دکتر سید سلمان صفوی کاشف ساختار مثنوی مولوی سماع سمنتیک را تشریح کرد

 دکترسید سلمان صفوی، مولوی‌شناس، کاشف ساختار مثنوی مولوی، برنده‌ی جایزه جهانی کتاب سال، “ساختار معنایی مثنوی معنوی”،  و نویسنده کتاب‌های متعددی به زبان انگلیسی و فارسی در حوزه فلسفه مقایسه‌ای و عرفان اسلامی، معاون سابق مرکز اسلامی انگلیس، رییس و بنیان گذار آکادمی مطالعات ایرانی لندن،  رییس و بنیان گذار مرکز بین‌المللی مطالعات صلح لندن، عضو کنگره فیلسوفان اسکولاستیک ایتالیا است.

او دارای دکترا و فوق دکتر از دانشگاه لندن است و ازسال ۱۳۷۶ در لندن زندگی می‌کند. 

دکتر صفوی همچنین یکی از بنیان‌گذاران و سردبیر  نشریه Transcendent Philosophy Journal (فلسفه متعالی) و سرویراستار دانشنامه فرهنگ مکتوب عرفان و تصوف است.

او دبیر علمی همایش شیخ‌العارفین صفی‌الدین اردبیلی است. جدیدترین کتاب دکتر صفوی، “عرفان ثقلین: مبانی نظری و عملی عرفان و طریقت صفویه” است که دی‌ماه ۱۳۹۲  در کتابخانه ملی ایران رونمایی شد. دکتر سلمان صفوی بنیان‌گذار مرکز تحقیقات و مطالعات شیخ صفی‌الدین اردبیلی نیز هست. 

بخش‌هایی از سخنرانی استاد سلمان صفوی با “مقدمه‌ای بر سَماع سمنتیک در دفترسوم مثنوی مولوی”، در ماه‌گفتار بیست‌و یکم بنیاد شمس تبریزی و مولانا در پی می‌آید:

  

“رقص آنجـا کن که خود را بشکنی                پنبه را از ریش شهـوت برکنــی

رقص و جولان برسَرِ میـدان کنند                رقص اندر خونِ خود مردان کنند

چون‌رهند‌از‌دستِ خود دستی زنند                چون‌جهند‌از‌نقصِ‌خود رقصی کنند

مطربانشان از درون دف می زنند                 بحـرها در شورشان کف می زننـد

تـو نبینی لیـک بهــر گوششان                  برگها بر شاخ ها هم کف زنـــان

تــو نبینی بـرگ ها را کف زدن                گوشِ دل باید نه این گوش بَدَن

گوش‌سر بر بند، از هَزل و دروغ                تا ببینی شهرِ جــان با فـــروغ”

(مثنوی مولوی، دفتر سوم، ب ۹۵-۱۰۱).

 

 

دفتر سوم مثنوی معنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی خراسانی رومی (۶۰۴-۶۷۲) معروف به مولوی درایران _ مولانا در ترکیه و رومی در غرب متشکل از یک مقدمه منثور به زبان عربی، ۴۸۱۰  بیت و۲۲۰ بخش است که در قالب شعر، داستان و  طرح تعالیم عرفانی سروده شده است . سَماع سمنتیک و ساختارشناسی مفهومی دفتر سوم مثنوی مولوی در ادامه تحقیقی است که توسط اینجانب پیرامون   دفتر اول و خانم دکتر مهوش السادات علوی در مورد ساختار دفتر دوم ، طی سالهای ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۵ میلادی در دانشگاه لندن صورت گرفته است .

قول مشهور بین مثنوی شناسان شرق و غرب آن است که مثنوی فاقد ساختار، سیستم، طرح و نظم خاص، و فاقد وحدت موضوعی یا مفهومی است .(۱) لیکن بر اساس تحقیقات ما پس از هفتصد سال، کشف شد که مثنوی دارای سماع سمنتیک و ساختار خاصی است که برمبنای الهام از قرآن کریم و مبانی هستی شناسانه اسلامی نظیر ” اصول عالم غیب و شهادت “، ” قوس نزول و صعود “، ” انا للله و انا الیه الراجعون”،   جهات شش‌گانه طبیعت ( شمال، جنوب، شرق، غرب، بالا و پایین )‌، آسمانهای هفت‌گانه، شش‌روز دوره خلفت، نظریه اعداد مقدس(۴۰،۱۸،۱۴،۱۲،۷،۶،۵،۴،۳،۱) “شریعت، طریقت، حقیقت”، مراتب روح و نفس، سیر و سلوک الهی، قاعده عشق و سریان عشق در جمیع کائنات سروده شده است .

کتاب “ساختار معنایی مثنوی معنوی” که تحلیل ساختاری مثنوی است به زبان انگلیسی در سال ۲۰۰۶ میلادی با مقدمه پروفسور نصر در لندن منتشر شد. این کتاب برنده جایزه جهانی کتاب سال ایران شد و بوسیله خانم مهوش السادات علوی به فارسی ترجمه شد و موسسه پژوهشی میراث مکتوب آن را در تهران منتشر کرد.  پروفسور نصر در باب اهمیت این کشف در مقدمه کتاب نوشته است: “کتاب حاضر رویدادی بزرگ در مورد مطالعات ادبیات عرفانی به طور کلی و اثر مولانا به طور خاص است.”

 

اهمیت کشف  سماع سمنتیک و ساختار داستان در فهم متن

 

تعریف سماع سمنتیک: سماع سمنتیک اصطلاحی فنی است برای القای وحدت دینامیک موضوعات و مفاهیم مثنوی مولوی. این اصطلاح “ترکیبی تمثیلی” از دو اصطلاح شناخته شده “سماع” و “سمنتیک” است که هییچ کدام به تنهایی قادر به تبیین پیچیدگی و در هم تنیدگی مفهومی و زیبایی شناسیک مثنوی مولوی و آثاری همچون آن  نیست.

سَماع: رقص معنوی صوفیان است که ترکیبی از قوالی،حرکات ریتمیک به همراه ملودی برای ابراز رابطه انسان و خدا بر اساس نیاز، درد، فراق، اشتیاق، عشق، شوریدگی، بهجت وصال و وحدت است. منبع این سماع چیزی جزء عشق نباید باشد؛ عشقی که همچون آتش زبانه می‌کشد و انسان نمی‌تواند در برابر آن ایستادگی کند، بنابراین در آن ذوب می‌شود و به فنا می‌رسد.

سمنتیک: روش معناشناختی، روشی برای فهمیدن معانی اصطلاحات کلیدی متن است. علمی است که پیرامون روش تحلیل متن می پردازد. در روش سمنتیک مفاهیم اصلی یک متن شناسایی میشود و سپس روابط بین مفاهیم شناسایی و تبیین میشود. تعیین میدان معنی شناختی و کلمه کانونی میدان معنی شناختی از تکنیکهای اصلی روش شناسی سمنتیک است.

روش معناشناختی‌(سمنتیک Semantics):

سمنتیک با علم معانی در ادبیات فارسی متفاوت است. در این روش ما مفاهیم کلیدیی داریم که در چارچوب نظام کلی مثنوی قابل فهم و توضیح است. این سیستم متشکل از شبکه‌ای از مفاهیم است که در آن ، همه مفاهیم روابط متقابلی با یکدیگر دارند و در حقیقت این مفاهیم کلیدی، معانی‌شان متکی بر یکدیگر است؛ لذا بنابر آنچه بیان شد، اینها مفاهیم کلیدی هر نظریه معناشناختی مثنوی پژوهی است، یعنی شبکه مفاهیم، اصطلاحات کلیدی، سیستم عرفانی و مولوی، معنای کانونی، میدان معنایی، تداخل مفاهیم و متکی بودن مفاهیم بر یکدیگر و روابط متداخل حلقوی، و اینکه سیاق بر ساختار معنی و هر اصطلاح کلیدی تاثیر می‌گذارد.‌

باید توجه داشت که البته در این نظریه مدلهای گوناگونی وجود دارد، یعنی هم ریشه زبان‌شناختی دارد و هم ریشه فلسفی مونتاگو، تارسکی، بارویز و پری ،برخی از نمایندگان معتبر روش سمانتیک می‌باشند.‌ این نظریه در دوره جدید پس از تاسیسش، با دو کار در حوزه ادبیات انگلیسی کاربرد سمانتیک در تفسیر قرآن را نشادن داده است. کتاب “خدا و انسان در قرآن” و کتاب “اصطلاحات کلیدی قرآن” تالیفات مرحوم پرفسور ایزوتسو براساس نظریه معناشناختی  است.

‌مثلا معنی “عقل” قبل از سرودن مثنوی، یک معنی است، اما کلمه “عقل” درمثنوی در ارتباط با مفاهیمی چون: الله، جبرییل، عالم امکان، نبی، تنزیل، وحی، انسان و… قرار می‌گیرد و در چارچوب این منظومه مفاهیم، “عقل ” مفهوم جدیدی را ارائه می‌کند که صرفاً با روش اتیمولوژی نمی‌توان فهمید که معنی آن لغت چیست.‌

یا اینکه مثلا ‌‌A با ‌‌B ارتباط دارد، البته این ‌‌A با ‌‌C و ‌‌E هم مرتبط اند، ‌‌F با ‌‌B و ‌‌C ارتباط دارد، لذا مثلا مفهوم توکل از طرفی مرتبط با مفهوم <ایمان> است و از سویی مرتبط با مفهوم <صبر>. ایمان خودش مرتبط با مبدا و معاد است، لذا برای فهمیدن مفهوم توکل در نظریه معناشناختی، باید آن را در چارچوب کل ارتباطات مفهومی که در آن شبکه قرار دارد، مفهوم واقعی‌اش را دریابیم نه اینکه مثلا ریشه لغوی آن را بررسی کنیم، بنابراین اینها میادین معناشناختی هستند.‌

سماع سمنتیک که ترکیب دو اصطلاح سماع و سمنتیک است برای فهم مثنوی که یک اثری هنری، تمثیلی و عرفانی است وضع شده است. در حقیقت روش معناشناختی ، روش تحلیل مفاهیم و اصطلاحات کلیدی مثنوی، براساس یک متد و رویکرد پویاست، نه ایستا. اصطلاح سماع  مفسر را ملتفت نگه میدارد که با یک اثر هنری و عرفانی روبرو است که خیال و خلافیت، موسیقی، ملودی، هارمونی و پویایی جزء ذاتی آن است بر خلاف یک اثر فقهی یا کلامی یا فلسفی؛ و اصطلاح سمنتیک مفسر را ملتفت نگه میدارد که در پی این زیبایی و فرود و صعود کلمات و جهش ها و پرش های معانی و کلمات یک رابطه وثیقی موضوعی و مفهومی بین آنها برقرار است که با شیوه هنر تمثیلی مقدس می خواهد معانی بلندی را در رابطه استعلایی عاشقانه “عشق و عاشق و معشوق” القاء کند.

 ساختار ( (Structure، به معنای چارچوب تعیین کننده مناسبات درون عناصر یا اجزاء یک داستان، اثر یا پدیدار است که به مفهوم “‌هم خوانی ارگانیک میان اجزاء اثر‌” باز می گردد . اهمیت فهم ساختار در جهت فهم متن، یک رویکرد فلسفی به متن است . روش متعارف و یا روش عِـلی ِ بررسی تک‌تک ابیات یا پدیدارها جهت فهم عمیق متن مکفی نیست، بلکه تفسیر متن باید بر تحلیل مجموعۀ مناسبات بین اجزاء ساختار یک متن استوار باشد. از خرده ساختارهای یک کل که خود، حاصل مناسبات خاص درونی بین اجزاء مختلف آن ساختار است، معانی جدیدی ورای ظاهر متن پدید می آید، یعنی معنایی که خود را پنهان ساخته ظاهر می گردد. بر اساس اصول ساختارشناسی، مناسبات، تفاوت ها و تقابل های اجزای متن به نشانه های متفاوت، شکل و معنی می دهد و مجموعه ای از عناصر صوری را با یکدیگر مرتبط ساخته، امکان می دهد که از راه هم نشینی عناصر گوناگون، عبارت هایی با معانی تازه ساخته شود . از طریق دقت در روابط پاراگراف ها و بخش های مختلف یک اثر می توان به محتوای اصلی یک داستان یا کل اثر پی برد.   ساختار شناسی به طرح ابیات و پدیدارها فراتر از جنبه های ظاهری آنها کمک می کند و آشکار می سازد که طرح یک عنصر(بیت، پاراگراف، بخش و حکایت) در رابطه آن با سایر عناصر است. کلیه این روابط که سازنده یک ساختار یا سیستم نهایی است به کشف محتوای اصلی پنهان اثر کمک می کند. در این روش رابطه بین دال و مدلول به تنهایی چندان مهم نیست، یعنی صرف این پندار که در داستان اول، شاه سمبل روح و کنیزک مظهر نفس است اهمیتی ندارد بلکه رابطه یک دال با دال دیگر است که دارای اهمیت است. هیچ دالی به دال خودش ارجاع نمی شود، بلکه در زنجیره دال‌ها جای می گیرد. دال در این زنجیره معنا می یابد، دلالت ها نیز باید در همین پیوستگی دال ها به شمار آید.

موضوع اصلی همواره در ظاهر اثر پنهان است. تفسیر تک‌تک ابیات به معنای راه یابی به کل داستان یا اثر نیست. ما سرنخ ارتباط دال‌ها را با یکدیگر از طریق فرم و ساختار، تاویل و ارجاع جزء به کل و کل به جزء مفاهیم و موضوعات کشف می کنیم. ما معتقدیم برای فهم محتوا باید فــرم و سمنتیک متن را کشف نمود و از طریق گفتگو بین فـُـرم و محتوا، معنای باطنی اثر را دریافت. روش ساختارشناسی سمنتیک ما مبتنی بر رویکرد کل نگر (  Synoptic) ، نـَـه رویکرد خواندن متوالی یا بیت به بیت ( Sequential ) و هم چنین بر اساس پاراللیسم(Parallelism)، انعکاس متقاطع ( Chiasmus ( و سیکل هرمنیوتیکی‌(‌Hermeneutic Circle ) یا ارجاع جزء به کل و کل به جزء می باشد { ارجاع به مقالات سایمون ویتمن، دکتر صفوی و دکتر علوی در کتاب تعالیم رومی (Rumi’s Teachings) و مجله (Transcendent Philosophy) لندن_ سپتامبر۲۰۰۳و دسامبر ۲۰۰۵ }.

بر اساس این روش، تفسیر و رویکرد بیت به بیت مفید است اما کافی نیست زیرا با قرائت بیت به بیت، تفسیر کل داستان یا اثرحاصل نمی شود. از آنجا که داستان های کوتاه و بلند و بخش های غیر روایی، که به طرح قواعد و تعالیم عرفانی می پردازد، در ارتباطی وثیق با یکدیگر هستند لذا در وهله نخست، آغاز و انجام هر داستان بلند را شناسایی و سپس بخش های هر یک را   پاراگراف بندی کرده ایم. پس از مطالعات مذکور، ابیات هر بخش و هر داستان را کشف نموده، پس از شناسایی ساختار داستان های دوازده گانه، ساختار و سمنتیک کلی دفتر سوم کشف شده است. بر اساس رویکرد متوالی، دفتر سوم مثنوی مولوی دارای ۲۲۰ بخش و۵۳ داستان کوتاه و بلند است لیکن بر اساس روش کل نگر/سینوپتیک و مفهوم نگر/سمنتیک، شامل دوازده گفتمان ( Discourseاست که  دارای وحدت مفهومی هستند و روابط دقیق پاراللیسمی  با یکدیگر دارند. اصطلاح تکنیکی “گفتمان” ( Discourse ) جهت تعیین یک گروه از بخش ها به کار می رود که شامل   وحدت موضوعی _ داستانی یا هر دو بخش روایی و تعلیمی است.

با رویکرد سمنتیکی بر اساس مقدمه دفتر سوم، موضوع اصلی این دفتر “حکمت و عقل”(Wisdom &Intellect) است که طی  دوازده گفتمان مباحث و ابعاد و جوانب گوناگون مسائل مربوط به حکمت و عقل در چارچوب کلی سفر روح از مقام تبتل به مقام فنـا توسط حضرت مولانا تجزیه و تحلیل و با زبان سمبلیک بیان شده است. حکمت به معنای اتقان در گفتار و کردار، علم به اعیان موجودات، علم به آفات نفس اماره، بینش باطنی، نیروی بازدارنده افعال و اعمال زشت، علم به حقایق اشیاء و درستی اقوال و افعال است .

مولانا در مقدمه منثور دفتر سوم مثنوی راجع به حکمت چنین می‌گوید: ” حکمت ها سپاه خداوندند که مریدان را بدان نیرومند گردانـَـد و علم آنها را از نادانی و دادگری آنان را از شائـبه ستم، بخشندگی آنها را از ریا و بردباریشان را از آلودگی به سبکباری مصون دارد  و حکمت ها و اسرار و حقایق آن جهان را که از حیطه ادراک آنان به دور است، به فهم ایشان نزدیک تر گرداند و آنچه را از طاعت و اجتهاد، که بر آنها دشوار است سهل نماید.” از مقدمه مذکور چنین برمی آید که از نظر مولانا، حکمت علاوه بر بینش باطنی و معنوی عمیق، شامل آن نیرویی است که آدمی را از آلایش های روحی بازمی دارد. مولانا در مقدمه دفتر سوم چهار گروه از محرومان دست یابی به حکمت الهی را برمی شمرد: اول هر آن کس که هوای نفس را بر خداوند برگزینـَـد. دوم هر آن که تن آسایی پیشه کرده از طلب روی گردانـَـد. سوم هر آن کس که اهتمام خویش را تنها مصروف زندگانی دنیوی کند و چهارم هر آن که خدمت جان خویش نماید. اما آن که در سایه عنایت و هدایت حق پناه گیرد و دین خود بر دنیای خویش برگزیند، به انوار جلیل و جواهر کریم گنج خانه حکمت الهی واصل گردد. مولانا در مقدمه، حکمت های الهی را براهین پیامبران و دلایل ایشان برمی شمارد و خداوند را مـُـعطی حکمت به خلایق خوانده، موضوع عقل را مطرح می نماید و وجود عقل در آدمیان را هم چون وجود آسمان روحانی بر آسمان دنیا می پندارد. در مقدمه دفتر سوم، در چارچوب طرح مسئله حکمت ، نقش پیامبران و موضوع عقل یا (قلب) ، خداوند به عنوان اعطاکننده حکمت به آدمیان، مسئله نافرمانان یا گمراهان و طلب علم مطرح می شود. مقدمه با عبارت حکمت ها لشکریان خداوندند آغاز می شود و با عبارت خداوند سمیع و علیم و رب‌العالمین است پایان می یابد،که البته ربط دقیق حکمت و علیم که از اسماء حسنای الهی هستند آشکار است.

در دفتر سوم سه نوع علم و سه نوع عقل مورد تحلیل واقع می شود: “علم جزئی”(Particular Knowledge), که علم به ظواهر امور واشیاء است و ابزار آن عقل جزئی است.             “علم کلی”(Universal Knowledge)، که علم استدلالی است به مسائل کلی هستی. و “علم ذوقی یا قلبی یا اشراقی”‌(Intuitive Knowledge)  که حکمت حقیقی است و ابزار آن قلب پاک شده از ماسوی الله و منور شده به انوار نور مطلق است. جنس علم جزئی و کلی “دانستن” است و جنس علم اشراقی “دیدن” است”. سه نوع عقل عبارتند از: عقل جزئی” که امکان فهم حقایق جهان را ندارد و تنها ظواهر امور ناسوتی را درمی یابد،  “عقل ربانی”(Divine intellect) که عقل سالک واصل است که عقل خویش را به عقل کلی اتصال داده و لذا ربانی شده است.  عقل ربانی حتی قادر به درک حقایق عالم ناسوت، لاهوت و به طور کلی هستی می باشد. پروسه گذار از عقل جزئی به عقل ربانی از طریق دگرگون شدن ادراکات و نیازهای روحانی سالک به وقوع می پیوندد  و مقدمه ضروری آن ترک ” مزاج بـد ” است که عبارت از دنیا دوستی است که سالک را از حیات روحانی دور می سازد. بریدن از زندگی مادی و تبدیل مزاج، با هدایت دایـه یا مرشد معنوی صورت می گیرد. بریدن از دل‌بستگی‌های ناسوتی، مقدمه ورود به حیات معنوی و حکمت قلبی است. اصحاب حکمت معنوی، ابدال حق اند که مردان طریق حق هستند و همانند جبرائیل از دوستی حق‌تعالی نیروی معنوی می گیرند، آنها حتی از فرشتگان هم به خداوند نزدیک‌ترند. “عقل کلی” یا عقل کل که حقیقت اصیل و جوهری و گوهر جهان نمودها می باشد که موجب ظهور و بروز نمودها میگردد و “کل علم، صورت عقل کل است”. (دفتر چهارم، بیت ۳۲۵۹). این جهان یک فکرت است از عقل کل / عقل، چون شاه است و صورت ها رسل(دفتر دوم، بیت۹۷۸).

با رویکرد سماع سمنتیکی مولانا پس از مقدمه‌ای منثور، دیباچه‌ای منظوم در ۶۸ بیت _قبل از داستان اول _ سروده است. در این دیباچه منظوم،  اسرار الهی (حکمت) و محدودیت ظرفیت درک و فهم انسان عادی، وحدت اهل الله و تفرقه اهل دنیا، وجود قوای روحانی و درک و عقل در کائنات، لزوم پرهیز از لذات و شهوات دنیوی جهت وصول به حیات معنوی، تبشیـر و انـذار اولیـاءالله به خلایق و گوش نسپردن اهل دنیا به اولیـاءالله طرح شده است. به این ترتیب در دیباچه منظوم، همه موضوعات حول مسئله عقل و حکمت الهی مطرح می شود.

“سَماع سمنتیک گفتمان اول، دفتر سوم مثنوی، قصه خورندگان پیل بچه (ابیات ۶۹ – ۲۳۵ , ۶ بخش)”:

  

   آن شنیــدی تو که در هنــدوستـتان            دید دانـائی گروهی دوستــــان

    گـــرسنه مانده شده بی رنگ و عور             می رسیـدنـد از سفــر از راه دور

     مهـر داناییش جوشیــــد و بگفت              خوش‌سلامیشان‌و‌چون‌گلبن شگفت

   گفت دانم کــز تجـــوع وز خـــلا             جمــع آمـد رنجتان زین کربــلا

     لیـــــک الله الله ای قــوم جلیـل               تـا نباشـد خوردتان فـرزنـد پیـل

(ب ۷۸-۸۲).

میدان معنا شناختی، مفهوم کانونی و مفاهیم کلیدی:

عنوان داستان اصلی گفتمان اول دفتر سوم مثنوی مولوی، “قصه خورندگان پیل بچه از حرص و ترک نصیحت ناصح” است. گفتمان اول دفتر سوم از بیت ۶۹ آغاز می شود و در بیت ۲۳۵ خاتمه می یابد. گفتمان اول از ۱۶۶ بیت ، شش بخش و             سه داستان کوتاه فرعی با نقش مکمل تشکیل شده است. داستان اول متشکل از سه شخصیت اصلی و یک عمل ناصواب است.   سه شخصیت اصلی قصه خورندگان پیل بچه عبارتند از: پیـل به عنوان سمبل خداوند، بچه پیـل سمبل انبیاء، اولیـاءالله و انسان کامل، خورندگان پیل بچه سمبل مخالفان انبیاء و اولیـاءالله و خوردن پیل بچه، سمبل مخالفت با طریق و ارزش های انبیـآء و اولیـاءالله است.

سیاق کلی داستان، مبتنی بر انـذار هلاکت در اثر نافرمانی در برابر اوامر الهی و نصایح اولیـاءالله و تاکید بر ذکر و نیایش با جانی پاک و عاری از گناه جهت ارتباط با حضرت حقّ، جهاد اکبر و صبـر در مسیر سلوک معنوی الی‌الله تعالی است و در مورد مهالک و دام‌های سیر سفر الهی و عدم توانایی عقل جزئی در مقابله با دام های شیطانی و آفات نفسانی نیزهشدار می دهد. به قول لاهوری: “این حکایت را به مناسبت آن آورده اند که ابدال، اصحاب دنیا را نصیحت کنند تا ترک این مـُردار (دنیا) گیرند و اینها (دنیاپرستان) نشنوند تا هلاک شوند.” (لاهوری، محمد رضا، ص ۴۹۴ ).

جمع بندی تفسیری گفتمان اول:

 در گفتمان اول دفتر سوم مثنوی مولوی، آدمی در اثر دل سپردن به دنیا، اسارت در دام هواهای نفسانی، پیروی از عقل جزیی و مخالفت با ارشادات اولیاءالله، در اثر غضب الهی به هلاکت می رسد و دچار فـُـرقت از محبوب می گردد. وحدت شش بخش گفتمان اول وحدت مفهومی است نه حکایتی.

میدان معنا شناختی گفتمان اول موقعیت فراافکندگی و فراق انسان در عالم ناسوت است و مفهوم کانونی آن دنیازدگی تحت تاثیر پیروی از عقل جزیی است.

 

فایل کامل صوتی این ماه گفتار را می‌توانید بشنوید. 

  

دانلود فایل صوتی

 

منبع: بنیاد شمس