرد هلندی‌، و پرچمدار حقوق‌ بین‌الملل‌ در غرب‌ در سال‌ ۱۶۴۰ میلادی‌ در شهر آستانه‌ ] نام‌ اصلی‌ استامبول‌ [ دوران‌ تبعید را می‌گذرانده‌ و در آن‌ ایام‌ به‌ مطالعه‌ آثار اسلامی‌ و روش‌ حاکمان‌ اسلامی‌ در حکومت‌ پرداخته‌ است‌ و می‌تواند یکی‌ از همزه‌های‌ وصل‌ و یا حلقه‌های‌ مفقوده‌ میان‌ غرب‌ و شرق‌ در این‌ زمینه‌ باشد و هم‌ چنین‌ ثابت‌ شده‌ است‌ که‌ گروسیوس‌ از امثال‌ فرانسیسکو سوارز اسپانیائی‌ سخت‌ متأثر است‌ که‌ آنان‌ از آثار اسلامی‌ متأثر بوده‌اند». با این توضیحات باید بگویم که هدف من در تالیف این کتاب اولاً : به‌ منظور یافتن‌ مشابهت‌ و توافق‌ با اصول‌ جدید و، ثانیاً: این‌ که‌ معلوم‌ گردد که‌ چنین‌ اصول‌ جهانی‌ که‌ بر پایه‌ وحدت‌ بشری‌ استوار می‌باشد، جزئی‌ از اسلام‌ بلکه‌ محور اصلی‌ سنت‌ اسلامی‌ است‌.

اما به نظر می رسد که شکاف جدی میان نظر عمل در چنین اندیشه ای وجود داشته باشد؟

بله درست است. در این‌ راستا، نکته‌ مهمی‌ قابل‌ ملاحظه‌ این‌ است‌ که‌ گاه‌ شکاف‌ عمیقی‌ میان‌ نظر و عمل‌ مشاهده‌ می‌گردد و بایستی‌ میان‌ قواعدی‌ که‌ توسط‌ حقوق‌ اسلامی‌ وضع‌ شده‌ با آنچه‌ که‌ در عمل‌ بعضی‌ حکّام‌ و فرمانروایان‌ اسلامی‌ مرتکب‌ گردیده‌اند و احیاناً سیره‌ عملی‌ مزبور خروج‌ از آن‌ قواعد است‌، تفاوت‌ نهاد. کوتاهی‌ در جداسازی‌ دو وادی‌ فوق‌، بسیاری‌ از خاورشناسان‌ غربی‌ و حتی‌ برخی‌ نویسندگان‌ شرقی‌ را که‌ در مورد اسلام‌ نگاشته‌اند، سخت‌ به‌ خطا افکنده‌ است‌ چرا که‌ آنان‌ به‌ جای‌ آن‌ که‌ به‌ آنچه‌ باید انجام‌ می‌شد – یعنی‌ تعالیم‌ اصلی‌ اسلامی‌ مراجعه‌ و استناد نمایند – نظریات‌ خود را مبتنی‌ بر رفتار عمل‌ شده‌ در بعضی‌ از مقاطع‌ تاریخ‌ اسلام‌، ارائه‌ نموده‌اند. یکی‌ از بارزترین‌ نمونه‌ این‌ گونه‌ اشتباهات‌، همان‌ است‌ که‌ بعضی‌ گمان‌ کرده‌اند که ماهیت‌ حقوق‌ بین‌الملل‌ اسلامی‌ « حقوق‌ جنگ‌ » است‌. حال‌ آن‌ که‌ چنین‌ گمانی‌ کاملاً باطل‌ است‌، زیرا همان‌ طور که‌ در متن کتاب نویسنده با استناد به‌ منابع‌ اصلی‌ اثبات کرده است‌، درحقوق‌ بین‌الملل‌ اسلامی‌ برعکس‌، اصل‌ اولیه‌، « حقوق‌ صلح‌ » است نه حقوق جنگ‌.اقدامات مسلحانه کاملا امری استثنائی وخلاف است . البته این نظریه ای ست که بنده مدافع آن هستم وهرگز هم نمی خواهم نظریات مقابل را نادیده بگیرم. هرفکر واندیشه ای محترم است ولی باید باب گفتگو را مسدود نساخت زیرا به یقین اندیشه در بستر تضارب تکامل می یابد. به نظر نگارنده یک جانبه سخن گفتن وخودرا بر حق انگاشتن فاقد وجاهت در آئین خردمندی است .بقول ناصر خسرو:

با خصم گوی علم که بی خصمی

علمی نه صاف شد نه شکوفا شد

زیرا که سرخ روی برون آمد

هرکو به سوی قاضی تنها شد.

 

کلید واژگان: اسلام، افراط، خشونت، حقوق بین الملل، جهان امروز، مدرنیته، حق، سنت اسلامی.

   مصاحبه کننده: منوچهر دین پرست