مطالعه میان فرهنگی متن “همراه باد در دل تنهایی کویر”
دکتر بهمن نامور مطلق
استاد دانشگاه شهید بهشتی
مقدمه
شاید ارائه یک پژوهش ادبی-هنری در یک سمینار فلسفی تعجب آور به نظر آید، اما بیفایده نخواهد بود که در همین خصوص توضیح مختصری داده شود که به طور تنگاتنگ مرتبط با این مقاله است. موضوع نزدیکی مجدد شاخههای معرفتی است که در دوره مدرنیته بشدت از یکدیگر جدا شده بودند. حضور گسترده شاخههای میان-رشتهای که دو یا چند رشته دانشگاهی و معرفتی را به هم پیوند میدهند، شاهدی بر این پیوند و گواهی بر دورهای نوین از معرفت بشری است.
در همین خصوص میان فلسفه و هنر نیز پیوندهای عمیقی ایجاد شده است، زیرا تاریخ این دو شاهد فراز و نشیب و دور و نزدیکیهایی بوده است که در قرن بیستم مجددا به همدیگر نزدیک و نزدیکتر شدهاند. بنابر این امروزه چندان تعجبآور نیست که مقالهای ادبی-هنری در همایشی فلسفی ارائه گردد و میتوان چنین نتیجه گرفت که حضور یک مقاله از سنخ نقد ادبی-هنری در همایش فلسفه میان فرهنگی خود نوعی بحث میان شاخهای است.
نظریه جدید در مورد ادبیات و هنر
برخی از نظریه پردازان ادبی بر این باورند که در آغاز قرن بیستم ادبیات و هنر دارای ویژگیهایی شدهُ که در طول چند هزار سال گذشته فاقد آن بوده است. یکی از برجسته ترین نظریه پردازان ادبی-هنری در نیمه نخست قرن بیستم میخائیل باختین است. نظریات باختین در خصوص ادبیات و هنر از اصالت خاصی برخودار است. او پس از انتقاد از متن محوران همچون سبکشناسان، صورتگرایان (فرمالیست) و زبانشناسان که تنها به متن توجه دارند، مسئله عناصر و عوامل فرامتنی همچون جامعه را نیز مطرح میکند. بنابر این باختین معتقد است که ادبیات و هنر تنها متاثر از شرایط درون متنی نیست بلکه متنها با توجه به شرایط و اوضاع گوناگون اجتماعی تاثیرات متفاوتی را پذیرا میشوند. به بیان دیگر متنهای ادبی-هنری با توجه تاثیرات گوناگون دارای ویژگی های متفاوتی می شوند. تعامل متنهای هنری با جامعه دارای شدت و ضعیف است، یعنی همه متنها یکسان و به یک اندازه از جامعه و عناصر اجتماعی بهره نمیبرند. زیرا برخی بیش از دیگران با فرهنگ خود ارتباط دارند. به همین دلیل میان شعر و رمان از نظر چگونگی و میزان ارتباطات فرامتنی تفاوتهای اساسی وجود دارد. همچنین باختین با مطالعه تاریخی فلسفه ادبیات در طول تاریخ و نسبت متنهای ادبی و متنهای اجتماعی نظری را ارائه میدهد که بسیار مرتبط با موضوع این همایش است. او به تقسیمبندی متنهای ادبی با توجه به ویژگی صدایی آنها میکند[۱] و میگوید : آثار هنری در طول تاریخ همواره متاثر از یک صدای مسلط (یعنی مونوفونیک) بوده است. تنها در اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم به ویژه با داستایوفسکی است که ادبیات و هنر چندصدایی (یعنی پولیفونیک) به شکل کامل خود ظاهر می شود. این وضعیت چندصدایی در یک فرایند گفتگومندی (یا دیالوژیسم) امکان پذیر می شود که برای باختین بسیار مهم بود.
بینامتنیت
موضوعی که باختین در خصوص ارتباط متن با عوامل فرامتنی و اجتماعی مطرح کرد، پس از او در حوزه غربی اروپا یعنی در فرانسه مورد استقبال قرار گرفت. دو شخصیت برجسته همچون یولیا کریستوا و تدروف به نشر آثار و نظرات باختین پرداختند. کریستوا روابط میان متنی و بینامتنی را با الهام از باختین گسترش داد و واژه “بینامتنیت”[۲] را وضع کرد. از نظر کریستوا بینامتنیت -یعنی روابط متنهای گوناگون- موجب پویایی و توسعه متنها می شود.
رولان بارت نیز همراه با کریستوا یکی از بانیان و چهره های بزرگ بینامتنیت است که بیشتر متوجه بینامتنیت نزد مخاطبان شد. او نیز همانند باختین معتقد بود قرن بیستم آبستن شرایط نوینی بوده است، اما بارت به دقت باختین مرز این تغییر فصل و تغییر موقعیت را مشخص نمیکند حتی با چندین مثال موجب تشتت در این زمینه میشود. با این حال آن چیزی که نزد بارت مسلم است اینکه دگرگونی شرایط در قرن بیستم موجب دگرگونی ادبیات و هنر شد. وضعیت نوینی در ارتباط میان یک متن با متنهای دیگر به وجود آمده است چنانکه تنها به طور پیوسته با هم در ارتباط هستند. بارت در خصوص بینامتنیت سخن معروفی دارد و می گوید : “هر متنی بینامتن است.”[۳] یعنی هیچ متنی بیبهره از تاثیرات دیگر متنها نیست. در اینجا با توجه به اینکه موضوع همایش بیشتر فلسفی است از فرصت استفاده کنم و اعلام کنم که اگر فلاسفه انسان را “حیوان ناطق” مینامند و هر علمی با توجه به رویکرد خود تعریفی از انسان دارد که او را از سایر موجودات جدا میسازد، در نشانه شناسی و متن شناسی که بخشی از آن است میتوان ادعا کرد که انسان را موجودی “بینامتنی” و میان فرهنگی است. بوسیله همین ویژگی بینامتنی است که انسان میتواند تاریخ داشته باشد می تواند ادعای میراثداری کند.
بینافرهنگی
این روابط بینامتنی از دیدگاههای گوناگون به شکلهای متفاوتی قابل تقسیم است. اما از آنجائیکه به موضوع این مقاله مربوط میشود، روابط بینامتنی میتوانند بنابر ارتباط آن با فرهنگ -و بر اساس یک حصر عقلی- به دو دسته بزرگ تقسیم شود که عبارتند از : درون فرهنگی و برون فرهنگی. به عبارت روشنتر هنگامی که متن مرجع دارای فرهنگ مشترکی با متن اصلی باشد، در این صورت روابط بینامتنی درون فرهنگی محسوب میشود. بر عکس، هنگامی که متن مرجع دارای فرهنگ دیگری نسبت به متن اصلی باشد در این صورت روابط بینامتنی برون فرهنگی یا میان فرهنگی تلقی میشود. بنابر این، بینامتنهای میان فرهنگی بیانگر روابط دو یا چندین متن است که دارای خاستگاههای متفاوت فرهنگی باشند
تاثیر و تاثر هنری به دو شکل کلی امکان پذیر است : درزمانی و همزمانی. متن ها به دو صورت با هم مرتبط می شوند و بر همدیگر تاثیر می گذارند. یا یک متن گذشته بر متن حاضر تاثیر می گذارد یا اینکه دو متن حاضر بر یکدیگر تاثیر می گذارند. همچنین این تاثیرات به دو شکل امکان پذیر است : یا به طور مستقیم یا به طور غیر مستقیم. به عبارت دیگر یک متن میراثدار تمام متنهای پیشین خود است و ویژگی خود را مرهون تمام متنهایی است که همانند پیشینیان خود گذشته آنها را در خود دارد. بر همین اساس باید تاکید کرد هنگامی که سخن از بینامتن میان فرهنگی می شود، نباید فقط به متن یا متنهای مستقیم پیشین آن توجه کرد، بلکه باید تمام نسلهای متن های پیشین آن را بررسی نمود.
در اینجا لازم است تا نتیجه ای هر چند موقت از برخی مطالبی که تا کنون و ناگزیر به طور خلاصه گفته شده است، گرفته شود. چنانکه مشاهده شد، بینامتنیت در شرایطی نوین با دگرگونیهای اجتماعی، هنری و تکنولوژی بوجود آمده است. از سوی دیگر متنهای مرتبط می توانند از یک فرهنگ یا از دو یا چند فرهنگ گوناگون باشند. بر همین اساس بینامتنیت درون فرهنگی و بینامتنیت برون فرهنگی قابل تصور است. البته هنگامی که سخن از بینامتنیت میان فرهنگی به میان میآید، باید به این موضوع توجه شود که روابط میان فرهنگی را نباید تنها در ارتباط مستقیم و بیواسطه محدود کرد بلکه میتوان در تمام شجره متنی مورد توجه قرار داد. در نتیجه متنی را نمیتوان یافت که به دور از روابط میان فرهنگی بوده باشد.
حال با توجه به مطالب بالا می توان گفت که “هر متنی بینافرهنگی است.” به عبارت دیگر، هر متنی چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیر مستقیم متاثر از متنهای دیگر فرهنگها متاثر بوده است. گرچه چنین رابطه ای میان فرهنگی در متنهای ادبی-هنری از دیر باز وجود داشته است، اما در قرن بیستم با ویژگیهایی که از آنها سخن گفته شد روابط میانفرهنگی متنها گسترده تر و بیشتر شده است. همچنین می توان گفت که هیچ متنی به یک فرهنگ واحد تعلق ندارد. به عبارت دیگر، بینامتنیت درون فرهنگی ناب و خالص وجود ندارد و هر متنی به نوعی در طول تاریخ پیشینش متاثر از فرهنگهای دیگر بوده است.
عناصر میان فرهنگی در هنر
پدیده میان فرهنگی را می توان در شاخه های گوناگون هنری مشاهده کرد و را با توجه به آنها تقسیم کرد. بر این اساس نخست آنها به دو دسته نظام نشانه ای هنری قابل تقسیم هستند : نظام کلامی یا اعتباری و نظام غیر کلامی. نظام کلامی شامل هنرهایی همچون شعر، داستان، نمایشنامه و فیلم نامه می شود. نظام غیر کلامی هم شامل هنرهای دیداری (تجسمی)، شنیداری (موسیقی)، نمایشی (تئاتر) و فیلمیک (سینما و تلویزیون) میشود.
حال این پرسش مطرح است که در روابط بینامتنی میان فرهنگی چه تاثیراتی را یک اثر ادبی-هنری از متن فرهنگ دیگری میتواند دریافت نماید. بی شک با توجه به چند جنبهای بودن آثار ادبی-هنری پرسش به گونه دیگری نیز قابل طرح است و آن اینکه آیا تاثیرات میان فرهنگی تنها بخشی از متنها را متاثر می سازد یا اینکه همه جنبه های متن دیگر فرهنگها را می تواند متاثر کند. بر همین اساس یک متن دارای دو جنبه اساسی سبک و مضمون است. بررسی تاریخ ادبیات تطبیقی و هنر تطبیقی بیانگر آنست که این تاثیرات میان فرهنگی میتواند هم در جنبه سبکی اثر و هم جنبه مضمونی آن متبلور گردد. هنگامی که سخن از جنبه سبکی گفته میشود منظور کلیه ویژگی هایی است که به فرم، ساختار، عناصر محسوس همچون رنگ، شکل، صدا، حرکات بدنی و … مرتبط میشود. در بخش سبکی موضوع تاثیر و تعامل سبکی ادبیات یا هنر یک فرهنگ بر فرهنگ دیگر مورد توجه قرار می گیرد. به طور مثال تاثیری که شعر نو در ایران در قالب خود از شعر نوی اروپایی گرفته است در زمره تاثیرات بینافرهنگی از نوع سبکی محسوب می شود. پیدایش و گسترش رمان در ایران نیز از همین نوع است. همانطوریکه پیدایش غزل در ادبیات آلمانی که توسط روکرت با تاثیرپذیری از مولانا صورت گرفته است یا پیدایش حکایتهای فلسفی توسط ولتر که با تاثیر پذیری از سعدی انجام گرفته است نیز از همین دست تعاملات بینافرهنگی تلقی میشود.
و هنگامی که از محتوی اثر صحبت میشود منظور مضمون و معنای آن است. مضامین نیز از مهمترین عناصر ادبی-هنری هستند که دارای قابلیت فراوان بینافرهنگی و جابه جایی فرهنگی میباشند. برخی مضامین با نیازهای شخصی و عمومی انسانها سر و کار دارند. اسطورهها این مضامین را در جوامع گوناگون و به شکلهای مختلف متبلور میکنند. مضامینی همانند عشق، مرگ، وفاداری، عدالت و بسیاری دیگر از مضامین کهنه نشدنی و همگانی هستند که آثارشان قابلیت میانفرهنگی بالایی را دارند.
مثال :کویر
در اینجا کوشش میشود به یکی از مضامینی که از شرایط جغرافیایی سرچشمه گرفته است یعنی کویر پرداخته شود. کویر از این جهت برای مقاله حاضر مهم است که مکانی نیست که در همه کشورها و فرهنگها حضور داشته باشد. به همین دلیل یکی از ویژگی های برخی از کشورها است. کشور ما دارای کویرهای بزرگی است. بحث این مقاله اینست که این ویژگی جغرافیایی تا چه حد در تخیل هنری ایرانیان حضور داشته است. چه عامل یا عواملی در تشدید حضور کویر در آثار ادبی-هنری موثر بوده اند؟ نقش روابط میانفرهنگی در نگرش هنرمندان ایرانی معاصر به کویر چگونه بوده است؟ جهت بررسی این مسئله و یافتن پاسخ این پرسشها به پنج اثر هنری-ادبی از هنرمندان توجه شده است که عبارتند از : کویر علی شریعتی، اشعار و نقاشیهای سهراب سپهری، نقاشیهای پرویز کلانتری، نقاشیهای جلال شباهنگی و فیلم مستند منوچهر طیاب. آثار این پنج ادیب-هنرمند که می توان این فهرست را گسترده تر کرد در رابطه با مضمون کویر با یکدیگر گره می خورند. گرچه قصد اول این مقاله ارائه مطالعات انجام شده درباره همه هنرمندان یاد شده بود اما مجال مقاله چنین فرصتی را نمی دهد و به همین دلیل تنها به یکی از آنها بسنده می شود و سایر موارد به مجالی دیگر واگذار می شود. در نتیجه به ناگزیر باید از متن کویر شریعتی، نقاشی ها و اشعار سهراب سپهری، نقاشی های پرویز کلانتری و نقاشیهای جلال شباهنگی که هر کدام موضوع بسیار جالب توجهی برای یک محقق هستند، صرف نظر کرد و در اینجا فقط به متن “همراه باد در دل تنهایی کویر” از منوچهر طیاب پرداخته میشود.
فیلم : همراه باد در دل تنهایی کویر
“همراه باد در دل تنهایی کویر” عنوان فیلم مستند منوچهر طیاب است. طیاب را بسیاری پدر مستند سازی ایران میدانند. این فیلم مستند چندین جایزه را از آن خود کرده است که برخی از آنها عبارتند از : جایزه فیلم برگزیده جشنواره لوکارنو، بهترین کارگردان و جایزه بهترین فیلمنامه در جشنواره ترنتوی ایتالیا (۲۰۰۱) و جشنواره فجر؟؟؟ “همراه باد در دل تنهایی کویر” همچنین عنوان کتاب و شاید تنها کتاب از سوی طیاب است که کارنامه، سفرنامه و مستندنامهای تغزلی و حکمی از سوی نویسنده می باشد که به همین سفر و حوادث آن برای ساختن فیلم مستند میپردازد و نویسنده آن احساس و اندیشه خود را در برابر کویر و کویریان به تصویر میکشد. این کتاب نیز از موفقیت خوبی برخوردار بوده است و جوایزی را بخود اختصاص داده است. طیاب با این کتاب به عنوان نویسنده برگزیده پنجمین جشنواره کتاب های آموزشی رشد انتخاب گردید.
طیاب کتاب خود را با این نقل قولی از دکتر آلفونس گابریل آغاز میکند و میگوید : “کویر، کسی را که یک بار گرفتار افسونش شده باشد، دیگر رها نخواهد کرد.” طیاب با همین نقل قول نخستین پیش متن یا حداقل یکی از پیشمتنهای کتاب و همینطور فیلم خود را معرفی میکند. خوشبختانه صداقت و سبک نوشتاری طیاب کار را برای محققانی که به متنشناسی و مرجعشناسی آثار او توجه دارند، آسان میکند، زیرا در متن کتاب به اغلب مراجع خود اشاره میکند و در پایان نیز یک مرجعشناسی ارائه میدهد که مراجع مهم و مستقیم متن را ارائه کرده است. در اینجا روش تحقیق بر اساس یافتن مراجع و ماخذ استوار شده است تا پیشمتنهای آن استخراج شود و روابط بینامتنی و ترامتنی آن تجزیه و تحلیل گردد. بنابر این جای تعجب ندارد که پیوسته به نقل قولها، اسمهای خاص و تلمیحات و اشارات غیر مستقیم به خاستگاههای متن توجه شود.
طیاب درباره اینکه چگونه توجه او به سوی کویر جلب شده است، توضیح میدهد که با کویر به دلیل تخصصش بی ارتباط نبوده است، اما کشش واقعی او هنگامی شروع میشود که به مطالعه برخی آثار محققین، کاشفان و سیاحان میپردازد. او می نویسد : “اما مطالعات جدی من درباره کویر از آنجا شروع شد که من با آثار اشخاصی چون «سون هدن» سوئدی، «خانیکف» روسی و بخصوص دکتر «آلفونس گابریل» اتریشی آشنا شدم که وجب به وجب خاک کویر را درنوردیده بودند[۴].” طیاب کوشش میکند تا میان ارجاعات درونفرهنگی و برونفرهنگی تعادلی نیز برقرار کند. فصل “رویای کویر” چنین آغاز میشود : “همین نزدیکیها «ری» بود و کاروانیان همه آشنایان قدیم، از ناصر خسرو گرفته تا پیرلئوتی، مارکوپولو و سون هدین، حمداله مستوفی و کلاویخو، ابن حوقل و سرپرسی سایکس، جوزفا بابار و مادام دیولافوا، احمد بن علی کاتب و خانیکف، دکتر آلفونس گابریل و استاد پیرنیا و خلاصه همه آنها که به کویر رفته و از شورهزارها، شنزارها و نمکزارهایش گذاشتهاند.”[۵] بنابر این طیاب از آثار و پیش متنهای گوناگون ایرانی-اسلامی و اروپایی-امریکایی بهره برده است. یکی از شخصیتهایی که بشدت بر طیاب تاثیر گذارده، آلفونس گابریل است که طیاب چنانکه ملاحظه شد کتاب خود را با نقل قولی از او آغاز میکند. او خود درباره نقش گابریل در اثر تصریح میکند : “بیش از همه آشنایی با آثار زیبا به فراموش نشدنی دکتر گابریل مرا مجذوب کویر کرد که توفیق مطالعه آنها را در کتابخانه ملی شهر وین به دست آوردم، که دو سه سالی به طول انجامید.”[۶] این موضوع در سفر طیاب و همراهانش برای ساخت فیلم مستند چنان بارز بود که خود طیاب در کتابش مینویسد : “در آن روز یکی از راننده ها با لهجه آذری شیرینی که دارد، زیر گوش یکی از همکاران گفته بود : «ای بابا، این طیاب در اروپا کمبود آفتاب داره که مرتب هوس کویرهای ایران رو میکنه. آخه ما چه گناهی کردیم که باید به خاطر اون و قابریل اتریشی توی این بیابون داغ کباب بشیم؟”[۷] تاثیر گابریل بر روی طیاب بسیار عمیق است و بسیاری از مراجع اروپایی و حتی ایرانی اسلامی که طیاب از آنها یاد میکند، یعنی منابع درون فرهنگی، پیش تر نزد گابریل در کتاب “عبور از صحاری ایران” یاد شده است و این فکر را موجب میشود که شاید در مورد مراجع درونفرهنگی همانند “اصطخری”[۸] و “ابن حوقل”[۹] یک متن بینافرهنگی همچون عبور از صحاری ایران تاثیر بسزایی داشته است. حتی میتوان اضافه کرد که مسیر حرکتی را که طیاب برای ساخت مستندش انتخاب کرده است نیز تقریبا همان مسیر آلفونس گابریل است. مسیری که از “ریگ جن” شروع می شود و با مکانهایی همچون “کویر دم دار” و “کویر طبقه” ادامه مییابد. شاید یادآوری این موضوع نیز بیفایده نباشد که طیاب تحصیل کرده اتریش است و مدت زیادی را نیز آنجا زندگی کرده است. بنابراین با متن اصلی و فرهنگ گابریل اتریشی نیز ارتباط نزدیکی برقرار کرده است.
تاثیرپذیری متن طیاب از متن های میان فرهنگی، گذشته از فیلم، هم در بخش متننوشتاری و هم در بخش متنتصویری یعنی عکس کتاب کاملا مشهود است. اگر در متن نوشتاری به نقل قولها، و در انتخاب مسیر به نقشه راه های متن های میان فرهنگی توجه بسیار دارد، در بخش عکسهای کتاب “همراه باد در دل تنهایی کویر” نیز موارد مشابهی میان عکسهای این کتاب با عکسهای کتاب “عبور از صحاری ایران” دیده میشود. به طور مثال در مورد راه سنگفرش در کویر است عکس کتاب طیاب بسیار شبیه به عکس گابریل با همین موضوع در سال ۱۹۲۸ است. جالب اینکه در همین صفحه ای که طیاب عکس راه سنگفرش را جای داد است مینویسد : “به قول گابریل، به راستی مشکلات ساختن چنین راهی دراز در آن زمان با آن آلات و ابزار مهندسی، کمتر از حفر کانال معروف سوئز نبوده است.”[۱۰] در واقع، اینجا طیاب به کتاب “عبور از صحاری” گابریل ارجاع میدهد که این نویسنده در آن میگوید : “این راه سنگ فرش که ساخته دست انسان است، مانند نوار مستقیمی از میان کویر عبور میکند و به عنوان یک اثر جالب با «کانال سوئز» کوس برابر میزند. به چه قدرت عمل باورنکردنی نیاز بوده تا جاده را با سنگهای سختی که آوردن آنها به این جا خود یک سفر طولانی چند روزه را لازم داشته است، فرش کنند.”[۱۱]
با توجه به مطالبی که در خصوص حضور کویر در هنر ایرانی گفته شد میتوان چنین برداشت کرد که روابط میان فرهنگی در چگونگی نگرش به کویر بسیار مهم و حتی اساسی بوده است. برای روشنتر شدن موضوع بهتر است تا متنهایی که کویر در آنها حضور دارد به دو دسته بزرگ تقسیم شوند : نخست متنهایی که کویر در آن به عنوان محل و مکان گذر است. یعنی برای رسیدن به مقصدی لازم بوده که از مسیر کویری عبور کنند. گذر از کویر، موضوعی است که در اغلب فرهنگها همانند گذر از دریا به شکل نمادین حضور دارد. یکی از خوانهای رستم گذر از بیابان است. در اصطلاح فرانسوی گذر از کویر گذر از مرحله سخت زندگی است. چنانکه کسی بتواند این مرحله را به خوبی سپری نماید گویا انسان تازهای شده است و به همین دلیل همانند زایش دوباره تلقی میگردد. اما در تمام این موارد کویر خود چندان مهم نیست، مهم جای دیگری است که برای رسیدن به آن باید از کویر عبور کرد.
دوم متنهایی که کویر محل گذر نیست، بلکه خود هدف است. در این صورت کویر و زیباییهای کویر موضوع اصلی متن خواهد بود. در متنهای دوم بر خلاف اغلب متنهای نخست کویر یک اجبار نیست بلکه یک انتخاب است. کویر محل گذر نیست، محل توقف است. به همین دلیل، نوع ارتباط میان مولف، متن و کویر متفاوت خواهد شد. اگر این تفکیک را انجام بدهیم و دوباره به متنهایی که به کویر پرداختهاند، توجه نماییم درمییابیم که نگرش زیباییشناسی به کویر در تاریخ ادبی و هنری ما بسیار نادر بوده است.
با بررسی برخی نقل قولهای کتاب “همراه باد در دل تنهایی کویر” موضوع روشنتر میشود. در این کتاب به نقل از ناصر خسرو سفرنامه نویس شهیر آمده است : “در این بیابان به هر دو فرسنگ گنبدکها ساختهاند و مصانع که باران در آنجا جمع شود، به مواضعی که شورستان نباشد، ساختهاند و این گنبدکها به سبب آن است تا مردم راه گم نکنند و نیز به گرما و سرما لحظهای در آنجا آسایشی کنند.”[۱۲] چنانکه ملاحظه می شود، این نقل قول بیشتر به مسائل مادی و محسوس توجه دارد و کویر همواره به عنوان محل گذر مورد توجه قرار گرفته است. در مقابل این کتاب از گابریل نقل میکند که : “در انزوای مطلق گذر زمان مفهومی ندارد.”[۱۳] در این نقل قول موضوع بی زمانی در مکان کویری است.
طیاب خود این دو دسته را در مقابل هم قرار میدهد و البته در این جا هر دو دسته از سیاحان، نویسندگان و عالمان خارجی میپردازد. او از یک سو مارکوپولو،[۱۴] پیر لئوتی و سرپرسی سایکس[۱۵] را قرار میدهد که برای آنها کویر تنها محل عبور بوده است و به همین دلیل از کویر تنها تصویر سرزمینی سخت و بیآب و علف را ارائه میدهند. در مقابل کسانی همانند گابریل قرار دارد که برای آنها کویر تنها یک محل گذر اجباری نیست یک انتخاب یا مقصد است به همین دلیل نگرش آنها به کویر متفاوت است. طیاب در این خصوص مینویسد : “و اما، دکتر آلفونس گابریل اتریشی نظر و عقیدهاش درباره کویرهای ایران درست برخلاف عقیده آقایان ایتالیایی و انگلیسی است. او در کتابش “عبور از صحاری ایران” مینویسد : «اکنون ما با پهناور سرزمینی پیوند خوردهایم که انسان بیگانه با آن، حسی جز تنفر برنمیانگیزد. صحراها و بیابانهای دور افتاده قلب ایران، افسون خود را به آسانی عیان نمیکنند. انسان قبل از اینکه جزئی از آنها بشود و اسیر مفهوم ابدیشان گردد، باید این سرزمینهای خشک و بی حاصل را خوب بشناسد. کویر کسی را که یک بار گرفتار افسونش شده باشد، دیگر رها نخواهد کرد.”[۱۶]
این مسئله البته خاص ایران و ادبیات و هنر ایرانی نیست، بلکه تقریبا موضوعی رایج است. برای روشنتر شدن آن لازم است مثالی در همین خصوص یعنی کویر آورده شود، زیرا در ادبیات شمال آفریقا نیز در مورد صحرا همین وضعیت وجود دارد. با وجود اینکه صحرا را یکی از زیباترین مناطق کویری محسوب میکنند، با این حال ادبیات و هنر مغربی و به طور کلی شمال آفریقایی کمتر به این موضوع توجه داشته است. نقاشان اوریانتالیست و نویسندگان اروپایی با ورود به این سرزمین عریان با رنگهای سحرآمیز که همراه با تغییر اوقات روز و شب به رنگهایی طلایی و نقرهای در میآمد مجذوب زیبایی آن شدند و صحرا را به عنوان یک موضوع زیباییشناسی مورد توجه قرار دادند. نقاشیها و رمانهای زیادی در خصوص صحرا و زیباییهای آن و گاهی صحرانشینان خلق شد. البته نسبت اروپائیان با کویر به همین برخورد شگفتانگیز محدود نمیشود بلکه کویر در اندیشه و باورهای اروپائیان از گذشته دارای تصویر خاصی بوده است چنانکه برای یونانیان کویر آخر دنیا و برای مسیحیان پناهگاه مسیح نیز بوده است. [۱۷] نویسندگان و هنرمندان مغربی با دیدن این آثار هنری گویا چشمانشان به گنجینهای که در اختیار داشتند و کمتر به آن توجه کرده بودند گشوده شد. نه تنها نگرش آنها به صحرا از محلی یکنواخت و بیآب و علف به سوژهای زیباییشناسی تغییر کرد، بلکه خاطرات گذشته آنها نیز نسبت به کویر زنده شد. با کاوش در حافظه فردی و جمعی خود کویر را میجستند و آنها را همانند یک عمارت رنگ زیبایی میزدند. سیدا در رساله دکتری خود با عنوان “عرفان و کویر در ادبیات فرانسه و ادبیات فرانسه زبان مغرب” میگوید : “نویسندگان مغربی که به کشورهایی تعلق دارند که بخش اعظم سرزمین آنها را کویر پوشانده است، در نوشته های خود به کویر نپرداختند، مگر در این دهههای پایانی قرن حاضر (قرن بیستم)، در صورتی که نویسندگان فرانسوی در این زمینه پیشتاز بودهاند.”[۱۸]
در طول سالهای اخیر کویر فقط به خاطر زیبایی خودش مورد توجه قرار نمیگیرد و رفته رفته برای بیان احوال درونی انسان آن احوالی باطنی که بیان گریز است به کار گرفته میشود. بدین ترتیب کویر نه تنها خود موضوع و هدف زیبایی شناسی می شود بلکه به نمادی تبدیل میگردد که بیانگر برخی از مضامین روانی و اجتماعی است. مضامینی همانند تنهایی، تشنگی معنوی و احساسی، لابیرنت و گمگشتگی، فرسایش درونی از یک سو به پالایش درونی، صفای باطنی از سوی دیگر و همینطور کویر درونی،[۱۹] مکان هبوط و مکان آخرزمانی.[۲۰]
پیش از نتیجه گیری یادآوری دو نکته بی فایده نخواهد بود و شاید از برخی سوءتفاهمات احتمالی جلوگیری کند. نخست اینکه علی رغم برداشت ساده عده ای بازشناسی و یادآوری مراجع گوناگون فرهنگی یک متن چنانکه در مورد “همراه باد در دل تنهایی کویر” انجام شد، نشان از ضعف آن نیست، زیرا از یک سو گفته شد هیچ متنی بی بهره از متنهای دیگر نیست و از سوی دیگر قدرت و غنای متنها در استفاده مناسب از پیش متنهای دیگر است.
نکته دوم اینکه در بهره بردن از برخی متن های میان فرهنگی باید هوشیاری داشت. زیرا این متنها از یک سو گاهی به علت عدم شناخت کافی موضوعات بومی مخاطبان را به سطحی نگری میکشانند. از سوی دیگر، برخی از نوشته ها نیز همراه با برخی تنگنظریهای عقیدتی یا سیاسی هستند که باز موجب کجی در فهم میشوند. بارزترین نمونههای این قبیل متنها، همانا متنهای استعماری است که در تاریخ ادبیات جهانی دوره و جایی را به خود اختصاص داده است. [۲۱]
نتیجه
نظریه این مقاله این بود که “هر متنی میان فرهنگی است”. نه تنها امروزه در جهان پیوسته و متعامل هیچ متنی بدون تاثیر از متنهای دیگر نیست، بلکه حتی هیچ متنی را در گذشته نیز نمیتوان یافت که عاری از تاثیر متنهای دیگر فرهنگها باشد. متن ها علاوه بر عناصر درونی خود با توجه به بهره گیری از عناصر میان فرهنگی غنی و بارور میشوند. در نتیجه نه تنها گریزی از تاثیرات میانفرهنگی در متنهای ادبی-هنری نیست، بلکه این تاثیرات میتوانند عامل مهمی برای گسترش و رشد متنها گردند. همچنین، در بستر این روابط میان فرهنگی متنها میتوان از یک سو به شناخت بهتر دیگری پرداخت و دیگری را آنچنان که هست پذیرفت و از او توقع داشت تا خود یعنی ما را آن چنان که هستیم بپذیرد. و از سوی دیگر، گاهی نیز این روابط میان فرهنگی موجب میشود تا ما خود را بهتر بشناسیم. این مقاله کوشید تا به همین موضوع آخر که به نظر بعیدتر میآمد، بپردازد. تلاش شد تا بگوید چگونه نگرش دیگران موجب شد تا به یکی از گنجینههای زیباییشناسی خود یعنی کویر در هنر بهتر توجه نماییم. البته فرهنگ ایرانی اسلامی نیز در این رابطه بر دیگر فرهنگها تاثیرات بسزایی گذارده است که به طور مثال میتوان به موضوع بهشت و باغ اشاره کرد که خود حدیثی دیگر است.
[۱] – La poetique de Dastoivski
[۲] – Le mot, le dialogue et le roman.
[۳] – De l`oeuvre au texte.
[۴] – همراه باد در دل تنهایی کویر. ص۱۰٫
[۵] – همراه باد در دل تنهایی کویر. ص۱۷٫
[۶] – همراه باد در دل تنهایی کویر. ص ۱۰٫
[۷] – همراه باد در دل تنهایی کویر. ص۳۵٫
[۸] – آلفونس گابریل. عبور از صحاری ایران. ص۵۲٫
[۹] – آلفونس گابریل. عبور از صحاری ایران. ص۲۵٫
[۱۰] – همراه باد در دل تنهایی کویر. ص۱۰۴٫
[۱۱] – عبور از صحاری ایران. ص۳۱
[۱۲] – همراه باد در دل تنهایی کویر. ص ۲۶٫
[۱۳] – همراه باد در دل تنهایی کویر. ص ۳۳٫
[۱۴] – برای اطلاع بیشتر نک : آلفونس گابریل. مارکوپولو در ایران. ترجمه پرویز رجبی. انتشارات اساطیر. ۱۳۸۱٫
[۱۵]– پ.م.سایکس (P. M. Sykes) افسر انگلیسی مستقر در هند بود که آرزوی کشف کویر ایران را داشت. او نخستین سفر خود را در سال ۱۸۹۳ شروع کرد به هفت بار به این منطقه مسافرت کرد. برای اطلاع بیشتر نک : آلفونس گابریل. تحقیقات جغرافیایی راجع به ایران. ترجمه فتحعلی خواجوی نوری. انتشارات ابن سینا. ۱۳۴۸٫ ص۳۲۰٫
[۱۶] – همراه باد در دل تنهایی کویر. ص۱۱۱٫
[۱۷] – البته باید این مسئله را نیز برای جلوگیری از یک سوءتفاهم احتمالی توضیح داد که همه اروپائیان به کویر نگرشی زیباییشناختی نداشتهاند. طیاب خود در خصوص مارکوپولو چنین میگوید : “مارکوپولو تاجر ونیزی که از سفرش در کویر خاطره خوشی ندارد، مینویسد : «لوت بیابانی است شگفتانگیز، خشک و بیحاصل، که در آن نه میوهای یافت میشود و نه درختی.” نک : همراه باد در دل تنهایی کویر. ص۱۰۸٫
[۱۸] – Saida, Mysticisme et desert a partir d’exemples dans la litterature francaise et litterature maghrebine de langue francaise. Universite Grenoble III.. (1994). P.15.
[۱۹] – M.-M. Davy. Le desert interieur. Albin Michel. 1983.
[۲۰] – Bahman Namvar Motlagh. L’imaginaire mystique chez Mawlana (Rumi) et Antoine de Saint-Exupery. Universite Clermont-Ferrand. (1999). VolumeI. Pp.186-214.
[۲۱] – البته این تقسیم بندی دو قطبی اعتباری است زیرا در میان دو قطب نیز کسان بسیاری قرار دارند. از مارکوپولو و تا گابریل افرادی همچون هدین سون قرار می گیرند. سون هدین هیچگاه انطوریکه باید به شناخت مردم کویر نائل نشد او می خواست. سون هدین. کویرهای ایران. ترجمه پرویز رجبی. ص۴۴۲٫