نقد بومی کردن علوم انسانی گفت‌وگو با دکتر سید سلمان صفوی

وضعیت علوم انسانی را در قلمرو عمومی چگونه ارزیابی می‌کنید؟ به نظر شما آثار منتشره در حوزه علوم انسانی در بازار کتاب داخلی از چه جایگاهی برخوردار است؟

آن بخش از آثار انتشار یافته از علوم انسانی که حاصل ترجمه است؛ وضعیت خوب و قابل قبولی دارد. در حال حاضر در بازار داخلی کتاب در بخش علوم انسانی، شاهد ترجمه‌های خوبی از آثار فلسفی، جامعه شناسی، علوم سیاسی، روابط بین‌الملل و از این قبیل هستیم و نسبت به قبل از انقلاب وضعیت بهتر و قابل قبول‌تری داریم.


بدین ترتیب شما بخش مربوط به فعالیت نویسندگان و مترجمان را مثبت ارزیابی می کنید. نظر شما در مورد مسئولان اجرایی و سیاست‌گذاری‌ها در بخش علوم انسانی چیست؟

قبل از هر چیز باید تصریح کنم که من با سانسور و ممیزی در حوزه اندیشه اعتقاد ندارم و آن را مانعی برای پیشرفت دانش و پژوهش می‌دانم. تنها جایی که شاید بتوان وجود سانسور و ممیزی را موجه و یا ضروری دانست؛ مواردی است که مسائل اخلاقی و عفت عمومی جامعه مطرح است. اما در حوزه اندیشه؛ افکار مختلف باید مجال حضور و بروز بیابند و اگر نقــدی هم وجود دارد، بایستی با شیوه علمی و با منطق بحث و استدلال پاسخ داده شود.

در پاسخ به سؤال شما باید بگویم؛ متأسفانه جامعه اندیشمند و حوزه نشر ما در طول سی سال گذشته کم وبیش متحمل سانسور و ممیزی بوده است. البته میزان آن متفاوت بوده به طوری که گاه خیلی شدید بوده و زمانی هم روندی رو به افول داشته است؛ اما به هرحال در حوزه نشر، سانسور همیشه حضوری جدی و چشمگیر داشته است. به اعتقاد من این نوع سانسور و با این شدت، نه ربطی به اسلام دارد؛ نه به قانون اساسی و نه حتی به مقامات عالیه نظام. به باور من این گونه اعمال سانسور، برخوردهایی سلیقه‌ای است که در حوزه نشر اعمال می‌شود و آفتی جدی برای حوزه اندیشه و تفکر است. مورد دیگر افرادی هستند که برای اجرای ممیزی و سانسور انتخاب شده‌اند؛ که غالبا تحصیلاتی در حد دیپلم یا لیسانس دارند. و البته افراد محترمی هستند. اما سؤال این است که این افراد تا چه حد صلاحیت علمی نظارت بر آثار تخصصی نویسنده یا مترجمی را دارند که سالها در حوزه‌ای از علوم انسانی تحقیق و تفکر کرده و به تحصیل و تدریس پرداخته است؟ در چنین شرایطی فردی که به این کار گمارده شده به حذف بخش‌هایی اقدام می کند که منطبق با سلایق شخصی و فهم محدود او نیست و در این صورت معلوم است که چه وضعیت اسفباری برای حوزه اندیشه و تفکر رقم می‌خورد.


با توجه به اینکه شما هم ‌اکنون به نشر مجلات و آثار فرهنگی در لندن می پردازید؛ چه تفاوت‌هایی بین سیاست‌گذاری‌های اجرایی در کشور ما و انگلستان مشاهده می‌کنید؟

واقعیت این است که اصلا قابل مقایسه نیست. وضعیت نشر ما نسبت به کشوری همچون بریتانیا تأسف‌آور است. البته ناگفته نماند که من چه در حوزه غرب‌شناسی و چه در برخی از مبانی فلسفی مدرن غرب، موافق دیدگاههای آنها نیستم و همچنین مخالف امپریالیسم غربی هستم؛ اما از دیگر سو وضعیت نشر ما با کشورهای توسعه یافته قابل مقایسه نیست.

اگر بخواهم  برای ادعای خود دلیلی هم آورده باشم خوب است به نمونه‌ای مصداقی اشاره کنم؛ اینجانب از اواخر سال ۱۹۹۶ تا سال ۲۰۰۳ معاون آموزشی – پژوهشی نمایندگی مقام معظم رهبری در مرکز اسلامی انگلستان و مدیر مؤسسه مطالعات اسلامی بودم و مجله ‌ترانسندنت فیلوسوفی را منتشر می‌کردیم که هم‌اکنون نیز به سردبیری بنده در حال انتشار است. این مجله از سویی به معرفی معارف دینی ما و دیدگاه‌های اسلامی می پردازد و از دیگر سو دیدگاه‌های غربی و مبانی فلسفی و تیٔوریک آنها را مورد نقــد و بررسی قرار می دهد.

ما برای اقدام به انتشار این مجله و مجله دیپلماسی صلح عادلانه نیازی به دریافت مجوز و پروانه انتشار نداشتیم و پس از انتشار نیز هرگز تذکری داده‌نشده و یا مورد توقیف واقع نشده است؛ در حالی که ما به طور دایم علیه مبانی نظری آنها موضع‌گیری‌های شفاف و قاطع داریم و منتقد جدی مبانی تئوریک و فلسفی‌آنها هستیم و دیدگاههای سیاسی غربیها را نقد جدی علمی می نمائیم.  این وضعیت را نمی توان با پروسه دریافت مجوز انتشار و نظارت بر نشریات در کشورمان مقایسه کرد.


آیا نشریات شما در لندن صرفا اجازه توزیع بین ایرانیان یا مسلمانان مقیم انگلستان را دارد یا توزیع عمومی آن آزاد است؟

خیــر. توزیع ما محدود به ایرانی‌ها و مسلمانان نیست. این نشریات علاوه بر توزیع عام، به بسیاری از دانشگاه‌ها و مراکز آکادمیک در کشورهای اروپا، آمریکا، کانادا ارسال می‌شود و بدین ترتیب در اختیار استادان و دانشجویان قرار ‌گیرد.

به نظر شما نقش دانشمندان دینی و عالمان اسلامی، در مباحث علوم انسانی چیست؟ 

کسی که در علوم دینی و معارف اسلامی تحصیل کرده؛ تنها در همان حوزه صاحب نظر است و می تواند به اظهارنظر بپردازد. معارف اسلامی شامل فقه اسلامی، کلام اسلامی، عرفان اسلامی، فلسفه اسلامی ، علوم فرآنی، علم الحدیث و تاریخ اسلام است. بنابراین عالم اسلامی تنها در چنین مباحثی که به تحصیل آن پرداخته می‌تواند اظهارنظر کند و در صورتی می تواند در علومی  از قبیل روانشناسی، جامعه شناسی، علوم سیاسی، و علم اقتصاد اظهارنظر کند؛ که در حیطه آن علوم نیز مطلعه و پژوهش کرده باشد. بنابراین فقیه به ماهو فقیه؛ فیلسوف، جامعه شناس یا تئوریسین سیاسی نیست؛ مگر آن که در چنین رشته‌هایی نیز  دارای تخصص باشد. البته از سوی دیگر نیز  یک عالم علوم اجتماعی، یک فیلسوف سیاسی و یا یک اقتصاددان هم نمی‌تواند و نباید در علوم اسلامی اظهارنظر کند. در نتیجه به باور من ضروری است حوزه‌ها و شاخه‌های مختلف علوم از یکدیگر تفکیک شوند و هر دانشمندی در حوزه تخصصی خود به اظهارنظر بپردازد.


البته همان طور که اشاره کردید برخی مانند مرحوم آیت الله دکتر مهدوی حائری یزدی؛ هم در علوم اسلامی صاحب نظرند و هم در شاخه‌ای از علوم انسانی. ترکیب پیامد این تخصص‌ها برای جامعه فرهنگی و علمی کشور چیست؟

بلــه. مرحوم دکتر مهدی حائری، فرزند مؤسس حوزه علمیه قم؛ هم در علوم اسلامی تبحر داشتند و هم فلسفه تحلیلی را در آمریکا تحصیل و تدریس کردند. البته مرحوم علامه محمدتقی جعفری نیز چنین بودند. شهید آیت الله محمد‌باقر صدر نیز علاوه بر تحصیل علوم اسلامی، در اقتصاد و فلسفه نیز تلمذ کرده؛ دو اثر ارزشمند “اقتصادنا” و “فلسفتنا” را تألیف کردند که از کتب‌ بسیار موفق در این حوزه است. جالب است که ایشان در آن زمان در کتاب “اقتصادنا”، بین مکتب اقتصادی و علم اقتصاد تفاوت قائل شده‌اند و با اشاره به مکاتب جهانی اقتصاد، سه مکتب اقتصادی کاپیتالیسم، سوسیالیسم و اقتصاد اسلامی را به بحث و بررسی گذاردند؛ که استاد مطهری نیز بعدها با روشی مشابه آن به تبیین اقتصاد اسلامی پرداختند.

در توضیح ضرورت تفکیک علم اقتصاد از مکتب اقتصادی باید گفت؛ بخشی از مسائل اقتصادی، دارای جنبه مکتبی است که چارچوب ارزشی یک سیستم اقتصادی را تبیین میکند؛ مانند مالکیت، عقود(مضاربه، مساقات، مزارعه، اجاره)، شرایط معامله، حقوق کارگر، مالیات، ارزش افزوده و . . . . این مسائل دارای احکام فقهی اند و چارچوب ارزشی اقتصاد اسلامی را می بایست بر اساس آنها تنظیم کنیم. اما مسائل دیگری نیز وجود دارند که اساسا فاقد جنبه مکتبی اند و تنها با رویکرد علم تجربی باید به آنها پرداخت. که متکفل آن علم اقتصاد می باشد. تعریف علم اقتصاد :

علم تخصیص منابع محدود برای تامین نیاز ها و خواسته های نا محدود .

۳ اصل مهم در تعریف اقتصاد :

۱- اصل کمیابی : scarcity principle

۲- اصل اهداف : targets’ principle

۳- اصل تخصیص منابع : Resource Allocation principle

اصل کمیابی : منابع یا نهاد هایی که می توانند در یک زمان معین یا یک مکان معین در دسترس افراد قرار بگیرند ، تا برای ارضاء خواسته ها و نیاز ها استفاده شوند  محدود هستند . دلیل قیمت گذاری بر منابع همین اصل است . هرچه یک منبع کمیاب تر باشد قیمت اش بیشتر است .

اصل اهداف:

بر اساس این اصل مصرف کنندگان و افراد انطباق خودشان را بر اساس تابع هدف Objective Function صورت می دهند و مشخص می کنند که منابع محدود شان به چه صورتی بین نیاز ها و خواسته های نا محدود توزیع شود

تابع هدف اکثراً به صورت پولی یا ریالی است اما ه هر صورت دیگر نیز می تواند استفاده شود مثل ارزی .

اصل تخصیص منابع :

بر اساس این اصل تنها زمانی مسئله ماهیت اقتصادی می یابد که راه های مختلفی برای مصرف یک منبع وجود داشته اشد و اقتصاد مناسب ترین آن را پیدا می کند .

یرای مثال مدیریت و سیاست‌گذاری کلان ما در بحث اقتصاد چگونه باید باشد؟ اقتصاد کشاورزی باشد یا صنعتی؟ یا اقتصادی مبتنی بر فاینانس، امور بانکی وبورس؟نظام اقتصاد کشاورزی سنتی باشد یا مدرن مباحثی از این قبیل کاملا جنبه علم تجربی دارند و در حیطه رویکردی ایئولوژیک نمی باشند.

درک شما از بومی سازی کردن علوم انسانی چیست؟ آیا اصولا به آن اعتقاد دارید؟ 

به نظر من بومی‌سازی علوم انسانی بحثی بسیار فنی و دقیق است که حقیقت آن در فضای سیاسی و ژورنالیستی ما آسیب دیده است. اما در مورد درک من از این مفهوم؛ واقعیت این است که پس از رنسانس در غرب، ما با بروز علم جدیدی با ماهیتی جدید مواجهیم که کاملا بر تجــربه مبتنی است. بدین معنا که در دوران رنسانس با به وجود آمدن شرایط ویژه؛ علم و روند رشد آن مسیر تازه‌ای یافت که با قبل از رنسانس بسیار متفاوت بود. معرفت knowledge و علم science جدا گردیدند. البته در امتداد این مسیر، غرب کم‌کم به نوعی علم ‌زدگی و علم پرستی رسید که ما از منتقدان جدی این مسئله هستیم. به عبارت دیگر غرب با افراط در علم‌گرایی، به نوعی به نفی عقل و وحی رسید که پذیرفته نیست و محل مناقشه ما با آنهاست. بنابراین مقابله علمی با چنین تبعات فلسفی برخی از نظریه‌ها و انتقاد از آنها را می‌توان بومی سازی فلسفه و علوم انسانی نام نهاد. اما بومی سازی در اصل فلسفه، به مثابه شاخه‌ای از علوم انسانی معنایی ندارد؛ چرا که فلسفه معرفتی است که به حقایق و ارزش‌های ابدی و ازلی می‌پردازد. شناخت و درک ارزش‌ها و حقایق ابدی و ازلی، غربی و شرقی ندارد. اقتصاد، جامعه شناسی، علوم سیاسی و علوم جغرافیایی نیز ظنی و تجربی می باشند. علم اقتصاد نه غربی است و نه شرقی؛ بلکه جهانی است. اما برای به کارگیری چنین علمی در کشور می‌توان با درنظر گرفتن ظرفیت‌ها و نیازها، متناسب با آن نیازها و ظرفیت‌ها؛ برنامه اقتصادی کشور را تنظیم کرد. من براین باور نیستم که اگر برای مثال اقتصاد انگلستان، اقتصاد موفقی است؛ ما نیز همان مدل اقتصادی را در کشور و جامعه خودمان پیاده کنیم. انگلستان یکی از کشورهای فوق‌العاده معتبر در امورمالی است؛ که رکن اقتصاد آن مبتنی بر اقتصاد مالی  است. برعکس آلمان که اقتصاد آن صنعتی می باشد. اما کشور ما تناسبی با مدل اقتصادی انگلیس ندارد. ما باید ابتدا ظرفیت‌ها و نیازهای‌خود و همسایگانمان را مشخص کنیم و الگوی اقتصادی خود را بر آن اساس تعیین کنیم. برای نمونه کشور ما  از منابع نفتی غنــی برخوردار است؛ لذا می‌توان اولویت اول اقتصادی را مثلا تولید و صادرات محصولات تمام شده نفتی قرار داد. از طرف دیگر کشور ما با کمبود منابع آبی مواجه است؛ بنابراین نمی‌توانیم اولویت اول اقتصادی‌را بر اقتصاد کشاورزی بنا کنیم. مطالبی که به اختصار به آن اشاره کردم تا حدی درک بنده را از مفهوم بومی سازی علوم می‌رساند وگرنه به اعتقاد من انکار علم جهانی و ممانعت از ترجمه و انتشار آن به معنای بومی سازی نیست.

مطلب دیگری که لازم است به آن اشاره‌کنم؛ قرابت فلسفه اسلامی با فلسفه یونانی است. فیلسوفان اسلامی نظیر فارابی و ابن سینا با مطالعه آثار فلسفه یونانی و آموختن آن از فیلسوفانی چون افلاطون و ارسطو در پیوند زدن فلسفه اسلامی با فلسفه یونانی نقشی اساسی ایفا کردند به طوری که می‌توان فلسفه اسلامی را تا حدی متأثر از فلسفه یونانی دانست.  اما در دوران فعلی ما به عنوان فیلسوفان مسلمان با بخشی از نگرش‌های مدرن فیلسوفان غربی اختلاف جدی داریم. نکته‌ای که نباید از آن غافل شد این است که برای مقابله علمی با نگرش‌هایی که معارض دیدگاه‌های مبتنی بر درک اسلامی است؛ ضروری است ابتدا مبانی فلسفی و نظری آنان را به خوبی خوانده و درک کنیم و پس از آن به نقــد بخش‌های متعارض با دیدگاه‌های اسلامی بپردازیم.

به نظر شما در این راستا افرادی همچون علامه طباطبایی با تدریس و تألیف کتاب‌هایی همچون “اصول فلسفه و روش رئالیسم” موفق‌تر بودند یا اقداماتی که پس از انقلاب توسط حوزه‌های علمیه و روحانیون با امکانات و تخصیص بودجه‌ها و منابع مالی و حمایتی فراوان انجام شده است؟

اتفاقا به مورد خوبی اشاره کردید. مرحوم علامه طباطبایی با تدریس مباحثی همچون اصول فلسفه و روش رئالیسم به نقــد فلسفی مبانی نظری مارکسیسم و ماتریالیسم پرداختند و استادانه نظر فلسفی اسلام را در قبال مبانی فلسفی غربی نشان دادند. بنده معتقدم فلسفه اسلامی همچنان سخنان زیادی برای دنیا دارد؛ چنان که کتاب “اصول فلسفه و روش رئالیسم” علامه طباطبایی و کتاب “فلسفه ما” شهید آیت الله محمد باقر صدر و آثار برجسته علامه جعفری را می‌توان شاهدی بر این مدعا دانست. به نظر من ما پس از انقلاب نتوانسته‌ایم چهره‌هایی همچون علامه طباطبایی، استاد شهید مطهری،شهید دکتر بهشتی، علامه جعفری و آیت‌الله طالقانی تربیت کنیم. و برخی نهادهای رسمی که متولی اسلامی کردن علوم انسانی یا تولید اندیشه های عصری اسلامی بر اساس نیازهای روز بوده اند علیرغم بودجه های میلیاردی موفق نبوده اند و امروز باید پلسخ گوی کارنامه ضعیف خود باشند.

بحث دیگری که در دنیای امروز از اهمیت زیادی برخوردار است؛ تفاوت انسان قدیم و انسان جدید است. انسان قدیم، انسان تکلیف مدار بوده؛ اما انسان دوران مدرن، انسان حق مدار است. مواجهه بومی سازی علوم انسانی با این مسئله چگونه باید باشد؟

این نکته یکی از اساسی‌ترین مباحثی است که حتما باید به آن توجه لازم شود. ما باید مبانی فلسفی خود را براساس نیازهای جدید انسان مدرن و جامعه جدید تنظیم کنیم و به پرسش‌های جامعه امروز پاسخ درخور دهیم. به گمان من فلسفه اسلامی و دیدگاه‌های دینی ما در حوزه علوم انسانی ظرفیت بسیار بالایی دارد که می‌تواند برای جامعه جهانی امروز مفید باشد. امروز دنیا با بحران‌های متعددی مواجه است. بحران از خود بیگانگی، ماشینیسم، سیانتیسم ، بحران سیطره کمیت گرایی و همچنین بحران محیط زیست از جمله بحران‌هایی است که دنیای جدید به سختی با آن دست و پنجه نرم می‌کند. به اعتقاد من معارف اسلامی می‌تواند این بحران‌ها را مهار کند و راه جدیدی مبتنی بر تعالیم وحی وعقل برای زندگی بشریت باز کند.

در پاسخ به سؤال شما باید بگویم واقعیت این است که بحث حق، از بحث‌های جدیدی است که متعلق به دنیای مدرن است. انسان جدید بر خلاف گذشته، خود را تنها مکلف نمی‌داند، بلکه با محق دانستن خود، در صدد احقاق حقوق حقه خویش است. من فکر می‌کنم متفکران اسلامی معاصر می‌توانند با تکیه بر مبانی اسلامی نسبت به این مبانی نظری مدرن، موضع سازنده و جدید داشته باشند. اما اگر بخواهیم با همان رویکرد قدیمی به این مفاهیم نــو پاسخ دهیم، در واقع حرکتی نکرده‌ایم و درجا زده ایم. ما نیاز به بکارگیری روشهای نوین در کنار روشهای سنتی برای فهم عصری از منابع معتبر اسلامی می باشیم. روشهای ساختار شناسی، سمنتیک semantics، نشانه شناسی semiotics و نقد نوین ادبی می تواند مددکار روشهای معتبر سنتی ما باشد.

کارنامه عالمان دینی را پس از انقلاب چگونه ارزیابی می‌کنید؟ به نظر شما تا چه حد توانسته‌اند در پویایی معارف اسلامی نقش ارزنده ایفا کنند؟

این سؤال معطوف به شقوق متعددی از عملکرد روحانیون است که هر کدام بایستی جداگانه ارزیابی شود. قبل از هرچیز باید اذعان کرد که سرانجام پس از قرن‌ها ما شیعیان موفق شدیم یک حکیم، عارف، فیلسوف و فقیه اسلامی را در رأس قدرت بنشانیم و یک نظام سیاسی مبتنی بر دین مبین اسلام تأسیس کنیم. در امتداد آن با تشکیل مجلس خبرگان؛ قانون اساسی تدوین شد که به باور من مانیفیست فقــه و فلسفــه اسلامی و شیــعی است که البته نتیجه خــرد جمعی فقها و علمای دین است. اما از طرف دیگر در حوزه نظریه پردازی اسلامی آن چنان که باید پیشرفتی نداشته‌ایم. همچنین در حوزه نظریه دولت به این دلیل که شیعه در طول تاریخ خود، فاقد دولت و حکومت بوده است؛ هنوز آن طور که باید به جایگاه خوبی نرسیده‌ایم و نیازمند جهد و تلاش بیشتری هستیم.

در حوزه تفسیر قرآن شاهد تفاسیر خوبی از حضرت آیت‌الله جوادی آملی و آیت‌الله هاشمی رفسنجانی بوده‌ایم. در حوزه دانشنامه نویسی نیز “دانشنامه جهان اسلام” با نظارت آیت الله خامنه ای  و دکتر حدادعادل و همچنین “دایره‌المعارف اسلامی” به مدیریت آقای موسوی بجنوردی و دائره المعارف تشیع از آثار برجسته وارزشمند پس از انقلاب به شمار می روند.

در پایان نکته‌ای که می بایست به آن اشاره کنم؛ بحث بومی سازی علوم انسانی است. مبادا این سخن مقام معظم رهبری با اقدامات ضربتی، عجولانه و غیرمدبرانه شهید شود. ضروری است علمای دین و متخصصین علوم انسانی به بحث بنشینند تا به نتایج صحیح برسند وگرنه با بازاری کردن بحث، مسئله از غایت و هدف خود منحرف می‌شود.

http://www.tehrooz.com/1389/8/19/TehranEmrooz/419/Page/10