وضعیت آموزش فلسفه در ایران در گفتگو با دکتر مسعود امید فلسفه باید مثل یک پرنده آزاد باشد

مهرنوش خان محمدزاده

آکادمی مطالعات ایرانی لندن (LAIS)

بسیاری از صاحب نظران و اندیشمندان حوزه علوم انسانی، فلسفه را ستون اصلی آینده فرهنگ ایران قلمداد می کنند. آنها معتقدند ما اکنون از کمال مطلوب فلسفه خیلی پایین تریم که این امر نه فقط در فلسفه بلکه در کل نظام آموزش عالی وجود دارد و این به خاطر این است که به تفکر اهمیت داده نمی شود و عقلانیت در جامعه کمرنگ شده است. در این راستا باید به این نکته توجه داشت که هدف دیگر رشته ها ، دستیابی به نتیجه آنی و زودرس است اما در رشته های پایه و نظری همچون فلسفه نمی توان به دنبال یک نتیجه عملی سریع بود. به دنبال این بحث وضعیت کنونی آموزش فلسفه در ایران را با دکتر مسعود امید، استاد فلسفه دانشگاه تبریز که بیش از ۱۲ کتاب در این حوزه تالیف و ترجمه کرده، در میان گذاشته ایم.

با توجه به سابقه ۱۵ یا ۱۶ ساله خود در تدریس فلسفه در دانشگاههای ایران، وضعیت کنونی آموزش فلسفه را چگونه ارزیابی می کنید؟

 معتقدم باید این وضعیت  از طریق طرح پرسشنامه هایی برای اساتید و دانشجویان این رشته به صورت کاملا علمی ارزیابی شود ولی در این چند سالی که  سابقه تدریس فلسفه را دارم به پاسخ هایی در این خصوص رسیده ام که ممکن است پاسخ نهایی نباشد و باید به آن فیلسوفانه نگریست. در این خصوص ابتدا باید به اهداف آموزش فلسفه در ایران پرداخت که من آنها را به چهار هدف عمده تقسیم بندی کرده ام: اولین هدف که از اهداف اصلی آموزش فلسفه محسوب می شود، آشنایی با آثار و آراء فیلسوفان است اعم از شرقی یا غربی. دومین هدف، تقویت قدرت تفکر فلسفی دانشجویان و سومین هدف ؛ تقویت قدرت نقد فلسفی است که بسیار حائز اهمیت است. ایجاد زمینه برای نوآوری و نظریه پزدازی در زمینه فلسفه، چهارمین هدف اساسی از این اهداف است. دانشجویان امروز فلسفه باید در دانشگاهها آماده شوند تا آرام آرام ملکول های فلسفی در ذهنشان شکل ببندد و کم کم به اتم فلسفی تبدیل شود. با توجه به این نکات می توان به یک ارزیابی کلی در آموزش فلسفه در ایران دست یافت.

با توجه به این اهداف دشواری های راه آموزش فلسفه در ایران چیست؟

برای پاسخ به این سئوال ابتدا باید به زمینه های مثبت آموزش فلسفه یا خود فلسفه در ایران اشاره کنیم که شامل این موارد می شود؛ فلسفه در ایران اکنون مقداری تخصصی شده است مثل؛ فلسفه اخلاق، فلسفه دین، فلسفه هنر، فلسفه معاصر، فلسفه تطبیقی، فلسفه تحلیلی، منطق و…که این خود چشم انداز خوبی برای فلسفه است. اینها در واقع بسترهایی است که در آنها آموزش فلسفه داده می شود و مجرای خوبی برای رسیدن به اهداف فلسفه محسوب می شود. دومین نکته مثبت در این خصوص این است که امروز در بین مدرسان فلسفه  یک عده مدرسان پرشور و با انرژی را می بینیم، طیفی که علاقه به فلسفه و تفکر فلسفی و فلسفه گویی دارند مخصوصا مدرسان جوان و میانسالی که انرژی برای کار هم دارند. سومین چشم انداز مثبت فلسفه ، افزایش گروههای فلسفه است. ما اکنون شاهد گروههای بسیاری هستیم که متولی امر فلسفه در جامعه هستند. چهارمین نکته مثبت در آموزش فلسفه، افزایش تالیفات و ترجمه های فلسفه دراین حوزه است. اکنون نسبت به ده سال گذشته ترجمه ها بسیار بیشتر شده و جدا از بحث کیفیت آثار، این امر نکته مثبتی است و نشان از آن دارد که در این زمینه تفکر وجود دارد. حال با توجه به این مباحث به دشواریهای راه فلسفه می توان پرداخت که یکی از آنها عدم استفاده از روش سقراطی یا روش پرسش و پاسخ در کلاس های فلسفه و حوزه های مربوط به آن است. این کار متاسفانه حتی در مقطع دکترا هم انجام نمی شود. حداقل در مقطع دکترا گروههای فلسفه باید ایده ای را مطرح کنند و دانشجویان را وادار به پرسش و پاسخ  و مناظره با یکدیگر کنند.

دومین دشواری آموزش فلسفه در ایران، کم ظرفیتی برخی از اساتید فلسفه نسبت به پرسشهای بنیادین دانشجویان و حتی اساتید دیگر فلسفه است. باید توجه داشت که در کلاسهای فلسفه گاهی پرسشها سطحی و گاهی بنیادی است که ممکن است کل نظام فلسفه را به چالش بکشاند. فلسفه نه ایدئولوژی و نه یک متن فقهی و کلامی است. فلسفه، فلسفه است. دانشجویان باید متناسب با فلسفه ، ایده های خود را مطرح کنند و درپی پاسخ آنها باشند. از دیگر دشواری های آموزش فلسفه، پاسخ محوری به جای پرسش محوری است. شاید این اشکال در فلسفه بیشتر خود را نشان دهد که تفاوت یک مدرس با ضبط صوت چیست؟ زنده بودن تدریس اقتضاء می کند پرسش هایی در ذهن دانشجویان بیافشانیم، فیلسوفان دنبال این هستند که ایده هایی را در ذهن دانشجویان ایجاد کنند و این اقتضای کلاس فلسفه است. باید پرسش ها مطرح شود برای تحریک دانشجویان به تامل و تفکر. از دیگر مشکلات این است که به دانشجو در کلاس ها یاد داده نمی شود که خود دنبال پاسخ سئوالهایش باشد، طبق مثال قدیمی به دانشجو ماهی می دهند نه یادگیری ماهیگیری. 

از دیگر دشواری ها در این راه این است که در گروه های فلسفه ایجاد شور و هیجان و علاقه درونی نسبت به فلسفه کم است و اساتید با شور و علاقه درس خود را ارائه نمی دهند.  کلاس های درس فلسفه مثل نگاه کردن به یک فیلم ویدیویی است در حا

لیکه فلسفه باید با شور و شوق به دانشجو ارائه شود تا برای او ایجاد علاقه درونی کند برای یادگیری فلسفه. زبان پیچ در پیچ و دشوارگوی برخی از اساتید فلسفه نیز گاه مشکل ساز می شود تا دانشجو می آید گره های زبانی استاد را باز کند، وقت زیادی گذشته و حل و هضم مطالب پیچیده برای دانشجو زمان گیر می شود. فلسفه باید با زبانی آسان تر تدریس شود.

گاهی  در کلاس های فلسفه چهارچوب های ایدئولوژیک به دانشجویان القا می شود، دانشگاهها نباید در آموزش فلسفه القائات ایدئولوژیک و سیاسی بکنند. فلسفه باید مثل یک پرنده آزاد باشد که در فضای اندیشه و تعقل به راحتی پرواز کند. اگر برخورد ایدئولوژیک و سیاسی با فلسفه شود که اقتضای آن نیست مثل این است که فلسفه را در قفس گذاشته ایم. در صورتی می توان فلسفه را ایرانی و اسلامی کرد که دست اساتید آن باز باشد با در قفس گذاشتن فلسفه این امر ممکن نیست.  اکنون شاید هزاران مقاله توسط اساتید فلسفه تدوین شده که بیشتر در مورد مشکلات پیش روی فلسفه در جهان است. فکر میکنم اگر مقداری روی نقاط مثبت تاکید کنیم و دشواریها را کمتر کنیم، فلسفه راهش بازتر می شود.

به نظر شما ضرورت تدریس فلسفه غرب در دانشگاه های ما چیست با توجه به اینکه برخی از اساتید فلسفه یکی از آفت های آموزش فلسفه در ایران را به کار بردن  اصطلاحات بیش از اندازه غربی در آن می دانند و برخی نظام آموزشی ما را در شناخت صحیح فلسفه غرب ناکارآمد می دانند، نظر شما در این خصوص چیست؟

 اگر می خواهیم در ایران عقلانیت رشد کند،چاره ای جز توسل به فلسفه و تفکر فلسفی به معنای عام نداریم چه شرقی و چه غربی. این نکته ای است که باید به آن توجه شود و به مدرسان فلسفه در این خصوص کمک شود. تقسیم فلسفه به شرقی و غربی اصولا کار درستی نیست. کسی که می خواهد اندیشه فلسفی داشته باشد باید همه اینها را مرور کند. مگر فلسفه اسلامی چیزی جز فلسفه پرورش یافته یونانی است. نطفه آن هم در واقع غربی است. کسی بخواهد تفکر فلسفی داشته باشد، مجبور است  به آراء مختلف مراجعه کند. به عنوان نمونه کسی که می خواهد هستی شناسانه ملاصدرا را بشناسد یکی از راههای خوب آن خواندن فلسفه اسپینوزا است که باعث می شود آراء فیلسوفان ما مشخص تر شود. یا اگر کسی می خواهد بحث شر را پیگیری کند با خواندن آراء لایبنیتس بهتر می تواند آن را درک کند.

کسانی که شعار می دهند فلسفه غرب نخوانیم، به نوعی جلوی رشد فلسفه اسلامی را هم می گیرند، فلسفه ای که فقط به چهار چوب های خود قناعت می کند، مطمئنا از بین می رود. چرا که ماهیت فلسفه، دیالوگ است. فیلسوفانی که نتوانند با فلسفه های دیگر دیالوگ داشته باشند، خلاقیت و رشد نخواهند داشت. به عنوان مثال علامه طباطبایی معتقد بود با خواندن هانرب کربن به افق های جدیدی نائل شده است. این موضوع هم که اصطلاحات فلسفه غربی دشوار و اصطلاحات فلسفه اسلامی آسان است، ما موظف هستیم تمام حوزه های فلسفی را مرور کنیم هم در طول تاریخ و هم در عرض آن. در عین حال ما به فلسفه اسلامی علقه فرهنگی و ملی داریم مه علقه ایدئولوژیک و سیاسی.

به نظر شما آموزش فلسفه در دانشگاههای ما تا چه اندازه با تربیت فلسفی دانشجویان در ارتباط است؟

صادقانه می گویم دانشجویانی که لیسانس فلسفه می گیرند مطمئنا در زندگی تحت تاثیر فلسفه قرار می گیرند. فلسفه تاثیرش شبیه دین است یک چشم اتداز خاصی به زندگی انسان می دهد. فلسفه ایده های خاصی در زندگی به دانشجویان می دهد که از اول هم بود و اکنون هم هست و تشدید می شود. مشکل در دانشگاههای ما برای تربیت فلسفی دانشجویان نیست، مشکل در بیرون دانشگاه است. وقتی رسانه های ما عقلانیت را در برنامه های خود تضعیف می کنند، دیگر چه انتظاری از دانشجو می توان داشت. سریال های صدا و سیما در هفتاد قسمت مشاهده می شوند و چیزی که در آنها نیست عقلانیت است. به نوعی می توان گفت اکثر رسانه های ما اعم از صدا و سیما، رونامه ها، مجله ها و دستگاه تبلیغاتی ما دائم در خط مخالف عقلانیت سیر می کنند.

پیشنهاد شما برای بهبود این اوضاع چیست؟

 برای بهبود، چاره ای جز توسل به فلسفه به معنای عام آن نداریم چرا که فلسفه بستر عقلانیت ساز ایرانی ها است. در این راه  باید توجه داشت که فلسفه فراتر از سیاست و علقه های عاطفی و احساسی ما است. اگر بتوانیم برنامه هایی اجرا کنیم که در جامعه عقلانیت را تقویت کنند خیلی به نفعمان خواهد بود. متاسفانه جهت گیری های رسانه های ما، جهت گیری های تقلیدی است و تحقیقی نیست. رسانه های ما باید مخاطب را تحریک به فکر کردن کنند ولی متاسفانه اکنون نگاه رسانه ها یه مخاطبان یک نگاه انباری است نه نگاه کارخانه ای. در حال حاضر جای بحث و مناقشه و مناظره در رسانه های ما خالی است. مردم باید از طریق رسانه ها  تفکر کردن و تا مل درست را یاد بگیرند.