نسبت فلسفه اسلامی و غربی در گفت و گو با دکتر سید سلمان صفوی

دکتر سیدسلمان صفوی، استاد فلسفه تطبیقی و سردبیر مجله تخصصی ترانسندنت فیلوسوفی از جمله فیلسوفان نوصدرایی و نویسنده کتاب بدیع “نقد فلسفه مدرن غرب” است. جدیدترین تالیف این چهره بین المللی فلسفه اسلامی “فلسفه و زندگی ملا صدرا” است که به تازگی به زبان انگلیسی در آمریکا منتشر شده است. صفوی دکترا و فوق دکترا از دانشگاه لندن اخذ کرده است و عضو کنگره جهانی فیلسوفان اسکولاستیک ایتالیا و پرتقال است. وی برنده جایزه جهانی کتاب سال ۱۳۸۶ است. آثار دکتر صفوی علاوه بر فارسی به زبانهای انگلیسی، عربی، روسی و آلبانیایی منتشر شده است.

۱-    منظور از اصطلاح فلسفه اسلامی چیست؟ آیا به مانند فلسفه اسلامی فلسفه مسیحی یا فلسفه یهودی و … داریم؟ وجوه تمایز فلسفه اسلامی و کلام اسلامی چیست؟

 فلسفه اسلامی تفکر عقلانی مسلمانان  راجع به هستی شناسی، انسان شناسی و شناخت شناسی است. منابع فهم آن طبیعت، جهان و سنت است اما روش داوری راجع به قضایای فلسفی عقلی و برهانی است. لذا می توان گفت که فلسفه اسلامی اندیشه ورزی مسلمانان خردگرا از کندی تا سید حسین نصراست. فلسفه اسلامی از کلام اسلامی متمایز است چون روش داوری کلام جدل است و روش داوری فلسفه اسلامی برهان است. فلسفه اسلامی جمع کرده است بین معارف عقل و وحی و قلب. اما تعالیم وحی و داده های قلب را نیز به روش برهانی ارائه کرده است.

      لذا می توان گفت فلسفه اسلامی گفتمان بین عقل انسانی، “عقل کلی”  (Universal Intellect) و میراث عقلی حکمت باستانی ایرانی و یونانی راجع به انتولوژی و اپیستمولوژی با روش برهانی است.

فلسفه مسیحی و فلسفه یهودی نیز وجود دارد. مهمترین مکتب فلسفه مسیحی حاضر “تومیسم جدید” است که چهره های شاخص آن اتین ژیلسون و فردریک کاپلستون هستند. فلسفه تومیسم متاثر از فلسفه اسلامی است.

فلسفه یهودی از تبیین بنی‌اسرائیل از سرچشمه جهان هستی و صفات ذاتی و فاعلی خدا به گونه‌ای فلسفی نشأت می‌گیرد. از این‌رو، کتاب مقدس عبری؛ منبع بنیادینی‌است که فلسفه یهودی بر اساس آن استوار می‌گردد. فیلون اسکندرانی در مجموعه‌ای از آثارش تلاش کرد تا فلسفه یونانی و آموزه‌های دین یهود را با هم درآمیزد. او با استفاده از روش تأویل در کتاب مقدس را با مقولات فلسفی یونان باستان تبیین کرد و دیدگاه‌های یهودیت نسبت به خدا، بشریت و جهان را بازسازی نمود. در قرون وسطا فلسفه یهودی بیشترین تأثیر را از فلسفه اسلامی و مشاجرات معتزله و اشاعره در کلام گرفت. از مهم‌ترین فلاسفه یهودی در این دوره ابن‌میمون، یوسف بصیر، سلیمان بن گبیرول، بحیه بن پقوده، یهودا هلوی، حسدای کرسکاس و یوسف آلبو بودند.

 

فلسفه اسلامی از چند جهت با کلام اسلامی تفاوت دارد که عبارتند از: ۱- تفاوت از جهت موضوع: موضوع فلسفه مطلق وجود است(وجود بماهو وجود). ولی علم کلام بحث می‌کند از اعتقادات اسلامی و موضوع خاصی ندارد.

۲ـ تفاوت از جهت هدف: هدف فلسفه شناخت حقیقت اشیا است. شناخت امور حقیقی و تمیز آن از وهمیات و اعتباریات، ولی هدف علم کلام اثبات باورهای اسلامی است.

۳ـ تفاوت از جهت روش: روشی که فیلسوف در داوری قضایا به کار می برد، برهان است، ولی متکلم افزون بر آن از روش و صناعت جدل بهره می گیرد. در کلام عقلی متکلم مانند فیلسوف از برهان و عقل بهره می گیرد، ولی در کلام نقلی از صناعت جدل و مسلّمات استفاده می‌کند.

۴ـ تفاوت از جهت مباحث اعتقادی: فلسفه در مورد خدا و امور مجرد و غیر مادی بدون رنگ مذهبی، بحث می‌کند، ولی علم کلام از این امور به اقتضای دین اسلام بحث میکند.

 

۲- فلسفه اسلامی چقدر به فلسفه کلاسیک یونان باستان وامدار است؟ و چقدر نوآوری داشته و توانسته به آن بال و پر دهد؟ چارچوب اولیه فلسفه اسلامی از فلسفه یونانی و ایرانی اخذ شده است. نظیر اینکه  فلسفه‌ اولی‌، به‌ معنای‌ شناخت‌ واحد حقیقی‌ است‌. هر چیزی‌ معلول‌ واقعیت‌ قبل‌ از خود و علت‌ واقعیتی‌ پس‌ از خود است‌، و علت‌ صرف‌ همان‌ واحد حقیقی‌ است‌. جهان‌، که‌ صادر و مخلوق‌ لاواسطه‌ نخستین‌ علت‌ است‌، به‌ همین‌ دلیل‌ وابسته‌ و مرتبط‌ به‌ آن‌ واحد حقیقی‌ است‌، امّا در عین‌ حال‌ از آنجا که‌ در زمان‌ و مکان‌ محدود است‌ از او متمایز است‌. هر واقعیتی‌ پنج‌ امر قابل‌ حمل‌ دارد: جنس‌، نوع‌، فصل‌، عرض‌ خاص‌ و عرض‌ عام‌. انحاء هستی‌ به‌ وسیله‌ مقولات‌ توضیح‌ داده‌ می‌شوند. جهان‌ حادث‌ زمانی‌ است‌ و بعد از آنکه‌ نبوده‌ پا به‌ عرصه‌ هستی‌ گذارده‌ است‌. با ترجمه آثار فلسفه یونانی به زبان عربی زمینه‌ای برای آشکارشدن تناقضات و تعارضات قضایای فلسفه یونانی بوجود آمد که ابتکارات فیلسوفان مسلمان در رفع این تناقضات موجب شکوفایی هرچه بیشتر فلسفه شد. فلسفه اسلامی هم چارچوب اولیه فلسفه یونانی را تکامل بخشید و غنی کرد نظیر اصل علیت و هم آنکه دهها مسئله و قواعد جدید فلسفی را کشف و ارائه کرد نظیر حرکت جوهری، وجود ذهنی، ادراکات اعتباری، برهان صدیقین،  حدوث و قدم زمانی عالم و علم خداوند به جزئیات و مواردی از این قبیل؛ عرضه تفکیک‌ها و تقسیم‌های جدید برای تحلیل دقیق‌تر مسائل فلسفی مانند تقسیم وجود به رابط و مستقل و جدا کردن حمل اولی ذاتی از حمل شایع ضاعی و حمل حقیقه از حمل رقیقه و سبق بالحق از سبق بالحقیقه؛ برهانی کردن برخی مسائل که در کتب پیشینیان مطرح بوده و بر آن برهان اقامه نشده است یا افزودن برهان یا براهین جدید بر براهین پیشینیان؛ . کمیت موضوعات فلسفه اسلامی بیش از سه برابر مطالبی است که از فلسفه یونانی به ارث رسیده بود؛ چنان‌که علامه طباطبایی (ره) می‌فرماید مسائل فلسفه یونانی هفتصد عنوان بوده در حالی‌که فیلسوفان مسلمان بیش از دو هزار مسأله جدید را مطرح کرده اند.

۳- فلسفه معاصر اسلامی چقدر به فلسفه جدید غرب اعم از قاره ای و انگلیسی وامدار است؟ نخستین مواجه فلسفه اسلامی با فلسفه جدید غرب فلسفه ماتریالیستی و مارکسیستی است که منجر بدان شد که علامه طباطبایی و شهید ایت الله سید محمد باقر صدر کتابهای “اصول فلسفه و روش رئالیسم” و “فلسفه ما” در مقابل آن تالیف کنند. رشد مباحث مربوط به شناخت شناسی در فلسفه اسلامی دوره معاصر نیز حاصل تلاش فیلسوفان مسلمان نظیر شهید مطهری در مقابل تعالیم مارکسیستی و التقاطی بوده است.  فلسفه جدید غربی با ایجاد چالش برای فلسفه اسلامی اسباب تحرک فیلسوفان مسلمان شده است.

۴- کدام یک از فلسفه های معاصر غرب (تحلیل و قاره ای) می تواند در گسترش و فربه شدن فلسفه اسلامی مؤثر باشد و یا بیشتر به درد جامعه و فضای فکری و فرهنگی ما می خورد؟  فلسفه گنون و پیروانش، ویتگنشتاین متاخر، هرمنیوتیک روشی، نشانه شناسی، رویکرد انتقادی مکتب فرانکفورت، دیدگاه ادوارد سعید بخصوص “اورینتالیسم” می تواند برای ما بیشتر مفید باشد.

۵- مباحث جاری فلسفه غرب چیست و این مباحث با توجه به اینکه مباحث کاربردی روز جامعه غرب است به درد ما می خورد؟ آیا اصلا نیازی به استفاده از این مباحث در جامعه هست؟  مباحث مربوط به اهمیت روش شناسی، حدود قلمرو عقل، هرمنیوتیک،  فلسفه های مضاف مانند فلسفه دین، فلسفه علم، اهمیت زبان، نشانه شناسی، معنا شناسی،  فلسفه هنر، فلسفه اخلاق و  فلسفه سیاست، انواع مباحث مربوط به حقوق بشر، حقوق طبیعت، حقوق حیوانات، اخلاق کاربردی می تواند به توسعه مسائل فلسفه و اندیشه اسلامی کمک کند.

۶- برخورد ما با فلاسفه جدید غرب چگونه است؟ برخی از فلاسفه غرب محبوب و برخی مطرود هستند. ویتگنشتاین و هیدگر و … مورد توجه فراوان هستند. اینها سلیقه ای و احساسی است یا واقعا این فلاسفه دارای اهمیت فراوان هستند؟ روشنفکران ما در دوره قبل ار انقلاب بیشتر به فلسفه مارکسیستی و اگزیستانسیالیستی گرایش داشتند و در پس از انقلاب به فلسفه های لیبرالیستی و پوزیتویستی. هایدگر و ویتگنشتاین مهم هستند اما فقط آنها مهم نیستند. بی شک ویتگنشتاین بخاطر طرح اهمیت زبان و زبان های مختلف و کارکرد زبان از فیلسوفان مهم معاصر اروپایی است که دیدگاه هایش می توان برای محققین ما نیز مورد استفاده واقع شود. کتاب “پژوهش‌های فلسفی ” را به عنوان یکی از تاثیرگذارترین آثار فلسفی قرن بیستم یاد می‌کنند.  نظریات  نوام چامسکی  که انقلابی در رشته زبان‌شناسی به وجود آوردند نیز مهم است. او معتقد است اصول و خصوصیات زبان در انسان ذاتی و «به طور ارثی برنامه‌ریزی شده» است و محیط پیرامون کودک تنها نقش محرک را برای یادگیری زبان مادری ایفا می‌کند. کودک مجموعه محدودی از اطلاعات را از محیط زبانی خویش می‌گیرد و خود قادر است ترکیبات جدیدی بسازد. نظریه‌پردازان پیش‌تر معتقد بودند زبان مادری تنها از راه شنیدن گفتار اطرافیان و به صورت اکتسابی وارد مغز کودک می‌شود. زبان آیینه فکر است». این دیدگاه که زبان بازتاب دهندهٔ تمام نمایی از شخصیت و حالات درونی شخص است، ایده چامسکی است.  هربرت مارکوزه از فیلسوفان نقاد سرمایه داری در کتاب “انسان تک‌ساختی” توضیح می‌دهد که جامعه صنعتی می‌تواند با سهیم کردن کارگران در مصرف‌گرایی کاری کند که آنان اسارت خود را آزادی بدانند. رنه گنون فیلسوف فرانسوی و مولف «شرق و غرب» (۱۹۲۵)، «بحران دنیای متجدد» (۱۹۲۷) و «سیطره کمیت و علایم آخرالزمان» (۱۹۴۵) و فریتهوف شوان فیلسوف سوئیسی/آلمانی  و مولف “حکمت خالده”، در احیای سنت گرایی و نقد مدرنیته تعالیم مفیدی دارند. آرای تیتوس بورکهارت مولف “اصول و روشهای هنر مقدس در فلسفه هنر، زنده، تامل برانگیز و بدیع است. تئودورآدورنو فیلسوف آلمانی و مولف “دیالکتیک روشنگری” در موسیقی و هنر موضع رادیکال و انتقادی داشت و در حوزهٔ جامعه‌شناسی به بررسی تضادهای اجتماعی که بر مردم سنگینی می‌کرد،پرداخته است. در کتاب “شخصیت اقتدارمنش”  رویکرد فاشیستی را از طریق توصیف شخصیتی خشک و دنباله‌رو که مطیع قدرت فرادستان اما تهدیدکنندهٔ فرودستان است بررسی می‌کند. فلسفهٔ آدورنو تنش دیالکتیکی میان فرد و جامعه و عام و خاص را بررسی می‌کند. «دیالکتیک نفی کنندهٔ» آدورنو هرگونه امکان سنتز نهایی و آشتی قطعی را انکار می‌کند. او سازمان اقتصادی و اجتماعی سرمایه‌داری جدید را به‌عنوان نظامی فراگیر و بسته تحلیل کرد. به عقیدهٔ او صنعت فرهنگ(سینماو دیگر رسانه‌ها) با دستکاری و جهت‌دهی اذهان، تصویری دوزخی از جهانی تحت کنترل فزاینده را ترسیم می‌کنند. به نظر او در واکنش به این جهان سرکش و خودستیز باید به بسیج همه‌جانبهٔ عقل فلسفی پرداخت. اما عقل علمی و محاسباتی خود بخشی از مشکل است. هابر ماس مهمترین فیلسوف زنده اروپایی و چهره شاخص مکتب فرانکفورت است. هابرماس، اشکالِ نمادین تعامل اجتماعی را به نظریه انتقادی فرانکفورت افزوده‌است. او، به خرد رهایی‌بخش و بهترشدن زندگی مردم معتقد است. بن‌مایه‌های فلسفی هابرماس و تعلقش به مکتب انتقادی باعث می‌شود که برای جامعه‌شناسی به جز تحلیل و تبیین، وظیفه ارائه راه حل و یاری رساندن به دیگران را نیز قایل باشد. او در مقالات و کتابهای خود از پوپر، گادامر، فرانسوا لیوتار و ژاک دریدا انتقاد کرده است. وی همچنین بزرگترین نظریه پرداز جنبش دانشجویی معاصر بوده است.  نشانه شناسی اُمبرتو اکو فیلسوف معاصر ایتالیایی  و اعتقاد او به گفتگوی میان شرق و غرب و افزایش ارتباطات و فهم متقابل در محیط بین‌المللی حائز اهمیت است. از میان پیشروان نشانه‌شناسی جدید و ساختارگرایی ادبی، اکو و ژولیا کریستوا رمان نویس نیز هستند. معروفترین اثر اکو رمان “نام گل سرخ” است که در سال ۱۹۸۰ به چاپ رسید و در سراسر دنیا بیش از ۱۰ میلیون نسخه فروش داشته‌است. رمان “آونگ فوکو” که شش سال بعد از نام گل سرخ منتشر شد موفقیتی نظیر رمان نخست وی داشت.

 

۷- مباحث جدید مانند نشانه شناسی و زبان شناسی، معناشناسی و …. چه خدمتی به گسترش فلسفه اسلامی و ایجاد نوآوری در آن می تواند داشته باشد؟ نشانه شناسی، زبان شناسی و معناشناسی می توانند به کشف و فهم ابعاد جدیدی از مسائل فلسفی و معرفت شناسی  کمک کنند. این روش ها و اندیشه ها افق های جدیدی را به روی ما باز میکنند. بنده در تحقیقات خود از روش های نشانه شناسی، معنا شناسی، ساختار شناسی و هرمنیوتیک برای فهم فلسفی عمیقتراز متون سنتی اسلامی استفاده کرده ام.

مصاحبه گر: سید حسین امامی

منبع: روزنامه همشهری. ۵ آذر۱۳۹۲٫ http://bit.ly/1geqy7L