کتاب جریان‌های تصوف در آسیای مرکزی منتشر شد

آکادمی مطالعات ایرانی لندن (LAIS)

کتاب جریان‌های تصوف در آسیای مرکزی، نوشته‌ی احمد پاکتچی، به همت انتشارات الهدی چاپ و منتشر شده است. این کتاب در پنج فصل، با عناوین، «زمینه‌ی پیدایی تصوف»، «زهد و تصوف در عصر طاهریان و سامانیان»، «تصوف در آسیای مرکزی در عصر پیش از جغتایی»، «حیات صوفیه در عصر جغتایی و ازبکی» و «تحولات عصر جدید و حیات صوفیه» به بررسی تاریخ تصوف در آسیای مرکزی می‌پردازد.  کتاب، جریان‌های تصوف در آسیای مرکزی، سه‌شنبه پانزدهم مرداد ماه، در مرکزی فرهنگی شهر کتاب، طی نشستی نقد و بررسی شد. در این نشست، احمد پاکتچی و غلامرضا خاکی حضور داشتند.

کلید واژگان: تصوف، هنر، اسلام، عرفان، اسلام، آسیای مرکزی.

***

تاریخی ورای عواطف!

پاکتچی عوامل موثر در گزینش و پی‌گیری موضوع کتاب خود را تشریح کرد. وی گفت: سابقه‌ی تحصیلی من در آسیای مرکزی و هم‌چنین موضوع پایان‌نامه‌ی دکتری‌ام، «فرق اسلامی در آسیای مرکزی»، عواملی موثر در گزینش این موضوع بودند. به طور طبیعی در بحث فرق اسلامی، بر جنبه‌های تئولوژیک آن متمرکز بودم، اما هم‌واره تصور می‌کردم، مساله‌ی تصوف از حیث فرهنگ‌سازی بیش از جریان‌های تئولوژیک موثر بوده‌ است. این اثر طی سال‌های طولانی فراهم آمده است، چنان‌چه بسیاری از منابع مورد نیاز برای شکل‌گیری آن، حاصل تحقیقات من در‌‌ همان منطقه است و بسیاری از آن‌ها در ایران در دسترس نیستند.

وی افزود: قسمتی از آن‌چه فراهم آورده‌ام در این کتاب موجود نیست. آن مباحث بر تاثیرات گنوسیسیزم در منطقه دلالت دارد. در ادوار قبل از اسلام جز مسیحیت، ادیان دیگری چون مانوی‌ها در آسیای مرکزی حضوری چشم‌گیر داشتند؛ بررسی نقش آن‌ها در شکل‌گیری بنیادهای تفکری در منطقه که عملا با تصوف پیوند خورده است، ضروری می‌نماید. اما با توجه به مغایرت آن با عنوان کتاب و حجم زیاد آن، این قسمت در مجموعه‌ی فعلی قرار نگرفت.

پاکتچی، متد و روش غالب در تالیف این اثر را این‌گونه تشریح کرد: نوع نگاه غالب در تالیف این اثر، ممکن است از منظر افراد آشنا به تاریخ تصوف غیر عادی باشد، چراکه گونه‌شناسی جریانات و متدولوژی موثر در شکل‌گیری آن، از آن‌چه در نمونه‌های مشابه وجود دارد، متفاوت است. با نگاه به منابع مورد استفاده می‌توان دریافت که به تقریب تمامی منابع موجود رویت شده‌اند، این می‌تواند تاییدی بر وجود تعمد در اتخاذ این رویکرد باشد. به زعم من، در مواجهه‌ی تاریخی با مساله‌ای چون تصوف، می‌باید از منظری بیرونی به آن توجه کرد؛ اگر مولف خود درگیر این مبحث باشد و موضعی هم‌دلانه با رخدادهای تاریخی آن داشته باشد، نگاه‌های غیر تاریخی و ایدئولوژیک بر کار او غالب و تاریخ مفقود می‌شود. معرفی افراد موثر در حوزه‌ی تصوف نیز بر اساس رویکردهای آکادمیک صورت گرفته است.

وی در ادامه برخی آسیب‌های مترتب بر تاریخ‌نگاری در حوزه‌ی تصوف را برشمرد و افزود: پرداختن به بیوگرافی افراد می‌تواند مولف را در عمل، از تحلیل نقش‌ها و رویکردهای موثر آن‌ها دور کند. از این رو من در روش خود سعی کردم بیوگرافی‌ها را به حداقل ممکن کاهش دهم و بیشتر به ارائه‌ی دکترین افراد بپردازم. چه بسا این‌که در این بخش هم شیوه‌ای متفاوت اتخاذ کرده‌ام. در تحقق این امر نیز سنت‌های مطالعاتی صوفیه را وانهاده و خارج از آن‌ها مساله را بررسی کرده‌ام. دسته‌بندی و بررسی جداگانه‌ی طریقت‌های صوفیه نوعی جمود در پی داشت که من به دو طریق از آن فاصله گرفتم؛ اول این‌که نگاه تاریخی را در اولویت قرار دادم؛ یکی از سنت‌های مطالعاتی در جریان تصوف بر مساله‌ی طریقت تاکید دارد، در این روش مطالعات بر اساس دسته‌بندی مکاتب و فرق و طریقت‌ها صورت می‌گیرد، اما می‌دانیم که در دوره‌هایی از تاریخ تصوف طریقت‌ها وجود نداشته‌اند، لذا این نوع نگاه می‌تواند آسیب‌ها و نقایصی به دنبال داشته باشد، به نظر می‌رسد نگاه تاریخی موثر‌تر و مطلوب‌تر باشد. دیگر این‌که با تاکید بر دکترین افراد به طور مجزا، در محدوده‌ی نگاه‌های طریقت محور، مسخر نشدم. البته گرایش‌های طریقتی افراد، خود بخشی از شناسنامه‌ی آن‌هاست، به طور طبع، تجاهل خواهد بود اگر من به این قسمت توجهی نداشته باشم. 

پاکتچی افزود: در تالیف این کتاب، هیچ‌گاه برخی مفاهیم شناخته شده، ثابت و جامد تلقی نشده‌اند، بل‌که بر اساس روشی می‌دانی کاربرد آن مفاهیم نزد افراد مختلف، با نگاه به متون ایشان، بررسی شده است. آن مفاهیم کنار هم قرار گرفته و تفاوت‌های معنایی آن‌ها نزد هر شخص مشخص شده است؛ به ویژه در صوفیه متقدم که هنوز قوام کافی نیافته است. مسائل محوری هیچ‌گاه مبنای کلام قرار نگرفته است، چراکه در طول تاریخ، برخی از آن‌ها‌گاه مورد تاکید و اهمیت بوده‌اند و‌ گاه خیر. در مطالعه‌ی اشخاص، آثار مکتوب آن‌ها مطالعه و برخی اشعار و یا کلمات قصار ایشان به عنوان جملات کلیدی، به منظور یافتن ارتباط بین آن‌ها گزینش شده است. در پیش‌برد این امر مدلی از پیش تعیین شده بر کار حاکم نبوده است.

وی روش به‌کار بردن مستندات در این اثر را نیز تبیین کرد: در ارتباط با افراد خاص، مستندات و مکتوبات موجود از آن‌ها در حد مقدور استخراج شده‌اند، در مورد مطالب نقلی از منابع دیگر نیز احتیاط بیشتر با اتکا به ابزار متدیک لحاظ شده است. در برخی موارد ممکن است به منابعی اتکا شده باشد که به زعم منتقدان چندان معتبر نباشند؛ این از سر ناآگاهی صورت نگرفته است، برای این دست منابع دیتابیس مفصلی تشکیل شده و مبنای کار بیشتر بر استشهاد قرار گرفته است تا استناد؛ ارجاع به این قبیل منابع تنها در شرایطی صورت گرفته است که در گذشته دکترین افراد ارائه و در سند منعکس شده است.

مجهولاتی نه‌چندان دور!

خاکی ضمن طرح مقدمه‌ای، بر دیدگاه‌های موجود در خصوص ریشه‌های تاریخی تصوف در ایران اشاره و رویکرد این اثر در این‌باره را تشریح کرد. وی گفت: برای علاقه‌مندان به حوزه‌ی تصوف، دریافت تاثیر این جریان فکری ـ ذوقی بر جامعه‌ی ما و اینکه کدام بخش از گرفتاری‌های امروز ما ریشه در جریان تصوف و نگاه صوفیانه به خویشتن، جهان و تاریخ دارد، حائز اهمیت است. پرسش‌های متعددی در این زمینه وجود دارد: «آیا تصوف، خاستگاهی کاملا دینی دارد؟»، «آیا تصوف و عرفان یک گرایش نوافلاطونی در حوزه‌ی اندیشه‌ی اسلامی است؟»، «آیا روح رند ایرانی پیام خود را که تحت سلطه‌ی یک جریان بیرونی پنهان شده بود، با مفاهیم، الفاظ و نمادهای دینی بازسازی کرده است؟»

به زعم من این کتاب در پی بازنمایی این معناست که آن‌چه ما به عنوان تصوف می‌شناسیم، جریانی‌ست که با اسلام آغاز شده است.

وی، در ادامه، از منظر روش تحقیق، انتقادهایی را بر کتاب جریان‌های تصوف در آسیای مرکزی، وارد دانست و به شرح آن‌ها پرداخت. خاکی تصریح کرد: این اثر نیازمند مقدمه‌ای توضیحی و جدی است؛ می‌باید در آن، پرسش‌هایی که مولف در پی پاسخ دادن به آن‌ها بوده است، تشریح شود. دیگر این‌که می‌باید بر مخاطب آشکار شود که این اثر تحقیقی است که در قالب کتاب عرضه شده است، یا این‌که از ابتدا قصد نگارش کتاب بر شکل‌گیری آن حاکم بوده است. این امر می‌تواند به شکل مواجهه‌ی مخاطب با آن کمک کند.

خاکی افزود: تمامی توضیحات مولف در خصوص روش‌شناسی و متدی که در تدوین این اثر به‌کار برده است، می‌باید در مقدمه مطرح می‌شد. عدم وجود فهرست اعلام از دیگر نقایص این کتاب است؛ کتابی با رویکرد تحقیقی می‌بایست این امکانات را مد نظر قرار دهد. بسط و تفصیل برخی مطالب در خصوص برخی واژه‌های عربی و تخصصی در پاورقی‌ها از دیگر نیازهای کتاب است، احتمالا، بنا بر فرض مولف، خواننده باید بسیاری از آن‌ها را بداند، در صورتی که بسیاری از واژه‌ها ناشناخته هستند و برای درک آن‌ها باید به فرهنگ‌ تخصصی واژگان این حوزه رجوع شود.

وی شکل و صورت برخی ارجاعات و به‌کارگیری برخی منابع را ناصحیح دانست و افزود: تلاش مولف برای ارجاع به منابع دقیق، پوشیده نیست، اما در برخی موارد ابهاماتی وجود دارد. در جاهایی ارجاع شده است به «بر اساس تحقیقات می‌دانی مولف»؛ در روش تحقیق این رویکرد نمی‌تواند حجت باشد. مطلب دیگر، این‌که به نظر می‌رسد این اثر می‌توانست حاوی جداولی جهت ایجاد سهولت در کار محققان باشد. جملات در برخی جا‌ها بسیار دشوار هستند. وجود یک جمع‌بندی در انتهای کتاب نیز می‌توانست بر سهولت کار مخاطبان بیافزاید.