برای «بررسی نسبت هنر و اندیشه» به سراغ دکتر سید سلمان صفوی، دکترای فلسفه دین و فوق دکترای فلسفه هنر از دانشگاه سواس لندن رفتیم. او مؤلف دهها جلد کتاب در حوزه فلسفه، عرفان و هنر به زبانهای انگلیسی و فارسی است و از جمله آثار متأخر او در زمینه هنر میتوان به کتاب «موسیقی و عرفان» و کتاب «ارکان فلسفه هنر اسلامی» اشاره کرد که در امسال بطور همزمان در لندن و تهران منتشر شده است.
آدمی همواره در پی آن بوده تا به نوعی اندیشه خود را تعین بخشد و «هنر» یکی از این راهها است. از این رو، با مراجعه به آثار هنری جوامع مختلف میتوان به باورها، ارزشها و جهانبینیشان دست یافت. اما چرا در هر جامعهای یک نوع خاص از هنر برجسته میشود؛ مثلا در هند سینما، در ایتالیا مجسمهسازی، در فرانسه تئاتر و در چین هنر اپرا و…
*آیا این گزاره درست است که هنر هر جامعه، اندیشه آن جامعه را در خود متبلور میکند؟
نسبت «هنر» و «اندیشه» را میتوان با رویکردهای مختلف جامعهشناسی، روانشناسی، تاریخی، فلسفی و عرفانی تحلیل کرد. اما من از منظر «فلسفه هنر» میگویم که هنر میتواند از سویی بیانگر حافظه جمعی فرهنگی و زیباییشناختی جامعه باشد و از سوی دیگر بیانگر موضع اندیشهای، روحی و وجودی نخبگان آن جامعه است.
*به نظر میرسد در هر جامعه نوع خاصی از هنر برجسته میشود، برای مثال در ایتالیا مجسمهسازی، در ایران هنر بیانی(شعر) و… علت برجسته شدن نوع خاصی از هنر در یک جامعه چیست؟
هنر از آن جهت که در گفتمان منظومه فرهنگی جامعه و هنرمند جای دارد؛ متأثر از مقتضیات زمان و مکان هر دوره تاریخی است. برای مثال در ایتالیا تحت تأثیر دوره رنسانس و گفتمان مسیحیت و یونانیگرایی؛ مجسمهسازی و نقاشیهای دیواری در کلیساها و کاخها ظهور چشمگیر داشت. لذا مؤلفههای «دین»، «اقتصاد» و «سیاست» در هر دوره تأثیر اساسی در نحوه ظهور انواع پدیدارهای هنری دارد.
*چرا تفکر ایرانی در دو قالب هنری «شعر» و «معماری» بیشتر تجلی یافت؟
هنر ایرانی را باید به دو دوره «ایران قبل از اسلام» و «ایران پس از اسلام» تقسیم کرد. در دوره قبل از اسلام؛ هنر ایرانی بیشتر در «معماری» و «نقاشی» بروز یافت، چنانکه تختجمشید و نقاشیهای کتاب مانی از مهمترین آثار هنری ایران قبل از اسلام است. ایران پس از اسلام نیز به دو دوره اشغال و دوره استقلال (دوره صفویه به بعد) قابل تقسیم است. در دوران اشغال ایران توسط اعراب و مغولان؛ «شعر» وجه غالب است و متأثر از قرآن و روحیه احیای ملیگرایی است. شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی نخستین اثر شگرف هنر ایرانی پس از اسلام است که پاسخی به خواست ایرانیان برای استقلال سیاسی در عین عشق به روح معنوی اسلام رحمانی و ضد ظلم است.
هنر معماری مجدداً در دوره صفویه در قالب تلفیقی از معماری ایرانی و روح حکمی– عرفانی تعالیم اسلامی احیا شد. خانقاه و بقعه شیخ صفیالدین اردبیلی، مسجد شیخ لطفالله، کاخ عالیقاپو و کاخ چهلستون نمونههای برجسته هنر معماری در این دوره است که برتر از هنر بیانی (شعر) در دوره صفویه است.
«هنر بیانی» در دوره پس از قاجار مجدداً برجسته شد و با تأسیس شعر نیمایی؛ شاعران بزرگی نظیر استاد موسویگرمارودی، حمید سبزواری و قیصر امینپور ظهور کردند. علاوه بر این داستاننویسی مدرن نیز در آثار جلال آلاحمد، سیمین دانشور و یحیی دولتآبادی به وضوح تجلی یافت.
در ایران پس از اسلام تا دوره قاجار؛ هنرهای مجسمهسازی، نقاشی و موسیقی به خاطر نوع نگاه منفی فقها رشد چندانی نداشت، اما از دوره قاجار به بعد با ضعف قدرت فقها در حاکمیت سیاسی، این هنرها مطرح شد. در دوره انقلاب اسلامی با تغییر نگرش فقها و اندیشمندان به این سه حوزه؛ هنرهای مجسمهسازی، نقاشی و موسیقی قوت گرفت. در این دوره هنر سینما نیز رشد چشمگیری داشت و هنرمندانی نظیر علی حاتمی، داوود میرباقری، حسن فتحی، مهدی فخیمزاده و ابراهیم حاتمیکیا آثاری خارقالعاده خلق کردند.
واقعیت این است که در ایران هنر بیانی(شعر) غلبه دائمی نداشته و بیشتر در دورانی رواج یافت که حاکمیت از هنرهای پُرهزینه نظیر معماری حمایت نکرده است. دوره صفویه؛ دوره اوج هنر ایرانی است که به خاطر حمایت بیدریغ حکومت برای خلق و ایجاد فرهنگ و هنر بصری شیعی و ایرانی (که قرنها در دوران اشغال کشور توسط اعراب و مغولان مغفول واقع شده بود) در معماری ظهور یافت.
پس از انقلاب اسلامی نیز به خاطر تأثیر سینما؛ جمهوری اسلامی بیشترین حمایت مالی را از هنر سینما داشت، البته به خاطر بُرد تبلیغی؛ نیمنگاهی هم به هنر گرافیک و نقاشی شد. تأسیس «حوزه هنری» مهمترین گام پس از انقلاب اسلامی ایران برای حمایت نسبی از انواع هنر متعهد بود.
*با توجه به اینکه هنر ماهیتاً چارچوبشکن است، آیا میتوان هنر را در چارچوب ایدئولوژی تعریف کرد و از «فلسفه هنر اسلامی» سخن گفت؟
فلسفه هنر، ایدئولوژی نیست و هنر فی حدِّ ذاته ساختارشکن نیست. هنر پساساختارگرایی (Post Structuralism) یا به فرانسوی دِکُنستروکسیُن (Déconstruction) نوعی خاص از هنر در غرب در دوره پستمدرن است. فلسفه هنر به تحلیل هنر از موضع فلسفی میپردازد، نه آنکه خودش هنر باشد. البته هنرهای مفهومی (Conceptual Art) عموماً فلسفی هستند. جنس هنر مبتنی بر خلاقیت و زیباییشناسی است وَ خلاقیت و زیباییشناسی متناظر با «وضعیت وجودی هنرمند» است. چارچوبشکنی در الگو، ژانر و استفاده از قوه خیال و خلاقیت، در تعارض با فلسفه به ما هُوَ فلسفه نیست.
*اخیراً از شما کتابی با عنوان «ارکان فلسفه هنر اسلامی» در ایران و همزمان در لندن منتشر شده است. به اعتقاد شما، «فلسفه هنر اسلامی» در بردارنده چه مؤلفههایی است که آن را از «فلسفه هنر» متمایز کرده است؟
هنرهای اسلامی دارای مبانی نظری، فلسفی و عرفانی عمیقی است که شرط لازم برای فهم لایههای پنهان این هنر است. «فلسفه هنر» به تبیین مبادی فلسفی هنر میپردازد. دیدگاه فلاسفه و عرفای اسلامی در مورد منشأ هنر با محاکاتی بودن هنر از دیدگاه افلاطون و ارسطو متفاوت است. «فلسفه هنر اسلامی» به تبیین مبادی فلسفی و عرفانی هنر اسلامی میپردازد.
هنر از دیدگاه عرفا، تجلی جنبههای جمالی و جلالی حضرت حق از طریق نفس منوَّر هنرمند در اثر هنری در عالم ناسوت (دنیا) است. هر اندازه نفس هنرمند بیشتر به نور حق منوَّر شده باشد؛ اثر هنری زیباتر و با شکوهتر میشود. مولوی در داستان رومیان و چینیان مثنوی معنوی این موضوع را به زبیایی تحلیل کرده است.
هنر اسلامی بر آن است تا محیطی بوجود آورد که انسان بتواند در آن وزن و وقار فطری خود را بازیابد. در واقع با ایجاد نوعی خلأ، پریشانیها و تمایلات شهوانی دنیا را از میان برمیدارد و نظامی را جایگزین آن میسازد که مبین تعادل، آرامش و صلح است. حقیقت هنر اسلامی؛ شهود عقلی از جمال و جلال عالم بالا است و از توحید یعنی پذیرش وحدت الهی یا مشاهده آن سرچشمه میگیرد.
«فلسفه هنر اسلامی» مبتنی بر مبانی نظری و ارکان متمایزی است که ماهیت و وحدت حاکم بر هنرهای متنوع اسلامی را تبیین میکند و مقدمه شناخت معانی لایههای پنهانِ کارکرد و پیام هنر اسلامی است. برخی از ارکان فلسفه هنر اسلامی عبارتند از: «زیبایی»، «خیال»، «حکمت متعالیه هنر»، «هنر به مثابه تجلی»، «وحدت در کثرت و کثرت در وحدت»، «تذکار»، «عشق»، «نشانهشناسی»، «هرمنیوتیک هنر»، «هرمنیوتیک عرفانی»، «دور هرمنیوتیکی»، «هنر قدسی»، «سمبلیسم»، «رنگ»، «نور» و «هندسه قدسی».
*فلسفه هنر اسلامی، در چه قالب هنری بیشتر و بهتر متبلور میشود؟
مؤلفههای فلسفه هنر اسلامی را میتوان در همه آثار هنر اسلامی که هنری قدسی است، ملاحظه کرد؛ بویژه در شعر، معماری، موسیقی و سینما. به این دلیل که شعر ما عموماً حکمی و عرفانی است. برای مثال شاهنامه یک اثر هنری حکمی و مثنوی معنوی مولانا یک اثر عرفانی است. در این گونه آثار هنرمند شاعر فرصت مییابد تجربه معنوی معراج خود را در قالب هنری شعر بروز دهد.
در معماری انواع هنر دست به دست هم میدهند تا یک اثر خلق شود مانند هنر خوشنویسی، به کارگیری رنگ و نـور وَ هندسه قدسی. لذا اوج هنر قدسی ما در «هنر معماری» بوده که انواع هنر، زیبایی و خلاقیتهای هنری را یکجا به نمایش میگذارد.
موسیقی اصیل ما نیز ذاتاً یک موسیقی الهی است که منشأ ایزدی دارد و به خصوص در سماع خود را بروز داده است. ذات موسیقی اصیل ما جنبه آگاهیبخشی و بیداربخشی دارد و شنونده را متوجه عالم بالا میکند.
همچنین در دوره معاصر سینما به طور جدّی در جهان اسلام مطرح شد و هنرمندان مسلمان سینما را بهترین قالب مدرن برای ارائه خلاقیتهای هنری و ارائه هنری فرهنگ و تمدن اسلامی با زبانی جهانی و پر طرفدار یافتند.