سیادت شیخ العارفین سید صفی الدین اردبیلی

دکتر سید سلمان صفوی

آکادمی مطالعات ایرانی لندن

مقدمه:

حضرت شیخ العارفین سید صفی الدین اردبیلی مهم ‌ترین عارف مجاهد در ایران و جهان اسلام است که نقش اجتماعی ماندگاری ایجاد کرد. شیخ صفی الدین در سال ۶۵۰ ه. ق. تقریباً بیست و نه سال یا کمی بیشتر پس از ویران شدن  شهر اردبیل توسط مغول ها متولّد شد و بعدها با عنوان شیخ العارفین سیدصفی الدین اردبیلی  مورد احترام همگان قرار گرفت. این عارف مجاهد و تمدن ساز جهان اسلام که نسبش به حضرت حمزه بن امام موسی کاظم (ع) و سلسله مشایخی او به حضرت سلطان امام علی بن موسی الرضا (ع) می رسد بنیان گذار ایران پس از اسلام است.

ذکر سیادت شیخ صفی الدین در صفوه الصفا:

ابن بزاز در صفوه الصفا یکی از کهن ترین منابع درباره شیخ صفی الدین، تالیف قرن هشتم و ماقبل حکومت صفویه، در ذکر نسب شیخ قدّس سرّهمی نویسد: “شیخ صفى الدین  اسحاق ابن الشیخ امین الدین جبرئیل ابن الصالح ابنقطب الدّین ابو بکر[۱]   ابن صلاح الدین رشید ابن محمد الحافظ لکلام الله ابن عواض  ابن پیروز[۲] الکردى السنجانى، رحمه الله علیهم پیروز شاه زرین کلاه ابن محمد شرفشاه ابن محمد ابن حسن ابن محمد ابن ابراهیم ابن جعفر ابن محمد اسماعیل ابن محمد ابن احمد اعرابى ابن ابومحمد القاسم ابن ابوالقاسم حمزه ابن الامام الهمام موسى الکاظم ابن امام جعفر الصادق ابن امام محمد الباقر ابن امام زین العابدین على ابن امام سیدالشهدا ابى عبدالله الحسین ابن امیرالمؤمنین و امام المتقین على ابن ابى طالب صلوات‌ الله‌علیهم اجمعین.*

حکایت*: سلطان المشایخ فى العالمین شیخ صدرالدین ادام الله برکاته فرمود شیخ قدّس اللّه سرّه فرمود که: “در نسب ما سیادت هست.” لیکن سؤال نکردم که علوى یا شریف و همچنان مشتبه بماند.

فهم من بین اصناف الانام             کرام من کرام من کرام

رتبت عالى‌نسب داریم ما     نسبت فخر عرب داریم ما

نسب شیخ:

حکایت: و چون نسبت پیروز با کرد رفت[۳] ، صورت حال آن‌چنان بود که در وقتى که [ ٧  الف] لشکر کرد با پادشاهى که از فرزندان شیخ ارباب الطریقه ابراهیم ادهم بود، رحمه الله علیه از طرف سنجار خروج کردند و آذربایجان را به کلى بگشادند و بگرفتند و سکّان ناحیت موغان همه مغان بودند و مردم ارّان[i] و الیوان و داربوم تمامت کافر بودند، چون استیلاى این عسکر السّلام[۴] بر این اقلام شد، این مواضع را تعلیم دین اسلام کردند و در مسلمانى آوردند.

علم و رایت دین پیدا شد     عالم از زینت او زیبا شد

و چون تسخیر این نواحى میسر شد، ولایت اردبیل و توابع آن بر پیروز[۵] مقرر داشتند. و این پیروز مشهور بود به زرین کلاه و این پیروز مردى متمول و صاحب ثروت و مکنت بود و از صامت و ناطق حظى وافر داشت و به سبب کثرت مواشى خود و حواشى که داشت کنار بیشه گیلان مقامى – که آن را رنگین خوانند که معلّف قوى است – اختیار کرده، مدت حیات خود آنجا بود و از فواضل اموال و جود او فقرا و عوام خلق محتظى مى‌بودند تا داعى حق را اجابت کرد و به عالم آخرت رفت، رحمه الله علیه.

دست اجلش به بزم ایّام کشید     جامى که به ناکام ببایست، چشید

و ازآنجا فرزند وى، عواض[۶] ، به دیه اسفرنجان رحلت کرد که از دیه هاى[۷] اردبیل است، و مدت حیات آنجا بود تا به رحمت [حق] رسید، رحمه الله علیه.[۸] بعد از او فرزند او محمد حافظ را حال چنان بود که در هفت سالگى مفقود شد و چندان که تفحّص کردند اثرش پیدا نشد. عاقبت بر حسب عزاى وى یأس کلى حاصل شد، تا هفت سال برآمد. بعد از هفت سال ناگاه محمّد را دیدند بر در خانه ایستاده و جامۀ عنابى پوشیده و کلاهى که رسم آن زمان بود بر سر و دستار سفید بر سر آن بسته و مصحف کلام حمایل گردن کرده. مردم چون وى را دیدند تعجب کردند و از قدم وى بشاشت نمودند. عاقبت سبب غیبت او پرسیدند، گفت که: “مرا جن[۹] برده بود. در این مدت هفت سال مرا قرآن یاد دادند و واجبات علوم از فرائض و سنن تعلیم کردند.” بعد از آن در تقوى و تدین و ورع و تشرع غایت کمال داشت و همچنان وظیفۀ تدین مى‌ورزید تا به رحمت حق رسید، رحمه الله علیه.

از منزل آب و گل فروبست     رخت خود و با بهشت پیوست

و بعد از او فرزند وى محمد صلاح الدین رشید رحمه الله علیه، [۱۰] طریقۀ دهقنت و زراعت پیش گرفت و به کسب ید مشغول مى‌بود و از جمال و حسن ظاهرى بهره‌اى وافر داشت و اقامت در دیه کلخوران[ii] مى‌کرد – که مولد شیخ قدس سره است. و بعد از او فرزند وى قطب الدین[۱۱] در کلخوران مى‌بود تا هجوم لشگر گرجى و استیلاى ایشان بر اردبیل شد و قتل و نهب و تاراج بر مسلمانان و اهل این دیار مستولى شد و چندین هزار مسلمان را شهید کردند.

در عالم حادثات برقى بفروخت     چندین دل و جان اهل اسلام بسوخت

قطب الدین ابو بکر را فرزندى امین الدین جبرئیل نام شده بود[۱۲] و هنوز طفل یک ‌ماهه بود و از بیم گرجیان ابادهم الله با اهل و عیال خود در شهر اردبیل گریخت و اهل و عیال خود را در زیرزمینى پنهان کرد. جوانى از خویشان ایشان در آن خانه بالاى زیرزمینى استاده بود، که ناگاه یکى از گرجیان در آن خانه آمد و با آن جوان به حرب درآویخت و همدیگر را بگرفتند. جوان غالب شد و گرجى را بینداخت و به شمشیر وى سرش ببرید. گرجى در آن حالت که مغلوب شده بود فریادى عظیم بکرد. جماعت غلبه از گرجیان آواز فریاد او شنیدند. در پى آن فریاد قصد آن خانه کردند. چون جوان محس آمدن ایشان شد، ترسید که اگر گرجیان در آیند و مردم زیرزمین را ببینند، بدیشان آسیبى رسانند. یک کندو در آن خانه بود. جوان جهد کرد و آن کندو را بر موضع در آن زیرزمین انداخت، چنان که راه زیرزمین پوشیده شد. گرجیان در رسیدند و آن جوان را یافتند و گرجى کشته را دیدند. آن جوان را گرفتند و شهید کردند، درجۀ غزا و مرتبۀ شهادت یافت رحمه الله علیه.

از ضربت تیغ شربت رحمت حق     نوشید به ذوق آن شهید مطلق

اتفاقا آن زیرزمین سخت مضیق بود، چنان که از عورات و اطفال پر شده بود و از براى قطب الدین ابوبکر در آنجا جاى نبود. ازآنجا برفت که از براى خود مهربى[۱۳] پیدا کند، که چنانش بگرفتند و بر پاى نشاندند که شهیدش کنند و شمشیرى بر گردنش زدند و او بیفتاد، امّا بر حسب تقدیر “قضاء اللّه و قدره” بعضى از گردنش بریده شده بود، لیکن اوداجش را آسیبى نرسیده بود و بر موجب “وَ مٰا کٰانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاّٰ بِإِذْنِ اَللّٰهِ کِتٰاباً مُؤَجَّلاً”[۱۴] حیاتش باقى بود، همچنان در میان قتلى تا به شب در خاک و خون افتاده بود و کس را بر حال او اطلاع نبود. شبانه از اوباش ناس که به سبب سلب قتلى مى‌کردند تا رخت و آلات ایشان ببرند، در میان کشتگان مى‌گردیدند. نالۀ قطب الدین ابوبکر شنیدند. پیش وى رفتند. وى را زنده یافتند. احوال پرسیدند گفت که: “حلقوم و اوداج درست و بریده نشده.” از میان او دستارى از کتان که در میان داشت بگشادند و گردن قطب الدین ابو بکر را بدان به احتیاط بستند و زیربغل بند کردند. او برخاست و عزم آن زیرزمین کردند که پیش اهل و عیال رود. و در آن شب که راه مى‌رفت بر در مسجدى طفلى را دید که مى‌گریست. توهـم کرد که فرزند وى امین الدّین جبرئیل باشد که گرجیان اهل و عیال او را دیده باشند و ضررى رسانیده، جگرش از براى جگرپاره‌اش پاره ‌پاره شد. چون نیک تأمل کرد، شخصى دیگر بود غیر او. شکر کرد.

از شکر شکر به طوطى نطق بداد     لفظ شکرین به شکر ایزد بگشاد

و بدان زیر زمین آمد و اهل و عیال خود را به سلامت یافت و احوال خود باز گفت، و از براى او جا کردند و او نیز در آنجا رفت، تا انجلاى این بلّیت شد که “البلیّه اذا تناهت انتهت”. و مردم متفرق جمع شدند و حق تعالى ایشان را در آنجا نگاهداشت و به سلامت ماندند. چون در صلب امین الدین جبرئیل قطرۀ علوق این قطب زمان به امانت بود؛

حمــــى الله ارباب السّتــــور لأنّـــه     وراء ستـــور لا محــاله یظــــــهر[۱۵]

در چشمۀ صلب او چونان دریا بود     ایزد به هزار گونه حفظش فرمود

و قطب الدّین ابو بکر تا مدت ولادت و طفولیت شیخ، قدّس الله سرّه باقى بود و قدّس سرّه مى‌فرمود: چون قطب الدین ابوبکر مرا بر گردن گرفتى، مقدار چهار انگشت بر گردن او در موضع زخم شمشیر نهادمى که گرجیان بر وى زده بودند. و قطب الدین رحمه اللّه علیه در وظایف تقوى و ورع به هرچه امکان بودى قیام مى‌نمودى و به قدر استطاعت تمام بر طاعت قیام مى‌نمودى. و بعد از او فرزند او امین الدین جبرئیل رحمه الله علیه مردى بود متدین متشرع و متورع و مرید مولانا امام ربانى خواجه کمال الدین عربشاه اردبیلى[۱۶] بود رحمه الله علیه که او مرد صاحب‌ قدم و صاحب ‌ولایت بود و امین الدین جبرئیل بر زراعت مشغول بودى و متمول بود و سخاوت عظیم داشت.

کریم سلیم للکرام مهذب     سریع العطایا عند کل سؤال

و قطعا با مردم اخلاط اختلاط نمى‌کرد و پیوسته خاموش و به عبادت مشغول مى‌بود و وى را با ابناى جمال بارقى – که دیهى است از قراى اردبیل – پیوند اتفاق افتاده. از عمر بارقى دخترى که مستورۀ خدر عصمت بود دولتى نام – که دولتى تمام داشت در نکاح آورد. *

در پردۀ عصمت آرمیــده     در عصمت محض آفریده

آن معدن پاک گوهـر پاک     وان رابعۀ بنات افـــــلاک

و او مستوره‌اى بود عابدۀ زاهدۀ متقیۀ صائمه الدهر که ابدا بروزه و همیشه قائمه اللیل مى‌بودى. هر دُرِّ شهى که آن خطرناک بود شک نیست که اصلش صدف پاک بود[iii]

تفاوت شیخ و سید:

شیخ اشاره به لقب رهبری معنوی در عرفان و تصوف اسلامی دارد و سید اشاره به سلسله نسبی دارد. کسروی نیز می گوید: قبل از شیخ صفی الدین، سادات صوفی و غیرصوفی را با القابی چون شیخ، امیر و شاه می خواندند.(کسروی، شیخ صفی و تبارش، ص ۵۴). سیادت از جمله مسائل مسلم و مهم هویتی شیخ صفی الدین است. سیادت شیخ که در کتب متعددی به آن اشاره شده بدین معناست که نَسَب شیخ صفی الدین به حضرت حمزه پسر امام موسی کاظم، حضرت علی و پیامبر اسلام صلوات الله و سلام الله علیهم اجمعین می رسد. شیخ صفی الدین اردبیلی یک شیخ علوی است که طریقت او را “طریقت علوی” هم خوانده اند. در کتاب عمده الطالب در شرح حال فرزندان امام علی (ع) نام بزرگانی وجود دارد که با وجود سیادت به لقب ( شیخ (و نـه (سید) معروف بودند. اسامی تعدادی از این بزرگواران بدین قرار است: شیخ ابوالحسن علی بن محمد عمری معروف به شیخ عمری،  شیخ نقیب تاج الدین محمد بن معیه حسنی، شیخ شمس الدین فخار بن معد بن فخار موسوی. در نسب نامه شیخ صفی الدین دو نام با لقب شاه دیده می شوند: فیروز شاه جد ششم و شرف شاه جد هشتم شیخ.  شاه لقب عامی بود که درویشان و صوفیان به مراد، مرشد و پیر خود می دادند که نسبشان به سیادت می رسید. بدون شک از این لقب به معنای سروری، برتری و ممتاز بودن نیز استفاده می شده مانند شاه نعمت الله ولی و شاه قاسم انوار.

نسخه خطی سند سیادت شیخ در کتابخانه ملی بریتانیا:

یک سند بسیار موثق در مورد سیادت صفویان نمودارهای شجره ای سیادت آنهاست که چند دهه قبل از تشکیل حکومت صفوی در نجف اشرف بین خانواده های سادات و د یگر طبقات مردم وجود داشته و مورد پذیرش بوده است. طبق یکی از این نمودارها شجره صفویه تحت عنوان “ذکر نسب مشایخ اردویل” به امام موسی  کاظم (ع) می رسد که توسط شخصی شیعه مذهب به نام علی بن قاسم بن حمزه بن علی بن محسن حسین موسوی نجفی – که هیچ نزدیکی و خویشاوندی با صفویان نداشته – در یک نسخه خطی نگاشته شده است. در زمان نگارش این شجره نامه شیخ حیدر پدر شاه اسماعیل مؤسس سلسله صفویه ۵ ساله بوده است. این نسخه خطی با شماره  ۹،۱۴۰۶  الف در کتابخانه ملی بریتانیا در لندن نگهداری می شود. دکتر کازوئو موریموتو در سپتامبر ۲۰۱۰  با بررسی این نسخه، نمودار شجره ای ذکرشده را در مقاله ای در مجله  Iranian Studies معرفی کرد. در مورد سیادت شیخ صفی الدین مقاله علمی آقایان حیدری و بیدهندی در مجله علمی “تاریخ در آئینه پژوهش”، تابستان ۱۳۹۰ تحت “عنوان نگاهی به موضوع سیادت شیخ صفی الدین” قابل توجه و تعمق است.

مخالفت کسروی با تشیع و تحریف تاریخ:

احمد کسروی از غرب گرایان و مؤسس فرقه ضاله “پاک دینی”[iv] با انگیزه مخالفت با تشیع و روحانیت، از آن جهت که صفویه در تثبیت تشیع در ایران نقش اصلی داشتند، برای نخستین بار در تاریخ سیادت آنها را انکار کرد. پس از او نیز برخی از افراد که نظر مساعدی نسبت به روحانیت و تشیع رسمی نداشتند، با تکرار نسنجیده ادعای باطل و غیرعلمی او ادعا کردند حکومت صفویه کتب تاریخی را تحریف کرده اند، در حالی که صفوه الصفا قدیمی ترین کتاب (۷۵۹) درباره صفویه قبل از حکومث صفویه نگارش یافته است. این مناقشات از زمان احمد کسروی شکل گرفت. کسروی مخالف شدید تشیع بود و بر این باور بود که با تخریب اساس تشیع در ایران یعنی شیخ صفی الدین، می توان تشیع را از میان برداشت. کسروی به باطل ادعا داشت تشیع ساخته خاندان صفویه و کاری قومی – ایرانی است که ربطی به اسلام و پیامبر (ص) ندارد. این ادعا با بدیهیات تاریخ اسلام و تعالیم قرآن کریم و سنت رسول خدا (ص) در تضاد است.

اسناد تاریخی قبل از حکومت صفویه:

بر اساس اسناد تاریخی موجود پادشاهانی چون شیروان شاه و یعقوب آق قویونلو سال ها قبل از تشکیل حکومت صفوی و احتمال ادعایی دست کاری در متون تاریخی، اصل سیادت فرزندان شیخ صفی الدین را پذیرفته بودند. سلاطینی از قبیل بایزید عثمانی، شاه سلیمان عثمانی و عبیدالله خان ازبک نیز با وجود جنگ های متعدد با آنها به سیادت پادشاهان صفوی و پدرانشان اعتقاد داشتند. با وجود این اسناد معتبر تاریخی، کسروی پس از گذشت پنج قرن مغرضانه این سیادت را رد کرد و برخی از نویسندگان نیز بدون بررسی تحت تاثیر او ادعاهای نادرست او را پذیرفتند. منبع این افراد کسروی بود و منبع موثق دیگری نداشتند. در منابع کهن چنین ادعایی وجود ندارد، بلکه در آن منابع نیز بر سیادت شیخ تأکید شده است. روضات الجنات نیز شیخ صفی الدین را علوی می خواند؛ هرچند نویسنده این کتاب سنی مذهب و مخالف اخلاف صفی‏الدین بود و با سادات سنی مذهب لاله که صفویه آنها را از تبریز به اصفهان تبعید کردند انتساب و ارادت داشت، از قول مرشد خود شاه مجتبی پسر امیر بدرالدین لاله نقل می‏کند در زمان حیات شیخ صفی‏الدین نسب سیادت او ظاهر بود اما وی در اظهار آن نمی‏کوشید. زمانی از او سؤال کردند مگر شما از اظهار این نسب خوشتان نمی‏آید؟ ‏گفت: “با کدام کار شایسته می‏توان خود را به این دودمان نامی نسبت داد؟”

خواجه علی پسر سید صدرالدین و نواده شیخ صفی الدین در قدس فوت کرد او را به عنوان فرزند علوی تشییع کردند. خواجه عبدالرحیم خلوتی تبریزی متوفا در سال ۸۵۹ در تصنیفی که به نام شیخ شاه ابراهیم صفوی متوفای ۸۵۱ سروده نسبت او را ابراهیم العلوی الموسوی ضبط کرده است. این شواهد نشان می‏دهد دعوی سیادت این قوم به خود شیخ صفی الدین و فرزندان بلافصل او می‏رسد و هم زمان با به قدرت رسیدن و غلبه صفویه به وجود نیامده است. در دوره معاصر نیز دکتر عبدالحسین زرین کوب مهم ترین مورخ معاصر تاریخ طرایق بر سیادت شیخ صفی الدین تأکید داشت و در کتاب “دنباله جست و جو در تصوف ایران” در فصل اول ضمن تأکید بر سیادت شیخ صفی الدین، آن را امری یقینی می داند.[v] بر خلاف ادعای دکتر صمد موحد در نسخه کتابخانه ایا صوفیه در ترکیه نیز مطلبی خلاف سیادت شیخ صفی الدین وجود ندارد. در مورد این مسئله که شیخ صفی الدین تمایل چندانی به طرح سیادت خویش نداشته یک تحلیل وجود دارد و یک نص. بر اساس نص در کتاب صفوه الصفا، شیخ قدس سره می فرماید: “ما سید هستیم”[vi]، اما ازاین سیادت برای تبلیغ خود استفاده نمی کند و از باب تواضع می فرماید: “با کدام کار شایسته می‏توان خود را به این دودمان نامی نسبت داد؟” از جنبه تحلیلی عده ای چنین طرح می کنند که آن زمان دوره شیعه کشی و تقیه بوده و به واسطه ستمی که بر خاندان حضرت امام علی (ع) می رفته، آنها نسبت سیادت خود را چندان علنی نمی کردند.

سنگ سیادت در اردبیل:

طبق گزارش منتشر شده در سایت سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، “همزمان با برگزاری همایش بین المللی شیخ صفی الدین اردبیلی درکتابخانه ملی ایران در تهران (۱۶ دی ماه ۱۳۹۲)، قدیمی‌ترین سنگ نوشته مرتبط با گرایش مذهبی صفویان و سیادت آنها در دارالارشاد اردبیل کشف و شناسایی شده است.

براساس نتیجه بررسی های علمی دکتر حسن یوسفی باستان شناس دوره اسلامی و صفویه پژوه اردبیلی این سنگ نگاره با ابعاد ۱۱۷ در ۴۳ در ۶ سانتیمتر از جنس رسوبی آهکی سبز تیره وَ متن آن متشکل از ۱۰ سطر است. ۸ سطر سنگ نوشته تقریباً سالم و خوانا ست، اما ادامه متن در سطرهای نه و ده، به خاطر فرسودگی با عوامل طبیعی بیش از چند حرف آن مشخص نیست. طول و عرض هر یک از سطرها ۱۰ در ۴۳ سانتیمتر است که در داخل کادرهای چهارگوش با خطوط نواری ۲ سانتیمتری از یکدیگر متمایز می شوند. این سنگ نگاره منحصر به فرد که توسط دکتر یوسفی تحت عنوان کتیبه سیادت نام گذاری شده تا دهه ۱۳۷۰ شمسی در سمت غربی بدنه مناره برجی شکل مسجد جامع عتیق نگهداری می شد که در نیمه دوم دهه موردنظر برای حفاظت بهتر به محوطه شهیدگاه بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی منتقل گردید. اثر مورد نظر که به زمان برادر ارشد بنیان گذار سلسله صفویه یعنی سلطان علی الصفوی سال ۸۹۵ هجری تعلق دارد، در ۱۳۸۱ توسط این باستان شناس اردبیلی شناسایی و متن آن خوانده شده است. بازخوانی و بازنگری متن کتیبه توسط این پژوهشگر صفویه شناس نه تنها بر سیادت در صفویان در دوره قبل از صفویه دلالت دارد، بلکه بیانگر قدرت رو به رشد نوادگان صفوی در عصر قراقویونلوها و اوج گیری اقتدار سیاسی – مذهبی فرزندان سلطان حیدر صفوی مقارن با حاکمیت رو به زوال آق قویونلوها در اردبیل برای تشکیل دولت ملی ایران در آینده نزدیک است.

با کشف و شناسایی و بازخوانی متن فرمان سنگی که از سلطان علی با عبارت “حضرت هدایت سماء، ولایت آثار و کرامت پناه، سیدالسادات” نام برده شده، فرضیه گزاف مورخانی چون احمد کسروی و ولیدی توغان – که اعتقاد داشتند در منابع رسمی شیوخ صفوی قبل از شاه اسماعیل از عنوان شیخ یا خواجه استفاده می‌کردند و هیچ عنوان افتخارآمیز دیگری که دلالت بر سیادت و نسبت علوی صفویان باشد وجود ندارد – را به طور کلی باطل می کند. نکته قابل توجه در ارتباط با تاریخ فرمان سنگی، انطباق تاریخ آن با یکی از نُـه نسخه موجود استنساخ شده صفوهالصفا است که اصل آن در کتابخانه ایاصوفیه ترکیه (استنساخ ۸۹۶ هجری) به شماره ۳۰۹۹ است و میکروفیلم آن به شماره ۱۱۱۸ در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران نگهداری می شود. این نسخه در ۱۸ جمادی الاخر ۸۹۶ هجری هم زمان با حیات سلطان علی پادشاه و قبل از تشکیل دولت صفوی مقارن با کتابت فرمان و کتیبه سنگی سیادت تحریر شده است.”[vii]

سیادت شیخ در “سند وقف نامه امیر تیمور”:

دکتر علی اکبر صفی پور معاون سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران می نویسد: “وقف نامه تیمور لنگ بر خاندان شیخ صفی الدین به همراه نسب نامه‌ ای که قبل از روی کار آمدن صفویان بر سیادت این خاندان تأکید می‌نماید در طوماری حدود شش متر و عرض ۳۷ سانتیمتر تنظیم گشته است و دارای تاریخ ۸۰۶ هـ.ق. است.”[viii]

سیادت شیخ در”موسوعه رجال المجد و العزه فی سلاله الشریف حمزه”:

اخیرا دکتر سید علاءالجوادی سفیر عراق در سوریه دانشنامه علمی بزرگی در ۲۰۰۰ صفحه پیرامون نوادگان حضرت حمزه بن امام موسی کاظم تألیف کرده که بخش مهمی از آن به شجره نامه سیادت شیخ صفی الدین اربیلی و اجداد و اولاد ایشان اختصاص دارد. وی خلاصه ای از این تحقیق ارزشمند را در قالب یک مقاله به نخستین همایش علمی بین المللی شیخ العارفین سید صفی الدین اردبیلی ارائه کرده است.[ix]  در مقاله کامل ایشان فهرست برخی منابع معتبر اسلامی و غربی که سیادت صفویه را قطعی دانسته اند ذکر کرده است که در اینجا مختصری از آن ذکر می شود:

۱- المحقق المورخ النسابه آیه الله العظمى الشیخ عباس القمی فی عدد من مؤلفاته مثل “الکنى والالقاب، ج۲ و منتهى الآمال فی تواریخ النبی والآل.

۲- المحقق المورخ آیه الله العظمى الشیخ محمدحسین المظفر فی کتابه “تاریخ الشیعه”.

۳- المحقق المورخ النسابه العلامه السید عبد الرزاق کمونه.

۴- شیخ الطائفه فی زمانه المحقق العلامه الشیخ بهاءالدین محمد الحارثی العاملی المعروف بالبهایی المتوفى فی ۱۰۳۱هـ فی کتابه “حرمه ذبائح اهل الکتاب” وغیره من کتاباته.

۵- المحقق المورخ الشیخ جعفر محبوبه.

۶- المحقق المورخ النسابه آیه الله العظمه السید محسن الامین العاملی فی عدد من مؤلفاته مثل “اعیان الشیعه: و “معادن الجواهر، ج ۲”.

۷- المحقق العلامه المتکلم الفقیه السید الامیرابوالفتح الجرجانی المتوفى سنه ۹۷۶ هـ. صاحب کتاب “تفسیر شاهی او آیات الاحکام”.

۸- المحقق العلامه القاضی الشهید السید نورالله الحسینی المرعشی التستری المستشهد سنه ۱۰۱۹ هـ. فی الهند فی کتابه “احقاق الحق”.

۹- المحقق الثانی العلامه الشیخ الکرکی المتوفى سنه ۹۴۰ هـ. فی کتاب “نفحات اللاهوت فی لعن الجبت والطاغوت”.

۱۰- العالم الفقیه المحدث الادیب الشیخ حسین بن عبد الصمد العاملی والد الشیخ البهایی المتوفى سنه ۹۸۴ هـ.

۱۱- شیخ الطائفه فی زمانه المحقق العلامه الشیخ المجلسی.

۱۲- المحقق المورخ النسابه العلامه السید المرزا محمد باقر الموسوی الخونساری صاحب “روضات الجنات”.

۱۳- المحقق المورخ النسابه العلامه الامیر السید صدرالدین الحسینی الدشتکی الشیرازی.

۱۴- المحقق العلامه الفقیه الادیب الشاعر السیدعلی خان المدنی الشیرازی المعروف بابن معصوم فی کتابه “ریاض السالکین فی شرح الصحیفه السجادیه”.

و یقول السید علی ابن معصوم ایضا فی کتابه الدرجات الرفیعه: سمیته “الدرجات الرفیعه فی طبقات الإمامیه من الشیعه” و رتبته على اثنتى عشره طبقه، السابعه: فی الساده الصفویه [۱۷].

۱۵- المحقق العلامه الفقیه الرجالی المعروف المیزرا عبد الله الافندی فی کتابه “ریاض العلماء”.

۱۶- المحقق العلامه السید محمد مهدی الموسوی فی کتابه “احسن الودیعه فی تراجم مشاهیر مجتهدی الشیعه”.

۱۷- المحقق العلامه الفقیه الشیخ محمد مغنیه فی کتابه “دول الشیعه”.

۱۸- المحقق العلامه الفقیه الرجالی الشیح محمد حرز فی کتابه “معارف الرجال”.

۱۹- العلامه المحقق الادیب الشیخ یوسف البحرانی فی “کشکوله”.

۲۰- ابن بزاز توکلی فی کتابه “صفوه الصفا” المتوفى فی سنه ۸۰۰ هـ.

۲۱- المورخ المعروف غیاث الدین بن همام الدین الحسینی المشتهر بخوانده میرالمولود فی سنه ۸۸۰ فی کتابه “تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد البشر” الجزء الثالث من المجلد الرابع ص۴۰۹، الطبعه الثانیه سنه ۱۳۵۳ هـ .ش، مطبعه کلجن – ایران.

۲۲- الشیخ حسین بن ابدال زاهدی فی کتابه “سلسله النسب صفویه”.

۲۳- السید حسن بن مرتضى الحسینی الاسترابادی فی کتابه “از شیخ صفی تا شاه صفی”.

۲۴- السید میرزا محمد خلیل المرعشی الصفوی فی کتابه “مجمع التواریخ” الذی کتبه بعید سقوط الدوله الصفویه.

۲۵- امام النسابین فی زمانه المحقق الکبیر السید ضامن بن شدقم المدنی الحسینی الذی کان حیاً سنه ۱۰۹۰هـ فی کتابه المرجع فی علم النسب “تحفه الازهار فی نسب ابناء الائمه الاطهار”. و فی کتب اخرى له.

۲۶- القاضی السید احمد بن شرف الدین الحسینی القمی المولود سنه ۹۵۳ فی مدینه قم. فی کتابه “خلاصه التواریخ”.

۲۷- العلامه السید صبغه الله الحیدری فی کتابه “عنوان المجد” فی احوال بغداد و البصره و نجدً الذی کتبه سنه ۱۲۸۶هـ. و هو من کبار علماء الدوله العثمانیه فی زمانه.

۲۸- المحقق المورخ الشیخ عبد العزیز الجواهری فی کتابه “دول الشیعه”.

۲۹- الدکتور الباحث خاشع المعاضیدی فی کتابه “من بعض انساب العرب اعالی الفرات”، ص۲۹۰٫ و بهذه الشهاده شجاعه من المؤلف اذ انه کتبه زمن نظام صدام.

۳۰- المورخ المعرف عثمان بن سنید الوائلی البصری المتوفى سنه ۱۸۲۶هـ فی کتابه “مطالع السعود”. وهو من مورخی الدوله العثمانیه.

۳۱- السیدابوالقاسم بن ضامن بن شدقم (۱۰۶۴هـ.). و هو عالم و نسابه ولد فی المدینه واثبت نسب الصفویه فی رساله باللغه العربیه أسماها ”رساله فی انساب ملوک الصفویه”.

۳۲- العالم المورخ السیدابوالقاسم بن میرزا بیک الموسوی الحسینی الفندرسکی (۹۷۰هـ. – ۱۰۵۰هـ.) فی کتابه “تاریخ الصفویه”.

۳۴- العلامه النسابه السیدابوالفتح بن محمدمخدوم الحسینی الشریفی القزوینی فی کتابه “تاریخ الصفویه” باللغه الفارسیه.

۳۵- العلامه النسابه السید احمد بن محمد بن عبد الرحمن کیا الکیلانی من علماء القرن العاشر الهجری فی کتابه “سراج الانساب” من منشورات مکتبه المرعشی النجفی.

۳۶- العلامه المورخ یحیى بن عبد اللطیف القزوینی فی کتابه “لب التواریخ” الذی ألفه سنه ۹۴۸هـ.

۳۷- المؤرخ محمد عارف اسبناقجی باشا زاده المتوفى فی ۱۳۱۰هـ. فی کتابه “إنقلاب الاسلام بین الخواص والعوام”.

۳۸- المؤرخ محمد هاشم أصف المعروف برستم الحکماء فی کتابه “رستم التواریخ”.

میرزابیک بن الحسن الحسینی الجنابدی فی کتابه “روضه الصفویه”.

۳۹- المورخ الایرانی الکبیر السید محمد محیط فی بحثه الذی یمکن ترجمه عنوانه بـ “الصفویون من بساط التصوف الى العرش الملکی”.

۴۰- المورخ الایرانی الکبیر الدکتور عبدالحسین زرین کوب فی بحثه الذی یمکن ترجمته عنوانه بـ “متابعه تحقیقیه حول التصوف فی ایران”.

۴۱- العلامه الخطیب المؤرخ المحقق الشیخ ذبیح الله المحلاتی فی کتابه الذی یمکن ترجمه عنوانه بـ “کشف الکواکب فی تراجم المشاهیر من أبنا الائمه وعلماء آل ابی طالب”.

۴۲- الباحث المحقق الدکتور عبدالجواد الکلیدار فی کتابه “تاریخ کربلاء وحائر الحسین علیه السلام”.

۴۳- الباحث المستشرق کارل بروکمان فی کتابه “تاریخ الشعوب الاسلامیه”.

۴۴- الباحث والمحقق والکاتب العربی الکبیر عباس محمود العقاد فی کتابه “الرحاله ک” حول حیاه عبد الرحمن الکواکبی.

۴۵- الباحثه الایرانیه الدکتوره مریم میراحمدی فی کتاب ” دین و مذهب در عصر صفوی” ۱۳۶۳ هـ. ش.

۴۶- الباحث المورخ لارنس لاکهارت فی کتابه المترجم للغه الفارسیه باسم “انقراض سلسله صفویه” المطبوع سنه ۱۹۵۸ م.

۴۷- المورخ الایرانی بوداق منشی قزوینی فی کتاب “جواهر الاخبار” المولود سنه ۹۱۸ هـ.

۴۸- الباحث المحقق والتر هینتس فی کتاب “تشکیل دولت ملی در ایران، الذی ینتقد الطاعنین بالنسب العلوی للصفویین معتبرا ایاها نوع من الغلو والمبالغه.

۴۹- آیه الله العلامه المحقق السید محمدالحسینی الشیرازی قدس، فی کتاب “ممارسه التغیر لانقاذ المسلمین” المطبوع سنه ۱۹۹۰ م. فی بیروت.

۵۰- آیه الله العلامه المحقق السید ابراهیم الموسوی الزنجانی فی کتابه “کشکول الزنجانی”.

۵۱- الرحاله الالمانی انکلبرت کمبفر فی کتابه المترجم للفارسیه باسم “سفرنامه کمبفر” المولود سنه ۱۶۸۲ م.

۵۲- العلامه المورخ محمد على بن ابی طالب حزین لاهیجی، فی کتاب “رسائل حزین لاهیجی”، فی رساله واقعات ایران و هند، ص ۱۹۷، طبع دفتر نشر میراث مکتوب.

۵۳- السلطان هاشم میرزابن شاه سلیمان الثانی الصفوی اما المرعشی ابا، وهو من الساده المرعشیه و خوولته الساده الصفویه، فی کتابه “زبور آل داود”.

۵۴- الباحث الدکتور نزیه کباره، کتاب “عبد الرحمن الکواکبی حیاته و عصره واثاره”، ۱۹۹۴ م. ص ۳۶٫

۵۵- المورخ السوری محمد راغب الطباخ، فی کتابه “اعلام النبلاء بتاریخ حلب الشهباء”، ج ۶، ص ۴۶۶، طبع فی حلب.

۵۶- الباحث المفکر الدکتور محمدعماره المصری، فی کتابه “عبد الرحمن الکواکبی الاعمال الکامله”، المؤسسه العربیه للدراسات و النشر، بیروت، ۱۹۷۵م.، ص۱۹٫

۵۷- العلامه المجاهد الثائر آیه الله السید محمود الطالقانی، فی مقدمه کتاب طبیعت الاستبداد باللغه الفارسیه، تحت عنوان “کواکبی واستبداد”، ص ۱۹٫

۵۸- العلامه الکبیر الفقیه الاخلاقی محمدبن مرتضى المسمى بمحسن و المشتهر بلقب الفیض الکاشانی، فی رسالته “آینه شاهی” نشرها المحقق الشیخ رسول جعفریان، سنه۱۳۷۱ هـ. ش.، قم.

۵۹- المؤرخ المصری محمد فرید بک المحامی، “تاریخ الدوله العلیه العثمانیه”، طبع بیروت ۱۹۷۷م.، ص ۷۳٫

۶۰- العلامه المحقق النسابه عباس فیض المتوفى سنه ۱۳۵۳ هـ. ش.، فی کتابه “بدر فروزان” و ترجمته البدر المنیر، ص ۱۳۸، طبع الکتاب فی قم ۱۳۲۲٫

۶۱- الدکتور الباحث سامی الدهان، فی کتاب “عبد الرحمن الکواکبی”، سلسله نوابغ الفکر العربی، دار المعارف بمصر، ص ۱۲٫

۶۲- آیه الله العلامه الفقیه السید کاظم الحائری فی کتابه “صلاه الجمعه تاریخیا وفقهیا”، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، صص ۴۸، ۱۴۱۸ هـ.

۶۳- المورخ المحقق محمد یوسف واله اصفهانی فی کتابه “خلدبرین ایران در روزکار صفویان”، طهران سنه ۱۳۷۲ هـ. ش.، صص ۱۵- ۱۶٫

۶۴- العلامه المحقق الشیخ محمد هاشم بن محمد علی الخراسانی، فی کتابه “منتخب التواریخ”، انتشارات علمیه اسلامیه، ایران، ص ۶۱۲٫

۶۵- الباحث الادیب السید احمد دیوان بیکی شیرازی، فی کتاب “حدیقه الشعراء”، ص ۱۱۲، تصحیح الدکتور عبدالحسین نوائی، طبع طهران.

۶۶- الجنرال السیر پرسی سایکس، “تاریخ ایران”، ج ۲، ترجمه السید محمدتقی فخرداعی گیلانی، الطبعه الثالثه، انتشارات کتب ایران، ص ۲۴۴-۲۴۶٫

۶۷- المورخ المتصوف الحافظ حسین کربلایی تبریزی المتوفى سنه ۹۹۷ هـ.، فی کتابه “روضات الجنان وجنات الجنان”، ج ۲، الروضه الثانیه، سلسله “مجموعه المتون الفارسیه”، تحقیق جعفر سلطان القرایی، طهران ۱۳۴۴ هـ .ش.

۶۹- الامیر المؤرخ نادر میرزا القاجاری فی کتابه “تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز”، ۱۳۰۰ هـ.، ص ۲۷۶، تحت نظر المرحوم لسان الملک و ملک المورخین المشهور بـ “سپهر”، الطبعه الثالثه، مطبعه اقبال، طهران.

۷۰- المحقق الباحث محمد مشیری فی مقدمه کتاب “تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز”،۱۹۸۰، ص ۸، الطبعه الثالثه، طهران.

۷۱- العلامه الباحث الشیخ علی الکورانی اللبنانی فی کتابه “الممهدون للمهدی”، ۱۴۰۵، قم المقدسه، ص۲۴۱٫

۷۲- العلامه الباحث الشیخ باقر شریف القرشی، فی کتابه “حیاه الامام موسى بن جعفر” ج ۲، ص ۴۱۹، مطبعه الاداب النجف الاشرف، ۱۹۷۰٫

۷۳- العلامه الشیخ بهاء الدین محمدبن الحسین العاملی المتوفى سنه ۱۰۳۰ هـ.،  فی کتابه “توضیح المقاصد”، ص ۱۸، نشر ضمن مجموعه من الکتب المخطوطه باسم “مجموعه نفیسه فی تاریخ الائمه” تحت اشراف آیه الله النسابه المحقق السید شهاب الدین الحسینی المرعشی، سنه ۱۴۰۶ هـ.، فی قم المقدسه.

۷۴- المورخ المحقق مفید المستوفی الیزدی، فی کتابه ” فصلی از جامع مفیدی” نشر ضمن مجموعه باسم ” شاه نعمه الله ولی کرمانی”، طهران، سنه ۱۹۸۳م.، ص ۲۵۹٫ یذکر هذا المؤرخ السیده العلویه الامیره صفیه فیقول: صفیه بنت الامیر اسماعیل بن ابوالفتح السلطان الشاه طهماسب بن ابوالمظفر السلطان الشاه اسماعیل الصفوی الموسوی، ثم یتبع کلامه بمصرع لبیت شعر یقول: لا یوجد فی العالم نسب مثل هذا النسب.

۷۵- المورخ امیر محمود بن خواند میر فی کتابه “ایران در روزکار شاه اسماعیل وشاه طهماسب صفوی”، الذی انتهى من تالیفه سنه ۹۵۷ هـ.، باهتمام الاستاذ غلامرضا طباطبائی، ۱۳۷۰ هـ. ش.، طهران، صص۳۱-۳۲٫

۷۶- العلامه المحقق الشیخ یوسف کرکوش الحلی فی کتابه “تاریخ الحله” القسم الاول فی الحیاه السیاسیه، ص ۱۱۳-۱۱۴، ۱۹۶۵م.، النجف الاشرف.

۷۷- الدکتور الباحث عماداحمد الجواهری فی بحثه الموسوم “العراق و التوسع الصفوی ۱۵۰۲-۱۵۳۰ م.” المنشور فی مجله دراسات الخلیج والجزیره العربیه العدد ۲۰، ص۶٫

۷۸- الرحاله الالمانی آدام أولئاریوس، المولود سنه ۱۵۹۹ م.، فی کتابه “اصفهان خونیین شاه صفی سفرنامه” ای اصفهان الشاه صفی الدامیه، ترجمه الاستاذ حسین کدبجه، طهران، ۱۳۷۹ هـ. ش.

۷۹- القاضی و المستشار القانونی فی مجلس شورى الامه فی ایران الاستاذ علی اکبر تشید فی کتابه “هدیه اسماعیل ” او ثورات الساده العلویین، من مطبوعات مجلس الشورى الایرانی، طهران، سنه ۱۳۳۱ هـ. ش، ص ۱۸۱٫

۸۰- المورخ محمد معصوم بن خواجک الاصفهانی، فی کتابه “خلاصه السیر تاریخ روزکار شاه صفی صفوی”، طبع فی طهران سنه، و المؤلف من المعاصرین لشاه صفی. یذکر سیاده الصفویین فی عدد من المواضع فی هذا الکتاب مثل قوله: فی ذکر مناقب الملک شاه صفی الحسینی الموسوی الصفوی بهادر خان خلد الله ملکه. او قوله: حضره الشاه صفی الدین اسحاق صفی الدین الحسینی الموسوی.

۸۱- قطب العارفین المیرزا زین العابدین الشیروانی المشهور بلقب مستعلی شاه فی کتابه “ریاض السیاحه”، بتصحیح و مقابله الاستاذ اصغر حامد ربانی.

۸۲- الباحث العراقی زهیر کاظم عبود، فی کتابه “لمحات عن الشبک”، طبع لندن سنه ۲۰۰۰م.، صص۶۰-۶۱٫

۸۳- الاستاذ الباحث حسن الدجیلی فی کتابه “العلاقات العراقیه الایرانیه خلال خمسه قرون”، طبع بیروت سنه ۱۹۸۷م.، ص ۲۱٫

۸۴- الباحث المورخ الدکتور احمد شلبی فی کتابه “موسوعه التاریخ الاسلامی و الحضاره الاسلامیه” الجزء السابع، طبع القاهره، سنه ۱۹۸۲م.، ص۵۸۳٫

۸۵- العلامه النسابه المحقق الخطیب الادیب السید مهدی بن السید عبد اللطیف الوری الحسینی الکاظمی رحمه الله علیه فی کتابه المخطوط المشجر “النور الساطع فی عقب الامام السابع”. و فی مشجرته لنسب الاسره العلویه الموسویه الصفویه الاشراف أل نجف.

۸۶- العلامه النسابه المحقق المبدع السید عدنان القابجی الموسوی النجفی فی کتابه المشجر “المجموعه المشجره فی انساب العتره المطهره”. و فی مشجرته لنسب الاسره العلویه الموسویه الصفویه الاشراف أل نجف.

۸۷- العلامه المؤرخ المحقق الادیب الشاعر المبدع استاذ الاساتذه السید عبد الستار الحسنی العلاق. فی عدد من تعلیقاتها منها امضائه لنسب الاسره العلویه الموسویه الصفویه الاشراف أل نجف.

۸۸- الاستاذ الباحث فتحی عبدالقادر الحسینی الرفاعی فی کتابه تاریخ و بیوتات اهل البیت فی العراق، صص ۳۳۶-۳۳۷٫

۸۹- العلامه الفقیه النسابه السید محمد حسین الجلالی الحسینی فی کتابه جریده النسب لمعرفه من انتسب الى خیر اب، ص ۹۰-۹۱٫

۹۰- العلامه المحقق المورخ الدکتور الشیخ محمد هادی الامینی فی کتابه معجم رجال الفکر والادب فی النجف خلال الف عام، المجلد الثالث، صص ۱۲۶۶-۱۲۶۷٫ ضمن ذکره لنسب الاسره العلویه الموسویه الصفویه الاشراف أل نجف.

۹۱-الاستاذ النسابه الشیخ یونس الشیخ ابراهیم السامرایی، فی کتابه “القبائل والبیوت الهاشمیه فی العراق”، ص۱۸، طبع فی بغداد سنه ۱۹۸۸٫ و الشیخ السامرایی رجل دین سنی و من ائمه المساجد فی بغداد. و مع هذا الا انه ذکر سیاده الصفویین زمن نظام صدام وهی نقطه تحسب لصالح نزاهته العلمیه وعدم خوفه من ذکر الحقیقه. فعند حدیثه عن الاسره الحیدریه الصفویه الموسویه قال: من الاسر العلویه العراقیه اسره الساده الحیدریه، و یرتقی نسبهم الى جدهم الاعلى الشریف احمد الاعرابی الحسینی نسبا. و کان هذا الرجل فی بادیه الحجاز . . . و قد هاجر بعض من سلالته الى العراق و البعض الاخر الى ماوراءالنهر . . . اما الذین ظعنوا الى ماوراءالنهر فنشأت منهم الدوله الصفویه فی الدیار الفارسیه، و اتصال هذه الدوله بالحیدریه یرقى الى الشیخ صدر الدین بن الشیخ صفی الدین.

۹۲- المنجد فی اللغه والاعلام، الطبعه ۲۳، دارالمشرق، قسم المنجد فی الاعلام الطبعه الثامنه، ۱۹۷۶٫”

 

 

فرجام سخن:

سیادت شیخ با روش تحلیل علمی و بر اساس اسناد تاریخی و باستان شناسی امری مسلم است که مخالفت با آن از اوایل قرن بیستم توسط احمد کسروی و برخی از مستشرقین با انگیزه سیاسی و ایدئولوژیکی آغاز شد. هم اکنون نیز وهابیون با نیات مذهبی – سیاسی با تشیع، صفویه و سیادت شیخ شدیدا مخالفت می کنند. اما در عرف عموم ایران و جهان اسلام  و همچنین نزد همه علماء و متخصصین رجال در تاریخ فرهنگ اسلام در حوزه های علمیه، سیادت شیخ العارفین سید صفی الدین امری مسلم و قطعی است. لقب “شیـخ” اشاره به مقام معنوی ایشان در عرفان و تصوف اسلامی دارد و لقب “سیـد” به سلسله نسب ژنتیک  شیخ قدس سره اشاره می کند. البته این دو لقب در تهافت با همدیگر نیستند.

منابع:

ابن بزاز، صفوه الصفا، تصحیح، غلامرضا طباطبایی مجد، انتشارات زریاب، تهران، ۱۳۷۶٫

زرین کوب، عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، تهران، ۱۳۶۲٫

حیدری و بیدهندی، مجله علمی “تاریخ در آئینه پژوهش”، تابستان ۱۳۹۰، مقاله: “نگاهی به موضوع سیادت شیخ صفی الدین”.

صفوی، سید سلمان، چکیده مقالات نخستین همایش علمی بین المللی شیخ العارفین سید صفی الدین اردبیلی، انتشارات کتابخانه ملی، تهران، ۱۳۹۲٫

صفوی، سید سلمان، عرفان تقلین: مبانی نطری و عملی عرفان و طریقت صفویه، لندن، ۱۳۹۲٫

 

 


[۱] ل، ق، چ: احمد.

[۲] ل، ش، چ: لفظ “پیروز” را ندارد.

*ص:  ندارد. و نیز رک: توضیح شمارۀ ( ٨ ) در بخش “اختلاف نسخ»”

(*  ر ک: توضیح شمارۀ ( ٩ ) در بخش “اختلاف نسخ”.

[۳] ه‍ چ: و چون نسبت پیروز را در ذکر نسب رفت؛ ل، ش، ق: و چون پیروز را در ذکر نسب رفت.

[۴] چ لشکر اسلام، ل: عسکر اسلام.

[۵] چ: فیروز شاه، رحمه اللّه علیه.

[۶] چ: سید عوض.

[۷] ق: از دره‌هاى.

[۸] چ:  رحل اقامت انداخت و خلاصۀ اوقات خود را صرف وظایف طاعات و مراسم عبادات نموده و در خدمت فقرا و مساکین بذل مجهود مى‌رسانید تا دعوت اِرْجِعِی إِلی رَبِّکِ را لبیک گفت.

[۹] ق، چ: جنیان.

[۱۰] چ: فرزند او صاحب الاخلاق الرضیه و الاطوار المرضیه سید صلاح الدین رشید.

[۱۱] چ: فرزند او صدر المجلس الورع و التقوى، بدر الفلک العز و العلا، سید قطب الدین.

[۱۲] چ: و فرزند وى مظهر آیات اللّه الکریم الجلیل سید امین الدّین جبرئیل متولّد شده است.

[۱۳] ق: منزلى؛ چ: محلّى و مهربى.

[۱۴] قرآن، آل عمران: ١۴۵ .

[۱۵] چ: حىّ اللّه ارباب السود لانه/و لا تسور لامّى له یظهر.

[۱۶] چ: کمال الدّین خجندى.

[۱۷] الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه تألیف صدرالدین السیدعلى خان المدنى الشیرازی الحسینی صاحب (سلافه العصر) و (أنوار الربیع) المتوفى سنه ۱۱۲۰ ه‍ ۱۷۰۸ م. قدم له العلامه الکبیر السیدمحمدصادق بحرالعلوم الطبعه الثانیه ۱۳۹۷ ه. منشورات مکتبه بصیرتی، قم.

 


[i]  ارّان: یا الران، نام عربى ناحیه‌اى قدیم در قفقاز، کمابیش مطابق ناحیۀ قدیم آلبانا. در قرن ششم بعد از میلاد خاندان مهرگان، از نجباى ایران، با عنوان ایرانشاه، بر آن حکومت داشتند و در آن زمان ارّان از شروان جدا بود. در خلافت عثمان به دست اعراب افتاد. در قرن چهارم ه‍. مرکز آن برذعه [بردعه – بردع] بود. کمى قبل از  ٣٣٢  ه‍ ق ایرانشاه محمّد بن یزید شروان و دربند [باب الابواب] را ضمیمۀ ارّان کرد، ولى در قرن بعد شروان از ارّان جدا گردید و پایتخت ارّان به گنجه منتقل شد. از زمان مغول قسمت جنوبى ارّان قراباغ خوانده مى‌شود. (دایره المعارف فارسى مصاحب، ١ ، ٨۴ ) .

ولسترنج نیز مى‌نویسد «. . . ایالت ارّان در مثلث بزرگى در مغرب ملتقاى دو رود سیروس و اراکسس واقع است که اعراب آنها را «کر» و «ارس» نامیده‌اند و بدین مناسبت حمد اللّه مستوفى اراضى بین این دو رود را بین النهرین نامیده است. کرسى این ایالت در قرن چهارم برذعه بود که خرابه‌هایش تاکنون باقى است.» (ص  ١٩٠ ) .

[ii]  کلخوران: چ «بفتح کاف عربى و سکون لام و ضمّ خاء معجمه، اسم دیهى است از دهات اردبیل که طرف شرقى شهر به فاصلۀ ربع فرسخ واقع است که مزار سیّد فیروز شاه و سید عوض الخواص و سیّد قطب الدّین و امین الدّین جبرئیل، رحمه اللّه علیهم اجمعین، در بقعه‌اى که از بناهاى معتبر سلاطین صفوى است واقع مى‌باشد، و این دیه از موقوفات صفوى است و لکن این زمان در تصرّف و تملک احفاد صدر الممالک مرحوم اردبیلى مى‌باشد.»این قریه در سه کیلومترى شمال غرب اردبیل واقع شده است. از شما به بخش نمین، از جنوب به کورائیم، از شرق به هیر و بخش نمین و از غرب به دهستان مشکین خاورى محدود است. (فرهنگ جغرافیایى، ج  ۴ ) .

[iii]  صفوه الصفا، ابن بزاز، تصحیح، غلامرضا طباطبایی مجد، انتشارات زریلب، تهران، ۱۳۷۶، (ص۷۰-۷۶)

[iv] . کسروی، احمد، ورجاوند بنیاد، ۱۳۲۲٫

[v]  زرین کوب عبدالحسین، دنباله جستجو در تصوف ایران، تهران، ۱۳۶۲ ش.

[vi]  ابن بزاز، صفوه الصفا، مصحح مجد طباطبایی، غلامرصا، تهران، ۱۳۷۶، ص۷۰-۷۱٫

[viii]  صفی پور، علی اکبر، چکیده مقالات نخستین همایش علمی بین المللی شیخ العارفین سید صفی الدین اردبیلی، ص ۶۳، تهران، ۱۳۹۲٫

[ix]  دکتر سید علاء الجوادی، چکیده مقالات نخستین همایش علمی بین المللی شیخ العارفین سید صفی الدین اردبیلی، انتشارات کتابخانه ملی، تهران، ۱۳۹۲٫ص ۶۴-۶۹٫