علوم انسانی تبیین کننده ارتباط انسان با خداوند است

دکتر غلامرضا اعوانی

رئیس انجمن بین المللی فلسفه اسلامی

 

علوم انسانی همانطور که از نامش مشخص است، با انسان ارتباط دارد. انسان پیچیده­ترین موجود در کل نظام هستی است. تنها انسان است که در میان همه موجودات، مظهر همه اسماء الهی است. انسان می­خواهد و می­تواند هرچه را که شناختش امکان دارد، بشناسد. چیزی نیست که متعلق علم انسان نباشد. در قرآن که کتاب حکمت است، خداوند در آیات ابتدایی سوره بقره، راجع به تعریف انسان می­گوید: «خداوند همه اسماء خودش را به انسان آموخت» (یعنی در وی قرار داد). خداوند با اسماء خود شناخته می­شود. انسان، مظهر همه اسماء خداوند است. فرشتگان با آن عظمت وجودی­شان، مظهر صفاتی از صفات الهی­اند، اما شأن انسان این است که مظهر همه اسماء الهی است. این انسان روح هم دارد. روح، حضور خداوند در ماست. بنابراین ما تمام صفات الهی را در خود داریم و بالقوه، انسان کامل هستیم. انسان خلاصه هستی است و تمام مراتب وجود در او هست. یعنی خداوند در یک وجود، تمامی مراتب وجود را خلاصه کرده است. بنابراین خودشناسی از اهمیت والایی برخوردار است: «من عرف نفسه، فقد عرف ربه». انسان اگر خودش را بشناسد، خدایش را شناخته است و شناخت انسان و خداوند از طریق علوم انسانی بیشتر از علوم دیگر میسر است. شعار سقراط، شعار ساده­ای است که بر سردر معبد دلفی نوشته شده است: «ای انسان خودت را بشناس». بنابراین اهمیت علوم انسانی بر هیچ­کس پوشیده نیست. علوم انسانی وجود انسان را در این جهان، در آن جهان و در ارتباط با خداوند از وجوه مختلف تبیین می­کند.

این علوم اکنون به هر دلیلی در کشور ما مغفول مانده ­است. قدری غفلت شده است و قدری هم دست­اندرکاران به علوم دیگر بیشتر توجه کرده­اند. بحمدالله ۱۰، ۱۲ سالی است که علوم انسانی مورد توجه قرار گرفته است. ما نباید از گذشته خود غفلت کنیم. کارهای بزرگی پیرامون علوم انسانی در فرهنگ ایران­زمین انجام شده است و منابع عظیمی از گذشتگان خود در اختیار داریم. گذشتگان ما در سطح جهانی آثاری دارند که اکنون هم مورد توجه است، اما وجه برتری ما نسبت به گذشتگان این است که منابعی اکنون در اختیار داریم که مثلاً در اختیار ملاصدرا یا ابن­سینا نبوده است. آثار و متون مهم فرهنگهای دیگر در اختیار ماست، ولی به عنوان مثال ابن­سینا هیچ علم دقیقی درباره فرهنگ هند و چین نداشته است. ما در علوم انسانی ضعیف هستیم. باید کار کنیم و به نکات ذیل توجه ویژه داشته باشیم:

–     درخصوص علوم انسانی نباید حکم کرد که چه کسی و چه چیزی بنویسد. این علوم مانند چشمه جوشیدنی است و تزریق­کردنی نیست. علوم انسانی ما، باید به صورت خودجوش و به صرافت طبع متعالی شود.

–     این علوم با کثرت توجه و استفاده از منابع سرشار گذشته و وضع موجود ما، خواه ناخواه پیشرفت می­کنند.

–     و نکته آخر اینکه از شناخت فرهنگهای دیگر و مطالعه متون دیگر مکتبهای دنیا نباید غافل شد و باید متون اصلی همه مکتبها را خواند. به عنوان مثال بحثهای مکتبهای هند و چین و دیگر فرهنگها می­توانند مکمل بحثهای ما باشند. امروزه منابعی را داریم که هرگز بزرگان ما در گذشته بدان دسترسی نداشته­اند.

 

از سوی دیگر، اساس دانشگاههای غربی، از عالم اسلام گرفته شده است و اسلام حق بزرگی بر گردن غرب دارد. اسلام دانش یونانیان را گرفت و بسط و ارتقاء داد. تحول عظیمی که در عالم اسلام صورت گرفت، همه علوم را دگرگون کرد و علوم از اینجا به عالم غرب رفت. وقتی متون اسلامی از سال ۱۰۹۶ میلادی به دست مسیحیان افتاد، شهر تولدو یا طلیسطله در اندلس یا اسپانیای امروز مرکز ترجمه شد. به عنوان مثال بیشترین ترجمه پس از انجیل، متعلق به کتاب قانون ابن­سینا بود که قرنها تدریس می­شد.

ترجمه این کتابها و متون دیگر اسلامی، باعث پدید آمدن دانشگاه به معنای امروزی کلمه شد و دانشگاههای بزرگی چون آکسفورد، کمبریج و پاریس در پی آن به وجود آمدند و پس از آن بود که صدها دانشگاه دیگر یکی پس از دیگری تأسیس شد. اینها همه تحث تأثیر متون اسلامی به وجود آمد. پس از آن غربیان به سراغ متون یونانی رفتند و علوم یونان را احیاء کردند.

این دانشگاهها یک سنتی داشتند که آن را حفظ کردند و معیارهایی داشتند که این معیارها باقی ماند. آنها حق دارند که ادعا کنند، معیار و سنتی برای پیشرفت علم دارند. ما دانشگاههای خود را حفظ نکردیم و عمر آنها کوتاه بود. در واقع، سنت باقی ماند، اما دانشگاه از بین رفت. ما در عالم جدید، سنت و معیار را از غرب گرفتیم. علم بدون معیار نمی­تواند باشد. امروز دانشگاه، یک نهاد جهانی است و برای رقابت، ما نیز باید معیار داشته باشیم تا بتوانیم رقابت کنیم. اما باید بدانیم که علم آنها چگونه ظهور و بروز کرده است. آنها در پیشرفت علمی خود به کیفیت توجه کردند و از متون اسلامی و دیگر متون بهره بردند و صاحب علم شدند. ما اکنون دانشمندانی داریم که ورای این معیارها هستند. معیار کمیت در دانشگاههای غربی، ممکن است که لازم باشد، اما کافی نیست.

علم در سنت ما، کمی نیست، بلکه کیفی است. ما باید بیشتر از اینها به کیفیت توجه کنیم. اگر ایران را با کشورهای دیگر مقایسه کنیم، ایرانیان چه در عالم اسلام و چه در عالم غیر اسلام، بزرگترین دانشمندان و علوم را داشته­اند. شأن و عظمتی که ایرانیان داشته­اند، و خدمتی که به علم، به خصوص علوم اسلامی کرده­اند، از مقام بالایی برخوردار است.

این موارد اقتضا می­کند که ما به علم به معنای گذشته توجه کنیم. صرفنظر از ضروریاتی که دنیای امروز دارد، مسئله کیفیت علم، همانند گذشته باید مورد عنایت ما باشد. ابن­سینا اگر امروز بود، شاید هزار مقاله می­نوشت، ولی ابن­سینا را عظمت فکری او و کیفیت دانش او و قله­های دانشی را که بدان دست یافته، ابن­سینا کرده است. اگر ما بتوانیم به آن قله­ها برسیم، مسئله کمیت هم خود به خود حل می­شود. به قول معروف، چون که صد آید، نود هم پیش ماست. در غرب به قله­های دانش و کیفیت توجه ویژه شده است و می­شود و دانشگاهها به علوم انسانی نیز بسیار توجه می­کنند. بهترین دانشگاههای دنیا، بهترین رتبه را در علوم انسانی دارند.

 

کلید واژگان: حکمت، اسلام، علم، علوم انسانی، غرب، اعوانی، دانشگاه.