حکمت مرگ اندیشی در مقام فکری امیرالمومنین(ع)

 منوچهر دین پرست

آکادمی مطالعات ایرانی لندن(LAIS)

امیر المومنین علی (ع) در عبارت بسیار آموزنده و متعالی می فرمایند: “حکمت گمشده مومن است”. در طول تاریخ فلسفه معمولا حکمت به معنای دانستن چیزهاست چنانکه باشند. در لغت به معنی فرزانگی‌است. حکما حکمت را به دو شاخهٔ حکمت نظری و حکمت عملی بخش کردندی.

در نزد علمای مسلمان حکمت نظری در دانستن موجوداتی‌است که وابسته به حرکات ارادی اشخاص بشر نیستند. با توجه به اقسام موجودات این علم به سه شاخهٔ مابعدالطبیعه ریاضی و طبیعی تقسیم می‌شود. هر یک از این علم‌ها اصولی دارند و فروعی. از سوی دیگر مابعدالطبیعه در نزد دانشوران اسلامی در شناخت موجوداتی‌است که بودنشان وابسته به آمیختگی با ماده نباشد. که آن را علم برین، علم پیشین و یا به فارسی علم اعلی می‌خوانند.اصول مابعدالطبیعه خود به دو فن تقسیم شدی یکی علم الهی که شناختن خدا و عقل و نفس و امثال آن است و دیگری فلسفهٔ اولیٰ. در این دومی بحث از وحدت و کثرت و وجوب و امکان و حدوث و قدم می‌شود. فروع مابعدالطبیعه شامل دانستن نبوت و شریعت و معاد و آنچه بدان مانند است می‌شود.

با این توضیح می توان دریافت که مقصود امام علی(ع) از حکمت همانا دانستن نبوت و معاد است. مومن در سیر اندیشه خدا حق را در مقام واجب متعالی می داند و کسی را بر او برتر و اولی تر نمی داند. بنابراین مومن به دنبال حکمتی است که در جان و دلش نفوذ کرده و در پی این گمشده است. امام علی(ع) در نامه ای به فرزند گرامیشان امام حسین مجتبی (ع) می فرماید: “دل خود را با نور حکمت روشن و نورانی بدار و او را به ذکر موت نرم کن، نابودی را به یاد دل خود بیاور و او را معترف به فنا کن، فجایع دنیا را با دل خود بازگو و او را از حمله های روزگار برحذر دار. اخبار گذشتگان را بر خود عرضه کن و مصیبتها و وقایعی را که برای پیشینیان رخ داده به یاد آور. در دیار گذشتگان سیر کن و ببین که چه کردند و از کجا رفتند و به کجا درآمدند. پس کار خود را اصلاح کن و آخرت خود را به دنیا مفروش و چیزی را که نمی دانی و وظیفه نداری درباره اش سخن مگو”. کلام نافذ امیرمومنان بی شک رو به سوی درس آموزی از گذشتگانی که درگذشتند و طعم مرگ را چشیده اند. درس آموزی از مرگ و به عبارتی مرگ اندیشی همان حکمتی است که ایشان تذکر می دهند. بدون شک یکی از تعلیمان مهم ادیان توجه دادن به مرگ است. در طول تاریخ فلسفه چه فلسفه های اسلامی و چه غیر اسلامی همگی درمورد مرگ صحبت کرده اند و سعی کرده اند با تفسیر و تاویل مرگ آن را از منظر وجود شناختی و معرفت شناختی مورد بحث و بررسی قرار دهند. اما چیزی که در میان فلسفه ها کمتر به آن توجه شده مرگ اندیشی که انسان را به شناخت عمیق و بهتر از انسان و حیات او رهنمون شود. اگر پرده غفلت انسان از مرگ دریده شود و انسان معنای زندگی را دریابدٰ تلاشهای عبث او در راه یابی به ظاهر باطل می شود و معنای حقیقی باطن را که در نهایت طلاح انسان در گرو آن است در می یابد. مردم در نوع زندگی که دارند با مرگ و یاد مرگ نسبت برقرار می کنند.

غزالی در کتاب احیاء العلوم در بخش ذکرالموت تشریح می کند که مردم بر سه دسته اند و بر سه روش با مرگ مواجهه دارند. دسته اول کسانی اند که شیرین زندگی می کنند و اهل لهو و لعب هستند و در غفلت زندگی می کنند و از زندگی مرفهی برخوردار هستند و دلشان در گرو مال دنیاست و به حیات این جهان رضا دارند و گمان باطل دارند که از این دنیا نخواهند رفت و از نرگ نیز یاد نمی کنند. دسته دیگر اهل توبه هستند. اینان اگرچه همه عمرشان به نیکوکاری سپری نمی شود اما از بدکاری و بداندیشی خود در پشیمانی اند و مایل اند که زندگانی نیکویی داشته باشند. اینان همگامی که یاد مرگ می افتند با ندامت از آن یاد می کنند. دسته سوم عارفان هستند. اینان در این عالم با خدای خود زندگی می کنند و عاشقانه عمر را سپری می کنند. مرگ برای آنان رسیدن به حضرت محبوب است و دنیا را پله پله برای رسیدن به دوست طی می کنند. دنیا برای آنها زندان است و به تعبیر به حق امیر مومنان دنیا برای آنها زندان است. اکنون با این دسته بندی به وضوح می توان دریافت که گمشده مومن همانان رسیدن به ذات چیزهااست که باید باشد و ذات چیزها نیز همانا فهمیدن معنای دقیق حیات و مرگ است. امیرمومنان گمشده خود را که همانا حکمت مرگ بود دریافت. تجربه مرگ اندیشی ایشان در طول زندگی پر برکتشان بارها و بارها تکرار شده بود و ایشان از زمانی که در بستر پیامبر اسلام(ص) آرمید و جان آن رسول حق را نجات داد و تا زمانی که در غروات عارفانه جنگید هیچ گاه روحش را از مرگ اندیشی دور نکرد. ایشان سخت دریافته بود که مرگ اندیشی از ارکان رشد شخصیت انسان است و غفلت از آن نیز باعث تزلزل اخلاقی انسان نیز می شود و خامی ها در دل وی باقی می ماند. مرگ اندیشی در کلام امیرمومنان نیروی قاهر و چیرگی ناپذیر است و نمی توان در شناخت موجودات عالم آن را از نظر دورداشت.