مولانا؛ نجات بخش غرب – گفتگو با دکتر سید سلمان صفوی؛ کاشف ساختار مثنوی مولوی

بحث را با مولاناشناسی غربیان آغاز می کنیم. لطفا بفرمایید مولاناپژوهی در غرب از چه تاریخی آغاز شده و پژوهش های آنها براساس چه موضوعی استوار بوده است؟

اخیرا کتاب جدیدی با موضوع “کتاب شناسی مولوی در غرب” از “آقای خان بگی” منتشر شده است. ما نیز در حال انتشار دانشنامه ای در زمینه مولوی پژوهی هستیم که امیدوارم تا پایان سال انتشار یابد. بنابراین تاریخ دقیق این موضوع مورد تامل است، اما تا جایی که در ذهن بنده است حداقل از قرن نوزدهم “مولوی پژوهی” در غرب به طور جدی مطرح شده است. “رد هاوس” ۱۸۹۲-۱۸۱۱ مترجم دفتر اول مثنوی، “ادوارد ویلسون” متولد ۱۸۵۸ مترجم دفتر دوم مثنوی و “ادوارد هنری وینفیلد” ۱۹۲۲-۱۸۳۶ تلخیص کننده کل مثنوی از اولین افرادی هستند که گزیده هایی از مثنوی را به انگلیسی ترجمه کرده اند. “رابیندینات تاگور” نیز با ترجمه گزیده ای از “دیوان شمس” موجبات شهرت مولانا نزد عموم مردم را فراهم کرد؛ البته این امر تا حدی به دلیل شهرت “تاگــور” بود.

حضور انگلیسی ها در شبه قاره هند عامل مهمی در آشنایی ایشان با فرهنگ اسلامی بود. بدین ترتیب آشنایی آنها به ویژه نظامیان با آثار “مولوی” و “سنایی” در مواردی برای مثال به گرد آوری و ترجمه و تصحیح آثاری از “سنایی” منجر شد. به قول “فرانکلین لوئیس” در سایه تبلیغات محافل درویشی “گرجی اف”، “مهربابا” و “ادریس شاه” بین سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۷۰ شهرت و آوازه مولانا بین اروپایی ها فزونی یافت.

مولوی پژوهی صرفا با ترجمه گزیده ها آغاز شد یا با تفسیر هم همراه بود؟

ابتدا گزیده هایی از “مثنوی” یا “دیوان شمس” ترجمه شد که غالبا با مقدمه و گاهی نیز با تفسیر مختصری همراه بود. چنان که مقدمه کتاب  “رد هاوس” ۱۳۵ صفحه و شامل گزیده هایی از “تذکره افلاکی” است. اثر “ویلسون” شامل دو جلد است؛ که جلد اول ترجمه و جلد دوم شرح اشعار است. اثر “وینفیلد” نیز منتخبی از ۳۵۰۰ بیت از مجموعه ۲۵۵۰۰ بیت مثنوی همراه با توضیحات است که به دفعات از جمله در سال ۱۹۹۶ چاپ شده است.

از مترجمان برجسته اولیه از چه کسانی می توان نام برد؟

در قرن نوزدهم “رد هاوس”، “ویلسن” و “وینفیلد” و در قرن بیستم “رینولد الین نیکلسون” از طریق “ادوارد براون” با آثار مولوی و عرفان اسلامی و شرقی آشنا می شوند. “نیکلسون” در حدود نیمه اول قرن بیستم ابتدا گزیده ای از “دیوان شمس” را ترجمه کرد و سپس از طریق دیوان شمس به مثنوی پیوند خورد و پروژه بزرگ خویش را آغاز کرد. تا قبل از این تاریخ مثنوی متنی غیرمنقح بود که نسخ فراوانی از آن در ایران، ترکیه، شبه قاره هند، افغانستان و . . . وجود داشت که از نظر تعداد ابیات متفاوت بودند. در ایران “مثنوی نسخه رمضانی” معروف بود و دفتر هفتمی هم برای مثنوی وجود داشت.

“نیکلسون” با روش علمی به پژوهش درباره مثنوی پرداخت و با گردآوری نسخ قدیمی به تدوین متنی منقح از مثنوی پرداخت و مثنوی ویرایش شده را در سه جلد ابتدا به فارسی و سپس به انگلیسی منتشر کرد و پس از آن دو جلد تفسیر بر آن نگاشت. “تفسیر مثنوی نیکلسون”، تفسیری گزیده است که همه ابیات را شامل نمی شود و به شرح همه داستان ها نیز نمی پردازد؛ بلکه توضیح برخی از ابیات مشکل مثنوی و عمدتا خلاصه ای از “تفسیر کبیر آنقروی” است. این اقدام “نیکلسون” نقطه عطف “مولوی پژوهی” در غرب به شمار می رود. از دیگر آثار “نیکلسون” در مولوی پژوهی، “ترجمه ملخص فیه ما فیه”، “قصص عرفانی” و “گزیده قصص مثنوی” است.

پس از “نیکلسون” شاگرد او “آرتور آربری” کار او را ادامه داد. “آربری” نخست گزیده ای از “رباعیات دیوان شمس” و سپس “فیه ما فیه” را ترجمه کرد. سپس “گزیده ای از داستانهای مثنوی” را به انگلیسی ترجمه کرد و در کتابی دیگر با تکیه بر منابع و توضیحات به شرح داستانهای مثنوی پرداخت. این کار “آربری” موجب آشنایی بیشتر مخاطبان انگلوساکسون با مولانا شد.

پس از این با دوره جدید مولوی پژوهی در غرب مواجه می شویم؛ از محققان این دوره می توان به “پروفسور ویلیام چیتیک”، “کبیر هلمینسکی” و “پروفسور جیمز موریس” در امریکا و “پروفسور آلن ویلیامز” در انگلستان اشاره کرد. “رابرت بلای” و “کولمن بارکس” در امریکا با ترجمه آزاد اشعار مولونا، به قول “فرانکلین لوئیس” آوازه او را از “کالیفرنیا” تا “نیویورک آیلند” و از “رد وود فاست” تا “آبهای گلف استریم” گستراندند. کتاب مشترک آنها “شب و خواب” نام دارد که با تصاویری از “ریتا شومیکر” به چاپ رسیده است. در سال ۱۹۹۸ ده هزار نسخه از اشعار برگزیده مولانا ترجمه “کولمن بارکس” به نام ” Essential Rumi در آمریکا به فروش رفت. “جان موین” نیز گزیده ای از اشعار مثنوی و دیوان شمس را تحت عناوین: “راز سرگشاده” ۱۹۸۴، “باران نادیده” ۱۹۸۶، “لحظه های جدایی” ۱۹۸۷، “از این آرزومندی” ۱۹۸۸ در امریکا منتشر کرد. البته آن چه بدان اشاره شد، بیشتر حوزه انگلیسی زبان مولاناپژوهی بود.

حوزه های مولاناپژوهی در آلمان، فرانسه و کشورهای اروپای شرقی نیز فعال بود. در اواخر دهه دوم قرن نوزدهم در آلمان “پور گشتال” هفتاد قطعه شعر از “مثنوی” و “دیوان شمس” را  به آلمانی ترجمه کرد. “یوهان ولفگانگ فون گوته” ۱۸۳۲-۱۷۴۹ با الهام از اشعار فارسی “پورگشتال”، “دیوان شرقی – غربی را آفرید. “فردریش روکرت” ۱۸۶۶-۱۷۸۸ با ترجمه چهل و دو غزل از “دیوان شمس” به آلمانی، تحسین گوته را برانگیخت. “هانس ماینکه” ۱۹۷۴-۱۸۸۴ و ارنست برترام ۱۹۵۷-۱۸۸۴ نیز ترجمه های مستقلی از اشعار مولانا را به آلمانی ترجمه کردند. از مولوی پژوهان برجسته آلمان می توان به “هلموت ریتر”، “فریتس مایر”، “گوستاو ریشتر” و پروفسور “آن ماری شیمل” اشاره کرد. آثار “مایر” و “ریتر” از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ هرچند در ایران ناشناخته تر از بقیه است. البته کتابهای “بهاء ولد” اثر “مایر”  و “دریای جان” تألیف “ریتر” در باره عطار به فارسی ترجمه و منتشر شده اند. در سپتامبر ۲۰۰۱ سه مقاله مهم از “گوستاو ریشتر” در زمینه مثنوی شناسی توسط گروه محققین از آلمانی به زبان انگلیسی ترجمه و در “مجله ترانسندنت فیلوسوفی” منتشر شد. وی در این سه مقاله مطالب ارزنده ای درباره سبک داستانها و اشعار مثنوی بیان کرده و با نزدیک خواندن سبک مثنوی به سبک قرآن، آشفته خواندن مثنوی را نقد کرده است.

مثنوی به زبان فرانسوی نیز به همراه تفاسیری ترجمه شده است. به همت تلاشهای “اوا دو ویتری” و “مه یروویچ” در دهه ۱۹۷۰ مولانا و مثنوی به فرانسویان معرفی شد. “مه یروویچ” علاوه بر تألیف دو اثر درباره مولانا، کتابهای “فیه ما فیه” و “مکتوبات” را به فرانسوی ترجمه کرد. اخیرا مثنوی به زبانهای روسی، بلغاری و ایتالیایی نیز ترجمه شده است. جدیدترین ترجمه مثنوی به زبان انگلیسی نیز توسط دکتر جاوید مجددی در حال انجام است؛ که ترجمه دفترهای اول و دوم توسط  انتشارات دانشگاه آکسفورد منتشر شده است.

نوع نگرش غربیان به مولانا چگونه بوده و هدفشان از مولاناپژوهی چه بوده است؟ این نگاه از چه بسترهای معرفتی مایه می گرفته و آیا به هدفی که دنبال می کرده اند، دست یافته اند؟ این نگاه تا چه اندازه به اندیشه مولانا نزدیک بوده است؟

“وحدت گرایی”، “مطالعات تطبیقی ادیان”، “معنویت گرایی” و “روان شناسی معنوی” از موضوعات مورد علاقه محققین غربی بوده است. چنان که کشیش هایی نظیر راهب دومینیکن “سیپرین رایس” در کتاب “صوفیان ایرانی”۱۹۶۴ و “کارول دلاموت” در کتاب “ویژگی های حالات عرفانی از زبان استعاری مثنوی رومی” ۱۹۵۳ به بررسی تعالیم مولوی پرداخته اند.

در زمینه تفسیر مولانا در محافل آکادمیک از بین مولوی پژوهان معاصر غرب می توان به ویژه به “پروفسور ویلیام چیتیک” و “پروفسور آن ماری شیمل” اشاره کرد. از دیگر چهره های شاخص و صاحب تألیف می توان از “مه یروویچ” فرانسوی، “استاد کبیرهلمنسکی”، “پروفسور جیمز موریس” و “پروفسور آلن ویلیامز” نام برد که به تدریس مولوی پژوهی در دانشگاه های غربی نیز پرداخته اند. “پروفسور آن ماری شیمل” پژوهشگر آلمانی در ایام کودکی خویش (مصادف با جنگ جهانی دوم) به عثمانی رفت و تفکر اسلامی را از طریق تفکر دوره عثمانی و ترکیه آموخت و بدین ترتیب به واسطه ترکها به شناخت مولانا دست یافت. “پروفسور شیمل” بیشتر به جنبه های زیبایی شناسی، انسان شناسی و جذابیت های انسانی چون رأفت، مهربانی و دوستی در آثار مولانا به خصوص در مثنوی توجه داشت که مشخصا تحت تأثیر جنگ جهانی دوم و ویرانی ها و خشونت های ناشی از آن بود. لذا توجه او بیشتر به آموزه های مولانا از جهت معنوی و انسانی بود.

“پروفسور ویلیام چیتیک” اسلام و تفکر اسلامی را از طریق ایران فراگرفت. وی فلسفه و عرفان اسلامی را در “دانشگاه تهران” و “انجمن حکمت و فلسفه نزد اساتید ایرانی آموخت. “پروفسور جیمز موریس” از مثنوی شناسان برجسته نیز در ایران، در محضر اساتیدی چون “استاد مهدی محقق”  تحصیل کرد. “استاد محقق” به بنده گفتند بخشهایی از “فصوص الحکم” ابن عربی را برای “پروفسور جیمز موریس” تدریس کرده اند. با توجه به تحصیلات نظری در زمینه فلسفه و عرفان اسلامی، “پروفسور ویلیام چیتیک” نسبت به سایر غربیان، نگاه عمیقتری به مثنوی دارد.

“پروفسور چیتیک” با آموختن فلسفه اسلامی در ایران در محضر “پروفسور نصر” و حشر و نشر با بزرگانی همچون “علامه طباطبایی” و “مرحوم استاد سیدجلال آشتیانی” درک عمیقتری از عرفان اسلامی دارد. وی آثاری از “علامه طباطبایی”، “گلچینی از احادیث معتبر شیعه” و همچنین “صحیفه سجادیه” را تحت نظر “پروفسور نصر” و “علامه طباطبایی” به انگلیسی ترجمه کرد. آشنایی با تفکر شیعی و فلسفه اسلامی موجب شده “پروفسور چیتیک” جایگاه خاصی نسبت به سایر مولوی پژوهان داشته باشد. از جمله کتابهای اولیه ایشان می توان از “تعالیم مولوی” و “مولانا: طریقت عشق” نام برد. کتاب جدید ایشان “من و شمس” نیز ترجمه انگلیسی و شرح “مقالات شمس” است. تلاش “پروفسور چیتیک” تبیین چارچوب کلی تفکر مولانا برای مخاطب غربی است. به نظر من آثار ایشان، ارزنده ترین آثار در زمینه مولوی پژوهی در غرب است.

زوج “کبیر و کامیلا هلمینسکی” (از پیروان عملی “طریقت مولویه”) نیز حدود شش کتاب در باره تعالیم مولانا در آمریکا منتشر کرده اند که به هفت زبان دیگر نیز ترجمه شده است. طی گفتگویی که در سال ۲۰۰۷ در “کنفرانس بین المللی مولوی” در استانبول و قونیه با آنها داشتم؛ اظهار داشتند که در سالهای اخیر “مثنوی” را براساس روش کتاب این فقیر “ساختار معنایی مثنوی معنوی” در آمریکا تدریس می کنند.

وجه ممیزه آثار “پروفسور چیتیک” نسبت به مولوی پژوهان گذشته چیست؟

مولوی پژوهان گذشته فاقد مبانی نظری قوی، از جمله تحصیلات “پروفسور چیتیک” در حوزه عرفان و فلسفه اسلامی بوده اند. “نیکلسون” شاگرد “ادوارد براون” استاد ادبیات فارسی بوده و فلسفه اسلامی را به خوبی نمی شناخته، “آن ماری شیمل” نیز همین گونه بوده است. اما “پروفسور چیتیک” مبانی فلسفه و عرفان اسلامی را نزد متخصصان این رشته ها در ایران آموخته است. بدون شناخت عمیق مبانی نظری عرفان اسلامی نمی توان مثنوی و اندیشه های مولانا را تحلیل کرد؛ البته تحلیل های ذوقی و فردی ممکن است. ضمن این که شرق همواره برای ذهن غربی جذابیت  داشته است. شرق برای غربی، افسانه ای است که در قالب داستانهای هزار و یک شب ارائه شده است. اما “پروفسور چیتیک” با دانش عمیق از مبانی نظری اندیشه شرقی و اسلامی؛ در مولوی پژوهی نیز با تکیه بر فلسفه و عرفان اسلامی به ارائه تعالیم مولانا پرداخته است. ایشان مولوی شناس برجسته ای است که آثار ارزنده ای در زمینه اندشه و افکار و شخصیت مولانا تألیف کرده است. “پروفسور چیتیک” مولوی شناس بزرگی است، اما همانطور که در کتابم اشکال کرده ام و ایشان هم پذیرفته؛ متوجه ساختار و سیستم مثنوی معنوی نشده است. البته ایشان، “پروفسور جیمز موریس” و “پروفسور شاکل” موافق ساختارمند بودن مثنوی معنوی مولوی هستند.

بین “مولوی شناسان” و “مثنوی شناسان” می بایست تمایز قائل شویم. برای مثال “بدیع الزمان فروزانفر” هم مثنوی شناس بود،هم مولوی شناس. البته به نظر من در مقایسه “استاد فروزانفر” و “نیکلسون”، “استاد فروزانفر” برتر است. “استاد عبدالحسین زرین کوب ” نیز علاوه بر شناخت روش علمی، به زبانهای مختلف مسلط بود و استاد عرفان و فلسفه اسلامی بود. کارنامه ایشان در حوزه معرفی عرفان اسلامی بسیار درخشان است. کارهای ایشان با دیگران تفاوت بسیار دارد. “دکتر زرین کوب” را می توان “خورشید عرفان پژوهی علمی” در ایران معاصر خواند. “دکتر محمد استعلامی” نیز با ویرایش و شرح جدید مثنوی در ۷ جلد خدمت بزرگی به مثنوی پژوهی نمودند. “استاد کریم زمانی” نیز شرح جامع ارزشمندی در شش جلد ارائه کردند.

پروفسور چیتیک بیشتر به چه جنبه هایی از آثار و اندیشه های مولانا توجه دارد؟

جنبه معنوی اندیشه های مولانا برای “پروفسور چیتیک”، “پروفسور شیمل” و سایر مولوی پژوهان غرب از اهمیت بیشتری برخوردار است؛ این امر ناشی از بحران معنویت در غرب است. مولانا پیامبر و معصوم نبود؛ بلکه یک قدیس و از اولیا الله بود که بر اساس تعالیم قرآن، حدیث، سنت اولیاءالله و تجربیات معنوی خویش آثار بی نظیری همچون “مثنوی معنوی” و “دیوان شمس” خلق کرد و روانشناسی انسان را به نحو بسیار دقیق و جزیی بیان نمود. بدین معنا مولانا با بیان مشکلات روان انسان، دردها، رنج، مصائب و مهالک آن راه حل های مشخصی در هر دو حوزۀ فردی و اجتماعی برای علاج این دردهای روحی ارائه کرد. برای مثال در داستان “شاه جهود” در دفتر اول مثنوی، مشکل اصلی را “احولیت” یعنی “نگرش یک بعدی”، “کثرت بینی” و “ندیدن وحدت” می خواند. مشکل انسان غربی نیز همین است. موضوع “کرگدن” اثر “اورژن یونسکو” یا “انسان تک ساحتی” نوشته “هربرت مارکوزه” نیز بیان این مشکل انسان جدید است. “پروفسور چیتیک”، “هلمینسکی”، “پروفسور شیمل” و سایر افرادی که به بررسی اندیشه های مولانا پرداخته اند آثار او را پاسخ گوی نیاز انسان امروز غربی یافته اند. آثار مولانا جزو شاهکارهای جاودانی بشر است. این متخصصان باستان شناسی معرفت نکردند، مستشرق هم نبودند و به شرق و جهان اسلام به عنوان موضوع شناسایی ننگریستند؛ برای این اندیشمندان سرچشمه شناخت، معرفت و حکمت؛ اسلام و جهان اسلام بوده است. این اندیشمندان با شناخت بحران معنویت و بحران هویت در انسان امروز غربی، امید به نجات او را در آثار و اندیشه های مولانا یافته اند.

با توجه به حضورتان در غرب، وضعیت فعلی مولاناپژوهی را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا این وضعیت نسبت به گذشته پیشرفت کرده است؟

امروزه در جهان تحول مهمی در حوزه مولوی پژوهی رخ داده است. در آمریکا، انگلیس، سایر کشورهای انگلیسی زبان و همچنین آلمان، فرانسه و ایتالیا میزان توجه به مولانا افزایش یافته است. انتخاب اشعار مولانا توسط برخی از خواننده های مشهور موجب آشنایی توده های مردم با مولانا شده و سایت های اینترنتی مولوی دوستی و انتشار برخی از گزیده های اشعار مولانا با ترجمه روان، موجب اقبال و آشنایی عامه مردم با وی شده است. در سطح خواص نیز با ظهور چهره هایی همچون “نیکلسون”، “هلموت ریتر”، “فریتس مایر”، “آربری”، “پروفسور چیتیک”، “پروفسور شیمل”، “هلمینسکی” و . . . تحولی شگرف رخ داده است.

به نظر من در غرب، در حوزه مولوی پژوهی انفجاری رخ داده است. در دانشگاههای انگلیس تدریس بخش هایی از “مثنوی” یا “غزلیات شمس”، بخش تفکیک ناپذیر رشته های ادبیات فارسی، اسلام شناسی و ایران شناسی است. از جهت فنی و متدولوژیک، ارائه روش جدید تفسیر مثنوی توسط اینجانب در سال ۲۰۰۱، تحول عظیمی در روش فهم مثنوی ایجاد کرد و به سؤالات مخاطب غربی پاسخ داد؛ بر این مبنا که در “مثنوی” با یک جنگل آشفته و انبوه روبه رو نیست، بلکه با یک متن سیستماتیک و از قبل طراحی شده سرو کار دارد. ارائه این روش جدید از عواملی است که شرایط تدریس مثنوی را به عنوان یک متن منقح سازمان یافته و سیستماتیک در دپارتمان های عرفان اسلامی فراهم آورده و بر جذابیت مطالعه مثنوی نیز افزوده است. امروزه در دانشگاههای انگلوساکسون “ساختارشناسی مثنوی” مبحثی پذیرفته شده  است.

از سال ۲۰۰۰ به بعد تحول جدیدی در مولوی پژوهی رخ داده و آثاری همچون “مولوی: شرق غرب گذشته امروز” اثر “فرانکلین لوئیس” منبعی برای مولوی پژوهی شده است. این کتاب که توسط “آقای حسن لاهوتی” به فارسی ترجمه شده، دانشنامه جامعی در زمینه مولاناپژوهی به شمار می رود. نسل جدید نیز آثار ارزنده ای در این زمینه ارائه کرده اند. البته معنویتی که مولانا پرچمدار آن است، غالبا تحت تاثیر آثار گذشتگان خود را می نمایاند.

با بروز تقابل اسلام و غرب و ارائه چهره ای خشن از اسلام در رسانه های غرب پس از واقعه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱؛ تلاش برخی از اساتید در جهت از بین بردن این تصور و شناساندن اسلام مولانا به جهانیان و به ویژه غربیان متمرکز شده است؛ از جمله می توان به کتاب “Heart of Islam” اثر ارزشمند “پروفسور نصــر” اشاره کرد. تأکید ایشان در این کتاب بر این نکته است که: “اسلام دین خشونت نیست؛ بلکه پرچمدار صلح و گفتگوست”. با بروز رخدادهای سیاسی پس از فروپاشی کمونیسم در جهان و طرح تقابل اسلام و غرب و تئوریزه کردن آن توسط افرادی از قبیل “هانتینگتون” در کتاب “برخورد تمدن ها”، تعالیم مولانا نزد برخی جذاب تر شده است. این افراد می پرسند اگر اسلام دین خشونت است؛ پس تعالیم مولانا چیست؟ لذا شرایط سیاسی موجود سبب جذابیت بیشتر مولانا شده و مسلمانان ساکن غرب نیز درصدد نفی این نظریه و اثبات غیرقابل جمع بودن این نگاه با تفسیر مولانا از اسلام اند.

امروز مولانا پرچمدار اسلام اصیل، معنویت، اسلام صلح و گفتگو، احترام به فرهنگ ها و تمدن های مختلف در غرب است و نخبگان غرب و متفکران مسلمان با تفکر جهانی؛ در تلاشند از طریق افکار و اندیشه های مولانا، اسلام را آنچنان که هست به جامعه غرب بنمایانند. این امر موجب رشد بالای مولوی پژوهی” در غرب شده و علاوه بر متخصصان و دانشگاهیان، عامه مردم نیز اقبال و اشتیاق فراوان نسبت به مولانا ابراز می دارند.