راز دلربائی اسلام

دکتر سید مصطفی محقق داماد

رئیس گروه مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم

خداوند متعال خطاب به پیامبر (ص)اورا از نگرانی نسبت به وضعیت  ایمان کافران برحذر داشت وبه او دستور «جهاد کبیر» داد.جهاد کبیر در کنار دو نوع جهاد دیگر یعنی جهاد اکبر وجهاد اصغر معنا می دهد که همگی از انواع واقسام «جِهاد فی سبیل الله» می باشند. جهاد فی سبیل الله  در قرآن مجید آمده و وعده داده شده که هرکس در آن طریق قدم بردارد خداوند طریق را هدایت می کند.والذین جاهدوا فینا لَنهدِیَنّهم سبلنا.هرکس در راه خدا جهادکند خدواند راه وطریق سلوک را به وی نشان می دهد.این جهاد عامّ است وانواع مختلف دارد وبوسیله پیشوایان گرامی اسلام از جمله خود رسول الله (ص) از نظر اهمیت درجه بندی شده  به ترتیب زیر:

۱-جهاد اصغر.

۲-جهاد اکبر

۳-جهاد کبیر

جهاد اصغروجهاد اکبر :

در ادبیات اسلامی مراد از جهاد اصغرقتال مسلحانه در دفاع از کیان اسلام ومسلمین است.ومراد از جهاد اکبر جهاد با نفس یعنی با جهاد با«خود» است.منظور از جهاد با خود جهاد با بُعد سِفلیِ بشری است.چون خود بشری دو جنبه دارد وبه تعبیر دیگر آدمی دو خود دارد: یکی بسیار محترم ومکرَّم است ودر دستورات دینی واخلاقی نه تنها نسبت به مبارزه با آن سفرش نشده که به تکریم ،جانبداری وحمایت وتوجه به آن وحفظ آن از هرگونه ترذیل واهانت وتحقیر توصیه شده است. این خودرا خود علوی می گویند.در قران آمده است :عَلیکُم اَنفُسَکم .بر شما باد حفظ ونگهبانی از خودتان ویادر آیه دیگر فراموشی از خود را جزای اشخاصی محسوب داشته که خدارا فراموش می کنند .ولا تکونوا کالذین نسوا الله فانسهم انفسهم.هر گز مباشید مانند آنها که خدرا فراموش کردند پس خدواند خودآنانان را از یاد آنان برد. این خود، خودِ عِلوِیِ آدمی است.خود دیگر خودِسفلی یعنی خود حیوانی وپست آدمی است که باید با ان مبارزه وجهاد کرد.

پس اگر می بینیم در ادبیات اخلاقی اسلامی از طرفی به تکریم خود سفارش وگفته شده :اَکرِم نَفسَکَ عَن کُلِّ دنیّه.نفس خودرا گرامی بدار وآنرا از کارهای پست بدور نگهدار. فراموشی از خود ویا از «خودبیگانگی»ویا «خودکم بینی» زشت وناپسند تلقی گردیده واز طرف دیگر «خودپسندی »ویا «خود پرستی»نیز زشت واخلاق رذیله شناخته شده است،یک تناقض ونا سازگاری نمی باشد وحلِّ آن شناختن این دو« خود» است.خود برتر ویا زبرین آدمی وخود زیرین انسانی است.با خود زیرین آدمی باید مبارزه وجهاد کندتا اورا بکشدوازاین رهگذر خود برتروزِبَرین او شکوفاشود.این جهاد ،جهاد اکبراست،وقتال با دشمن جهاداصغر .

درست است که قتال با دشمن برای حفظ کیان اسلام ونوامیس مسلمین از اهیت بسیار بالابرخوردار است وکشته شدگان این راه زندگان جاودان وروزی خواران در جوار حق متعالند وباب مستقیم بهشت دانسته شده که به جز بندگان خاصّ خدادرآن راه ندارند وبقول امیرالمومنین (ع):الا وان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحها الله لخاصه اولیاءه وهو درع الله الحصینه وجُنته الوثیقه[۱].زرهی است که خداوند به تن هرکس کند از هرگونه عذابی درامان است وسپری مستحکمی است که در مقابل آتش دوزخ استفاده می شود،ولی  معذالک در مقایسه با جهاد با نفس اصغر محسوب است.

این نامگذاری از حدیثی منقول از رسول الله(ص)گرفته شده که وقتی به ایشان با خوشحالی خبر دادند گروهی که برای قتال با دشمن رفته بودند مراجعت کردند،فرمود مرحبابقومِ قَضَوُا الجهاد الاصغر وبقی علیهم الجهاد الاکبر آفرین بر مردمی که در جهاد اصغر پیروز شدند وبرآنها باقی مانده جهاد اکبر.سئوال شد که جهاد اکبر چیست؟فرمودند:الجهاد مع النفس.جهاد باخود!!.یعنی ان رزم کهین بود ولی کارزار مهین که خود شکنی وچیره شدن بر هواوهم است برجاست.

در مورد جهتِ اکبر بودن این نوع مبارزه علمای اخلاق بسیار گفته شده که این جهاداولاْ به مراتب سخت تر ودشوار تر است وثانیاْموفقیت در سایر اقسام ومنتج بودن آن متوقف بر این جهاد است .یعنی مادام که آدمی هوای نفس را زائل نکرده  وخلوص نیت نداشته باشد وبه کمال تربیتی واصل نشده باشد هرگونه اقدام برای شرکت درمبارزات با دشمن هباءاْمنثورا خواهدبود ونتیجه ای نخواهد داشت. همین گفتگو را مولوی چنین آورده است:

ای شهان کشتیم ما خصم درون     لیک باقی ماند خصمِ اندرون[۲]

  کشتن این کار عقل وهوش نیست   شیر باطن سخره خرگوش نیست      

 دوزخست این نفس ودوزخ اژدهاست    کوبدریا ها نگردد کم وکاست

اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک.دشمنترین دشمن تو نفس توست.

هفت دریا را درآشامد هنوز       کم نگردد سوزش آن خلق سوز

در کمان ننهند الا تیر راست        این کمانرا باژگون کژتیر هاست

راست شوچون تیرو واره ازکمان         کز کمان هرراست بجهد بی گمان

چونکه واگشتم زپیکار درون                         روی آوردم بپیکاردرون  

قوت از حق خواهم وتوفیق ولاف        تا بسوزن برکنم این کوه قاف

با سوزن کوه قافرا کندن قابل تصور نیست ،غیر ممکن وناشدنی است.همچنین تهذیب نفس وبرکندن صفات بد با کوششهای ضعیف وسست بسیار سخت ودشوار بلکه همانطور ناشدنی است.

حافظ شیرازی هم در بیان مطلب غزلی دارد بسیار زیبا که آدمی را به شمع تشبیه کرده که باید برای روشنائی بیشتر«ترک سر» کند یعنی باید سر فتیله را ببرند تا نورانی تر شود.می گوید:

دلا زنور ریاضت گرآگهی داری   

                                   چوشمع خنده زنان ترک سر توانی کرد

ولی تو تا لب معشوق وجام مِی ،خواهی

                                   طمع مدار که کار دگر توانی کرد

یعنی  دلیل اینکه آدمی درراه رسیدن به قرب الهی از تعلقات ورها کردن خودپرستیها به سختی می گذرد واز فنای درراه اوناراحت است، این است که نمی داند دراین ترک سر وچیدن فتیله اش چه اندازه نورانی تر خواهد شد.قال علی(ع): افضل الجهاد جهاد النفس عن الهوی وفطامها عن لذات الدنیا انک ان جاهدت نفسک حُزتَ رِضی الله.برترین جهادها جهاد با نفس است از خواسته هایش ومنع کردن او ست از لذتهای دنیا زیرا اگر با نفست مجاهده کنی رضایت الهی را بدست آورده ای.[۳]

جهاد کبیر:

در ایه مورد بحث به نوعی دیگر از جهادعنوان جدیدی داده شده که «جهاد کبیر» است.این نوع جهاد جهاد فرهنگی وتبلیغی است.می فرماید :ولا تطع الکافرین وجاهد هم جهاداکبیرا.نه اکراه ونه اجبار ونه تسلیم خواسته آنان نسبت به ترک و رها ساختن آنان.آنان می خواهند تو آنان را رها کنی  وبه حال خود گذاری ،به این خواسته تسلیم مشو ودر رساندن پیام الهی ونشر تعالیم ومعارف الهی نهایت تلاش را بنما !!این جهاد راقرآن مجید ،جهاد کبیر نامیده است.

برای جهاد کبیر قرآن مجید در آیه ای دیگر یک خط مشی وروش  خاصی راتعیین فرموده است.می فرماید:ادع الی سبیل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه وجادلهم بالتی هی احسن.برای رساندن پیام الهی سه راه باید حسب مورد انتخاب گردد:حکمت،پند واندرز،گفتگو با روش بهینه. مبلغین دینی بایستی سیاستگذاری ودرتوسعه آن مطالعه کنند.هر کدام را در جایگاه خود بکار برند.

همه می دانیم که آنچه امروز امت اسلامی می نامیم، سر زمینهای وسیع اسلامی،ملل اسلامی ،اقوام مختلف بازبانهای گوناگون تمدن اسلامی را نشان می دهند،تاریخ واحدی ندارند وراه یافتن اسلام به سر زمینهای مزبور یکسان نبوده است.بی تردید برخی در ورود اسلام به آندیارها مسلمان مواجه بادر گیری وخونریزی شده اند وبه اصطلاح بخیلٍِ وَرکابٍ فتح شده است ولی همه اینگونه نیست  ،برخی از نواحی با آمد وشد مسلمانان برای تجارت وغیره صرفا با رسیدن معارف واموزه های اسلامی به آن دیار شهروندان اسلام را گزیده وبه آن گرویده اند.بخش دیگری هم از مسلمانان وجودارند که اصولا در دارالاسلام قرار نگرفته اند ودر متن سرزمینهای غیر اسلامی زندگی می کرده اند،آنان به صورت متفرق در گوشه وکنار دنیا  صرفا از طریق مطلعه وبررسی وتفکر وتامل مسلمان شده اند.

به نظر من  میان این سه گروه مسلمان بایستی مقایسه ای صورت گیرد، عمق اسلام ونفوذ آن مطاله شود تا ببینیم اسلام کدامیک از سه گروه موفق تر ،ناب تر ،وشکوفاتر است. این بحث مطاله وسیعی را می طلبد ومن در این بحث نمی خواهم به طور وسیع وارد شوم وفقط می خواهم به طور اجمال برای اثبات موفقیت آنچه قرآن جهاد کبیر نامیده است نگاهی داشته باشم.

گسترش دین مقدس اسلام ونفوذ آن درجوامع مختلف علیرغم وجوداختلاف وگونه گونی زمانها ومکانها بی گمان می توان برای آن عنصر مشترک یافت. آنچه مسلم است این است که عنصر مشترک نفوذ وگسترش حیرت آور اسلام در سرزمین های پهناور آن هم در فاصله زمانی بسیار کوتاه به گواهی اسناد ومنابع معتبر تاریخی چیزی جز  تامین وفراهم ساختن همگانی ترین خواست های بشری نمی باشد .

اگر برای اثبات این مدعی در خصوص وقایع قرون اولیه اسلامی به ارائه شواهد واسناد کهن نیازمندباشیم ،برای گرایشهای اعجاب آور متفکران بزرگی در قرون معاصر که در گوشه وکنار دنیا درکمال آزادی با مطالعه عمیق ومقایسه تعالیم وآموزه ادیان مختلف ،به دین اسلام گرویده ودر مقابل فشارهای سیاسی وهجوم تلخگوئیهای همکیشان پیشین خود با قامتی استوار ایستاده وانگیزه خودرا تعلیمات وآورده های اسلامی اعلام داشته اند، راه چندان دور ودراز ی را نباید بپیمائیم.

اگربرای تحقیق در خصوص کیفیت وانگیزه گسترش اسلام در ایران، روم،هند،وشرق دور در قرون اولیه وگذشته بیش از هزار سال پیش ممکن است دچار چون وچرا باشیم ویابا مدعّی مواجه شویم، خوشبختانه جمال چهره هزاران متفکر معاصر شرقی وغربی گرویده به دین اسلام برای اثبات جذّابیت اسلام حجت موجّه ماست.

حدود چهارقرن است که مسیحیت ،اعم از کلیسای کاتولیک ویا سایر شعب مسیحیت، دارای سازمان تبلیغات مستقل ،متشکل ومنظم است .همه ساله گروهی ازکشیشان رابا سیاستهای از پیش تعیین شده آموزش می دهند وبا صرف هزینه های بسیار سنگین به اقصی نقاط جهان به ماموریت تبلیغاتی اعزام میدارند.سازمان تبلیغات وابسته به مسیحیت از حمایت دولتهای بزرگ مسیحی برخوردارندوچنانچه موفق شوند کسی را به آیین مسیحیّت در آورندهمه گونه تسهیلات مادی برای او فراهم می سازند.با وجود این،بنا برتحقیقات خود اروپائیان تقریبا پیشرفت مسیحیت متوقف شده است وتبلیغات کشیشان حتی در سر زمینهای پررونق پیشین ،مانند برخی از کشورهای آفریقائی نیز دیگر تاثیری چندان در رواج مسیحیت ندارد.

در کتاب دائره المعارف مسیحیت که در دو جلد چاپ شده است صریحا می نویسد که هم اکنون ۴۳۷رادیوی کاتولیک در ایتالیا به زبانهای مختلف مشغول تبلیغ مسیحیت هستند ولی بازهم گریز از مسیحیت امری مسلم است!!

در حالیکه علیرغم مجهز نبودن مسلمانان به سازمان تبلیغاتی متشکلی همانند ارگانهای تبلیغاتی مسیحیان وفقدان اعتبارت وامکانات مالی ،دین اسلام همچنان به پیشرفت خود حتی در صنعتی ترین کشورهای جهان ادامه می دهدوروز به روز بر اعتلا وکشش آنان افزوده می شود ،تا آنجا که قدرتهای بزرگ مسیحی را به شگفتی همراه با نگرانی واداشته است .

راز این گسترش در چیست؟

این سئوالی است که دردرجه نخست برای خود مسیحیان مطرح شده است. موجب خوشبختی است که در میان انبوه گرویدگان به اسلام دانه های درشت،چهره های تابناک علم وادب ومتفکرین نامدار صاحب قلم بسیارند که در آثار مکتوبشان پاسخ سئوال را به صراحت داده اند.

 آنچه من در ایندرس می خواهم برای شما بیان کنم صرفا همان چیزهائی است که در نوشته های متفکرینی که با مطالعه به اسلام گرویده اند آمده است ومن سعی می کنم با نقل مستند بیان کنم .مطالعه آثار متفکرین گرویده به اسلام نشان می دهد که برای آنان عناصر جذاب در اسلام مختلف وگوناگون است ولی چند نکته در اغلب آثار آنان مشترک است مثلا اغلب ‌از سادگی‌ اصول‌ اسلام‌ و از سازواری‌ این‌ اصول‌ با عقل‌ و منطق‌ سخن‌ می گویند‌. برخی به عدالت و‌ مساوات‌ اسلامی‌ را اشاره می کنند‌ مادر مباحث پیش درعقلانیت وراز نداری اسلام تا حدی بحث کردیم.ولی دراین درس به اعترافاتی که انان راجع بمعارف والای اسلامی کرده می خواهم اشاره کنم.

سرگذشت‌ برخی‌ از اینان‌ که‌ در سرزمین‌ خود هیچ‌ کم‌ نداشتند و باز هم‌ به‌ مسلمانی‌ روی‌ آوردند، شگفت‌انگیز است‌.برای نمونه توجه فرمایید:

کنت دو بنوال:

کلود الکساندر کنت‌ دو بنوال‌[۴]  به‌ سال‌ ۱۶۷۵ در  یکی‌ از توابع‌ شهرستان‌ لیموژفرانسه به‌ دنیا آمد. در نوجوانی‌ به‌ نیروی‌ دریایی‌ فرانسه‌ پیوست‌ و در ۲۶ سالگی‌ (۱۷۰۱ میلادی‌)، با درجه‌ سرهنگی‌ به‌ گارد سلطنتی‌ انتقال‌ یافت‌. ولی‌ به‌ علت‌ بی‌ احترامی‌ نسبت‌ به‌ معشوقه‌ و سپس‌ همسر صیغه‌ای‌ لوئی‌ چهاردهم‌، مغضوب‌ شد.   در نتیجه‌ از خدمت‌ به‌ فراسنه‌ چشم‌ پوشید و به‌ ارتش‌ اتریش‌ پیوست‌. در مدت‌ ۲۲ سال‌ اقامت‌ در اتریش‌، در جنگهای‌ متعددی‌ شرکت‌ جست‌ و به‌ درجه‌ ژنرالی‌ نایل‌ شد. اما در آن‌ جا هم‌ مغضوب‌ و زندانی‌ شد. پس‌ از آزادی‌ از زندان‌ در سال‌ ۱۷۲۹ به‌ ترکیه‌ عثمانی‌ پناهنده‌ شد و اسلام‌ آورد و نام‌ احمد بر خود نهاد.

 واقعه‌ مسلمان‌ شدن‌ کنت‌ دو بنوال‌ و پیوستن‌ او به‌ ارتش‌ ترکیه‌ در دنیای‌ مسیحیت‌ آن‌ روزگار انعکاس‌ نامطلوبی‌ داشت‌ و مسیحیان‌ معتقد را از کنت‌ و ژنرال‌ پیشین‌ متنفر کرد. از این‌ رو داستانهای‌ بسیار در باره‌ او رواج‌ دادند و اسلام‌ آوردن‌ او را مصلحتی‌ و برای‌ انتقام‌ گرفتن‌ از کسانی که‌ موجب‌ طرد او از اتریش‌ شده‌ بود دانستند. اما گروهی‌ از آزاد اندیشان‌ این‌ گونه‌ توجیهات‌ را نپذیرفتند و در پیِ کشف‌ علت‌ واقعی‌ مسلمان‌ شدن‌ کنت‌ برآمدند. یکی‌ از آنان‌ ولتر بود که‌ از دیرباز به‌ تحقیق‌ در باره‌ اسلام‌ پرداخته‌ بود و اینک‌، پس‌ از سالها جفا در حق‌ پیامبر، و به‌ دنبال‌ مطالعاتی‌ پیگیر در مستندترین‌ نوشته‌های‌ روزگار خود، گرایشی‌ نسبت‌ به‌ اسلام‌ در او پدید آمده‌ بود.[۵] از این‌ رو بسیار مایل‌ بود که‌ بداند چه‌ انگیزه‌ای‌ کنت‌ را به‌ مسلمانی‌ راه‌ نموده‌ است‌.

 ولتروقتی نوشته های کنت را پس از مرگش دید در جواب‌ شوالیه‌ چنین‌ نوشت‌:

 « نمی‌دانم‌ در این‌ محمد (ص‌) چه‌ چیزی‌ وجود دارد که‌ اعجاب‌ همه‌ را برمی‌انگیزد»[۶].

نوشته‌ بنوال‌ در ولتر تأثیر بسیار بخشیده‌ است‌: از همین‌ تاریخ‌ بود که‌ ولتر در داوری‌ خود در باره‌ پیامبر اسلام‌ تجدید نظر کرد و به‌ دفاع‌ از آیین‌ او پرداخت‌. دلایلی‌ که‌ برای‌ اثبات‌ برتری‌ اسلام‌ نسبت‌ به‌ مسیحیت‌ اقامه‌ کرد نیز همان‌ دلایلی‌ بود که‌ کنت‌ دو بنوال‌ در خاطرات‌ خود به‌ آنها استناد جسته‌ بوداز جمله اینکه:

« محمد(ص‌) آیین‌ خداپرستی‌ را به‌ جهانیان‌ آموخت‌، زکات‌ و کمک‌ به‌ همنوع‌ را واجب‌ دانست‌، قمار و شراب‌ و دیگر اسباب‌ لهو و لعب‌ را تحریم‌ کرد… آیینش‌ همان‌ آیین‌ ابراهیم‌ حنیف‌ است‌ که‌ همیشه‌ وجود داشته‌ است‌، ولی‌ یهودیان‌ آن‌ را تحریف‌ کرده‌اند…»[۷]

 بدین‌ گونه‌ راهی‌ که‌ بنوال‌ برگزید و دلایلی‌ که‌ برای‌ گرویدن‌ خود به‌ اسلام‌ اقامه‌ کرد، نه‌ تنها موجب‌ جلب‌ چند تن‌ دیگر از فرانسویان‌ و گرایش‌ آنان‌ به‌ اسلام‌ گردید، بلکه‌ یکی‌ از بزرگ‌ترین‌ نویسندگان‌ قرن‌ هجدهم‌ یعنی ولتر را نیز تحت‌ تأثیر قرار داد و عقاید او را در باره‌ حقیقت‌ اسلام‌ دگرگون‌ کرد.مادر ذیل به نحوه گرایش خودولتر خواهیم پرداخت.[۸]

 

ولتر:

حال نوبت آن می رسد که از خود ولتر وگرایشش به اسلام برایتان بگویم. شاید کمتر کسی از آشنایانِ با ادبیات جهانی است که نام «ولتر» [۹]را نشنیده باشد.زندگی این فیلسوف فرانسوی تحولات عظیمی به خود دیده است.در مقطعی از عمرش یعنی ازحدودسالهای ۱۷۰۵ تا  ۱۷۴۲ میلادی که وی دوران دبیرستان را در دبیرستان لوئی کبیر (Louis La Grand (میگذراند از اسلام به طور سطحی اطلاعاتی به گوشش رسید،و به علت یافتن احساسی منفی در تالیف نمایشنامه زشت وناروای خرافات(فناتیسم) به گونه ای از پیامبر اسلام نام  بردکه حتی پیروان سایر ادیان را به خشم آورد.[۱۰]  انتقادات او از اسلام تا آنجا شهرت یافت که نویسندگان زیادی وی را «دشمن محمد»عنوان دادند.[۱۱] ولتر به انتقاد بسنده نکرد ودر پی آن شدکه راز گسترش اسلام وپیشرفت عظیم مسلمانان را دریابد.وی در مقطع بعد یعنی در سالهای ۱۷۴۲تا ۱۷۶۳  به بعد به مطالعه وتحقیق در این باب می پردازدوبا پشتکار عجیبی که داشت منابع وآثار مربوط به تمدن ملل شرقی  را بررسی می کند،ونتیجه آن می شود که در آثاری که در این مقطع از زندگی او دیده می شود همه بیانگر پختگی او ست وگواهی می دهد که در باب گسترش اسلام وتحول معتقدات مسلمانان ونیز ریشه برخی آداب وسنن اسلامی  به افکاری عمیق دست یافته وواقعیتهارادرک کرده است.درمقدمه چاپ جدید نمایشنامه فناتیسم (۱۷۴۸م) دیگر ولتر سابق نیست مطالبی آورده که به هیچ وجه به اثار پیشینش شباهت ندارد.او نسبت به اسلام با تحولی شگرف روبروشده است ودیگر پیامبر اسلام(ص) راجاعل ودروغزن نمی نامد بلکه با اعجاب تمام مردی می داندکه«بزرگترین انقلاب روی زمین را پدید آورده است»[۱۲] این جمله را در مقطعی می نویسد که هنوز صراحتاْ به اسلام نگرویده  وگوئی هنوز در حال تحقیق وبررسی وتلاش برای رسیدن به حقیقت است.وسر انجام به حکم وعده قطعی الاهی که فرمود:الّذین جاهدوافینا لنهدینهم سبلنا» به ستایش صریح ودفاع از اصول عقائد مسلمانان می پردازد .وی دراثری تحت عنوان« گورستان خرافات» (La tombeau du fanatisme  )ونیز «شرعیات مردی شریف»(La catechisme de l,honnete home, )ستایش او از اسلام  تاحد حماسه اوج می گیرد.

در اواخرعمر(۱۷۷۲م) ولتر کتابی تالیف کرد که عنوان او چنین است:سرانجام باید به سوئی گرائید منظورش این است که سرانجام باید دینی از میان ادیان برگزید!!وی در این کتاب آشکارا اسلام را از همه ادیانِ روی زمین برتر می داند.

 آثار اخیر ولترکاملاگواهی می دهد که آنچه وی رابه اسلام جذب کرده عبارت است از:

الف-معارف اسلامی.ولتر توحید را که نخستین اصل از اصول اعتقادی اسلام است مورد ستایش قرار می دهدواز خدای مسیحیت که با اسرار متناقضی همراه است بیزاری می جوید.ولترچنان تحت تاثیر تعلیمات قرآن در مورد توحید قرار گرفته که  در آثارش خداوند را با همان تعبیرات سوره توحید قرآن(سوره ۱۱۲) ستوده است.به متن زیر توجه کنید که می نویسد:

«او قائم بالذات است.هیچ کس به او هستی نبخشیده ولی همه هستی خودرا ازاو دارند.هرگز نزائیده وهرگز زائیده نشده است.ودر سراسر کائنات بسان اونتوان یافت.»[۱۳]

ولتردر آثارش نسبت به اعتقاد به قیامت نیزشهادت می دهد.او معتقد است که اعتقاد به وجود خدا مستلزم اعتقاد به روز جزاست[۱۴]

ب-شریعت اسلامی-از نظر ولتر شریعت اسلامی که تعلیم دهنده« همزیستی مذهبی» و«تسامح دینی» است ،نشانه حقانیت آن است.وی در کتاب« باید به سوئی گرایید» اسلام را« دینی معقول وجدی وپاک ودوستدار بشریت» می داند ومی گوید«اینها نشانه حقیقت اسلام است ،فضیلتِ «همزیستی مذهبی» را نیز به آن بیفزائید[۱۵]  

بولن ویلی یه:

یکی دیگر از اشراف نامدار فرانسوی که در قرن هجدهم به اسلام روی آورد «هانری کنت دوبولن ویلی یه» است.او آثار زیادی از خودبه جای گذاشته ودر آخرین اثرش تحت عنوان «زندگی محمد»چنان دفاعی از شخصیت پیامبر اکرم (ص) کرده ، که حساسیت بسیاری از مسیحیان را فراهم ساخته است.نوشته وی در زمان حیاتش چاپ نشد .هفت سال پس از مرگ وی در سال  ۱۷۲۹ یکی از ناشران انگلیسی به نام«ژان گانیی» استاد زبان عربی در دانشگاه اکسفورد که از حرمت واعتبار فراوان برخوردار بود پیشنهاد کرد که نوشته های« بولن ویلی یه» را ویرایش وبرای چاپ آماده کند.گانیییه طی نامه ای ازاو خواست که دستنوشته هارا برای او بفرستد وقول داد که چنانچه محتوای آن را مغایر با «دین مبین مسیح»نیابد به ویراستاری ورفع کاستیهای آن همت گمارد.ناشر که از نامه او به طرز تفکر گانیی یه پی برده بود ،سال بعد بدون مشورت باوی کتابرا به چاپ رساند.گانیی یه با دیدن کتاب سخت برآشفت وافسوس خورد که چرا نتوانسته است «این دیو ملعون (کتاب بولین ویلی یه) را در نطفه کند واورا یکراست به دوزخ بفرستد»سپس  به منظور نقد کتاب بولن ویل یه کتابی که خودش به زبان لاتینی درباره پیامبر اسلام نوشته بود به فرانسه درآورد.مقدمه مفصلی برآن افزود ودر سراسر آن با استناد به روایات مجعول ویا تحریف شده ،کوشید داوریهای بولن ویلی یه را تکذیب کند.[۱۶]

بولین ویلی یه در کتاب خودچه آورده بود که این چنین احساسات مذهبی گانیی یه استاد نامدار دانشگاه اکسفورد را برانگیخت؟

پاسخ این است که« بولین ویلی یه» علیرغم فشارانبوهی از تبلیغات علیه پیامبر اسلام(ص) درمجامع غربی،به صراحت نوشته است:

«محمد (ص‌) قانون‌ گذاری‌ بزرگ‌ و خردمند بود که‌ دینی‌ مهذّب‌ برای‌ جهانیان‌ به‌ ارمغان‌ آورد. خداوند که‌ بر همه‌ چیز آگاه‌ است‌،  او را فرستاد تا مسیحیانِ گمراه‌ را متنبّه‌ گرداند، بتها را خرد کند، ایرانیان‌ خورشید پرست‌ را مطیع‌ سازد و آیین‌ خداشناسی‌ را از دیوارهای‌ چین‌ تا سواحل‌ اسپانیا بگستراند.»[۱۷]

ودر جای دیگر نوشته است:

  « بنابراین‌، مشیت‌ الهی‌ بود که‌ پیامبر اسلام‌ را به‌ کاری‌ چنین‌ سترگ‌ برانگیخت‌ و آنچه‌ مبلغان‌ متعصب‌ مسیحی‌ در باره‌ او گفته‌اند افسانه‌های‌ کودکانه‌ای‌ بیش‌ نیست‌. همین‌ گونه‌ است‌ داستان‌ بحیرا یا سرجیوس‌ مسیحی‌ و ابن‌ سالم‌ یهودی‌. چگونه‌ ممکن‌ است‌ محمد(ص‌) در طول‌ بیست‌ و سه‌ سال‌ رسالت‌ خود و در شرایط‌ مختلفِ تبعید و هجرت‌ و جنگ‌ و پیروزی‌ و شکست‌، همواره‌ یک‌ راهبِ مسیحیِ «نادان‌» و یا یک‌ خاخام‌ یهودیِ «نادان‌تر از او را» همراه‌ داشته‌ باشد تا بتواند با آنان‌ مشورت‌ کند؟ و چگونه‌ می‌توان‌ نظام‌ فکری‌ عمیق‌ و اصیل‌ اسلامی‌ را، که‌ از خداشناسی‌ واقعی‌ و از فطرت‌ انسان‌ برخاسته‌ است‌، نتیجه‌ مشورت‌ با چنین‌ کسانی‌ دانست‌؟[۱۸]  تحقق‌ آنچه‌ محمد(ص‌) انجام‌ داد تنها در سایه‌ نبوغ‌ عظیم وفوق بشری‌ که‌ خداوند به‌ او عطا فرموده‌ بود، میسر شد. محمد(ص‌) سجایایی‌ عالی‌ و فصاحتی‌ فوق‌ بشری‌ داشت‌، «چندان‌ که‌ می‌توانست‌ نادان‌ترین‌ و خردمندترین‌ مردم‌ روزگارِ خود را به‌ آسانی‌ متقاعد سازد و به‌ دین‌ اسلام‌ معتقد گرداند».[۱۹]  آیین‌ او چنان‌  بر فطرت‌ انسان‌ منطبق‌ است‌ که‌ «برای‌ تبلیغ‌ آن‌ هیچ‌ نیازی‌ به‌ جبر و قهر نیست‌. کافی‌ است‌ اصول‌ آن‌ را به‌ مردم‌ بفهمانند تا همه‌ به‌ آن‌ بگرایند». از این‌ رو اسلام‌ در مدتی‌ کمتر از ۴۰ سال‌ در قلب‌ نیمی‌ از مردم‌ روی‌ زمین‌ جای‌ گرفت‌.[۲۰]

هانری کربن:   

وبالاخره در زمان خودما شادروان پروفسور«هانری کربن»شیفته معارف اسلامی به روایت شیعی میشودوبرای دریافت معارف اهل بیت (ع)به سرزمین ماایران شدّ رحال می کند ومدت مدیدی به منظور فراگیری این معارف از سرچشمه اصلی آن در ایران سکنی می گزیند واز محضر عالمان بزرگ شیعی از جمله علامه طباطبائی صاحب المیزان کسب فیض می نماید.نگارنده اوراعاشق معارف اهل بیت (ع)می شناسدواین واقعیت در آثار مختلف وی مشهود است.در اثر گرانسنگش «درباره اسلام ایرانی»[۲۱]در ۴مجلد ،می خواهد بگوید ایرانیان قرائت خاصی از اسلام دارند که همان قرائت شیعی است.مهمترین کاری که کربن کرد معرفی معنویت تشیع به جهان غرب بود .پیش از او تشیع را یک مذهب سیاسی ویا به تعبیر دیگر نهضتی سیاسی-اجتماعی محض می دانستند وبه معنویت تشیع توجهی نداشتند.او معتقد بود اگر ماتشیع رافقط به جنبه های سیاسی اجتماعی محدود کنیم در شناخت آن دچار اشتباهی بزرگ شده ایم.او می گوید:

  «اولین وآخرین توجیه وتبیین تشیّع ، آگاهی وشعوری است که تشیع از خود ، از جهان ، از انسان ، از معنای حقیقی وحی،از امام واز مبدا واز معاد دارد[۲۲]»

به نظر کربن تعالیم ائمه(ع)منشا تاملات فلسفی قرار گرفته  وفلسفه  وبه طور کلی علوم عقلی اسلامی نشات گرفته از تعالیم آن بزرگواران است.در حالیکه مستشرقین سعی کرده اند  تا حیات عقلی اسلامی را بر گرفته از یونان معرفی کنند.

آنچه پرفسور هانری کربن را مجذوب ساخته بود تنها وتنها معارف اهل بیت عصمت است. وی به صراحت در مورد اقامتش در ایران می نویسد:

«من یک پژوهشگرم،یک زائرم،یک مسافرم،یک باز دید کننده مفتون ،مفتون عرفان شیعی ،عرفای بزرگ شیعه ،من زیبائی این  بار گاه جلال را نشان می دهم»[۲۳]

مرحوم استادم ایت الله حاج شیخ مرتضی حائری اعلی الله مقامه نقل فرمودند که از مرحوم علامه طباطبائی پرسیدم که هانری کربن با چه معتقداتی از دنیا رفت ؟ گفت:به نظر من او یک شیعه واقعی وپیرو اهل بیت (ع) ومومن به تمام معارف خاندان پیامبر بود که دار فانی را وداع کرد.

مرحوم کوپر:

اجازه فرمائید که در همینجا به یک تجربه شخصی درزندگی خودم اشاره کنم.به خاطر دارم در سالهای ۵۳بود که مرحوم استاد مطهری (قده)با من در قم تماس گرفتند وفرمودند جوانی است بنام آقای کوپر از لندن آمده ومدتی در دانشگاه جندی شاپور درس می داده واینک می خواهد با معارف اسلامی بخصوص علوم عقلی اسلامی اشنا شود .فارسی نمیداند ولی می خواهد سعی کند یاد بگیرد.فرمودند من باو پیشنهاد کردم بیاید قم وشمابرای او به زبان انگلیسی یک سلسله مباحثی را بحث کنید.من که این موضوع برایم تجربه جدیدی بود بلافاصله پذیرفتم.تدریس به زبان خارجه در آن تاریخ برای من کارآسانی نبود.ولی به هرحال تلاش می کردم والبته خود اوهم از هوش بسیار بالائی برخوردار بود.

آن بزرگوار از طریق مطالعه مسلمان شده بود وبه هیچوجه تظاهر به این امر نمی کرد .به منزل ما می آمد ودرس می خواند. گاهی وقتی در اتاق تنها بود می دیدم نماز می خواند.به او اصرار کردم که به چه علت اینهمه نماز می خواند معلوم شد تمام نمازهای دوران گذشته را قضا کند.عاشق معارف اسلامی بود.باتوحید اسلامی عشق می کرد.فارسی را بزودی یاد گرفت که توانست بیاید ودر درس عمومی شرح منظومه من در سال ۵۵ شرکت کندوبه آسانی بفهمد.بعدهاهم وقتی از ایران رفت باز هم تابستانها می آمد ومن در تهران بودم با من اصول فقه کار می کرد.یکبار در منزل پدری اش در لندن از من پذیرائی کرد در حالیکه تمام خانواده اش مسیحی بودند او یک مسلمان واقعی وشیعه اهل بیت بود.خدایش رحمت کند در چند سال قبل فوت کرد ودوستان برای دفن وکفن او به منزلش که بیرون لندن بود رفتند واورا با مراسم اسلامی کفن ودفن کردند. رحمت خدا براو باد.

وقت آن است که عرض کنیم ای رسول گرامی اسلام!ای پیامبر رحمت!ای خسروعالم!

خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد

                                                       ساحت کون ومکان عرصه میدان تو باد

خدا تورا به عظمت نگهدارد ومرام توراتا ابد مستدام بدارد!هوالذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الدین کلِّه. او خدائی است که رسولش را با هدایت ودین حق فرستاد تااورا برتمام ادیان چیره سازد[۲۴]

همه آفاق گرفت وهمه اطراف گشاد

                                                     صیت خُلقِ تو که پیوسته نگهبان تو باد

وانَّک لعَلی خُلُِقٍ عظیم.بی گمان تودارای اخلاقی بزرگ هستی[۲۵]

ای پیام آور اخلاق ودوستی ،ای مهربانی مجسم!!توکسی را بازور به‌ خودنخواندی ، این انسانهای جهان بودند که عاشق تو شدندومجذوب تو گردیدند.

زلف خاتون ظَفَر ،شیفته پرچم توست

                                                      دیده فتح ابد،عاشق جولان تو باد

هرچند کون ومکان ،زمین وآسمان به فرمان تو بود :اراده الربّ فی مقادیر اموره تهبط الیکم وتصدر من بیوتکم .اراده پروردگار در اندازه گیری امورش به سوی شما نازل می شود واز خانه شما صادر می گردد،[۲۶] ولی دلربائی تو در سایه دل مهربان ودلجوی تو بود.

نه به تنها حَیَوانات ونباتات وجماد

                                                 هرچه در عالم امراست به فرمان تو باد

طیره جلوه طوبی دل دلجوی تو شد

                                                  غیرت خلد برین ساحت ایوان تو باد

ای رسول خدا هرچند فضل تورا افلاک وستارگان آسمان می دانند وهمه به مدح وستایش تو مشغولند،ولی از همه بالاتر عقل کل وخرد جاودان جهان وحاکم برجهان  تورا تصدیق می کند وآموزه های تورا می پذیرد.هنر تو آن بود که عقل را تسلیم خود کردی وآنرا چاکر طغراکش خودنمودی!!



[۱] .نهج البلاغه

[۲] .تعبیر مولوی ظاهرا با نقلی تطبیق می کند که آنحصرت  خودشان درمیان گروه به جنگ رفتگان بوده اند وبه اصطلاح غزوه بوده ونه سریه وفرموده اند رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر(رک:فروزانفر،خلاصه مثنوی با تعلیقات،ص۱۰۹) 

[۳] .فهرست موضوعی غررودرر آمدی،ص۵۰

[۴] . Claude Alexandre comte de Bonneval.

[۵] .  نک‌: جواد حدیدی‌، اسلام‌ از نظر ولتر، چاپ‌ پنجم‌، مرکز نشر دانشگاهی‌، ۱۳۷۴، صص‌ ۲۰۴ – ۲۳۱٫

[۶] .  نک‌:همو،همان

[۷] .همان

[۸] . من دراینجا مایلم برای صدیق دانشمند م شادروان مرحوم دکتر جواد حدیدی همکارعزیمان درهیات علمی دائره المعارف بزرگ اسلامی طلب رضوان  ورحمت واسعه حق متعال کنم که آن عزیز برای تحقیق در این‌ منظور مجموعه‌ خطی‌ مکاتبات‌ بنوال‌، تحت‌ شماره‌های‌  n.a.F. 5104, 9658, 13090  در کتابخانه‌ ملی‌ پاریس‌ را بررسی‌ ودر اختیار اهل پژوهش قرارداد‌.آنچه من آوردم بخشی از فراوردهای ایشان بود.

 

[۹] .فرانسوا ماری آروئه مشهور به ولتر(Voltaire francois Marie Aroute )(1694-1778م)فیلسوف فرانسوی ویکی از بزرکترین شخصیتهای فرانسه در قرن هیجدهم.(فرهنگ معین)

[۱۰] .نمایشنامه فناتیسم در سال ۱۷۳۹با عنوان Mohamet ou le fanatisme  به نمایش گذارده می شود واز همان آغاز خشم همه حتی پاپ را بر انگیخت.

[۱۱] .حدیدی ،دکترجواد،صداقت ولتر در ستایش از اسلام،مطبوع در مجموعه مقالات«رهروان حقیقت»نشر دانشگاهی ،تهران۱۳۸۰

[۱۲] .کلیات فلسفی اسپینوزاج۲۴ص۵۵۵به نقل از همو.

[۱۳] .مرکور دو فرانس،آوریل سال ۱۷۴۵به نقل از همان

[۱۴] .کلیات،ج۲۴،ص۳۲۶به نقل از همو.

[۱۵] .کلیات ،ج۲۸ص۵۴۷به نقل از همو.

[۱۶] .حدیدی،همان،ص۱۳

[۱۷]  . Boulainvilliers, Henri comte de…, La vie de Mahomet, Amsterdam, 1731, p.177.

[۱۸] .  همان‌، صص‌ ۲۲۳، ۲۵۴٫

[۱۹] .  همان‌، ص‌ ۱۶۴٫

[۲۰]  همان‌، ص‌ ۱۴۴٫

[۲۱] .   .En Islam Iranien  ۱۹۷۵    این اثر گرانقدر با وجود آنکه به زبان های مختلف از جمله عربی ترجمه شده ولی تاکنون به زبان فارسی ترجمه نشده وخوشبختانه هم اکنون توسط انجمن حکمت وفلسفه ایران در حال ترجمه است.

[۲۲] .زائر شرق،گردآوری وتدوین شهرام پازوکی،ص۶

[۲۳] .یادی از هانری کربن،ص۱۴۸

[۲۴] .توبه/۳۳،فتح/۲۸،صف/۹

[۲۵] .قلم/۴

[۲۶] .کامل الزیارات/ص۲۰۰